تسلط صهیونیزم بر جراید و مطبوعات جهان

 

نقش صهیونیزم بر جراید آلمان
سلطه صهیونیزم بر جرائد آمریکا
سلطه صهیونیزم بر مطبوعات فرانسه
سلطه خبری صهیونیزم در دیگر کشورها

موضوع تسلط و نفوذ صهیونیزم بر جرائد و نشریات بزرگ و کوچک و جهانی و منطقه ای مطلبی است که همگان بر آن اتفاق نظر دارند و تالیفات و مقالات و آمار فراوانی در این باره گفته شده است و محققان و نویسندگان از نقطه نظرهای گوناگون به شرح و بیان آن پرداخته اند، در این نوشته ها ما بیشتر به مطالب و تحقیقات فوادین سید عبدالرحمن الرفاعی در کتاب النفوذ الیهودی فی الاجهزة الاعلامیة و الموسسات الدولیه اکتفاء می کنیم

روزنامه تایمز
روزنامه تایمز یکی از مشهورترین و پرتیراژترین روزنامه های انگلستان است . صهیونیست های عالمی و در راس آن یهودی بریتانیایی "روتچیلد" اموال فراوانی خرج کردند تا بر این روزنامه تسلط یافتند و در هیات تحریریه آن نفوذ کردند، اخیراً این روزنامه صهیونیستی تمام عیار شده است و در زمانی که روزنامه تایمز با مشکل مالی مواجه شد، یهودی میلیونر استرالیایی ، "روبرت مردوخ" کل آن را خریداری کرد و آن را در تحت تملک و سلطه خود قرار داد، و امروزه انگلستان با نام روزنامه تایمز شناخته می شود، آنطور که به ساعت بیگ بن شهرت دارد.
روبرت مردوخ، روزنامه ساندی تایمز را نیز خریداری کرده آن را در کف حمایت خود گرفت، و از آنجا که انگلیسی ها او را به خاطر اینکه روزنامه تایمز را از ورشکستگی نجات داده، تشویق کردند.نامبرده سه مجله دیگر انگلیسی را نیز خریداری کرد که یکی از این سه مجله، "سان" یا خورشید است که مجله اباحی و "دعاری" است که در هر هفته بالغ بر 7/3 میلیون نسخه آن در انگلستان و ارپا توزیع می گردد، دو مجله دیگر نیوزآدی و ورلد مجله دعاری دیگری است که در هر هفته 000/000/4 نسخه تیراژ دارد.
روزنامه تایمز و مجلات اقمار آن،نشریاتی هستند که بیشتر در طبقات مرفه مملکت توزیع می شود و مخاطبان آن ثروتمندان انگلستان و سایر کشورهای اروپایی و آمریکایی می باشند.

ادامه نوشته

 اللهم الرزقنا شفاعة الحسین یوم الورود

 
آیت الله العظمی اراکی فرمودند :
شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت
پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟

با لبخند گفت : خیر

سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟
گفت : نه

با تعجب پرسیدم : پس راز این مقام چیست؟
جواب داد : هدیه مولایم حسین است!

گفتم  : چطور؟
با اشک گفت :
آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! ۲ تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم ، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد.


آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین آمد و گفت :
به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم

                                        اللهم الرزقنا شفاعة الحسین یوم الورود...آمین

منبع : کتاب آخرین گفتارها

ارزش شب زنده داری و نماز شب

 

در حالات مرحوم شيخ جعفر كاشف الغطاء كه از بزرگان علماء در قرن سيزدهم و ساكن نجف اشرف بوده، آمده است:
در يكي از شبها كه براي «تهجّد» برخاست، فرزند جوانش را از خواب بيدار كرد و فرمود: «برخيز به حرم مطّهر مشرّف شده در آنجا نماز بخوانيم. فرزند جوان كه برخاستن از خواب در آن ساعت شب برايش دشوار بود، در مقام اعتذار برآمد و گفت من فعلاً مهيّا نيستم شما منتظر من نشويد، بعد، مشرّف مي‌شوم».
فرمود: «نه، من اينجا ايستاده‌ام؛ برخيز، مهيّا شو كه با هم برويم».
آقا زاده، به ناچار از جا برخاست و وضو ساخت و با هم به راه افتادند. كنار درب صحن مطّهر كه رسيدند، آنجا مرد فقيري را ديدند نشسته و دست سؤال از براي گفتن پول از مردم باز كرده است.
آن عالم بزرگوار ايستاده و رو به فرزندش فرمود: «اين شخص در اين وقت شب براي چه اينجا نشسته است؟» گفت: «براي تكدّي از مردم». فرمود: «آيا چه مقدار ممكن است از رهگذران، عايد او گردد؟».
گفت: «احتمالاً مقداري ناچيز».
فرمود: «درست فكر كن ببين، اين آدم براي يك مبلغ بسيار اندك كم ارزش دنيا آن هم محتمل، در اين وقت شب از خواب و آسايش خود دست برداشته و آمده در اين گوشه نشسته و دست تذلّل به سوي مردم باز كرده است!
آيا تو، به اندازه اين شخص، اعتماد به وعده‌هاي خدا درباره شب خيزان و متهجّدان نداري كه فرموده است:

«فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزَاءً بمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ»     (سوره سجده، آيه 17)

«احدي نمي‌داند كه به پاداش عملشان چه چشم روشني‌ها براي آنان، ذخيره گرديده است».

گفته‌اند آن فرزند جوان از شنيدن اين گفتار از آن دل زنده و بيدار، آن چنان تكان خورد و تنبّه يافت كه تا آخر عمر از شرف و سعادت بيداري آخر شب برخوردار بود و نماز شبش ترك نشد!».

دعا

امام صادق عليه السلام:

عَلَيكُم بِالدُّعاءِ ، فَإِنَّكُم لاتَقَرَّبونَ إِلَى اللّه  بِمِثلِهِ ، وَلا تَترُكوا صَغيرَةً لِصِغَرِها أَن تَدعُوا بِها ، إِنَّ صاحِبَ الصِّغارِ هُوَ صاحِبُ الكِبارِ؛

شما را سفارش مى كنم به دعا كردن، زيرا با هيچ چيز به مانند دعا به خدا نزديك نمى شويد و دعا كردن براى هيچ امر كوچكى را، به خاطر كوچك بودنش رها نكنيد، زيرا حاجتهاى كوچك نيز به دست همان كسى است كه حاجتهاى بزرگ به دست اوست.

(كافى، ج2، ص467، ح6)


امام حسن مجتبى عليه السلام:

أنَا الضّامِنُ لِمَن لَم يَهجُس فى قَلبِهِ إِلاَّ الرِّضا أَن يَدعُوَ اللّه  فَيُستَجابَ لَهُ؛

كسى كه در دلش هوايى جز خشنودى خدا خطور نكند، من ضمانت مى كنم كه خداوند دعايش را مستجاب كند.

(كافى، ج2، ص62، ح11)


پيامبر صلى الله عليه و آله:

مَن سَرَّهُ أن يَستَجيبَ اللّه  لَهُ عِندَ الشَّدائِدِ وَالكَربِ فَليُكثِرِ الدُّعاءَ فِى الرَّخاءِ؛

هر كس دوست دارد خداوند هنگام سختى ها و گرفتارى ها دعاى او را اجابت كند، در هنگام آسايش، دعا بسيار كند.

(نهج  الفصاحه، ح 3023)


امام صادق عليه السلام:

إذا أرادَ أَحَدُكُم أَن يُستَجابَ لَهُ فَليُطَيِّب كَسبَهُ وَليَخرُج مِن مَظالِمِ النّاسِ ، وَ إِنَّ اللّه  لا يَرفَعُ إِلَيهِ دُعاء عَبدٍ وَفى بَطنِهِ حَرامٌ أَو عِندَهُ مَظلَمَةٌ لأِحَدٍ مِن خَلقِهِ؛

هر كس بخواهد دعايش مستجاب شود، بايد كسب خود را حلال كند و حق مردم را بپردازد. دعاى هيچ بنده اى كه مال حرام در شكمش باشد يا حق كسى بر گردنش باشد، به درگاه خدا بالا نمى رود.

(بحارالأنوار، ج93، ص321، ح31)


امام صادق عليه السلام:

إِنَّ العَبدَ لَيَدعو فَيَقولُ اللّه  عَزَّوَجَلَّ لِلمَلَكَينِ: قَدِ استَجَبتُ لَهُ وَلكِنِ احبَسوهُ بِحاجَتِهِ ، فَإِنّى اُحِبُّ أَن أَسمَعَ صَوتَهُ وَ إِنَّ العَبدَ لَيَدعو فَيَقولُ اللّه  تَبارَكَ وَتَعالى: عَجِّلوا لَهُ حاجَتَهُ فَإِنّى اُبغِضُ صَوتَهُ؛

هر آينه بنده دعا مى كند و خداوند عزوجل به دو فرشته مى فرمايد: من دعاى او را مستجاب كردم اما حاجتش را نگهداريد، زيرا دوست دارم صداى او را بشنوم و همانا بنده دعا مى كند و خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد: زود خواسته اش را برآوريد كه من خوش ندارم صداى او را بشنوم.

(كافى، ج2، ص489، ح3)


امام على عليه السلام :

رُبَما سَأَلتَ الشَّىْ ءَ فَلا تُؤتاهُ وَاُوتيتَ خَيرا مِنهُ عاجِلاً أَو آجِلاً أَو صَرَفَ عَنكَ لِما هُوَ خَيرٌ لَكَ، فَلَرُبَّ أمرٍ قَد طَلَبتَهُ فيهِ هَلاكُ دينِكَ لَو اوتيتَهُ، فَلتَكُن مَسأَلَتُكَ فيما يَبقى لَكَ جَمالُهُ وَيُنفى عَنكَ وَبالُهُ؛

گاه چيزى را (از خدا) مى خواهى اما به تو داده نمى شود و دير يا زود بهتر از آن به تو داده مى شود، يا به خاطر آنچه خير و مصلحت تو در آن است از برآورده شدن خواسته ات دريغ مى شود، زيرا بسا خواسته اى كه اگر برآورده شود به نابودى و تباهى دين تو مى انجامد، پس، چيزى بخواه كه زيبايى و نيكيش برايت مى ماند و پيامد سوئى ندارد.

(نهج  البلاغه، نامه 31)


دلبسته ی آن یار خراسانی خویشم*

به سید علی خامنه ای:

عمریست که مدیون پریشانی خویشم

شرمنده از این وضع مسلمانی خویشم

دریازده ام نیست مرا بیم تلاطم

حیرت زده ی این دل طوفانی خویشم

ابری شده ی وصل توام کاش بگرید

سرمست از این دیده ی بارانی خویشم

من زاده ی ری هستم و هروز بگویم

پابست همان قبله ی تهرانی خویشم

بر روی دلم با خط خوانا بنویسید

من عاشق ابیات رجزخوانی خویشم

بگذار بگویم که چگونه شدم عاشق

زنده شده ی پیر چمارانی خویشم

ای مردم آزاده بدانید که من هم


دلبسته ی آن یار خراسانی خویشم*

دستور العمل هاى اخلاقى از حضرت آيت الله العظمى بهاء الدينى (قدس سره )

 

دستور العمل هاى اخلاقى از حضرت آيت الله العظمى بهاء الدينى (قدس سره )


اخلاق


در سفارش هاى اخلاقى ايشان ، بيشتر تاكيدشان بر اخلاص بود، تا مى ديد يك شرك عملى در كسى پيدا شده توى ذوقش مى زد اما اين را از كجا متوجه مى شد نمى دانستم !؟ ايشان فرمود (( معنا ندارد انسان در نماز حواسش پرت شود )) گاهى هم به طور غير مستقيم با آوردن مثالى فردى را متوجه مى كرد.

آثار وجودى


يك وقتى برخى از رفقاى ما به ايشان پيشنهاد مى كردند كه اگر به فلان منطقه يك مسافرتى بفرماييد خوب است ولى ايشان قبول نمى كردند، عرض مى شد آقا چرا قبول نمى كنيد، مى فرمود (( من آثار دينى در اين مسافرت نمى بينم )) .
آقايى نقل مى كردند يك بار به يكى از روستاهاى اطراف قم رفته بودم يك نفرى گفته بود چون فلانى اينجا آمده است به احترام ايشان من يك مسجد مى سازم جايى كه آثار نداشت نمى رفتند.


ارزش نمازهاى يوميه


از مولانا على بن ابى طالب است كه فرمود: (( مثل الصلوه مثل الحمه على باب الرجل )) نماز، مثل حمام در خانه است . كه انسان هر روز پنج مرتبه خود را در آن مى شويد. اگر انسان روزى پنج بار خود را در حمام بشويد (( ايبقى معه الدرن )) آيا كثافات باقى مى ماند؟ نه ، منتها نماز، درن و كثافات معنوى را از بين مى برد (( ان الصلوه تنهى عن الفحشا و المنكر )) حمام كثافات ظاهرى را پاك مى كند. اجمالا، نماز سازنده است ، اگر انسان به وسيله نماز تطهير شد همه چيز عوض مى شود اگر نماز مقبول واقع نشد معلوم است كه تطهيرش نكرده است و چيزهاى ديگر هم قبول نمى شود، اگر نماز قبول شد، انسان از بسيارى از معاصى فاصله مى گيرد.


اربعين كليمى


من اخلص لله اربعين صباحا جرت ينابيع الحكمه على قلبه و منه على لسانه .

 كسى كه چهل روز با اخلاص صبح كند ينابيع (چشمه ها) حكمت بر قلبش ريزش مى كند و از آنجا به زبانش ، و شايد ما تجربه كرده ايم . همين طور است البته تجربه نمى خواهد مطلب حقيقت دارد. ولى من تجربه هم كرده ام تا آنجا كه بتوانيد اخلاص پيدا كنيد بقيه آن را از خدا بخواهيد، به ائمه (عليهم السلام ) متوسل شويد.


حضور قلب در نماز

سوال : براى اينكه در نماز توجه و حضور قلب داشته باشيم چه بايد كرد؟
جواب : بايد انشاء الله با اطاعت خدا كم كم جهات ايمانى براى شما روشن شود.
يعنى وجدان كنيد كه خدايى هست . نه اين فقط بشنويد. شنيدن تنها چندان فايده اى ندارد، اين كه آدم مطالب را بفهمد، غير شنيدن است .
سوال : چگونه بايد جهات ايمانى را وجدان كرد؟
جواب : از طريق بندگى خدا - يعنى بايد عبادت خدا را كرد. بايد به دستگاه خدا اخلاص پيدا كرد و كار را براى خدا انجام داد. حرف براى خداوند زد، حركت براى خدا كرد. در اين صورت ، آنچه ديگران نمى فهمند شما مى فهميد. 

شرط مقبوليت نماز ((نماز خواندن يا معلق بازى ))

سوال : خواندن نماز در پنج وقت بهتر است يا جمع كردن بين آنها؟
ج : اين موضوعات از جزئيات است و زياد مهم نيست ، آنچه اصل است و روح نماز است اين است كه اگر ديديد نماز شما مورد قبول است يا نه از اين جا تجربه كنيد كه اگر ديديد نماز شما جلو دروغ و فساد و منكرات را مى گيرد، بدانيد نماز شما مقبول است ، كار نماز اين است ، همان طور كه آتش مى سوزاند و آب خاموش مى كند نماز هم انسان را از منكرات نجات مى دهد. آن زمانى كه انسان به فكر منكر افتاد اگر ديد نمازش مانع دروغ گفتن اوست ، به او گفت ، تو كه نماز مى خوانى ، عبادت خدا را مى كنى ، اين كار را نكن ! و اين كار را نكرد، بداند نمازش مورد قبول است . (( ان الصلوه تنهى عن الفحشاء و المنكر
)) در كلمات حضرت امير (عليه السلام ) آمده است : (( مثل الصلوه مثل الحمه على باب الرجل )) مثل نماز، مثل حمام در خانه است ، انسانى كه پنج مرتبه در شبانه روز حمام مى رود آيا بدن او آلوده است . اين نماز را هم اگر كسى آن گونه كه بايد آن را انجام دهد، روحش را از كثافات و معصيت ها تطهير مى كند، اگر ديديد از معاصى پاك شديد، دروغ نمى گوييد، خيانت نمى كنيد، كلك و حقه بازى را كنار گذاشتيد، بدانيد نماز خوانده ايد، وگرنه بدانيد معلق بازى كرده ايد، نماز نخوانده ايد. 

 
مراقبت از نماز


سوال - مراقبت در نماز يعنى چه ؟
ج - محافظت در نماز در اين است كه به اوقات نماز اهتمام ورزيد، يك مراقبت و محاسبه اى هم مال آدم است . و آن اين است كه انسان در هر شبانه روز فكر كند كه امروز از صبح كه حركت كرده ايم تا به حال كه مى خواهيم بخوابيم چند كار خوب كرده ايم و چند كار بد كرده ايم . اين مراقبت مربوط به انسان است اگر ديد امروز خرابى هاى شما كمتر است خوشبخت شويد. اساس كار خود شماست . خانواده ها و فاميل هاى شما وقتى به شما نگاه مى كنند، دلشان مى خواهد كه مثل شما باشند، خيال نكنيد كه فقط خودتان درست شده ايد، اين دار و دسته اى كه با شما هستند همه وضعشان عوض مى شود. به خصوص اگر پدر و مادر هم داشته باشيد، پدر و مادر شما هم خوشحال مى شوند آخر از يك انسانى كه خرابى ندارد، خدمتگزار است ، به درد مى خورد، كسى بدش مى آيد؟ اين چنين انسانى ، ناراحتى ندارد، همه ناراحتى مال چاقوكش ها و شياطين و توطئه گران است .

عقل كليد مشكل ها، دروغ بدتر از شراب


ان الله عزوجل جعل الشر اقفالا و جعل مفاتيح تلك الاقفال الشراب و الكذب شر من الشراب .

خداوند براى معاصى و شرور، قفل هايى قرار داده است ، باب دروغ و شر و معصيت خدا بسته شده است و قفل آن عقول انسانى است . اگر كسى هتاكى و سفاكى كند خانه كسى را خراب كند، هر عاقلى به او مى گويد، چرا اين كار را مى كنى ؟ عقلش به او مى گويد چرا خانه مردم را خراب مى كنى ؟! عقل ها كه زايل شد در برابر معاصى و شرور مانعى نيست ، پس ‍ شراب كليد همه قفل هاست . يعنى همه قفل ها را شراب باز مى كند.
آدم مست لايعقل ، هر معصيت و خراب كارى را مرتكب مى شود.

