فیلسوفان معاصر در روحانیت شیعه (6): سیدجلال الدّین آشتیانی- ره


سیدجلال‌الدین آشتیانی در سال 1304 شمسی، در آشتیان چشم به جهان گشود. پس از تحصیل در مکتب‌خانه و اتمام دوره ابتدایی، مدتی را در آموزش خطاطی سپری کرد. در سال 1323 با حمایت مادر به عشق کسب علوم دینی به قم رفت و به تحصیل در ادبیات عربی، فقه و اصول و کلام مشغول شد. برخی از دروس عالی ادبیات و فقه را نزد آیت الله شهید صدوقی آموخت. در فلسفه اسلامی، از محضر شیخ مهدی مازندرانی امیرکلاهی بهره برد. دروس عالی فقه و اصول را از آیت الله سیدحسین طباطبایی بروجردی و آیت الله سیدمحمدتقی خوانساری فراگرفت. در سال‌های 1336 و 1337 در نجف از محضر آیت الله سیدمحسن حکیم، آیت الله سیدعبدالهادی شیرازی و آیت الله میرزاحسن بجنوردی استفاده کرد. سپس به قم بازگشت و در حلقه درس فلسفه و تفسیر علامه سیدمحمدحسین طباطبایی حضور یافت. او مدتی در قزوین، همراه آیت الله سیدمصطفی خمینی، از درس اسفار آیت الله سیدابوالحسن رفیعی استفاده کرد. نیز به دلیل دوستی دیرینه با سیدمصطفی خمینی، در طول مدت تحصیلش، با امام خمینی ارتباط داشت و از محضر او در زمینه‌های مختلف بهره برد. در سال 1338 شمسی با نگارش رساله هستی از نظر فلسفه و عرفان وارد دانشگاه فردوسی مشهد گردید و در آنجا به تدریس فلسفه و عرفان پرداخت. از سال 1363 هم تدریس متون عرفانی را در حوزه علمیه مشهد آغاز کرد که تا سال 1376 ادامه یافت. (شریعه شهود، ص 30 ـ 39) آشتیانی در سال 1384 شمسی در مشهد از عالم خاکی رخت بربست. با اینکه آشتیانی مدرس فلسفه و عرفان بود، اما نقش اصلی وی در پیشبرد فلسفه و عرفان، از آنِ آثار قلمی او است. از آشتیانی آثار بسیاری در زمینه فلسفه و عرفان اسلامی برجای مانده است. یکی از خدمات چشمگیر وی در این باب، احیای آثار پیشینیان است. او کتب و رسائل حکمی و عرفانی بسیاری را تصحیح، معرفی و منتشر کرد. بخش مهمی از تحقیقات و تأملات آشتیانی در مقدمه‌های طولانی او بر چنین آثاری است. برخی از این مقدمه‌ها خود آثاری گرانقدرند و می‌توان هر یک از آنها را کتابی مستقل در نظر گرفت. این روش، در بین عالمان دین تقریبا بی‌سابقه است و حتی پس از او نیز کسی در این جهت با وی قابل قیاس نیست. از این حیث همه پژوهشگران فلسفه و عرفان اسلامی مدیون همت و زحمات وی‌اند. برخی از آثاری که آشتیانی آن‌ها را احیا کرده و بر آن‌ها شرح و مقدمه‌های تحقیقی و سودمندی نوشته است، عبارت‌اند از: شواهد الربوبیه ملاصدرا، زاد المسافر ملاصدرا، اصول المعارف فیض کاشانی، شرح فصوص الحکم مؤیدالدین جندی، شرح فصوص الحکم قیصری، رسائل قیصری، تفسیر سوره حمد قونوی، مشارق الدراری فرغانی، و‌ تمهید القواعد ابن ترکه. آشتیانی نه تنها بسیاری از آثار گذشتگان را احیا کرد، بلکه در شناسایی و معرفی حکمای اسلامی نیز قدم‌های بلندی برداشت. تسلط او بر تاریخ فلسفه اسلامی و آگاهی او از شرح احوال حکما، به ویژه متأخران بی‌مانند است. وی بسیاری از حکما را از گمنامی به در آورد و معرفی کرد. هرچند فرصت نیافت یک دوره جامع از تاریخ فلسفه اسلامی را بنگارد، اما در این راه قدم‌های بلندی برداشت و مواد اولیه ارزشمندی برای تدوین چنین تاریخی را فراهم نمود. (گویا کتابی با عنوان چهره‌های درخشان فلسفه و عرفان بر اساس آثار آشتیانی تهیه شده است.) (ر.