شمه ای از حیات و ممات اولیاءالله

 

شمه ای از حیات و ممات اولیاءالله

مرحوم ایت الله سید علی حائرى -مفسرعـالـم بزرگوار سید على بن حسین بن یونس لاریجانى حائرى یكى از اعلام بزرگوار فقهى و تفسیرى در قرن چهاردهم هجرى مى باشد.او در سـال 1270 در كربلا متولد و مدتى در حوزه كربلا از علماى بزرگوار آن حوزه تلمذ نمودند سـپـس به سامرا رفته و از محضر مجدد شیرازى برخوردار شده است. سپس با دستور ایشان كمى پـیـش از رحلت به سال 1312 به تهران تشریف فرما شدند او ازشدت تقوى , به امور زعامت تصدى ننمودند با آنكه اهل و شایسته ى آن بود، او فرد عابدو زاهد و صالحى بود از مردم بریده و معاشرت را كـنار گذاشت او لحظه اى وقت وفرصت را ضایع نمى نمود و به تالیف تفسیر بزرگ مقتنیات الدرر و ملتقطات الثمر حائرىكفایت نمود كه اخیرا در 12مجلد از سال 1377 تا 1381 به چاپ رسیده است .مرحوم حاج آقا بزرگ در نقبا البشر ذكر خیرى از او دارند و دوران مصاحبت اورا یادآور شده است و مـى نـویـسـد: ((منزل جد او سید یونس در كربلا كنار طاق نقیب معروف بود كه فرزندش سید مهدى شمس الفقها مى نشست ))((448)). او از مـحضر بزرگان عصر خصوصا حضرت آیة اللّه العظمى حاج سید ابوالقاسم خویى خوشه چینى كرد و به مرتبه ى اجتهاد نایل آمد و نجف را براى اقامت برگزید ازمشهور شدن و در معرض فتوى قـرار دادن خـویش اجتناب ورزیده و در انزوا مشغول تحقیق و تدریس , تفسیر وى به زبان عربى و در 12 جلد
مى باشد و به سبك ادبى و تحلیل و تربیت تنظیم شده است و به طور فشرده مباحث را مـطـرح مى كند و مباحث فلسفى ونظرى را بسیار ساده مطرح مى كند بیشتر به اخبار با دیدگاه نـقـادانه نظر دارد و بیشتر روش مجمع البیان را گزیده است و در بحث هاى اخلاق روش خواجه نصیرالدین طوسى راتعقیب كرده است ایـن تـفسیر در تهران توسط داراكتب الاسلامیه از سال 1337ش تا 1342ش به قطع وزیرى در 12 جلد به چاپ رسیده است .بـنـا بـه اظـهـار آقاى شهیدى صالحى مؤلف محترم داراى تفسیر دیگرى به فارسى است كه براى شاگردان خود در تهران بیان نموده و اكنون مخطوط مى باشد.جلد ششم از کتاب گنجینه دانشمندان از قول مرحوم آقا سیدکریم پینه دوز نقل می کنند: «در یکی از شبهای جمعه در صحن حرم حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام به خدمت حضرت ولی عصر، حجه ابن الحسن العسکری علیه السلام مشرف شدم. در آن تشرف حضرت بقیة الله الاعظم علیه السلام قریب به این مضمون به آقا سید کریم پینه دوز می فرمایند«سیدکریم! بیا به زیارت جدم حضرت رضا علیه السلام برویم».
ایشان در آن شب فقط بعد از چند قدمی، خودش را با امام زمانش در صحن مقدس حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام می بیند.آقا سیدکریم همراه با حضرت، به حرم حضرت امام الرضا علیه السلام مشرف می شود و بعد از زیارت، با همان کیفیت به تهران بازگردانده می شود. در این هنگام باز حضرت بقیة الله الاعظم امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به آقا سیدکریم پینه دوز قریب به این مضمون می فرمایند: «آقا سیدکریم! بیا به سر قبر حاج سید علی آقا مفسر برویم».ایشان نیز به دنبال حضرت حجت علیه السلام به سوی قبر مرحوم آقا سید علی مفسر در شهرری، واقع در امام زاده عبدالله به راه می افتد.آقا سیدکریم در نزدیکیهای قبر مشاهده می کند روح مرحوم آقا سیدعلی مفسر از قبر و از جایگاهش بیرون آمد و با عجله و شتاب و با اظهار خلوص و ادب و ارادت به ساحت مقدس آخرین امام و خلیفه الهی، به استقبال آن حضرت آمد ...در آخر این ملاقات، مرحوم آیت الله حاج سیدعلی آقا مفسر، رو به آقا سیدکریم پینه دوز می کند و به او می گوید: «آقا سیدکریم!به آقا شیخ مرتضی زاهد سلام مرا برسان و به او بگو چرا حق رفاقت و دوستی را فراموش کرده ای و به سر قبر من و به دیدن من نمی آیی؟»
در این هنگام، امام زمان علیه السلام جمله بسیار عجیب و پرمحبتی را بر زبان می آورند. حضرت بقیه الله امام زمان علیه السلام به مرحوم حاج سیدعلی آقای مفسر قریب به این مضامین می فرمایند:«آقا سیدعلی! آقا شیخ مرتضی گرفتار و از آمدن معذور است؛ من به جای او به دیدنت خواهم آمد! »ایت الله سید علی مفسر و مرحوم ایت الله حق شناس رضوان الله علیهما ایت اله حق شناس میفرمود:شب قبل از اینکه ما به محضر ایشان برسیم، در عالم رویا سیّد بزرگواری را که بر منبری نشسته بود به من نشان دادند، و او بایستی سمت تربیت مرا بعهده بگیرد. فردا وقتی به محضر آیت الله حائری رسیدیم ، همان بود که دیشب دیده بودم، و ایشان تا پایان عمر خویش( 1313 ش) سمت تربیت حاج آقای حق شناس را بعهده داشته اند . می گفتند: گاه مسائلی پیش می آمد که از هیبت استاد نمی توانستم به نزدیک رفته و از او سوال کنم؛ امّا خود ایشان، بدون اینکه من چیزی پرسیده باشم ،درضمن صحبت، جواب سوال مرا می فرمود، و مرا از حیرت بیرون می آورد.مزار این ولی خدا در امامزاده عبدالله(ع) در شهر ری می باشد. برای زیارت مشرف شوید انشاءاللهوَالسَّلَامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدتُّ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا

تعیین مصادیق جایگاه مقام نبوت محمدی(ص) و ولایت ائمه هدی (ع) در سوره «نور»

تعیین مصادیق جایگاه مقام نبوت محمدی(ص) و ولایت ائمه هدی (ع) در سوره «نور»
از جابر بن عبدالله انصاری نقل شده است: داخل مسجد کوفه شدم در حالی که امیرالمومنین (ع) با انگشت خودش می نوشت و تبسم می کرد از ایشان سوال کردم چه چیزی باعث خنده شما شده ؟ ایشان فرمودند تعجعب می کنم از کسانی که این آیه(اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فی‏ زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَیْتُونَةٍ لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ یَكادُ زَیْتُها یُضی‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى‏ نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیمٌ") را می خوانند و آن گونه که باید حق معرفت این آیه را بشناسند نمی شناسند.

سوال کردم کدام آیه را؟فرمودند خدا فرموده است: خدا نور آسمانها و زمین است، صفت نور هدایت خدا مانند قندیلى است (مراد حضرت محمد است) در آن چراغى هست(مراد من هستم) آن چراغ در شیشه‏ ای ست (مراد حسن و حسین است)، آن شیشه گویى ستاره درخشانى است (مراد علی بن حسین است)که از درخت مبارک( مراد محمد بن علی است) زیتون (جعفربن محمد) نه شرقى (موسی بن جعفر) و نه غربى (علی بن موسی الرضا) روشن مى‏ شود، روغنش از کثرت صاف بودن نزدیک است بدون رسیدن آتش روشن شود (مراد علی بن محمد است)، نورى است بالاى نورى (حسن بن علی)، خدا هر که را خواهد به نور خویش هدایت مى‏ کند( مراد حضرت مهدی است) و براى مردم این مثلها را مى ‏زند، خدا به هر چیز
داناست.

راهیان دولت شب: در احوالات عارف بالله آسیدعلی آقا قاضی رحمة الله علیه

 

راهیان دولت شب: در احوالات عارف بالله آسیدعلی آقا قاضی رحمة الله علیه
علاّمه سیّد محمد حسین طباطبائى ؛ (1321 - 1408 ه‍ .ق ) درباره استاد خود مرحوم آیة الله العظمى حاج میرزا على قاضى ؛ (1285 - 1366 ه‍ .ق ) فرمود: ما هر چه در این مورد داریم از مرحوم قاضى داریم ، چه آنچه را كه در حیاتش از او تعلیم گرفتیم و از محضرش استفاده كردیم و چه طریقى كه خودمان داریم (همه را) از مرحوم قاضى گرفته ایم. معمولاً ایشان در حال عادى یك ده بیست روزى در دسترس بودند و رفقا مى آمدند و مى رفتند و مذاكراتى داشتند و صحبتهایى مى شد، و آن وقت دفعتاً ایشان نیست مى شدند و یك چند روزى اصلاً نبودند و پیدا نمى شدند. نه در خانه ، نه در مدرسه ، نه كوفه ، و نه در سهله ، ابداً از ایشان خبرى نبود، و عیالاتشان هم نمى دانستند كجا مى رفتند چه مى كردند، هیچ كس خبر نداشت . رفقا در این روزها به هر جا كه احتمال مى دادند، مرحوم قاضى را نمى جستند، و اصلاً هیچ نبود، بعد از چند روزى باز پیدا مى شد، و درس و جلسه هاى خصوصى را در منزل و مدرسه دائر داشتند، و همین جور، از قرائب و عجائب بسیار داشتند، حالات غریب و عجیب داشتند.
مرحوم قاضى شاگردان خود را هر یك طبق موازین شرعیّه ، با رعایت آداب باطنى اعمال ، و حضور قلب در نمازها و اخلاص در افعال ، به طریق خاصّى دستورات اخلاقى مى دادند، و دلهاى آنان را براى پذیرش الهامات عالم غیب آماده مى كردند. خود ایشان در مسجد كوفه و مسجد سهله حجره داشتند، و بعضى از شبها را به تنهایى در آن حُجرات بیتوته مى كردند و شاگردان خود را نیز توصیه مى كردند كه بعضى از شبها را به عبادت در مسجد كوفه یا سهله بیتوته كنند. دستور داده بودند كه چنانچه در بین نماز و یا قرائت قرآن و یا در حال ذكر و فكر، براى شما پیش آمدى كرد و صورت زیبائى را دیدید و یا بعضى از جهات عالم غیب را مشاهده كردید، توجه ننمائید و دنبال عمل خود باشید. روزى من در مسجد كوفه نشسته و مشغول ذكر بودم ، در آن بین یك حوریّه بهشتى از طرف راست من آمد و یك جام شراب بهشتى در دست داشت و براى من آورده بود، و خود را به من ارائه مى نمود، همین كه خواستم به او توجّهى كنم ، ناگهان یاد حرف استاد افتادم و لذا چشم پوشیده و توجّهى نكردم ، آن حوریّه برخاست و از طرف چپ من آمد و آن جام را به من تعارف كرد، من نیز توجهى ننمودم و روى خود را برگرداندم ، آن حوریّه رنجیده شد و رفت و من تا بحال ، هر وقت آن منظره به یادم مى افتد از رنجش آن حوریّه متاءثر مى شوم.

از یك خروش یا رب شب زنده دارها حاجت روا شدند هزاران هزارها
یك آه سرد سوخته جانى سحر زند در خرمن وجود جهانى شرارها
آرى دعایى نیمه شب دانستگان باشد كلید قفل مهّمات كارها



منابع:
1- سیماى فرزانگان ، ج 3، ص 76.
2- مهر تابان ، ص 136 و 30.
3- مهر تابان ، ص 136 و 30.

درخت ممنوعه بهشت و فریفته شدن حضرت «آدم» ابوالبشر و همسرش «حوا»

 

درخت ممنوعه بهشت و فریفته شدن حضرت «آدم» ابوالبشر و همسرش «حوا»
اباصلت هروى از اصحاب خواص مولی علی ابن موسی الرّضا(ع) گوید: به حضرت رضا (علیه السلام ) عرض كردم : اى فرزند رسول خدا مرا در مورد درختى كه (خداوند از خوردن آن نهى كرده بود ولى ) حضرت آدم و حوا از آن خوردند (و در نتیجه از بهشت رانده شدند) خبر بده كه چه درختى بوده ؟ بعضى گویند بوته گندم بوده و بعضى گویند درخت انگور بوده و بعضى گویند: درخت حسد بوده است ، معنى این گفتار گوناگون چیست ؟ امام فرمود: اى اباصلت ، درخت بهشت حامل انواع میوه ها است پس بوته گندم ، مى تواند میوه انگور نیز داشته باشد، درخت بهشتى مثل درخت دنیا نیست ، و آدم (علیه السلام ) وقتى كه به فرمان الهى مسجود فرشتگان واقع شد، و علاوه بر این كرامت ، وارد بهشت گردید، با خود گفت : آیا خداوند بشرى بهتر از من آفریده است ؟ (و این یك نوع غفلت بود)
خداوند به او خطاب كرد سرت را بلند كن و ساق عرش را بنگر او سرش را بلند كرد و ساق عرش را دید، مشاهده كرد كه در ساق عرش نوشته شده : لااله الا الله محمد رسول الله و على بن ابى طالب امیرالمومنین وزوجته فاطمه سیده نساء العالمین و الحسن و الحسین سید الشباب اهل الجنه
نیست خدائى جز خداى یكتا، محمد (صلى الله علیه وآله ) رسول خدا است ، و على پسر ابوطالب امیر مومنان است ، و همسر او فاطمه سرور زنان دو جهان است ، و حسن و حسین دو آقاى جوانان بهشتند.
آدم عرض كرد: خدایا اینها كیستند؟
خداوند فرمود: اینها از ذریه تو، و بهتر از تو و همه مخلوقات هستند و اگر اینها نبودند، تو را و بهشت و دوزخ را و آسمان و زمین را نمى فریدم ، بپرهیز كه به آنها با دیده حسد بنگرى كه در این صورت از جوار رحمت من خارج مى گردى .
ولى آدم به مقام آنها رشگ برد، و آرزو كرد كه داراى آن مقام باشد، همین فكر، راهى براى شیطان به سوى او باز نمود، بالاخره با وسوسه شیطان ، آن درخت نهى شده را در بهشت خورد، همسر او حوا نیز به مقام فاطمه (علیه السلام ) به چشم حسد نگاه كرد و شیطان بر او راه یافت و او را واداشت كه از آن درخت بخورد، در نتیجه (این ترك اولى ) خداوند آدم و حوا را از بهشت بیرون نمود، و آنها را از مقام ارجمند بهشت ، به سوى زمین فرود آورد.


به نقل از: « عیون اخبار الرضا ص 309.»
« نكته قابل توجه در این داستان اینكه : لحظه اى غفلت موجب راه یابى شیطان خواهد شد، حتى غفلت فردى مثل حضرت آدم صفى (برگزیده ) خدا.»

برخی اصطلاحات عرفانی در ادبیان سالکان و عارفان (قسمت سوم)

 

برخی اصطلاحات عرفانی در ادبیان سالکان و عارفان (قسمت سوم)
در قسمت های گذشته از این وادی، بخشی از استعارات و اصطلاحات کنایی مورد استفاده عرفا و اهل سلوک در نظم و نثر عرفانی سلوک الی الله توسط شاعران و عارفان را برشمردیم. در ادامه شمار دیگری از این عبارات را مورد توجه قرار خواهیم داد:

«چنبر زُلف»=دائره عالَم هستی
«چهره »=تجلیّات حق بر سالک
«حال »=آنچه بدون اختیار بر قلب عارف وارد می شود
«حبیب»= حضرت محبوب، حق تعالی، از القاب رسول الله(ص)
«حرق»= تجلیّاتی که منجر به فنا و نیستی شود
«حرم »=مقام بی خودی و بی رنگی
«حریف »=همراه و معاشر سلوک
«حشویه »=کسانی که عنای به واجبات شرعیه ندارند
«حضور »= مقام وحدت
«حظیره قدس »=حظیرة القدس: مقام قدس
«حق الیقین »=مقام فنای بنده در حق و بقای به او
«حق و حقیقت »= ذات و صفات خداوند
«حقیقت محمدیه »= تعین اول ذات احدیت، مظهر اسم جامع الله (احد در میم احمد گشت ظاهر)
«حکیم ازلی »= ذات حق
«حلقه زلف »=مرتبه تفصیل و تعیّن
«حیاء»=از احوال مقربان الهی
«حیات »=منور شدن به نور الهی
«حیرت »=شگفتی از جلوه عالم معنا
«خال»= وحدت ذات مطلق، ظلمت معصیت در میان انوار طاعت
«خال سیاه »=خال مشکین؛ خال هندو: عالم غیب(به لطف خال و خط از عارفان ربودی دل)
«خام »=کسی که در بدایت سلوک است
«خانقاه»=محل جمع و ذکر و انس صوفیان
«خانه خَمّار»= مقام بی رنگی و قطع تعلقّات
«خرابات »=مقام خراب شدن اوصاف بشری و فنای وجود جسمانی
«خراباتی »=انسان عارف کامل
«خَر عیسی »=نفس امّاره؛ نفس سرکش
«خرقه »=جامه صوفیان که از دست پیر بستانند
«خضر »=پیر کامل و مکمل
«خط سیاه» =عالم غیب الغیب
«خُلّت »=کثرت مودت حق در وجود سالک
«خَلعت »=لطف الهی به سالک
«خم ابرو »=دقایق صفات جمال؛ انتهای توحید صفاتی و ابتدای توحید ذاتی
«خَمّار »=پیر کامل؛ شیخ و اصل؛ حق تعالی
«خُم خانه »=دل عارف کامل
«خواطر »=القائات قلبی عرفا که صورت کلام و خطاب دارند
«خورشید عیان »=تجلّی ذات احدیّت
« خوف» =از منازل و مقامات طریقت
«درد بی درمان »=عشق الهی
«دُرد کش »=عارف کامل
«دیدار »=رؤیت حق به چشم دل؛ ملاقات مُرید و مراد به چشم سر یا سّر
«دیر مُغان »= مجلس عرفا و متصوفه
« ذوق»=چشیدن لذات تجلیّآت و مکاشفات
«رُخ »= تجلیّات محض، مظهر حُسن ذاتی و تجلیّات جمالی
«ردا »=ظهور صفات حق بر عبد
«رطل »=جام می عشق الهی
«رعد »=استماع صدای غیب در دل مُقَّرب
«روح القدس »=نفس رحمای
«روع »= روح انسانی به اعتبار خوف
«رهبت »=ترس زاهدان
«ریاضت »=تمرین و آماده ساختن روح برای اشراق روح معرفت


به نقل از: «عبدالرحیم گواهی، عذر تقصیر به پیشگاه عرفان و تصوف اسلامی، صص 79-80.»

توضیحی در باب کرامات و اقسام مکاشفه


 

توضیحی در باب کرامات و اقسام مکاشفه
منظور از «کرامت» این است که شخص از نظر روحی دارای قدرتی است که کارهای خارق العاده ای از او سر می زند و می تواند تصرفاتی در عالم وجود انجام دهد. برای مثال، طی الارض کند، یعنی مسافتی طولانی را در زمانی بسیار کوتاه بپیماید. مریضی را شفا دهد یا بدون اسباب ظاهری چیزی را از جایی به جایی منتقل کند، در صورتی که این کارها مستند به اذن الهی و نشانه ارتباط با خدا باشد «کرامت» نامیده می شود. مرتبه بالاتر این امر که توسط انبیاء و ائمه اطهار (ع) و برای اثبات دعوی نبوت و امامت صورت می پذیرد «معجزه» نامیده می شود.
ارباب فن و بزرگان در نوشته ها و کتاب های شان آورده اند که مکاشفات بر دو دسته هستند: «مکاشفات ربانی و رحمانی، و مکاشفات شیطانی» به عبارت دیگر؛ گاهی مشاهدات و ادراکاتی که در حال خلسه برای انسان پیش می آید از ناحیه خدای متعال و گاهی نیز از القائات شیطان است. در مکاشفه شیطانی نیز نظیر مکاشفه رحمانی، شخص واقعاً برای مثال صدایی را می شنود یا چیزی را می بیند که دیگران نمی بینند و نمی شنوند ولی القا کننده آن شیطان است. گاهی مثلاً ندا و هاتفی غیبی خبری می دهد و بعد هم آن خبر واقعیت پیدا می کند و صدقش آشکار می شود ولی آن هاتف غیبی در واقع شیطان است و این مسأله در حقیقت مقدمه ای است برای فریفتن شخص و وارد کردن او در مسیری که مدنظر شیطان لعین است. شیطان دشمن قسم خورده آدمی است و می کوشد تا به هر طریق ممکن انسان را به گمراهی بکشاند و او را از رسیدن به نجات و سعادت محروم سازد، قرآن کریم در این خصوص از قول شیطان می فرماید:
قان فبعزتک لاغوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین؛ شیطان گفت: پس به عزت تو سوگند که حتماً همگی انسان ها را گمراه خواهم کرد مگر آن بندگان خالص تو را.

آرزوی حضرت مریم مقدس(س) پس از وفات

آرزوی حضرت مریم مقدس(س) پس از وفات
پس از آنكه حضرت مریم علیهاالسّلام از دنیا رفت حضرت مسیح علیه السّلام جنازه مادرش را پس از تطهیر به خاك سپرد. پس روح مادر را در خواب دید. مسیح پرسید: مادر! آیا هیچ آرزوئى دارى ؟
مریم علیهاالسّلام پاسخ داد: آرى ، آروزیم این است كه در دنیا بودم و شبهاى سرد زمستانى به مناجات و عبادت در درگاه خدا به بامداد مى رساندم ، و روزهاى گرم تابستانى را روزه مى گرفتم.»

از عمرم همان بود كه در یاد تو بودم باقى همه بى حاصلى و بى خبرى بود

دمی با سیر و سلوک عُشّاق حضرت حق.میرزا جواد آقا ملكى تبریزى قّدَّس الله نفسه زکیّه

 

 

دمی با سیر و سلوک عُشّاق حضرت حق
در حالات میرزا جواد آقا ملكى تبریزى قّدَّس الله نفسه زکیّه (متوّفى بسال 1343 ه‍ .ق) که در زمره «مناجاتیان» در سیر سلوک و اهل «بکاء» بودند، آمده است كه: «شبها براى تهجد و نماز شب بر مى خواست ابتداء در بسترش مدّتى صدا به گریه بلند مى كرد، سپس بیرون مى آمد و نگاه به آسمان مى كرد و آیات « إِنَّ فِى خَلْقِ السَّمواتِ وَ الاَرْضِ وَ اخْتِلفِ الَّیْلِ وَالنَّهارِ لَمَایتٍ لِّماُوْلِى الْمأَلَببِ الذّینِ یَذْكُرُونَ اللّهَ قِیماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَكَّرُونَ فِى خَلْقِ السَّمواتِ وَالاَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هَذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ؛ سوره آل عمران ، آیات 190 و 191.» را مى خواند و سر به دیوار مى گذاشت و مدّتى گریه مى كرد و پس از تطهیر نیز كنار حوض مدّتى پیش از وضو مى نشست و مى گریست و خلاصه از هنگام بیدار شدن تا آمدن به محل نماز و خواندن نماز شب ، چند جا مى نشست و بر مى خواست و گریه سر مى داد و تا به مصلاّیش مى رسید و آن جا كه دیگر حالش قابل وصف نبود.»

آه از آن نرگس جادو كه چه بازى انگیخت واى از آن مست كه با مردم هشیار چه كرد؟
برقى از منزل لیلى بدرخشید سحر وه كه با خرمن مجنون دل افكار چه كرد؟
برق عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت یار دیرینه ببینید كه با یار چه كرد؟


به نقل از: «رساله لقاء الله ، ترجمه و توضیح سید احمد فهرى ، ص
128.»

اندر باب مکاشفات و کرامات و چله نشینی ها

 

.........و باز هم اندر باب مکاشفات و کرامات و چله نشینی ها
در مورد انجام دستورالعمل ها و گفتن ذکرها و چله نشینی نیت فرد بسیار مهم است. اگر هدف از چله نشینی و انجام دادن توصیه ها این باشد که کرامتی حاصل شود و بتوان کار متفاوت و ویژه ای انجام داد و به هدفی غیر الهی رو آورد، این فکر و اقدام بسیار خطرناک است، زیرا به قول مرحوم حاج اسماعیل دولابی (رحمه الله) کشف و کراماتی که در مسیر رسیدن به حق روی می دهد، نقل و نبات راه هستند. آیت الله انصاری همدانی (رحمه الله) در مورد مکاشفات به گونه ای برخورد می کردند که شاگردان ایشان حتی جرات بیان مکاشفه ای را که برای شان روی داده بود نداشتند، چرا که ایشان معتقد بودند گاه حتی مکاشفه ها غیررحمانی و شیطانی است.
یکی از اساتید اخلاق در مورد توجه به حیله ها و اقدامات شیطان می فرمودند:
یکی از عالمان در حال نوشتن کتابی درباره وسوسه ها و حیله های شیطان، به قصد ترساندن و هوشیار گرداندن مردم در برابر شیطان بود. در همان زمان، عالم دیگری شیطان را در عالم رؤیا و یا مکاشفه می بیند و به او می گوید: «ای ملعون! فلان عالم در حال نوشتن کتابی در مورد توست و به زودی تو را در بین مردم معرفی و رسوا می کند.»
شیطان لبخند تمسخر آمیزی زده می گوید: «این کتاب را به دستور و وسوسه خود من می نویسد. من وسوسه اش کردم که تو عالم بزرگی هستی، ضد من کتاب بنویس و علم خودت را آشکار کن. او خودش نمی فهمد، اما حقیقت مطلب به رخ کشیدن و نمایش دادن علمش است.» که باید حقیقتاً عرض کنیم: «اللهم اعوذبک من همزات الشیاطین».
در جلسه ای که محضر یکی از شاگردان مرحوم آیت الله انصاری (رحمه الله) بودیم، ایشان می فرمودند: «عده ای در پی آنند که چیزی بشوند؛ در حالی که باید در پی آن باشیم که چیزی نشویم؛ باید از همین هستی خود نیز چشم بپوشیم تا به خدا برسیم.»
نقل می کردند: وقتی که از آقای انصاری همدانی (رحمه الله) می پرسیدند: چرا هر کاری می کنیم به جایی نمی رسیم؟! پاسخ می دادند: «معمول این است که به جایی نرسیم، اگر کسی به جایی برسد، خلاف قاعده و قانون است.»
عالم ربانی حاج آقا شوشتری ماجرایی را در این رابطه این چنین بیان می کردند: «زمانی فردی با من تماس گرفت و ذکر و توصیه ای خواست. من دستورالعمل اول را به او دادم، آن گاه گفت: اگر به این دستور عمل کنم، به چه مقامی می رسم، چه نتیجه ای می گیرم و چه اتفاقی برایم می افتد؟ دانستم که او تنها در پی آن است که با انجام ذکر و دستورالعمل غرور و منیتش را تقویت کند و آن را نردبانی برای رسیدن به اهداف مادی اش قرار دهد؛ از این رو به او گفتم: عجله نکنید! ان شاءالله بعدها نتیجه را به شما خواهم گفت و ادامه اذکار را به او ندادم.»
همچنین یکی از اساتید معظم ماجرای دیگری را در این رابطه بیان می کردند و می فرمودند: «یکی از افراد اهل معنی، روایت مشهوری را از پیامبر اکرم (ص) که اگر چهل روز عمل خالص کنید،
چشمه های حکمت از درونتان جاری می شود را خوانده بود و چهل روز به طور کامل به آن روایت عمل کرد، اما پس از چهل روز اتفاقی برایش نیفتاد و آن گونه که فکر می کرد، به حکمتی دست نیافت. تعجب کرد، سند روایت را بررسی کرد و دید روایت، سند محکمی دارد؛ از این رو نزد بزرگی رفت و دلیل عدم دستیابی به معرفت مورد نظرش را جویا شد. به او پاسخ دادند: «شما چهل روز به آن دستورات عمل کردید، اما نه برای خدا بلکه برای رسین به حکمت. هدف شما پدید آمدن چشمه حکمت در قلب تان بود آن هم برای خودتان. نه برای تقویت خدابینی و خداپرستی در وجودتان. از آن جا که تنها نیت فرد مهم است و نیت شما نیز غیرالهی بود به نتیجه مورد نظرتان دست نیافتید.»
از این مطالب بر می آید که حتی در مراقبه ها و چله نشینی ها باید مراقب نیت مان باشیم؛ قصدمان را الهی کنیم و برای رسیدن به او از خود و هستی مان گذشته، در راهش فنا شویم.

 

عارفان و عاشقان: نگاهی کوتاه به زندگی نامه آقا سید عبدالله فاطمی شیرازی (رحمه الله)

 

عارفان و عاشقان: نگاهی کوتاه به زندگی نامه آقا سید عبدالله فاطمی شیرازی (رحمه الله)

عالم ربانی مرحوم آقا سید عبدالله فاطمی شیرازی از مبرزین شاگردان آیت الله انصاری(رحمة الله) و صاحب کرامات و خرق عادات عدیده بود و از افرادی است که در سیر و سلوک، بسیار زحمت کشیده بودند. جناب حجت الاسلام و المسلمین صفوی قمی نقل می کند: من با ایشان مراوده زیادی داشتم و از ایشان خرق عادات زیادی دیدم. یک روز جناب آقای شرکت که از عارفین وارسته است به من پیغام دادند که: سیدی به منزل ما آمده، خوب است به منزل ما بیایی و او را ملاقات کنی. من هم به منزل آقای شرکت رفتم. دیدم سیدی لاغر و سیاه چهره آنجا نشسته که آثار ریاضت و عبادت از چهره او نمودار است. در همان برخورد، شیفته اخلاق او شدم. بعد از ساعتی ایشان فرمود: شب برای شام این جا بیا که با هم باشیم. من گفتم: شب، سه تا منبر دارم و طول می کشد. ایشان فرمودند: اگر تا ساعت دوازده شب هم طول بکشد ما منتظر شما هستیم. خلاصه من آن شب منبر سوم را تعطیل کردم تا زودتر خدمت آنان برسم. آمدم منزل، استحمامی کرده و بعد که خواستم بروم، دیدم همسرم برایم سفره غذا انداخته و اصرار دارد که شام را چون آماده است میل کنم. من هم برخلاف میل باطنی، شام را در منزل خودم خوردم و بعد به طرف منزل آقای شرکت رفتم. حدود ساعت ده و نیم بود که آنجا رسیدم. دیدم سفره غذا را دارند جمع می کنند. گفتم: مگر شما قرار نبود که تا ساعت دوازده منتظر من باشید! سید عبدالله فاطمی فرمود: من دیدم که سفره انداخته ای و مشغول غذایی، من هم به آقای شرکت گفتم: غذا را بیاور. بعد سید فرمود: مگر شامت فلان چیز نبود! مگر بعد از غذا یک پرتقال پوست سبز هم نخوردی! مگر پشت کرسی غذا نمی خوردی و ...!
و تمام خصوصیات اتاق و غذاخوردن مرا ذکر کرد، بعد مشغول صحبت شدیم. گفتم: جناب آقای فاطمی! فلان فامیل من در بیمارستان بستری است، سرانجامش چطور می شود؟ دیدم او شروع کرد گفت: پیرمرد است، دو دندان از دندان های بالایش شکسته است و تمام خصوصیاتش را گفت و من تا آن زمان با اینکه شخص مریض از بستگان نزدیکم بود توجه به دندان های شکسته اش نداشتم، فردا که به بیمارستان رفتم و نگاه کردم، دیدم دقیقاً دو تا از دندان هایش شکسته است. بعد آقای فاطمی فرمود: او را نور سیادتش تاکنون نگه داشته و الا تاکنون در جهنم سقوط کرده بود ولی مریضی او خوب می شود. آقای صفوی می گوید: از او هرچه درباره بستگان سؤال کردم، ایشان از همه با ذکر خصوصیات جواب می داد.
همچنین جناب آقای صفوی نقل می کند: یک روز آقای فاطمی برایم نقل می کرد که: جوانی کمونیست نزد من آمد و گفت: پدرم در حال احتضار است، مردم می گویند که از شما کارهایی بر می آید، اگر پدر من برگشت، من مسلمان می شوم. من با آن جوان به سمت منزلش رفتیم. وقتی که پشت در رسیدیم، دیدم ملائکه قبض روح داخل خانه آمده اند، به درگاه الهی عرض کردم: خدایا من دلم می خواهد این جوان مسلمان شود، طوری عمر پدر او را طولانی کن. دیدم که ملائکه قبض روح رفتند، بعد داخل خانه شدم، دیدم پدرش را رو به قبله کرده بودند، دست او را گرفتم و یک سوره حمد خواندم، یک دفعه بلند شد و شروع کرد به بوسیدن من و دور من می چرخید. گفت: ملائکه قبض روح آمده بودند، من دیدم این آقا پشت در دعا کرد و ملائکه رفتند.
آن جوان مسلمان شد و در حال حاضر کارمند یکی از بیمارستان های اصفهان می باشد.
باز یک بار دیگر حجت الاسلام و المسلمین فاطمی نقل می کرد: شب های پنج شنبه در منزل آقای رضوی هندی در کربلا روضه هفتگی بود، یک شب که در روضه او نشسته بودم و معمولاً ده الی پانزده نفر شرکت می کردند، هنگامی که روضه خوان مشغول روضه بود، دیدم که نور قرمزی وارد خانه شد، بعد نور قرمز رفت و نور سفیدی آمد، من نور سفید را می شناختم و آن نور امیرالمؤمنین علی (ع) بود مثل این که خورشید وارد خانه شد. من دعا کردم: خدایا برای آقای رضوی وسیله خیر بیاور. بعد از مجلس یک راجه پولدار هندی نزد من آمد و گفت: من می خواهم ماهی چهارده دینار به مجلس اباعبدالله (ع) کمک کنم. من گفتم: پس هفت دینار آن را به آقای رضوی بده. بعد آقای رضوی نزد من آمد و گفت: آیا امشب در مجلس خبری بود؟ گفتم: چطور! گفت: من نور ضعیفی به در و دیوار می دیدم.
یکی از دوستان ایشان حکایت می کرد که: شب عاشورا از منزل حضرت آیت الله نجابت (رحمه الله) به اتفاق مرحوم فاطمی عازم منزل بودیم، به خیابان که رسیدیم تاکسی را صدا کردیم و سوار شدیم، رادیوی تاکسی روشن بود و موسیقی پخش می کرد. جناب سید عبدالله فاطمی رو به راننده کردند و فرمودند: موسیقی را خاموش کن. ولی راننده با جسارت زیاد گفت: خاموش نمی کنم، نمی خواهید پیاده شوید. همین کار را هم کردیم. به محض پیاده شدن، یک ماشین سواری جلوی پای مان توقف کرد و گفت: حاج آقا بفرمایید، هرکجا می روید در خدمتتان هستم. سوار که شدیم رو به آقای سید عبدالله کرد و گفت:
حاج آقا! من شما را تا در منزل می رسانم. جلوی منزل که توقف نمود، دست در جیب خود کرد و یک دسته اسکناس بیرون آورد و به مرحوم آقا سید عبدالله داد و گفت: من چند روزی است که می خواهم این پول را به خدمت یک روحانی سید بدهم، آیا شما قبول می فرمایید؟ آقا قبول نمودند و پس از آن رو به من کرده و فرمودند: هرکس که برای رضای خدا کار کند و قدم بردارد، خداوند این گونه جواب او را می دهد.
جناب سید محی الدین فاطمی فرزند مرحوم حجت الاسلام و المسلمین فاطمی (رحمه الله) که در حال حاضر در تهران ساکن هستند نقل می کنند: شبی در عالم رویا دیدم که روز قیامت به پا شده و مرا به همراه عده زیادی از مردم که به صورت یک صف طویل بودیم به سمت جهنم می بردند، زمین زیر پای ما به صورت پله برقی حرکت می کرد و ما را به طرف دوزخ حرکت می داد و مردم دسته دسته در جهنم سرنگون می شدند، به طرف چپ نگاه کردم، دیدم یک باغ بسیار سرسبز و خرم است که با نرده هایی که اطراف آن است از ما جدا می شود و پدرم در آن باغ زیر درختان قدم می زند، هرچه او را صدا زدم و فریاد کردم ابداً توجهی نمی کرد و من هم به سمت دوزخ نزدیک و نزدیک تر می شدم. من یکباره فریاد زدم: پدر تو را به جده ات زهرا (س) مرا دریاب! و به محض اینکه نام حضرت زهرا (س) را گفتم، زمین از حرکت ایستاد و من بر لبه پرتگاه جهنم توقف کردم و به درون گودال جهنم سقوط نکردم ولی حرارت آتش صورت مرا سوزاند، دست به صورتم گذاشتم، دیدم دستم هم سوخت، در این هنگام نعره ای کشیدم و متوجه شدم، همسرم مرا بیدار کرد و گفت: چه خبره؟ چرا در خواب داد و فریاد می کنی؟ گفتم: چراغ ها را روشن کن، لامپ ها که روشن شد و همسرم به صورت من نگاه کرد با تعجب گفت: چرا صورت شما سوخته؟ من جریان را برایش نقل کردم. فردا به پزشک مراجعه کردم و پزشک پماد سوختگی برای من نوشتند. گفتم: آقای دکتر شما به عنوان یک پزشک تأیید می نمایید که صورت و دست من سوخته است؟ و چند بار تکرار کردم. پزشک گفت: مگر خودت شک داری؟ صورت و دست شما سوخته و من هم برایت پماد سوختگی نوشته ام. سید محیی الدین فاطمی اضافه کردند که مدت ها از این پماد استفاده کردم تا خوب شدم.

