کینه

 

 پنجم كينه‏
هنگامى كه انسان غضب كند و از انتقام ناتوان باشد چاره‏اى ندارد جز اينكه غضب خود را فرو برد، اين خشم و غضب به باطن بر مى‏گردد و عقده درونى ايجاد مى‏كند و تبديل به كينه مى‏شود.
معنى كينه نسبت به كسى اين است كه آن شخص بطور دائم و مستمرّ بر قلبت سنگينى كند و در دل از او بغض و تنفّر داشته باشى.
نبى گرامى اسلامى صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: مؤمن كينه توز نيست [2].
بنابر آنچه ذكر شد كينه از ثمرات غضب است و خود هشت چيز را در وجود انسان به ارث مى‏نهد، كه عبارتند از:
1 - حسد: به اين معنى كه انسان را وادار مى‏كند آرزوى سلب نعمت از آن شخص را داشته باشد.
2 - اينكه حسد را در باطن رشد مى‏دهد تا هنگامى كه انسان او را به بلائى گرفتار ديد، به او طعنه مى‏زند و سرزنش مى‏كند.
3 - اينكه انسان با او قطع رابطه مى‏كند اگر چه او مايل به وصلت باشد.
4 - اينكه براى تحقير و تصغير از او روى مى‏گرداند «اين اثر به خاطر قصد تحقيرى كه همراه دارد از اثر سوم بدتر است»
5 - اينكه درباره او به سخنان حرام چون دروغ و غيبت مرتكب مى‏شود و باعث افشاء سرّ و هتك ستر او مى‏شود.
6 - اينكه به خاطر تمسخر و استهزا «اعمال و گفتار» او را تقليد مى‏كند.
7 - اينكه به وسيله كتك كارى و چيزهايى كه باعث ناراحتى جسمى او مى‏شوند او را آزار مى‏دهد.
8 - اينكه حقوق او از قبيل صله رحم، قضاء دين و رد مظلمه را سلب مى‏كند و همانطور كه مى‏دانيم تمام اين آثار حرام و غير مشروعند.
پائين‏ترين درجات كينه اين است كه وجود انسان از تمام آثار مذكور خالى باشد ولى سنگينى و بغض درونى او را از گشاده روئى و رفق و مدارا باز دارد.
براى چنين شخصى بهتر آن است كه رابطه‏اش را با شخص مورد كينه به حال قبلى خود حفظ كند و اگر بتواند براى مبارزه با نفس و مخالفت شيطان احسان و نيكى بيشترى به او روا دارد بسيار نيكوست زيرا اين درجه مرتبه صدّيقين و از بهترين اعمال مقرّبين است.
حالات شخص كينه توز
«هنگامى كه انسان نسبت به كسى كينه در دل مى‏گيرد ممكن است قادر به تلافى و انتقام نباشد در اين صورت كينه به صفات ناپسندى چون حسد منجر مى‏شود كه در آينده از آنها بحث خواهيم كرد. ولى اگر توانائى انتقام داشته باشد» يكى از سه حالت زير در او پيدا مى‏شود.
1 - اينكه حقّ خود را كامل و بدون كم و زياد استيفاء كند، در اين صورت به عدالت رفتار كرده است.
2 - اينكه او را ببخشد و به او نيكى كند، اين حالت فضل و بخشش است.
3 - اينكه بيش از حد استحقاق خود از او مطالبه كند، اين حالت ظلم است.
چاره رهائى از كينه‏
علاج كينه اين است كه انسان بداند تا زمانى كه كينه‏اى در قلب او باشد دائما غمگين و اندوهناك و گرفتار خواهد بود و در دنيا و آخرت در چنگال بى‏رحم عذاب خواهد ماند.
و ديگر اينكه در فضيلت رفق و مدارا و عفو بينديشد.
خداى تعالى مى‏فرمايد:خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرفِ 7: 199[1].
و مى‏فرمايد:وَ انْ تَعْفُوا اقْرَبُ لِلتَّقْوى‏ 2: 237[1].
و امام صادق عليه السّلام از نبى اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم چنين روايت مى‏كند:
آيا بهترين صفات دنيا و آخرت را به شما معرفى كنم؟ هر كس به تو ظلم كرد او را ببخش، با كسى كه با تو قطع رابطه كرده وصلت كن، هر كس به تو بدى كرد به او احسان كن و هر كس تو را محروم كرد به او عطاء كن [2].
و مى‏فرمايد: رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: ببخشيد، كه بخشش جز عزت بر بنده نمى‏افزايد پس همديگر را ببخشيد تا خدا عزّتتان دهد [3].
معتب مى‏گويد: همراه امام كاظم عليه السّلام در باغش مشغول برداشت محصول بوديم، نگاهم به غلامى افتاد كه مقدارى خرما را به پشت ديوار باغ پرت كرد، رفتم او را گرفتم، خدمت امام عليه السّلام آوردم. عرض كردم: فدايت شوم، اين غلام را با اين خرما يافتم.
حضرت به غلام فرمود: فلانى آيا گرسنه مى‏مانى؟ عرض كرد: نه، مولاى من، فرمود: پس براى چه اين خرما را برداشتى؟ عرض كرد: ميل داشتم كه مال من باشد.
حضرت فرمود: رهايش كنيد، برو اين خرما براى تو.
و همان حضرت فرمود: مدارا نيمى از زندگى است [4].