با اينكه شراب اين چنين ستمى دارد. (( الكذب شر من الشراب )) دروغ بدتر از شراب است ، براى اينكه شراب عقل شرابخوار را در خطر مى اندازد؛ ولى دروغ عقول ذوى العقول را در معرض خطر قرار مى دهد ممكن است به خاطر يك دروغ هزاران نفر به اشتباه بيفتند، پس دروغ وضعش بدتر از شراب است . انشاء الله موفق شويد كه جزء صديقين شويد.


دو عمل مهم


اگر اين دو كار را انجام دهيد، خيلى پيشروى كرده ايد:
يكى اين كه نماز را اول وقت بخوانيد و ديگر اينكه دروغ نگوييد. خيال نكنيد ضرر مى كنيد. ان شاء الله مورد توفيقات خدا هم واقع مى شويد، و آن وقت اگر اين كارها را كرديد، فهم شما هم عوض مى شود.
يعنى درك ديگر پيدا مى كنيد. الان شايد نتوانيد اين مطالب را از ما قبول كنيد ولى وقتى خودتان به آن رسيديد قبول مى كنيد.


ولايت ، نور الهى


سوال : حقيقت ولايت چيست ؟
ج : ولايت همان تصرف است در نفوس و در عصر ظهور، حضرت در عقول تصرف مى كنند و عقل ها همه كامل مى شود و حضرت در آن عصر، اعمال ولايت مى كنند. چون بدون آن نمى توان با تجهيزات قدرت ها مقابله كرد. البته اين به حسب فكر ماست كه مى گوييم حضرت اين چنين مى كند.
كسى كه ولايت دارد نظرش تغيير نمى كند، چون با ولايت حقيقت روشن است و غير قابل تغيير است ، ولايت نور الهى است . هميشه نظرات يكسان است چون به واقع رسيده است . (( اللهم نوّر قلبى )) اين عمل نورى است .

نياز استاد در سير و سلوك
سوال : آيا تهذيب و سير و سلوك نياز به استاد دارد؟
ج : نفوس مستعد نيازى به استاد ندارد و افراد غير مستعد استاد مى خواهند، كه معلوم نيست چه كاره از آب دربيايند.


تهذيب يا تحصيل


سوال : ما براى نماز شب بلند مى شويم و نماز شب مى خوانيم ، ولى نشاطى نداريم و خسته مى شويم ؟
ج : بايد به خدا معرفت داشت .
سوال : از كجا شروع كنيم ؟
ج : دنبال هوى و هوس نرويد، فقط رضايت خدا را در نظر بگيريد.
تهذيب مقدم است يا تحصيل ؟
ج : البته تحصيل هم براى تهذيب است ، تهذيب بندگى خداست ، تهذيب بر همه چيز مقدم است ، تحصيل و مطالعه هم براى تهذيب است .


آغاز خود سازى


سوال : چگونه و از كجا بايد خود سازى را آغاز كرد؟
ج : پايه و اساس تمام كمالات انسان ، توحيد و منشاء تمام بدبختى هاى انسان شرك است و در ابتداى امر، بايد تمام كوششمان بر اين بود كه موحد شده و خودمان را از هر گونه شرك تزكيه كنيم ، توحيد و برائت از شرك ، در لفظ بسيار ساده است و با بهترين صورت با بيانى خوش ‍ مى توان از آن صحبت كرد، اما در عمل چنان مشكل است كه نمى شود آن را تصور كرد. از اين رو موحد و مومنى كه از مرحله لقلقه زبان گذشته و توحيد و ايمان را وجدان كرده باشد كه اين از تمام معارف اسلام بالاتر است .
البته معارف و مدارك ايمان ، ذات تشكيك (داراى درجات ) است ، مانند نور مراتب مختلفى دارد، مرتبه اعلاى آن مخصوص پيامبر و اولياء خداست و ما نمى توانيم به آن برسيم . ولى نبايد از تلاش غفلت كنيم . بايد در همان مسير بكوشيم تا هر چه بيشتر به اولياء خدا نزديك شويم .
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) به مرتبه اقامه صلات معراجيه رسيده است . صلاتى كه در (( اياك نعبد و اياك نستعين )) آن ، حصر عبوديت خدا و سلب استعانت از ماسواى حق است . انقطاع از ما سوى الله است . اين صلات منتهاى تكامل بشرى است . انسان بايد در نتيجه معارف ، عبادات و ترك محرمات به اين صلات برسد، صلاتى كه با يك شرك هم منافات دارد.


 

خط ترور

 

 

 

                    

لتجدن اشدالناس عداوة للذين امنوااليود (مائده ۸۲)

 

پیشینه ترور در صهيونيزم

شايدبراي عده اي ازما عجیب باشدکه اسرائیل به این راحتی درمقابل میلیونها دیده دست به کشتار میزندولی بارجوع به پروتکل مسئله مسیر حل خود راپیدامیکندچراکه درچندین بند ازبندهای خام پروتکل آمده که:1)غیریهودیان گله گوسفند هستندوماگرگهای این گله:2)مابه مرگ غیریهودیان فکرمیکنیم:3)توده مردم وحشی هستند.ازشمادوست عزیز می پرسم دراین میان وظیفه شکارچی درقبال مردم وحشی چیست؟رام کردن ویا نابودکردن؟یهودیان ازدیربازبراین اندیشه که آنهاقوم برتر هستندپافشاری میکنند وامروزاین تفکر درقالب دهکده جهانی که دهخدای آن هم کسانی نیستند جزیهودیان شکل تاز ه ای گرفته است لذامخالفان خود را یاتتمیع میکنندویانابودواین اختصاص به امروز ندارد بلکه بایدخط ترور را از  سالهای قبل از تولد پیامبرجست وجو کرد

 

، البته تفکر ترور مخالف در انديشه اين گروه منحرف
(يهود) از زمان حضرت موسي (ع) وجودداشت آنگاه که خداوند عيسي (ع) را به عنوان آخرين نفر از بني اسرائيل فرستاد تا آنها را از انحرافاتي که پيدا کرده اند باز گرداند و اصلاح نمايد   به مخالفت با او برخاستند و به زعم و گمان خود اولين عمليات ترور را نسبت به حضرت عيسي (ع) اجراء نمودند، پس از حضرت عيسي (ع) سازمان يهود جز اسلام ديگر هيچ تهديدي را در برابر خودش نمي بيند، آنان درباره اسلام و اهداف آن و آورنده و ادامه دهنده آن، اطلاعات جامع و کاملي در اختيار داشته اند طبيعي است که اين سازمان در برابر اين تهديد به برنامه ريزي و مقابله بپردازد. اولين عملياتي که در دستور کار اين سازمان قرار گرفت ترور پيامبر اکرم (ص) است. از علائمي که از آئين حضرت موسي بدست آورده بودند تا حدودي پدر و اجداد پيامبر را مي شناختند، قرآن مي فرمايد:
«الدين آتينا هم الکتاب يعرفونه کما يعرفون ابناءهم» لذا در گام نخست جناب عبدالله پدر بزرگوار پيامبر (ص) در سن ۲۵ سالگي هدف ترور قرار مي گيرد که خداوند متعال او را در اين حادثه حفظ مي کند و ترور نافرجام مي ماند، پس از عبدالله به سراغ پيامبر (ص) مي آيند با تولد پيامبر (ص) بلافاصله حضرت را به دايه مي سپارند! چرا پيامبر را به دايه دادند؟ و چرا او را به دايه اي خارج از مکه سپردند؟ فاصله منطقه حليمه و مکه حدود ۹۰ کيلومتر است، از طرفي ديگر بچه تنها دو سال دوران شيرخواري اوست، چرا پيامبر را در مدت ۵ سال نزد دايه نگه داشتند؟ تمام اين اقدامات براي آن بود که منطقه مکه و مدينه کمين گاه يهود براي ترور پيامبر است لذا حضرت بايد ۵ سال به صورت مخفيانه در خارج از مکه در نزد فرد مطمئني بنام حليمه نگهداري شود. پس از ۵ سال که آنان از محل اختفاء پيامبر (ص) مطلع شدند جناب عبدالمطلب جد بزرگوار پيامبر (ص) حضرت را به مکه بر مي گرداند و تحت الحفظ خود قرار مي دهد لذا خداوند به پيامبرش گوشزد مي کند که: «الم يجدک يتيماً فآوي» اگر به ويژگي هاي اين يتيم و دشمن پيچيده اي که داشته است دقت شود به معناي آيه پي مي بريم، آنگاه که عبدالمطلب حفاظت از پيامبر را به عهده گرفت از هيچ کوششي فروگذاري نکرد حتي در جلسات درالندوه نيز حضرت را با خود همراه مي کند و تنها در خانه نمي گذارد، نبي مکرم هشت ساله بودند که مرگ عبدالمطلب فرا رسيد، ايشان در وصيت دو صفحه اي خود به ابوطالب يک صفحه و نيم آن را اختصاص مي دهد، به سفارش حفاظت از پيامبر و در پايان مي فرمايد: اگر به من قول ندهي که از اين کودک حفاظت کني من راحت جان نخواهم داد و ابوطالب دست پدر را مي گيرد و مي گويد: من قول مي دهم که با جان و مالم از اين کودک حفاظت کنم.
ابوطالب در چهار سال نخست پس از مرگ عبدالمطلب از کار تجارت دست کشيد و تمام وقت خود را مصروف حافظت از کودک کرد ابوطالب در حراست از جان پيامبر با درايت کامل از هيچ چيز کم نگذاشت حتي سر سفره پيش از پيامبر غذا مي خورد تا غذا مسموم نباشد و شبها در کنار پيامبر بستر خواب مي گسترانيد تا مبادا شبانگاه به پيامبر صدمه اي برسد و اين حفاظت تا ۲۵ سالگي براي پيامبر ادامه يافت و حضرت از ۲۵ سالگي تا ۴۰ سالگي کاروان تجارتي به راه انداختند اما ابوطالب همچنان مأموريت حفاظت از جان پيامبر را به خوبي دنبال مي کرد و از طرف ديگر محبوبيت پيامبر در ميان مردم و شخصيت وي کار ترور را براي يهود مشکل ساخته بود تا آنکه در سن ۴۰ سالگي وحي بر پيامبر نازل شد، با نزول وحي، يهود علاوه بر نقشه ترور حضرت، ترور شخصيتي حضرت از نيز در دستور کار خود قرار داد.
کينه و عداوت اين گروه افراطي از قوم يهود با اسلام و پيامبر (ص) در طول ۲۳ سال رسالت پيامبر اکرم (ص) ادامه داشت، مکرر براي به شهادت رساندن حضرت اقدام مي کردند امام ترورها نافرجام بود تا آنکه پيامبر اکرم رحلت فرمودند حال يا به مرگ طبيعي و يا به شهادت! شيخ مفيد مي فرمايد: «مات مسموماً» پيامبر را مسموم کردند اما اينکه داستان مسموميت پيامبر به غذاي آن زن يهودي در جنگ خيبر بر گردد بسيار دور از ذهن است زيرا از جنگ خيبر تا زمان رحلت ۵ سال مي گذرد و معنا ندارد اثر آن سم پس از ۵ سال آشکار شود لذا بايد گفت جريان رحلت پيامبر ريشه در همان نقشه سازمان يافته اي دارد که از ابتداء ولادت حضرت و قبل از ولادت دنبال شده بود و امروز نيز همان سازمان، تفکر ترور مخالف را در دستور کار قرار داده است و رسماً در مخالفت و دشمني با اسلام و مسلمين به صورتي آشکار و علني رهبران ديني و سياسي اسلام را تهديد به ترور مي کند اما بايد آنان بدانند که والعاقبه للمتقين.

بیاد شهید روشن

درددل با آقام

 

آقای من ، مولای من ، عزیز فاطمه ، یوسف زهرا ،گل نرگس ...
آقا جان درسته گنه کارم ولی آقا دوستون دارم ، آقا جان دوست دارم سربازتون باشم ، مولای من دوست دارم شهید در راهتون باشم ، دوست دارم جونه ناقابلمو فداتون کنم ...
آقا جون سرباز شما شدن لیاقت میخواد که من ندارم اما آقا جون شما دست منو بگیرید کمکم کنید .
آقا جان قربونه دله شکستتون برم !
چند بار دلتون رو شکستم ؟
چند بار با دیدن اعمال من اشک تو چشماتون حلقه زده ؟
چند تا جمعه منتظر دعایه من بره فرج بودین و من تو خواب غفلت بودم؟ چند تا ...؟؟؟
آقای من میدونم خیلی گناه کردم ، خیلی خطا ازم سرزده ، آقا جون میدونم خیلی بهتون بدهکارم ، میدونم در حقتون نارفیقی کردم .....ولی آقا حالا پشیمونم.....
میخوام برگردم
دستمو بگیر .....

عیدی ازنوع ایران کشی

 

 

از پوريم چه مي دانيد ؟ آيا استر را مي شناسيد ؟ مردخاي را چطور ؟ از پايکوبي سالانه يهوديان در جشن ايراني کشي پوريم چه اندازه اطلاع داريد ؟

آيا مي دانيد بعد از پوريم تا دوازده قرن مردم اصيل ايراني در سکوتي مرگ بار فرو رفته بودند ؟ و آيا مي دانيد تورات قتل نزديک به هشتاد هزار ايراني را پزيرفته است ؟ و آيا مي دانيد محققان اين رقم را هم جعلي و رقم صحيح قربانيان مظلوم ايراني را تا پانصد هزار نفر تخمين زده اند ؟

 آيا زمان آن نرسيده که ماجراي غم انگيز کشتار نياکان ما در کتاب هاي تاريخ ايران ثبت و به گوش دانش آموزان و دانش جويان ايراني برسد ؟

1-  پوريم يکي از بزرگترين جشن هاي يهوديان است . يهوديان در جشن پوريم در دو نوبت به قرائت کتاب استر مي پردازند . آنان واقعه کشتار 75800 نفر از ايرانيان را معجزه الهي مي دانند و به همين مناسبت سيزدهم ماه ادار را روزه مي گيرند . چهاردهم و پانزدهم ماه ادار را به رقص و پايکوبي مي پردازند .

2- استر نام آخرين دفتر از کتاب تورات است در اين دفتر نامي از يهوه ، خداي بني اسرائيل برده نشده . اين کتاب در اواخر عهد هخامنشي و يا پس از آن نوشته شده است . بنابر نوشته د. جويني مطالب کتاب استر تماما در خدمت مصالح رباخواران حاکم بر جهان ، يعني صهيونيستها و فراماسونها است .
اين کتاب عمق نفرت و انزجار تند يهود نسبت به غير يهوديان به ويژه ايرانيان را نشان مي دهد . شدت و تندي نفرت بحدي است که حاخام ها و فقيهان قوم يهود در سده اول ميلادي مطمئن و متفق القول نبودند که آيا بايد کتاب استر را در کتاب مقدس بياورند يا نه ؟
از اقوال مارتين لوتر از رهبران پروتستان ها نقل کرده ان که گفته است : اي کاش اين داستان وجود نداشت .
از ابتدا تا انتهاي کتاب استر هيچ کلمه اي که نشان دهد خون از بيني حتي يک يهودي ريخته شده است ، وجود ندارد . به هيچ آزار عملي اي از سوي ايرانيان نسبت به يهود اشاره نشده است . با اين وجود آنان قصاص قبل از جنايت را چگونه توجيه مي کنند ؟

3-استاد ناصر پور پيرار در مقاله شنبه 8 شهريور 1382 در وبلاگ حق و صبر مي نويسد : واژه هخامنش لقبي است که پس از تسلط داريوش و نخست وزيري مردخاي و انتخاب استر به عنوان ملکه داريوش و قتل عام پر خشونت مخالفان يهود در سراسر ايران ، که نزد يهوديان به عيد پوريم معروف است و بالاخره تسلط کامل رابي هاي يهود در ايران و بين النهرين مردم شکست خورده منطقه بر قوم داريوش نهادند و آن را حاخام منش به معناي پيرو روحانيت يهود نام نهادند .
تورات به دفعات بر تسلط کامل رابي هاي يهود بر دربار هخامنشيان تاکيد مي کند که مشروح آن را مي توان در کتاب هاي استر ، عزرا ، نحميا ، دانيال و اشعيا در تورات يافت .

 

 4- بيست وشش قرن از ماجراي استر ، مردخاي و هامان مي گذرد متاسفانه تاريخ شناسان ايران بيشتر به زرق و برق پادشاهان و افتخارات جعلي زمامداران پرداخته اند . و سلسله هاي پادشاهي را برايمان آرايشگري کرده اند .
جوان ايراني از ماجراي دردناک نخبه کشي و ايراني کشي که در کتاب استر آمده ، خبر ندارد . استر و مردخاي توطئه گر را نمي شناسد . هامان « وزيرالوزرا » که مورد خشم يهود قرار گرفته است را نمي شناسد . او نمي داند که هامان در هنر دست ميکل آنژ بر سقف نمازخانه سيس تين واتيکان چهره معصومي دارد که به صليب کشيده شده است .
آيا ميکل آنژ دانسته يا ندانسته نمي خواهد رنج و مصيبت مسيح بدست يهوديان را در صورت هامان بنماياند ؟
آناني که دم از ايرانيت ، قوميت و نژاد مي زنند از چه طريقي هامان سوزان را که در بسياري از نقاط جهان برگزار مي شود ، به گوش جوان ايراني رسانده اند ؟

 

5- هامان سوزان مراسمي است که يهوديان هر ساله در بسياري از کشور هاي دنيا برگزار مي کنند . بنابر آنچه آقاي عباس احمدي در مقاله عيد پوريم نوشته است : در ايتاليا ، فرانکفورت آلمان ، سالونيکاي يونان ، ايران ، افغانستان ، ليبي ، مراکش ، بخاراي ازبکستان ، منطقه قفقاز ، يمن برگزار مي شود . ويژگي اين مراسم سوزاندن هامان و رقص و پايکوبي يهوديان به هنگام آتش زدن مجسمه هامان است . در ازبکستان مجسمه را از يخ مي سازند و به دور آن آتش روشن مي کنند . در يونان نان هايي به شکل هامان درست ميکنند و با چاقو سر آن را مي برند . در ايران مجسمه هامان را به دار مي کشند ، سپس مي سوزانند.