به نقل از : « محمد لک علی آبادی، دلشدگان، شرح حال و کرامات اولیای الهی»

نگاهی به مکائد شیطان دشمن آشکار و همیشگی بنی آدم

نگاهی به مکائد شیطان دشمن آشکار و همیشگی بنی آدم
در روایتی آمده است: یکی از روزها که حضرت موسی (ع) در حال مناجات با حضرت حق بود، شیطان به شدت نزدیکی آن جناب به خدا حسد ورزید و تصمیم گرفت حضرت موسی (ع) را از مناجات باز دارد، اما حضرت موسی (ع) غرق در توجه و یاد خدا بود و اطرافش را ملائکه فرا گرفته بودند؛ از این رو شیطان چاره ای ندید جز آن که به فریب روی آورد. او زمین را شکافت و از زیر پای موسی (ع) آشکار شد. موسی (ع) تعجب کرد و گفت: «چرا این جا آمده ای؟ زود دور شو.» شیطان پاسخ داد: «آمده ام تا نگذارم مناجات کنی.» موسی جواب داد: «هرگز به مقصودت نخواهی رسید.» شیطان گفت: «ولی من به مقصودم رسیدم، زیرا تو هم اکنون به جای مناجات با خدا، با من سخن می گویی. همین قدر هم از سوی تو برای من کافی است.»
بله! شیطان این قدر طمع در مورد بنی آدم دارد که اگر بشود حتی یک آن، ما را به خود متوجه کند و از خدا غافل نماید.
در همین رابطه، آقای اسلامیه نقل می کردند: آقای فاطمی (رحمه الله) برایم تعریف کردند: «شبی بعد از نماز شب، حال عجیبی پیدا کردم و ارتباط خوبی با حضرت حق یافتم، در حال مناجات بودم که متوجه سر و صدایی شدم؛ تعدادی از شیاطین جن بودند که در اتاق مجاور سر و صدا می کردند تا مانع راز و نیاز من شوند. می شنیدم که هلهله می کنند، می خندند و می گویند: «او هم می خواهد آدم شود! ولی ما نمی گذاریم». سخن شان را که شنیدم، لعن شان کردم و بلند گفتم: «به کوری چشم دشمنان و شیاطین، آدم هم می شوم.» راز و نیازم را قطع نکردم و حال بهتری پیدا کردم.»


به نقل از : « محمد لک علی آبادی، دلشدگان، شرح حال و کرامات اولیای الهی»


« توجه داشته باشیم که در چنین مواقعی بهترین راه پسندیده، لعنت بر شیطان و تکرار ذکر «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» است و باید مراقب بود که زبان را به فحش و ناسزا نگشاییم...........»

عارفان و عاشقان: آیت الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی (رحمه الله)

 

عارفان و عاشقان: آیت الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی (رحمه الله)
حضرت آیت الله حاج سید محمد حسین حسینی تهرانی فرزند مرحوم آیت الله حاج سید محمد صادق حسینی تهرانی در بیست و چهارم محرم الحرام سال 1345 ه.ق. در تهران در خانواده ای اصیل و اهل علم و تقوی دیده به جهان گشودند. ایشان از طرف مادر پدر از خاندان مجلسی که دارای ستارگان پرفروغی همچون آیات بزرگ الهی: علامه ملا محمد تقی مجلسی و علامه ملامحمد باقر مجلسی و آیت الله وحید بهبهانی و آیت الله علامه سید مهدی بحرالعلوم و آیت الله بروجردی (قدس الله اسرار) هم می باشد و از طرف مادر مادر از خاندان ارزشمند حاج ملا مهدی و حاج ملا احمد نراقی رضوان الله علیهما می باشند.
دوران کودکی و نوجوانی را تحت تربیت های دلسوزانه پدر بزرگوارشان گذراند. پس از طی تحصیلات ابتدائی، دوره آموزش متوسطه را در رشته مکانیک و ماشین سازی با درخششی فوق العاده به اتمام رسانیدند، با وجود پیشنهادهای بسیار برای ادامه تحصیل در خارج و پذیرش مسئولیت های مهم در رشته های مختلف، سربازی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و تحصیل علوم دینی را برگزیدند و پس از آنکه در مشهد الرضا (ع) بدست مرحوم آیت الله آقا میرزا محمد تهرانی صاحب «مستدرک البحار» که از بزرگان عصر و دائی پدرشان بود، عمامه گذاری نموده و به لباس علم و تقوی ملبس گردیدند، برای شروع علوم حوزوی در نوزده سالگی در سال 1363 ه.ق. عازم شهر مقدس قم شد و در مدرسه حجتیه اقامت گزید.
در همان سال ها به جمع اولین شاگردان علامه طباطبایی (رحمه الله) پیوست و از خواص اصحاب ایشان گردید، و در عرفان عملی و تفسیر و حکمت از خرمن پرفیض این مرد الهی بهره ها بردند؛ که این ارتباط نزدیک و بهره وری علمی و روحی تا پایان عمر نورانی ایشان استمرار داشت.
همچنین در حوزه مقدسه قم از محضر بزرگانی مانند آیت الله حاج شیخ عبدالجواد سدهی و آیت الله حاج سید رضا بهاء الدینی و آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری و آیت الله سید محمد داماد و آیت الله سید محمد حجت و آیت الله حاج آقا حسین بروجردی رضوان الله علیهم اجمعین در سطوح مختلف استفاده های شایانی بردند و پس از هفت سال تلاش علمی و مجاهدات عملی به کسب درجات بالای علم و معرفت و رشد روحی نائل آمدند.
درآغاز سال 1371 ه.ق. در بیست و شش سالگی با نظر و توصیه بزرگانی چون علامه طباطبایی و آیت الله صدوقی برای تکمیل تحصیلات خود عازم شهر عشق و ولایت مدفن پاک باب علم نبوی، نجف اشرف گردیده و به آستان بوسی و استفاده از دیار بی کران نور مولی الموحدین امیرالمؤمنین علیه و علی اولاده افضل صلوات المصلین نائل آمدند، در فقه و اصول و حدیث و رجال از بزرگان والا مقامی همچون آیت الله حاج شیخ حسن حلی و آیت الله حاج سید ابوالقاسم خویی و آیت الله حاج سید محمود شاهرودی و آیت الله حاج شیخ آقا بزرگ تهرانی قدس الله اسرار هم استفاده های فراوانی برده و کمال علمی خویش را رشدی عظیم بخشیدند.
در همین دوران بنا به سفارش علامه طباطبایی که اولین استاد سلوکی ایشان بود با آیت الله حاج شیخ عباس قوچانی وصی مرحوم آیت الله حاج سید علی قاضی قدس الله نفسه الزکیه در مسائل سلوکی حشر و نشر داشتند و به مؤانست و مراوده به آیت الله حاج سید جمال الدین گلپایگانی (رحمه الله) و تثبیت پایه های عرفان عملی خویش پرداختند و در طول مدت اقامت در نجف اشرف از بیتوته هر شب پنجشنبه در مسجد سهله بهره ها بردند.
مجاهده ها و مراقبه های مستمر و ریاضت های شرعیه، تحت فیوضات حضرت امیرالمؤمنین (ع) و عنایات خاص حضرت سید الشهدا (ع) سرانجام ایشان را به حضور انسان کامل و روح مجرد و نادره دهر مرحوم حاج سید هاشم موسوی حداد رضوان الله علیه که از شاگردان مرحوم آیت الله حاج سید علی قاضی اعلی الله مقامه الشرف بود، رسانید و فصل نوینی در زندگی شان پدید آورد که موجب به ثمر نشستن زحمات و مجاهدت های سلوکی که تحقق حقیقت توحید و ولایت الهیه بود.
در سال 1377 ه.ق در سی و سه سالگی پس از اتمام تحصیلات عالیه و رسیدن به درجه اعلای اتقان در علوم عقلی و نقلی و کسب فضائل ظاهری و باطنی، جهت ادای تکلیف و اقامه شعائرالهی و ترویج گسترش توحید و ولایت در امتحانی سخت و دشوار به اشاره مرحوم آقای حداد (رحمه الله) و امر حضرت آیت الله حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانی (رحمه الله) به تهران بازگشتند و در مسجد قائم خیابان سعدی در سنگر محراب و منبر به نشر احکام اسلام و ارشاد مردم و تهذیب و تزکیه نفوس مستعده و تبیین معارف الهی و دعوت به توحید و ولایت و تصحیح و تعمیق ارتباط مردم با قرآن و عترت پرداختند.
در خلال این سال ها ارتباط خود را با مرحوم آیت الله شیخ محمد جواد انصاری (رحمه الله) و مرحوم آقای حداد (رحمه الله) از طریق مکاتبات و مسافرت های متعدد استمرار بخشید و در سایه دستورات الهی این بزرگواران مراحل ترقی را یکی پس از دیگری پیمود تا نهایتاً به بالاترین درجات معنوی رسیده و در اوج قله توحید استقرار یافت.
ایشان در آغاز ورود به تهران و استقرار در سنگر هدایت مردم، اساسی ترین کار را تشکیل حکومت اسلامی دانسته و در راستای حرکت به سمت تحقق آن به ایجاد جلسات همفکری با علمای بزرگ و طرح و پی گیری مسائل مختلف و مشکلات این مسیر طولانی پرداختند، که با رحلت آیت الله بروجردی (رحمه الله) و تحرکات اسلام ستیزانه حکومت شاه و قیام مردم به زعامت عالمان دینی و درخشش فوق العاده حضرت امام خمینی(رحمه الله) در این صحنه، حضرت آقا که با ایشان سابقه آشنایی داشتند ارتباطی دقیق و محکم را پی ریزی نموده، قدم به قدم در مسیر شروع و اوج گیری نهضت به هم فکری و همکاری گسترده پرداختند، و ضمن جذب یاران مطمئن و متعهد برای فداکاری در مسیر حذف حکومت طاغوت و تحقق حکومت اسلام از هیچ تلاشی دریغ نکردند و در مواقع حساس برای نجات رهبری نهضت از زندان و اعدام، فعالیتی وسیع و همه جانبه و مؤثر را طراحی و اجرا نمودند.
ایشان پس از بیست و سه سال تلاش مستمر و مخلصانه در سال 1400 ه.ق. به توصیه استاد سلوکی شان مرحوم حداد (رحمه الله) به منظور مجاورت و آستان بوسی حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیه و الثناء به مشهد مقدس مهاجرت نموده و در مدت پانزده سال پایانی عمرنورانی و پربرکت خویش، لحظه ای از تلاش بی دریغ برای ترویج توحید و ولایت و تربیت نفوس و دستگیری از شوریدگان و عاشقان کوی دوست و تربیت طلاب فاضل و عامل و تدوین و نشر «دوره علوم و معارف اسلام» فروگذار ننموده و آثار گرانقدری در زمینه علوم و معارف اسلامی به جای گذاشتند.
این عالم ربانی سرانجام پس از هفتاد و یک سال مجاهده فی سبیل الله در صحنه های مختلف، در روز شنبه نهم ماه صفر سال 1416 ه.ق و به ملکوت اعلی پیوست و پیکر مطهرشان پس از تشییع باشکوه علماء و طلاب و با نمازی که آیت الله بهجت (رحمه الله) در قسمت جنوب شرقی صحن انقلاب در حرم مطهر در ناحیه پایین پا و پشت سر حضرت امام علی بن موسی الرضا(ع)به خاک سپرده شد. رحمت الله علیه، رحمه الله الواسعه.


به نقل از : « محمد لک علی آبادی، دلشدگان، شرح حال و کرامات اولیای الهی»


نگاهی به رخدادهای پس از «سقیفه بنی ساعده» و غصب خلافت مولای علی(ع)

 

نگاهی به رخدادهای پس از «سقیفه بنی ساعده» و غصب خلافت مولای علی(ع)
پس از واقعه «سقیفه بنی ساعده» که به غصب خلافت برحق مولای متقیّان امام علی ابن ابی طالب(ع) منجر شد، روزی اعتراض شدید اصحاب بزرگ و طرفداران امام على (ع ) باعث شد كه ابوبكر در بالاى منبر مجبور به خاموشی شود و نتواند پاسخ بگوید، و پس از مدتى سكوت گفت : « ولیكم و لست بخیركم و على فیكم اقیلونى اقیلونى، من زمام رهبرى شما را بدست گرفتم ، ولى تا على (ع) هست من بهترین فرد شما نیستم ، مرا رها كنید و به خودم واگذارید.»
عمر خطاب به ابوبکر فریاد زد: «اى فرومایه از منبر پائین بیا، وقتى كه تو نمى توانى به احتیاج و استدلال اصحاب پاسخ بدهى چرا خود را در چنین مقامى قرار داده اى ؟...»
ابوبكر از منبر پائین آمد و به خانه خود رفت و سه روز از خانه بیرون نیامد.
در این میان با تلاش افراد، چهار هزار نفر شمشیر بدست اجتماع كرده وارد خانه ابوبكر شدند و او را همراه عمر، به سوى مسجد آوردند، عمر سوگند یاد كرد كه اگر هر كدام از اصحاب على (ع ) مثل چند روز گذشته سخن بگوید. سرش را از بدنش جدا مى سازم .
در چنین جو خطرناكى دو نفر از یاران على (ع )، برخاستند و سخن گفتند، نخست «خالدبن سعید» برخاست و مقدارى سخن گفت.
سپس در این هنگام سلمان برخاست و فریاد زد: الله اكبر الله اكبر، با این دو گوشم از رسول خدا (ص ) شنیدم ، و اگر دروغ بگویم هر دو گوشم كر شود، كه فرمود: « هنگامى فرا رسد كه در مسجد، برادر و پسر عمویم (على علیه السلام ) با چند نفر از اصحاب نشسته باشند، ناگاه جماعتى از سگهاى دوزخ به سوى او بیایند و او و اصحابش را بكشند. فلست اشك الا و انكم هم، شكى ندارم كه شما قطعا همان سگهاى دوزخ هستید.»
عمر تا این سخن را شنید به سوى سلمان حمله كرد، ولى هنوز به سلمان نرسیده بود، امام على (ع ) گریبان عمر را گرفت و او را به زمین كشانید، سپس به عمر گفت : «اى فرزند صحاك حبشیه! اگر مقدرات و دستور الهى، و پیمان با رسول خدا، پیشى نگرفته بود، امروز به تو نشان مى دادم كه كدامیك از ما ضعیفتر هستیم و یاران كمتر داریم .»
سپس امام على (ع ) اصحاب خود را ساكت كرد، و به آنها فرمود: متفرق گردید، آنها نیز رفتند.......


به نقل از: « محمد محمدى اشتهاردى، داستان دوستان، جلد 4، حکایت 112»

نگین عقیق رسول الله(ص) و حکایت سه جمله مندرج بر روی آن !

نگین عقیق رسول الله(ص) و حکایت سه جمله مندرج بر روی آن !
وقتى كه اخبار نبوت پیامبر اسلام (ص ) به حبشه رسید، نجاشى پادشاه عادل و حقجوى حبشه به وزراى خود گفت : ((من مى خواهم این شخصى را كه در مكّه ادعاى پیامبرى مى كند، امتحان كنم ، به این ترتیب كه هدایائى را نزد او مى فرستم ، و در میان هدایا نگین یاقوت و نگین عقیق مى گذارم ، اگر او دنیا طلب باشد و ادعاى پیامبرى را براى رسیدن به پادشاهى ، نموده باشد، از آن نگین ها، یاقوت را براى خود بر مى دارد، و اگر پیغمبر به حق باشد، عقیق را بر مى دارد.
به دنبال این تصمیم ، هدایاى گرانقیمتى تهیه كرد و در میان آنها نگین یاقوت و عقیق گذاشت و براى پیامبر(ص ) فرستاد.
هنگامى كه این هدایا به پیامبر(ص ) رسید، آنها را پذیرفت و بین اصحاب خود تقسیم نمود، و براى خود چیزى برنداشت جز نگین عقیق را كه سرخ بود، سپس آن را به على (ع ) و فرمود: ((اى على ! یك سطر (جمله ) روى این نگین بنویس )) و آن جمله ((لااله الاالله )) باشد.
امام على (ع ) آن نگین را گرفت و نزد حكاك (نگین ساز) برد و فرمود: روى این نگین دو جمله بنویس ، یك جمله را كه رسول خدا(ص ) دوست دارد و آن ((لااله الاالله ))است و یك جمله را كه من دوست دارم و آن : ((محمد رسول الله )) است .
نگین ساز به همین سفارش عمل كرد، امام على (ع ) نزد او آمد و نگین راگرفت و به حضور پیامبر (ص ) آورد، پیامبر (ص ) دید روى آن به جاى یك جمله سه جمله نوشته شده است ،به على (ع ) فرمود: من گفته بودم یك جمله (لااله الاالله ) نوشته ، نه سه جمله .
على (ع ) عرض كرد: سوگند به حق تو، من به نگین ساز گفتم : یك جمله را كه تو دوست دارى (لااله الا الله ) بنویسد و یك جمله را كه من دوست دارم (محمد رسول الله ) بنویسد، ولى از جمله سوم هیجگونه خبرى ندارم .
هماندم جبرئیل بر رسول خدا (ص ) نازل شد و عرض كرد: پروردگار بزرگ مى فرماید: تو آنچه را دوست داشتى (یعنى لااله الا الله ) نوشتى ،و على (ع ) آنچه را دوست داشت (یعنى محمد رسول الله ) را نوشت ،و من نیز در آن نگین جمله اى را كه دوست دارم یعنى ((على ولى الله )) را نوشم .

به نقل از: « محمد محمدى اشتهاردى، داستان دوستان، جلد 4، حکایت 138»

 

درس هایی از «جوانمردی» و «وارستگی» عالم بزرگ معاصر آیت الله العظمى سیّد محمّد تقى خوانسارى(ره)

 

درس هایی از «جوانمردی» و «وارستگی» عالم بزرگ معاصر
آیت الله العظمى سیّد محمّد تقى خوانسارى(ره) ، از علماى بسیار وارسته و از مراجع مجاهد و بزرگ حوزه علمیّه قم در ابعاد مختلف علمى و اخلاقى ، تندیسى از تقوا و اخلاص ‍ و نورانیّت بود. یكى از اساتید بر جسته حوزه علمیه قم دو نكته اخلاقى از ایشان نقل كرده كه در اینجا مى آوردیم :
1- ما چند نفر بودیم ، مى خواستیم خدمت حضرت آیت الله العظمى خوانسارى برسیم ، نزدیك منزل ایشان كه رسیدیم ، دیدیم ایشان از جائى دارند به طرف خود مى آیند، به در منزل رسیدند سائلى به سر رسید و به ایشان عرض كرد كه من پیراهن ندارم ، آقا وارد اطاق شد، ما هم پشت سر ایشان وارد اطاق شدیم ، دیدیم قباى خود را از تن بیرون آوردند و بعد پیراهن را از تن بیرون آوردند و به آن سائل دادند، و سپس قباى خود را پوشید و همانطور بدون پیراهن نشست ، و به سؤالات ما پاسخ مى داد.
2- در جریان نماز باران خواندن آیت اللّه العظمى خوانسارى،و باریدن باران به بركت نماز او، از قرارى كه در آن هنگام شنیده شد، آیت اللّه العظمى سیّد محمد حجّت و آیت اللّه العظمى صدر، به ایشان پیام دادند كه ما هم حاضریم در نماز باران شركت كنیم.
ایشان در پاسخ آنان پیام فرمودند: «شما شركت نكنید من نماز باران را مى خواندم ، اگر خداوند دعاى ما را مستجاب كرد و باران آمد مردم آن را به حساب همه روحانیّت مى گذارند و موجب عزّت و عظمت روحانیّت مى شود، و اگر نیامد، مردم این را به حساب من مى گذارند، امّا موقعیّت شما محفوظ مى ماند، بگذارید اگر لطمه اى به وجهه كسى وارد شد، آن من باشم و وجهه و موقیّت شما (براى اسلام ) محفوظ باشد.»
ایشان بسال 1371 قمرى در قم در گذشت و قبر شریفش در قسمت شمال جنوبى مرقد خضرت معصومه (ع ) در مسجد بالا سر قم قرار گرفته است .


به نقل از: « محمد محمدى اشتهاردى، داستان دوستان، جلد 4، حکایت 149»

عمق خباثت و توطئه چینی معاویه (لعنت الله علیه) برای شهادت امام حسن(ع)

 

عمق خباثت و توطئه چینی معاویه (لعنت الله علیه) برای شهادت امام حسن(ع)
معاویه براى كشتن امام حسن (ع )، پیش خود طرحى ریخت و آن این بود، توسّط جاسوسان خود، با چهار نفر از منافقین تماس گرفت ، و براى هریك از آنها، یك نفر جاسوس تعین كرد تا محرمانه به تك تك آن چهار نفر بگویند كه اگر امام حسن (ع ) را با زهر و یا اسلحه بكشند،
دویست هزار درهم جایزه دارند، بعلاوه از جانب معاویه براى فرماندهى یكى از گردانها منصوب خواهند شد، و معاویه یكى از دختران خود را همسر او مى كند.
آن چهار نفر عبارت بودند از عمربن حریث ، اشعث بن قیس ، حجربن حارث ، شبث بن ربعى .
جاسوسان هر كدام جداگانه ، هر یك از آنها را مخفیانه دیدند و پیام معاویه را به آنها ابلاغ نمودند. این موضوع به اطلاع امام حسن (ع ) رسید، آن حضرت زیر لباس خود زره مى پوشید و همواره مراقب منافقین بود و حتّى در نماز در زیر لباس خود زره مى پوشید.
روزى یكى از آن چهار نفر آن حضرت را هدف تیر قرار داد، ولى بخاطر همان زره، تیر در او اثر نكرد.
سرانجام امام حسن (ع ) توسّط جعده دختر اشعث بن قیس كه قبلا همسر آن حضرت بود، مسموم شده و به شهادت رسید. هنگامى كه خبر شهادت آن حضرت به معاویه رسید، معاویه به عنوان شكر به سجده افتاد، در آن ایّام ابن عبّاس در شام بود، معاویه او را طلبید، در حالى كه خوشحال بود و خنده بر لب داشت (به عنوان مسخره ) به ابن عبّاس تسلیت گفت و آنگاه پرسید: «حسن بن على (ع ) چند سال داشت ؟»
ابن عبّاس گفت : سن و سال او همه قریش مى دانند، عجیب است كه مثل تو از آن آگاه نباشد.
معاویه گفت : به من خبر رسیده كه او داراى بچّه هاى كوچك بود.
ابن عبّاس گفت : هر كوچكى بزرگ مى شود، ولى بدان كه كودكان ما بزرگ هستند (و نیازى به ترحّم مانند تو را ندارد) سپس گفت : اى معاویه به چه علّت از وفات امام حسن (ع) شاد و خندان هستى؟ سوگند به خدا، وفات او، اجل تو را به تاءخیر نمى اندازد، و قبر تو را پر نمى كند، و براستى چقدر بقاى عمر تو و عمر ما بعد از امام حسن (ع) اندك است !


به نقل از: « محمد محمدى اشتهاردى، داستان دوستان، جلد 4، حکایات 151 و 152»

«این ها نمونه هایی از جنایات معاویه تروریست پرور بود، خداوند بر عذاب او بیافزاید.»

اعتراض كوبنده جوان غیور به ابوهریره جاعل حدیث

 

اعتراض كوبنده جوان غیور به ابوهریره جاعل حدیث
معاویه عده اى از صحابه و تابعین دروغگو را با پول خریده بود تا آنها بر ضد امام على (ع )، حدیث جعل كنند، مانند ابوهریره ، عمروعاص و مغیره بن شعبه از صحابه ، و مانند عروه بن زبیر از تابعین .
ابوهریره بعد از شهادت على (ع ) به كوفه آمده بود، و با ترفندهاى عجیبى ،(با حمایت از قدرت معاویه ) مطالبى را كه با شأن على (ع) نامناسب بود، مى بافت و به پیامبر(ص) نسبت مى داد، شبها كنار «باب الكنده» مسجد كوفه مى نشست و عده اى را با اراجیف خود منحرف مى كرد. شبى یكى از جوانان غیور و آگاه كوفه در جلسه او شركت كرد، پس ‍ از شنیدن گفتار بى اساس او، خطاب به او گفت : تو را به خدا سوگند مى دهم آیا شنیده اى كه رسول خدا در مورد على (ع ) این دعا را كرد: « اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه،
خدایا دوست بدار، كسى را كه على (ع ) را دوست بدارد و دشمن بدار كسى را كه على (ع ) را دشمن دارد.»
ابوهریره دید نمى تواند این حدیث روشن و قاطع را رد كند، گفت :« اللهم نعم،خدا را گواه مى گیرم آرى شنیده ام.»
جوان غیور گفت : «بنابرین ، خدا را گواه مى گیرم كه تو دشمن على (ع) را دوست مى دارى و دوست على (ع ) را دشمن دارى، پس مشمول نفرین رسول خدا(ص) هستى»، سپس آن جوان بر خاست و با كمال بى اعتنائى آن جلسه را ترك نمود.

به نقل از: « محمد محمدى اشتهاردى، داستان دوستان، جلد 4، حکایت 140»

حضرت موسی(ع) و مراتب «رزّاق بودن» رب وَدوود

 

حضرت موسی(ع) و مراتب «رزّاق بودن» رب وَدوود
هنگامى كه حضرت موسى (ع ) از طرف خداوند، براى رفتن به سوى فرعون ،و دعوت او به خداپرستى ، ماءمور گردید، موسى علیه السلام (كه احساس خطر مى كرد) به فكر خانواده و بچه هاى خود افتاد، و به خدا عرض كرد: «پروردگارا چه كسى از خانواده و بچه هاى من ، سرپرستى مى كند؟!»
خداوند به موسى (ع ) فرمان داد: «عصاى خود را بر سنگ بزن .»
موسى (ع ) عصایش را بر سنگ زد، آن سنگ شكست ، در درون آن ، سنگ دیگرى نمایان شد، با عصاى خود یك ضربه دیگر بر آن سنگ زد، آن نیز شكسته شد و در درونش سنگ دیگرى پیدا گردید، موسى (ع ) ضربه دیگرى با عصاى خود بر سنگ سوم زد، و آن سنگ نیز شكسته شد، او در درون آن سنگ ، كرمى را دید كه چیزى به دهان گرفته و آن را مى خورد.
پرده هاى حجاب از گوش موسى (ع ) به كنار رفت و شنید آن كرم مى گوید: « سبخان من یرانى و یسمع كلامى و یعرف مكانى و ید كرنى و لاینسانى، پاك و منزه است آن خداوندى كه مرا مى بیند، و سخن مرا مى شنود، و به جایگاه من آگاه است ، و بیاد من هست ، و مرا فراموش نمى كند.»
به این ترتیب ، موسى (ع ) دریافت ، كه خداوند عهده دار رزق و روزى بندگان است ، و با توكل بر او، كارها سامان مى یابد.


به نقل از: « محمد محمدى اشتهاردى، داستان دوستان، جلد 4، حکایت 55»

نصیحت «بهلول» به «هارون الرشید»

 

نصیحت «بهلول» به «هارون الرشید»
بهلول عاقل ، ولى دیوانه نما، از شاگردان برجسته مكتب امام صادق (ع ) بود، كه براى حفظ دین خود، خود را به دیوانگى زده بوده ، سالى هارون با خدم و حشم و جلال و جبروت به سوى مكه براى حج ، حركت مى كرد، در مسیر راه وارد كوفه شد، در بیرون كوفه بهلول را دید كه بر نى خود سوار شده و با كودكان بازى مى كند، مامورین ، بهلول را از سر راه رد كردند.
هارون بهلول را خواست ، و به او گفت: «مرا موعظه كن.»
بهلول گفت : «تو را به چه چیز موعظه و نصیحت كنم ، آنگاه اشاره به قبرستان و كاخهاى ویران شده شاهان (در مدائن ) كرد و گفت : هذه قصورهم و هذه قبورهم،این كاخهایشان و این هم قبرهایشان!!»
در نقل دیگر آمده : «وقتى كه در كوفه كجاوه پر زرق و برق هارون نزد بهلول رسید، بهلول با صداى بلند گفت : هارون ! هارون!»
هارون الرّشید گفت :« این كیست كه جسورانه مرا صدا مى زند.»
گفتند:«بهلول است.»
هارون سر ز كجاوه بیرون آورد.
بهلول گفت : «از قدامة بن عبدالله عامرى روایت شده كه گفت : رسول خدا(ص ) را در مراسم حج دیدم بر شتر سرخ موئى سوار بود، كه جهاز شتر كهنه و مندرس شده بود، نه كسى را از او دور مى كردند، و نه مزاحم كسى مى شدند. بنابراین این تواضع در این سفر بهتر از تكبر و آنهمه تشریفات است.»
هارون تحت تاءثیر نصیحت بهلول واقع شد و گفت: «احسنت ، احسنت ، بیشتر بگو.»
تا اینكه بهلول این دو شعر را به عنوان نصیحت خواند:
هب انّك قد ملّكت الارض طرّا ودان العباد فكان ماذا؟
آلست تصیر فى قبر و یحثوا علیك ترابه هذا و هذا
یعنی:«گیرم كه تو مالك تمام زمین شدى ، و همه انسانها زیر سلطه تو در آمدند، عاقبت چه خواهد شد؟ سرانجام وارد قبرى مى شوى ، و این و آن ، خاك بر سرت مى ریزند.»
هارون ، دستور داد جایزه اى به بهلول بدهند، بهلول نپذیرفت و گفت : آن را از كسانى كه گرفته اى به صاحبانش برگردان .


به نقل از: « محمد محمدى اشتهاردى، داستان دوستان، جلد 4، حکایت 49»

پاسخ مولی الموحدین امام على (ع) به شش سؤال ایرانیان

 

پاسخ مولی الموحدین امام على (ع) به شش سؤال ایرانیان
جمعى از موالى (غیر اعراب)- ظاهرا ایرانیان- بعد از فتح ایران توسط مسلمین به مدینه رفتند و به حضور امام على (ع ) رسیده و عرض كردند: «ما آمده ایم از شش موضوع، سؤ ال كنیم، اگر جواب صحیح آن را به ما بدهى، به تو ایمان مى آوریم و امانت تو را تصدیق مى نمائیم.» (با توجه به اینكه آنها در كتب دینى خود، پاسخ آن شش موضوع را دریافته بودند).
حضرت على (ع ) فرمود: «در صورتى كه سؤ ال شما براى فهم و شناخت و نه از روى عناد و دشمنى باشد،بپرسید.»
آنها پرسشهاى خود را چنین عنوان كردند:
1- اسب هنگامى كه شبهه مى كشد چه مى گوید؟
2- خروس هنگام قوقولى قوقو چه مى گوید؟
3- الاغ هنگام عرعر چه مى گوید؟
4- صداى مخصوص مرغ درّاجه چه معنى دارد؟
5- چكاوك (پرنده اى خوش آواز شبیه گنجشگ كه بر سرش تاج كوچكى از پر است ) در آواز خود چه مى گوید؟
6-قورباغه با صداى مخصوصى كه دارد چه مى گوید؟
حضرت على (ع ) در پاسخ فرمود:
اسب در آن هنگام كه دو لشگر، در برابر هم براى جنگ جبهه  گرفته اند در شیهه خود مى گوید: «سبحان الملك القدوس، پاك و منزه است خداوند مالك پاك .»
خروس هنگام سحر با آواز خود مى گوید: «اذكر وا الله یا غافلین، اى غافلان به یاد خدا باشید.»
الاغ با عرعر خود مى گوید: «اللهم العن العشارین،خدایا آنانكه (رباخوار) یكدهم بگیر هستند را لعنت كن .»
مرغ درّاجه در صداى مخصوص خود مى گوید: الرحمن على العرش ‍ استوى، خداى رحمان بر عرش، مسلط است، سوره طه - آیه 5»
چكاوك در آواز خود مى گوید: «اللهم العن متغضى آل محمد،خدایا دشمنان آل محمد(ص ) را لعنت كن .»
قورباغه در صداى مخصوص خود مى گوید: «سبحان المعبود فى لجج البحار،پاك و منزه است خداوندى كه در گستره دریاها پرستش ‍ مى شود.»
آن گروه پس از دریافت این پاسخها، بى درنگ به على (ع ) گفتند: «ما به تو ایمان آوردیم و تو را تصدیق مى كنیم؛ و ما على وجه الارض من هوا علم منك، بر سراسر زمین كسى كه آگاهتر از تو باشد وجود ندارد.»


به نقل از: « محمد محمدى اشتهاردى، داستان دوستان، جلد 4، حکایت 67»

 

پیك ناپیدا؛ جان فدای آن که ناپیداست باد !!



پیك ناپیدا؛ جان فدای آن که ناپیداست باد !!
دلسوخته‏اى هر شب خدا را مى‏خواند و ذكر ((الله )) از دهان او نمى‏افتاد. در همه حال لفظ ((الله )) بر زبان داشت و یك دم از این ذكر، نمى‏آسود.
شبى شیطان به سراغش آمد و گفت: ((این همه الله را لبیك كو؟ چگونه او را این همه مى‏خوانى و هیچ پاسخ نمى‏شنوى؟ اگر در این ذكر، سودى بود، باید ندایى مى‏شنیدى و لبیكى مى‏آمد.))
مرد، شكسته دل شد و به خواب رفت . در خواب حضرت خضر را دید كه به او مى‏گوید: ((چه شد كه از ذكر بازماندى؟ ))
گفت: (( همه عمر او را خواندم، هیچ پاسخ نشنیدم. اگر بر در كسى چند بار بكوبند، پاسخى شنوند . من سال‏ها است كه الله مى‏گویم و لبیك نمى‏شنوم. ترسم كه مرا از خود رانده باشد و سزاوار لبیك نباشم .)) خضر گفت: ((هرگاه كه او را خواندى، او تو را پاسخ گفته است .))
گفت: چگونه؟ گفت: ((همین كه او را مى‏خوانى، او تو را حال و توفیق داده است كه باز بیایى و الله بگویى . آن الله گفتن‏هاى تو، لبیك‏هاى خدا است . اگر رد باب بودى، آن توفیق نمى‏یافتى كه باز آیى و باز او را بخوانى . بدان كه اگر در دل تو سوز و دردى است، آن سوز و گدازها، همان فرستادگان خدا هستند كه از جانب خدا تو را پاسخ مى‏گویند و به درگاه او مى‏كشانند.
گفت آن الله تو لبیك ماست - - آن نیاز و درد و سوزت پیك ماست‏

ترس و عشق تو كمند لطف ماست - - زیر هر یا رب تو لبیك هاست

اگر دیدى كه جاهلى و غافلى، خدا را نمى‏خواند، بدان كه خدا بر دهان و دل او قفل زده است، و اگر اهل دلى پیوسته خدا را خواند، آن از توفیق و اراده حق است كه خواسته است بنده‏اش به درگاه آید و نالد. پس اگر چون گذشته ذكر بر لب داشتى، بدان كه او تو را بدین كار گمارده است و اگر به ذكر و مناجات، رغبت نداشتى، پس همو تو را اجازت نفرموده است.

برگرفته از: «مثنوى معنوى، دفتر سوم، ابیات 200- 189 .»

موت اختیاری


من به «مرگ» آگاهم، مرگ را می خواهم !!
آسید ابوالحسن جلوه (1238 - 1314 ه‍ .ق ) استاد حكیم زنجانى هیدجى (1233 - 1314 ه‍ .ش ) موت اختیارى را به عنوان دلیل بارز تجّرد نفس قبول داشت و یك بار هم موت ارادى در خویش پدید آورد. ولى حكیم هیدجى منكر مرگ اختیارى بود و خلع اختیارى را محال مى دانست و در بحث با شاگردانش آن را انكار مى كرد.
شبى در حجره خود پس از به جا آوردن فریضه عشاء رو به قبله مشغول تعقیبات نماز بود كه پیر مردى به حجره اش وارد شد، سلام كرد، آنگاه عصایش را در گوشه اى نهاد و گفت : جناب آخوند، چرا مرگ اختیارى را قبول ندارى ؟
حكیم جواب داد: این وظیفه ماست بحث و نقد و تحلیل آن كار ما است ، و بى دلیل و برهان آن را انكار نمى كنم .
پیر مرد درنگ ننمود و در برابر دیدگان حكیم پاى خود را رو به قبله كشید و به پشت خوابید و گفت: « انا لله و انا الیه راجعون» و مُرد.
حكیم برخواست و او را تكان داد. دید مُرده است ، نگران شد، در حال اضطراب و تشویش طلاّب مدرسه را خبر نمود. تابوتى آورد و آماده شدند تا پیر مرد را به فضاى شبستان مدرسه ببرند، ناگاه پیرمرد از جا برخاست و گفت :« بسم الله الرحمن الرحیم . و رو به حكیم نمود و لبخند زد و اظهار داشت : حالا موت اختیارى را باور كردى؟»
حكیم گفت : به خدا باور كردم . پیر مرد در خاتمه گفت : «آقا جان معرفت تنها از طریق درس خواندن به دست نمى آید. عبادت نیمه شب ، تعبّد، راز و نیاز و مانند اینها هم لازم است ».
از همان شب حكیم متحوّل گشت و از سروده هایش این حالات زاهدانه و عارفانه هویدا است . حكیم از همان شب روش گذشته را عوض نمود. نیمى از اوقات را براى مطالعه و تدریس و تحقیق و نیم دیگر را براى تفكر در آفرینش الهى ، عبادت و قسمت دیگر را براى نیایش و نماز و نافله ها قرار داد.


به نقل از:
-علامه سیدمحمد حسینی طهرانی، معاد شناسى ، ج 1، ص 101،
- ستارگان حرم ، ج 3، ص 33.