ک: حکمت و معرفت، ص 25) هیچ مورخ فلسفه و عرفان اسلامی‌ای، بی‌نیاز از آثار آشتیانی نیست. بسیاری از اطلاعات تاریخی او نسبت به حکمای معاصرْ دست‌اول و از برکات آشنایی بی‌واسطه او با آنها است. در مورد تاریخ گذشته به ویژه چهار قرن اخیر نیز بسیاری از دانسته‌های او برگرفته از نقل‌های شفاهی و سینه‌به‌سینه است و این است که به آثار او ارزش منحصر به فردی می‌دهد. آشتیانی، آشنایی قابل توجهی نیز به تاریخ ایران دارد. یکی از آثار مهم آشتیانی در تاریخ‌نگاری فلسفه اسلامی، کتاب چهارجلدی منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران است که در آن سیر فلسفه و عرفان را از زمان میرداماد و میرفندرسکی تا عصر آقاعلی حکیم و آقامحمدرضا قمشه‌ای، نشان داده است. هانری کربن فرانسوی بر این کتاب مقدمه نوشته است. (منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران، ص 1354) او نه تنها در تاریخ میراث فلسفی ـ عرفانی اسلامی و تحلیل و تفسیر مسائل آن و نقد آرا، چیره‌دست است، بلکه خود نیز دارای آرای خاصی در برخی مسائل الهیاتی است. (برخی از اندیشه‌های آشتیانی در مقالاتی که در کتاب شریعه شهود، آمده است مورد بحث قرار گرفته است.) آشتیانی به فلسفه غرب اعتنایی نداشت و به آن نپرداخت؛ اما در فلسفه اسلامی قائل به بازنگری و تحول بود و توجه به علوم جدید را در مباحث فلسفی مرتبط با علوم لازم می‌دانست. آشتیانی هم در فلسفه و هم در عرفان صاحب‌نظر است و بر میراث فلسفی و عرفانی اسلام به ویژه در حوزه الهیات، تسلطی بی‌مانند دارد. او دلبسته به عرفان است و عرفان را برتر از فلسفه می‌داند. (حکمت و معرفت، ص 496) بیشتر آثار آشتیانی نیز به عرفان اختصاص دارد. او یکی از شارحان و مفسران برجسته عرفان نظری ابن عربی است. از نظر او «با عقل نظری صرف نمی‌توان در میدانی وارد شد که صاحبان ولایت آن را شناسایی کرده‌اند.» (نقدی بر تهافت الفلاسفه غزالی، ص 451) با عقل نظری، فقط از خواص و لوازم اشیا می‌توان آگاه شد، نه از حقیقت آنها. سروکار عقل نظری با مفاهیم است و هیچ مفهومی نمی‌تواند از تمام هویت واجب الوجود حکایت کند؛ اما متعلق معرفت عرفانی، حقیقت خارجی است، نه مفهوم. البته پیمودن راه عرفان برای همگان مقدور نیست. نگاه آشتیانی به عرفان، نگاهی شیعی است و از این زاویه دید عرفان ابن عربی را ارزیابی می‌کند. او تصوف درویشی و خانقاهی را تأیید نمی‌کند و عرفان مطلوب او مبتنی بر آموزه‌های مکتب اهل بیت است. از نظر او عرفان دو اصل دارد: توحید و ولایت. این دو اصل به عالی‌ترین شکل، فقط در مکتب اهل بیت ارائه شده است. از این رو او همانند هانری کربن به پیوند ناگسستنی عرفان و تشیع تأکید دارد و بر آن است که با تفکر معتزله و اشاعره، نمی‌توان حق عرفان را ادا کرد. (همان، ص 274)