 

 6 - اينک يک بار ديگر يهود در جنگي بدون مرز و با عنوان نبرد پيشگيرانه به کشتار زنان ، کودکان ، انديشمندان و نخبگان مسلمان دست يازيده است . سربازان تا دندان مسلح آمريکايي و انگليسي مانند سربازان وحشيان هخامنشي بدون هيچگونه پشتوانه فکري و عقلي با بيرحمانه ترين شيوه ها آمال و آرزوي سران يهودي دنيا را برآورده ميسازند .

 

دیانت و دیدگاه ها و اهداف یهود

 

دیانت و دیدگاه ها و اهداف یهود در کتاب  پروتكل دانشوران يهود،   انتشارات : ناظرين،   سال نشر : 1382،   نوبت چاپ : 1،   محل نشر : قم و ...

۱ - بهشت مخصوص يهود است و هيچ كس به جز آنها داخل آن نمي‏شود؛ولي جهنم جايگاه مسيحيان و مسلمانان است ...

۲ - بر يهود لازم است كه املاك ديگران را خريداري كند تا آنها صاحب ملك‏نباشند و هميشه سلطه اقتصادي براي يهود باشد...

۳ - پيش از آن كه يهود نفوذ و سلطه كامل خود را به دست آورند،لازم است‏جنگ جهاني بر پا شود و دو ثلث بشر نابود شوند...

۴ - تا زماني كه افراد جوامع مختلف،مطابق الگو و انگاره‏هاي تربيتي ما دوباره‏تربيت نشوند،نمي‏توانيم برنامه‏هايمان را در اين‏گونه جوامع مطابق با روشي‏كلي و يكسان پياده كنيم؛اما ...

۵ - كلماتي چون آزادي،برابري و برادري در واقع اسم‏هاي مستعاري هستند كه‏فراماسونرهاي ما آنها را به كار مي‏برند...

۶ - ما بايد تمام جنگ افزارهايي را كه مخالفانمان ممكن است عليه ما به كارگيرند،در اختيار داشته باشيم..

۷ -  بايد پيچيده‏ترين واژه‏هاي حقوقي را ازميان كتب قانونگذاري بيرون بكشيم تا به هنگام داوري و قضا از آنها استفاده‏كنيم...

۸ - كادر رهبري جامعه ما بايد خود را با تمام مظاهر تمدن كه به موقع به كار آيند،مجهز كند...

۹ - ما در قانون اساسي خود،حق رفاه مادي توده‏ها را به صورتي خيالي،اما نه به گونه‏اي واقعي،گنجانيده‏ايم‏و هرگز هم به اين حق جامه عمل نمي‏پوشانيم...

۱۰ - اگر قرار شود كه هر فرد،حق‏گفتن هر حرفي را داشته باشد،اگر قرار شود كه هر روزنامه نويسي،حق نوشتن‏هر مطلبي را اعم از خوب و بد پيدا كند،اگر هر كارگر زحمتكش و پرولتري،كه‏دست تقدير او را به كار وابسته كرده است،از لحاظ اقتصادي خودكفا باشد و نيزاگر بداند كه قانون اساسي منافعش را تضمين نمي‏كند،فردا براي انتخاب‏نمايندگان به پاي صندوق رأي نمي‏رود و به نمايندگان كه در واقع عوامل دست‏نشانده ما هستند،رأي نمي‏دهد...

 

ادامه نوشته

چرا امام حسین ( ع ) قیام كرد ولی پدرش نه ؟

چرا امام حسن صلح کرد یا چرا امام حسین صلح نکرد ؟ اصلا چرا ما درباره‏ این دو امام بگوئیم ، قدری جلوتر برویم . چرا علی بن ابی طالب در زمان‏ خلافت ابوبکر قیام نکرد ؟ چرا در زمان خلافت عمر قیام نکرد ؟ چرا در زمان‏ خلافت عثمان قیام نکرد ولی بعد از عثمان که آمدند با او بیعت کردند ، محکم ایستاد ، در صورتی که از نظر علی بن ابی طالب همانطوری که ابوبکر غاصب بود معاویه هم غاصب بود . برای اینکه آنچه که در نظر اسلام اصالت‏ دارد مطلب دیگری است و آن اینست که آن اقدامی که حفظ حوزه اسلام با او بشود ، بر هر اقدام دیگر مقدم است .


ادامه نوشته

دستور العمل هاى اخلاقى از عارف فرزانه علامه ميرزا على قاضى تبريزى (ره )

 

دستور العمل هاى اخلاقى از عارف فرزانه علامه ميرزا على قاضى تبريزى (ره )


نماز اول وقت


آيت الله مصباح يزدى فرمودند: (( مرحوم علامه طباطبايى (ره ) و آقاى بهجت از مرحوم قاضى (ره ) نقل مى كردند كه ايشان فرمودند: اگر كسى نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقام عاليه نرسد، مرا لعن كند!! و يا فرمودند: به صورت من تف بياندازد!! ))
اول وقت ، سِر عظيمى است (( حافظوا على الصلوات )) خود يك نكته اى است غير از (( اقيموا الصلوه )) ! اينكه انسان اهتمام داشته باشد و مقيد باشد كه نماز را اول وقت بخواند. فى حد نفسه آثار زيادى دارد ولو حضور قلب هم نباشد.


دنيا مى خواهى نماز شب بخوان


علامه طباطبايى مى گويد:
چون به نجف اشرف براى تحصيل مشرف شدم از نقطه نظر قرابت و خويشاوندى و رحميت گاه گاهى به محضر مرحوم قاضى شرفياب مى شدم : تا يك روز در مدرسه ايستاده بودم ، مرحوم قاضى از آنجا عبور مى كردند، چون به من رسيدند دست خود را روى شانه من گذاردند و فرمودند: اى فرزند! دنيا مى خواهى نماز شب بخوان ، آخرت مى خواهى نماز شب بخوان .
اين سخن آنقدر در من اثر كرد كه از آن روز به بعد تا زمانى كه به ايران مراجعت كردم ، پنج سال تمام در محضر قاضى روز و شب به سر بردم و آنى از ادراك فيض ايشان دريغ نمى كردم .


روايت عنوان بصرى و اهميت آن از ديدگاه علامه قاضى (ره )

امام صادق (عليه السلام ): عنوان تو را به نه چيز سفارش و وصيت مى كنم :
سه تا از آن نه امر درباره تربيت و تاديب نفس است . سه تا از آنها درباره حلم و بردبارى است و سه تا از آنها درباره علم و دانش است . پس اى عنوان آنها را به خاطر بسپار، و مبادا در عمل به آنها سستى و تكاهل كنى .
پس حضرت فرمود: اما آن چيزهايى كه راجع به تاديب نفس است آنكه :
مبادا چيزى را بخورى كه بدان اشتها ندارى .
چرا كه در انسان ايجاد حماقت و نادانى مى كند، و چيزى را مخور مگر آنگاه كه گرسنه باشى و چون خواستى بخورى از حلال بخور و نام خدا را ببر و به خاطر آور حديث رسول اكرم (ص ) را كه فرمود: هيچ وقت آدمى ظرفى را بدتر از شكمش پر نكرده است . بناء على هذا اگر به قدرى گرسنه شد كه ناچار از تناول غذا گردد. پس به مقدار ثلث شكم خود را براى طعامش بگذارد، و ثلث آن را براى آبش و ثلث آن را براى نفسش .


و اما سه چيز كه راجع به بردبارى و صبر است . پس كسى كه به تو بگويد:
اگر يك كلمه بگويى ده تا مى شنوى به او بگو: اگر ده كلمه بگويى يكى هم نمى شنوى !
و كسى كه ترا شتم و سب كند و ناسزا گويد، به وى بگو، اگر در آنچه مى گويى راست مى گويى من از خدا مى خواهم تا از من در گذرد و اگر در آنچه مى گويى دروغ مى گويى پس من از خدا مى خواهم تا از تو در گذرد، و اگر كسى تو را بيم دهد كه به تو فحش خواهم داد و ناسزا خواهم گفت ، تو او را مژده بده كه من درباره تو خير خواه مى باشم و مراعات تو مى نمايم .
و اما آن سه چيزى كه راجع به علم است . پس از علماء بپرس آنچه را كه نمى دانى و مبادا چيزى را بپرسى تا ايشان را به لغزش افكنى و براى آزمايش و امتحان بپرسى و مبادا از روى راى خودت به كارى دست زنى ، و در جميع امورى كه راهى به احتياط و محافظت از وقوع در خلاف امر دارى احتياط را پيشه خود ساز.
و از فتوى دادن بپرهيز، همانطور كه از شير درنده فرار مى كنى ، و گردن خود را جسر و پل عبور براى ديگران (مردم ) قرار نده .
اهميت روايت عنوان بصرى از ديدگاه علامه على قاضى (ره )

عارف فرزانه علامه على قاضى روايت عنوان بصرى را دستور مى دادند به شاگردان تلاميذ و مريدان سير و سلوك الى الله تا آن را بنويسند و بدان عمل كنند و علاوه بر اين مى فرمودند بايد آن را در جيب خود داشته باشند و هفته اى يكى دوبار آن را مطالعه نمايند.
نقل از علامه سيد محمد حسين طهرانى از كتاب گنجينه عرفان عنوان بصرى

اجتهادات ابوبكر و اتباع وى در مقابل نصّ صريح قرآن و سنّت پيامبر(ص )  7

 

فاطمه - عليها السّلام - پرسيد: اى ابوبكر! اگر تو امروز بميرى ، ارث تو را كه مى برد؟
ابوبكر گفت : فرزندان من و خانواده ام .
فرمود: پس چرا تو، وارث پيغمبر شده اى و فرزندان و خاندان آن حضرت نبايد از وى ارث ببرند؟!
ابوبكر گفت : اى دخترِ پيامبر! اين كار از من سر نزده است !
فرمود: چرا، كار تو بوده است ؛ تو فدك را كه ملك طلق پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - بود و آنچه را خدا در قرآن به ما بخشيده است ، از ما گرفتى .

ادامه نوشته

جاسوسی و ضد جاسوسی

 

كشورها در صدد دستيابي به منافع ملي خود در ابعاد ملي منطقه اي و جهاني مي باشند و با توجه به قدرت ملي سطوح اجرائي آن را در راهبردهاي استراتژيك تعيين مي‎نمايند .

تعاريف و اصطلاحات جاسوسي:

1 ـ عامل (agent): فرديست كه از منبع يا منابع اطلاعات را جمع‌آوري نموده و به استخدام يك سرويس اطلاعاتي درآمده ليكن عضو رسمي آن سرويس نمي‌باشد.

 ممكن است تعداد عوامل زياد باشند كه در سلسله مراتب يكديگر قرار داشته و رده بالاي آنها به عنوان سرعامل رده پائين‌تر در نظر گرفته مي‌شوند.

نكته 2: از عاملين ممكن است صرفاً در جهت جمع‌آوري استفاده نشود بسته به نوع كارايي عامل‌ها پسوندهايي مانند نفوذي،‌ فريب، نشان، مشاور و ... به عامل اضافه مي‌شود.

2 ـ افسر/ رهبر سرشبكه (high chief of operation): عنصري است اطلاعاتي، كه هدايت و رهبري چندين شبكه جاسوسي مرتبط با هم را عهده‌دار مي‌باشد.

3 ـ مركز / ستاد (center-staff): محل تصميم‌سازي و تصميم‌گيري عمليات‎هاي يك سرويس جاسوسي و به آخرين رده سلسله مراتب سازمان اطلاعاتي گفته مي‌شود.

4 ـ پوشش (Cover): فعاليت جاسوسي به نحوي تغيير شكل داده شود و تحت شرايطي انجام شود كه كاملاً عادي و موجه بنظر آيد و متناسب با محيط طبيعي استفاده كننده باشد بعبارت ديگر اقدامات طرح‌ريزي شده‎اي كه به فرد جاسوس اجازه مي‌دهد عملي را كه نمي‌توان بطور آشكار انجام دهد بدون برانگيختن شك و گمان انجام دهد. بطوركلي و عام، پوشش بر دو نوع قانوني (رسمي) و غير‌قانوني (غيررسمي) تقسيم مي‌شود.

(الف) پوشش قانوني (legal cover): ورود عوامل جاسوسي به عنوان عناصر سياسي يا ديپلماتيك داراي مصونيت به هدف موردنظر جهت جاسوسي را بهره‌گيري از پوشش قانوني گويند در اينگونه موارد عامل جاسوسي را مقيم قانوني و مكان فعاليتش در سفارتخانه، كنسولگري،‌ دفاتر وابستگي و ... را ايستگاه قانوني نامند.

(ب) پوشش غير قانوني (illegal cover): ورود عامل جاسوسي بدون بهره‌مندي از مصونيت سياسي يا ديپلماتيك را پوشش غيرقانوني نامند در اينگونه موارد عامل جاسوسي را مقيم غيرقانوني و مكان فعاليتش مانند دفاتر شركتي،‌ نمايندگي‌ها، اماكن باستاني يا توريستي، هتل‌ها و .. را ايستگاه غيرقانوني نامند.

5 ـ افسر/ رهبر عمليات (operations officer): شخصي است اطلاعاتي كه عضو سازمان اطلاعاتي بوده و مسئوليت هدايت و رهبري عامل يا عاملين جاسوسي را عهده‌دار مي‌باشد.

6 ـ شبكه جاسوسي (spy net): به مجموع افسر يا افسران عمليات و عامل يا عواملي كه درگير عمليات جاسوسي مشخص مي‌باشند اطلاق مي‌گردد كه بر حسب تعداد افسران عمليات يا عاملين جاسوسي انواع زير را دارا مي‌باشد.

جاسوسي:

از ديدگاه‌ حقوق‌ بين‌الملل‌ عمومي‌، جاسوس‌ كسي‌ است‌ كه‌ به‌ صورت‌ محرمانه‌ يا تحت‌ عنوان‌هاي‌ غيرمجاز به‌ نفع‌ خصم‌ درصدد تحصيل‌ اطلاعاتي‌ ازنقشه‌ وقواي‌ طرف‌ ومقاصد او برآيد.

جاسوسي‌ در معناي‌ وسيع‌ كلمه‌ دو دسته‌ اقدامات‌ را در بر مي‌گيرد: يك‌ دسته‌ اقدامات‌ مقدماتي‌(Preparatoire) كه‌ عبارت‌ است‌ از تفحص‌ و تحصيل‌ اطلاعات‌ مخفي‌ و دسته‌ ديگر عمليات‌ اجرايي‌(Executoire)  كه‌ عبارت‌ است‌ از ايجاد ارتباط و رساندن‌ اطلاعات‌ مزبور به‌ كساني‌ كه‌ بايد از آن‌بهره‌برداري‌ كنند .

گارو مي‌گويد: بدسته‌ اول‌ (جاسوسي‌)، شامل‌ اقدامات‌ تفتيش‌ (Research) و اكتشافي‌ است‌ كه‌علامت‌ مميزه‌ جاسوسي‌ واقعي‌ است‌. دسته‌ دوم‌ (خيانت‌) شامل‌ عمليات‌ تسليمي‌ (Livraison) است‌كه‌ علامت‌ مشخصه‌ خيانت‌ (Trahison) يا حق‌ ناشناسي‌ (Felonie) مي‌باشد، اما حلقه‌هاي‌ يك‌زنجير اقدامات‌ محرمانه‌ را تشكيل‌ مي‌دهند.... متهم‌ براي‌ تسليم‌ اطلاعات‌، به‌ طرف‌ مقابل‌ اقدام‌ به‌تجسس‌ و تحقيق‌ مي‌كند و جاسوس‌ امروز همان‌ خائن‌ فردا خواهد بود. پس‌ جاسوسي‌، فراهم‌ كردن‌مقدمات‌ خيانت‌ است‌ و تا وقتي‌ كه‌ اعمال‌ او در مرحله‌ مقدماتي‌ است‌، جاسوس‌، و چون‌ اطلاعات‌ راتسليم‌ كرد، خائن‌ است‌. 1

خيانت‌ به‌ كشور عبارت‌ از سوء قصد بر ضد امنيت‌ كشور به‌ وسيله‌ ايجاد ارتباط با كشور ديگري‌كه‌ داراي‌ سلطه‌ و استقلال‌ است

بنابراين‌، عناصر متشكله‌ جرم‌ خيانت‌ به‌ كشور عبارت‌اند از:

الف) مليت‌ ايراني‌ يا تبعه‌ بيگانه‌ در خدمت‌ دولت‌ جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌;

ب)خدمت‌ آگاهانه‌ و عمدي‌ به‌ نفع‌ يك‌ قدرت‌ خارجي‌ به‌ زيان‌ مملكت‌;

ج) ارتكاب‌ اعمالي‌ از قبيل‌ نگه‌ داري‌ و حمل‌ سلاح‌ و قيام‌ مسلحانه‌ عليه‌ كشور.2

در نتيجه‌ خيانت‌ به‌ كشور را مي‌توان‌ چنين‌ تعريف‌ كرد: (ارتكاب‌ عمل‌ منافي‌ با امنيت‌ داخلي‌ وخارجي‌ جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌ ازسوي‌ هرشخص‌ ايراني‌ يا خارجي‌ مأمور به خدمت  در ايران‌، به‌قصد اضرار به‌ امنيت‌ كشور و نفع‌ كشور ديگر، خيانت‌ به‌ كشور محسوب‌ مي‌گردد).

از نظر حقوق‌ جزا اشخاص‌ ذيل‌ جاسوس‌ هستند:

الف‌) هر كس‌ كه‌ براي‌ بدست‌ آوردن‌ اسناد يا اطلاعاتي‌ به‌ نفع‌ دشمن‌ به‌ يك‌ مكان‌ مستحكم‌ ياپاسگاه‌ يا هر بنگاه‌ نظامي‌ يا استحكامات‌ و اردوگاه‌ها يا منزلگاه‌هاي‌ ارتش‌ داخل‌ شده‌ باشد .