بر تازه مسلمانان در ابتداء کار سخت نگیرید

بر تازه مسلمانان در ابتداء کار سخت نگیرید
علاّمه بزرگ سیّد شرف الدین جبل عاملى رضوان الله تعالى علیه (1290 - 1377 ه‍ .ق ) گوید: یكى از مسیحیان ثروتمند لبنان نزدم آمد و گفت : مى خواهم مسلمان شوم ، وظیفه چیست ؟ گفتم : دو ركعت نماز صبح بخوان و چهار ركعت نماز عصر.
پرسید: مسلمانان هفده ركعت نماز مى خوانند! عرض كردم : مسلمانى آنها یك مقدار قوّى شده است . از این رو پیامبرصلّى اللّه علیه و آله راى تازه مسلمانان - بنابر نقل تواریخ - خواندن دو ركعت نماز صبح و عصر را توصیه مى نمودند. اكنون كه شما مسلمان شده اید همین اعمال را انجام بدهید كافى است . كم كم این شخص تازه مسلمان قوى شد و به مساجد مى رفت و مانند سایر مسلمانان ، نمازهاى پنجگانه را به جا مى آورد.
تا اینكه ماه رمضان فرا رسید، ایشان سراسیمه نزد من آمد و گفت : آیا من هم باید روزه بگیرم ؟ عرض كردم : خیر، روزه مربوط به مسلمانان قوّى است . مسلمانان صدر اسلام ، پس از مدّت طولانى كه از بعثت پیامبر گذشت به روزه گرفتن ماءمور شدند.گفت : مى خواهم روزه بگیرم . گفتم : هر اندازه كه آمادگى دارى روزه بگیر.
همین روش باعث گردید كه در سال دوّم ، تمام ماه رمضان را روزه گرفت و اكنون ایشان از مسلمانان نیرومند لبنان است ، نماز شبش ترك نمى شود و مهمترین بودجه و كمبودهایى مالى جنوب لبنان را تأءمین مى كند.
به همین سیاق، مرحوم حجة الاسلام محمد محققى (ره ) از طرف آیة ا... العظمى بروجردى ؛ (1292 - 1380 ه‍.ق) براى امر تبلیغ به اروپا اعزام شد و به دستور آیة الله بروجردى در سال 1357 ه‍ .ق در هامبورگ آلمان در بهترین نقطه شهر، در كنار دریاچه آلستر، مسجد بسیار با شكوهى در زمینى كه مساحت آن چهار هزار متر مربع است ساخته شد. و هم اكنون مركز علمى و مذهبى اسلامى در آن دیار مى باشد.
حجة الاسلام محققى مى گوید: در یكى از سفرها به ایران آمدم و به محضر آیة الله بروجردى رفتم . و بعد از دادن گزارش كار، با اظهار نگرانى عرض كردم : ما در اروپا مشكل داریم و آن اینكه آقایان نوعاً با خانمهایشان براى براى نماز جماعت و مراسم مذهبى به مسجد مى آیند و متاءسفانه وضع حجاب خانمهایشان مناسب نیست . اگر سخت گیرى كنیم كار پیش ‍ نمى رود، چه كار باید كرد؟ آقا در پاسخ فرمودند: « نه ، سختگیرى نكنید، به حداقل حجاب اسلامى اكتفا كنید، اینان بعداً كه بیشتر آمدند و آشنا شدند درست مى شوند، ابتدا سخت نگیرید».

به نقل از:
- مجله حوزه ، شماره 39، ص 48 و 49.
- رسالت ، ویژه نامه پیك هجران ، خرداد 1369، خاطره از آیة ا... حاج شیخ محمد رضا توسلى ، رئیس دفتر حضرت امام (ره ).

برخی اصطلاحات عرفانی در ادبیان سالکان و عارفان (قسمت دوم)

برخی اصطلاحات عرفانی در ادبیان سالکان و عارفان (قسمت دوم)
در قسمت اول از این مقال، بخشی از استعارات و اصطلاحات کنایی مورد استفاده عرفا و اهل سلوک در نظم و نثر عرفانی سلوک الی الله توسط شاعران و عارفان را برشمردیم. در ادامه شمار دیگری از این عبارات را مورد توجه قرار خواهیم داد:

«بسط »= گشایش دل در حال کشف
«بصیرت»=دیدن حقایق امور در دل عارف
«بلا »=امتحان اهل سلوک
«بنده »= وارسته از بند خودپرستی
«بوته »=وجود سالک مبتدی
«بیت المعمور»= دل عارف که به محبت و معرفت آباد است
«بیداری »=علام صحو، بیداری چشم باطن
«بیعت »=تسلیم مرید به شیخ کامل
«بی نشان »=ذات باریتعالی،مقام فناء
«پرده »=حجاب بین خالق و مخلوق یا عاشق و معشوق
«پرده دار »= ذات ذالجلال احدیّت
«پیچ زلف»=اشکال و صور الهی
«تاب زلف »=اسرار الهی، کتمان اسرار الهی
«پیر»=پیر خرابات، پیر مغان، پیر می فروش، مرشد کامل، پیر طریقت، انسان کامل
«پیک»= جبرئیل امین
«پیمانه »=دل صوفی و عارف، باده حقیقت
«تجرد »=بریدن از علائق دنیوی به منظور شهود حقایق معنوی
«تجّلی»=ظهور غیب بر چشم دل
«تَحَیُّر »=سرگردانی در بحر توحید و وادی عشق
«تدلیس »=شرک و ریا در خرقه زُهد و تقوا
«ترسابچه »=سالک راه طریقت، شیخ کامل
«تشبیه »=مانند دانستن خدا با خلق
«تفرقه»=دل مشغولی به خلق، مقابل جمع یا دل مشغولی به حق
«تَکَبُّر»=بی نیازی خداوند از اعمال سالکان
«تلبیس»=حق نمایی
«تمکین»=حال اهل حقیقت که دیگرگون نمی شود
«تنزیل»=نزول فیض الهی بر دل های مستعد
«تواجد »=اظهار وجد عارف
«توانگری »=دارا بودن جمیع کمالات
«توریه»=پوشیدن حال خود بر اغیار
«تیر مُژه»=نظر لطف الهی به سالک راه طریقت
«جابُلسا»=کنایه از عالم وجود و تَقُیُّد
«جابلقا »=کنایه از عالم روح و اخلاق
«جام »= ظرف(باده) معرفت، احوال و دل عارف
«جام جام »=جام جهان نما؛ قلب و دل عارف، باطن مرد حق
«جام می »=دل شیخ و پیر طریقت که پُر از باده معرفت است
«جامه شویی »=برطرف ساختن صفات رذیله
«جانان »= جان جانان، خداوند حَیّ و قیوم
«جبر »=قهر خداوند بر بنده
«جَعد »= مشکلات طاقت فرسای عالم کثرت برای سالک مبتدی
«جلال »=ظهور استغنای معشوق به عاشق
«جمال »=صفات مستلزم و رحمت و قُرب الهی
«جلوت »=بیرون آمدن سالک از خلوت به صفات الهیه
«جمع »=مقام حضور و وصل و دیدار حضرت حق
«جمع الجمع »=مقام مشاهده حضرت حق در جمیع موجودات
«جوهر اول »=حقیقت محمّدیه
«چاه زنخ (زنخدان)»=مشکلات اسرار مشاهده
«چراغ دل »=نور معرفت الهی
«چشم فتّان »=جذبه های الهی
«چشمه»=منبع فیض الهی، قلب عارف واصل

به نقل از: «عبدالرحیم گواهی، عذر تقصیر به پیشگاه عرفان و تصوف اسلامی، صص 78-77.»



برخی اصطلاحات عرفانی در ادبیان سالکان و عارفان (قسمت اول)


برخی اصطلاحات عرفانی در ادبیان سالکان و عارفان (قسمت اول)
در اشعار و نوشته های عرفانی از جمله در غزلیات«لسان الغیب، حافظ شیرازی»، کتب و رسالات «جلال الدین محمد بلخی» و بسیاری دیگر از بزرگان این عرصه اصطلاحات و عباراتی به کار رفته است که همواره مورد طعن و ردّ ظاهر بینیان قرار داشته است.
بکار گرفتن اصطلاحاتی چون «می»، «باده»، و «مستی» و «زلف یار» و نظایر آنها اغلب با معانی ظاهری آنها فهمیده شده و مخالفان و منکران کمتر در تلاش برای دریافت «کَنّه» و معنی این عبارات برآمده اند. این در حالی است که مُراد از این کلمات و اسماء نه تنها ورای صورت ظاهری و معانی مصطلح آنها، بلکه گاه معانی کاملاً متضاد با مفاهیم ظاهری را مدنظر داشته است.
در ادامه طی چند قسمت تلاش به عمل می آید معانی واقعی که سالکان از اصطلاحات یادشده مراد می کنند،در اختیار علاقه مندان قرار گیرد.
«آب»= علم و معرفت
«آب حیات»= چشمه جوشان عشق و محبت، آب خضر
«آتش» =شعله عشق الهی در دل انسان
«آتشکده»= دیر مغان، دل عارف، عالم عشق
«آزاد »= رسته از همه تعلّقات دنیوی، مقام عبد
«آیینه»= قلب انسان کامل
«آیینه جمال الهی »=مرتبه ظهور و تجّلی صفات خداوند
« ابرو»= اشاره و هشدار به سالک راه
«اتحاد »= پیوند و پیوستگی به خداوند
«اثبات »= محو وجود انسان و اثبات وجود خداوند
«احوال »=حالات وارده بر قلب
«ادب »= تهذیب ظاهر و باطن
« اراده»=ظهور میل به توبه و بازگشت به سوی خدا، اول درجه حرکت سالکان
«استدراج »=مکر، دور شدن از رحمت خداوند
«استغراق »= غوطه ور شدن در بحر توحید الهی
«اسفار اربعه »=سفر از خلق به حق، به حق در حق، از حق به خلق، به حق در خلق
«اعیان ثابته »=صور اسماء الهی، صورت های معقوله در علم حق
«افق اعلی »=درگاه حضرت حق
«اکسیر »=نَفَس یا نظر مرشد یا انسان کامل
«القائات »=واردات غیبیه به دل عارف
«باده صبا »=نفحات رحمانیه، بادی که از زیر عرش الهی می وزد
«باده صافی »=عشق بی آلایش
«باده فروش »=پیر طریقت
«بازار »=مرتبت کثرت و تفرقه
« بام»=محل تجّلیات معشوق
«بُت »=مظهر عشق و وحدت
«بت پرست»=موحد
«بتخانه »=عالم لاهوت، دل و باطن انسان عارف
«بتکده »=باطن انسان عارف
«بَحر »=دریای وحدت
«برق»= نوریر که در مبادی سلوک بر سرّ سالک تابد
«برّ و بَحر »=ظاهر و باطن، شریعت و طریقت



در باب «عشق مجازى»



در باب «عشق مجازى»
و این عشق زمانى درست است كه محبت ، محبت روح به روح باشد نه محبت نفس به نفس مانند محبت حیوانات به خاطر لذت و شهوت . وه چه دور است ! این كجا و آن كجا! چه عشق حقیقى مربوط به نفوس پاك است كه براى خدا و در راه خدا باشد، و بسا به مجرد صدق و نیتشان كه از حرام هاى الهى خالص و پالوده است پیدا مى شود. از این رو دست به مقاماتى یافته اند، و دیگران قابل قیاس با آنان نیستند.

سپه دار بلا مجنون غمناك كه بودش دامن از لوث هوس پاك
چو با لیلى به خلوتگاه بنشست شنیدم پرده اى بر چشم خود بست
به نازش گفت لیلى كاى یگانه زعشقم گشته در عالم فسانه
چرا از دیدنم فارغ نشستى زدیدار نكویم دیده بستى
تو را صد چشم دیگر باید امروز كه تا بینى بدان روى دل افروز
جوابش داد مجنون از سر درد كه اى در نیكوى از نیكوان فرد
سراپا خویش را دیدم من اكنون ز لیلى بود پر خالى ز جنون
به چشم خود تو خود را كن تماشا كه مجنون در میانه نیست پیدا

و روایت است كه : چون زلیخا توبه كرد و یوسف با او ازدواج نمود، از یوسف كناره گرفته به عبادت پرداخت و به خداى متعال دل بست . چون یوسف روزها او را به بستر فرا مى خواند وعده شب مى داد، و چون شب فرا مى خواندش او را به روز حواله مى نمود. و بالاخره گفت : اى یوسف ! من تو را دوست داشتم پیش از آن كه خدا را بشناسم ، و چون او را شناختم محبت او محبت دیگرى را باقى نگذارده است .
بدان كه ممكن است حكمت ایجاد عشق مجازى آن گاه كه آلوده به فسق و گناه نباشد - همانطور كه اشاره شد - این باشد كه دل ها از هموم مختلف پاك و همه تبدیل به هم واحد گردند تا آن جا كه حال عاشق ارتقاء یابد و به مرتبه اى كه بعد از آن غایتى نیست و هیچگونه وابستگى اى در آن جا وجود ندارد، برسد، و به محبت آن كس كه آغاز و پایانى براى او نیست منتهى شود. بنابراین چنین عشقى مجاز و گذرگاه به سوى حقیقت محبت است .
پس اى عزیز! لوح دل را از اغیار ستردن از بدایت ارادت است ، و همه عوام بر آنند كه یكى به دو كنند، و همه خواص بر آنند كه تا هزار را یكى كنند.

منبع:
-عالم ربانى و عارف صمدانى شهید مولى عبدالصمد همدانى، کتاب بحر المعارف- جلد اول
تحقیق و ترجمه : حسین استاد ولى، قم: نشر بیدار، 1366. صص. 293-
289

در باب حجابهاى نورانى و ظلمانى میان بنده و خداوند جل شأنه



در باب حجابهاى نورانى و ظلمانى میان بنده و خداوند جل شأنه
اى عزیز! در حدیث است كه رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند كه : «همانا خدا را هفتاد - و در روایتى هفتصد و در روایتى دیگر هفتاد هزار - حجاب از نور و ظلمت است ، كه اگر آن ها را از چهره خود برگیرد،پرتو روى او تمام مخلوقاتش را كه چشمش به آن ها مى افتد خواهد سوخت.»
بیان : مقصود از هفتاد هزار حجاب ممكن است یكى از این دو وجه باشد:
وجه اول - آن كه: این حجابها همان موجودات آفاقى روحانى و جسمانى است ، زیرا تمام عوالم منحصر در هیجده هزار عالم است كه مجموعا به دو نوع باز مى گردند: عالم ملك و عالم ملكوت ، یا عالم غیب و عالم شهادت. پس مجموعا سى و شش هزار عالم است كه عالم انسانى كه حجابها بدان مربوط است از آن انداخته مى شود، باقى میماند سى و پنج و هزار عالم ، و به حكم مطابقه به همان اندازه - پس از حذف عالم انسانى - از عالم انفس بدان اضافه مى گردد، پس مجموعا هفتاد هزار عالم مى شود كه همان هفتاد هزار حجاب آفاقى وانفسى مى باشد. از این بیان سر حدیث فوق ظاهر مى شود. و اگر آن ها را كلى فرض كنى هفتاد حجاب مى شود، و در این بیان سر این آیه ظاهر میگردد كه : در زنجیرى كه طول آن هفتاد ذرع است او را دركشید.
وجه دوم آن كه : این حجابها مخصوص به انفس باشد، زیرا انسان را حجابها و موانعى است به نام سلاسل و اغلال (كند و زنجیر) كه مانع او از وصول به حضرت عزت و جلال الهى است، و این حجابها چیزى جز تعلقات صورى و معنوى او نیست . اما تعلقات صورى از تطبیق مراتب هفتگانه قرآنى با طبقات هفتگانه آفاقى شناخته مى شود، و از ضرب كواكب هفتگانه در برجهاى ده گانه كه حجابهاى هفتادگانه به حسب كلى از آن به دست مى آید، و تقسیم آن به هفتاد هزار به حسب نجومى (جزئى ) است . و اما تعلقات معنوى ، اخلاق و صفات اوست ، زیرا هر یك از آن ها یكى از حجابهاى معلوم (معنوى ) است ، و آن به طور مختصر این كه : او از جهت صورت و معنى نسخه جامع و كامل همه موجودات است ، و این حجابها و پرده هائى كه عوالم شامل آن هاست همه در او مندرج و بر چهره حقیقى وى افتاده و او به زنجیر آثار و پى آمدهاى آن ها بسته شده است ، جز این كه اینها نیازمند به تطبیق است و حال آن كه صحیح و واقع است ، زیرا وقتى آن ها را تطبیق نمایى آن را بیش از هفتاد و هفتاد هزار از حجب نورانى و ظلمانى خواهى یافت . زیرا انسان نسخه جامعى است كه از تمام صفات و اخلاق متقابل (ستوده و نكوهیده ) در او موجود مى باشد، زیرا او از جهت صورت و معنى نسخه جامع انسان كبیر است .

بابی دیگر در شرح حُجُب و زنجیرهای اسارت اصناف ابناء بشر

بابی دیگر در شرح حُجُب و زنجیرهای اسارت اصناف ابناء بشر
یكى از بزرگان در بیان معناى آیه «فى سلسلة ذرعها سبعون ذراعا فاسلكوه،در زنجیرى كه طول آن هفتاد ذرع است او را دركشند، حاقه ، آیه 32.» گوید: مردم هفت دسته اند به عدد ستاره هاى سیاره : 1 - اصحاب امر و نهى مثل سلاطین و پادشاهان كه متعلق به خورشیدند. 2 - اصحاب شمشیر و اسلحه مثل فرماندهان و سپاهیان كه متعلق به مریخند. 3 - اصحاب علم و حساب و كارگزاران كه متعلق به عطاردند. 4 - اصحاب علم و تدبیر و راى و اصلاح امور مردم مانند وزیران و دانشمندان كه متعلق به مشترى اند. 5 - باغداران و كشاورزان و غارنشینان و كوه نشینان كه متعلق به زحل اند. 6 - اصحاب لهو و لذت و و زینت و خاتون ها كه متعلق به زهره اند. 7 - اصحاب سفر كه بازرگانان و سفیران و پیك ها و نظایر آنانند كه متعلق به قمرند. و هیچ یك از مردم از این هفت طبقه بیرون نیست و اگر بیرون باشد به یكى از اینها كه مناسبتر باشد ملحق مى گردد.
پس از اثبات و روشن شدن این مطلب بدان كه هر یك از این اصناف را ده تعلق و وابستگى است : 1 - آن چه در ساختار بدنش ازآن كمك مى گیرد كه دینار و درهم است ، و آن متعلق به برج دوم طالع است . 2 - برادران و خواهران و خویشان نسبى و سببى ، كه متعلق به برج سوم طالعند. 3 - مستغلات و املاك از قبیل خانه و زمین و باغ و مزرعه و چاه ، كه متعلق به برج چهارم طالعند. 4 - فرزندان و درآمدهاى املاك و هدایا و سفیران ، كه متعلق به برج پنجم طالعند. 5 - غلامان و حیوانات كوچك ، كه متعلق به برج ششم طالعند. 6 - همسران و شریكان و اضداد، كه متعلق به برج هفتم طالعند. 7 - آن چه در زندگانى بر سر انسان مى آید از قبیل مصائب و ناراحتى ها و مشكلات همسران و لباسها، كه متعلق به برج هشتم طالع است . 8 - آنان كه حق سرورى دارند از صاحبان امر و نهى و برترى جویى بر همردیفان و شهرت . و مادران ، كه متعلق به برج دهم طالع است . 9- دوستان و یاران و آشنایان ، كه متعلق به برج یازدهم طالع اند. 10 - دشمنان و حیوانات بزرگ ، كه متعلق به برج دوازدهم طالع اند. برج طالع (برج اول ) از درجه اعتبار ساقط است ، زیرا آن بیت خود نفس است نه بیت تعلق و وابستگى (آن )، و مقصود در این جا ذكر اسباب تعلق است . و برج نهم نیز ساقط است ، زیرا آن برج علوم و فضایل و نبوت است ، و آن كمال نفس است نه بیت تعلق .
چون این مطلب ثابت شد، حال خصوصیات آن هفت دسته را - كه آن ها نیز تعلقات است - در این تعلقات دهگانه ضرب كن ، حاصل آن هفتاد مانع مى شود كه مانع وصول نفس به حضرت بارى تعالى مى باشند. و كمال هر شخصى طبیعت همان ستاره اى است كه در وقت تولد بر او غلبه داشته است و (همچنین است ) آن گاه كه برج تولد او غایب و قوى باشد كه وى اهل همان تعلقاتى است كه بدان برج مربوط مى شود. سخن در مورد شهرها و اقالیم و ملت ها نیز همین است . و تعلقات مذكوره همان زنجیر هفتاد ذرعى است كه خداى متعال بیان فرموده ، و همان حجابهاى هفتاد گانه اى است كه در حدیث نبوى صلى الله علیه و آله آمده است كه : همانا خدا را هفتاد حجاب از نور و ظلمت است . حجب نورانى عبارت است از نفوس ، اولاد، مادران ، همسران ، غیره و علومى كه براى غیر خداى متعال تحصیل شده باشد، و حجب ظلمانى عبارت است از درهم و دینار و املاك و حیوانات و غیره . و منافاتى میان این حدیث و حدیثى كه حجابها را هفتاد هزار مى شمارد نیست ، زیرا مراد این است كه هر یك از هفتاد حجاب خود داراى هزار حجاب است ، و آن هزار شغلى است كه آدم علیه السلام اززمانى كه به سوى زمین بیرون شد براى خوردن یك لقمه بدان نیازمند است ، چنانچه در خبر آمده است - و همه اینها تحت همان هفتاد حجاب قرار دارند مانند قرار داشتن جزئى تحت كلى .
غزالى در مشكاة چنین گفته : همانا خداى متعال خودش براى خودش تجلى دارد، بنابراین ناگزیر حجاب نسبت به محجوب مى باشد، و محجوبان سه دسته اند: 1 - كسى كه محجوب است به مجرد ظلمت . 2 - كسى كه محجوب است به مجرد نور. 3 - كسى كه محجوب است با نورى آمیخته با ظلمت . اصناف این اقسام نیز بسیار است و مى توانم با تكلف آن ها را در عدد هفتاد منحصر سازم ولى به تحدید و حصرى كه به خاطرم مى رسد اطمینان ندارم، چرا كه نمى دانم آیا مراد حدیث همان است یا نه . و اما حصر آن در هفتاد هزار مطلبى است كه جز نیروى نبوت هیچ نیرویى مستقلا آن را درنخواهد یافت ، به علاوه گمان ظاهر من این است كه این اعداد براى تكثیر است نه تحدید، و عادت هم بر این جارى است كه عددى ذكر مى شود كه مراد از آن حصر نیست بلكه تكثیر است . و خداوند به تحقیق آن داناترست، زیرا كه مطلب از وسع و طاقت بیرون است .
شیخ نجم الدین رازى نیز گفته است : چون ارواح ماموریت یافتند كه به اسفل سافلین كه همان تعلق آن به قالب است نزول كنند در این ماموریت به عوالم ملك و ملكوت عبور كردندتا به قالبهاى خود رسیده و بدان تعلق یافتند، و به هر عالمى كه گذر كردند بر زبده آن مرور نمودند، از این رو این تعلقات در بازگشت ارواح به سوى خداى متعال حجاب آن ها شدند، و اینها همان هفتاد هزار حجاب نورانى و ظلمانى هستند آن گونه كه در خبر وارد است .

مقام و مرتبه «انسان كامل»



مقام و مرتبه «انسان كامل»
اى عزیز! چون مراتب نبوت مطلقه و مقیده و كذلك الولایة المطلقة و المقیدة و خاتم النبوة و الولایة دانسته شد....پس بدان كه خداى متعال با نظر خویش به عالم و چشم عالم كه انسان كامل است نظر مى كند و او را با وجود بخشیدن مورد رحمت قرار میدهد، چنان كه فرموده : اگر تو نبودى هرگز افلاك را نمى آفریدم و فرموده : و تو را نفرستادیم مگر رحمت براى عالمیان . و به همین معنى با تعبیر عین الحیاة اشاره نموده و گفته : عین الحیاة همان باطن اسم حى است كه هر كس به آن متحقق شود از آب عین الحیاة مى نوشد كه خورنده آن هرگز نمى میرد زیرا به حیات حضرت حى زنده مى گردد، و هر زنده اى در عالم به حیات این انسان زنده است ، چرا كه حیات او حیات حق مى باشد.
و خداى متعال به آب همین چشمه اشاره دارد آن جا كه فرموده : و هر چیز زنده اى را از آب قرار دادیم . و نیز: و عرش او بر آب بود، ونیز بدان اشاره دارد این آیه كه : چشمه اى كه بندگان خدا از آن مى نوشند و از هر جا بخواهند جاریش مى سازند. و این همان چشمه اى است كه به چشمه كافورى و حوض كوثر نامیده مى شود در آیه : همانا نیكان از جامى مى نوشند كه با عطر خوشى آمیخته است ، و آیه : همانا به تو كوثر عطا كردیم ، و حضرت خضر علیه السلام نیز به همین چشمه منسوب است زیرا قطره اى از آن نوشیده است . و در حقیقت ، آن چشمه ولایت اصلى و منبع نبوت حقیقى است ، و امیرمومنان علیه السلام به همین اشاره دارد آن جا كه فرموده : همانا خدا را براى اولیایش شرابى است كه چون بنوشند مست گردند، چون مست شوند، به وجد آیند، چون به وجد آیند (پاك شوند، چون پاك شوند آب شوند، چون آب شوند) طلب كنند، چون طلب كنند بیابند، چون بیابند برسند، چون رسیدند پیوند خوردند، و چون پیوند خورند دیگر جدایى و فرقى میان آنان و حبیبشان وجود ندارد.
در حقیقت ، ظلمات مشهوره عبارت است از ظلمات عالم طبیعت و مقام كثرت و دورى از این . و آب حیات عبارت است از بیرون آوردن سالك را از این ظلمات و رسیدنش به این چشمه اى كه چشمه ولایت و مقام توحید حقیقى است . و اسكندر و خضرى كه در طلب این چشمه بوده اند گاهى عبارتند از نبى و گاه ولى ، و یافتن ولى بدون نبى در یك نشاة معینى است نه مطلقا، زیرا امثال آنان در طلب این چشمه در خارج نمى باشند آن گونه كه بخواهند آن را با حس مشاهده كنند. صاحب این مقام مرجع و مبدا و مصدر و منشا كل است ، و اوست مبدا، و منتهى هم به سوى اوست ، و او همان است كه از او چنین تعبیر مى شود كه : پس از عبادان دیگر قریه اى نیست ، و تمام علوم و اعمال به او استناد پیدا مى كند و تمام مراتب و مقامات به او منتهى مى شود، پیامبر باشد یا ولى ، رسول باشد یا وصى .
و به خاطر اقتضاى همین (ولایت مطلقه ) است كه سید اوصیا علیه السلام آن مطالب را در خطبه البیان فرموده كه به خواست خدا به زودى الفاظ آن خواهد آمد، و به مثل چنین مرتبه اى مولایمان امام صادق علیه السلام اشاره دارد در سخن خود كه : همانا صورت انسانى بزرگترین حجت خدا بر خلق اوست ، و آن همان كتابى است كه با دست خود نوشته ، و همان هیكلى است كه با حكمت خویش ساخته ، و آن مجموع صورتهاى عالمیان است ، و مختصر علومى است كه در لوح محفوظ نگاشته شده ، و آن شاهد بر هر غایب و حجت بر هر منكرى است ، و راه راست به سوى هر خیر و صراط و پلى است كه میان بهشت و دوزخ كشیده شده است .
در تفسیر صافى آمده : و روایت است از امام صادق علیه السلام كه : صورت انسانیت همان راه راست به سوى هر خیر، و پلى است كه میان بهشت و دوزخ كشیده شده است . من گویم : پس صراط و كسى كه بر روى آن راه مى رود یك چیز است ، كه در هر قدمى گام بر روى سر خود مى نهد، یعنى به مقتضاى نور معرفت خویش كه به منزله سر اوست عمل مى كند، بلكه (بایدگفت ) سر خود را بر گامش مى نهد، یعنى معرفت خود را بر نتیجه عملى كه مبتنى بر معرفت سابق است بنا مى نهد تا این كه تمام منزلها را بپیماید كه بازگشت همه به سوى خداست .

منبع:
- مولى عبدالصمد همدانى، کتاب بحر المعارف- جلد دوم، فصل 70.


آداب «سالک» قبل از رسیدن به خدمت «شیخ» یا مرشد سلوکی



آداب «سالک» قبل از رسیدن به خدمت «شیخ» یا مرشد سلوکی
چون مُرید سالک به دست همت و قوت ارادت ، علایق و عوایق قطع ، و به خدمت شیخ پیوست ، باید كه به چند صفت از آداب و شرایط موصوف باشد تا داد صحبت شیخ تواند داد و سلوك راه به كمال دست دهد او را.
اما قبل از رسیدن به خدمت شیخ ناگزیر باید از پنج چیز بكاهد:
اول : آمیزش با مردم ، زیرا اینكار او را از پرداختن به حق مشغول داشته ، از مرگ غافل مى سازد، پس باید با تمام وجود از همنشینى با دنیازادگان بپرهیزد، و تنها به همنشینى و دیدار با شایستگان زاهد در دنیا و علماى عارف حقیقى كه یادآور حق باشند بسنده كند، كه در همنشینى با چنین كسان بركت و رحمت و هدایت و پند براى پرهیزكاران وجود دارد. و اگر نیافت باید عزلت و كناره گیرى گزیند.
دوم : آرزو، كه آن از وعده هاى شیطان ، و همه دروغ و بى اساس و توهم باطل و فریبى است كه حق را از خاطر ببرد و باطل را نمایش و جلوه دهد و فكر را دچار وسوسه نماید.
الثالث : التعلق بما سوى الله ، فانه شرك ، و من انجذب الى الغیر بعد عن الحق ، و استحق اللعن و الطرد.
سوم : دلبستگى به غیر خدا، كه آن شرك (خفى ) است ، و هر كه به غیر خدا جذب شود از حق دور شده و مستحق لعن و دورى مى گردد.
الرابع : الشبع ، فانه یهیج الشهوات ، و یغلب البطر و الاشر، و یكل الادراك و النظر، و یسد طریق الفهم و الالهام ، و یطرق وساوس الشیطان و الاوهام .
چهارم : سیرى ، كه آن شهوات را تحریك كند، حالت خوشگذرانى و طغیان در نعمت را غلبه دهد، قوه ادراك و تفكر را كند سازد، راه فهم و الهام را ببندد و وسوسه هاى شیطان و اوهام را بیدار ساخته و به درون راه دهد.
الخامس : المنام و هو یكسل عن الطاعة ، و یكدر الحواس ، و یحبب الى النفس البطالة ، و یورث النسیان ، و یمیت قلب الانسان ، و ینكسه الى سایر مراتب الحیوانات . و اعلم ان الجوع ینفى هذه الرذایل كلها من النفس ، لانه یقل النوم و یمل عن الخلق ، و یضیق مداخل الشیطان ، و یصقل القلب فیرى مكائده ، و یسد بالتذكر باب التمنى ، و یقطع (یقلع - خ ل ) العلایق ، و یهجر الباطل باجتلاء نور الحق . فلیقتصر الطالب على الحقوق ، و یترك الحظوظ.
پنجم : خواب ، كه آدمى را نسبت به طاعت كسل كند، حواس را تیره نماید، بیكارى را در نظر نفس محبوب سازد، موجب فراموشى شود، قلب انسان را بمیراند، و او را به سایر مراتب حیوانات سرنگون سازد. و بدان كه : گرسنگى تمام این رذایل را از نفس برطرف سازد، چه از خواب بكاهد، از مردم ملول دارد، راههاى ورود شیطان را تنگ كند، دل را صیقل بخشد و در نتیجه حیله هاى او راببیند، باب آرزو را با یاد آوردن (حق یا مرگ ) ببندد، وابستگیها را ریشه كن نماید، و با تابش نور حق باطل را بیرون راند. پس بر طالب است كه بر حقوق اكتفا كند و حظوظ و كام نفس را ترك نماید.


منبع:
  مولى عبدالصمد همدانى، کتاب بحر المعارف- جلد دوم، فصل 47.

جمیل از جمال خود آن زمان بهره یابد كه حسن خود را در آینه مشاهده كند


جمیل از جمال خود آن زمان بهره یابد كه


حسن خود را در آینه مشاهده كند


سخنی با حقیقت جویان واقعی



سخنی با حقیقت جویان واقعی

بسم الله ارحمن الرحیم

آیا از نظر اسلام ، واجب است انسان دین داشته باشد و یا این که مختار است و می تواند دین نداشته باشد ؟!

قرآن : فاقم وجهک للدین حنیفا . اقم فعل امر است ، پس واجب است که ما دین دار باشیم .

حالا که باید دیندار باشیم ، آیا هر دینی را می توانیم اختیار کنیم ؟

قرآن : ان الدین عندلله الاسلام .

در اسلام هر مذهبی را اختیار کنم اشکالی ندارد ، یا این که خدا بر مذهب خاصی تاکید دارد ؟

قرآن : اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم .

پیامبر اعظم – صلی الله علیه و آله و سلم -  : من کنت مولاه فهذا علی مولاه .

 

پس بیائیم بر اساس خواست خدا دیندار باشیم و آن چه را او برای ما می پسندد پذیرا باشیم .

 

پایان نوشت : بر اساس شریعت اسلام ، مقدمه ی واجب نیز واجب است ؛ مثلا داشتن وضو به خودی خود واجب نیست ، ولی برای نماز خواندن ، باید وضو گرفت و وضو گرفتن واجب می شود .

 حالا دین داری بر ما واجب است ، شناخت مقدمه ی آن نیز بر ما واجب است ؛ و شناخت دین و حلال و حرام آن نیز بر ما واجب است ؛ پس بیائیم با شناخت دین خودمان ( امر به معروف و نهی از منکر ، حجاب ، ارتباط با نامحرم ، جهاد با دشمنان خدا ، عشق به ولایت ، حب وطن ، دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خدا ، خمس و زکات ، ایثار و فداکاری و ...) دیندار واقعی باشیم . 

 

 

سکرات موت


سکرات موت برای کسی است که برای اولین بار می‌میرد و روح از بدنش بیرون می‌شود و برای او سکرات موت است ولی برای شخصی که در عمرش بارها و بارها مرده این‌ها را رد کرده است برای او سکرت موت نیست این هم همان قضیه است شخصی که آنقدر این حالات برایش اتفاق افتاده مشخص است که الان کدام حرکت است.



سه گونه نوع انسان را ممات است
یکی هر لحظه وان بر حسب ذات است

دو دیگر زان ممات اختیاری است
سیم مردن مر او را اضطرار است

چو مرگ و زندگی باشد مقابل
سه نوع آمد حیاتش در سه منزل

جهان را نیست مرگ اختیاری
که آن را از همه عالم تو داری

تفسیر ثقیل و عرفانی آیه لیس كمثله شئ


متن (كیف و العقول المقیده فی القونی المزاجیة المقیده الجزئیه مقیدةٍ جزئیةٌ كذلك بحسبها؟!) شرح: چگونه است عقل‌های مقید كه عقل‌های ما است. و جناب مولانا كه می‌فرماید: پای استدلالیون چوبین بود   پای چوبین سخت بی تمكین بود منظور از استدلال، استدلالات توسط عقول جزئیه است نه این‌كه عقل كلی. عقل كلی كه در استدلال اشتباه نمی‌كند كه عقل اول همان جناب جبرائیل (علیه‌السلام) است و این‌جا به خود مولانا اشكال كرده‌اند كه مولانا خودش در این‌جا استدلال كرده است. در حالی كه مولانا در این‌جا با عقل كلی استدلال كرده است كه عقل جرئی این‌طور است ولی طرف نمی‌فهمد و اشكال می‌كند در حالی كه منظور مولانا این است كه عقل كلی باید استدلال كند و اگر عقل جزئی استدلال كند همیشه درست درنمی‌آید و این منظور مولانا بوده است (و حضرت علامه حسن زاده  می‌فرماید: حرف مردم را فهمیدن هنر است). و عقول مقیده قوای مزاجیه كه عقول جزئیه هستند...

ادامه نوشته

قوه ی خیال


اعظم سلوك انسان برای كنترل قوه خیال است و كما ثبت فی محله مشكلترین مرحله سلوك عبور از عالم خیال است
حضرات عرفا اذكار و راهها و بقول خودمان تكنیكهایی برای كنترل و ضبط خیال دارند و در كل از آنها با عنوان راههای تطهیر قوه خیال نام برده میشود و این از اصعب مراحل سلوك عملی است

مراحل سیر و سلوک حتی پس از مرگ


انسان باید مراحلی را طی كند و به فنا برسد تا سیر او تازه شروع شود یعنی وارد عوالم إله شود كه بعد از قیامت و حساب است كه نقل عن بعض كه بعضی از انسان‌ها پانصد سال بعد از مرگ به فنا رسیدند. این فناء همان نیروانا در اصطلاح مرتاضان و راهبان است كه نهایت خواسته‌ی آن‌هاست ولی همین فناء در ابتدای سیر ماست كه این حالت با تمركز و تفكر به دست می‌آید كه انسان قوه خیال را تقلیل دهد و غالب بر آن شود....

رابطه ی نفس با عالم حقایق


نفس مُصْدر است نه این‌كه چیزی كه در خارج است نفس آن را درك می‌كند بلكه نفس با عالم حقایق اتصال پیدا می‌كند مثلاً می‌خواهم بدانم زید كه الان در نجف است چكار می‌كند و نفس خودم را اتصال می‌دهم به عالم مثال و عقلانیت و از آن‌جا به حیطه‌ی زید سریان پیدا می‌كند و می‌بینم كه چكار می‌كند و از آن‌جا می‌فهمم كه در زمین مشغول چه كاری است. فلذا اگر نفسی با عقل كل اتصال پیدا كرد و چون تمام حقایق در عقل كل ثابت است من چیز خاصی را در آن‌جا درك می‌كنم و عكس آن در نفس پدیدار می‌شود

مرحله‌ی قرب فرائض و رحم به بندگان و مقام کن و تکوین الهی


و در احوالات عرفاست كه می‌گوید: می‌روم به قبرستان تا به وسیله‌ی من رحمت به قبرستان بیاید یعنی این شخص در مرحله‌ی قرب فرائض است یعنی او رحم می‌كند و الله هم رحم می‌كند


و عارف كه در مقام كن مقیم است به مرحله ای میرسد كه اذن تكوینی الهی از او جاری میشود و حائز مقام قرب بعد القربین كه و ما رمیت اذ رمیت و لكن الله رمی و بلكه بالاتر از ان میشود...

فرق وحدت شهود و وحدت وجود



وحدت شهود یعنی این‌كه كثرت هست ولی من كثرت را نمی‌بینم ولی وحدت وجود یعنی این‌كه من واقعاً دیدم كه كثرتی نیست و هر چه هست وحدت است و این معنای لیس فی الوجود الا الله است و منصور حلاج كه می‌گفت: أنا الحق در مرتبه‌ی وحدت شهود بود و این رتبه‌ی بزرگی است ولی كامل نیست و مكمل نیست.