زائر جمعه

    

    صدای آمدنت را به گوش ما برسان

    زمان غیبت خود را به انتها برسان


    نگاه نافذ خود را بر این گدا انداز

    برای درد نهفته کمی دوا برسان


    اگرچه بهر ظهورت نکرده ام کاری

    بیا و بر لب ما فرصت دعا برسان


    به صبح جمعه موعود زائرم فرما

    به خاکبوسی روز فرج مرا برسان


    برای روز ظهور تو کعبه پا برجاست

    بیا سرور دوباره بر آن بنا برسان


    کنار تربت زهرا به وقت نافله ات

    دعای خویش به یاری این گدا برسان


    نوشته ام به وصیت اگر میسر شد

    بیا و مرده ما را به کربلا برسان

斋月每日祈求词 : 第二十八天

 

بسم الله الرحمن الرحيم

 اَللّـهُمَّ وَفِّرْ حَظّي فيهِ مِنَ النَّوافِلِ، وَاَكْرِمْني فيهِ بِاِحْضارِ الْمَسائِلِ، وَقَرِّبْ فيهِ وَسيلَتى اِلَيْكَ مِنْ بَيْنِ الْوَسائِلِ، يا مَنْ لا يَشْغَلُهُ اِلْحـاحُ الْمُلِحّينَ 

   主啊!求你佑助我完成斋月的所有副功,求你因我的祈求而使我尊贵,求你佑助我亲近通向你的媒介。主啊!我固执地祈求不会伤害你丝毫


 

رزق و روزی

 

افرادى كه تو دلشان نيت بد كنند، خدا اينها را محروم مى‏كند يا رزق را از آنها كم مى‏كند

 كليد رزق دوتاست، يك كليد كار و تلاش، يك كليد ايمان و تقوا. هيچكدام هم كار همديگر را نمى‏كند

گاهى با يك گناه رزق انسان بسته مى‏شود مى‏گويد: «اللَّهُم اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُغَيِّرُ النِّعَم»

حسن نيت باعث زياد شدن روزى مى‏شود .

خيانت فقر را به دنبال دارد. و اين طبيعى است كه اگر خيانت كرديم نظر مردم در داد و ستد و معامله با ما برمى گردد.