ب‌) هر فردي‌ كه‌ براي‌ دشمن‌ اسناد يا اطلاعاتي‌ به‌ دست‌ آورد كه‌ ممكن‌ است‌ نسبت‌ به‌ عمليات‌ارتش‌ يا نسبت‌ به‌ تأمين‌ قلاع‌ يا اماكن‌ مستحكم‌ يا پاسگاه‌ها يا بنگاه‌هاي‌ نظامي‌ مضر باشد.

ج‌) هر كس‌ جاسوسان‌ يا افراد دشمن‌ را كه‌ براي‌ اكتشاف‌ مأمور شده‌ باشند عملا مخفي‌ نموده‌ ياسبب‌ اختفاء آنها گردد.

د - هرفردي‌ كه‌ اسرارنظامي‌ ياسياسي‌ يامفاتيح‌ رمز را برخلاف‌ مصالح‌ كشور به‌ اجنبي‌ تسليم‌ كند.

- طبق‌ ماده‌ 24 قانون‌ مجازات‌ جرائم‌ نيروهاي‌ مسلح‌، افراد ذيل‌ جاسوس‌ محسوب‌ و به ‌مجازات‌هاي‌ ذيل‌ محكوم‌ مي‌شوند:

الف‌) هر نظامي‌ كه‌ اسناد يا اطلاعات‌ يا اشياي‌ داراي‌ ارزش‌ اطلاعاتي‌ را در اختيار دشمن‌ يا بيگانه‌قرار دهد و اين‌ امر براي‌ عمليات‌ نظامي‌ يا نسبت‌ به‌ امنيت‌ تأسيسات‌، استحكامات‌،

پايگاه‌ها،كارخانجات‌، هواپيماها يا وسائل‌ زميني‌ نظامي‌ و... مضر باشد به‌ مجازات‌ محارب‌ محكوم‌ مي‌شود.

ب‌) هر نظامي‌ كه‌ اسناد يا اطلاعات‌ براي‌ دشمن‌ يا بيگانگان‌ تحصيل‌ كرده‌، به‌ هر دليلي‌ موفق‌ به‌تسليم‌ آن‌ نشود به‌ حبس‌ از 3 تا 15 سال‌ محكوم‌ مي‌گردد .

ج‌-هرنظامي‌كه‌اسرارنظامي‌،سياسي‌،امنيتي‌،اقتصادي‌ ياصنعتي‌كه‌مربوطبه‌نيروهاي‌ مسلح‌ را به‌ دشمنان‌ داخلي‌ يا خارجي‌ يا بيگانگان‌ يا منابع‌ آنان‌ را از مفاد آن‌ آگاه ‌سازد به‌ مجازات‌ محارب‌ محكوم‌ خواهد شد.

د - هر نظامي‌ كه‌ براي‌ بدست‌ آوردن‌ اسناد يااطلاعات‌ طبقه‌بندي‌ شده‌، به‌ نفع‌ دشمن‌ و يا بيگانه‌ به‌محل‌ نگهداري‌ اسناد يا اطلاعات‌ داخل‌ شود، چنانچه‌ به‌ موجب‌ قوانين‌ ديگر مستوجب‌ مجازات‌شديدتري‌ نباشد حبس‌ از 2 تا 10 سال‌ محكوم‌ مي‌گردد.

گر چه در تعريف جاسوسي كليد واژه غيرقانوني بكار برده شده است وليكن تأمين منافع ملي كشورها را ناگزير از جاسوسي مي‌نمايد به گونه‎اي كه كشورها به داشتن يك سرويس اطلاعاتي نيز بسنده ننموده و از چندين سرويس عمومي و تخصصي اطلاعاتي استفاده مي‌نمايند كه امكان نظارت چندوجهي را در كنترل اطلاعات ايجاد نمايند.

جاسوسي  بر دو نوع كلي تقسيم می شو د :

الف _ جاسوسي ممدوح (پسنديده): جاسوسي بنفع منافع ملي يك كشور

ب _ جاسوسي مذموم (نكوهيده): جاسوسي عليه منافع ملي يك كشور كه از مصاديق بارز مزدوري و خيانت مي‌باشد.

 جاسوسي‌ مشروع‌ در دو جا جايز دانسته‌ شده‌ است‌ كه‌ عبارتند از:

الف‌ - جاسوسي‌ به‌ منظور كنترل‌ و اصلاح‌ امور كارگزاران‌

اصل‌ اعتماد در مديريت‌ اصلي‌ نيكوست‌، اما اين‌ سبب‌ نمي‌شود تا حاكم‌ يك‌ سره‌ كارگزاران‌ خودرا به‌ حال‌ خويش‌ رها كرده‌، تحت‌ كنترل‌ نداشته‌ باشد. در تاريخ‌ اسلام‌ و متون‌ اسلامي‌ دلايل‌ متعددي‌وجود دارد كه‌ جاسوسي‌ به‌ منظور فوق‌ كرارا صورت‌ گرفته‌ است‌.

ب‌ - جاسوسي‌ به‌ منظور كنترل‌ فعاليت‌ مخالفان‌ و دشمنان‌ حكومت‌

هر حكومتي‌ معمولا داراي‌ دشمنان‌ داخلي‌ و خارجي‌ مي‌باشد و دولتمردان‌ بايد به‌ دقت‌ مراقب‌آنها باشند تا از گزند آنان‌ مصون‌ بمانند. لازمه‌ مقابله‌ با چنين‌ دشمناني‌ شناسايي‌ دقيق‌ آنها و بهترين‌راه‌ اين‌ شناسايي‌ نيز گماردن‌ افرادي‌ به‌ عنوان‌ جاسوس‌ در ميان‌ آنان‌ است‌ و چنين‌ كاري‌ نه‌ تنها مذموم‌نيست‌، بلكه‌ همواره‌ مورد تأييد و تأكيد پيامبراسلام‌ eو ائمه‌ معصومين‌ (عليهم‌السلام‌) بوده‌ است‌.

دسته‌بندي‌ ديگري‌ بر اساس‌ ماهيت‌ وجودي‌ جاسوسي‌ انجام‌ شده‌ كه‌ درآن‌ جاسوس‌ را بر مبناي‌موضوعاتي‌ مانند:

جاسوسي‌سياسي‌،جاسوسي‌اقتصادي‌،جاسوسي‌نظامي‌وجاسوسي‌علمي مي‌سنجند. 1

الف‌) جاسوسي‌ سياسي‌

هدف‌ جاسوسي‌ سياسي‌ شناخت‌ گروهها و احزاب‌ سياسي‌ و نيروهاي‌ مؤثر در كشور و فرقه‌هاي‌مذهبي‌ و رهبران‌ آنها و مباني‌ آنها و روابط اين‌ گونه‌ نهادها و ايجاد تفرقه‌ بين‌ آنها و فتنه‌ انگيزي‌ موفق‌شده‌ و مي‌شود تا امنيت‌ كشوري‌ را به‌ طور جدي‌ در معرض‌ خطر قرار دهد كه‌ مصداقهاي‌ آن‌ درجهان‌ كنوني‌ كم‌ نيست‌.

ب‌) جاسوسي‌ اقتصادي‌

اطلاعات‌ اقتصادي‌، دشمن‌ را بر حصر اقتصادي‌ صحيح‌ قادر مي‌نمايد كه‌ امروز به‌ عنوان‌ حربه‌اي‌از سوي‌ استكبار مورد استفاده‌ قرار مي‌گيرد و به‌ تعبيري‌ مي‌توان‌ ادعا نمود كه‌ مبارزه‌ با اين‌ گونه‌جاسوسي‌ در جهان‌ امروز كم‌ اهميت‌تر از مبارزه‌ عليه‌ جاسوسي‌ نظامي‌ نيست‌.

ج‌) جاسوسي‌ نظامي‌

هدف‌ تجسس‌ نظامي‌ به‌ دست‌ آوردن‌ اطلاعات‌ و معلومات‌ مربوط به‌ نيروهاي‌ مسلح‌ در زمان‌صلح‌ و جنگ‌ است‌. دشمن‌ مي‌كوشد اطلاعات‌ دفاعي‌ كشور را در معرض‌ دستبرد قرار دهد واطلاعاتي‌ درباره‌ انواع‌ اسلحه‌ها و ميزان‌ آن‌ و تعداد نيروهاي‌ مسلح‌ و شكل‌ سازمان‌ بندي‌ آن‌ و غيره‌را به‌ دست‌ آورد كه‌ اين‌ نوع‌ از جاسوسي‌ در قوانين‌ اكثر كشورها مورد توجه‌ قرار گرفته‌ است‌.

د) جاسوسي‌ علمي‌

يكي‌ از جنبه‌هاي‌ كه‌ دشمن‌ عليه‌ امنيت‌ كشور از آن‌ استفاده‌ مي‌كند، اطلاع‌ از مصنوعات‌ علمي‌ واختراعات‌ و ابتكارات‌ نظامي‌ و غير نظامي‌ است‌. حفظ اين‌ اطلاعات‌ از دستبرد اجانب‌ از وسايل‌ مهم‌دفاع‌ از كشور است‌، زيرا دشمن‌ با دست‌ يابي‌ به‌ اين‌ قبيل‌ اطلاعات‌ آن‌ را بر ضد كشور و مصلحت‌جامعه‌ به‌ كار مي‌برد، گاهي‌ از مواقع‌ مطالعه‌ سازمانهاي‌ جاسوسي‌ و اهتمام‌ آنان‌ در تجسس‌ دراختراعات‌ مخصوص‌ و اختراعات‌ در صنعت‌ نظامي‌ تعجب‌ برانگيز است‌.

اهداف‌ سازمانهاي‌ جاسوسي‌ جهان‌ در امور فوق‌ منحصر نيست‌ ولي‌ از آن‌ جا كه‌ ذكر موارد ديگرموجب‌ تطويل‌ و خارج‌ از موضوع‌ بحث‌ است‌، به‌ همين‌ مقدار بسنده‌ مي‌كنيم‌.

 

طبـقـه‌بنـدي جاسوسي‌ بر اسـاس‌ صلـح‌ و جنـگ‌

گارو دردسته‌بندي‌ جاسوسي‌ به‌ لحاظ مادي‌ ومنطقي‌ ورواني‌ وتقسيم‌ آن‌ به جاسوسي‌ در زمان‌ صلح‌ و جنگ‌ مطالب‌ ارزنده‌اي‌ بيان‌ كرده‌ است‌ كه‌ جهت‌ تكميل‌ بحث‌ به‌ طور مختصر ذكر مي‌شود:

افعال‌ واعمالي‌ كه‌ قانون‌ جزا به‌ عنوان‌ جاسوسي‌ پيش‌ بيني‌ كرده‌ به‌ دو دسته‌ تقسيم‌ مي‌شوند:

يكي‌ از لحاظ مادي‌ (Materiellement) و ديگري‌ به‌ لحاظ منطقي‌ (logiguement)،ولي‌ازلحاظ روان‌شناسي (Psychilogiquement)   هر دو دسته‌ يكسانند.

دسته‌ اول‌، شامل‌ اقدامات‌ تفتيشي‌ (Recherche) و اكتشافي‌ (Exploration) است‌ كه‌ علامت‌مميزه‌ جاسوسي‌ واقعي‌ است‌.

دسته‌ دوم‌،شامل‌ عمليات‌ تسليم(Livraison) است‌ كه‌ علامت‌ مشخصه‌ خيانت‌ (Trahison) ياحق‌ ناشناسي‌ (Felonie) مي‌باشد.

در عصر حاضر پيدايش‌ ترقيات‌ بسيار در اخلاق‌ و عادات‌ (Les moeurs)، باعث‌ ترقي‌ و نشو وارتقاي‌ قانونگزاريها شده‌ ـ يعني‌ جاسوسي‌ را كه‌ قبلا وسيله‌ ايجاد جنگ‌ تصور مي‌كردند اكنون‌ وسيله‌تمهيد و تهيه‌ جنگ‌ (Prepartion) مي‌دانند ـ لذا قوانين‌ جديد، جاسوسي‌ را چه‌ در زمان‌ جنگ‌ و چه‌در دوران‌ صلح‌ قابل‌ تعقيب‌ دانسته‌اند، به‌ اعتبار اين‌ كه‌ موضع‌ آن‌ فقط به‌ دست‌ آوردن‌ اطلاعاتي‌است‌ (Reseignements) از اوضاع‌ يك‌ دولت‌ خارجي‌.

 

 

انواع شبكه‌هاي جاسوسي:

(الف) از نظر رهبر عمليات:

((1)) شبكه ساده: در صورتيكه هدايت شبكه جاسوسي را يك افسر يا رهبر عمليات عهده‎دار باشد.

((2)) شبكه پيچيده: در صورتيكه هدايت شبكه جاسوسي را چندين افسر يا رهبر عمليات عهده‎دار باشند.

(ب) از نظر عامل جاسوسي:

((1)) تك‌سلولي: در صورتيكه صرفاًَ يك عامل در شبكه جاسوسي فعاليت نمايد.

((2)) چند‌سلولي: در صورتيكه عوامل شبكه جاسوسي بيش از يكنفر باشند.

نكته: رهبر عمليات يا افسر عمليات به عنوان رهبر شبكه نيز اطلاق مي‎گردد.

اركان جاسوسي: 

طرح‌ريزي و برنامه‌ريزي و اجراي هر اقدام جاسوسي نيازمند اتكاء‌ به اصول و اركاني مي‌باشد كه به عنوان پايه‌هاي اساسي عمليات جاسوسي بوده و بدون در نظر گرفتن اولويت آنها بايستي در طرح‌ريزي و اجرا، كليه اركان را با هم در نظر گرفت كه عبارتند از:

1 ـ هدف: هدف موتور محركه هر سامانه‌اي مي‌باشد و در جاسوسي نيز هدف، اطلاعات ارزشمند مي‌باشد كه بايستي دقيقاً مشخص شود كه چه نوع اطلاعات،‌ در چه محلي و با چه هزينه‎اي موجود بوده و دستيابي به آنها چه نوع آثاري و عدم دستيابي و يا افشاي عمليات چه نوع تبعاتي را در پي دارد. مشخص بودن هدف باعث مي‌گردد كه فعاليت‎هاي جاسوسي سمت‌و‌سو يافته و اصطلاحاً داراي كارايي و اثر بخشي باشد.

2 ـ طرح‌ريزي: شيوه حصول و دستيابي به اهداف با انجام تلاش هدايت شده و سيستماتيك كه در آنها مقدورات، محدوديت‎ها و ‌توانايي‌ها ملحوظ‌نظر قرار گرفته باشد.

3 ـ امكانات: مجموعه مقدورات نيروهاي عمل كننده در كشور حريف و يا خودي را كه در كسب نتايج قابل توجه جهت جاسوسي مؤثر مي‎باشد كه بر دو نوع نرم افزاري و سخت‌افزاري مي‌توان تقسيم نمود در بعد نرم افزاري به وجود آموزش، رويه‌ها، دستورالعمل‌ها، طرح‌ها و برنامه‌ها و در بعد سخت‌افزاري به بهره‌مندي از تجهيزات، تأسيسات و فن‌آوري‌هاي نوين مي‌توان اشاره نمود.

4 ـ ارتباطات: خطرناك‌ترين اقدام در جاسوسي، برقراري ارتباط به منظور اخذ نيازمندي‌ها و امكانات و سپس برقراري ارتباط در جهت ارسال اطلاعات مي‌باشد كه با رعايت دو اصل اساسي امنيت و سرعت بايستي صورت پذيرد.

5 ـ حفاظت: ‌حفاظت باعث استمرار عمليات جاسوسي شده و در حفاظت، عامل جاسوسي، موقعيت، ‌دسترسي و امكانات وي حفظ مي‎گردد.

قرائن و شواهد جاسوسي:

در چرخه به دام افتادن و استخدام عوامل جهت جاسوسي دو موضوع نقش اساسي دارد اول اينكه مجموعه مواردي‌كه باعث تمايل به پيوستن عامل جاسوسي به سرويس اطلاعاتي شده است و دوم مجموعه عواملي كه باعث ايجاد امكان دستيابي سرويس به فرد شده است و در صورت تحقق اين چرخه شرايط و وضعيت فرد تغييراتي پيدا مي‌كند كه قرائن و شواهد در حقيقت علامات و نشانه‌هاي تمايلات فرد، امكان دستيابي سرويس و ميزان تغييرات مشهود در فعاليت و روحيه عامل جاسوسي مي‌باشد كه اين قرائن و شواهد در خصوص هر سرويس و در زمان و مكان مختلف متفاوت مي‌باشد

 

. برخي از قرائن و شواهد عمومي جاسوسي عبارتند از:

1 ـ انجام مأموريت يا مسافرت به خارج از كشور

2 ـ برقراري يا تداوم تماس با عناصر بيگانه

3 ـ تردد به سفارتخانه‌ها،‌ كنسولگري‌ها،‌ شركت‎ها و نمايندگي شركت‎هاي بيگانه

4 ـ برخورداري از امكانات رفاهي، مادي، تفريحي غيرمتعارف

5 ـ نارضايتي

6 ـ كنجكاوي‌هاي جهت‌دار و غيرمتعارف

7 ـ شركت در مراسم و مجالس لهو و لعب، غير‌اخلاقي، مهماني‌هاي سفارتخانه‌ها و ..

8 ـ وابستگي فرهنگي و علاقمندي به زندگي در خارج از كشور

9 ـ نداشتن تقيد مذهبي ‌

10- عدم پايبندي به مسائل ميهني و ملي

 

انگيزه‌هاي جاسوسي:

 برخي از انگيزه‌ها بطور مشروح در زير بيان ميگردد:

1 ـ ايدئولوژيكي يا عقيدتي،‌ مذهبي يا مسلكي: هيچ جاسوسي در مقايسه با عاملي كه داراي انگيزه‎هاي عقيدتي باشد بطور بالقوه چندان سودمند نيست. ايدئولوژي و مكتب انگيزه‌اي الزام‎آور و دائمي بوده و به عنوان پايدارترين انگيزه تلقي مي‌شود جاسوسي كه متأثر از انگيزه‌هاي مثبت ايدئولوژيكي است به دليل عشق به موضوعي خاص همچون حزب يا خط سياسي، مذهب،‌ كيش و آيين معين حاصل مي‌شود البته مكاتب و ايدئولوژي‌ها جنبه منفي را نيز مي‌توانند دارا باشند چه بسا مكاتب در مواردي خاص، سرمنشاء خيانت‎ها مي‌شوند. جاسوس مكتبي تنها هنگامي كه نظام عقيدتي خود را در آستانه فروپاشي ببينند در مورد خود و آنچه مي‌كند و كساني كه برايشان كار مي‎كنند، دچار ترديد مي‌شود.