تجلی ذاتی و اسمایی


تجلی ذاتی و اسمایی
متن (قال بعض أهل المعرفة: «إنَّ لله هویة كل عضوٍ») شرح: منظور ابن‌عربی است كه در فصوص‌الحكم و در فص سلیمانی فرموده است. ملخص مطلب این گفته این است كه الله تبارك و تعالی در عالم دو نوع سریان دارد یك سریان اسمائی كه از به كمال اسمائی تعبیر می‌شود و یك سریان ذاتی كه از آن به كمال ذاتی تعبیر می‌شود. كمال اسمائی و سریان اسمائی این است كه الله تبارك و تعالی در یك مخلوق و حقیقت تجلی اسمائی كرده است و این مخلوق صورت ظاهری آن اسم است فلذا آن‌هایی كه مثلاً تجلی اسم علیم الهی هستند همه شبیه هم هستند و حتی خواسته‌هایشان هم عین هم است و این‌كه حضرت علی (ع) نفس پیامبر شد یعنی تمام اسماء او با حضرت رسول منطبق شد چون تمام اسماء در هر شخصی هست ولی تجلی یك اسم بیشتر است. پس یكی تجلی اسمائی شد كه الله تبارك و تعالی اگر بخواهد تجلی كند اسم مخصوص در شخص تجلی خواهد كرد و تاروپود آن شخص را خواهد گرفت. مرحوم استاد پهلوانی (ره) می‌فرمایند: یك شب زودتر بلند شدم و چون قبل از موعد بیدار شدم فهمیدم كه خبری هست و آن شب حقیقت اسم یا حیُّ یا قیوم را بر من نشان دادند و به من دادند. یعنی آن اسم برایشان تجلی كرده ولی زمانی این تجلی اسمائی است (إنا لله) و زمانی این تجلی ذاتی است (و إنا الیه راجعون) تجلی ذاتی یعنی تمام موجودات عالم اعم از عوالم اله یا عوالم خلق ارتباط با حق دارند و در این‌جا توجهی به اسماء نیست و موجودات مستقیماً با ذات حق در ارتباط هستند و همه این حالت را دارند و هو در همه جریان دارد. و به خاطر همین محیی‌الدین در فصوص و... گفته است كه كیف أدركُ شیئاً، من چطور یك چیزی را درك كنم در حالی كه تو در آن هستی و چون تو قابل درك نیستی من نیز كنه آن شی را درك نمی‌كنم چون كنه آن شیء توی الله تبارك و تعالی هستی و كنه آن شیء ذات توست و چون ذات حق تعالی بنا بر رأی اكثر عرفا قابل درك نیست پس كنه هیچ یك از اشیاء قابل درك نیستند. پس همان‌طور كه روح ما در تمام بدن سریان دارد ذات الله و هو نیز در تمام اجزای عالم هست كه اگر شخصی تجلی ذاتی كند دیگر یا الله است. اگر تجلی ذاتی هم كند یك اسم در او تجلی خواهد كرد و اگر تجلی اسمائی هم كند یك اسم تجلی خواهد كرد ولی فرق این‌جاست كه در تجلی اسمائی آن اسم در شخص تجلی می‌كند ولی در تجلی ذاتی، ذات از كانال این اسم تجلی می‌كند كه این دو خیلی فرق دارند و این‌جا ممكن است اشكال شود كه ذات آن اسم مستقل نیست پس چطور می‌تواند تجلی كند؟ جواب این است در تجلی اسماء یك بار این‌طور است كه روی جلویی اسم دیده می‌شود ولی یك بار هست كه روی دیگر اسم دیده می‌شود و ولایت هم همین است یعنی وَلِیَ (پشت سر آمدن). پس یك بار صورت ظاهری اسم دیده می‌شود كه خود اسم است ولی یك بار شخص از مرآت آن اسم پشت اسم و باطن اسم را می‌بیند كه همان ذات است نه این‌كه استقلالی در اسم باشد و همه‌ی این دیدن‌ها و درك‌ها از طرف ماست یعنی یك بار شخصی به حدی می‌رسد كه اسم را می‌بیند ولی یك بار به حدی می‌رسد كه ذات را می‌بیند و فرق هست بین این دو.

تزلزل متكلمین در مساله جبر و اختیار و سایر معارف از چیست؟


تزلزل متكلمین در مساله جبر و اختیار و سایر معارف از چیست؟
متن (و قال أیضاً: «كما أنَّ صورتك تُثنی علی روحك، كذا صورة العالم تسبح بحمده و لكن لاتفقهوه تسبیحهم»). شرح: تثنی علی روحك یعنی صورت تو منعطف به روح تو شده است یعنی صورت تو مرآت روح توست و درست در مقابل روح است یعنی تثنیه است و اشعات روح كاملاً به صورت و جسم وارد می‌شود. صورت عالم نیز كاملاً منعطف به طرف الله تبارك و تعالی است و عالم عین الله است و در ثنای الله است و چون اول تسبیح‌كننده خود الله است این عالم نیز به تبعیت از خود الله تسبیح‌كننده است و این‌ها خیلی مهم هستند. بسیاری بحث می‌شود كه چطور می‌شود كه انسان مختار می‌شود در حالی كه همه چیز در علم ذاتی الله هست؟ مشكل این‌جاست كه شخص متكلم و كلامی می‌خواهد از این طرف به آن طرف برود و مسأله را حل كند كه به جایی نمی‌رسد و جواب این است كه الله تبارك و تعالی مختار است و چون این عالم نیز تجلی الله است پس این عالم نیز مختار نیست و قرار نیست گفته شود چون من سمیع و علیم هستم پس الله نیز چنین است بكه چون الله سمیع و علیم است ما هم هستیم. متن (و قال أیضاً: «العالم صورة الحق، و هو روح العالم المدبر له، فهو الإنسان الكبیر»). شرح: و روح عالم است كه عالم را تدبیر می‌كند و روح عالم همان انسان كبیر است و حضرت امیر (ع) می‌فرماید: فكر نكن كه تو یك جسم صغیر هستی و در حقیقت عالم بزرگی در تو خوابیده است و فی الحقیقه عالم كبیر تویی نه این عالم. در كتب عرفانی، عرفا تنظیر كرده‌اند و انسان را عالم صغیر گفته‌اند و هر جزئی از عالم را تشبیه كرده‌اند به جزئی از بدن انسان با مقیاس كوچك‌تر، در حالی كه این‌ها همه حرفند ولی كمی كه پیشرفت شد مشاهده می‌شود كه روح عالم من هستم و لولا الحجة لساخة الأرض بأهلها هم یعنی همین، و من هستم كه عالم هستم و (ربّنا ما خلقت هذا باطلا) عالم در احاطه من است فلذا احاط به است نه احاط علی، و من مثل خمیربازی عالم را بازی می‌دهم و دست خود را می‌گیرم اشاره می‌کنم ماه از وسط نصف می‌شود و یا نگاه به نیل می‌کنم و یک ضربه به نیل می‌زنم و از وسط باز می‌شود و بسته می‌شود. این‌ها مطالبی هستند که اگر خوانده نشوند و فهمیده نشود مشکل می‌شود و به قول بزرگواری كه  می‌فرماید: این همه که إشکال می‌بینی به قیامت و معراج میكنند، لااقل یکی دو بار قیامت خود را ببین و معراج برو بعد بیا به معراج اشکال کن.

مقام فاطمه ی زهرا سلام الله علیها


حضرت فاطمه (سلام‌الله علیه) می‌فرماید: خدایا شکرت که در هیچ حرفی از حروف قرآن متحیر نیستم. یعنی هر حرفی که لهُ بطنٌ، لهُ بطنٌ إلی لانهایة همه را می‌دانم و من همه چیزی که اتفاق می‌افتد می‌دانم و هر چیری که اتفاق نمی‌افتد را هم می‌دانم و همه چیز آن‌هایی را که خلق نشده‌اند را هم می‌دانم مثال آن‌ها را هم می‌دانم و عقولشان را و اعیان و اسماءشان را و..


فاطمه رمز اعظم اسم عظیم علی معظم در بطن یمین عرش برین است.
فاطمه بیان سر هشتم از دهم در قلب شرف شمس است
فاطمه مركز دائره هو الاول و الآخر است...

چگونگی ربط انسان به خدا



در هر موجودی ید قدرت ذات الهی حاکم است و هویت مطلقه است که همه چیز إنا إلیه راجعون است و اگر همین أحدیت افعال حل شود همه مسائل جبر و تفویض و... حل می‌شود که حقیقت برای اوست و اعتبار برای من است پس ایجاد از اوست و اسناد به من است مثل خورشید که به دیوار تابیده و دیوار سایه ایجاد کرده است و می‌گوییم سایه‌ی دیوار یعنی سایه را به دیوار اسناد می‌دهیم ولی ایجاد سایه از خورشید است.

دنیای مذمومه

بدان، دنیای مذمومه

مركّب است از اموری كه

انسان را باز دارد از اطاعت خدا

و دوستی او تحصیل آخرت



آثار برخی گناهان از زبان امام سجاد(ع)

بارها در دعای کمیل این جملات را زمزمه کرده ایم: اللّهم اغفرلی الذّنوب الّتی تهتک العصم، اللّهم اغفر لی الذّنوب الّتی تنزل النقم، اللّهم اغفرلی الذنوب الّتی تغیّر النّعم، اللّهم اغفرلی الذّنوب الّتی تحبس الدّعاء، اللّهم اغفرلی الذّنوب الّتی تنزل البلاء؛(1) خدایا بیامرز گناهانی را که پرده های عصمت را می درد(و آبروی انسان را می برد) خدایا بیامرز گناهانی را که بدبختی ها را فرو می ریزد. خدایا ببخش گناهانی را که نعمت ها را تغییر می دهد، خدایا ببخش گناهانی را که دعای انسان را (از اجابت) حبس می کند (و باز می دارد) و خدایا ببخش گناهانی را که بلاها را نازل می کند.بارها و بارها این پرسش هم برای خود ما مطرح بوده و هم مردم و جوانان پرسیده اند که چه گناهانی است که گرفتاری و بدبختی را در پی دارد؟ کدام گناهان است که نعمت های انسان را تغییر و باعث سلب نعمت ها می شود؟ چه گناهانی است که مانع استجابت دعاهای انسانها می شود؟ و چه گناهانی باعث نزول بلاهایی چون سیل و زلزله و خشکسالی و...می شود؟ سربسته هم جواب داده ایم که برخی گناهان عامل این بیچارگی ها است. ولی جواب قانع کننده دادن نیاز به مطالعه آثار تمامی گناهان دارد، تا یکی یکی استخراج نشود که چه گناهانی مانع استجابت دعا می شود، و کدام گناه بلاها را نازل می کند... به روایتی از سید ساجدان زین عابدان، علی بن الحسین(ع) بر خوردم که یکجا به همه این پرسشها پاسخ داده بود، و بر آن شدم که آن را در اختیار خوانندگان عزیز نیز قرار دهم

ادامه نوشته

ابجد حسین


حسین=128، 8+2+1=11
11=هو
ه ا واو=19
19=وجود
واو جیم واو دال=114
جامع=114
یعنی حسین حقیقتی است جامع

فانه لطیف لطیف لطیف

عددعاشق ومعشوق


شعشعة نورانیة:

عددفاطمه135است،

به اضافهءعددقطب(111)

که برابراست باعدد246.

که جمع صغیرآن برابراست باعدد12

که عددجمع صغیر"الله"نیز12است.

وهمچنین جمع صغیرعددقلب علی(30)

به اضافهءقلب فاطمه(9)

برابراست باعدد12،

که عددعاشق ومعشوق نیزچنین است


حرف چون جسم است وروحش هم،عدد


حرف چون جسم است وروحش هم،عدد

شدیکی، "عباس" با "باب حسین"،ای معتمد.

عباس=باب حسین =133

خاکیان کودک اند و کودک را///هنری غیر خاکبازی نیست


هیچ بازی چو عشقبازی نیست//گرچه بازی عشق بازی نیست


رقص موی سر است و جوب بلا//کار طفلان تازه بازی نیست


خاکیان کودک اند و کودک را///هنری غیر خاکبازی نیست

دعای توكجا؟عبد گنهكار كجا؟


مهدی جان!

چشم آلوده كجا؟دیدن دلداركجا؟/

دل سرگشته كجا؟وصف رخ یاركجا؟/

قصه عشق من و زلف تودیدن دارد/

نرگس مست كجا؟ همدمی خاركجا؟/

سر عاشق شدنم لطف طبیبانه توست/

ورنه عشق توكجا؟این دل بیماركجا؟/

هركه راتو بپسندی شود خادم تو/

خدمت عشق كجا؟نوكر سرباركجا؟/

كاش در نافله ات نام مرا هم ببری/

كه دعای توكجا؟عبد گنهكار كجا؟


فرق فلسفه و عرفان


فلسفه حرف می آورد عرفان سكوت
آن عقل را بال و پر میدهد واین عقل را بال و پر میكند

آن نور است و این نار

آن درسی بود واین درسینه

ازآن دلشاد شوی واز این دلدار

از آن خداجو شوی واز این خداخو

آن به خدا كشاند واین به خدا رساند

آن راه است و این مقصد

آن شجر است و این ثمر

آن فخر است واین فقر

آن كجا و این كجا....

لازمه طلب قرب حق در انقطاع از «ماسوی»


لازمه طلب قرب حق در انقطاع از «ماسوی»
«ابو زكریا یحیى بن معاذ»، واعظ و زاهد نامدار، در بلخ زیست و به سال 258 ه.ق در نیشابور درگذشت. بیش‏تر بر مسلك «امید» و «رجاء» بود تا طریقت «بیم» و «خوف». وی در وعظ و منبر، بیانى مؤثر و نافذ داشت و سخنش، بسیارى از مردم را به راه صواب كشاند. در وصف وی برخى گفتند:« خداوند، دو یحیى داشت: یكى از انبیا و یكى از اولیا.»
یحیى، برادرى داشت كه براى عبادت و اعتكاف به مكه رفته بود، از مكه نامه‏اى براى یحیى نوشت؛ بدین شرح: «برادر! من، سه آرزو داشتم كه از آن‏ها، دو تا اجابت شده و یكى مانده است: نخست این كه از خداوند، خواسته بودم كه مرگ مرا در مكانى مقدس قرار دهد و اكنون در مكه هستم و مى‏مانم تا بمیرم. دوم آن كه همیشه از خدا مى‏خواستم كه كنیزى شایسته نصیب من كند تا وسایل عبادت مرا فراهم سازد و به من در این راه، خدمت كند . اكنون به چنین كنیزى دست یافته‏ام و او مرا در این راه، بسیار كمك و خدمت مى‏كنم. آرزوى سوم آن است كه پیش از مرگ، تو را ببینم. امیدم آن است كه به این آرزو نیز برسم.»
یحیى در پاسخ برادر، نوشت:
«نوشته بودى كه آرزو دارى در بهترین مكان باشى و در همان جا، دعوت حق را لبیك گویى . تو بهترین خلق خدا شو، در هر جا كه مى‏خواهى باش و هر جا كه خواهى، مرگ را به استقبال برو . مكان به انسان عزیز مى‏شود، نه انسان به مكان. نیز گفته بودى كه تو را خادمى است كه آرزوى آن را داشتى . اگر تو را فتوت و جوانمردى بود، خادم حق را خادم خود نمى‏كردى و از خدمت حق باز نمى‏داشتى . جوانمردان، آرزو مى‏كنند كه خادم باشند، نه آن كه دیگران خادم آنان باشند . بنده، باید بندگى كند، نه رئیسى . اما آرزوى سوم تو این بود كه مرا ببینى . اگر تو را از خداى عزوجل خبرى بود، از من تو را یاد نمى‏آمد . آن جا كه تو هستى، مقام ابراهیم است؛ یعنى جایى است كه پدر، پسر را به مسلخ برد تا سر ببرد؛ تو آرزوى «برادر» مى‏كنى؟! اگر آن جا خدا را یافتى، من به چه كار تو مى‏آیم، و اگر نیافتى، از من تو را چه سود؟ و السلام .»

برگرفته از: فریدالدین عطار نیشابوری، تذكرة الاولیاء، ص 240 .



بهشت و دوزخ به بیان شبلی


بهشت و دوزخ به بیان شبلی
جعفر بن یونس، مشهور به «شبلى» ( 335- 247) از عارفان نامى و پر آوازه قرن سوم و چهارم هجرى است . وى در عرفان و تصوف شاگرد جنید بغدادى، و استاد بسیارى از عارفان پس از خود بود. در شهرى كه شبلى مى‏زیست، موافقان و مخالفان بسیارى داشت . برخى او را سخت دوست مى‏داشتند و كسانى نیز بودند كه قصد اخراج او را از شهر داشتند. در میان خیل دوستداران او، نانوایى بود كه شبلى را هرگز ندیده و فقط نامى و حكایت‏هایى از او شنیده بود. روزى شبلى از كنار دكان او مى‏گذشت. گرسنگى، چنان، او را ناتوان كرده بود كه چاره‏اى جز تقاضاى نان ندید. از مرد نانوا خواست كه به او، گرده‏اى نان، وام دهد . نانوا برآشفت و او را ناسزا گفت. شبلى رفت.
در دكان نانوایى، مردى دیگر نشسته بود كه شبلى را مى‏شناخت . رو به نانوا كرد و گفت: (( اگر شبلى را ببینى، چه خواهى كرد؟ )) نانوا گفت: (( او را بسیار اكرام خواهم كرد و هر چه خواهد، بدو خواهم داد.)) دوست نانوا به او گفت: (( آن مرد كه الآن از خود راندى و لقمه‏اى نان را از او دریغ كردى، شبلى بود . )) نانوا، سخت منفعل و شرمنده شد و چنان حسرت خورد كه گویى آتشى در جانش برافروخته‏اند . پریشان و شتابان، در پى شبلى افتاد و عاقبت او را در بیابان یافت . بى‏درنگ، خود را به دست و پاى شبلى انداخت و از او خواست كه بازگردد تا وى طعامى براى او فراهم آورد . شبلى، پاسخى نگفت . نانوا، اصرار كرد و افزود: (( منت بر من بگذار و شبى را در سراى من بگذران تا به شكرانه این توفیق و افتخار كه نصیب من مى‏گردانى، مردم بسیارى را اطعام كنم . )) شبلى پذیرفت.
شب فرا رسید . میهمانى عظیمى برپا شد . صدها نفر از مردم بر سر سفره او نشستند . مرد نانوا صد دینار در آن ضیافت هزینه كرد و همگان را از حضور شبلى در خانه خود خبر داد .
بر سر سفره، اهل دلى روى به شبلى كرد و گفت: «یا شیخ!نشان دوزخى و بهشتى چیست؟»
شبلى گفت: «دوزخى آن است كه یك گرده نان را در راه خدا نمى‏دهد؛ اما براى شبلى كه بنده ناتوان و بیچاره او است، صد دینار خرج مى‏كند!بهشتى، این گونه نباشد.»

به نقل از: «رضا بابایى، حكایت پارسایان»


هدیه خداوند و تحول روحی «دزد شَبرو» !! توسط احمد خضرویه»


هدیه خداوند و تحول روحی «دزد شَبرو» !!
دزدى به خانه «احمد خضرویه» رفت و بسیار بگشت و چیزى نیافت كه قابل دزدى باشد . خواست كه نومید بازگردد كه ناگهان احمد، او را صدا زد و گفت:اى جوان!سطل را بردار و از چاه، آب بكش و وضو بساز و به نماز مشغول شو تا اگر چیزى از راه رسید، به تو بدهم؛ مباد كه تو از این خانه با دستان خالى بیرون روى!دزد جوان، آبى از چاه بیرون در آورد، وضو ساخت و نماز خواند.
روز شد . كسى در خانه احمد را زد . داخل آمد و 150 دینار نزد شیخ گذاشت و گفت این هدیه، به جناب شیخ است . احمد رو به دزد كرد و گفت: دینارها را بردار و برو؛ این پاداش یك شبى است كه در آن نماز خواندى . حال دزد، دگرگون شد و لرزه بر اعضایش افتاد. گریان به شیخ نزدیك‏تر شد و گفت: تاكنون به راه خطا مى‏رفتم . یك شب را براى خدا گذراندم و نماز خواندم، خداوند مرا این چنین اكرام كرد و بى‏نیاز ساخت. مرا بپذیر تا نزد تو باشم و راه صواب را بیاموزم. كیسه زر را برگرداند و از مریدان شیخ احمد گشت.

 « ابوحامد احمدبن خضرویه بلخی . یکی از مشایخ و بزرگان عرفان خراسان و معاصر بایزید بسطامی و یحیی بن معاذ رازی بود»


شیخ «ابوسعید ابوالخیر»


ای بنی آدم به چه چیز خود توانید مباهات کرد ؟؟!!
شیخ «ابوسعید ابوالخیر» با مریدان از جایى مى‏گذشت . چاه خانه‏اى را تخلیه مى‏كردند . كارگران با مَشك و خیك، نجاسات را از اعماق چاه بیرون ‏كشیده و در گوشه‏اى مى‏ریختند . شاگردان شیخ، خود را كنار مى‏كشیدند و لباس خود را جمع مى‏كردند كه مبادا، به نجاست آلوده شوند، و به سرعت از آن جا مى‏گریختند.
ابوسعید، آنان را صدا زد و گفت: «بایستید تا بگویم این نجاسات، به زبان حال، با ما چه مى‏گویند.»
مى‏گویند: «ما همان طعام‏هاى خوشبو و خوش طعمیم كه شما دیروز، ما را به قیمت‏هاى گزاف مى‏خریدید و از بهر ما جان و مال خود را نثار مى‏كردید و هر سختى و مشقتى را در راه به دست آوردن ما تحمل مى‏كردید. ما را كه طعام‏هایى خوش طعم و بو بودیم، به خانه هایتان آوردید و به یك شب كه با شما هم صحبت و هم نشین شدیم، به رنگ و بوى شما در آمدیم . اینک از ما مى‏گریزید؟! حال آنکه بر ما است كه از شما بگریزیم !!!.»

برگرفته از: «محمد بن منور، اسرار التوحید فى مقامات الشیخ ابى سعید، تصحیح دكتر ذبیح الله صفا، ص . 199»





رحم الله عمــــی العباس ....

 

 

 
تا دست راستش را جلوتر برد تازه یادش افتاد
بغضش گرفت و اشکش جـــاری شد
لبخند حضرت عشق را میدید و زیر لب میگفت :

رحم الله عمــــی العباس ....
 

عاشـقان را عشـق باید، عشقی از سنخ خدا

عاشـقان را عشـق باید، عشقی از سنخ خدا

عـشـقـشـان بـا شــوق آیــد، شـــوق دیـدار و لقا

شـوقـشـان دیدار یار است و نسـیم وصل او

عشـقـشان از عقل خیزد، عقـل بی چون و چرا

تو مقام سروری شان از من بی خود مپرس

بر زمـیـن بـاشـنـد و جـانـشـان تا مـقـام کـبـریا

در میان آتـشـند و روحـشان بی درد نـیـست

آتـــش عــــلــم خـدا و درد هـــجــــران و دعـا

پا به مـلک این جهان و دسـت بر افـلاکـیان

جـسـمشـان هم بـر زمـیـن و روح رفـته تا سما

از تـمـام عالم ایشان نـقـطه وحـدت به دست

پـای کـوبـان رفــتـه اند انـدر خـطـی بـی انـتها

گــشــتـه گویای اناالحق عـاشــقان مـسـت تو

جوی خون جاری ازایشان بعد هر صوت وندا

از یـکی شـان مر شـده گویی سر داری بـلند

آن یکی گـشته شـهـنـشه چون علی و مصطفی

شـاه عـقـل و شاه عـشـق و عروه الوثقی دین

کـشـتـه عـشـقت شـده هـم در عـیان و هم خـفـا

ماه و خورشید و شب و روز و فلک گردان شده

گــرد آن روی چــو مــاه داور صـــاحــب ولا

کـلـشـان گـویـنـد الاها جـان ما را تـو سـتـان

تـو بـمـان و تو بمان ای فضل تو حـاجت روا

آخـر ای جـانـا دمـی بر حال مـجـنونان نگـر

بشنو ای لیلا از ایشان یک دمی بانـگ و نوا

عـاشـقـان گـفتـنـد و رفـتـند و نمی گیرد دمی

آتـش عـشــقــت به مـا تا وا رهـیــم از این بلا

آن قــدر گــویـم دعـا و خـوانـمـت ای دلـبـرا

تا ز فضل و بخششـت از خود رها گردم رها

جزاى ملامت عاشق ( «سرى سقطى» )


جزاى ملامت عاشق
«سرى سقطى» عارف مشهور بغدادی (متوفی به سال 251 ه.ق در سن 98 سالگی) در طریقت پیرو راه «محبت و شوق» بود (یعنی در مکتب سلوکی از اهل رجاء و خراباتی به حساب می آمد). «جُنید بغدادى»، عارف نامدار اسلامى و خواهر زاده او، وصیت كرده بود كه او را در قبر «سرى سقطى» دفن كنند.
نقل است كه شبی یعقوب نبی علیه السلام را به خواب دید. وی را گفت:« اى پیغمبر خدا!این چه شور است كه از بهر یوسف در جهان انداخته‏اى؟ چون تو را محبت به خدا، كامل است، پس حدیث یوسف را از یاد ببر.»
ندایى به درون او رسید كه« باش تا بنگرى!»، و جمال یوسف (ع) را به او نمایاندند . نعره‏اى زد و بى‏هوش افتاد . سیزده شبانروز بى‏عقل افتاده بود و چون به عقل باز آمد، گفتند: « این جزاى آن كس است كه عاشقان را ملامت كند.»

برگرفته از: «فریدالدین عطار نیشابوری، تذكرة الاولیاء، ص 222 . »

محاسن هیجان های منفی

احساس ترس ، غم ، گناه و يا خشم ناخوشاينداست در دنياي آرماني و

خيالي قطعاً چنين هيجانهايي وجود ندارد. اما آيا عجب نخواهد بود كه ديگر

احساس غم ، ترس و گناه وجود نداشته باشد؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟

ت رررررررررررررررر س

ادامه نوشته

تولدی دوباره

برداشتی روانشناختی از سوره مبارکه کهف در قران و کاربرد آن در مشاوره

مولانا : "تنگ است مرا هر هفت فلک،چون مي رود او در پيرهنم "

ادامه نوشته

اصالت بهتر است یا تربیت خانوادگی؟

اصالت بهتر است یا تربیت خانوادگی؟

روانشناسان عزیز ادامه مطلب را حتما بخوانید...........

ادامه نوشته

تقدیم به امام زمان علیه السلام

تقدیم به امام زمان علیه السلام

نديدم شهي در دل آرايي تو، به قربان اخلاق مولايي تو

تو خورشيدي و ذره پرنورتريني ، فداي سجاياي زهرايي تو

نداري خماري به مشتاقي من ، نديدم نگاهي به صهبايي تو

نداري خرابي به بي تابي من ، نديدم سبوئي به مينايي تو

نداري ز کويت زمن بي نواتر، نديدم کريمي به طاهايي تو

نداري گدايي به رسوايي من ، نديدم نگاري به زيبايي تو

نداري مريضي به بدحالي من ، نديدم دمي چون مسيحايي تو

نداري غلامي به تنهايي من ، نديدم غريبي به تنهايي تو

نداري اسيري به شيدايي من، نديدم کسي را به آقايي تو

اميد غريبان تنها کجايي ؟ چراغ سر قبر زهرا کجايي

تجلي طاها، گل اشک مولا، دل آشفته داغ آن کوچه غم ،

گرفتار گودال خونين ، گرفتار غم هاي زينب ، سيه پوش قاسم،

عزادار اکبر، گل باغ ليلا، پريشان دست الم گير سقا،

نفس هاي سجاد، نواهاي باقر ، دعاهاي صادق ،

کس بي کسي هاي شب هاي کاظم ، حبيب رضا و انيس غريب جواد الائمه ،

تمناي هادي ، عزيز دل عسکري ، پس نگارا بفرما کجايي ؟ کجایی؟


دلم جز هوايت هوايي ندارد ، لبم غير نامت نوايي ندارد

وضو و اذان و نماز وقنوتم ، بدون ولايت صفايي ندارد

دلي که نشد خانه ياس نرگس ، خراب است و ويران ، بهايي ندارد

مرا در کمندت بيفکن که ديگر ، گرفتار عشقت رهايي ندارد

خوشا آنکه غير از ظهورت نگارا، شب قدر ديگر دعايي ندارد

يد اللهي و حق به جز دست مشگل گشاي تو مشگل گشايي ندارد

غلام توام از ازل تا قيامت ، که اين بندگي انتهايي ندارد

بيا تا جوانم بده رخ نشانم، که اين زندگاني وفايي ندارد

نگارا نگاهي که جز نوش لعلت ، دل زخم خورده دوايي ندارد

بيا تا نمردم به فکر دوا باش، به فکر علاج دل بي نوا باش

کريما ، رحيما، رئوفا ، عطوفا، نگارا ، بهارا،

بيا جان مولا ،بيا جان زهرا ، بيا جان زينب ، بيا جان سقا

سحر خيز مکه ، سحر خيز کوفه ، سحر خيز مشهد،

سحر خيز کرب و بلا و مدينه سحر ياد ما باش ..

غبار کربلا

http://s3.picofile.com/file/7986051933/0Itw2.gif

 

مرحوم تاج الدین حسن سلطان محمد در کتاب خود می نویسد :

در بغداد فاسقی بود که هنگام احتضار وصیت کرده بود که مرا ببرید نجف اشرف دفن کنید شاید

خداوند مرا بیامرزد و به خاطر حضرت امیر المومنین (ع) ببخشد.

چون وفات کرد قوم و خویشان او طبق وصیت او را غسل داده و کفن نمودند و در تابوتی گذاردند

و به سوی نجف حمل کردند.

شب حضرت امیر(ع) به خواب بعضی از خدام حرم خود آمدند و فرمودند : فردا صبح نعش یک فاسق

را از بغداد می آورند که در زمین نجف دفن کنند، بروید و مانع این کار شوید!

ونگذارید او را در جوار من دفن کنند. فردا که شد خدام حرم مطهر یکدیگر را خبر کردند ، رفتند و در

بیرون دروازه نجف ایستادند، که نگذارند نعش آن فاسق را وارد کنند، هر قدر انتظار کشیدند کسی

را نیاورند.

شب بعد باز در خواب دیدند حضرت امیر (ع) را که فرمودند : « آن مرد فاسق را که شب گذشته

گفتم نگذارید وارد شوند فردا می آیند، بروید و به استقبال او و او را با عزت و احترام تمام بیاورید

و در بهترین جاها دفن کنید. »

گفتند: آقا شب قبل فرمودید نگذارید و حالا می فرمایید بهترین جا دفن شود !؟

حضرت فرمود : « آنهایی که نعش را می آردند، شب گذشته راه را گم کردند و عبورشان به زمین

کربلا افتاد ، باد وزید خاک و غبار کربلا را در تابوت او ریخته از برکت خاک کربلا و احترام فرزندم

حسین (ع) خداوند از جمیع تقصیرات او گذشت او را آمرزید و رحمت خود را شامل حالش گردانیده

است .»

« تحفته المجالس - انوار آسمانی ص ۱۰۴ »


درد و دل یک چادر

درد و دل یک چادر
سلام
نام من چادر است ..نام مادرم حجاب و پدرم عفاف است …
روزگارم بد است و از همه شما دلگیرم …
شما از من که میراث خانمی پهلو شکسته هستم خوب محفاظت نکردید ، هیچ وقت یادم نمیرود … از کوچه تا بین در و دیوار همیشه همراهش بودم وقتی زمین خورد ، خاکی شدم … وقتی سیلی خورد ، در صورتش بودم ، وقتی بین در و دیوار محسنش سقط شد ، خونی شدم … خوب میدانم چه دردی کشید تا من را برای شما به ارث گذارد…
و شما با من چه کردید ؟؟؟ شما کار را به جایی رساندید که میخواهند مرا با زور و بگیر و ببند به دیگران غالب کنند و من خوب میدانم چرا کارم به اینجا کشیده شده …
از شماست که برماست …
شنیدم که میگفتید اگر میخواهی کسی را خراب کنی از او بد دفاع کن و شما با من همین کار را کردید !
اگر شمایی که خود را وارثان من میدانید درست رفتار میکردید و حرمتم را حفظ میکردید وضعیت من اینگونه نبود …
عده ای مرا تبدیل به استتاری برای گناهانتان کردید تا بگویند فلانی زیر چادر هر کاری میکند و باعث شدید قداستم کمرنگ شود …
مرا وسیله تکبر و فخر فروشی و خود برتر بینی کردید …
مرا تبدیل به شنلی کردید تا در میان سیاهی من ، رنگی بودن کفش و جوراب ها و مانتوهای رنگارنگتان بیشتر جلوه کند …
عده ای مرا به تمسخر گرفتید و از میان من دست های عریان و موهایتان را بیرون گذاشتید …
مرا به هر جایی بردید … از شانه به شانه ی نامحرم در تاکسی و دانشگاه و میان پسر ها تا کافی شاپ و محیط های فاسدتر …
هنر پیشه هایتان مرا فقط برای فیلم بازی کردن خواستند و شما هم با من فیلم بازی کردید تا در نقش دختری معصوم باشید …
به سیاهی رنگم ایراد گرفتند … و شما سعی کردید مرا عوض کنید !!!
عده ای از شما به من مدل دادید ، تقصیر خودتان را گردن من انداختید و شکل مرا عوض کردید تا مثلا محبوب تر شوم … مرا تبدیل به مانتوهای براق و لبنانی و ملی و اندامی کردید …
شما به میراث فرهنگیتان دست نمیزنید و آن را تغییر نمیدهید اما در من که میراثی گرانبهاتر بودم دست بردید و هویتم را از من گرفتید …
به من خیانت کردید و من را که قرار بود جلوی زینت ها را بگیرم تبدیل به زینت کردید ، از زیر من روسری های رنگارنگ بیرون زدید و یادتان رفت برای چه چیز آمده ام و اگر قرار بود زیبا باشم زیبا به شما میرسیدم …
شکایت شما را خواهم کرد …
به شما توصیه میکنم به جای عوض کردن و مدل دادن به من خودتان را عوض کنید ، به جای اینکه مرا به شوی لباس بکشانید نگاهی به خودتان بیندازید شاید ایراد از خودتان باشد ...



 

سلام، امام غریب من

 

سلام، غریب تر از هر غریب

سلام، مزار بی چراغ، تربت بی زائر، بهشت گمشده

سلام، آتشفشان صبر، چشمان معصوم، بازوان مظلوم، زبان ستمدیده

سلام، سینه شعله ور، جگر سوخته، پیکر تیرباران شده

سلام، امام غریب من

 

ولایت فقیه


قدرت + اجرای هوای نفس =  دیکتاتوری

  قدرت + اجرای  حرف خدا  =  ولایت فقیه

عرفان روح الله



تعبیر امام خمینى(ره) در مورد مداخله در سیاست
امام خمینى (قدس سره ) فرمود: وقتى كه ما در حبس بودیم ، و بنا بود كه حالا دیگر از حبس بیرون بیائیم و برویم قیطریّه و در حصر (تحت نظر) باشیم (در سال 1343 ه‍ ش ) رئیس امنیت آن وقت در آنجا (زندان ) حاضر بود، كه ما بنا بود از آن مجلس برویم ، ما را بردند پیش او، او ضمن صحبتهایش ، گفت : ((آقا سیاست عبارت از دروغگوئى است ، عبارت از خدعه است ، عبارت از فریب است ، عبارت از پدر سوختگى است ، این را بگذارید براى ما)).
من به او گفتم : ((این سیاست مال شماست ))...
البته سیاست به آن معانى كه اینها مى گویند كه دروغگوئى ، چپاول مردم با حیله و تزویر و سایر چیزها، تسلط بر اموال و نفوس مردم ، این سیاست هیچ ربطى به سیاست اسلامى ندارد، این سیاست شیطانى است ، اما سیاست به معناى اینكه جامعه را راه ببرد و هدایت كند، به آنجائى كه صلاح جامعه صلاح افراد است ، این در روایات ما براى نبى اكرم (ص ) با لفظ سیاست ، ثابت شده است و در زیارت جامعه (در مورد امامان ) آمده : ساسة العباد: ((یعنى سیاستمداران بندگان )). و در آن روایت هم هست كه پیغمبر (ص ) مبعوث شد كه سیاست امت را متكفّل باشد.


به نقل از: «محمد محمدی اشتهاردی، داستان دوستان، ج.5، حکایت 8»

زنان عارفه


زنان عارفه
به نام خدا/


مردان را طی طریق گذاردن بسی هموارتر از زنان است چرا که آنها از اختیار بیشتری در انتخاب مسیر زندگی برخوردارند. توضیح آن که مردان زنی را به همسری انتخاب می کنند و او را به طریق خود تعلیم می دهند و همان آیه شریفه الرجال قوامون علی النساء در اینجا بسیار به کار می آید. حال آن که زنان لاجرم تابع شوهر خود هستند و به جز زنان خاص و آزاده، عوام زنان به همان اعتقاد مردان خود هستند.از طرفی زنان عارفه نیز نخست به دلیل در معرض اجتماع نبودن و نداشتن امکان درس و مکتب بر پا کردن و مرید گرفتن (به جز در موارد استثنا) ناشناخته مانده اند.بسیاری از زنان پرهیزگار و پارسا و عارف بی هیچ نام و نشانی آمدند و زیستند و رفتند و مصداق آن شدند که «آن را که خبر شد خبری باز نیامد».بسیاری از آنها هیچ گاه ازدواج نکردند زیرا حاضر نشدند با مردانی غیرمومن روزگار بگذرانند و  خدمت او بکنند و از روزی غیرحلال او ارتزاق کنند. بسیاری از آنها از معرض خواسته های شوم مردانی گمراه گریزان شدند و در خلوت تنهایی، عبادت و پارسایی را برگزیدند. بسیاری از آنها پا به پای شوهران مومن و دیندار خویش در دشواری های زندگی صبر پیشه کردند.زنان پارسا و عارفه نیز همچون سیده النساء العالمین مخفی ماندند و مخفیانه پرکشیدند. 

عنایات الهی در خواب




بسم الله الرحمن الرحیم

عنایات الهی در خواب:
سالک راه خدا باید ملتفت باشد که ممکن است خداوند جواد در خواب چنان که برای انبیاء و سایرین از اولیء و مومنی در حال خواب، موهبت های عظیمه عنایت فرموده است، به او هم عنایت فرماید؛ حتی من خبر دارم بعضی را در حال خواب وسط روز، معرفت نفس دست داده بود و دیده بود کانّه عالم برداشته شد، حقیقت نفس او طلوع کرد و کانّه متحد است با حقیقت ملک الموت و از عظمت این حال، بیدار شده بود، دیده بود کانّه حقیقت او، این بدنش را به خودش جذب می کند! وحشت کرده، هم خوابه خود را بی اختیار صدا زده بوده که من چرا این طور می شوم؟! تا آن حال از او رفته بود.