 

 سوسك‏ها و سگ‏هاى ولگرد روزى دارند بى غصه، و چقدر زشت است انسان در پى روزى باشد با كلك‏

 

(چرا روزى كم و زياد مى‏شود)

1- بعضى به خاطر قهر الهى تا پيمانه پر شود

2- به خاطر نياكان‏

3- به خاطر آزمايش‏

4- به خاطر تلاش و لياقت‏

براى بعضى گشايش سبب طغيان است  اگر كسى توسعه در رزق نداشت و تلاش هم داشت فكر كند ممكن است باعث طغيان او شود. 

 پيامبر (ص) فرمود: به هر كس مى‏خواهى نفرين كنى دعا كن خداوند مالش را زياد كند. نسبت به دشمنان اسلام اگر خواستى نفرين كنى بگو خداوند مالش را زياد كند. گاهى يك نفر را بسيار نعمت مى‏دهند كه بسوزد

بعضى از مردم با خداوند عهد مى‏بندند كه اگر خداوند از فضلش بدهند صدقه مى‏دهند، وقتى به او داديم بخل مى‏كند. وقتى ندارد يك ماشين بده همه را سوار مى‏كنم وقتى ماشين دار شد يك آشنا را هم كه مى‏بيند سرش را مى‏خاراند كه مثلا او را نديده است‏

 تقوا باعث گشايش است‏

 پول خرج كردن (سخاوت) رزق را زياد مى‏كند اگر توسعه مى‏خواهى بايد بريز و بپاش داشته باشى، فكر نكنى اگر ندادى دارى و اگر دادى ندارى.

صله رحم روزى را زياد مى‏كند.

 مراعات بهداشت، شستن دست قبل از غذا روزى را زياد مى‏كند.

 نماز شب روزى را زياد مى‏كند.

 حسن خلق روزى را زياد مى‏كند.

 امين بودن روزى را زياد ميكند. مردم مى‏گويند اين دست و چشمش پاك است.

 شكر نعمت روزى را زياد مى‏كند.

 بين الطلوعين سراغ كار رفتن روزى را زياد مى‏كند.

 خورده نانهاى سر سفره را خوردن روزى را زياد مى‏كند.

شكر نعمت است نگوييد چيزى نيست، تحقير نكنيد حتى به دانه برنج، گفتند نخست وزير چين، دو دانه برنج افتاده را برداشت و خورد، گفت ما يك ميليارد و صد ميليون جمعيت هستيم نفرى دو عدد برنج دور بريزيم 20 كاميون مى‏شود. با هم حساب كنيد اگر نفر دو تا قاشق برنج اسراف كنيد ۷۵ ميليون جمعيت 1۵0 ميليون قاشق مى‏شود

استغفار روزى را زياد مى‏كند

خداوند بهترين روزى دهنده است‏

چرا خداوند «خَيْرُ الرَّازِقينَ» است؟

جواب: 1- زياد مى‏دهد 2- بى منت مى‏دهد 3- به همه مى‏دهد. ممكن است به يكى كم بدهد ولى بچه هايش تيز هوش هستند. و ممكن است به يكى پول بدهد ولى اعصابش را بگيرد آدمهايى هستند وضع مالى آنها خوب است ولى ساعت تق تق كند خوابش نمى‏برد و آدمهايى كه نان خالى مى‏خورند ولى وقتى مى‏خوابد يكسره 9 ساعت استراحت مى‏كند. خداوند تقسيم كرده. 4- دائمى مى‏بخشد. 5- چيزهايى مى‏بخشد كه ديگران نمى‏توانند ببخشند.

و به همين پنج دليل خداوند «خَيْرُ الرَّازِقينَ» است، اداره برق دو ساعت برق‏

مى دهد باز هم مى‏گويد هرگز نكن فراموش لامپ اضافى خاموش بعد هم اگر دير پول بدهى قطع مى‏كند.