2 ـ تطميع: پول ابزار سودمند هر سازمان جاسوسي است و هرگاه مدبرانه از آن استفاده شود چه بسا موجب خريد اطلاعاتي بسيار ارزشمند گردد گرچه اطمينان به جاسوسان حريص همواره از سوي سرويس‎ها مورد ترديد مي‌باشد وليكن پول به عنوان انگيزه مستقل و مكمل مورد استفاده سرويس‎ها قرار گرفته و مي‌گيرد.

3ـ شيفتگي به فرهنگ بيگانه: دست‎هاي از افراد بدون بررسي و كوركورانه تحت‌تأثير فرهنگ بيگانه قرار گرفته و هيچ هدفي جز پياده نمودن ارزش‌هايي كه بصورت نظري يا شعار از سوي آن فرهنگ‌ها القاء مي‎گردد، ندارند.

4 ـ عشقي، عاطفي: در برخي فرهنگ‌ها، زمان‌ها و موقعيت‎ها، عشق انحرافي، انگيزه‌اي بي‌همتا براي جاسوسي است و هرگاه از آن زيركانه بهره گرفته شود دست‌كم به اندازه ترس مطلق،‌ اثربخش و پرقدرت است اما تأثير آن دوام بيشتري خواهد داشت اين انگيزه در افراد ساده‌لوح كه اسير عشق‌هاي واهي و خيالي گرديده‎اند و همچنين افرادي كه فاقد تقيد مذهبي مي‌باشند بسيار مؤثر است.

5 ـ اعتياد: علاقه شديد يا اعتياد به مواد ممنوعه،‌ آميزه‌اي سودمند براي استخدام‌كننده زيرك در بردارد. ماده‌اي كه عامل به آن وابسته شده است تأثير منحرف كننده بر اخلاق وي دارد و از توان وي براي ايستادگي در مقابل پيشنهادهاي ترديدآميز مي‌كاهد. اعتياد به مواد مخدر كاري بسيار پرهزينه است و مي‌تواند در سطحي وسيع توان مالي فرد را كاهش دهد و او را به كارهايي سوق دهد كه منبع مالي مطمئني برايش در برداشته باشد. تزلزل اخلاقي و نيازمندي شديد مالي فرد معتاد را به سوي جاسوسي پرخطر سوق مي‌دهد.

6 ـ شانتاژ: بهره‌گيري از نقاط ضعف عامل در جهت اجبارش براي انجام فعاليت جاسوسي شانتاژ گويند. ترس، انگيزه پنهان افراد بسياري است كه به ديگر جاذبه‌هاي پرزرق و برق تن در نداده‌اند. ترس ابزار پرقدرت استخدام است به ويژه اگر با ظرافت و مدبرانه به كار گرفته شود. ترس اعم از نوع پيچيده يا آشكار آن يكي از قديمي‌ترين شيوه‌هاي كار و به‌صرفه اقتصادي جهت جاسوسي است. در بسياري از سرويس‎هاي جاسوسي، مهمترين سلاح در انبار تسليحاتي امور استخدامي، ترس است. ترس ماهيت افراد را دگرگون كرده و وجدان را بي‌اثر مي‌سازد. اصل بهره‌وري عملياتي از ترس،‌ در اين واقعيت نهفته است كه ترس از توان عامل جاسوس براي عمل نمي‌كاهد و در برخي از شرايط حتي عملاً موجب كاركرد بهتر نيز مي‌شود.

اقدامات پيشگيرانه در ضدجاسوسي:

الف ـ فردي:   

1ـ تقويت ايمان و ارتقا، تقواي الهي

2ـ انعكاس كليه ارتباطات با بيگانگان به حاوا (به استناد ماده 106 آيين‌نامه انضباطي كه اشعار مي‌دارد هرگونه ارتباط با اتباع بيگانه و يا تردد به اماكن مربوط به بيگانگان براي كاركنان نيروهاي مسلح ممنوع بوده مگر براساس مأموريت و با كسب مجوز از حفاظت اطلاعات يگان مربوطه و در تبصره ذيل همين ماده آمده است در برخوردها و ارتباطات غيرمترقبه، كاركنان مكلفند بلافاصله مراتب را به حفاظت اطلاعات گزارش نمايد.)

3ـ انجام هماهنگي با حاوا، در صورت ضرورت مكاتبه با بيگانگان وداشتن بستگان خارج از كشور 

4ـ توجه به دستورالعمل‌ها و هشدارهاي حفاظتي

5ـ رعايت اصل حيطه‌بندي در حوزه كاري و شخصي

6ـ عدم اعتماد به وسائل ارتباطي و عدم طرح مطالب طبقه‌بندي شده در آن

7ـ توجه كافي به كليه ملاقات‎هاي تصادفي و اتفاقي و انعكاس به حاوا

ب ـ سازماني:

1ـ توجيه امنيتي كاركنان و ارائه آموزش‌هاي حفاظتي و امنيتي و صدور بخشنامه‌ها و دستورالعملها

2ـ كنترل نشانگاه‌ها و گلوگاه‌هاي اطلاعاتي موردنظر سرويس‎هاي حريف و رقيب

3ـ كنترل امنيتي سوژه‌ها و مظنونين

4ـ شناسايي رهبران و رابطين سرويس‎هاي اطلاعاتي حريف و رقيب

5ـ شناخت اهداف و نيازمنديهاي سرويس‎هاي اطلاعاتي حريف و رقيب

 


منابع و مآخذ:

1_ افتخاري، علي‌اصغر، مراحل بنيادين انديشه در مطالعات امنيت ملي، تهران، مركز مطالعات راهبردي 1381، ص 237

2_  روزنامه رسمي شماره 14943-4/4/1375

3_ عابدي، امرا...، پايان نامه «بررسي حقوقي جرم جاسوسي و خيانت به کشور ومجازات هاي مترتب»، دانشکده علوم و فنون فارابي، سال 1384

4ـ فريدل، ران، «جاسوسي: دنياي مدرن جاسوسي» معاونت پژوهشي دانشكده امام محمد باقر(ع) تهران: دانشكده امام محمد باقر(ع) 1382،  صص 158-159

5 ـ گروه مطالعات پايه و روش‌شناسي «حفاظت اطلاعات و پيشگيري»  تهران: مركز مطالعات كاربردي فارابي، 1383، صص8-9

6- روزنامه هاي اطلاعات – كيهان تير ، آذر سالهاي 81 و 82 موجود ر آرشيو سا.ع.س آجا


1ـ ر . ك . گارو ، مطالعات نظري  وعملي در حقوق جزا، ترجمه سيد ضيا الدين نقابت ، ج3،ص12

2 ـ ايرج گلدوزيان ، حقوق جزاي اختصاصي ، ج1 ،ص 32

1ـ ر.ك: سعد ابراهيم الاعظمي ، جرائم التجسس في التشريع العراقي ، ص24 به بعد وحسين كريمي ، مجموعه مقررات وقوانين  جزايي ، روزنامه رسمي كشور ، ص1112

 

 

 

روانشناسی شیطان  12

 

از سه خصلت احتراز کن:

اول تکبر نکن که من به واسطه آن بر پدر تو آدم سجده نکردم و از درگاه ربوبی رانده شدم

دوم از حرص بپرهیز که آدم به واسطه آن از گندم خورد و از بهشت محروم گردید

سوم از حسد احتراز کن که به واسطه آن قابیل برادر خود هابیل را کشت و به عذاب الهی هلاک شد.

یادتشنه لبان صحرای داغ کربلا...

 

 

باز باران با ترانه میخورد بر بام خانه

یادم آمد كربلا را دشت پر شور و بلا را

گردش یك روز غمگین گرم و خونین

لرزش طفلان نالان زیر تیغ نیزه ها را

با صدای گریه های كودكانه واندرین صحرای سو زان

میدود طفلی سه ساله پر زناله دلشكسته  پای خسته

باز باران ...قطره قطره می چكد از چوب محمل

 خاكهای چادر زینب به ارامی شود گل

 باز باران.......التماس دعا

این روزاکه بغض توگلوتون ترکیدمن محتاج دعاروهم فراموش نکنید.

اجتهادات ابوبكر و اتباع وى در مقابل نصّ صريح قرآن و سنّت پيامبر(ص ) 6

 

۶ - اسقاط ((سهم ذى القربى ))


نصّ قرآن در مورد سهم ذى القربى اين آيه شريفه است كه مى فرمايد: ((وَاعْلَمُوا اَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَىْءٍ فَاَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبى وَالْيَتامى وَالْمَساكينِ وَابْنِ السَّبيلِ اِنْ كُنْتُمْ امَنْتُمْ بِاللّهِ وَ ما اَ نْزَلْنا عَلى عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ وَاللّهُ عَلى كُلِّ شَى ءٍ قَدير)) ؛
يعنى : ((بدانيد كه هر چه به دست آوريد ، خمس آن مال خدا و پيغمبر و خويشان او و يتيمان و تنگدستان و در راه ماندگان است ، اگر به خدا و آنچه در روز فيصله كار، روز تلاقى دو گروه بر بنده خود، نازل كرديم ، ايمان آورده باشيد، بدانيد كه خدا بر همه چيز قادر است )).
نزد عرب ((غنم ))، ((غنيمت )) و ((مغنم )) حقيقت در هر چيزى است كه انسان از آن استفاده كند. كتب لغت نيز در اين معنا صريح مى باشند. بنابراين معنا ندارد كه ((غنيمت )) را خاص دارالحرب و غنايم جنگى بدانيم .
((من شى ء)) نيز بيان ((ما))ى موصول در (ماغنمتم ) است . بنابراين معناى آيه چنين است : ((هر چيزى كه استفاده كرديد، خواه زياد و خواه اندك ، حتّى اگر ريسمانى باشد، خمس آن از آن خدا و پيغمبر وخويشان پيامبر... است )).
بخارى و مسلم در صحيح خود از ابن عبّاس روايت كرده اند كه نبى اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - به هيأ تى كه از ((عبدالقيس )) آمده بودند و دستور داد به خداى يگانه ايمان بياورند و فرمود:
((آيا مى دانيد ايمان به خداى يگانه چيست ؟ گفتند: خدا وپيغمبرش بهتر مى دانند. پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - فرمود: ايمان ، گواهى به يگانگى خدا و رسالت محمّد و اقامه نماز و دادن زكات و روزه ماه رمضان و خمس آنچه را به دست مى آوريد، است ))
.
معناى جمله شرطيه ((ان كنتم آمنتم باللّه )) اين است كه خمس ، حقّ شرعى صاحبان آن است كه در آيه ذكر شده و واجب است به مصرف آنها برسد. پس طمع خود را از آن قطع كنيد، و آن را به صاحبانش تسليم نماييد، اگر به خدا ايمان داريد. چنانكه در آيه ملاحظه مى شود، براى اداى خمس ‍ تأ كيد و نسبت به تارك آن ، اخطار شده است .
تمام مسلمانانى كه رو به قبله مى ايستند، اتفاق دارند كه سهمى از خمس ‍ به پيغمبر خدا - صلّى اللّه عليه وآله - اختصاص داشته و سهم ديگرى نيز به خويشان آن حضرت تعلّق مى گرفته است . وتا پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - در قيد حيات بود، اين معنا جريان داشت .
ولى بعد از آنكه ابوبكر روى كار آمد ، آيه خمس را تأ ويل كرد و سهم پيغمبر و خويشان او را با مرگ آن حضرت اسقاط نمود. و از اداى آن به بنى هاشم امتناع ورزيد. و آنها را در رديف ساير يتيمان ، مسكينان و در راه ماندگان - كه در آيه شريفه - آمده است - قرار داد. (چنانكه زمخشرى و ساير علماى عامّه ذكر كرده اند).
زمخشرى در تفسير (( كشّاف )) پيرامون بحث از آيه خمس ، مى نويسد: ((از ابن عبّاس روايت شده كه گفت : خمس ، شش سهم است : براى خدا و پيغمبر دو سهم و يك سهم نيز به خويشان حضرت ، تا خود وى زنده بود تعلّق مى گرفت ، ولى ابوبكر آن را در سه طبقه تثبيت كرد: (يتيمان ، مسكينان و در راه ماندگان ). از عمر و خلفاى بعد از وى هم روايت شده است كه گفت : ابوبكر بنى هاشم را از خمس ممنوع ساخت ...)).
بخارى و مسلم در صحيح خود، با سند از عايشه روايت كرده اند كه فاطمه زهرا - عليها السّلام - از ابوبكر خواست تا ارث پيغمبر خدا - صلّى اللّه عليه وآله - را از آنچه خداوند در مدينه و ((فدك )) به وى بخشيده ، و آنچه از خمس ((خيبر)) باقى مانده بود، به وى تسليم كند، ولى ابوبكر امتناع ورزيد و از آنها چيزى به فاطمه - عليها السّلام - نداد.
حضرت فاطمه - عليهاالسّلام - در اين باره به ابوبكر اعتراض كرد، ولى او اعتنا نكرد. فاطمه - عليها السّلام - هم از او رنجيد و تا زنده بود با ابوبكر سخن نگفت . فاطمه - عليها السّلام - شش ماه بعد از پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله -، زنده بود، و چون وفات يافت ، شوهرش على - عليه السّلام - شبانه او را بخاك سپرد و به ابوبكر خبر نداد، و خود بر او نماز گزارد..

در صحيح مسلم از يزيدبن هرمز روايت شده كه گفت : ((نجدة بن عامر حرورى خارجى ، نامه اى به عبداللّه بن عبّاس نوشت . سپس يزيدبن هرمز گفت : موقعى كه ابن عبّاس نامه را مى خواند و پاسخ آن را مى نوشت ، من نزد وى بودم . ابن عبّاس نوشت : از من راجع به سهم ذى القربى (خويشان پيامبر) كه خداوند از آنها نام برده است ، سؤ ال نموده اى كه ايشان ، چه كسانى هستند؟ ما هميشه مى دانستيم كه خويشان پيامبر ما هستيم ، ولى قوم ما آن را از ما دريغ داشتند))
.
همين حديث را احمد حنبل ؛ امام اهل حديث سنّى ها از ابن عبّاس ‍ آورده است 
.
بسيارى ديگر از صاحبان مسندها نيز آن را به طرقى - كه همگى صحيح است - نقل كرده اند. مذهب اهل بيت نيز همين است كه از ائمّه طاهرين - عليهم السّلام - با تواتر روايت شده است .
با اين وصف ، بسيارى از امامان اهل تسنّن از رأ ى خليفه اوّل و دوّم پيروى نموده و براى ذى القربى و خويشان پيامبر، از خمسى كه مخصوص آنهاست ، بهره اى قرار نداده اند.
مالك بن انس ، تمام خمس را به نظر پيشواى مسلمين واگذار كرده است تا هر طور كه مى خواهد در مصالح مسلمين صرف كند. و خويشان پيامبر، يتيمان ، مستمندان و در راه ماندگان ، در آن مطلقاً حقّى ندارند!
ابوحنيفه و اصحاب او، سهم پيغمبر و خويشان او را، بعد از رحلت حضرت ، ساقط نموده و به طور متساوى ميان سه طبقه ديگر؛ يتيمان ، مستمندان و در راه ماندگان تقسيم كرده اند، بدون اينكه در اين سه طبقه ، ميان بنى هاشم و غير ايشان فرق بگذارند.
شافعى ، خمس را پنج سهم دانسته : يك سهم آن مال پيغمبر است كه در همان مواردى كه خود در مصالح مسلمين صرف مى كرد، مانند تجهيزات جنگى ، خريد اسلحه ، اسب و چهار پايان ديگر وغيره ، و سهمى ديگر براى خويشان پيامبر از اولاد هاشم و عبدالمطلب به استثناى اولاد عبدالشّمس و نوفل ، به پسران دو سهم و به دختران يك سهم تعلّق مى گيرد. سه سهم ديگر نيز مطلقاً براى سه صنف ديگر: يتيمان ، مسكينان و در راه ماندگان است .
ولى ما ((شيعه اماميّه )) خمس را به شش سهم تقسيم مى كنيم
؛ براى خدا و پيغمبر، دو سهم ؛ اين دو سهم و سهم سوم (سهم خويشان پيامبر) متعلّق است به امامى كه جانشين پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - مى باشد. سه سهم ديگر نيز اختصاص به يتيمان ، مستمندان و در راه ماندگان از فرزندان پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - دارد. و در اين خصوص ، ديگران با ايشان شريك نيستند؛ زيرا خداوند متعال ، صدقات و زكات را بر آنها حرام كرده و در عوض خمس را به آنها داده است . اين معنا را طبرى نيز در تفسيرش از امام على بن حسين و فرزندش حضرت باقر - عليهما السّلام - روايت كرده است .
تذكار :
فقهاى ما - رضى اللّه عنهم - اجماع دارند كه خمس ، در هر چيزى كه انسان از راه كسب و منافع تجارت ، حرفه و زراعت ، لبنيات ، خرما، انگور وامثال آن استفاده مى كند، واجب است . و همچنين خمس ، به گنجها، معادن و آنچه از راه غواصّى و غير اينها از چيزهايى كه در كتب فقهى و حديثى ما ذكر شده است ، تعلّق مى گيرد.
استدلال بر اين معنا به وسيله خود آيه شريفه است كه مى فرمايد: ((وَاعْلَمُوا اَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَى ءٍ)) زيرا هر يك از مواد مشتق شده آن ((غنم ))، ((غنيمت )) و ((مغنِّم )) حقيقت است در آنچه انسان از آن استفاده مى كند. كتب لغت نيز در اين معنا صريح مى باشند.
تفصيل بيشتر را به كتاب خمس در منابع فقهى شيعه ، محوّل مى كنيم . در اينجا موضوع بحث ، تنها اجتهاد ابوبكر در اسقاط سهم ((ذى القربى )) در مقابل نصّ صريح آيه شريفه بود.