کشف معارف در عالم خواب:
ای بسا معارف که از رویاها برای سالکین کشف شده و بسا مقامات که از رویای انبیاء و ائمه علیهم السلام و بزرگان دین به سالک عنایت می شود. در تفسیرِ «لهم البشری فی الحیاه الدنیا و فی الآخره» (در زندگی دنیا و آخرت، برای آنها بشارت و سرور است)، روایتی وارد شده که بُشری در دنیا عبارت از رؤیاهای مبشّره است که در دنیا، خود بنده و یا غیره در حقّش می بیند.

خواب های بشارت آمیز میرزا جواد آقا ملکی تبریزی از زبان خود ایشان:
این عبد ذلیل خیلی امیدواری هایم به بعضی رؤیاهایی است که در آنها حضرات معصومین علیهم السلام را زیارت کرده ام و مورد مرحمت های بزرگ شده ام. حتی خیلی شده که از لذت آن رؤیاها وقا خواب ها با لذت و راحت، امیداری و رجاء به آن رؤیاها، می خوابیدم. یکی هم به بنده گفت: مگر به خواب ببینی! اگر چه خوب گفت، لیکن آن را هم قبول دارم.
با یاد خوشت خُسبم، در خواب خوشت بینم
از خواب چو برخیزم، اول تو به یاد آیی

فیلسوفان معاصر در روحانیت شیعه (18 ): تکمله-اشارتی کوتاه به سایر فلاسفه معاصر ایران


فیلسوفان معاصر در روحانیت شیعه (18 ): تکمله-اشارتی کوتاه به سایر فلاسفه معاصر ایران


بی‌شک شمار فیلسوفان، مدرسان و مؤلفان فلسفه اسلامی معاصر بیش از آن است که در این نوشتار آوردیم. برخی از آنها عبارت‌اند از: حسینعلی راشد، نویسنده کتاب دو فیلسوف شرق و غرب، جلال‌الدین همایی محقق در فلسفه و عرفان اسلامی و نویسنده کتاب مولوی‌نامه، شهید سیدمحمد حسینی بهشتی مدرس فلسفه تطبیقی و مؤلف آثاری در الهیات، محمود شهابی مؤلف کتاب رهبر خرد در منطق و رساله‌ای در وحدت وجود، عبدالجواد حکیمی فلاطوری صاحب‌نظر و دارای آثاری در فلسفه اسلامی، سیدمصطفی خمینی صاحب تعلیقات بر برخی کتب فلسفی و تفسیری بر قرآن کریم، آیت الله محمد شاه‌آبادی از مدرسان برجسته حکمت و عرفان اسلامی، غلامحسین ابراهیمی دینانی مدرس فلسفه اسلامی و مؤلف آثار فلسفی متعدد از جمله کتاب قواعد کلی در فلسفه اسلامی و احمد احمدی استاد فلسفه تطبیقی و مترجم برخی آثار مهم در فلسفه غرب و... .
استادان بسیاری نیز در ایران به تحقیق و تدریس در فلسفه غرب و احیانا فلسفه تطبیقی اشتغال داشته‌اند، مانند یحیی مهدوی، کریم مجتهدی، محسن جهانگیری، رضا داوری، غلامعلی حداد عادل.

چنان‌که دیدیم از جهت مواضع و گرایش‌های فلسفی نیز تنوع قابل توجهی وجود دارد. وجود جریان‌ها و گرایش‌های مختلف فلسفی در ایران معاصر ـ همچون فیلسوفان تابع سنت صدرایی که خود مشتمل بر گرایش‌های مختلف است، منتقدان فلسفه صدرایی، جریان سنت‌گرای نصر، اصحاب فردید، پیروان مکتب‌های مختلف فلسفی غرب و مخالفان فلسفه که گاه درگیر مباحث فلسفی می‌شوند ـ نشانگر پویایی و حیات تفکر فلسفی در این سرزمین است.

آنچه در این نوشتار به اختصار متعرض شدیم، محدود است به آرای فیلسوفان معاصر متعلق به نسل گذشته. اما حکایت تفکر فلسفی در ایران توقف ندارد و نسل تازه‌ای از فیلسوفان و متفکران در حوزه‌های دینی و دانشگاه‌های کشور در حال رشد و بالندگی است.

در اینجا مناسب است به برخی از تحولاتی که در نوع فلسفه‌ورزی فلاسفه معاصر اسلامی دیده می‌شود فهرست‌وار اشاره کنیم: توجه به تاریخ فلسفه، مطالعه فلسفه غرب، مطالعات تطبیقی در فلسفه، توجه به شعب مختلف فلسفه نه فقط مابعد الطبیعه، تحول در آموزش فلسفه، عمومی شدن فلسفه، فارسی‌نگاری در فلسفه، غلبه بر مخالفان فلسفه، محوریت حوزه فلسفی قم و تداوم سیطره فلسفه صدرایی برخی از ویژگی‌های فلسفی‌ورزی معاصر در ایران است.       به نقل از چکیده کتاب: «دکتر محمد فنایی اشکوری، برخی از فیلسوفان معاصر اسلامی در حوزه علمیه، مجمع عالی حکمت اسلامی، 1390»   منابع:
1. آشتیانی، سید جلال‌الدین، (1354)، منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران، تهران: انیستیتو ایران و فرانسه.
2. ـــــــــــــــــــــــ، (1378) نقدی بر تهافت الفلاسفه غزالی، قم: دفتر تبلیغات اسلامی.
3. امام خمینی، سید روح الله، (1381) تقریرات فلسفه (شرح منظومه و اسفار)، 3 جلد، به کوشش سید عبدالغنی اردبیلی، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
4. جعفری، محمدتقی، (1373)، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی جلال‌الدین محمد بلخی، تهران: انتشارات اسلامی، چاپ دوازدهم.
5. ــــــــــــــــ، عرفان اسلامی، تهران: مؤسسه نشر کرامت.
6. جمشیدی، حسن، (1385) «گنج پنهان فلسفه و عرفان» در شریعه شهود، به کوشش عبدالحسین خسروپناه، تهران: انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
7. ـــــــــــــــ، (1385) حکمت و معرفت، تهران: انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
8. جوادی آملی، عبدالله، (1375)، رحیق مختوم، شرح حکمت متعالیه، قم: مرکز نشر اسراء.
9. حائری مازندرانی، محمد صالح، (1362)، حکمت بوعلی سینا، جلد سوم، انتشارات حسین علمی، چاپ سوم.
10. حائری یزدی، مهدی، (1384)، جستارهای فلسفی (مجموعه مقالات)، به اهتمام عبدالله نصری، تهران: مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران.
11. حسن‌زاده آملی، حسن، (1370)، قرآن و عرفان و برهان از هم جدایی ندارند، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
12. ــــــــــــــــــــ، (1371) عیون مسائل النفس و سرح العیون فی شرح العیون، تهران: امیر کبیر.
13. حسن‌زاده آملی، حسن، (1381) شرح فص حکمة عصمتیة فی کلمة فاطمیة، تهران: طوبی.
14. خبرنامه حکمت اسلامی، شماره 9، سال 1389.
15. الصدر، السیدمحمدباقر، (1391ق) ، الأسس المنطقیة للإستقراء، بیروت: دار التعارف للمطبوعات.
16. ــــــــــــــــــــــــ ، (1402ق)، فلسفتنا، بیروت: دار التعارف.
17. ــــــــــــــــــــــــ ، (1421ق)، الإسلام یقود الحیات، تهران: الهدی.
18. عربی، حسین علی (1381)، اندیشه ماندگار، قم: زلال کوثر.
19. مصباح یزدی، محمدتقی، (1362)، نقش علامه طباطبایی در معارف اسلامی در یادنامه علامه طباطبایی، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
20. مطهری، مرتضی، (1375) خدمات متقابل اسلام و ایران، مجموعه آثار، ج 14، تهران: انتشارات صدرا، تهران.    

فیلسوفان معاصر در روحانیت شیعه (17): آیت الله محمدی گیلانی


فیلسوفان معاصر در روحانیت شیعه (17): آیت الله محمدی گیلانی


آیت الله محمدی گیلانی (دامت برکاته) در سال‌ 1323 همزمان‌ با تأسیس‌ حوزه‌ علمیه‌ رودسر به‌ حوزه‌ علمیه‌ رودسر رفت‌ و جامع‌ المقدمات‌ را فرا گرفت‌. آنگاه‌ در سال‌ 1325 به‌ حوزه‌ علمیه‌ قم‌ مشرف‌ شد و به‌ تکمیل‌ دروس‌ ادبیات‌ و فراگیری‌ دروس‌ دوره‌ سطح‌ پرداخت‌. با پایان‌ یافتن‌ دوره‌ سطح‌، به‌ درس‌ خارج‌ آیت ‌الله‌ العظمی‌ بروجردی‌(ره‌) راه‌ یافت‌ و در مدت‌ دوازده‌ سال‌ کتاب‌ صلوة‌ را در محضر ایشان‌ به‌ اتمام‌ رساند. به‌ موازات‌ آن‌ در درس‌ اصول‌ فقه‌ امام‌ خمینی‌(ره‌) نیز حضور پیدا کرد و از آن‌ بهره‌های‌ بسیار برد. در طول‌ این‌ مدت‌ در درس‌ اسفار و شفای‌ علامه‌ سید محمدحسین‌ طباطبایی‌ نیز به‌ مدت‌ هفت‌ سال‌ شرکت‌ نموده‌ است‌. او در سالهای‌ تحصیل‌ خود با استادان‌ و فضلای‌ بسیاری‌ رابطة‌ دوستی‌ داشته‌ که‌ برخی‌ از اعضای‌ جامعه‌ مدرسین‌ از آن‌ جمله‌اند. فعالیتهای‌ علمی‌ و فرهنگی آیت‌الله‌ محمدی‌ گیلانی‌ خدمات‌ فرهنگی‌ بسیاری‌ را به‌ انجام‌ رسانده‌ است‌. او بسیاری‌ از کتب‌ دورة‌ سطح‌ در فقه‌ و اصول‌ و حکمت‌ و تفسیر را بارها تدریس‌ کرده‌ است‌. وی از اساتید دانشکده الهیات دانشگاه تهران و دانشگاه امام صادق در مفطع دکتری بوده است. از این‌ رهگذر شاگردان‌ بسیاری‌ تربیت‌ و به‌ عالم‌ اسلام‌ تقدیم‌ شده‌اند. آیت ‌الله‌ محمدی‌ گیلانی‌ کتاب‌های‌ بسیاری‌ تألیف‌ کرده‌ که‌ برخی‌ به‌ شرح‌ زیر است‌: 1.    قضا و قضاوت در اسلام؛‌ 2.    حقوق کیفری در اسلام؛ 3.    شرح زیارت اربعین‌؛ 4.    شرح مناجات شعبانیه‌؛ 5.    المعاد فی الکتاب و السنه‌؛ 6.    بخشی از کتاب الامامه و الخلافه فی الکتاب و السنه؛ 7.    شرح زیارت امین الله‌؛ 8.    تکملة شوارق الالهام‌؛ 9.    حدیث الطلب و الارادة؛ 10.                      قرآن و سنن الهی در اجتماع بشر؛ 11.                      درس‌های اخلاق اسلامی؛ 12.                      امام راحل و فقه سنتی‌؛ 13.                      خلق جدید پایان‌ناپذیر (ترجمه رساله «قوه و فعل‌» علامه طباطبائی‌)؛ 14.                      ترجمه کتاب شفاء؛ 15.                      اسم مستأثر در وصیت امام و زعیم اکبر؛ 16.                      سروش قلم (مجموعه مقالات‌)؛ 17.                      شرح زیارت وارث‌؛ 18.                      در سایه حکمت (ترجمه و شرح گزیده‌ای از سخنان حکمت‌آمیز امیر مؤمنان علی(ع))‌. همچنین‌ از وی‌ مقالات‌ بسیاری‌ با عناوینی‌ چون‌ وجوه‌ شرعی‌ در نظام‌ اسلامی‌، بیمه‌ و موسیقی‌ در مجله‌ فقه‌ اهل‌ بیت‌ به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌. 

فیلسوفان معاصر در روحانیت شیعه (16): آیت الله سید حسن سعادت مصطفوی


فیلسوفان معاصر در روحانیت شیعه (16): آیت الله سید حسن سعادت مصطفوی

حکیم متّاله و فقیه اهل بیت حضرت آیت ا... سید حسن سعادت مصطفوی (مد ظله العالی) فرزند حضرت آیت ا... جامع معقول و منقول سید محمد سعادت مصطفوی(ره) متولد 1315.ش در شهر قائن می‌باشد. ایشان از 12 سالگی شروع به فراگیری علوم دینی نمودند و در 29 سالگی به ملکه اجتهاد دست یافته و به دریافت تصدیق اجتهاد از حضرات اساتیدشان نائل آمدند معظم اله از محضر اساتید بزرگواری بهره جسته‌اند: 1.    مرحوم حضرت والد بزرگوارشان که از مقدمات تا تمام سطح و یک دوره خارج فقه و اصول و همچنین یک دوره کامل حکمت مشاء در محضرشان بوده اند؛ 2.    یک دوره چهار ساله فقه خارج مرحوم آیت ا... حاج شیخ محمد تقی آملی (ره) صاحب «مصباه الهدی فی شرح عروه الوثقی»؛ 3.    یک دوره خارج کفایه نزد مرحوم آیت ا... حاج شیخ محمد حسین ثقفی تهرانی (ره) به مدت پنج سال؛ 4.    عرفان نظری و ذوقی در محضر عارف محقق حضرت استاد شیخ محمد علی حکیم تشکر شیرازی (ره)؛ 5.    یک دوره کامل حکمت متعالیه و اسفار نزد مرحوم آیت ا... سید ابوالحسن رفیعی قزوینی به مدت پنج سال. تدریس‌های ایشان: 1.    شرح اشارات و رسائل شیخ در مدرسه مروی 2.    شفاء شیخ‌الرئیس در دارالشفاء قم از 1383تاکنون 3.    دروس فقه و اصول ، کلام ، فلسفه مشاء حکمت متعالیه و عرفان نظری در دانشگاه های مختلف (دانشکده الهیات دانشگاه تهران - دانشگاه شهید بهشتی - دانشگاه تربیت مدرس تهران - دانشگاه امام صادق (ع))/ از سال 1363 تاکنون؛ 4.    شرح منظومه سبزواری. استاد راهنمای سی رساله در مقطع دکتری در موضوعات مختلف فلسفی و قریب 60 رساله را در مقطع فوق‌لیسانس در موضوعات مختلف فلسفی و کلامی و قرآنی در دانشکده الهیات دانشگاه تهران ـ دانشگاه شهید بهشتی ـ دانشگاه تربیت مدرس تهران ـ دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم تحقیقات ـ دانشگاه امام صادق(ع)

ایشان همچنین به مدت 9 سال ریاست دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه امام صادق (ع) و به مدت 4 سال ریاست دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران را بر عهده داشته اند . و اکنون ریاست گروه فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه امام صادق (ع) را عهده دار می باشند . آثار: 1.    الهیات بمعنی الاخص در قرآن مشتمل بر 600 صفحه که ثلث آن تدوین شده است 2.    الهیات و فلسفه در نهج‌البلاغه قریب 800 صفحه آماده ویرایش و نزدیک به چاپ 3.    شرح نمط دوم و سوم و چهارم اشارات و تنبیهات ابن‌سینا به فارسی مبسوط و تفصیلی 4.    مقاله‌های مختلف علمی قرآنی و فلسفی در مجلات علمی و پژوهشی

فیلسوفان معاصر در روحانیت شیعه (15): آیت الله سید رضی شیرازی



فیلسوفان معاصر در روحانیت شیعه (15): آیت الله سید رضی شیرازی

آیت الله سید رضی شیرازی (دامت برکاته) ابتدا در نجف به تحصیل پرداختند و سپس به مشهد و بعد به تهران آمدند. اساتید ایشان عبارتند از: 1.    سیوطی: آقا سیّد جلال‌الدین اُرموی و آقا سیّد محمّد حسن آل طیب 2.    شرح نظّام: آقا میرزا محمّد بروجردی 3.    حاشیه: آیت‌الله جولستانی 4.    مطوّل: آیت‌الله آقا مجتبی لنکرانی، آقا میرزا محمّد بروجردی 5.    قوانین: آیت‌الله فیاض اصفهانی، آقا میرزا ابوالحسن شعرانی 6.    شرح لمعه: آیت‌الله امام سدهی 7.    بخش عمدة رسائل‌: در نزد پدر 8.    کفایه جلدین: در نزد پدر 9.    مکاسب: آیت‌الله آقا شیخ محمّد کاظم شیرازی، آیت‌الله آقا عماد رشتی 10.                      خارج فقه و اصول: آیت‌الله آقا شیخ محمد کاظم شیرازی، آیت‌الله آقا شیخ محمد تقی آملی. 11.                      منظومه: آیت‌الله آقا میرزا محمّد مهدی الهی قمشه‌ای 12.                      اشارات: آیت‌الله آقا میرزا ابوالحسن شعرانی 13.                      اسفار: آیت‌الله آقا سیّد ابوالحسن رفیعی قزوینی، آقا میرزا احمد آشتیانی، اقا میرزا ابوالحسن شعرانی، آیت‌الله آقا محمد علی حکیم شیرازی 14.                      شرح فصوص: آیت‌الله رفیعی قزوینی، آیت‌الله آقا شیخ حسین فاضل تونی آثار: 1.    شرح منظومه 2.    الاسفار عن الاسفار 3.    نقد و طرح اندیشه‌ها 4.    زلال حکمت (تفسیر) 5.    حاشیه بر معالم 6.    حاشیه بر کفایه 7.    حاشیه بر رسائل 8.    حاشیه بر مکاسب 9.    حاشیه بر اسفار 10.                      حاشیه بر اشارات 11.                      حاشیه بر قوانین

فیلسوفان معاصر در روحانیت شیعه (14): آیت الله شیخ یحیی انصاری شیرازی



فیلسوفان معاصر در روحانیت شیعه (14): آیت الله شیخ یحیی انصاری شیرازی

حضرت آیت الله حاج شیخ یحیی انصاری شیرازی (دامت برکاته) در سال 1306 در روستای عالم پرور نوایگان داراب متولد شد. در سال 1320 جهت ادامه درس حوزوی به شیراز رفت و در حوزه علمیه شیراز؛ مدرسه خان درس سطح را نزد آیت الله سید نورالدین حسینی هاشمی تمام کرد. در سال 1330 جهت آموختن درس خارج عازم قم شد و در قم از محضر درس امام راحل عزیز و علامه طباطبایی در درس فلسفه کسب فیض نمودند و از شاگردان خصوصی علامه محسوب می شدند که با حضرات آیات عظام جوادی آملی، مصباح یزدی و حسن زاده املی هم درس بودند. آیت الله انصاری بسیاری از علوم عقلی از جمله اسفار ، الهیات شفا ،منطق شفا ، برهان شفا ، تمهید القواعد و... را در محضر علامه طباطبائی فرا گرفتند. و حتی علاوه بر درس حوزه پنج شنبه شب ها در منزلش همدرسان خود را به طور خصوصی از محضر درس علامه طباطبایی اگاه می کردند. در مورد تلمذ در محضر مرحوم الهی(برادر علامه طباطبائی)یکی از شاگردان از قول استاد نقل می کند که: مرحوم علامه طباطبایی به ما سفارش می‌کردند که از اخوی یعنی مرحوم سید حسن الهی استفاده کنید و ما هم کتاب شرح فصوص قیصری را نزد ایشان (مرحوم الهی) خواندیم و بعد از اتمام آن موفق شدیم کتاب تمهید القواعد ابن ترکه را به مدت یکسال و اندی موفق از نحو ایشان بیاموزیم.
شیخ یحیی انصاری از سال 1340رسما تدریس فقه و اصول و منظومه ملا هادی سبزواری را در حوزه شروع کردند و بیش از بیست سال تدریس کتاب منظومه ملا هادی سبزواری را ادامه داد و بعد از آن به تدریس کتاب اسفار اربعه ملا صدرا پرداخت که هم اکنون نیز ادامه دارد. کرسی تدریس این استاد فلسفه در مسجد سلماسی قم ـ یعنی همان مسجدی که امام خمینی (ره) در آن تدریس می‌کرد ـ برگزار می‌شد. بدینسان ایشان بیش از چهل سال سابقه استادی دارند. از جمله تألیفات آیت‌الله انصاری شیرازی می‌توان به مجموعه چهار جلدی شرح منظومه حکمت اشاره کرد، که البته دو جلد آن از روی سخنان درسی وی پیاده‌سازی و منتشر شده است. تدوین این کتب را حجت الاسلام والمسلمین استاد محمد مهدی مهندسی بر عهده داشتند. در مورد خضوع استاد در برابر معارف اهل بیت (ع) ، یکی از شاگردانشان می نویسد: ایشان ضمن اینکه یک حکیم و عارف به معنای دقیق بودند در پیشگاه احادیث بسیار خاضع بودند بطوری که در این سالهای اخیر روزهای چهارشنبه را اختصاص داده بودند به بحث پیرامون احادیث بحارالانوار که جلد 6 و 7 و آنچه مربوط به معاد بود همه را مطرح و توضیح می‌فرمودند. و اگر موردی پیش می‌آمد که مؤلف(علامه مجلسی) علیه الرحمه چیزی فرموده بودند که قابل مناقشه بود می‌فرمود مرحوم علامه عالی مقام مجلسی با این کار و خدمتی که به شیعه کرده است آنچنان وجودش نورانی شده است که انسان حیا می‌کند چیزی علیه او بگوید و دقیقاً این روحیه را از استادشان علامه طباطبایی به ارث برده بودند. حاج شیخ یحیی انصاری از شاگردان برجسته و مریدان امام راحل بودند.در زمان طاغوت به مدت سه سال در کوهدشت لرستان و نائین اصفهان تبعید شدند و به علت شدت مبارزاتش دو الی سه بار همراه با آقای هاشمی رفسنجانی در زندان ساواک بازداشت شدند.در کتاب تحلیل نهضت امام خمینی به نویسندگی سید حمید روحانی بیان شده است که شیخ یحیی انصاری جزء یکی از دوازده نفری است که مرجعیت امام خمینی را در سال 42 تایید کردند ( یعنی بعد از فوت آیت الله بروجردی). در این زمینه حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب خطاب به آیت الله انصاری فرمودند: شما از پیشگامان نهضت هستید.
در وصف مقام علمی و معنوی حاج شیخ یحیی انصاری همین بس که حضرت آیت الله بهجت مرجع بزرگ عالیقدر فرموده اند وقتی شخصیتی مانند آیت الله انصاری شیرازی هست هیچ مشکلی نداریم و باید به این شخصیت معنوی افتخار کنیم و ببالیم و مرحوم آیت الله گلپایگانی به شاگردان خود گفته بودند بروید زهد و پارسایی و اخلاق را از انصاری شیرازی بیاموزید. مرحوم آیت الله گلپایگانی وصیت کرده بود که شیخ یحیی انصاری مرا به خاک برسپارد و دامادم یعنی صافی گلپایگانی نماز مرا بخواند. یکی از شاگردان استاد انصاری شیرازی درباره ارتباط امام(ره) با استاد چنین می گوید: به حضرت امام(ره) آنچنان نزدیک و عزیز شده بود که در این سالهای اخیر روزی مرحوم سید احمد خمینی(ره) به دیدار حضرت استاد به منزل ایشان آمدند و در آنجا خطاب به استاد گفتند:شما در نزد آقا حضرت امام(ره) آنقدر محترم و معتبر هستید که در نجف اشرف که بودیم اگر نامه‌ای از شما می‌رسید و احیاناً برای وکالت تقاضا شده بود آقا فرموده بودند برای اثبات باید دو نفر از آقایان ایران شهادت کتبی بدهند مگر شیخ یحیی که شهادت ایشان در حکم شهادت دو نفر است و زمانی که مرحوم امام(ره) در قم اجلال نزول داشتند یک شب را اختصاص دادند به منزل جناب استاد انصاری. مجمع عالی حکمت اسلامی در دومین گردهمائی اساتید علوم عقلی از این مقام علمی تقدیر به عمل آورد.

فیلسوفان معاصر در روحانیت شیعه (13): آیت الله شیخ جعفر سبجانی


فیلسوفان معاصر در روحانیت شیعه (13): آیت الله شیخ جعفر سبجانی



آیت اللّه حاج شیخ جعفر سبحانى، پس از فراغت از تحصیلات ابتدایى وارد حوزه علمیه تبریز شد و دروس مقدمات و سطح را نزد اساتید آن زمان فرا گرفت. در مهرماه 1325 شمسى وارد قم شد و به تکمیل سطوح، همت گماشت. باقیمانده فرائد الاُصول را نزد مرحوم آیت اللّه حاج میرزا محمد مجاهدى تبریزى (1327ـ 1379ق) و آیت اللّه حاج میرزا احمد کافى (1318ـ1412ق) آموخت و کفایة الاُصول را هم نزد مرحوم آیت اللّه العظمى گلپایگانى (م1414ق) بیاموخت. وی پس از تکمیل سطوح عالیه در 1369ق، به درسهاى خارج فقه و اصول راه یافت و از محضر اساتیدی چون مرحوم آیت اللّه العظمى بروجردى، مرحوم آیت اللّه العظمی حاج سید محمد حجت و مرحوم آیت اللّه العظمى امام خمینى استفاده کرد.
معظم له تا پایان دوره اوّل درس اصول حضرت امام، به درس ایشان حاضر گشت آنگاه بر آن شد تا مجموع درسهاى ایشان را به دقت ضبط کند و تحریر نماید،ه این کار در ضمن 7 سال (1330ـ 1337ش) انجام گرفت و در همان زمان به چاپ رسید.
آیت اللّه سبحانى به غیر از تحصیل دروس فقه و اصول ، به آموختن فلسفه و کلام و تفسیر نیز اشتغال داشت. مطالعات فلسفى خویش را با شرکت در درسهاى منطق و فلسفه حضرت آیت اللّه علاّمه سید محمد حسین طباطبائى(م1402ق) تکمیل نمود و در سالهاى 1328تا 1330 ش شرح منظومه و پس از آن بخش اعظم اسفار را نزد ایشان فرا گرفت و همزمان، در جلسه شبهاى پنجشنبه و جمعه علاّمه طباطبائى که در آن فلسفه مادى به نقد کشیده مى شد و نگارش کتاب ارزشمند "اصول فلسفه و روش رئالیسم" و پاورقی آن توسط استاد شهید آیت اللّه مطهرى حاصل آن جلسات بود، شرکت جست و پس از پایان این دوره به خواست حضرت استاد علاّمه، کتاب اصول فلسفه رابه عربى بازگرداند که نخستین جلد آن با تقریظ علامه طباطبائى به چاپ رسید. وی علاوه بر نگارش مقالات متعدد در مجلات معتبر علمى، مصاحبه هاى فراوان، بنیاد مؤسسات تحقییقاتى و تأسیس مجلات علمى، به تألیفات بسیار در زمینه هاى مختلف دینى همچون: تفسیر، حدیث، فقه، اصول، کلام، تاریخ، فلسفه، ملل و نحل، رجال، درایه، علوم ادبى پرداخته است. برخی از آنها به شرح ذیل است: 1.    تفسیر سوره رعد به نام قرآن واسرار آفرینش؛ 2.    تفسیر سوره حدید به نام قرآن و معارف عقلى؛ 3.    تفسیر سوره حجرات به نام سیستم اخلاقى اسلام؛ 4.    منشور جاوید قرآن(14 جلد(؛ 5.    مفاهیم القرآن(10جلد(؛ 6.    عدل در قرآن ؛ 7.    اصالت روح از نظر قرآن؛ 8.    شناخت صفات خدا؛ 9.    آشنایى با اصول اسلام؛ 10.                      جهان بینى اسلامى (دیدگاه اسلام درباره هستى، دنیا، انسان در جهان)؛ 11.                      الهیات و معارف اسلامى:1.خدا و نظام آفرینش، 2. خدا و صفات جمال و جلال،3. خدا و بیامبران، 4. خدا و بیامبر اسلام ، 5.خدا و امامت، 6. خدا و معاد. نگارش و تنظیم: دانشمند معظم آقاى استادى . معاد انسان و جهان؛ 12.                      فلسفه اسلامى و اصول دیالکتیک؛ 13.                      سرنوشت از دیدگاه علم و فلسفه؛ 14.                      شناخت در فلسفه اسلامى؛ 15.                      هستى شناسى در مکتب صدر المتألهین؛ 16.                      تحلیلى از فلسفه مارکس؛ 17.                      المواهب فی أحکام المکاسب؛ 18.                      المختار فی أحکام الخیار؛ 19.                      المحصول فی علم الأُصول(4 جلد)؛ 20.                      الوسیط فی علم الأصول؛ 21.                      الموجز فی علم الأصول؛ 22.                      فروغ ابدیت (2 جلد): تجزیه و تحلیل کاملى از زندگانى پیامبر اکرم(ص)؛ 23.                      فروغ ولایت: تجزیه و تحلیل زندگى امیر المؤمنین على(ع)؛ 24.                      بحوث فی الملل و النحل(8جلد(؛ 25.                      فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامى (5 جلد(؛ 26.                      سیماى فرزانگان (3جلد).

فیلسوفان معاصر در روحانیت شیعه (12): آیت الله محمدتقی مصباح یزدی



فیلسوفان معاصر در روحانیت شیعه (12): آیت الله محمدتقی مصباح یزدی

آیت الله محمدتقی مصباح یزدی (1313ش) پس از اتمام تحصیلات مقدماتی و سطوح علوم دینی در یزد، در سال 1330 شمسی برای تحصیل علوم دینی به مدت یکسال در نجف اقامت کرد و سپس به قم رفت. فقه و اصول را نزد آیت الله عبدالکریم حائری یزدی، آیت الله سیدحسین بروجردی، امام خمینی و آیت الله محمدتقی بهجت آموخت؛ چنان‌که از تعلیمات اخلاقی و معنوی آیت الله بهجت نیز بهره برد. او همچنین برای آموختن فلسفه و تفسیر قرآن و اخلاق و معنویت بیش از دو دهه نزد علامه سیدمحمدحسین طباطبایی زانوی شاگردی به زمین زد. استاد مصباح مباحث قرآنی و فلسفی را که از علامه طباطبایی استفاده کرده بود، محور مطالعات و تحقیقات خود قرار داد و به طور مستقل در این دو حوزه به تحقیق و تأمل پرداخت و در هر دو حوزه به آرای بدیعی دست یافت. درس‌های «معارف قرآن» وی که در موضوعات مختلف فکر اسلامی تدریس و سپس منتشر گردید، تأثیر قابل توجهی در شکل‌گیری فکر اسلامی معاصر در حوزه‌های علمیه و سپس در جامعه اسلامی نهاد. وی در شاخه‌های مختلف فلسفه، همچون منطق، مابعد الطبیعه، معرفت‌شناسی، سیاست، فلسفه اخلاق، و فلسفه دین تدریس کرده و دارای آثار متعدد و صاحب آرای ویژه است. درس‌های نهایة الحکمه، الهیات شفا، برهان شفا و قسمت‌هایی از اسفار وی تحریر و منتشر گردیده و کانون مراجعه و مطالعه محققان بسیاری در فلسفه اسلامی است. از ویژگی‌های فلسفه‌ورزی استاد مصباح، تحلیل دقیق مفاهیم و واژه‌ها و کوشش در تحریر روشن محل نزاع است. از دیگر مختصات فلسفه‌ورزی او در گفتار و نوشتار، کوشش در حفظ خلوص اندیشه و زبان فلسفی و نیامیختن آن با دیگر معارف است.
وی به جهت آشنایی با فلسفه و تفکر جدید غربی، بسیاری از مباحث فلسفی و کلامی را به نحو تطبیقی طرح و بررسی کرده است. نقادی آرای فلاسفه، اعم از مسلمان و غیرمسلمان نیز ویژگی مهمی است که در اغلب مباحث وی به چشم می‌خورد. کتاب تعلیقة علی نهایة الحکمه او حاوی نقدهای استاد مصباح بر آرای فلاسفه اسلامی، به ویژه آرای استادش علامه طباطبایی، است.
او همچنین فلسفه و تفکر مارکسیسم را به تفصیل بحث و نقادی کرده است. کتاب پاسداری از سنگرهای ایدئولوژیک وی در زمان انتشارش، دقیق‌ترین اثر در رد اصول دیالکتیک مارکسی محسوب می‌شد و استقبال روشنفکران حوزوی و دانشگاهی را برانگیخت. وی به نحو نظام‌مندی در حوزه‌های مختلف، هم آرای فلاسفه غربی را تحلیل و نقد کرده و هم به تأسیس و تقریر دیدگاه‌های اسلامی پرداخته است. برخی از این حوزه‌ها، عبارت‌اند از: معرفت‌شناسی، الهیات، دین‌شناسی، فلسفه اخلاق، فلسفه حقوق و فلسفه سیاست.
نوآوری‌های استاد مصباح یزدی در مباحث مختلف فلسفی، فراوان است. در کتاب آموزش فلسفه، که اینک از متون درسی فلسفه در حوزه علمیه است، تحلیل‌ها و دیدگاه‌های فلسفی خود را به زبانی روان و در عین حال عمیق بیان کرده است. به اعتقاد برخی از صاحب‌نظران در فلسفه اسلامی، نوآوری‌های استاد مصباح، فراتر از نقد پاره‌ای از نظریات فلاسفه و ارائه برخی دیدگاه‌های تازه در بعضی مسائل فلسفی است؛ بلکه باید گفت که او با استفاده از فلسفه‌های مشایی، اشراقی و حکمت متعالیه و با بهره‌گیری از تجربه فلسفه و علوم انسانی غرب، نظام فلسفی خاصی را پی‌ریزی کرده است. (ر.ک: حسین علی عربی، اندیشه ماندگار، ص 135 و 144)

فیلسوفان معاصر در روحانیت شیعه (11): آیت الله عبدالله جوادی آملی


فیلسوفان معاصر در روحانیت شیعه (11): آیت الله عبدالله جوادی آملی
آیت الله عبدالله جوادی آملی(دامت برکاته) در 1312 شمسی در آمل متولد شد. پس از اتمام دوره ابتدایی مدارس دولتی، دروس مقدماتی و سطوح علوم اسلامی را تا سال 1329 در مدرسه علوم دینی آمل آموزش دید. سپس عازم تهران شد و در مدرسه مروی سکونت گزید. در تهران نزد استادان برجسته آن زمان، سطوح عالی علوم دینی (فقه، اصول، فلسفه و عرفان) را فراگرفت. برخی از استادان او در علوم عقلی عبارت‌اند از: آیت الله ابوالحسن شعرانی، محیی‌‌الدین الهی قمشه‌ای، محمدتقی آملی و محمدحسین فاضل تونی. در سال 1334 شمسی به قم مهاجرت کرد و در مدرسه حجتیه اقامت گزید و از دروس فقه و اصول استادان آن زمان، همچون آیت الله محقق داماد، آیت الله بروجردی، آیت الله میرزاهاشم آملی و امام خمینی استفاده کرد. وی همچنین مدتی طولانی از محضر علامه طباطبایی در زمینه‌های فلسفه، عرفان و تفسیر بهره برد. ایشان تحت تأثیر امام خمینی، پیش از انقلاب و پس از انقلاب در فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی و تبلیغی مشارکت فعال داشته است. گفتنی است که آیت الله جوادی آملی، حامل نامه تاریخی امام خمینی به گورباچف، آخرین رهبر شوروی کمونیستی بود. تدریس متون فلسفی از بدایة الحکمه علامه طباطبایی تا کتاب الشفاء ابن سینا و اسفار اربعه ملاصدرا، و متون عرفانی از تمهید القواعد ابن ترکه تا فصوص الحکم ابن عربی، از دیگر فعالیت‌های او بوده است. آثار منتشر شده آیت الله جوادی در فلسفه و عرفان اسلامی بسیار است. رحیق مختوم عنوان شرح او بر اسفار ملاصدرا است و تحریر تمهید القواعد، شرحی است بر تمهید القواعد که بازنویسی درس‌های ایشان است. آیت الله جوادی، همچون و به پیروی از استادش، علامه طباطبایی نسبت به تفسیر قرآن کریم اهتمام ویژه‌ای دارد و بزرگ‌ترین حلقه درس تفسیر قرآن در حوزه علمیه از آن او است. در این درس، استاد جوادی از همه اندوخته‌های علمی خود، از حدیث و فقه و علوم قرآن گرفته تا ادب و کلام و عرفان و فلسفه، بهره می‌گیرد تا مخاطب را به فهم کلام الهی نزدیک سازد. درس‌های تفسیر استاد جوادی با عنوان تفسیر تسنیم در حال انتشار است. تاکنون بیست و یک جلد از تفسیر تسنیم و هفده جلد تفسیر موضوعی ایشان بر قرآن کریم انتشار یافته است. او نیز همچون دیگر حکیمانِ حکمت متعالیه، به هماهنگی فلسفه، قرآن و عرفان، یا عقل و نقل و کشف پایبند است و خود مدرس حکمت، محقق عرفان و مفسر قرآن است و رسوخ و تضلعش در هر سه رشته، مورد اتفاق خاص و عام. تقریر نیرومند و همدلانه او با ابن عربی و ملاصدرا، محفل درس او را جاذبه‌ای ویژه داده است.
توغل در مباحث حکمت متعالیه و عرفان نظری و تفسیر قرآن، این حکیم متأله را از توجه به پرسش‌ها و مسائل دنیای جدید بیگانه نساخته است؛ بلکه ایشان با استفاده از آن مبانی درباره برخی مسائل نو نیز به اندیشه‌ورزی و پاسخگویی پرداخته است. مباحثی چون دیدگاه اسلام درباره محیط زیست، مسئله زن، اخلاق حکومتی و نسبت عقل و وحی و علم و دین در این مقوله می‌گنجند.
اهتمام استاد جوادی به فلسفه و عرفان و تفسیر و کوشش در جمع بین برهان و عرفان قرآن، مبنایی معرفت‌شناختی و مابعد الطبیعی دارد. اساسا حکمت متعالیه صدرایی چیزی جز جمع بین این سه نوع معرفت نیست. از نظر حکیم متأله، هر یک از این سه نوع معرفت راه متقن و معتبر برای وصول به حقیقت است؛ اما کمال معرفت در جمع بین آنها است. البته این بدین معنا نیست که این سه نوع معرفت از ارزش یکسانی برخوردارند، بلکه معرفت ناب و مصون از خطا را تنها باید از وحی طلب کرد و تفکر فلسفی و ریاضت عرفانی ـ گرچه فی الجمله ما را به حقیقت می‌رسانند ـ در افراد غیرمعصوم مصون از خطا نیستند. از این رو برهان و عرفان در نهایت باید به قرآن و عترت عرضه شود. حکمت متعالیه صرف دانستن مجموع معارف مختلف نیست. چنین نیست که شخصی با دانستن فلسفه و کلام و عرفان و دیگر معارف متکثر به حکمت متعالیه برسد؛ بلکه حکمت متعالیه معرفت واحد و بسیطی است که معارف دیگر را به نحو عالی‌تری دربر دارد؛ آنچنان‌که مطلق در عین وحدت، کثرات مقید را دربر دارد. (رحیق مختوم: شرح حکمت متعالیه، ج1، قسمت 1، ص 20) از نظر ایشان نه تنها حکمت و اندیشه متعالی از جمع بین این سه منبع حاصل می‌شود، بلکه وجود و شخصیت شخص حکیم نیز در پرتو این سه منبع نور شکل می‌گیرد. روش کسب این حکمت نیز به این طریق است که شخص با استفاده از تفکر نظری برهانی و ریاضت مشروع عرفانی و عرضه آنها به وحی قرآنی ـ و تفسیر آن در کلام معصوم ـ و زیست وحیانی، به معرفت ناب و تحول جوهری وجودی که جامع علم و عمل است، می‌رسد و بدینسان به حکمت متعالیه نایل می‌شود. (همان، پیشگفتار شارح، فصل اول و دوم) یکی از آثار این نوع حکمت، این است که دستاورد آن، هم برای فیلسوف منطقی، هم برای عارف اهل کشف و هم برای عالم متعهد به نقل وحیانی، پذیرفتنی و حجت است. (همان، ص 19)  

فیلسوفان معاصر در روحانیت شیعه (10): آیت الله حسن زاده آملی




فیلسوفان معاصر در روحانیت شیعه (10): آیت الله حسن زاده آملی



آیت الله حسن حسن‌زاده آملی(دامت برکاته) به سال 1307 شمسی در آمل متولد شد. تحصیلات ابتدایی و دروس مقدماتی علوم دینی را در زادگاهش گذراند. در سال 1329 شمسی برای ادامه تحصیل به تهران رفت و در مدرسه حاج ابوالفتح و سپس مدرسه مروی، از محضر استادان و آیات عظام ابوالحسن شعرانی، محیی‌الدین الهی قمشه‌ای، محمدتقی آملی، میرزااحمد آشتیانی، فاضل تونی و میرزاابوالحسن رفیعی قزوینی در رشته‌های مختلف همچون فقه و اصول، تفسیر، فلسفه، عرفان، ریاضیات، نجوم و طب استفاده کرد. در سال 1342 به قم عزیمت کرد و از محضر بزرگانی چون علامه سیدمحمدحسین طباطبایی، محمدحسن الهی و سیدمهدی قاضی در زمینه‌های تفسیر، فلسفه، عرفان و علوم غریبه بهره برد. چنان‌که می‌بینیم آقای حسن‌زاده از نعمت استادان برجسته بسیاری برخوردار بود. او با بسیاری از این استادان ارتباط نزدیک داشت و بسیاری از درس‌هایش خصوصی بود. چنین نعمتی نصیب کمتر کسی می‌شود. حسن‌زاده، جامع علوم سنتی و وارث علوم اسلامی است و از آخرین حکیمانی است که جامع معقول و منقول و ذوفنون است. در ادب عربی و فارسی، فقه، حدیث، تفسیر، منطق، حکمت، عرفان، ریاضی، هیأت، طب و علوم غریبه صاحب‌نظر و دارای اثر است و در اکثر رشته‌های مذکور تدریس کرده است. او در این جهت وارث علمی و معنوی استاد ذی‌فنون خود ابوالحسن شعرانی است که در همه علوم مزبور و برخی دیگر از علوم تبحر داشت. استاد حسن‌زاده، مؤلف حدود دویست کتاب و رساله است. وی از ذوق شعری نیز برخوردار است و به فارسی و عربی شعر می‌سراید. عنوان دیوان شعر او دفتر دل است. ایشان همچنین دارای قصیده‌ای است به عربی با عنوان ینبوع الحیاة. بیشترین علاقه او به حکمت و عرفان است و اکثر آثار و درس‌های او در این زمینه‌ها است. بیشتر آثار او یا عرفانی محض است یا رنگ و بوی عرفانی دارد. برخی از آثار ایشان به زبان عربی و بیشتر آثارشان به زبان فارسی است. تصحیح بسیاری از متون فلسفی و عرفانی و تعلیقات و حواشی بر آنها از جمله اسفار و برخی از شرح‌های فصوص الحکم مانند شرح خوارزمی، از دیگر خدمات وی به این معارف است. او در کتاب‌شناسی نیز دستی چیره دارد و دارای کتابخانه شخصی ارزشمندی است. تسلط او بر متون اسلامی، به ویژه متون فلسفی و عرفانی بی‌مانند است. وی متون سنتی فلسفه همچون شفا، اشارات و اسفار را بارها تدریس کرده است. بی‌شک او مدرسی توانمند در تدریس علوم اسلامی به ویژه متون فلسفی و عرفانی است. آنچه در آثار مکتوب ایشان چشمگیر است، تتبع گسترده در آثار پیشینیان و گزینش اقوال و نقل و توضیح آنها است. دروس و آثار او به خوبی نشان می‌دهند که وی محققی متضلع و شارحی برجسته در حکمت اسلامی است. استاد به قوت و پاسخگویی فلسفه اسلامی اعتماد قوی دارد و با اینکه با زبان فرانسوی آشنا است، به فلسفه غرب چندان اعتنایی ندارد. از نظر ایشان، هرچند در غرب در زمینه علوم تجربی پیشرفت‌هایی شده است، اما در الهیات و معارف باطنی و سلوکیْ فلسفه غرب هرگز قابل مقایسه با حکمت متعالیه و عرفان اسلامی نیست. (عیون مسائل النفس، ص 116-121) حسن‌زاده که از مدافعان حکمت متعالیه است، حکمت و عرفان و دین را از هم جدا نمی‌داند و در آثارش به طور مکرر و مؤکد از هماهنگی و همراهی برهان و عرفان و قرآن سخن گفته است. از نظر او، فلسفه و عرفان بدون وحی ره به جایی نمی‌برند و تنها وحی است که انسان‌ساز است و فلسفه واقعی همان قرآن است و دین الهی و فلسفه الهی یکی است. از سوی دیگر، دین و عرفان نیز مبتنی بر برهان‌اند؛ چرا که اثبات عقاید دینی مقدم بر هر چیزی است و این کار فلسفه است. قرآن خود مبتنی بر برهان و مؤید آن است. حتی موازین منطقی را می‌توان از قرآن استخراج کرد. بنابراین بین فلسفه، عرفان و دین نه تنها سازگاری هست، بلکه جدایی آنها از هم ممکن نیست و جدایی و ناسازگاری آنها پنداری بی‌پایه است.( قرآن و عرفان و برهان از هم جدایی ندارند.) شاید بر همین اساس است که در آثار ایشان مباحث فلسفی، کلامی و عرفانی به هم آمیخته است و اقوال حکما و عرفا و شعرا و آیات و روایات، کنار هم قرار می‌گیرند. وی سالیانی دراز کتب عرفانی، همچون تمهید القواعد، فصوص الحکم و مصباح الانس را تدریس کرده و بر آنها تعلیقه و شرح نوشته است. ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، شرحی است که بر فصوص الحکم ابن عربی نوشته است. یکی از نوآوری‌های او در این زمینه، افزودن فُصی بر فصوص الحکم است. عنوان این فص این است: «فص حکمة عصمتیة فی کلمة فاطمیة». وی خود این فص را شرح و در مجلدی جداگانه منتشر کرده است. (شرح فص حکمة عصمتیة فی کلمة فاطمیة، ص 8)

فیلسوفان معاصر در روحانیت شیعه (9): آیت الله سیدرضا صدر-ره


فیلسوفان معاصر در روحانیت شیعه (9): آیت الله سیدرضا صدر-ره


 آیت الله سید رضا صدر (ره) از طرف پدر موسوى و بحضرت موسى بن جعفر(ع) منتهى مى‏شوند و از طرف مادر طباطبائى و بحضرت امام حسن مجتبى علیه‏السلام متصل مى‏گردند. پدر ایشان، آیت الله العظمی سید صدرالدین صدر، از علما و مراجع بزرگ زمان بود و پس از رحلت حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، اداره حوزه علمیه قم را به همراه دو تن از مراجع عصر برعهده گرفت. ایشان همچنین برادر بزرگ امام موسی صدر، پیشوای بزرگ شیعیان لبنان است. سید رضا مقدمات و سطح را در مشهد فرا گرفت و در 25 سالگی به همراه پدر بزرگوارش به حوزه قم عزیمت کرد. سطوح را نزد اساتیدى نظیر حضرات آیات عظام سید شهاب‏الدین مرعشى نجفى و محقق داماد آموخت. سپس خارج فقه و اصول را در محضر حضرات آیات عظام سید حسن صدر و سید محمد حجت کوه‏کمره‏اى و سید حسین بروجردى و فلسفه و عرفان را نزد امام خمینى فراگرفت. ایشان پس از وفات آیت‏الله العظمى بروجردى به تدریس فقه و اصول و فلسفه و عرفان پرداخت. در سال 1346 براى تبلیغ و ارشاد به تهران آمد و مسجد امام حسین را کانون تبلیغات دینى خویش قرار داد و به تدریس، تبلیغ و ارشاد، امامت جماعت، اداره‏ى کلاس‏هاى معارف دینى، تألیف و پروش شاگردان پرداخت. وى در این مسجد کلاس درس اخلاق، تفسیر و فلسفه نیز برگزار کرد و همچنین به تدریس فقه و اصول هم اشتغال داشت. در سال 1356 به حوزه‏ى علمیه قم بازگشت و به خدمات دینى و مذهبى مشغول شد.این عالم بزرگوار بر علوم معقول و منقول مانند تفسیر، حدیث، فقه، اصول، کلام، تاریخ، ادبیات عربی و فارسی، حکمت و فلسفه و اخلاق و عرفان مسلط بود و با زبانهای فرانسه و انگلیسی نیز آشنایی داشت. قدرت ضبط و حافظه اش شگرف و از ویژگیهایش، زهد، تعبّد، تهجّد، تواضع، صراحت لهجه، قلم زیبا و جذاب بود. از جمله آثارش: کتاب «استقامت»؛ کتاب «حسد»؛ کتاب «دروغ»؛ «بانوى کربلا زینب دختر زهراء»، ترجمه‏ى کتاب «زینب» دکتر عائشه بنت الشاطى، الاجتهاد و التقلید؛ العدالة فى الفقه؛ تفسیر سوره حجرات؛ تفسیر سوره یوسف، فلسفه آزاد؛ الفلسفه العلیا؛ محمد فى القرآن؛ المسیح فى القرآن؛ قرآن‏شناسى؛ راه محمد (دو جلد)؛ راه على(ع) پیشواى شهیدان؛ راه قرآن؛ زن و آزادى؛ زیارتنامه حضرت رضا(ع) سخنان سران کمونیزم درباره خدا؛ مرد وفا (زیر درختان سدر)؛ نشانه‏هایى از او (دو جلد)؛ نگاهى به آثار فقهى شیخ طوسى؛ مقدمه بر نهج الحق و نامه دانشوران. از جمله آثار منتشر نشده وى مى‏توان به این عنوان‏ها اشاره نمود: أربعون و مأتا مسئلة فقهیة؛ تعلیقة بر عروة الوثقی؛ الفقه علی مذهب اهل‏البیت- کتاب الصلاة؛ القواعد الثلاث؛ تجاوز؛ فراغ؛ حیلولة؛ رساله در مقدمه واجب؛ شبهة العبائیة حکم نجاسة الباطن؛ نفائس الاصول (دو جلد)؛ حاشیه بر اسفار؛ برهان الصدیقین، حاشیه بر منظومه (سه جلد)، دیوان شعر، درست و نادرست، خواجه نصیرالدین طوسى؛ خلیفة رسول‏الله (ص)؛ اسلام ما؛ سبد (کشکول)؛ ترجمه رسالة الحقوق امام سجاد؛ الجهاد و الثورة؛ الکلیم فى القرآن.

فیلسوفان معاصر در روحانیت شیعه (8): علامه محمدتقی جعفری-ره


فیلسوفان معاصر در روحانیت شیعه (8): علامه محمدتقی جعفری-ره


علامه محمدتقی جعفری (1304 ـ 1377ش) مقدمات علوم اسلامی را در زادگاهش تبریز آموخت. سپس چندی در مدرسه مروی تهران و مدتی نیز در قم با سطوح متوسطه علوم اسلامی آشنا شد. شرح منظومه سبزواری و مقداری از اسفار را در تهران نزد میرزامهدی آشتیانی خواند. در سال 1327 شمسی وارد حوزه علمیه نجف اشرف شد و مدت یازده سال سطوح عالی علوم اسلامی را نزد استادان برجسته آن زمان، همچون آیات عظام سیدابوالقاسم خویی، سیدمحسن حکیم و سیدجمال گلپایگانی فراگرفت. او چندی نیز در درس‌های فلسفه شیخ صدرا قفقازی و شیخ مرتضی طالقانی شرکت کرد. سپس مدتی در مشهد زیست و سرانجام در تهران اقامت گزید و به تدریس علوم و معارف اسلامی در مدارس علمی و سخنرانی در محافل دینی پرداخت. سخنرانی در دانشگاه‌ها و محافل علمی و دیدار و گفت‌وگو با صاحب‌نظران، و مصاحبه علمی با نشریات از اشتغالات همیشگی وی بود. جعفری مطالعه و تحقیق گسترده در حوزه‌های مختلف فلسفه، معارف اسلامی و علوم انسانی را از زمان تحصیل در نجف آغاز کرد و تا پایان عمر ادامه داد. او علاوه بر مطالعه در آثار اسلامی، مطالعات گسترده‌ای در آثار نویسندگان غربی در زمینه‌های گوناگون فلسفه، علوم انسانی و ادبیات داشت. او ضمن بهره‌گیری از آرای متفکران، به نقد آنها نیز اهتمام داشت. از جمله می‌توان به نقد او از ماکیاولی، توماس هابز، دیوید هیوم، برتراند راسل و آلفرد نورث وایتهد اشاره کرد. از استاد جعفری حدود صد و پنجاه اثر علمی برجای مانده است. نخستین اثر فلسفی او که در دهه سوم عمرش نوشته است، کتاب ارتباط انسان ـ جهان است. تفسیر پانزده جلدیِ مثنوی مولوی (تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی جلال‌الدین محمد بلخی) و شرح ناتمام بیست و هفت جلدیِ نهج البلاغه، مهم‌ترین آثار او به شمار می‌آیند. وی در کتاب اخیر، مباحث گوناگون فلسفی ـ از معرفت‌شناسی و الهیات تا فلسفه تاریخ و اجتماع ـ را بررسی کرده است. وی همچنین در کتب و رسائل مختلفش از موضوعات گوناگون فلسفی، دینی و علوم انسانی همچون خدا، جبر و اختیار، وجدان، انسان، علم، حیات، عدالت، آزادی، هنر، حقوق بشر، و عرفان سخن گفته است. در آثار جعفری علاقه چندانی به پی‌گیری مباحث سنتی فلسفه اسلامی مانند هستی‌شناسی و شرح و تفسیر حکمت مشایی، اشراقی یا حکمت متعالیه دیده نمی‌شود. از میان فلاسفه اسلامی، شاید بتوان گفت او بیشتر به ابن سینا توجه دارد. از مقدمه او بر جلد سوم حکمت بوعلی سینا (حکمت بوعلی سینا، ج3) اثر شیخ محمدصالح حائری مازندرانی و همزبانی او با مؤلف در برخی نقدهای او بر ملاصدرا به ویژه در بحث اصالت وجود و وحدت وجود نیز این نکته استفاده می‌شود که او دست‌کم در جوانی چنین گرایشی داشته است. او هم در انتخاب موضوعات، هم شیوه بحث و گاه در دیدگاه‌ها بیشتر مستقل است و به سختی می‌توان او را در یکی از سنت‌های رایج فلسفی یا کلامی قرار داد. شاید یکی از علل این مسئله، این است که او به مدت طولانی نزد فیلسوف خاصی به فلسفه‌آموزی نپرداخته است. دوره فلسفه‌آموزی رسمی او نزد استادان نسبتا کوتاه بوده و تفکر فلسفی او بیشتر در خلال مطالعه آثار فیلسوفان شرق و غرب، به ویژه در مسائل روز فلسفه بوده است. در عرفان نیز مشی او مستقل است. او با اینکه به عرفان اسلامی علاقه‌مند است، به سختی می‌توان او را پیرو یک جریان یا شخصیت خاصی در عرفان اسلامی دانست. تعلق خاطر او به عرفانی است که خود از قرآن و سنت و اندیشه‌های عرفای اسلامی استفاده می‌کند. (عرفان اسلامی)  

علامه محمدتقی جعفری (1304 ـ 1377ش) مقدمات علوم اسلامی را در زادگاهش تبریز آموخت. سپس چندی در مدرسه مروی تهران و مدتی نیز در قم با سطوح متوسطه علوم اسلامی آشنا شد. شرح منظومه سبزواری و مقداری از اسفار را در تهران نزد میرزامهدی آشتیانی خواند. در سال 1327 شمسی وارد حوزه علمیه نجف اشرف شد و مدت یازده سال سطوح عالی علوم اسلامی را نزد استادان برجسته آن زمان، همچون آیات عظام سیدابوالقاسم خویی، سیدمحسن حکیم و سیدجمال گلپایگانی فراگرفت. او چندی نیز در درس‌های فلسفه شیخ صدرا قفقازی و شیخ مرتضی طالقانی شرکت کرد. سپس مدتی در مشهد زیست و سرانجام در تهران اقامت گزید و به تدریس علوم و معارف اسلامی در مدارس علمی و سخنرانی در محافل دینی پرداخت. سخنرانی در دانشگاه‌ها و محافل علمی و دیدار و گفت‌وگو با صاحب‌نظران، و مصاحبه علمی با نشریات از اشتغالات همیشگی وی بود. جعفری مطالعه و تحقیق گسترده در حوزه‌های مختلف فلسفه، معارف اسلامی و علوم انسانی را از زمان تحصیل در نجف آغاز کرد و تا پایان عمر ادامه داد. او علاوه بر مطالعه در آثار اسلامی، مطالعات گسترده‌ای در آثار نویسندگان غربی در زمینه‌های گوناگون فلسفه، علوم انسانی و ادبیات داشت. او ضمن بهره‌گیری از آرای متفکران، به نقد آنها نیز اهتمام داشت. از جمله می‌توان به نقد او از ماکیاولی، توماس هابز، دیوید هیوم، برتراند راسل و آلفرد نورث وایتهد اشاره کرد. از استاد جعفری حدود صد و پنجاه اثر علمی برجای مانده است. نخستین اثر فلسفی او که در دهه سوم عمرش نوشته است، کتاب ارتباط انسان ـ جهان است. تفسیر پانزده جلدیِ مثنوی مولوی (تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی جلال‌الدین محمد بلخی) و شرح ناتمام بیست و هفت جلدیِ نهج البلاغه، مهم‌ترین آثار او به شمار می‌آیند. وی در کتاب اخیر، مباحث گوناگون فلسفی ـ از معرفت‌شناسی و الهیات تا فلسفه تاریخ و اجتماع ـ را بررسی کرده است. وی همچنین در کتب و رسائل مختلفش از موضوعات گوناگون فلسفی، دینی و علوم انسانی همچون خدا، جبر و اختیار، وجدان، انسان، علم، حیات، عدالت، آزادی، هنر، حقوق بشر، و عرفان سخن گفته است. در آثار جعفری علاقه چندانی به پی‌گیری مباحث سنتی فلسفه اسلامی مانند هستی‌شناسی و شرح و تفسیر حکمت مشایی، اشراقی یا حکمت متعالیه دیده نمی‌شود. از میان فلاسفه اسلامی، شاید بتوان گفت او بیشتر به ابن سینا توجه دارد. از مقدمه او بر جلد سوم حکمت بوعلی سینا (حکمت بوعلی سینا، ج3) اثر شیخ محمدصالح حائری مازندرانی و همزبانی او با مؤلف در برخی نقدهای او بر ملاصدرا به ویژه در بحث اصالت وجود و وحدت وجود نیز این نکته استفاده می‌شود که او دست‌کم در جوانی چنین گرایشی داشته است. او هم در انتخاب موضوعات، هم شیوه بحث و گاه در دیدگاه‌ها بیشتر مستقل است و به سختی می‌توان او را در یکی از سنت‌های رایج فلسفی یا کلامی قرار داد. شاید یکی از علل این مسئله، این است که او به مدت طولانی نزد فیلسوف خاصی به فلسفه‌آموزی نپرداخته است. دوره فلسفه‌آموزی رسمی او نزد استادان نسبتا کوتاه بوده و تفکر فلسفی او بیشتر در خلال مطالعه آثار فیلسوفان شرق و غرب، به ویژه در مسائل روز فلسفه بوده است. در عرفان نیز مشی او مستقل است. او با اینکه به عرفان اسلامی علاقه‌مند است، به سختی می‌توان او را پیرو یک جریان یا شخصیت خاصی در عرفان اسلامی دانست. تعلق خاطر او به عرفانی است که خود از قرآن و سنت و اندیشه‌های عرفای اسلامی استفاده می‌کند. (عرفان اسلامی)  

فیلسوفان معاصر در روحانیت شیعه (7): شهید سید محمد باقر صدر-ره


فیلسوفان معاصر در روحانیت شیعه (7): شهید سید محمد باقر صدر-ره


آیت الله شهید سیدمحمدباقر صدر (1353 ـ 1400ق) از اسلام‌شناسان طراز اول حوزه علمیه نجف و از متفکران برجسته عصر حاضر بود و در نبوغ و نوآوری در میان معاصران بی‌مانند است. او در فقه و اصول، سرآمد و مبدع اندیشه‌هایی درخشان و در تفکر فلسفی پیشرو و نوآور، و در فهم دنیای جدید یگانه و در میدان مبارزه برای تحقق آرمان‌های اسلامی از پیشتازان بود، و از همین رو زیر شکنجه‌های وحشیانه صدامی، همراه خواهر فرهیخته‌اش، شهید بنت الهدی مظلومانه به شهادت رسید. برای گزارش و تحلیل اندیشه‌های فلسفی شهید صدر، باید در کلیه آثار او از جمله آثاری که در علم اصول از او برجای مانده است، غور و تتبع کرد. بخشی دیگر از اندیشه‌های فلسفی او را باید در نوشته‌های او در باب دین، سیاست، حکومت، اجتماع و اقتصاد جست‌وجو کرد. بی‌شک شهید صدر، با موج تفکر جدید در ایران، به ویژه آثار علامه طباطبایی و شهید مطهری و برخی دیگر از متفکران معاصر ایران آشنایی داشت. او نیز همچون متفکران یاد شده در مواجهه با تفکر غربی، نخست با مارکسیسم مواجه شد و ابعاد مختلف این مکتب را تجزیه و تحلیل و نقادی کرد. نقد صدر بر مارکسیسم، بنیادی، نیرومند و ابتکاری بود. نخستین اثر فلسفی او کتاب فلسفتنا است که از جهت نقد مارکسیسم، بی‌شباهت به کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم علامه طباطبایی و مرتضی مطهری نیست. این کتاب خوانندگان بسیاری در جهان عرب و اسلام و حتی بیرون از جهان اسلام یافت و بسیار تأثیرگذار بود. در برخی از مدارس علوم دینی از جمله در حوزه علمیه قم از این کتاب به عنوان متن درسی برای نقد مارکسیسم و فلسفه‌های جدید استفاده شد. شهید صدر در این کتاب، مباحث گوناگون فلسفی، همچون مسئله معرفت، ادراک، علیت، ماده و خدا را از دیدگاه مکتب‌های مختلف فلسفی بررسی کرده است. وی همچنین در کتاب اقتصادنا نظام اقتصادی مارکسیسم و کاپیتالیسم را محققانه نقد کرد و نظام اقتصادی اسلام را برای نخستین بار بازسازی کرد. همچنین وی در رسائل متعددی که پس از انقلاب اسلامی ایران به نگارش درآورد، دیدگاه‌های سیاسی، حقوقی، اقتصادی، اجتماعی و مدیریتی خود را ارائه کرد. (این رسائل را می‌توان در اثر زیر یافت: السید محمد باقر الصدر، الإسلام یقود الحیات.) تحلیل تفصیلی اندیشه‌های فلسفی شهید صدر در این مقال نمی‌گنجد؛ اما به اجمال نگاهی به یکی از آثار فلسفی ایشان می‌اندازیم. بی‌شک مهمترین کوشش‌ فلسفی شهید صدر، ارائه نظریه‌ای نو در باره استقرا است که در کتاب مبانی منطقی استقراء (الأسس المنطقیة للإستقراء) آن را عرضه کرده است. در این کتاب وی نظریه احتمالات و مباحث منطقی و معرفت‌شناختی مربوط به آن را طرح و نظریات فلاسفه غربی را در این زمینه‌ها تحلیل و نقادی کرده است. سپس نظام منطقی و معرفت‌شناختی جدیدی را عرضه می‌کند که از آن نه تنها در معرفت به طور عام، بلکه در الهیات و حتی فقه نیز استفاده می‌نماید.

فیلسوفان معاصر در روحانیت شیعه (6): سیدجلال الدّین آشتیانی- ره



فیلسوفان معاصر در روحانیت شیعه (6): سیدجلال الدّین آشتیانی- ره


سیدجلال‌الدین آشتیانی در سال 1304 شمسی، در آشتیان چشم به جهان گشود. پس از تحصیل در مکتب‌خانه و اتمام دوره ابتدایی، مدتی را در آموزش خطاطی سپری کرد. در سال 1323 با حمایت مادر به عشق کسب علوم دینی به قم رفت و به تحصیل در ادبیات عربی، فقه و اصول و کلام مشغول شد. برخی از دروس عالی ادبیات و فقه را نزد آیت الله شهید صدوقی آموخت. در فلسفه اسلامی، از محضر شیخ مهدی مازندرانی امیرکلاهی بهره برد. دروس عالی فقه و اصول را از آیت الله سیدحسین طباطبایی بروجردی و آیت الله سیدمحمدتقی خوانساری فراگرفت. در سال‌های 1336 و 1337 در نجف از محضر آیت الله سیدمحسن حکیم، آیت الله سیدعبدالهادی شیرازی و آیت الله میرزاحسن بجنوردی استفاده کرد. سپس به قم بازگشت و در حلقه درس فلسفه و تفسیر علامه سیدمحمدحسین طباطبایی حضور یافت. او مدتی در قزوین، همراه آیت الله سیدمصطفی خمینی، از درس اسفار آیت الله سیدابوالحسن رفیعی استفاده کرد. نیز به دلیل دوستی دیرینه با سیدمصطفی خمینی، در طول مدت تحصیلش، با امام خمینی ارتباط داشت و از محضر او در زمینه‌های مختلف بهره برد. در سال 1338 شمسی با نگارش رساله هستی از نظر فلسفه و عرفان وارد دانشگاه فردوسی مشهد گردید و در آنجا به تدریس فلسفه و عرفان پرداخت. از سال 1363 هم تدریس متون عرفانی را در حوزه علمیه مشهد آغاز کرد که تا سال 1376 ادامه یافت. (شریعه شهود، ص 30 ـ 39) آشتیانی در سال 1384 شمسی در مشهد از عالم خاکی رخت بربست. با اینکه آشتیانی مدرس فلسفه و عرفان بود، اما نقش اصلی وی در پیشبرد فلسفه و عرفان، از آنِ آثار قلمی او است. از آشتیانی آثار بسیاری در زمینه فلسفه و عرفان اسلامی برجای مانده است. یکی از خدمات چشمگیر وی در این باب، احیای آثار پیشینیان است. او کتب و رسائل حکمی و عرفانی بسیاری را تصحیح، معرفی و منتشر کرد. بخش مهمی از تحقیقات و تأملات آشتیانی در مقدمه‌های طولانی او بر چنین آثاری است. برخی از این مقدمه‌ها خود آثاری گرانقدرند و می‌توان هر یک از آنها را کتابی مستقل در نظر گرفت. این روش، در بین عالمان دین تقریبا بی‌سابقه است و حتی پس از او نیز کسی در این جهت با وی قابل قیاس نیست. از این حیث همه پژوهشگران فلسفه و عرفان اسلامی مدیون همت و زحمات وی‌اند. برخی از آثاری که آشتیانی آن‌ها را احیا کرده و بر آن‌ها شرح و مقدمه‌های تحقیقی و سودمندی نوشته است، عبارت‌اند از: شواهد الربوبیه ملاصدرا، زاد المسافر ملاصدرا، اصول المعارف فیض کاشانی، شرح فصوص الحکم مؤیدالدین جندی، شرح فصوص الحکم قیصری، رسائل قیصری، تفسیر سوره حمد قونوی، مشارق الدراری فرغانی، و‌ تمهید القواعد ابن ترکه. آشتیانی نه تنها بسیاری از آثار گذشتگان را احیا کرد، بلکه در شناسایی و معرفی حکمای اسلامی نیز قدم‌های بلندی برداشت. تسلط او بر تاریخ فلسفه اسلامی و آگاهی او از شرح احوال حکما، به ویژه متأخران بی‌مانند است. وی بسیاری از حکما را از گمنامی به در آورد و معرفی کرد. هرچند فرصت نیافت یک دوره جامع از تاریخ فلسفه اسلامی را بنگارد، اما در این راه قدم‌های بلندی برداشت و مواد اولیه ارزشمندی برای تدوین چنین تاریخی را فراهم نمود. (گویا کتابی با عنوان چهره‌های درخشان فلسفه و عرفان بر اساس آثار آشتیانی تهیه شده است.) (ر.ک: حکمت و معرفت، ص 25) هیچ مورخ فلسفه و عرفان اسلامی‌ای، بی‌نیاز از آثار آشتیانی نیست. بسیاری از اطلاعات تاریخی او نسبت به حکمای معاصرْ دست‌اول و از برکات آشنایی بی‌واسطه او با آنها است. در مورد تاریخ گذشته به ویژه چهار قرن اخیر نیز بسیاری از دانسته‌های او برگرفته از نقل‌های شفاهی و سینه‌به‌سینه است و این است که به آثار او ارزش منحصر به فردی می‌دهد. آشتیانی، آشنایی قابل توجهی نیز به تاریخ ایران دارد. یکی از آثار مهم آشتیانی در تاریخ‌نگاری فلسفه اسلامی، کتاب چهارجلدی منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران است که در آن سیر فلسفه و عرفان را از زمان میرداماد و میرفندرسکی تا عصر آقاعلی حکیم و آقامحمدرضا قمشه‌ای، نشان داده است. هانری کربن فرانسوی بر این کتاب مقدمه نوشته است. (منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران، ص 1354) او نه تنها در تاریخ میراث فلسفی ـ عرفانی اسلامی و تحلیل و تفسیر مسائل آن و نقد آرا، چیره‌دست است، بلکه خود نیز دارای آرای خاصی در برخی مسائل الهیاتی است. (برخی از اندیشه‌های آشتیانی در مقالاتی که در کتاب شریعه شهود، آمده است مورد بحث قرار گرفته است.) آشتیانی به فلسفه غرب اعتنایی نداشت و به آن نپرداخت؛ اما در فلسفه اسلامی قائل به بازنگری و تحول بود و توجه به علوم جدید را در مباحث فلسفی مرتبط با علوم لازم می‌دانست. آشتیانی هم در فلسفه و هم در عرفان صاحب‌نظر است و بر میراث فلسفی و عرفانی اسلام به ویژه در حوزه الهیات، تسلطی بی‌مانند دارد. او دلبسته به عرفان است و عرفان را برتر از فلسفه می‌داند. (حکمت و معرفت، ص 496) بیشتر آثار آشتیانی نیز به عرفان اختصاص دارد. او یکی از شارحان و مفسران برجسته عرفان نظری ابن عربی است. از نظر او «با عقل نظری صرف نمی‌توان در میدانی وارد شد که صاحبان ولایت آن را شناسایی کرده‌اند.» (نقدی بر تهافت الفلاسفه غزالی، ص 451) با عقل نظری، فقط از خواص و لوازم اشیا می‌توان آگاه شد، نه از حقیقت آنها. سروکار عقل نظری با مفاهیم است و هیچ مفهومی نمی‌تواند از تمام هویت واجب الوجود حکایت کند؛ اما متعلق معرفت عرفانی، حقیقت خارجی است، نه مفهوم. البته پیمودن راه عرفان برای همگان مقدور نیست. نگاه آشتیانی به عرفان، نگاهی شیعی است و از این زاویه دید عرفان ابن عربی را ارزیابی می‌کند. او تصوف درویشی و خانقاهی را تأیید نمی‌کند و عرفان مطلوب او مبتنی بر آموزه‌های مکتب اهل بیت است. از نظر او عرفان دو اصل دارد: توحید و ولایت. این دو اصل به عالی‌ترین شکل، فقط در مکتب اهل بیت ارائه شده است. از این رو او همانند هانری کربن به پیوند ناگسستنی عرفان و تشیع تأکید دارد و بر آن است که با تفکر معتزله و اشاعره، نمی‌توان حق عرفان را ادا کرد. (همان، ص 274)

فیلسوفان معاصر در روحانیت شیعه (5): مهدی حائری یزدی- ره



فیلسوفان معاصر در روحانیت شیعه (5): مهدی حائری یزدی- ره


مهدی حائری یزدی، فرزند آیت الله شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزه علمیه قم، در سال 1302 هجری شمسی در قم به دنیا آمد. پس از اتمام تحصیلات مقدماتی در علوم دینی، همراه با آموختن فقه و اصول، به یادگیری حکمت و فلسفه پرداخت. یکی از استادان برجسته او در فقه آیت الله بروجردی بود. حائری، فلسفه اسلامی را نزد میرزامهدی آشتیانی، آیت الله سیداحمد خوانساری، سیف‌الله ایسی و بیش از همه امام خمینی آموخت. وی شرح منظومه سبزواری و اسفار ملاصدرا را به مدت بیش از ده سال نزد امام خمینی تحصیل کرد و به گواهی آثارش، استادی مسلم در فلسفه اسلامی شد. وی می‌گوید: حدود بیست سال با امام رابطه علمی داشت و حل مشکلاتش در فهم متون عرفانی را گاه از طریق مکاتبه از امام دریافت می‌کرد. (جستارهای فلسفی، ص 482) حائری پس از اتمام دروس سنتی در حوزه، به آمریکا رفت و فلسفه غرب را در دانشگاه‌های جرج تون، میشیگان و تورنتو تحصیل کرد و پایان‌نامه دکتری خود را تحت عنوان اصول معرفت‌شناسی در فلسفه اسلامی: علم حضوری (M. Haeri Yazdi, The Principle of Epistemology in Islamic Philosophy: knowledge by presence) نوشت. وی سالیانی چند نیز در دانشگاه‌های مختلف آمریکا و کانادا تدریس کرد. در سال 1357 به ایران بازگشت و چندی در تهران به تدریس فلسفه اسلامی و تطبیقی پرداخت. حائری در سال 1378 درگذشت. برخی از کتب فلسفی او عبارت‌اند از: علم کلی، کاوش‌های عقل نظری، کاوش‌های عقل عملی، هرم هستی، آگاهی و گواهی، متافیزیک، التعلیقات علی تحفة الحکیم و حکمت و حکومت. آثاری نیز پس از درگذشتش منتشر گردید که حاصل درس‌های او در تهران بود. از جمله این آثار می‌توان از فلسفه تحلیلی، سفر نفس، نظریه شناخت در فلسفه اسلامی و جستارهای فلسفی یاد کرد. وی مباحثاتی نیز با علامه طباطبایی و آیت الله جوادی آملی در زمینه‌های مابعد الطبیعی، منطقی و فلسفه سیاسی اسلام در قالب مکاتبه داشته است که در برخی نشریات منتشر گردیده است. برجسته‌ترین ویژگی مباحث فلسفی حائری، تطبیقی بودن آن است و مهم‌ترین سهم او در فلسفه اسلامی معاصر، طرح فلسفه تطبیقی به صورت تخصصی است. هرچند در بین برخی از فلاسفه معاصر در ایران نیز به مواردی از فلسفه تطبیقی برمی‌خوریم، اما بسیاری از این فیلسوفان دسترسی مستقیم به فلسفه غرب نداشتند. حائری از آن رو که علاوه بر تخصص در فلسفه اسلامی و علم اصول، به زبان انگلیسی و فلسفه جدید غرب تسلط داشت، نخستین فیلسوف اسلامی است که فلسفه تطبیقی به معنای آکادمیک آن را پی نهاد، گو اینکه فرصت کافی برای بسط و توسعه آن نیافت. حائری به رغم تسلط بر فلسفه غرب، سخت به فلسفه اسلامی به ویژه فلسفه ملاصدرا وفادار بود و از آموزه‌های آن دفاع می‌کرد. از نظر وی فلسفه غرب، به ویژه فلسفه تحلیلی، در روش‌شناسی پیشرفته‌تر از فلسفه اسلامی است، اما از جهت محتوا و حل برخی معضلات مهم فلسفی، فلسفه اسلامی بسیار موفق‌تر عمل کرده است. (جستارهای فلسفی، ص 395 ـ 396) یکی از مزایای فلسفه اسلامی از نظر حائری، عدم دوگانگی در تاریخ آن است. فلسفه اسلامی یک راه یکنواخت را تا سرحد کمال پیموده است؛ بر خلاف فلسفه غرب که دچار گسیختگی شده است و به فلسفه کلاسیک و جدید تقسیم می‌شود و تشتت آرا و انحرافات فکری در آن بسیار است. (جستارهای فلسفی، ص 38 ـ 39) حائری هرچند نوآوری‌هایی نیز دارد، بیشتر مفسر فلسفه اسلامی است تا فیلسوفی نوآور. البته تفسیری که او ارائه می‌دهد، اجتهادی و به زبان روز و با مقایسه با فلسفه غرب است. با این همه او روش سنتی فلسفه اسلامی را بر بسیاری از روش‌های دیگر ترجیح می‌دهد. دامنه فلسفه‌ورزی حائری گسترده است و علاوه بر مابعد الطبیعه، معرفت‌شناسی و نفس، حوزه‌هایی همچون فلسفه اخلاق، حقوق و فلسفه سیاسی را هم پوشش می‌دهد. یکی از ویژگی‌های مباحث فلسفی او این است که او بسیار پایبند به چهارچوب منطقی است. از این رو حضور منطق و براهین منطقی و اصطلاحات منطقی در مباحث او چشمگیر است. او هم از منطق ارسطویی ـ سینوی پیروی می‌کند و آن را متین و استوار می‌داند و هم از منطق جدید بهره می‌گیرد. تأثیر تفکر منطقی ابن سینا بر وی از سویی، و فلسفه تحلیلی معاصر از سوی دیگر، در شیوه تفکر او محسوس است. به دلیل تسلط بر هر دو سنت فلسفی، هم به تحلیل مفاهیم و نظریه‌ها و هم به صور منطقی استدلال توجه جدی دارد. هرچند از او اثر مستقلی در علم منطق سراغ نداریم، آثار او نشان می‌دهد که او یک منطق‌دان برجسته است و آثارش آمیخته به اصطلاحات و ظرایف منطقی است. همین ویژگی موجب شده است که نقلیات و ذوقیات به تقریر او از مباحث فلسفی راهی نداشته باشد. از نظر حائری راه عرفان از راه فلسفه جدا است. معرفت عرفانی از سنخ علم حضوری است و فلسفه از سنخ علم حصولی؛ با روش‌های متفاوت. (همان، ص 193)