 

قوانین معنوی قرآن برای موفقیت     

                           

بعضی از انسان‌ها می‌پرسند قرآن چه برنامه‌ای برای زندگی شخصی ما داره؟ آیا قرآن می تواند زندگی مادی و دنیایی ما را اداره کند؟ آخه ما تا حالا هرچی دیدیم فقط این بوده که بشینن و قرآن رو ختم کنن و یا مجلس ختم انعام بگیرند و فقط دغدغه افراد این باشه که متن عربی قرآن رو بخونند و مجلس تموم بشود ؟ آیا قرآن فقط برای این نازل شده و در اختیار ما قرار گرفته شده که فقط از روی متنش بخونیم و تموم؟ این مجالسی که برای انس با قرآن می گیرند و این قدر هزینه می کنند چه انسی با قرآن گرفته میشود وقتی فقط و فقط عده‌ای بیان و قاری هم با صدای دلنوازش بخونه و بقیه هم احسن بگن و اون رو تشویق کنن؟ یا مثلاً الآن که به پیشواز ماه رمضان میریم و محافل خوندن قرآن برقرار میشه ، آیا تنها باید به همین اندازه اکتفا کنیم و قرآن را تند و تند بخونیم و تنها به ختم کردن بدون تأمّل آن افتخار کنیم و در آخر ماه به همدیگه آمار تعداد قرآن‌هایی  رو که ختم کردیم را بدیم و به آن مباهات کنیم ؟  سوال اصلی اینجاست که آیا قرآن فقط برای این کارهایی که ما انجام میدیم نازل شده؟ آیا قرآن می تونه یه برنامه زندگی به ما بده؟ آیا قرآن می تونه به ما برنامه موفقیت و پیروزی بده؟

قوانین معنوی قرآن برای موفقیت                 1- قانون توانِ دهندگی(بارش)

۱-لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّی تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَیْءٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِیمٌ هرگز به نیکی (کامل) نمی‌رسید تا از آنچه خود دوست دارید انفاق نمایید و هر چه انفاق نمایید حتماً خداوند بدان داناست (آل عمران ، 92)

قانون توان دهندگی بیان می‌کند که تا شما نتوانید از بهترین‌ها در زندگی بگذرید نمی‌توانید به موفقیت‌ها دست پیدا کنید. هر چه توان بخشش شما بیشتر باشد شما به کامیابی بیشتری دست پیدا می‌کنید هر کجا که می‌روید، سعی کنید چیزهایی را به اشخاص بدهید که می‌تواند یک هدیه یا حتی یک تحسین باشد. برای چیزهایی که در زندگیتان دریافت کرده‌اید، ممنون و سپاسگزار باشید و تلاش کنید چرخه‌ی دادن و گرفتن را حفظ کنید.  به بیانی دیگر این قانون می‌گوید با رها کردن وابستگی و تعلقاتتان می‌توانید به چیزهایی که می‌خواهید دست یابید. نباید از آرزوها و خواسته‌های تان دست بکشید ولی باید از وابستگی‌هایی که در نتیجه آن‌ها به وجود می‌آید، رها شوید. وابستگی‌ها اغلب اوقات باعث ترس و تزلزل هستند.  

به قول یکی از اساتید روا نشناسی و فکر مثبت ؛ در زندگی بارش و ریزش داشته باشید تا رویشی حاصل شود .

این سخن دقیقاً مطابق این آیه‌ی قرآن است که بیان شد .

 2- قانون کار ما یا عمل و عکس‌العمل : إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا  :  اگر نیکی کنید نیکی به خود کرده‌اید و اگر بدی کنید از آن خودتان است،( اسرا ، 7)

این قانون شرح می‌دهد که هر عملی که انجام می‌دهید نیرو و انرژی ویژه‌ای را تولید می‌کند که همان نوع از انرژی به سوی شما باز گردانده می‌شود. یعنی همان چیزی را که می‌کارید، درو می‌کنید. اگر شما عملی انجام دهید که باعث شادی و موفقیت دیگران شود، شما هم شاد و موفق خواهید شد .همه‌ی اعمال ما در زندگی در حقیقت شروع بازتابی از اثرات در زندگی می‌باشد .

اگر می‌بینیم در زندگی هامون غم و غصه و ناراحتی رخنه کرده ، جز خود مون کسی را سرزنش نکنیم چرا که فرموده شده :وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا  : هر کس از یاد من روی بر گردونه ،و جای من را در زندگیش کم‌رنگ و یا خدایی نکرده حذف کنه، زندگی براش تنگ و سرشار از غم و غصه میشه.(طه ، 124)

 3- قانون تلاش : وَ أَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَی  : و اینکه برای انسان جز حاصل تلاش او نیست (نجم ، 39)

قانون تلاش بیان می‌کند که شما به اندازه تلاش و کوششتان به موفقیت‌ها دست پیدا می‌کنید و اگر سعی و تلاش کمی دارید به هیچ وجه آرزوی رسیدن به موفقیت‌های بزرگ را نداشته باشید.موفقیت تصادفی نیست. هیچ‌کس نیست که بدون تلاش و ذکاوت توانسته باشد به موفقیت دست پیدا کند. این خودتان هستید که می‌توانید تصمیم بگیرید که در زندگیتان موفق باشید یا ناموفق. انتخاب با شماست .

 4- قانون هدف از زندگی  : قرآن دو هدف را از آفرینش انسان بر روی کره خاکی بیان می‌کند که این دو هدف می‌تواند انسان را به موفقیت‌های فراوانی برسد:یکی عبادت خداوند متعال که می‌فرماید:«ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون».  (ذاریات ، 56)در این آیه، قرآن عبادت را به عنوان غایت‌ خلقت ذکر نموده است . و هدف دیگر را آبادانی زمین بیان می‌کند آنجا که می‌فرماید:«هو انشاءکم من الارض و استعمرکم فیها فاستغفروه». (سوره هود ،61)در اینجا فرموده است: «واستعمرکم فیها» از شما عمران و آبادی زمین را می‌خواهد. شما باید به خود اصلی‌تان دست یابید و سپس هدف خود را از زندگی کاملاً بشناسید .حرف آخر :اگر از روح سالمی برخوردار باشیم(که این روح سالم در پرتو بندگی و عبادت خداوند متعال بدست می‌آید زیرا خداوند متعال می‌فرماید الا بذکر الله تطمئن القلوب) آن وقت است که می‌توانیم به آرامش برسیم و با این آرامش می‌توانیم روز به روز به موفقیت‌های بزرگی در زندگی دست پیدا کنیم .            منبع : سایت تبیان-فرآوری : زهرا اجلال

آرامش حقیقی و سعادت را در زندگی تنها از آن خداوند بدانیم و از او مدد بگیریم .                            

دعا عهد به زبان انگليسي....

 

DUA   AHAD

In the name of Allah, the Beneficent, the Merciful

O Allah! Lord of the Great Light, Lord of the Elevated Throne, Lord of the tumultuous seas, and the revealer of the Tawrah, Injeel, and Zabor of the shadows and the warmth's, And the revealer of the Great Quran. Lord of the proximate angels and prophets and messengers. O Allah I beseech thee, for the sake of Your Nobel Visage. And for the sake of Your Enlightening Visage, and Your ever existing kingdom. O Ever Living! O Controller! I beseech Thee in Your Name which lit the heavens and the earths; and in Your Name, by which the ancient and the latter ones become upright. O Ever living who has before every living being. O Ever Living Who shall (exist) after every living being. O Ever Living Who existed when there was no life. O Giver of life to dead. O One Who causes death to the living one. O Ever Living. There is no god except Thou.

O Allah! Lord of the Great Light, Lord of the Elevated Throne, Lord of the tumultuous seas, and the revealer of the Tawrah, Injeel, and Zaboor, Lord of the shadows and the warmth's, And the revealer of the Great Quran. Lord of the proximate angels and prophets and messengers. O Allah I beseech thee, for the sake of Your Nobel Visage. And for the sake of Your Enlightening Visage, and Your ever existing kingdom. O Ever Living! O Controller! I beseech Thee in Your Name which lit the heavens and the earths; and in Your Name, by which the ancient and the latter ones become upright. O Ever living who has before every living being. O Ever Living Who shall (exist) after every living being. O Ever Living Who existed when there was no life. O Giver of life to dead. O One Who causes death to the living one. O Ever Living. There is no god except Thou.

O Allah! Lord of the Great Light, Lord of the Elevated Throne, Lord of the tumultuous seas, and the revealer of the Tawrah, Injeel, and Zaboor, Lord of the shadows and the warmth's, And the revealer of the Great Quran. Lord of the proximate angels and prophets and messengers. O Allah I beseech thee, for the sake of Your Nobel Visage. And for the sake of Your Enlightening Visage, and Your ever existing kingdom. O Ever Living! O Controller! I beseech Thee in Your Name which lit the heavens and the earths; and in Your Name, by which the ancient and the latter ones become upright. O Ever living who has before every living being. O Ever Living Who shall (exist) after every living being. O Ever Living Who existed when there was no life. O Giver of life to dead. O One Who causes death to the living one. O Ever Living. There is no god except Thou.

O Allah! If death occurs between me and him (before the reappearance) (death) which you have made obligatory and decreed for your servants, then raise me from my grave, wrapped in my shroud, my sword unsheathed, my spear bared, answering the call of the caller in cities as well as deserts.

 

 

O Allah! Show me the rightly guided face of (Imam a,s, the praiseworthy moon (referring to the face of Imam a.s.) and enlighten my vision by looking at him. And hasten his reappearance, make his arrival smooth, vatenath, make me tread on his way and implement his authority and strengthen his back. O Allah inhabit Your cities through him and give life to Your servants due to him for surely You have said and Your word is truth, "Corruption will become rampant in land and on sea because of the evil which men's hand have earned" Then O Allah manifest for us Your slave and the son of Your Prophet's daughter, whose name is the same as that of Your messenger, so that nothing from falsehood is victorious except that he tears them (falsehood) to pieces, establishes the truth and the truth confirms him. And O Allah! Appoint him as a refuge for Your oppressed servants and a helper for the one who does not find any helper for himself except You and the reentered all the laws of Your book which have been tampered with and the rebuilder the science of Your religion and the traditions of Your Prophet (peace of Allah be on him and his progeny) and O Allah! make him among those whom you have protected from the evils of the adversaries.

O Allah! and provide joy to Your Prophet Mohammed (peace be on him and his progeny) by his vision and (the vision of) the one who follows him on his call and have mercy on our poverty after his arrival O Allah remove his sorrow (of occultation) from this nation with his presence and hasten for us his reappearance. They (the disbelievers) consider it to be distant while we consider it to be near. For the sake of Your mercy, O the most Merciful of all Mercifuls

Then one should gently strike his right thigh with his palm and say.

 

Hasten! Hasten! O my Master, O Master of the era.

 

درد دل

 

خدايم ، معبودم ، مهربانم ، در هرچه برايم پيش آيد خواه خوشايند و ناخوشايند به تو رو مي کنم حتم دارم هر پيشامد هديه ايست از طرف تو ،  بگذار به پيشواز هر تجربه روم و به اوخوش آمد گويم وبپرسم: چه پيامي از معبودم برايم آوردي؟؟؟


 

آدمهای ساده را دوســـت دارم
همانها که بدیِ هیچکس را باور ندارند
برای همه لبخند دارند
همانها که بوی نــاب "آدم" می دهند...

 

خدایا آبروی مرا به توانگریت نگه دار

وشخصیت مرا با تنگ دستی ازبین مبر

 تا مبادا از روزی خواران تو روزی بخواهم

واز بدکرداران طلب مهربانی کنم

و در حالتی قرار بگیرم که به تعریف و تمجید کسی که به من چیزی داده بپردازم

واز کسی که مرا از امکاناتی منع کرده است بد گویی کنم

خدایا خطا از من است، می دانم.از من که سالهاست گفته ام “ایاک نعبد”اما به دیگران هم دل سپرده ام از من که سالهاست گفته ام” ایاک نستعین”اما به دیگران هم تکیه کرده ام اما رهایم نکن بیش از همیشه دلتنگم به اندازه ی تمام روزهای نبودنم

کسانی که می‏گویند:

 "من نباید این راز را فاش کنم اما فقط به تو می‏گویم"

دقیقا راز شما را نیز به همین صورت برای دیگران بازگو می‏نمایند.

خدايا به خاطر همه اون دعاهايی که از من مستجاب نکردی ازت ممنونم !!

وقتی احساس غربت می کنید

یادتان باشدخدا در همین نزدیکیست

خدايا مرا به خاطر شکايت هايم ببخش

وقتی داریم گناه می کنیم چپ و راست رو نگاه می کنیم

کاش یکبارهم بالا رو نگاه کنیم ،

به حضرت دوست ...

آدمی فقط در یک صورت حق دارد به دیگری از بالا نگاه کند:

و آن هنگامی ست که بخواهد

 دست دیگری راکه بر زمین افتاده بگیرد تا اورا بلند کند.

 

 

 

 

بخت سیاه سپید بشه الهی

 

تا کی غم آن خورم که دارم یا نه      وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه

پر کن قدح باده که معلومم نیست     این دم که فـــــــرو برم برآرم یا نه


نمی دانم دارم پیر میشوم یا بزرگ...؟!

خدایا ! تو میدانی که اندوه و ترسم از سپید شدن مو نیست که از سیاه ماندن دل است....


پ.ن 1: و سپید بخت کسی است که بیش از آنکه زمان بر وی بگذرد او از زمان و مکان ...

پ.ن 2: به مدد مولا علی بن موسی الرضا ع

بخت سیاه سپید بشه الهی         سیاهی ناپدید بشه الهی

شب

 

بعد از " روز عاشورا" ....

گویی همه عالَم در "شب" فرو رفت...

"چراغ" هدایت را اگر از "روز" بگیری جز ظلمت و "شب" چیز دیگری هم می ماند؟


یا قدیم الاحسان بحق الحسین....

با کاروان اسرا

 

هر دلشکسته و سر شکسته ای که صدایم را می شنود با من بیاید...

جایی میرویم که نرانندمان ...

" گوشه چادر زینب" را می گویم...


دلم زار زینبه     گوشه چادر زینبه...

نهم دی رای آری به جمهوری اسلامی

 

 نه دی سالگرد تاریخی راهپیمایی این نسل انقلاب است در رای به

جمهوری اسلامی و رسوایی منافقین.

نقش یهود در وقایع تاریخ اسلام

 

 

 در کتاب "مهار انحراف"، صفحات 123-122، آمده است: "با وجود تمام تلاش رسول الله(ص) در بیان شخصیت والای فاطمه(س)، حضرت زهرا(س) نمی توانست به عنوان دفاع از ولایت، از منزل بیرون بیاید؛ چرا که غاصبان خلافت، در عملیات روانی چیره دست بودند و می توانستند جو مدینه را با تبلیغات تغییر دهند... از این نکته که آن ها توانستند در مدینه به سرعت خلأ قدرت را پر کرده و خود را به عنوان جبهه حق جا بزنند، قدرت و تخصص آن ها در زمینه احاطه خبری، اثبات می شود. با توجه به جو حاکم بر مدینه، دختر پیامبر(ص) اگر وارد میدان شود و داعیه دار خلافت شود، او را نیز به آسانی از سر راه بر می دارند. اما روند حمله به زهرا(س) باید... ظاهری مشروع داشته باشد؛ دقیقاً همان کاری که صورت گرفت. ابوبکر پس از جریان حمله به خانه فاطمه(س) بارها می گفت: لیتنی لم اکتشف بیت فاطمه؛ در واقع علت ابراز پشیمانی او این بود که جریان به کلی به زیان او پایان یافته است. می توان مبارزات حضرت فاطمه زهرا(س) را در مقابل غاصبان خلافت و نیز پشتیبانی و دفاع از مقام ولایت و امامت را در پنج مرحله مورد بررسی قرار داد:

1. جریان فدک؛ 2. عزاداری حضرت زهرا(س) در فراق پیامبر؛ 3. حضور حضرت در پشت در خانه و به هنگام آتش گرفتن در؛ 4. اعلام نارضایتی حضرت از دو خلیفه و غاصبان خلافت؛ 5. وصیت حضرت در مخفی بودن قبرشان."