فیلسوفان معاصر در روحانیت شیعه (4): علامه طباطبائی-ره


فیلسوفان معاصر در روحانیت شیعه (4): علامه طباطبائی-ره


سیدمحمدحسین طباطبایی در سال 1281 شمسی (29 ذی‌الحجه سال 1321 هجری قمری) در تبریز دیده به جهان گشود. در کودکی والدینش را از دست داد. در نُه سالگی به مکتب رفت. در مدت هشت سال، ادبیات عرب، کلام، فقه و اصول را در زادگاه خود خواند. پس از آن راهی نجف اشرف شد و دوره‌های عالی علوم مختلف اسلامی را از برجسته‌ترین اساتید آن عصر فراگرفت. فقه و اصول را تا اجتهاد نزد آیت الله نائینی، آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی و آیت الله محمدحسین اصفهانی آموخت. ریاضیات را از سیدابوالقاسم خوانساری فراگرفت. در فلسفه از فیلسوف عصر خود سیدحسین بادکوبه‌ای (1293 ـ 1358) که از شاگردان میرزاهاشم اشکوری، ابوالحسن جلوه و ملاعلی مدرس زنوزنی بود، بهره برد. در عرفان و سلوک معنوی، از نعمت استادی چون میرزاعلی قاضی برخوردار گردید. طباطبایی در سال 1314 شمسی با گنجینه‌ای از دانش و خرد به زادگاهش بازگشت و حدود ده سال در آن دیار اقامت گزید و ضمن کار کشاورزی برای تأمین معاش، به تأمل و مراقبه و تألیف آثاری چند پرداخت. در 1325 در پی ناآرامی‌ها و ناامنی‌هایی که بر اثر جنگ جهانی دوم در آذربایجان رخ داده بود، رهسپار حوزه علمیه قم شد و مرحله‌ای نو و پربرکت، هرچند دشوار، از زندگی را با تدریس و تحقیق و تألیف آغاز کرد و تا پایان عمرش ادامه یافت. علامه طباطبایی در هیجدهم محرم سال 1402 قمری برابر با 24 آبان 1360 شمسی در قم چشم از جهان خاکی فرو بست، در حالی که میراثی گرانقدر از خود بر جای گذاشت. اهمّ این میراث، عبارت است از: تألیفات، خدمات و اصلاحات، اندیشه‌ها و شاگردان. آثار قلمی علامه متعدد و متنوع است و حوزه‌های مختلف علوم و معارف اسلامی، همچون فلسفه و کلام و تفسیر و عرفان و فقه و حدیث را دربر می‌گیرد؛ اما مهم‌ترین و تاثیرگذارترین آثار او در باب تفسیر قرآن و فلسفه اسلامی است. بی‌شک مهم‌ترین اثر علامه طباطبایی و به اعتقاد برخی مهم‌ترین اثر شیعی در قرن چهارده هجری قمری، کتاب بیست جلدی المیزان فی تفسیر القرآن است که گنجینه‌ای از علوم و معارف مختلف عقلی، نقلی و معنوی است. بسیاری از اندیشه‌های فلسفی و الهیاتی علامه را باید در همین کتاب جست‌وجو کرد. المیزان هم در روش تفسیر بدیع است و هم در محتوا و آرای تفسیری نوآوری‌های بسیاری دارد. مهم‌ترین آثار فلسفی علامه عبارت‌اند از: حواشی بر اسفار ملاصدرا، اصول فلسفه و روش رئالیسم، بدایـ‍‍ة الحکمه و نهایـ‍‍ة الحمکه. علاوه بر این، وی رسائل بسیاری در زمینه‌های مسائل مختلف فلسفی، منطقی، عرفانی و کلامی دارد که شماری از آن‌ها فارسی و برخی نیز عربی می‌باشند. ورود علامه طباطبایی را به حوزه علمیه قم، می‌توان نقطه عطفی در این حوزه شیعی محسوب کرد. با مساعی علامه طباطبایی، حوزه علمیه قم، حیات و نشاط جدیدی یافت. او با تربیت شاگردانی برجسته و تألیف آثاری بدیع، رویکردی جدید را در حوزه بنیان نهاد که رفته‌رفته دامنه تأثیرش فراگیر گردید. علامه طباطبایی به جهت برخورداری از ویژگی‌های برجسته علمی و عملی از شخصیت‌های بسیار تأثیرگذاری است که دامنه تأثیرش فراتر از زمان و مکانی است که در آن می‌زیست. برخی از تأثیرات او ماندگار و عام است که محدود به شاگردان خاص او نیست؛ بلکه کم‌وبیش نهادینه شده و به سنتی قوی تبدیل گردیده است. در این باره یکی از شاگردان علامه می‌نویسد: «سال‌ها بلکه قرن‌ها می‌بایست بگذرد تا به طور کامل ابعاد وجودی او شناخته شود و تأثیرات عظیمی که در جامعه ما به جای گذاشته، مورد تحقیق و بررسی قرار گیرد.» (یادنامه علامه طباطبایی، ص 189) در زمان ورود علامه طباطبایی به قم، فلسفه از موقعیت مطلوب و مناسبی برخوردار نبود. نگاه حاکم در حوزه، نظر مثبتی نسبت به فلسفه نداشت و جز در حلقه‌های محدود و منزوی، فلسفه مجال عرض اندام نمی‌یافت. علامه به رغم مخالفت‌ها و مزاحمت‌های بسیار، کوشید فلسفه را احیا و فضلای حوزه را با فلسفه آشنا کند. او طی چند دهه فعالیت خستگی‌ناپذیر موفق شد جمعی قابل توجه از فیلسوفان متفکر را بپرورد و توجه نسل جدید حوزه را به فلسفه جلب کند. قبل از ورود علامه به قم، امام خمینی از معدود مدرسان برجسته فلسفه و عرفان در قم بودند و بسیاری از شاگردانی که در دروس علامه شرکت می‌کردند، از شاگردان امام محسوب می‌شدند. علامه طباطبایی از پیشگامان فلسفه تطبیقی است. او از نخستین فیلسوفان اسلامی است که با برخی فلسفه‌های جدید غرب مقابله علمی کرده و به نقد و بررسی آنها پرداخته است. در نیمه نخست قرن 14 شمسی، به ویژه حدود دهه سی، فلسفه مارکسیسم در ایران به ویژه از طریق حزب توده منتشر می‌گردید و توجه بسیاری از روشنفکران را به خود جلب کرده بود. انتشارات حزب توده و به ویژه آثار تقی ارانی در این زمینه قابل ذکر است. اندیشه‌های فیلسوفان کلاسیک غرب، همچون دکارت و کانت نیز اندک اندک در محافل دانشگاهی و در میان تحصیل‌کردگان غربی مطرح بود. علامه طباطبایی که با این اندیشه‌ها از طریق آثار و ترجمه‌های فارسی و عربی آشنا بود، نخستین واکنش را با تشکیل جلسات درسی که حاصل آن تألیف کتاب اصول فلسفه بود، نشان داد. وی در این کتاب، ضمن نقد فلسفه مارکسیسم، تقریری نو از فلسفه اسلامی ارائه داد. این اثر هم از جهت اشتمال بر آرای نو، هم از حیث روش طرح بحث و تبویب مباحث فلسفی و هم از نظر ادبیات فلسفی، بدیع و بی‌سابقه بود. این نخستین بار بود که یک فیلسوف اسلامی از نظریه معرفت به صورتی جدید و ابتکاری سخن می‌گوید و مباحث مابعد الطبیعی در باب هستی، حرکت، زمان و الهیات فلسفی را نیز در قالبی نو و ناظر به پرسش‌های فلسفی معاصر طرح می‌کند. اکثر فلاسفه معاصر ایران از شاگردان علامه طباطبائی هستند.

فیلسوفان معاصر در روحانیت شیعه (3): شهید مطهری-ره


فیلسوفان معاصر در روحانیت شیعه (3): شهید مطهری-ره




مرتضی مطهری در 13 بهمن 1298 هجری شمسی در فریمان خراسان دیده به جهان گشود. در دوازده سالگی برای تحصیل علوم اسلامی وارد حوزه علمیه مشهد شد. در 1316 برای ادامه تحصیل به قم رفت. دروس فقه و اصول را نزد برجسته‌ترین استادان زمانش، همچون آیات عظام حجت کوه‌کمری، سیدصدرالدین صدر، سیداحمد خوانساری، سیدمحمد داماد و سیدحسین بروجردی تا عالی‌ترین مراحل اجتهاد آموخت. در حدود 1323 در درس‌های شرح منظومه و اسفار امام خمینی شرکت کرد و دوازده سال نیز از درس‌های اخلاق، فلسفه و فقه و اصول امام خمینی بهره برد. پس از آشنایی با علامه طباطبایی در سال 1329 شمسی به حلقه فلسفی او پیوست و از شاگردان ممتاز او گردید؛ به طوری که علامه شرح اثر فلسفی مهمش، اصول فلسفه را به او واگذار کرد. وی فلسفه ابن سینا و قسمت‌هایی از حکمت متعالیه را نزد این حکیم آموخت. مطهری همچنین مدتی از محضر درس حکیم میرزامهدی آشتیانی (1306 ـ 1372 ق) و چندی نیز از محضر میرزاعلی آقای شیرازی استفاده کرد. مطهری در سال 1331 به تهران هجرت کرد و در سه عرصه حوزه، دانشگاه و جامعه فعالیتش را آغاز کرد. او علایق و انگیزه‌های سیاسی و اجتماعی نیز داشت. از این رو فعالیت‌های سیاسی (مبارزه با رژیم سلطنتی) نیز جزئی از زندگی او بود. با وقوع حوادث پانزده خرداد 1342، مبارزات مطهری، تشدید شد و تا زمان شهادت، یعنی یازده اردیبهشت 1358 ادامه داشت. مطهری، هم یک متفکر اسلامی بود و هم یک فعال در میدان‌های سیاسی و اجتماعی. او با تدریس در دانشگاه، سخنرانی در محافل مختلف از جمله حسینیه ارشاد تهران و انتشار کتب و مقالات بسیار، نقش مهمی در بیداری اسلامی و رشد فهم دینی جامعه ایرانی ایفا نمود. اصالت اندیشه، رسائی بیان و تأثیر قلم مطهری موجب شد که وی به عنوان نظریه‌پرداز انقلاب اسلامی و پشتوانه فکری و فلسفی آن شناخته شود. وی در سال 1357 از سوی امام خمینی مأمورِ تشکیل شورای انقلاب شد و در شب 11 اردیبهشت 1358، هنگام بازگشت به خانه هدف گلوله ناجوانمردی از گروه تروریستی فرقان قرار گرفت و به آرزوی دیرینش، شهادت، نایل گردید. تدریس فلسفه اسلامی در حوزه و دانشگاه و نگارش آثار فلسفی از علایق و اشتغالات دائمی وی بود. تعلیقات وی بر کتاب اصول فلسفه علامه طباطبایی که نوعی شرح بر آن کتاب محسوب می‌شود و از نخستین آثار دوره جوانی مطهری است، آن را به پرخواننده‌ترین کتاب فلسفی معاصر ایران تبدیل کرد. او در طی عمرش کتب و مقالات بسیاری در مسائل مختلف فلسفی تألیف کرد. کتاب‌های فلسفی بسیاری نیز پس از شهادت او با استفاده از درس‌های مضبوطِ او منتشر گردید؛ مانند شرح‌های وی بر الهیات شفا، اسفار اربعه و دو شرح مختصر و مبسوط منظومه حاج ملاهادی سبزواری. از مطهری آثار کلامی بسیاری نیز بر جای مانده است که بر اساس مشرب فلسفی نگاشته شده است؛ مانند کتاب عدل الهی، و مجموعه هفت جلدی مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی. از دیگر آثار او تصحیح تحقیقی کتاب التحصیل بهمنیار است. از وی آثاری نیز در حوزه‌های مختلفی همچون تفسیر قرآن، فقه، عرفان، تاریخ، سیاست و تعلیم و تربیت بر جای مانده است. مطهری هم در تدریس متون سنتی فلسفه اسلامی چیره‌دست بود، هم در تألیف آثار، هم در نوآوری و هم در فهم و تحلیل و نقادی فلسفه‌های دیگر. می‌توان وی را نقطه عطف مهمی در تفکر و ادبیات فلسفی در ایران قلمداد کرد. پیش از او آثار فلسفی، بسیار تخصصی بوده، در محدوده اقلیت کوچکی مورد توجه واقع می‌شد. البته شرایط زمانی دوره مطهری با پیشینیان متفاوت بود و در زمان او زمینه‌ها و امکانات توجه عمومی به فلسفه بسیار مساعدتر شد. اما تأثیر شیوه او در طرح مباحث فلسفی ممتاز و کارآمد است. یکی از ویژگی‌های شهید مطهری تنوع و گستردگی موضوعاتی است که او درباره آنها اندیشیده و نوشته است. این تنوع، هم در موضوعات فلسفی و هم در موضوعات غیرفلسفی چشمگیر است. هر موضوعی را که احساس می‌کرد بحث درباره آن لازم است، مورد توجه و پژوهش قرار می‌داد. هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی، دین‌شناسی، انسان‌شناسی، روان‌شناسی، اخلاق، فقه، حقوق، تاریخ، اقتصاد، اجتماع و انقلاب، برخی از موضوعاتی است که مطهری درباره آنها قلم زده و سخن رانده است. یکی از ویژگی‌های مطهری در عرصه فلسفه، فارسی‌نگاری است. گرچه در میان آثار پیشینیان نیز کمابیش به آثار فارسی برمی‌خوریم، اما زبان علمی حاکم در حوزه‌های علمیه اسلامی و از جمله ایران، زبان عربی بوده و سنت غالب در فلسفه‌نگاری نیز به همین زبان بوده است. مهم‌ترین آثار فلسفی اسلامی از آغاز تا به امروز به زبان عربی نگارش یافته است، با اینکه اکثر پدیدآورندگان این آثار فارسی‌زبان بوده‌اند. از این رو جز عده اندکی به این آثار روی نمی‌آوردند. در همه جا فلسفه به دشواری و پیچیدگی معروف است. حتی فلاسفه‌ای که در گذشته آثارشان را به زبان فارسی نوشته‌اند، از دشواری فهم فلسفه چندان نکاسته‌اند. یکی دیگر از ویژگی‌های مطهری در تبیین مباحث فلسفی وضوح بیان او است. قریحه ذاتی و تجربه تدریس مباحث فلسفی در محیط‌های مختلف حوزوی و دانشگاهی و عمومی، به او توانایی فوق العاده‌ای در بیان واضح مباحث دشوار فلسفی داده بود. او حتی گاهی در خطابه‌هایی که برای مردم عادی کوچه و بازار سخن می‌راند، مباحث عمیق فلسفی را به صورت قابل فهمی طرح می‌نمود؛ بدون اینکه از دقت و اتقان مطلب بکاهد. طرح تطبیقی مباحث فلسفی از دیگر ویژگی‌های فلسفه‌ورزی مطهری است. او به جهت آشنایی با برخی فلسفه‌های غربی، از کسانی است که نخستین قدم‌ها را در طرح تطبیقی مباحث فلسفی برداشت. مطهری به نحو مبسوطی ابعاد مختلف مکتب مارکسیسم، از ماتریالیسم دیالیکتیک و ماتریالیسم تاریخی تا اقتصاد و سیاست مارکسی را تجزیه و تحلیل و نقادی کرده و مسائل مختلف آن را با دیدگاه‌های اسلامی سنجیده است. در شرح اصول فلسفه، به ویژه در مباحث مربوط به معرفتْ آرای برخی فلاسفه غربی و مکتب‌های عقلی و تجربی غرب را طرح و نقد کرده است. همچنین در دروسی که برای برخی استادان و مترجمان فلسفه غرب القا نمود و تحت عنوان شرح مبسوط منظومه پس از شهادت وی انتشار یافت، به بررسی آرای برخی از فلاسفه غربی همچون هیوم، کانت و هگل پرداخته است. او در آثار مختلفش اندیشه‌های فلاسفه غربی از یونان باستان تا فیلسوفان معاصر را مورد بحث و نقد قرار داده است. از دیگر شاخصه‌های تفکر فلسفی مطهری، توجه به تاریخ فلسفه در مباحث فلسفی است. او شاید نخستین فیلسوف اسلامی باشد که اهمیت تاریخ فلسفه را گوشزد کرد و گام‌هایی نیز در این راه برداشت. کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران از نخستین گام‌ها در تاریخ‌نگاری فلسفه اسلامی، محسوب می‌شود. (مجموعه آثار، ج14، ص 461 ـ 547)
شرح و تفسیر فلسفه صدرایی، نقد مارکسیسم و برخی دیگر از فلسفه‌های جدید غرب، طرح جدیدی از بحث شناخت، فطرت، فلسفه تاریخ، و طرح الهیات یا کلام جدید با نگاهی نو، از خدمات شهید مطهری به تفکر معاصر اسلامی است. در شرح اندیشه‌های شهید مطهری، کتب، مقالات و پایان‌نامه‌های بسیاری نوشته شده است، اما هنوز تحلیل جامعی از کل ساختمان تفکر فلسفی او صورت نگرفته است.
بی‌شک مطهری تأثیرگذارترین متفکر در حوزه تفکر و پژوهش دینی در ایران معاصر است و به جرأت می‌توان گفت که کمتر تحقیق و تأملی در حوزه دین می‌توان یافت که ردپایی از تفکر، روش و ادبیات مطهری را در آن نتوان مشاهده کرد. مطهری با اینکه فیلسوفی صدرایی بود، اما استقلال رأی داشت و نقد اندیشه‌ها پیشه او بود. او حتی برخی آرای استاد بسیار محبوب و مورد احترامش، علامه طباطبایی را نیز مورد نقادی قرار می‌داد. مثلا در بحث اعتباریات، رأی علامه را نقد و نظری متفاوت با نظر علامه طرح می‌کند.
مطهری کلام سنتی را قادر به تبیین و دفاع از باورهای دینی نمی‌داند؛ ولی فلسفه الهی اسلام را در این زمینه بسی تواناتر می‌خواند. امتیاز متکلمانی مانند نصیرالدین طوسی را در تفکر فلسفی آنها می‌داند. او می‌کوشد کلامی عقلانی با استفاده از میراث اسلامی و معارف امروزی تأسیس کند. مطهری برخلاف برخی از فیلسوفان سنتی، که فلسفه را محبوس در متون سنتی آن می‌بینند، فلسفه را در خدمت حل مسائل فکری مستحدثه به کار گرفت و از روش فلسفی به عنوان روشی برای حل مسائل فکری در عرصه‌های مختلف بهره برد. او هم به خود فلسفه اسلامی توجه عمیق داشت و هم از آن برای تبیین و دفاع از باورهای خود و نقد اندیشه‌های مخالف استفاده کرد.

فیلسوفان معاصر در روحانیت شیعه (2): امام خمینی-ره

فیلسوفان معاصر در روحانیت شیعه (2): امام خمینی-ره


امام سید روح الله موسوی خمینی (1281 ـ 1368ش) فقیه، عارف و از فیلسوفان برجسته معاصر است. جایگاه رفیع رهبری سیاسی و دینی و مرجعیت فقهی او موجب شده است که جنبه فلسفی ایشان آنچنان‌که شایسته است، شناخته نشود؛ در حالی که امام خمینی پیش از اینها مدرس برجسته فلسفه و حکمت بود. حتی منزلت عرفانی امام بیش از بعد فلسفی او شناخته شده است؛ چرا که امام آثار مکتوب بسیاری در زمینه عرفان از خود برجای گذاشت؛ اما در زمینه فلسفه آثار مکتوب بسیاری از امام در دست نیست و این خود از عوامل ناشناخته بودن بُعد فلسفی امام است. امام در چهار رشته مهم حوزه سرآمد روزگار خویش بود: فقه، اصول، عرفان و فلسفه. او سال‌ها به تدریس سطوح عالی فقه و اصول در قم و نجف اشتغال داشت و مجتهدان بسیاری را پرورش داد. آثار قلمی امام در فقه و اصول و تقریرات دروس ایشان در این زمینه بسیار است. یک دوره از درس‌های اصول امام، به قلم آیت الله جعفر سبحانی با عنوان تهذیب الأصول تقریر و منتشر گردید که مورد مراجعه محققان در این رشته است. استاد برجسته او در فقه و اصول، آیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی (1276 ـ 1355ق) است. امام خمینی عرفان را نزد آیت الله میرزاجواد ملکی تبریزی (م 1304ش) و آیت الله محمدعلی شاه‌آبادی (1292 ـ 1369ق) آموخت. او بین سال‌های 1307 ـ 1314 شمسی از محضر شاه‌آبادی، کتاب‌های شرح فصوص الحکم، مصباح الانس، فتوحات مکیه و منازل السائرین را درس گرفت. آثار قلمی امام در عرفان نیز بسیار است. از میان این آثار می‌توان تعلیقه بر شرح فصوص الحکم قیصری و مصباح الانس، اسرار الصلوة، شرح دعای سحر و مصباح الهدایة را نام برد. قدم راسخ امام در عرفان نظری و عملی را می‌توان در آثار قلمی او مشاهده کرد. تألیفات عرفانی او با نوشته‌های عرفای طراز اول برابری می‌کند. امام مدتی نزد آیت الله میرزاعلی‌اکبر حکمی یزدی (م 1305ش) حکمت، حساب و هیئت آموخت. اما استاد اصلی او در فلسفه آیت الله سید ابوالحسن رفیعی قزوینی (1310 ـ 1395ق)‌ بود. وی مدت چهارسال شرح منظومه ملاهادی سبزواری را از محضر این حکیم فرزانه استفاده کرد. مدت کوتاهی نیز در درس اسفار آیت الله رفیعی شرکت کرد، اما به جهت حدت و قوت ذهن و رسوخ در حکمت، خود را بی‌نیاز از ادامه شرکت در درس اسفار ایشان دید و به مطالعه اسفار و مباحثه آن با آیت الله میرزاخلیل کمره‌ای بسنده کرد و خود مدرسی زبردست در این رشته گردید.
امام چند دوره به تدریس شرح منظومه پرداخت و دست‌کم یک دوره قسمت عمده اسفار را به مدت ده سال تدریس نمود. تقریرات درس‌های شرح منظومه سبزواری و قسمت‌هایی از اسفار ملاصدرا، توسط یکی از شاگردان ایشان به نام آیت الله سیدعبدالغنی اردبیلی (1299 ـ 1369 ش) منتشر گردیده است. این درس‌ها بین سال‌های 1323 تا 1328 شمسی در قم ایراد گردیده است. (تقریرات فلسفه (شرح منظومه و اسفار)، 3 جلد، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1381)
امام تعلیقاتی بر اسفار داشته‌اند که مفقود شده است. علاوه بر آثار فلسفی امام، اندیشه‌های فلسفی امام را در حوزه‌های دیگری همچون فلسفه، عرفان، کلام، اخلاق، سیاست، و تفسیر قرآن می‌توان جست‌وجو کرد. همچنین مباحث فلسفی و عقلی بسیاری را در اصول فقه طرح یا تألیف کرده‌اند. برخی از شاگردان امام، عبارت‌اند از: سیدجلال‌الدین آشتیانی، شهید مرتضی مطهری، سیدعبدالغنی اردبیلی، مهدی حائری یزدی، شهید سیدمصطفی خمینی، سیدرضا صدر، شهید سیدمحمدعلی قاضی طباطبایی، حسینعلی منتظری و سیدعزالدین زنجانی. (ر.ک: سیدعبدالغنی اردبیلی، تقریرات فلسفه امام خمینی، شرح منظومه (1)، مقدمه تحقیق، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1381)
امام از حدود 1305 شمسی، تدریس حکمت و عرفان را آغاز کرد و دست‌کم تا حدود سه دهه در این حوزه‌ها اشتغال داشتند. بسیاری از این درس‌ها خصوصی و گاه پنهانی بود. فضای غالب بر حوزه‌های علمیه آن زمان، ضد فلسفه و عرفان بود. در چنین فضایی امام با تدریس فلسفه و تربیت شاگردانی برجسته در این زمینه، نهال تفکر فلسفی را در قم آبیاری کرد. او با موقعیتی که از حیث فقاهت و مرجعیت (و بعدها رهبری سیاسی) داشت، توانست در مقابل این نگرش ضد فلسفی مقاومت کند و زمینه را برای توسعه فضای مناسب فلسفی فراهم سازد. اگر نقش بی‌رقیب امام در این زمینه نبود، تأثیر علامه طباطبایی و شاگردان او از افق محدودی فراتر نمی‌رفت. نقش امام خمینی در رشد و توسعه فلسفه اسلامی نقشی یگانه است. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، نظر مثبت امام نسبت به فلسفه و تأیید و حمایت او از تفکر فلسفی، از جمله حمایت او از آراء و آثار شهید مرتضی مطهری، موجب شد که دوره‌ای طلایی برای فلسفه اسلامی در ایران به ویژه در حوزه‌های علمیه و دانشگاه‌ها آغاز گردد که قطعا در تاریخ ایران بی‌سابقه است. تأثیر این موج را می‌توان در ورای مرزهای ایران در جلب توجه بسیاری از دانشجویان و محققان مسلمان و غیرمسلمان به فلسفه اسلامی دید.
جامعیت امام نیز کم‌نظیر است. کمتر کسی را می‌توان یافت که هم در حکمت، هم در عرفان و هم در فقه و اصول در اوج باشد. آشتیانی می‌گوید: «مصباح الهدایه و شرح دعای سحر از آثار عرفانی امام امت/ در باب خود نظیر ندارند... این دو رساله از حیث اشتمال بر رموز و دقایق عرفان از آثار جاویدان است. امام در عنفوان جوانی این دو اثر را به وجود آورده‌اند. مصباح الهدایه شبیه به آثار قرن هفتم و هشتم هجری می‌باشد، دوران نضج عرفان و تصوف.» (در حکمت و معرفت، ص 404) «حضرت امام خمینی هم هر سه علم [فلسفه، عرفان و فقه] را تدریس می‌کرده و در هیچ‌یک از علوم کاستی نداشته است.» (در حکمت و معرفت، ص 469) از نظر آشتیانی چنین فردی نادر است؛ از این رو از امام با عناوینی چون «وحید عصر در علوم عقلیه و نقلیه و مآرب ذوقیه و خاتم الحکماء‌ والعرفا» یاد می‌کند. (نقدی بر تهافت الفلاسفه غزالی، ص 30) امام خمینی شاعر نیز بود و مجموعه اشعار عرفانی او به چاپ رسیده است.
بنا به گفته مهدی حائری امام به تفکر مشایی چندان دلبستگی نداشت، اما به حکمت اشراقی سهروردی تعلق خاطر داشت. حکمت متعالیه را نیز بر مشرب عرفانی تفسیر می‌کرد. امام به طبیعیات و نجوم جدید توجه داشت و فلکیات قدیم را اباطیل می‌دانست. (جستارهای فلسفی، ص 356 ـ 357 و 482) امام با اینکه مشرب مشایی را نمی‌پسندد، اما ابن سینا را بزرگ می‌شمارد. آشتیانی در این‌باره می‌نویسد: «استاد نامدار و وحید عصر ما در علوم نقلیه و عقلیه و مآرب ذوقیه، امام عارف، حضرت آیت الله العظمی آقای خمینی تصریح فرموده‌اند: ایرادات مختلفی به شیخ در حکمت الهیه وارد است، ولی با این حال در بین ارباب نظر و تحقیق }لَم یَکُن لَهُ کُفُوًا اَحَد{.» (نقدی بر تهافت الفلاسفه غزالی، ص 30)
آشتیانی درباره اصالت فلسفه ملاصدرا و تفاوت آن با فلسفه یونانی از نظر امام، می‌گوید: «خاتم الحکماء والعرفا،‌ امام خمینی تصریح کرده‌اند که حکمت متعالیه ملاصدرا و افکار تلامیذ و پیروان او را حکمت یونانی دانستن، ناشی از جهل محض است. ایشان نیز بارها می‌فرمودند: حکمت و فلسفه یونان نیز در مقام خود بسیار باید با اهمیت تلقی شود.» (همان) به این جهت است که امام سالیان درازی را در تدریس حکمت متعالیه و شرح افکار و آرای ملاصدرا گذراند و آنچنان‌که در کتاب تقریرات فلسفه آمده است، مسائل این حکمت را از هستی‌شناسی تا نفس و معاد، تفسیر کرد و شرح داد. یکی دیگر از ابعاد فکری امام اندیشه سیاسی او است. از دیدگاه امام، سیاست و اداره جامعه جزئی لاینفک از تعالیم اسلام است. از نظر ایشان نه دین بدون سیاست پذیرفتنی است و نه سیاست بدون دین. حدود نیم قرن است که نظریه حکومت اسلامی و ولایت فقیه امام خمینی مورد توجه و بحث محافل علمی و سیاسی در ایران و جهان است. بر اساس این تفکر بود که امام با حکومت سلطنتی پهلوی مبارزه کرد و آن را برانداخت. جمهوری اسلامی ایران، بر اساس اندیشه سیاسی امام خمینی طراحی و تشکیل گردید و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بر پایه نظریات وی تدوین شد. امام در تفکر سیاسی بیش از همه آیت الله شهید سیدحسن مدرس (متوفی 1316 شمسی) را تمجید می‌کند. درباره آرای سیاسی امام خمینی بحث‌های بسیاری صورت گرفته است، اما هنوز تحلیل جامعی از فلسفه سیاسی ایشان ارائه نشده است. فقه، فلسفه، عرفان و سیاست در اندیشه امام خمینی واحدها و رشته‌های منفصلی نیستند که او فقط از سر ذوق و سلیقه به آن‌ها روی آورده باشد؛ بلکه همه اینها اجزای به هم پیوسته و مؤلفه‌های ضروری یک مجموعه واحد فکری و جهان‌بینی و فلسفه حیات فردی و جمعی، مبتنی بر آموزه‌های اسلامی است.

فیلسوفان معاصر در روحانیت شیعه (1): مقدمه

فیلسوفان معاصر در روحانیت شیعه (1): مقدمه



مروجان «فلسفه»، و حکمت اسلامی و به تبع آن «عرفان» در حوزه های علوم فقاهتی شیعه  راه همواری برای ترویج آموزه های خود نداشته اند.  عمده دلیل این دشواری این بود که فلسفه در اصل دانشی بشری بوده كه بر پایه استدلال برای اثبات حقایق طبیعی و نظری بنا گردید. در عرصه علوم اسلامی نیز مدعای فلاسفه این بود که آنچه فقهاء می فهمند ما هم آنرا می فهمیم ولی آنچه ما می فهمیم را فقها نمی دانند. مدعای فقهاء نیز این بوده  که دین همانی است که ما می فهمیم و همگان هم آنرا می فهمند. همین دوگانگی نیز به نوعی  مقام «ظاهر» و «باطن» را پدید آورد. اما در عین حال بسیاری از فلاسفه اسلامی كوشیدند فلسفه را با آموزه های دینی و عرفان آشتی داده و مكتبی فلسفی ـ عرفانی از آن بسازند و اصرار بر آن داشتند تاراهی كه فلسفه برای اثبات موضوعی به كمك استدلال طی می‌كند، همان راه را دل در صورتی كه از همه رذائل اخلاقی و شائبه‌ها پاك باشد، طی می‌كند. فلسفه از طریق دلیل، دل از طریق كشف و شهود، عمل می‌كند. حال اساسی ترین سئوال مطروحه در این میان این بود که آیا دلی غیر از دل انبیا و امامان معصوم(علیهم السلام) به عرصه كشف و شهود راه دارد یا نه؟ اگر دارد دل چه طایفه‌ای؟ و نمونة آن دلِ والا و پاك از هر عیب و نقص، دل كیست؟ در وجهی که فلسفه با عرفان پیوند می خورد نیز نزاع فقها با فیلسوفان و به تبع آنان با عارفان و به عبارت دیگر اهل طریقت، به این علت بوده كه فقها رواج این مكتب را در امت سبب هدم دین و به حاشیه رانده شدن فقه و موجب خطر تأویل نادرست آیات و روایات می‌دانستند و عمدتاً ناظر بر این بود كه مبادا این افکار مكتب اهل‌بیت(علیهم السلام) را چون خود اهل‌بیت(علیهم السلام) از جامعه جدا ساخته و ‌ امت از آنان محروم شوند. عمده ترین منبع روایی مقوم این معنا، روایتی منقول در این زمینه از حضرت امام حسن عسکری(ع) به شرح ذیل بود:
« عَنِ الْإِمَامِ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِیِّ ع أَنَّهُ قَالَ لِأَبِی هَاشِمٍ الْجَعْفَرِیِّ یَا أَبَا هَاشِمٍ سَیَأْتِی زَمَانٌ عَلَى النَّاسِ وُجُوهُهُمْ ضَاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ وَ قُلُوبُهُمْ مُظْلِمَةٌ مُتَكَدِّرَةٌ السُّنَّةُ فِیهِمْ بِدْعَةٌ وَ الْبِدْعَةُ فِیهِمْ سُنَّةٌ الْمُؤْمِنُ بَیْنَهُمْ مُحَقَّرٌ وَ الْفَاسِقُ بَیْنَهُمْ مُوَقَّرٌ أُمَرَاؤُهُمْ جَاهِلُونَ جَائِرُونَ وَ عُلَمَاؤُهُمْ فِی أَبْوَابِ الظَّلَمَةِ [سَائِرُونَ‏] أَغْنِیَاؤُهُمْ یَسْرِقُونَ زَادَ الْفُقَرَاءِ وَ أَصَاغِرُهُمْ یَتَقَدَّمُونَ عَلَى الْكُبَرَاءِ وَ كُلُّ جَاهِلٍ عِنْدَهُمْ خَبِیرٌ وَ كُلُّ مُحِیلٍ عِنْدَهُمْ فَقِیرٌ لَا یُمَیِّزُونَ بَیْنَ الْمُخْلِصِ وَ الْمُرْتَابِ لَا یَعْرِفُونَ الضَّأْنِ مِنَ الذِّئَابِ عُلَمَاؤُهُمْ شِرَارُ خَلْقِ اللَّهِ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ لِأَنَّهُمْ یَمِیلُونَ إِلَى الْفَلْسَفَةِ وَ التَّصَوُّفِ -  امام حسن عسکری ع به ابی هاشم گفت: ای ابا هاشم زمانی بر مردم خواهد آمد که چهره هاشان خندان است اما دلهایشان تاریک و مکدر است سنت و عمل کردن به شیوه پیامبر ص را بدعت می دانند وشیوه آنها بدعت گذاشتن و نوآوریهایی برخلاف ارزشها و سنن نبوی است. مومن در بین آنها بی ارزش است و به فاسق احترام می گذارند پیشوایان آنها نادان و ستمگرند و علماء آنها در تاریکی هستند ثروتمندانشان توشه فقرا را می دزدند افراد نادان و بی ارزش خودشان را جلو می اندازند و بر بزرگان حکومت می کنند. هر نادانی از نظر آنها اهل خبر و اطلاع است و هر حیله گر و دورویی فقیر. تفاوت افراد مخلص و افراد دورو و شک کننده را نمی دانند. فرق گرگ و میش را نمی دانند. علماء آنها بدترین خلق خدا بر روی زمین هستند، زیرا گرایش به فلسفه و تصوف دارند.» (مستدرک ج 11) معهذا فلاسفه بزرگ اسلامی که نوعاً خود در زی طلبگی و فقاهت در حوزه های علمیه شیعه بوده اند چه بسا شیفته عرفان و فلسفه اسلامی نیز بوده و بر این باور داشته اند كه در عین فقاهت، عالمانه در وادی عقل فلسفی و شهود عرفانی نیز می توان شد و  معارف ناب اهل بیت(ع)  را در دستگاه این دو علم شریف ارائه نمود. به گواهی تاریخ، ایران اسلامی نیز که همواره مهد حکمت و اندیشه‌ورزی بوده حکیمان و عارفان بزرگی را در این دیار ـ از فارابی و ابن‌سینا و مولوی تا سهروردی و حیدر آملی و صدرای شیرازی گرفته تا مرحوم امام راحل و علامه طباطبائی و شمار بسیار دیگر ـ در همه‌جای دنیا به عنوان ستارگان درخشان معرفت و معنویت شناخته شده‌اند، پرورده است.  از این رو، از دیرباز طالبان معرفت از اطراف و اکناف عالم، چشم به فرزانگان این دیار دوخته‌اند و آثار اندیشوران ایرانی ـ اسلامی را در شرق و غرب عالم می‌توان ردیابی کرد. اما آیا این افتخار فقط متعلق به گذشته است و به تاریخ پیوسته است؟ یا این چراغ پرفروغ همچنان تابان و درخشان است؟ در پاسخ می‌توان گفت که هرچند گذر روزگاران، گاه موجب نوسان‌هایی در فروغ این چراغ شده است، اما خوشبختانه این شعله مقدس هیچ‌گاه خاموش نشده و تا به امروز همچنان  نورافشان است. در زمره کسانی که در سلک فلاسفه اسلامی خوش درخشیده و واضع نظریات مشعشع فلسفی در عرصه اسلامی و مبدع شرح متحولی از نظریه مشهور «حرکت جوهری» در فلسفه اسلامی بوده، صدرالمتألهین ملا صدرای شیرازی(ره) است. سرگذشت وی آینه دار این تقابل اساسی بین حوزه فقاهت و فلسفه در مدارس علمی اسلامی و شیعی و راه دشوار پیش روی فلیسوفان اسلامی نیز بوده است.    آشنایی با حیات فکری و فلسفی معاصر ایران و پیشگامان آن و معرفی آن به تشنگان حقیقت در داخل و خارج ایران، گامی است سودمند در استمرار این سنت قویم و غنی، و قدمی است ضروری در بهره‌گیری نسل جدید از این میراث گرانسنگ. نوشتار حاضر به نقل از چکیده کتاب آقای دکتر محمد فنایی اشکوری، با عنوان «برخی از فیلسوفان معاصر اسلامی در حوزه علمیه« است که توسط  مجمع عالی حکمت اسلامی در سال  1390، انتشار یافته و  نگاهی گذرا به حیات علمی برخی از پیشروان حکمت و معرفت اسلامی در ایران معاصر انداخته است. این مجموعه در چند قسمت به دوستان عزیز ارائه می گردد. فیلسوفانی که در اینجا از آنها سخن خواهد رفت، متفکرانی‌ هستند که شخصیت و تفکرشان پیش از انقلاب اسلامی ایران شکل گرفته و برخی فعالیت‌های آن‌ها نیز پیش از انقلاب به وقوع پیوسته است؛ اما همه آنان پس از انقلاب اسلامی حیات داشته‌اند. برخی از آنها پس از انقلاب اسلامی ندای حق را لبیک گفته‌اند و از نعمت وجود برخی نیز همچنان برخورداریم. از این رو از فیلسوفانی که پیش از انقلاب اسلامی بدرود حیات گفته‌اند و همین‌طور از کسانی که پس از انقلاب بالیده و ثمر داده‌اند، سخن  گفته نشده است. این مجموعه از فیلسوفان عبارت‌اند از: امام خمینی، علامه طباطبایی، شهید مرتضی مطهری، مهدی حائری یزدی، شهید سید محمدباقر صدر،(شهید صدر تنها فیلسوف غیرایرانی است که در این فصل از او سخن می‌گوییم. وی هرچند خود غیرایرانی است، اما از تبار ایرانی و از نظر فکری و فلسفی به حوزهٴ فلسفی شیعی ایران تعلق دارد.) محمدتقی جعفری، سیدجلال‌الدین آشتیانی، سید رضا صدر، حسن‌زاده آملی، جوادی آملی و مصباح یزدی، جعفر سبحانی، شیخ یحیی انصاری شیرازی، آقاسید رضی شیرازی، سید حسن مصطفوی و محمدی گیلانی. اینان همه از عالمان دینی و تحصیلکردگان حوزه‌های علمیه قم و نجف‌اند. در زمان نگارش این مقاله، هشت استاد بدرود حیات گفته‌اند و مابقی مشغول افاضه در حوزه علمیه قم‌اند.(لازم است یادآوری شود که فصل‌های مربوط به آقایان سیدرضا صدر، جعفر سبحانی، انصاری شیرازی، سید رضی شیرازی، سیدحسن مصطفوی و محمدی گیلانی توسط جمعی از دوستان نوشته‌ شده‌ است.)  

حقیقت نماز به بیان آیت الله شیخ حسنعلى اصفهانى(ره)



حقیقت نماز به بیان آیت الله شیخ حسنعلى اصفهانى(ره)

آیت الله شیخ حسنعلى اصفهانى  (1279 - 1361 ه‍ .ق) در باب حقیقت نماز می فرماید:
بارى اى عزیز! اسرار نماز آنگاه حاصل شود كه شش چیز حاصل شود:
اول : حضور دل ، یعنى دل را به هنگام نماز، به هیچ چیز جز پروردگارت «جلة عظمته» تعلق نباشد. دوم : فهم كردن معانى قرائت و ذكر و تسبیح نماز، به طورى كه دل در فهم آن الفاظ، مطابق زبان باشد. سوم : تعظیم ، یعنى در آن حالت ، عظمت معبود و مبداء مقصود در خاطر او بود.
چهارم : هیبت ، یعنى از غایت عظمت پروردگار، خوف بر دلش هجوم آرد كه مبادا در این عبادت ، تقصیرى باشد. پنجم : امید، كه مقام كرم و وجود خداوند متعال ، بر او معلوم باشد. كه از نهایت مرحمت ، او را محروم و بى نصیب نخواهد فرمود و گناهانش را خواهد بخشید.
ششم : حیا، یعنى خود و عبادت خود را كوچكتر از آن بداند كه شایسته درگاه باشد و عبادت خود را در نهایت بندگى به انجام رساند.    به نقل از: «شیخ علی مقدادی اصفهانی، نشان از بى نشان ها، ص 325.»

نماز عصاره همه عبادات در بیان آیت الله حسن زاده آملی


نماز عصاره همه عبادات در بیان آیت الله حسن زاده آملی


نماز عبادت جمعى دارد، كلیه عبادات تكوینیه موجودات را از نبات و جماد و حیوان ...جامع عبادت قلبى و عقلى كه تشریعى نیز هست . نماز از جهت دیگر عبادت جامعه است . زیرا كه خاصیت زكوة و حج و جهاد و صوم و غیرها دارد.
امّا زكوة : چون محك محبت است و گذشتن از ملك خویش در راه دوست و فناى خویش در هستى اوست . این اثر در نماز ظاهر مى شود در وقتى كه در مالك یوم الدین تصدیق قلبى كنى . امّا صوم : به جهت اینكه مفطرات روزه در نماز حرام است علاوه صمت از كلام فحلوقین لازم است .
امّا حجّ: براى اینكه توجه ظاهرى به كعبه ظاهرى مى كنى از دور توجه مى كنى امّا در عوض توجه به كعبه حقیقى مى نمایى كه عبارت از دل است كه در عالم بدن انسان به منزله كعبه است . امّا جهاد: زیرا كه جهاد با نفس اماره است كه جهاد اكبر است   به نقل از: آیة الله حسن زاده آملى، هزار یك نكته ، ج 1 ص 100.

«غفلت دل در نماز»به بیان ابوحامد محمد غزّالی


«غفلت دل در نماز»به بیان ابوحامد محمد غزّالی


ابو حامد محمد غزالى گوید: «غفلت دل در نماز از دو سبب بود: یكى از ظاهر بود و یكى از باطن .اول - آنچه ظاهر بود آن باشد كه جایى كند كه چیزى مى بیند یا مى شنود كه دل بدان مشغول مى باشد و دل تبع چشم و گوش بود. علاج وى آن بود كه نماز جایى كند كه هیچ آواز نشنود و اگر جایى تاریك بود بهتر باشد تا چشم بر هم نهد، و بیشتر عابدان عبادت را خانه ساخته باشند، تاریك ، كه در جاى فراخ دل پراكنده تر باشد.
دوم - سبب دوم از باطن بود و آن اندیشه و خاطر پراكنده بود و این دشوارتر است .
چون پیش از نماز ذكر حق تعالى بر دل غالب نبود، در نماز حاضر نیاید و اندیشه كه به دل راه یافت بدانكه در نماز دل خالى نشود، هر كه نماز خواهد با حضور دل ، باید كه بیرون نماز دل را علاج كرده باشد و خالى كرده باشد، و این بدان بود كه مشغله هاى دنیا از خود دور كرده باشد به قدر حاجت از دنیا قناعت كند و مقصود وى نیز از آن قدر فراغت عبادت بود. چون چنین نبود دل حاضر نبود. الاّ در بعضى از نماز، باید كه در نوافل مى افزاید و دل حاضر مى كند تا بقدر چهار ركعت دل حاضر شود كه نوافل جبران فرایض ‍ است.»   به نقل از: «ابو حامد محمد غزالى ، كیمیاى سعادت ،  ص 147.»

ابوابی در «معرفة الله» جل شأنه



ابوابی در «معرفة الله» جل شأنه
معرفت خدا با معرفت ماسوى تفاوت دارد. معرفت جزئیات خارجى و كلیات منتزع از آن جزئیات، یك نحوه معرفت است و معرفت‏الله، باب دیگرى است؛ معرفت جزئیات به صورى است كه در ذهن حاصل مى‏شود. ولى صورت حاصله، نسبت به معرفت بارى تعالى، اوهام است و معرفت بارى تعالى نیست. معرفت كلیات هم به توسط توجه نفوس به كلیات منتزع به وسیله عقل است، و خداى تعالى از این حرف‏ها منزه است. معرفت بارى تعالى، به بصیرت قلبى و انوار عقلى و افاضات الهى و شهود قلبى است. این طریق معرفت‏الله است.
شاید هر ماسوى‏الله، نسبت به حق تعالى عنوان حاجبیت داشته باشد. لكن حجاب‏هایى كه طریق به وجود بارى تعالى هستند، مثل خلفاى الهى، حجب نورى هستند.
تزكیه و تهذیب نسبت به علوم الهى و معارف حقه، همان طلب است. طلب در علوم متعارف، حركت از وطن به مراكز علمى و حضور در جلسات بحث و تعلیم است؛ ولكن طلب در معرفت‏الله، حركت روحانى است، كه همان تزكیه و تهذیب است. با تزكیه و تهذیب، معرفت‏الله و معرفت نبوت و ولایت و علوم الهى حاصل مى‏شود. انبیا براى علوم الهى نیازمند به حركت مكانى نیستند. علمى كه نور یقذفه الله فى قلب من یشاء است، حركت مكانى نمى‏خواهد.(حدیث عنوان بصری از قول حضرت امام صادق(ع) که فرمود: «العلم نور یقذفه اللّه فی قلب من یشاء» علم نوری است که خدا در قلب هر کس که بخواهد می افکند.بحارالانوار، ج 70، ص 140، روایت 5.)
همه معارف و عبادات معراجى، از بركات حركت الهى و تخلق به اخلاق الله و تزكیه و تهذیب است. طلب در اینها حركت روحانى است، نه حركت مكانى. باید با دورى از بدى‏ها خودسازى كنند و با خوبى‏ها خود را بیارایند، تا به انوار عقلى و ایمانى و قلبى نایل شوند. با آن انوار، معرفت‏الله و معرفت به رسالت و نبوت حاصل مى‏شود.

جستاری بر آخرین وصیت نامه سیدالعارفین سید علی آقا قاضی (ره)

جستاری بر آخرین وصیت نامه سیدالعارفین سید علی آقا قاضی (ره)
مرحوم آقای قاضی طبق سنت نیکو و شرعی وصیت نامه نگاری، ظاهراً چندین مرتبه در عمر شریف خود اقدام به نوشتن وصیت نامه نموده است. ایشان بر اساس عرف رایج در وصیت نامه نویسی، در هر مرتبه که به تجدید متن و بازنویسی محتوای آن اقدام نموده­اند، علی الاصول وصیت نامه­های قبلی را معدوم کرده­اند؛ به اصطلاح آخرین وصیت نامه، ناسخ همه وصایای قبلی بوده است.
آخرین وصیت­نامه­ای که از مرحوم آقای قاضی در دست است، به تاریخ «چهارشنبه دوازدهم صفر سنه1365قمری» یعنی حدود 390 روز قبل از رحلت ایشان ـ البته بر اساس تقویم شمسی ـ نوشته شده است. این وصیت نامه احتمالاً ـ و البته قریب به یقین ـ در بر گیرنده آخرین وصایای ایشان است و ظاهراً وصیت نامه دیگری بعد از این وصیت اخیر تا پایان عمر شریفشان نوشته نشده است. آنچه این تردید را به قطعیت می­رساند، ذکر متن وصیت نامه اخیر در کتاب ارزمند «آیت الحق» می­باشد که توسط فرزند مرحوم قاضی، گردآوری و تدوین شده است.
اگرچه مرحوم قاضی در حیات شریف خود، نکته­ها و آموزه­های اخلاقی و معرفتی خویش را در خلوت ارادتمندان و در حلقة شاگردان بیان می­کرده است، لکن ناگفته پیداست که وصیت نامه آن مرحوم به عنوان «یک سند تاریخی» که متضمن نکات دقیق و برجسته­ای از آموزه­های بنیادین ایشان است، در حافظه مریدان، اثرگذار و شایان تحلیل و بررسی است.
براساس شواهد و قرائن تاریخی، این وصیت نامه پس از رحلت مرحوم آقای قاضی، در بین مریدان، ارادتمندان و حتی دوستان آن فقید، از ارج و قرب ویژه ای برخوردار بوده است و شاگردان معظم له نوعی جنبه تقدس به آخرین رساله استاد بخشیده اند.
در دیداری که اعضای کمیته علمی همایش سیدعلی آقا قاضی با حضرت آیت الله مسلم ملکوتی-از مراجع عظام تقلید در قم- داشتند، ایشان با اشاره به دیداری که با مرحوم شیخ عباس قوچانی؛ وصی مرحوم قاضی در شهر مقدس نجف اشرف داشته اند، خاطرنشان می کنند: "آقای حاج شیخ عباس قوچانی پس از درگذشت مرحوم قاضی، وصیت نامه ایشان را در شهر قم به مرحوم حضرت آیت الله سیدجمال الدین گلپایگانی نشان می­دهند و معظم له به محض رویت آخرین دستخط ایشان، در حالی که در بستر بیماری خوابیده بودند، از جای خود بلند می­شوند و در حالی که اشک از دیده جاری می کنند، وصیت نامه را بوسیده و برچشم خود می نهند"(پایان سخن آیت الله ملکوتی).
برای درک حالات درونی و دریافت نیروی عظیم نهفته در وجود مرحوم قاضی، مطالعه و بررسی مفاهیم موجود در این وصیت نامه از اهمیت بسیاری برخوردار است؛ چرا که تجسّم حالات ویژه ایشان با تمسک صِرف به خاطرات شاگردان، نمی تواند نماینده واقعی عظمت روحی و منحصر به فرد او باشد؛ بلکه آیینة حقیقی و تمام نمای قاضی، بررسی آثار بر جای مانده از اوست به ویژه که این اثر، آخرین وصیت نامه او باشد.
ان الاثارنا تدل علینا انظروا بعدنا الی الاثار
در خصوص تلقی مرحوم سیدعلی آقا قاضی از مرگ باید گفت وی به عنوان یک عاشق صادق و بلاکش، اصلاً از مرگ نمی­ترسد.
مرگ اگر مرد است گو پیش من آی تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
او همچون مرغ محبوس در قفسی است که آرزویی جز شکستن قفس و پرواز در بیکران لاهوت ندارد. مردمان عمومی که همچون مرغان جاهل­اند، در عالم توهمات، گربه­های درنده را بیرون قفس منتظر
می­بینند و به همین دلیل، قفس را پناهگاهی امن می­شمارند، ولی مرغان دانا در بیرون قفس، باغ­ها و بستان ها و پروازها را می­بینند و آرزویی جز شکستن قفس ندارند.
وصیت نامه مرحوم قاضی از سه بخش کلی تشکیل شده است:
الف) مسایل دنیا
ایشان با بیان این نکته که «حق تبارک و تعالی در خلقت و ذکر، دنیا را مقدم بر آخرت دانسته»، ابتدا به تعیین وصی خویش در امور دنیاا قدام می­نماید و دختر بزرگشان را که از وی با عنوان «علویه ام ابیها» یاد می­کند، به عنوان وصی تعیین می­نماید. در همین قسمت از وصیت نامه، درباره قرض پنجاه تومانی خود صحبت می­کند که ظاهراً از پیر راه طریقت، سید قریش قزوینی به ایشان رسیده و بایستی در راه اقامة عزای حسینی هزینه گردد.
ب) مسایل آخرت
این بخش از وصیت نامه تاکید بر چهار نکته مهم و اساسی است:
1- توحید و اقامه نماز
2- تسبیح حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها)
3- احیا و تعظیم مراسم سوگواری امام حسین (علیه السلام)
4- حیات جسمانی حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرج)
ج) تعیین جانشین روحانی
برجسته ­ترین نکته و مضمون محوری و اساسی درپایان وصیت نامه مرحوم قاضی، تعیین حاج شیخ عباس مجتهد قوچانی به عنوان «وصی طریق» و به اصطلاح جانشین روحانی است.
در زیـر وصـیت نامه ، مرحوم سید هاشم حداد، آیت الله شیخ عباس هاتف قوچانی ، آیت الله سـیـد جـمـال مـوسـوی گـلپـایـگانی و آیت الله عبدالنبی عراقی آن را تایید نموده و به درستی آن گواهی داده اند.

توصیه ها و دستورالعمل های سلوکی شماری از «عرفای معاصر»



توصیه ها و دستورالعمل های سلوکی شماری از «عرفای معاصر»
شیخ حسنعلی نخودکی:
1-پرهیز شدید از گناه
2-نماز اول وقت
3- خدمت به خلق خدا
4- احترام به سادات
5- تحصیل علم و معرفت

علامه آسید علی آقا قاضی(ره):
1-انس شبا نه روزی با قران
2-توسل به ساحت حضرت ابا عبدالله(ع)
3-توسل به حضرت اباالفضل العباس(ع)
4-نماز اول وقت
5- نماز شب
6-مراقبت و مداومت بر یاد خد

علامه سید محمد حسین طباطبائی:
1-بر کران قران
2-عشق و ارادت به ساحت ولایت
3-توسل به ساحت ابا عبدالله الحسین(ع)
4-مداومت بر زیارت عاشورا و زیارت جامعه کبیره
5-زیارت امام رضا (ع) و توسل به ساحت مقدس رضوی
6-اقامه عزا در ایام فاطمیه

آیت الله میرزا جواد اقا ملکی تبریزی(ره):
1-هدیه کردن سه مرتبه سوره توحید پس از هر نماز واجب به ساحت مقدس امام زمان (عج)
2-خواندن دعای عهد هر روز صبح همچنین در ماه رمضان پیش از افطار
3-توسل مداوم به ساحت اهل بیت(علیهم السلام)

شیخ رجبعلی خیاط (نکو گویان)
1- اختصاص قلب به خدا
2- دعا برای تعجیل فرج و کار برای امام زمان(عج)یعنی صلوات با " وعجل فرجهم" باشد
3- انس با قران

اللهم احشرنا معهم فی الدنیا و الاخرة

رهنمودهایی سلوکی از سالک جلیل و عارف واصل شیخ محمد بهاری (ره)


رهنمودهایی سلوکی از سالک جلیل و عارف واصل شیخ محمد بهاری (ره)
بر پوینده راه تقوا، رعایت اموری لازم است :
نخست- ترک گناهان است و این همان چیزى است که بنای تقوا بر آن قرار دارد و اساس دنیا و آخرت بر آن استوار است و بندگان مقرب خدا با چیزى برتر و والاتر از آن، به درگاه الهى تقرب نجسته‌اند. « از اینجاست که حضرت موسى(ع) از حضرت خضر(ع) سؤال مى کند که چه کرده‌اى که من مأمور شده‌ام از تو تعلم کنم؟ به چه چیز به این مرتبه رسیدى؟ فرمود: بترک المعصیه (به سبب ترک گناه). پس این را باید انسان بزرگ بداند و نتیجه آن هم بزرگ است. حقیقتاً چقدر قبیح است از بنده ذلیل که آناً فآناً (لحظه به لحظه) مستغرق نعم الهى بوده باشد، در محضر مقدس او به مفاد قوله: مع کل شىء لا بالمقارنه و غیر کل شىء لا بالمزایله و اینما کنتم فهو معکم ، مع هذا پرده حیا را از روى خود بردارد، از روى جرئت (و) جلافت (حماقت) مرتکب به مناهى حضرت ملک الملوک گردد. ما اشنعه و ما اجفاه (چقدر شنیع و زشت است و چه ستمى است). الحق سزاوار است که چنین شخصى در سیاسخانه جبارالسموات و الارضین محبوس بماند، ابدالآبدین، مگر اینکه توبه کند و دامنه رحمت واسعه، او را فرا گیرد.»

دوم- پرداختن به عبادات، هر چه باشد. پس از انجام واجبات، اما به شرط حضور قلب) روح عبادت، حضور قلب است که بى آن قلب زنده نخواهد بود، بلکه گفته شده که عبادت بى حضور قلب یورث قساوة القلب (موجب قساوت و سنگدلى مى‌گردد). اگر از اهل ذکر باشد، خوب است اوایل امر ذکرش استغفار باشد و در اواسط ذکر یونسیه؛ یعنى «لا اله إلا انت سبحانک انى کنت من الظالمین»، و در آخر کلمه طیبة لا اله الا الله بشرط الاستمرار مضافاً على الحضور (به شرط آنکه همیشگى باشد، علاوه بر داشتن حضور قلب).

سوم-«مراقبه»؛ یعنى غافل از حضور حضرت حق جل شأنه نباشد، و همین مراقبه، مسئله عمده و اساسى است و انسان را به سوى مقام بندگان مقرب الهى بالا می‌برد و هر که خواهان محبت و معرفت خداى سبحان است، باید به این ریسمان مستحکم چنگ زند و این سخن معصوم (ع) به همین معنا اشاره دارد که فرمود: خداوند را چنان عبادت کن که گویا او را مى‌بینى، و اگر بدین مقام نرسیده که او را ببینى، بدان که او تو را مى‌بیند. پس همواره باید حالش چنین باشد در باطن که گویا در خدمت مولاى خود ایستاده، او ملتفت به این است. و در این خبر شریف، نکته‌اى هست و آن این است که ملخص فقره کوتاه اشاره به این باشد که در مقام عبادت لازم نیست که انسان تصویر خداى خود بکند، یا بداند که او چیست، تا محتاج به واسطه شود از مخلوقات؛ چنان‌که بعضى از جهال صوفیه مى‌گویند، بلکه همین قدر بداند که او جل شأنه حاضر است و ناظر، همیشه، بس است از براى توجه به او و ان لم یعلم انه ما هو و کیف هو. فتأمل فانه دقیق نافع (اگر چه نداند که او چیست؟ و چگونه است؟ در این مطلب خوب بیندیش که نکته‌اى است دقیق و سودمند).

چهارم- اندوه همیشگى یا از ترس عذاب، اگر از صالحین است؛ و یا از کثرت اشتیاق، اگر از محبین است. چه اینکه به محض ‍ انقطاع رشته حزن از قلب، فیوضات معنویه منقطع گردد و من هنا حکى من لسان حال التقوى انه قال: انى لا أسکن إلّا فى قلب محزون. (و از اینجاست که از زبان حال تقوا حکایت شده است که او گفت: من فقط در قلب اندوهناک منزل مى‌کنم). شاهد بر مدعا قوله تعالى: أنا عند المنکسرة قلوبهم. پس بدان اى عزیز من! اینکه هر چه بر قلب انسان در آید، از قبیل محسنات، چه حزن باشد، چه فکر باشد، چه علم باشد، چه حکمت باشد، چه غیر اینها، آن مثل میهمانى است بر شخص وارد شده. اگر قیام به وظیفه مهمان‌دارى و اکرام ضیف نمودى و جاى او را پاکیزه از لوث کثافات و خس ‍ و خاشاک و دفع موذیات و غیره کردى، به کمال اعتنا بر او، باز آن مهمان میل مى‌کند به آن خانه وارد شود، والّا اگر اذیتش کردى دیگر مشکل است. اگر حال دارى در آن حال باید قدر آن حال را بدانى و ضایعش نکنى، والّا بعد از زایل شدن، هیهات دیگر آن را دریابى. و بالجمله اگر بخواهى بویی از آدمیت بشنوى، باید مجاهده کنى که سخت تر از جهاد با اعداست. عرفا این جهاد را موت احمر (مرگ سرخ) مى‌نامند و معناى مجاهده این است که اول، باید ایمان بیاورى به اینکه اعدا عدوّ تو (دشمن ترین دشمنان تو) نفس تو است، که سرمایه تو در تصرف اوست، و متصرف در ارکان وجود تو است با شیاطین خارجه که اصدقاى او و شرکاى او هستند. پس باید تو خیلى باهوش باشى.

وقتى که صبح کنى، چند کار بر تو لازم است.
اول- مشارطه. همچنان که با شریک مالى خود وقتى که مى‌خواهى او را پى تجارت بفرستى، شرط‌ها مى‌کنى، اینجا هم بعینه باید آن شروط ذکر شود، بل اکثر، چه اینکه خیانت این بدبخت کراراً و مراراً واضح و هویدا گردیده.
دوم- المراقبه و معنى مراقبه، کشیک نفس را کشیدن است که مبادا اعضا و جوارح را به خلاف وادارد و عمر را، که هر آنى از آن بیش از تمام دنیا و مافیها قیمت دارد، ضایع بگرداند.
سوم-محاسبه است، یعنى همین که شب شد، باید پاى حساب بنشیند، ببیند چه کار کرده، منفعتى آورده ، و یا اینکه ضررى نموده؟ لامحاله سرمایه را از دست نداده باشد، ربح گذشت او.
چهارم- المعاتبه است، اگر منفعتى در او نیاورده باشد، یا معاقبه است اگر ضررى وارد آورده باشد؛ معنى عقاب، انداختن اوست نفس خود را به ریاضات شدیدة شرعیه؛ مثل روزه گرفتن در تابستان، یا پیاده سفر حج کردن براى کسى که به هلاکت نمى‌افتد، و امثال اینها که توسن نفس سرکش را به اندک زمانى مطیع و رام گرداند.

حاصل آنکه اگر قساوت قلب مانع از آن است که اندرزها در تو اثر بگذارد و روز به روز خسران و نکبت در وجود خود احساس کردى، از شب زنده‌دارى مستمر و نماز و روزه بسیار و کمى آمیزش و معاشرت و کم حرف زدن و صله رحم و مهربانى با ایتام کمک بگیر، و بر ناله و گریه مواظبت کن، و به پدر و مادرت آدم و حوا اقتدا کن و و از ارحم الراحمین کمک بخواه، و به اکرم الاکرمین توسل جوى، که مصیبت تو بزرگ‌ترین مصیبت‌ها و بلاى تو مهم‌ترین بلاهاست، که راه‌هاى چاره بر تو بسته شده و علل و اسباب درباره تو بى اثر مانده و دیگر چاره اى و مطلبى و فریاد رسى و پناهى جز خداى متعال نیست. شاید خداى سبحان به فقر و بیچارگى تو رحم کند و به فریادت رسد، و دعایت را مستجاب گرداند که او دعوت مضطرین را جواب می‌دهد و امید امیدداران را ناامید نمى‌سازد، و رحمت او گسترده، و نعمت‌هایش متواتره، و لطف او عام، و احسان او قدیم است، و او به کسى که به او امید بندد، کریم است. الهى آمین.

تذکرة السائل: « آیت الله محمد بهاری-ره از همگنان آیت الله میرزا جوادآقا ملکی تبریزی-ره و در شیوه سلوکی خود در زمره عارفان «مناجاتی» بود (آنان که بیشتر ذیل اسماء جلاله حضرت حق جلّ شأنه و دائم در حال خوف و بکاء در برابر عظمت وی هستند) و مزار شریف ایشان در بهار همدان است .»

در آثار مذموم «حب دنیا» در بیان راحل عظیم الشأن امام روح الله خمینی(ره)



در آثار مذموم «حب دنیا» در بیان راحل عظیم الشأن امام روح الله خمینی(ره)
استغراق در بحر لذایذ و مشتهیات، قهراً حب به دنیا آورد و حب به دنیا، تنفر از غیر آن آورد، و وجهه به ملک، غفلت از ملکوت آورد، چنان که به عکس اگر انسان از چیزی بدی دید و ادراک در نفس، ایجاد تنفر نماید و هر چه آن صورت قوی تر باشد، آن تنفر باطنی، قوی تر گردد. چنان که اگر کسی در شهری رود که در آن جا امراض و آلام بر او وارد شود و ناملایمات خارجی و داخلی بر او رو آورد، قهراً از آن جا متنفر و منصرف شود و هر چه ناملایمات بیشتر باشد، انصراف و تنفر، افزون شود و اگر شهر بهتری سراغ داشته باشد، کوچ به آنجا کند و اگر نتواند به آنجا حرکت کند، علاقه به آنجا پیدا کند و دلش را به آنجا کوچ دهد.
پس اگر انسان، از این عالم هر چه دید، بلیات و آلام و اسقام و گرفتاری دید و امواج فتنه ها و محنت ها بر او رو آورد، قهراً از آن متنفر گردد. و دل بستگی به آن کم شود و اعتماد بر آن نکند، و اگر به عالم دیگری معتقد باشد و فضای وسیع خالی از هر محنت و آلمی سراغ داشته باشد، قهراً بدان جا سفر کند و اگر سفر جسمانی نتوان کرد، سفر روحانی کند و دلش را بدان جا فرستد.
و پر واضح است که امام مفاسد روحانی و اخلاقی و اعمالی، از حب به دنیا و غفلت از حق تعالی و آخرت است. و حب به دنیا، سرمنشأ هر خطیئه است، چنان که تمام اصلاحات نفسانی و اخلاقی و اعمالی، از توجه به حق و دار کرامت آن و از بی علاقگی به دنیا و عدم رکون و اعتماد به زخارف آن است.

به نقل از: «چهل حدیث»، امام خمینی (ره)، حدیث
15

ستایش «فقر» در مقامات سلوکی

ستایش «فقر» در مقامات سلوکی
صفت فقر، فی نفسه به نسبت به غنا، افضل است و اخبار در ستایش آن، بسیار است. حضرت رسول (ص) فرمودند که: «بهترین این امت، فقرای ایشان اند». و فرمود: « پروردگارا! مرا زندگانی درویشان ده و مردن ایشان و در زمره ایشان مرا محشور گردان». و فرمود که: « زینت فقرا از برای مؤمن، بیشتر است از لجام بر سر اسب؛ یعنی همچنان که لجام، اسب را در ورطه های هلاکت نگاه می دارد، فقر، مؤمن را از آن بهتر، از فساد محافظت می کند.» شخصی از حضرت رسول از فقر سؤال کرد. فرمود: «خزینه ای است از خزاین خدا». بار دوم بپرسید فرمود: «کرامتی است از خدا». سوم باز پرسید فرمود: «چیزی است که نمی دهد خدا آن را مگر به پیغمبر مرسل یا مؤمنی که در نزد خدا کریم باشد.» و فرمود که: «در بهشت غرفه ای است از یک دانه یاقوت سرخ که اهل بهشت، نگاه به آن می کنند، چنان که اهل زمین به ستارگان نظر می کنند. داخل آن جا نمی شود مگر پیغمبر فقیر یا مؤمن فقیر».

به نقل از : «معراج السعاده »، ملا احمد نراقی

ممدوح بودن «صبر» و نتایج آن

ممدوح بودن «صبر» و نتایج آن
بدان که از برای صبر، نتایج بسیار است که از جمله آنها ارتیاض و تربیت نفس است. اگر انسان، مدتی در پیش آمدهای ناگوار و بلیات روزگار و در مشقت عبادات و مناسک و تلخی ترک لذات نفسانیه، به واسطه فرمان حضرت ولی النعم، صبر کند و تحمل مشاق را گر چه سخت و ناگوار باشد- بنماید، کم کم نفس، عادت می کند و مرتاض می شود و از چموشی بیرون می آید و سختی تحمل مشاق بر آن آسان می شود، و از برای نفس، ملکه راسخه نوریه پیدا می شود که به واسطه آن، از مقام صبر، ترقی می کند و به مقامات عالیه دیگر نایل می شود؛ بلکه صبر در معاصی، منشأ تقوای نفس شود و صبر در طاعات، منشأ انس به حق گردد، و صبر در بلیات، منشأ رضا به قضای الهی شود. و اینها از مقامات بزرگ اهل ایمان، بلکه اهل عرفان است.

به نقل از: «چهل حدیث»، امام خمینی(ره)، حدیث 16



رِقَّت قلب» و تضرع و گریستن در سیر و سلوک


کارساز بودن « رِقَّت قلب» و تضرع و گریستن در سیر و سلوک
بدان كه از جمله صفات حمیده و خصال پسندیده، رِقَّت قلب و تضرع و گریه است. و آن به كثرت یاد مرگ و عذابهاى الهى و اهوال)ترسها( قیامت و احتراز)دورى( نمودن از امورى كه در اخبار وارد شده است كه موجب قساوت قلب است حاصل مى‏شود. و عمده اسباب قساوت قلب ارتكاب گناهان و معاشرت و مصاحبت اهل دنیا و بدان است چنانچه احادیث در این باب گذشت. و اقرب)نزدیكترین( راههاى قرب به سوى خداوند عالمیان راه تضرع و استغاثه)زارى- تضرع – دادخواهى) و مناجات است. و گریه موجب حصول حاجات و خلاصى از عقوبات است.
چنانچه به سند معتبر از حضرت امام على نقى صلوات‏الله علیه منقول است كه: حضرت موسى در هنگام مناجات از حق تعالى سؤال كرد كه: الهى چیست جزاى كه چشمان او از ترس تو گریان شود؟ وحى رسید كه: اى موسى روى او را از گرمى آتش نگاه مى‏دارم و از خوف و فزع)هراس – بیم(روز قیامت او را ایمن مى‏گردانم.
و به سند معتبر منقول است كه حضرت رسول صلى‏الله علیه و آله فرمود كه: هر كه چشمان او پر اشك شود از خوف الهى، خدا به ازاى هر قطره‏اى كه از دیده او مى‏ریزد قصرى در بهشت به او كرامت فرماید كه مزین باشد به مروارید و جواهر، و در آن قصر از نعمتهاى الهى بوده باشد آنچه چشم ندیده و گوش نشنیده و بر خاطر كسى خطور نكرده باشد.
و حضرت صادق علیه‏السلام فرمود كه: بسیار است كه میان آدمى و بهشت زیاده از مابین تحت‏الثرى)زیر زمین( تا عرش، دورى هست از بسیارى گناهان. پس گریه مى‏كند از ترس الهى از روى پشیمانى از گناهان، تا آن كه نزدیكتر مى‏شود به بهشت از پلك چشم به چشم.
و در حدیث دیگر فرمود كه: چه بسیار كسى كه به لهو و لعب، خنده او در دنیا بسیار باشد، و در روز قیامت گریه او بسیار باشد. و چه بسیار كسى كه در دنیا بسیار بر گناهان خود گرید و ترسان باشد، و در روز قیامت در بهشت شادى و خنده او بسیار باشد.
و در حدیث دیگر فرمود كه: هیچ چیز نیست مگر آن كه آن را كَیلى)پیمانه - واحد اندازه‏گیرى( و وزنى هست، مگر قطرات اشك كه قطره‏اى از آن دریاهاى آتش را فرو مى‏نشاند. و چون چشم كسى پر از آب شود بر روى او هرگز غبار مذلت و خوارى ننشیند، و چون بر رو جارى گردد خدا آن رو را بر آتش جهنم حرام گرداند، و اگر گرینده‏اى در میان امتى گریه كند خدا آن امت را به بركت آن گرینده رحم نماید.
و حضرت باقر صلوات‏الله علیه فرمود كه: هیچ قطره‏اى محبوبتر نیست نزد خداى تعالى از قطره اشكى كه در تاریكى شب از ترس عذاب الهى بیرون آید و غرض از آن غیر خدا نباشد.
و به اسانید معتبره از حضرت صادق علیه‏السلام منقول است كه: هر دیده گریان است در روز قیامت مگر سه چشم: دیده‏اى كه پوشیده باشد از چیزهایى كه خدا حرام كرده است؛ و دیده‏اى كه بیدارى كشیده باشد در طاعت الهى؛ و دیده‏اى كه گریسته باشد در دل شب از ترس حق تعالى.
و به سند معتبر از اسحاق بن عمار(ابویعقوب اسحاق بن عمار الكوفى الصیرفى از اصحاب و راویان موثق امامان صادق و كاظم – علیهم السلام) منقول است كه: به حضرت صادق علیه‏السلام عرض كردم كه: مى‏خواهم بگریم و نمى‏آید، و بسیار است كه بعضى از مردگان خود را یاد مى‏كنم كره مرا رقت حاصل شود و گریه بیاید. آیا جایز است این؟ فرمود كه: بلى؛ ایشان را یاد كن و چون به گریه درآمدى خدا را بخوان.
و در حدیث دیگر فرمود كه: اگر تو را گریه نیاید خود را به گریه بدار. پس اگر اشكى بیرون آید مثل سر مگس، پَه‏پَه (به‏به! خوشا! - آفرین!)بسیار خوب است.
در حدیث دیگر فرمود كه: اگر از امرى خوف داشته باشى یا حاجتى به خدا داشته باشى، پس اول تعظیم و حمد و ثناى الهى چنانچه سزاوار است بگو و صلوات بر محمد و آل محمد بفرست و حاجت خود را بطلب و خود را به گریه بدار اگرچه به قدر سر مگسى باشد.
به درستى كه پدرم مى‏گفت كه: اقرب احوال بنده به خداى عزوجل وقتى است كه در سجده باشد و گریان باشد.
و حضرت على بن الحسین صلوات‏الله علیه فرمود كه: هیچ قطره‏اى نزد خدا محبوبتر نیست از دو قطره: قطره خونى كه در راه خدا ریخته شود؛ و قطره اشكى كه در تاریكى شب براى خدا جارى گردد.
و از حضرت رسول صلى‏الله علیه و آله منقول است كه: هفت كس‏اند كه در سایه عرش الهى خواهند بود در روزى كه سایه‏اى بغیر از آن نباشد؛ امام عادل؛ و جوانى كه در عبادت شود و نماز كند؛ و شخصى كه به دست راست تصدق كند و از دست چپ مخفى دارد؛ و شخصى كه خدا را در خلوت یاد كند و آب دیده‏اش از خوف الهى جارى گردد؛ و شخصى كه برادر مؤمن خود را ببیند و بگوید كه: تو را از براى خدا دوست مى‏دارم؛ و شخصى كه از مسجد بیرون آید و در نیت او باشد كه باز به سوى مسجد برگردد؛ و شخصى كه زن صاحب جمالى او را به نزدیكى خود بخواند و او بگوید كه: من از پروردگار عالمیان مى‏ترسم.