پس از فتح خیبر و شکست یهودیان، باغات فدک در اختیار رسول خدا(ص) قرار گرفت و رسول خدا(ص) آن را به فاطمه زهرا(س) اهدا فرمودند و سندی برای آن تنظیم نمودند و فدک، در چند سال از حیات پیامبر(ص) در اختیار فاطمه قرار داشت اما ابوبکر و عمر آن را غصب کردند. در کتاب "ره آورد مبارزات حضرت زهرا سلام الله علیها" صفحات 97-96 آمده است: "فاطمه(س)... انحرافات و تحریفات را افشا نمود. ماجرای غصب فدک و این که پیامبر ارث نمی گذارد را با استدلال های محکم قرآنی محکوم کرد و سران حکومت را به زانو درآورد... و با شواهد گویا و سند مکتوب (به املاء رسول خدا(ص)) مانع ترویج یک حدیث جعلی شد، تا فرمان بازگرداندن فدک را از ابابکر گرفت. وقتی سران کودتا... ناچار شدند فدک غصب شده را بازگردانند که آبرویشان بر باد می رفت... و اسلامی نبودن فرامین کودتا گران بر همه ثابت می شد، به زور متوسل شدند و خود را رسوا کردند که: عمر با دست ناپاکش سیلی به صورت فاطمه(س) نواخت. و سند فدک را پاره کرد... و در همیشه تاریخ اسلام رسوا شد." اصرار و شدت عمل ابوبکر و عمر در غصب فدک که زمانی ملک یهودیان بوده است، نشان از عمق کینه و بغض آنان و دوستان یهودیشان، نسبت به فاتح خیبر و صاحب فدک است. در صفحات 58-57، همان کتاب، آمده است: "چنین اندیشیدند که: به بهانه گردهمایی مخالفان در خانه علی(ع) به منزل امام یورش ببرند. مخالفان اندک و علی(ع) در یک مقابله شمشیر و در یک جنگ نابرابر کشته می شوند. آنگاه حل مشکل طبیعی است زیرا: ... علی(ع) برای خلافت شمشیر کشید جنگید و کشته شد. نمی بایست دست به شمشیر ببرد و در امت اسلامی مسلحانه برخورد کند. اما یک محاسبه دقیق را از یاد برده بودند. فاطمه زهرا(س) را به حساب نیاوردند فکر می کردند، زنی که برای حفظ حجاب خود در ماجراهای سیاسی دخالت نمی کند در خط مقدم قرار نمی گیرد، در خانه می نشیند و دعا می کند یا قرآن می خواند یا گریه می کند و چون طرفداران علی(ع) اندک می باشند، زود از میدان خارج شده، و علی(ع) تنهاست و در تنهایی و غربت چه می تواند بکند؟ برای همین اهداف شوم دو هزار نفر را بسیج کردند و یا به نقل برخی از نویسندگان 450 نفر را در یورش به خانه امام دخالت دادند. از این رو دفاع جانانه حضرت زهرا(س) برای حفظ جان امام(ع) یکی از ره آوردهای مهم مبارزات حضرت زهرا(س) است... و معتقدیم: اگر فاطمه نبود، دین و آیینی، امامت و تداوم راه رسالتی وجود نداشت." در همان کتاب، صفحات 50-47، آمده است: "گروه های مهاجم و فرمانده شان عمر می دانستند که زدن و بازو شکستن و شهادت حضرت محسن برای آن ها گران تمام می شود و سیلی زدن به دختر پیامبر اسلام که ده ها حدیث و روایت در فضیلت او در میان مردم انتشار دارد کار ساده ای نمی باشد، و تلاش داشتند این کار را نکنند، ابتدا با انواع تهدیدها برخورد کردند دیدند فایده ای ندارد. هیزم برای آتش زدن در آوردند و هشدار دادند، تأثیری نداشت. و دختر پیامبر(ص) مصمم برای شهادت در برابر مهاجمان ایستاده بود، تا درب خانه را آتش نزدند و نیم سوخته آن را بر اندام او نکوبیدند، و بین در و دیوار با ضربت های جانکاه محسن او را شهید نکردند و تا بیهوش بر زمین نیفتاده بود دفاع را ادامه داد... و تا شنید که امام زمان او را به زور به سوی مسجد می کشانند. با همه دردهای شدیدی که یک زن، پس از سقط جنین دارد، آن هم سقط جنینی که با ضربت و فشار باشد... چادر بر سر کرد و تکیه به حضرت مجتبی داد و با سرعت خود را به امام رساند... دامن امام را گرفت و مانع بردن امام به مسجد شد... سران سیاسی کودتاگر سقیفه... چون به بن بست کامل رسیدند... ناچار شدند کفر پنهان را آشکار کنند و نفاق درون را آشکارا بنمایانند... که بگوید: قنفذ دست فاطمه را کوتاه کن... و تا دست فاطمه(س) بر اثر ضربات سخت سست نشده بود نتوانستند علی(ع) را به مسجد بکشانند. این واقعه را همه دیدند... همه فهمیدند سران کودتاگر سقیفه، منطق و ایمان ندارند که دست به شمشیر و شلّاق می برند." و باز در همان کتاب، صفحه 124، آمده است: "در مبارزه مستقیم نمی توانستند تا آنجا پیش بروند که دختر پیامبر را سیلی بزنند اما در تداوم خط نفاق، عمر به راحتی دستور صادر می کند و قنفذ یهودی زاده به راحتی این خیانت را مرتکب می شود." و در صفحه 128، آمده است: " ابوبکر فرمان یورش به حریم ولایت را صادر می کند. عمر به خانه امام هجوم آورده حضرت محسن را به شهادت می رساند. قنفذ یهودی زاده فاطمه(س) را کتک می زند." مغیرة بن شعبه یهودی نیز، یکی از عوامل حکومت ابوبکر، عمر و عثمان و از مهاجمان اصلی به خانه وحی بود. اخنس پدر مغیره از مشرکین بود که در روز فتح مکه به ظاهر مسلمان شد. برادر او ابوالحکم در جنگ احد به دست امام علی(ع) کشته شد و او همواره کینه امام علی(ع) را در دل داشت. با بیان این مطالب روشن است که قاتلان حضرت زهرا(س)، همان منافقان و یهودی زادگان مسلمان نمای مدینه هستند؛ که بهتر است از این پس، آنان را یهودی زادگان قاتل بنامیم. آری این ها، واقعیات تلخ تاریخ صدر اسلام است که یهودیا ن همان طور که در زادگاه آیین مسیح(ع)، تصمیم به سنگسار مریم(س) گرفتند، اقدام به قتل مسیح(ع) کردند، ایشان را به پیامبر مفقود الاثر تاریخ بدل نمودند، در حواریان ایشان نفوذ کردند، پولس یهودی را به جانشینی ایشان نشاندند و توحید را به تثلیث بدل نمودند، بار دیگر برنامه شومشان را در زادگاه اسلام و در میان مسلمانان و اهل بیت پیامبر اسلام تکرار کردند. شاید تعجب کنید، اگر بشنوید که امام علی(ع) را نیز یک یهودی زاده به شهادت رسانده است. در کتاب "منتهی الآمال"، جلد اول، صفحه 258، آمده است: "از پس او ابن ملجم آمد... و شمشیر بر فرق آن حضرت فرود آورد... آن حضرت فرمود: ... سوگند به خدای کعبه که رستگار شدم. و صیحه ی شریفه اش بلند شد که فرزند یهودیّه (ابن ملجم) مرا کشت، او را مأخوذ دارید." در کتاب "ره آورد مبارزات حضرت زهرا سلام الله علیها" صفحه 121، آمده است: "ابن ملجم یهودی زاده، مسلمان می شود و از طرف مردم یمن با امام علی(ع) بیعت می کند و در جنگ جمل و صفین شرکت می کند و پس از حکمیت جزو خوارج شده به ترور امام روی می آورد." در کتاب "منتهی الآمال"، جلد اول، صفحه 342، آمده است: "حضرت امام حسن(ع) با اهل بیت خود می فرمود: من به زهر، شهید خواهم شد مانند رسول خدا(ص). پرسیدند که خواهد کرد این کار را؟ فرمود: زن من، جعده، دختر اشعث بن قیس. معاویه پنهانی زهری برای او خواهد فرستاد و امر خواهد کرد او را که آن زهر را به من بخوراند." اشعث بن قیس شوهر خواهر ابوبکر بود. او کسی است که سوابق تاریخی نکوهیده او در خطبه 19 نهج البلاغه ذکر شده است و امام علی(ع) او را منافق پسر کافر نامیده اند. و او نیز از یهودی زادگان قاتل است. معاویه هم که از سردمداران نفاق در مدینه بود. در کتاب "ره آورد مبارزات حضرت زهرا سلام الله علیها" صفحه 128، آمده است: "امام مجتبی(ع) با زهر دختر یهودی زاده ای مسموم می شود." نسبت عاملان اصلی شهادت سید الشهدا امام حسین(ع)، با منافقان مدینه و شیوه به قدرت رسیدنشان نیز مشخص است. امام حسین(ع) با فرمان فرزند معاویه کسی که در تمام جنگ های مستقیم، شکست خورده بود و سرانجام با لطف و عنایت ابابکر و عمر به حکومت رسید در کربلا به شهادت می رسد. در خطبه ی 73 از کتاب شریف "نهج البلاغه" آمده است: "گویند: مروان بن حکم در روز جنگ جمل اسیر شد، حسن و حسین علیهما السلام نزد امیرالمؤمنین(ع) شفاعت کردند و امام علی(ع) او را رها کرد. به او گفتند: ای امیرالمؤمنین آیا با شما بیعت می کند؟ فرمود: مگر پس از کشته شدن عثمان با من بیعت نکرد؟ مرا به بیعت او نیازی نیست! دست او دست یهودی است، اگر با دست خود بیعت کند، در نهان بیعت را می شکند. آگاه باشید، او حکومت کوتاه مدتی خواهد داشت، مانند فرصت کوتاه سگی که با زبان بینی خود را پاک کند. او پدر قوچ های چهارگانه[چهار فرمانروا] است و امت اسلام از دست او و پسرانش روزگار خونینی خواهند داشت." دست یهودی کنایه از عهدشکنی مروان است، مروان هم یهودی زاده بود، و هم یهودیان در آن روزگاران معروف به پیمان شکنی بودند. بنی امیه برای این که فرزندان یزید، عبدالله و خالد بزرگ شوند و حکومت در خاندان ابوسفیان باقی بماند با مروان بیعت کردند که سرانجام مروان پس از ازدواج با همسر یزید، ام خالد و پدید آمدن اختلافات داخلی به دست او خفه شد. چهار فرزند مروان که به فرمانروایی رسیدند عبارتند از: عبدالملک مروان که حاکم مطلق العنان امت اسلامی بود، عبدالعزیز که حاکم مصر شد، بشر بن مروان که حاکم عراق شد و محمد بن مروان که حاکم الجزیره شد. در کتاب "ره آورد مبارزات حضرت زهرا سلام الله علیها" صفحات 121-120، آمده است: "مروان یهودی به ظاهر مسلمان شد و داماد عثمان گردید... و سپس او و چهار فرزندش تا ده ها سال بر مسلمین حکومت کردند... یهودیان اطراف مدینه که در خیبر شکست سخت خوردند و در ماجرای بنی قریظه، شدیداً تنبیه گردیدند، به ظاهر مسلمان شدند، مروان بن حکم یهودی زاده پس از مرگ یزید حکومت را به دست گرفت و پس از او فرزندان او تا سال های سال با قتل و کشتار حکومت کردند." امام زین العابدین و امام محمد باقر علیهما السلام نیز با زهر فرزندان مروان بن حکم یهودی به شهادت رسیدند. پیرامون شهادت امام زین العابدین(ع)، در کتاب "منتهی الآمال"، جلد دوم، صفحه 62 آمده است: "از اخبار معتبر که بر وجه عموم وارد شده، ظاهر می شود که آن حضرت را به زهر شهید کردند. ابن بابویه و جمعی را اعتقاد آن است که ولید بن عبدالملک، آن حضرت را زهر داده؛ و بعضی هشام بن عبدالملک گفته اند. ممکن است که هشام بن عبدالملک... برادر خود ولید بن عبدالملک را، که خلیفه آن زمان بود، وادار کرده باشد که آن حضرت را زهر دهد. پس هر دو آن حضرت را زهر داده اند؛ و صحیح است نسبت قتل آن حضرت به هر دو تن." پیرامون شهادت امام محمد باقر(ع) در کتاب "منتهی الآمال"، جلد دوم، صفحه 172 آمده است: "و گفته شده که: آن حضرت را ابراهیم بن ولید بن عبدالملک بن مروان به زهر شهید کرده و شاید به امر هشام بوده" آن چه در روایات و تواریخ مشهور است امام جعفر صادق(ع) با زهری که منصور بن محمد بن علی بن عباس، خلیفه عباسی به ایشان خورانده بود به شهادت رسیده است. بنابر آن چه در کتاب "منتهی الآمال"، جلد دوم، صفحه 310، آمده است و در روایات مشهور است امام موسی کاظم(ع) را نیز، سندی بن شاهک یهودی که زندانبان ایشان بود مسموم کرد و به شهادت رساند. و بالاخره مطلب پایانی را از کتاب "ره آورد مبارزات حضرت زهرا سلام الله علیها" صفحات 128-127، نقل می کنیم: "حال پس از وفات پیامبر(ص) همه مخالفان و دشمنان پنهان و آشکار اسلام، دست در دست هم نهادند تا علی(ع) و نظارت امامان معصوم(ع) در جامعه نباشد. عترت پیامبر(ص) در انزوا قرار گیرد. اسلام ناب رسول خدا(ص) به تدریج فراموش گردد. که سرانجام: عقده ها و کینه های بدر و احد را از دل بیرون کنند. و با کتک زدن دختر پیامبر(ص)، از آن زخم های کهنه مبارزات امام علی(ع) به گونه ای انتقام بگیرند، که در آغاز قصد جان او را داشتند، و سپس به انزوای او کوشیدند. تمام شکست خورده ها، کافران زخم خورده ، یهودیان و یهودی زادگان سیلی خورده، تنبیه شده، حد خورده، آنان که خویشاوندان خود را در جنگ های بدر و احد از دست داده بودند، همه و همه اکنون در کودتای سقیفه، برای از میان برداشتن علی(ع) هم داستان شدند و در انزوای عترت هم پیمان شدند. ابوبکر فرمان یورش به حریم ولایت را صادر می کند. عمر به خانه امام هجوم آورده حضرت محسن را به شهادت می رساند. قنفذ یهودی زاده فاطمه(س) را کتک می زند. ابابکر و عمر، دست در دست خالد بن ولید گذاشته، مخالفان را سرکوب می کنند. و با ابوسفیان کنار می آیند و فرزندان او را به حکومت می رسانند. و یهودی زاده نفوذی، مروان بن حکم داماد عثمان می شود، و مقدرات جامعه اسلامی را به دست می گیرد. و سرانجام امام علی(ع) به دست یهودی زاده ای شهید می گردد. و امام مجتبی(ع) با زهر دختر یهودی زاده ای مسموم می شود. و امام حسین(ع) با شمشیر فرزند هند جگرخوار (که در تمام جنگ های مستقیم، شکست خورده بود و سرانجام با لطف و عنایت ابابکر و عمر به حکومت رسید) در کربلا به شهادت می رسد. و حکایت هم چنان باقی است!!"

 ---------------------------------

منابع و مآخذ: 1. قرآن مجید، ترجمه آیت الله ناصر مکارم شیرازی 2. نهج الفصاحه، ترجمه کاظم عابدینی مطلق، انتشارات فراگفت، 1386 3. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی ائمه(ع)، 1379 4. اسرار غدیر، محمد باقر انصاری، انتشارات تک، 1384 5. تبار انحراف، جمعی از نویسندگان، مؤسسه اطلاع رسانی و مطالعات فرهنگی لوح و قلم، 1383 6. حماسه حسینی، مرتضی مطهری، ج1، انتشارات صدرا، 1383 7. ره آورد مبارزات حضرت زهرا(سلام الله علیها)، محمد دشتی، مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین(ع)، 1381 8. فرهنگ سخنان حضرت مهدی(عج)، محمد دشتی، مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین(ع)، 1384 9. منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج1و2، انتشارات ارمغان طوبی، 1384 10. مهار انحراف، جمعی از نویسندگان، ابتکار دانش، 1385

تلاش براى كشتن پيامبر (صلى الله عليه وآله) در مكّه

 

اتّفاقاً چون شب فرا رسيد ، ابوطالب ، رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را نيافت و ترسيد كه او را ترور كرده باشند لذا جوانان دلير بنى عبد مناف و بنى زهره و غيره را فراهم آورد و امركرد تا هر يك شمشيرى با خود بردارند و همراه او به جستجوى رسول خدا (صلى الله عليه وآله)بپردازند . ....

طرح و برنامه قريش براى پايان دادن به زندگى رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) شبيه طرح و برنامه يهوديان براى پايان دادن به زندگى عيسى بن مريم (عليه السلام) است . بلكه دقيقاً همان طرح خيانت كارانه يهود جزيرة العرب است . ...

ادامه نوشته

دستور العمل هاى اخلاقى از حضرت آيت الله العظمى مرعشى نجفى (قدس سره )

 

دستور العمل هاى اخلاقى از حضرت آيت الله العظمى مرعشى نجفى (قدس سره )

سفارش هاى شانزده گاه


1- سفارش مى كنم به مداومت قرائت زيارت جامعه كبيره اگر چه در هفته يك بار باشد.
2- سفارش مى كنم به دورى جستن از غيبت بندگان خدا به ويژه اهل علم ، زيرا غيبت آنان چون خوردن مردار مسموم است .
3- سفارش مى كنم به خواندن سوره (( يس )) بعد از نماز صبح هر روز يك مرتبه و نيز خواندن سوره نباء (( عم يتسائلون )) بعد از نماز ظهر، و به خواندن سوره (( عصر )) بعد از نماز عصر و به خواندن سوره (( واقعه )) بعد از خواندن نماز مغرب و به خواندن سوره (( الملك )) بعد از نماز عشاء و تاكيد مى كنم بر آن مداومت كردن بر آنچه ياد آور شدم ، زيرا من شخصا روايت مى كنم اين روش از استادان بزرگوار خود و بارها نيز تجربه آموخته ام .
4- سفارش مى كنم به مداومت اين دعاى شريف در قنوت هاى نمازهاى واجب و آن را من روايت مى كنم از پدر علامه خود، آن دعا اين است :
اللهم انى اسئلك بحق فاطمه و ابيها و بعلها و بنيها، و السر المستودع فيها ان تصلى على محمد و آل محمد و ان تفعل بى ما انت اهله و لا تفعل بى ما انا اهله .
(( پروردگارا؛ من تو را مى خوانم به حق فاطمه و پدرش و شوهرش و فرزندانش و رازى را كه در آنها امانت نهاده اى اين كه : درود بفرستى بر محمد و آل محمد و اينكه آنچه تو اهل آنى با من عمل كنى و بجا آورى و نه بجا آورى آنچه من سزاوار آنم ))
5- سفارش مى كنم به مداومت اين دعا پس از ذكر ركوع خصوصا در ركعت آخر:
اللهم صل على محمد و آل محمد و ترحم على عجزنا و اغثنا بحقهم .
(( پروردگارا درود فرست بر محمد و آل محمد و ترحم بر عجز ما كن و پناه بده و به داد ما برس به حق آنان . ))
6- سفارش مى كنم به مداومت تسبيحات جده ما زهراء بتول (س ).
7- سفارش اكيد مى كنم به نماز شب و استغفار در سحرها.
8- سفارش مى كنم به مداومت زيارت مشاهد عترت زاكيه و من شخصا چه بهره هاى فراوانى از اين مشاهد برده ام .
9- سفارش مى كنم به استغفار در شب ها و نيز در روز.
10- سفارش مى كنم كه پيوسته با طهارت و وضوء باشيد كه آن خود سبب نور باطن و برطرف كننده آلام و اندوه هاست .
11- سفارش مى كنم به حسن خلق و تواضع و ترك تكبر و خودخواهى با مؤ منين .
12- سفارش مى كنم به محاسبه نفس در هر هفته مانند حساب شريك از شريك ديگر با دقت كامل اگر لغزشى احساس كرديد با توجه در صدد تدارك و جبران آن بر آييد و اگر حسنه اى در اعمال و رفتارتان يافتيد، خداوند سبحان را شكرگذار باشيد و از درگاهش مزيد توفيق را طلب كنيد.
13- سفارش مى كنم بر مداومت بر سنن و مستحبات و ترك مكروهات تا حد امكان .
14- سفارش مى كنم بر خواندن و قرائت قرآن شريف و هديه و ثواب آن را به ارواح شيعيان آل رسول (صلى الله عليه و آله ) از آنانى كه بازماندگانى ندارند نثار كنيد، من شخصا بارها از اين عمل كه سبب توفيق بيشتر در امور بوده تجربه آموخته ام .
15- سفارش مى كنم بر صله رحم چه آن سبب توفيق براى اعمال صالحه و شايسته و زيادى عمر و بركت و روزى انسان است .



 

اجتهادات ابوبكر و اتباع وى در مقابل نصّ صريح قرآن و سنّت پيامبر(ص ) 5

 

 ۵ - اسقاط سهم ((مؤ لفة قلوبهم ))


خداوند متعال در قرآن مجيد، براى افرادى كه بايد دلهاى آنها را به سوى اسلام جلب كرد، سهمى در زكات قرار داده است . آنجا كه مى فرمايد: ((اِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقراءِ وَالْمَساكينِ وَالْعامِلينَ عَلَيْها وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِى الرِّقابِ وَالْغارِمينَ وَفى سَبى ل اللّهَ وَابْنِ السَّبيلِ فَريضَةً مِنَ اللّهِ وَاللّهُ عَليمٌ حَكيمٌ)) ؛
يعنى : ((زكات براى فقرا و مستمندان و عاملان آنها و كسانى كه بايد دلهايشان را جلب كرد، و آزادى بردگان و وامداران ، وصرف آن در راه خدا و در راه ماندگان است ، اين يك فريضه الهى است . و خداوند نسبت به هر چيزى ، دانا و حكيم است )).
پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - اين سهم از زكات را به افرادى مى داد كه لازم بود دلهاى آنها را به سوى اسلام جلب كرد و اينان چند صنف بودند: عده اى از آنها اشراف عرب بودند كه پيغمبر اندكى از مال را به آنها اختصاص مى داد تا مسلمان شوند. برخى ديگر، مردمى بودند كه اسلام مى آوردند، ولى نيّات ضعيفى داشتند و لازم بود كه دلهاى ايشان را با بخشش زيادى ، به دست آورد؛ مانند ابوسفيان ، پسرش معاويه ، عيينة بن حصن ، اقرع بن حابس و عباس بن مرداس . بعضى ديگر نيز كسانى بودند كه مورد بخشش قرار مى گرفتند تا بدين وسيله افراد ديگرى از رجال عرب ، مانند آنها به اسلام گرايش پيدا كنند.
گويا پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - به دسته اوّل ، يك ششم از خمس كه مال خالص وى بود عطا مى فرمود . برخى ديگر از ((مؤ لفة قلوبهم )) كسانى بودند كه با مقدارى از زكات ، دلهاى ايشان را به منظور جنگ با كفّار، جلب مى كردند.
پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - از هنگام نزول آيه شريفه مذكور، تا زمانى كه به جهان باقى شتافت ،اين روش را با كسانى كه مى بايست دلهايشان جلب شود ((مؤ لفة قلوبهم )) ادامه داد، و به اجماع كليّه طوايف مسلمين ، پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - بعد از خود به هيچكس اجازه نداد كه اين سهم را حذف كند.
ولى هنگامى كه ابوبكر روى آكار آمد، اين دسته براى دريافت سهم خود، مانند زمان پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - نزد وى رفتند. ابوبكر نيز فرمانى نوشت كه آنها سهم خود را دريافت دارند. آنها فرمان ابوبكر را به عمر نشان دادند تا آن را گواهى كند، ولى عمر فرمان ابوبكر را پاره كرد و گفت ما نيازى به شما نداريم . خداوند اسلام را بزرگ داشته و از شما بى نياز ساخته است . اگر اسلام بياوريد، كارى به شما نداريم ، و گرنه ، پاسخ شما را با شمشير مى دهيم .
آنها نزد ابوبكر برگشتند و گفتند: آيا خليفه تو هستى يا عمر؟
ابوبكر گفت : به خواست خدا او خليفه است ! وبدين گونه عمل عمر را امضا كرد
.
عمر، نظير اين قضايا زياد دارد.از جمله ، مورّخان نقل كرده اند كه عيينة بن حصن و اقرع بن حابس نزد ابوبكر آمدند و گفتند: نزد ما زمين بايرى است كه در آن سبزه نمى رويد و منفعتى ندارد، آن را به تملّك در آور، شايد از اين پس ، بتوانيم آن را اصلاح كنيم و خدا منفعتى به ما بدهد.
ابوبكر به اطرافيان خود گفت : شما چه مى گوييد؟ اطرافيان گفتند: اشكالى ندارد.
ابوبكر نيز طى مكتوبى آن را به ايشان بخشيد. آنها نزد عمر رفتند تا آن را گواهى كند، ولى عمر آن را از آنها گرفت ، سپس آب دهان در آن افكند و نوشته را پاك كرد. آنها بر آشفتند و سخنان درشتى به وى گفتند. آنگاه نزد ابوبكر رفتند و با حالى خشمگين گفتند: به خدا ما نمى دانيم تو خليفه اى يا عمر؟!
ابوبكر گفت : خليفه اوست !!
در اين هنگام ، عمر آمد و مقابل ابوبكر ايستاد و با حال خشم گفت : اين زمينى را كه به اين دو نفر بخشيده اى ، ملك خالص توست ، يا در آن ساير مسلمين هم با تو شريك هستند؟!!
ابوبكر گفت : ساير مسلمانان نيز در آن شريكند.
عمر گفت : پس براى چه آن را به اين دو نفر واگذار كرده اى ؟!
ابوبكر گفت : در اين باره با اطرافيانم مشورت نمودم .
عمر گفت : آيا تمام مسلمانان از مشورت شما راضى هستند؟
ابوبكر گفت : من به تو گفتم كه تو براى خلافت از من قويتر هستى ، ولى تو نپذيرفتى و مرا قانع كردى !!
اين داستان را ابن ابى الحديد
و ابن حجر عسقلانى و ديگران در منابع خود نقل كرده اند.
اى كاش ! ابوبكر و عمر در ((سقيفه بنى ساعده )) نيز با همه مسلمانان مشورت مى نمودند. و چه خوب بود كه آنها صبر مى كردند تا بنى هاشم از كار غسل و دفن پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - فراغت مى يافتند تا در شورا حضور يابند؛ چون در انتخاب خليفه آنها از ساير امّت مقدم تر بودند.
به هر حال ، هر دو خليفه وپيروان آنها، موضوع را مسلم گرفتند كه نبايد به ((مؤ لفة قلوبهم )) سهمى از زكات داد، بلكه اين سهم را بايد به ساير اصناف مذكور در آيه زكات پرداخت .
در اينجا، يكى از فضلاى علم اصول فقه ، سخنى دارد كه مناسب مى دانيم - نظر به فوايدى كه دارد - آن را نقل كنيم .
استاد معاصر دواليبى 
در كتاب اصول فقه ، صفحه 239 آنجا كه مثالهاى تغيير احكام با دگرگونى زمانها را ذكر مى كند ، مى نويسد : (( شايد اجتهاد عمر(رض ) در قطع كردن عطايى كه قرآن كريم براى (( مؤ لفة قلوبهم )) قرار داده است ،در مقدمه احكامى بوده است كه آنها را به عنوان دگرگونى مصلحت با تغيير زمان ، ناديده گرفته است ، در صورتى كه نصّ قرآنى هميشه ثابت است و منسوخ نمى گردد!)).
من مى گويم :
استاد دواليبى ، با صراحت هر چه تمامتر، اعتراف نموده كه عمر عطايى را كه قرآن حقّ ((مؤ لفة قلوبهم )) دانسته بر خلاف نصّ قرآن در اين مورد كه هميشه ثابت و غير منسوخ است ، قطع كرد . و آن را فداى رأ ى خود نمود كه اجتهادش به آن رسيده بود. شما نيز در آنچه وى گفته است تأ مل كنيد و در سخن بعدى وى دقت نماييد كه مى گويد:
((موضوع اين بوده است كه خداوند متعال در آغاز اسلام وهنگامى كه مسلمانان ضعيف بودند، واجب نمود تا عطايى به منظور جلب قلوب گروهى كه بيم شرّ آنها مى رفت و امكان داشت تغيير كنند، به آنان تعلّق گيرد. و اين افراد در رديف كسانى هستند كه قرآن زكات بيت المال مسلمين را به آنها اختصاص داده و فرموده است : (( اِنَّمَا الصَّدقاتُ لِلْفُقراءِ...)).
بدينگونه قرآن مجيد ((مؤ لفة قلوبهم )) را در رديف كسانى كه بايد زكات ، به مصرف آنها برسد، قرار داده و براى ايشان مانند دولتهاى امروز كه به منظور مقاصد سياسى 
قسمتى از هزينه خود را به اين اشخاص ‍ اختصاص مى دهند، امتيازاتى داده است .
سپس مى گويد : با اين فرق كه وقتى اسلام رونق گرفت و پايه حكومتش ‍ تقويت گرديد، عمر ديد كه بايد اين عده ((مؤ لفة قلوبهم )) از عطاى واجب به نصّ قرآن ، محروم گردند.
مى گويم : استاد دواليبى ، بار ديگر تصريح كرده است كه عمر، عطايى را كه قرآن مجيد با نصّ صريح براى اين عده واجب دانسته ، با اجتهاد خود قطع كرده است . مع الوصف خليفه را بدينگونه معذور مى دارد:
((اين قطع عطا به اين معنا نيست كه عمر نصّ قرآنى را عاطل و باطل گذاشت ،بلكه وى نظر به علت نصّ داشت نه به ظاهر آن ! وبخشش به اين عده را مربوط به زمان معين و وقت مخصوص دانست ؛ به اين معنا كه جلب قلوب آنان و جلوگيرى از شرّ ايشان ، مربوط به وقتى بود كه اسلام ضعيف بود، ولى هنگامى كه شوكت اسلام بالا گرفت و زمانى كه مى بايد اين عطا به آنها برسد، تغيير نمود، موقعيت ايجاب كرد كه عمل به علت آن شود
وآنان را از اين عطا ممنوع سازند)).
مى گويم : نصّ قرآنى در اعطاى اين حقّ به ((مؤ لفة قلوبهم )) مطلق است . اطلاق آن هم در آيه شريفه آشكار است . اين مطلبى است كه مورد اختلاف و شبهه بردار نيست . وما را نمى رسد كه آن را مقيد يا معلل بدانيم ، مگر به حكم خدا يا پيغمبر او. وسخن در اين است كه هيچگونه حكمى و قرينه اى هم وجود ندارد.
بنابراين ، چگونه ما مى توانيم اعطاى حق اين عده را معلل به ظروف موقت زمانى بدانيم و بگوييم : علت اين حكم جلب قلوب ايشان در زمان ضعف اسلام بوده ، نه زمانهاى بعدى ؟!
نزول نصّ در آغاز اسلام و هنگامى كه اسلام ضعيف بود نيز به هيچوجه نمى تواند آن را مقيد سازد، چنانكه بر اهل علم پوشيده نيست .
بعلاوه اگر ما زمانى از شرّ ((مؤ لفة قلوبهم )) ايمن باشيم ، گرايش آنها به اسلام به واسطه عطايى بود كه به آنان تعلّق مى گرفت ، پس به اين خاطر هم كه شده نبايد سهم آنان قطع شود، بلكه گاهى با قدرت اسلام ، اين عطا شدّت هم مى يابد. اگر تنها همين اميد باشد، كافى است كه نبايد عطا را از آنها قطع كرد.
پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - با اين عطا، قلوب اصناف متعدّدى را جلب مى كرد؛ يك صنف بخاطر اينكه مسلمان شوند و قوم آنان نيز به وسيله ايشان مسلمان گردند. صنف ديگر مسلمان شده بودند، ولى ايمان ضعيفى داشتند ، و با اين كار در اعتقاد خود محكم مى شدند، و صنف ديگر را بخاطر دفع شرّ آنان ، عطا مى بخشيد.
پس اگر ما از شرّ افراد شرور اين عده ، ايمن باشيم ، بايد به پيروى از پيامبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله -، اين حقّ را به آنها داد كه خود يا قومشان به اسلام گرايش پيدا كنند، يا به منظور تقويت ايمان و تثبيت اعتقاد آنها، تأ ديه گردد. بهترين بندگان خدا نيز كسانى هستند كه از پيغمبر او پيروى كنند و پيرو وى باشند.
افزون بر اين ، قدرت اسلام - كه دشمنان مسلمين را مغلوب كرد و از خطر آنها ايمن ساخت - بعدها به زيان مسلمين تغيير كرد. اجانب بر آنها مسلّط شدند و ايشان ناگزير شدند دل به عطا و كمك آنها ببندند و با آنان سازش كنند. چنانكه عيناً در اين عصر مى بينيم و پيشتر هم سابقه داشته است .
بنابراين ، اسقاط سهم اين عده در زمانى كه اسلام قوى بود، ناشى از غرورى بوده است كه برخى در آن هنگام داشته اند، ولى قرآن عظيم كه چنين حكمى را صادر فرموده است از ناحيه خداى داناى حكيم آمده و تمام ازمنه و عصرها را در نظر گرفته است 
.
اينك بحث از ((نصّ مطلق )) وتقييد آن را به مصلحتى كه با اختلاف زمانها تغيير مى كند و حكم شرعى با اختلاف آنها ، دگرگون مى شود را از سر مى گيريم . و اين اصل را با توجه به شروط آن ، مورد بحث قرار مى دهيم :
ما طايفه شيعه اماميه ، اجماعاً و به قول واحد، مصلحت را در تخصيص ‍ عام وتقييد مطلق ، معتبر نمى دانيم ، مگر اينكه در شريعت نصّ خاصّى وجود داشته باشد كه اعتبار آن را گواهى كند. پس وقتى كه در شريعت اصلى نباشد تا ايجاباً يا سلباً گواهى بر اعتبار آن دهد، در نزد ما بلااثر است . عليهذا وجود و عدم مصالح مرسله نزد ما يكسان است 
اين معنا، رأ ى طايفه شافعى و حنفى نيز هست .
اما ((فرقه حنبلى )) هر چند مصالح مرسله را - كه در شريعت مقدّسه اصلى ندارد - اخذ كرده اند، ولى با اين وصف ، آن را معارض با نصوص ‍ نمى دانند، بلكه در مقابل نصوص ، مؤ خّر مى دارند.
بنابراين حنابله ، نصّ ((مؤ لفة قلوبهم )) را به مصالح مرسله مقيد نمى سازند ، و هنگام وجود نصّ در اين مورد و موارد ديگر ، به روش اماميه ، شافعيه و حنبليه عمل كنند.
((فرقه مالكى )) نيز در نصّ مزبور و امثال آن ، به همين گونه رفتار مى كنند؛ زيرا و لو آنها مصالح مرسله را معتبر مى دانند و با نصوص ، معارض ‍ مى شمارند، ولى آن را در برابر خبر واحد و امثال آن كه ثبوت آنها قطعى نيست ، معارض مى دانند. آنها مصالح مرسله را نيز با بعضى از عمومات قرآنى كه به طور عام ، قطعى الدلاله نيست ، معارض دانسته اند، ولى در مواردى كه قطعى الثبوت والدلاله باشد، مانند نصّ ((مؤ لفة قلوبهم )) امكان ندارد كه مصالح مرسله را معارض آن بدانند
؛ زيرا ثبوت و دلالت اين نصّ، قطعى است  .
خلاصه كلام اينكه : اصول فقه ، در همه مذاهب اسلامى ، به طورى كه استاد دواليبى مى گويد و ما آن را توضيح داديم ، محروميت ((مؤ لفة قلوبهم )) را اجازه نمى دهد و مباح نمى داند.
اگر اجماع جمهور اهل تسنّن نبود
كه خليفه اوّل و دوّم بعد از وفات پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - سهم اين عدّه را لغو كردند و اين حقّ واجب را كه به نصّ آيه شريفه ، خداوند متعال به آنها داده است ، ابطال نمودند، امكان داشت بگوييم خليفه اوّل و دوّم هر چند آن روز حقّ اين عدّه را به آنها ندادند، ولى با آيه هم مخالفت نكردند؛ زيرا خداوند اصناف هشتگانه (فقرا، مساكين ، عاملين زكات ، مؤ لفة قلوبهم ، بردگان ، وامداران ، سبيل اللّه و كسانى كه در راه مانده اند) را منحصراً مصارف زكات دانسته ، به اين معنا كه زكات فقط بايد صرف اين موارد شود نه اينكه بايد در يك يك آنها توزيع گردد.
بنابراين ، هر كس زكات خود را در يك صنف از اين هشت صنف صرف كرد، برى ء الذّمه شده است ، چنانكه هر كس آن را بر هشت صنف توزيع كند، برى ء الذمّه مى شود.
اين مطلبى است كه همه مسلمانان بر آن اجماع دارند. و پس از پيغمبر در تمام نسلها معمول داشته اند. پس اگر نه اين بود كه ابوبكر و عمر اين حقّ را ابطال كردند و بر خلاف نصّ قرآنى - كه هميشه ثابت و غير منسوخ است - تلقى نمى نمودند، عمل عمر و امضاى ابوبكر اشكالى نداشت .
قبل از آنكه اين بحث را به پايان بياوريم ، لازم مى دانيم يادآور شويم كه استاد دواليبى ، به شيعه اماميّه نسبتى داده (به عكس آنچه قبلاً گفته بود) و مى گويد: ((شيعه مصالح مرسله را معتبر مى داند و آن را بر نصوص قطعى ، مقدم مى دارد
! اين مطلب حقيقت ندارد واز يك نفر از علماى شيعه نقل نشده است . سليمان طوقى نيز از غاليانى است كه هميشه ما آنها را دشمن داشته ايم و گناه ايشان را به حساب ما مى آورند.
نظر شيعه اماميّه در اين مسئله همان بود كه در صفحه پيش يادآور شديم و گفتيم كه ميان آنها اجماعى است . كتب اصول آنها نيز در همه جا موجود است . استاد دواليبى ملاحظه كند و به عوض كتاب ابن حنبل - كه در عقيده شيعه بدان اعتماد نموده است - آنچه را كتب ما در اين زمينه نقل كرده است ، معتبر بداند.