خداوند «وَ جَعَلْنا سِراجاً وَهَّاجاً» (نبأ/ 13) صبح تا به شب خورشيد مفت قرار داده، دو روز تهران باد نيايد داشتيم خفه مى‏شديم دولت و ملت گيج شدند يك نسيم مى‏آيد همه نفس مى‏كشند خداوند منت نمى‏گذارد، ديگران چه بسا يك كارى مى‏كنند منت مى‏گذارند.

در رزق دو تا شرط هست يكى گفته «حلالًا» يكى گفته طيبا، بعضى چيزها حلال هست اما طيب نيست طيب يعنى دلپسند، حلال از نظر فقهى بايد حلال باشد

 اگر كسى مى‏خواهد رزق او خوب بشود بعد از نماز دعا بخواند دعا رزق را جذب مى‏كند نه مشترى‏

شخصى بى پول شد. در حرم اميرالمؤمنين رفت و گفت: يا على! شنيدم شما كه زنده بودى در خانه‏ى فقرا پول و خرما و نان و آرد مى‏دادى. حالا من در خانه‏ى تو آمدم. «فلوس ماكو» پول ندارم. فقر به من فشارآورده است. بعد گفت: يا على يك كارى بكن كه به دست من پول برسد. امشب يك صد تومانى به دست من برسد. خيلى متوسل شد كه يك صدتومانى بگيرد. مى‏گفت: مى‏خواهم يك نفر در همين حرم به من بگويد: اين صدتومان را بگير. خوب كه گريه كرد و متوسل شد، يك نفر گفت: سلام عليكم. گفت: من چند روز پيش ايران بودم. ابوى شما را ديدم. گفتم: كه من به كربلا مى‏روم و ممكن است كه پسر شما را كه در نجف درس مى‏خواند، ببينم. آيا كارى با آقازاده‏تان نداريد؟ صدتومان داد تا به شما بدهم. اين را به او بده. پسر پول را گرفت و گفت: يا على! اين را پدر من داده است. صدتومان هم شما بده. اين پول را پدر من داده است‏ پول را در كيسه گذاشت و به مدرسه آمد. ديد پول نيست. دويدم و به حرم رفت. خيلى ناراحت شد. داغ اين پول را ديد. صدتومان پول خيلى زيادى بود. خلاصه دو سه روز صبركرد. به استادش گفت: آقا چند شب پيش من يك چنين كارى كردم. گفت: بايد در حرم بروى و به زبان فارسى توبه كنى. توبه عربى‏ «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّى وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ» است. گفت: به حرم برو و به زبان فارسى توبه كن. يك كلمه‏اى بگو كه در عرب نباشد. يك خورده به غرورش برخورد. گفت: ما كه توبه نمى‏كنيم. بالاخره گفت: حالا امتحان مى‏كنم. در حرم رفت و

گفت: يا على درست است كه اين پول را پدر من داده است. اما يك ميليون شرط بايد با هم هماهنگ شود كه اين به من برسد. بايد ايشان پدر من را در بازار ببيند. به پدر من بگويد كه به كربلا مى‏رود. پدر من يادش بيايد و آن پول را به او بدهد. من و ايشان همديگر را در حرم ببينيم. اين كارها همه در دست توست. من بد مستى كردم. معذرت مى‏خواهم. توبه فارسى كرد. گفت: تا صيغه‏ى فارسى را خواندم، يك زن عرب به من گفت: آقا چند شب پيش من به حرم آمدم. مقدارى پول اينجا پيدا كردم. فرياد زد و گفت: يا على اين پول از تو است‏

 

هفده چيز روزى را زياد مى‏كند:

على- عليه السّلام- فرمود: مى‏خواهيد اسباب زيادى رزق را بيان كنم؟

گفتند: آرى يا امير المؤمنين! فرمود: جمع بين دو نماز (مغرب و عشاء ظهر و عصر) روزى را زياد مى‏كند، و همچنين تعقيب خواندن بعد از نماز صبح و عصر، صله‏ى رحم، روفتن جلوى خانه، همراهى با برادران دينى براى خدا، صبح زود به دنبال كسب رفتن، طلب آمرزش، امانت‏دارى، حقگويى، جواب دادن اذان گو (كه هر چه او مى‏گويد بگويد، و ممكن است مراد نماز اول وقت باشد چون اذان گو مردم را به نماز دعوت مى‏كند و اجابتش رفتن به نماز است) سكوت در بيت الخلا، حرص نزدن، شكر صاحب نعمت، پرهيز از قسم دروغ، دست شستن قبل از غذا، خوردن ريزه‏هاى غذا، كه از سفره مى‏ريزد؛ و هر كس روزى سى مرتبه تسبيح خدا گويد خداوند هفتاد نوع بلا را از او بگرداند كه از همه كوچكتر فقر است.

 

پلاک اتومبیل های ایران به ترتیب حروف الفبا

 

 

پلاک اتومبیل های ایران به ترتیب حروف الفبا


استان آذربایجان شرقی
شهر تبریز(مرکز استان): پلاک ایران 15
سایر شهرهای استان: پلاک ایران 25 - پلاک ایران 35
استان آذربایجان غربی
شهر ارومیه (مرکز استان): پلاک ایران 17
سایر شهرهای استان: پلاک ایران 27 - پلاک ایران 37
استان اردبیل
شهر اردبیل(مرکز استان): پلاک ایران 91
سایر شهرهای استان: پلاک ایران 91 (پلاک مرکز استان و سایر شهرهای استان یکی می‌باشد )
استان اصفهان
شهر اصفهان (مرکز استان): پلاک ایران ۱۳
سایر شهرهای استان: پلاک ایران 23 - پلاک ایران 43 - پلاک ایران 53
استان ایلام
شهر ایلام (مرکز استان): پلاک ایران 98
سایر شهرهای استان: پلاک ایران 98 (پلاک مرکز استان و سایر شهرهای استان یکی می‌باشد(
استان بوشهر
شهر بوشهر (مرکز استان): پلاک ایران ۴۸
سایر شهرهای استان : پلاک ایران ۵۸
استان تهران
شهر تهران (مرکز استان): پلاک ایران 11- پلاک ایران 22- پلاک ایران 33- پلاک ایران 44- پلاک ایران 55- پلاک ایران 66- پلاک ایران 77- پلاک ایران 88- پلاک ایران 99
شهر کرج : پلاک ایران 68 – پلاك ايران 21
سایر شهرهای استان : پلاک ایران ۷۸
استان چهار محال و بختیاری
شهرکرد(مرکز استان): پلاک ایران ۷۱
سایر شهرهای استان: پلاک ایران ۸۱
استان خراسان
شهر مشهد (مرکز استان) : پلاک ایران 12
سایر شهرهای خراسان (شمالی و رضوی و جنوبی):

 پلاک ایران 32 - پلاک ایران 42 - پلاک ایران 52
استان خوزستان
شهر اهواز (مرکز استان): پلاک ایران ۱۴
سایر شهرهای استان: پلاک ایران ۲۴ - پلاک ایران ۳۴
استان زنجان
شهر زنجان (مرکز استان : پلاک ایران ۸۷ )
سایر شهرهای استان: پلاک ایران ۹۷
استان سمنان
شهر سمنان (مرکز استان): پلاک ایران ۸۶
سایر شهرهای استان: پلاک ایران ۹۶
استان سیستان و بلوچستان
شهر زاهدان (مرکز استان): پلاک ایران 85
سایر شهرهای استان: پلاک ایران 95
استان فارس
شهر شیراز (مرکز استان) : پلاک ایران 63
سایر شهرهای استان: پلاک ایران 73 - پلاک ایران 83 - پلاک ایران 93
استان قزوین
شهر قزوین (مرکز استان): پلاک ایران ۷۹
سایر شهرهای استان: پلاک ایران ۸۹
استان قم
شهر قم(مرکز استان) : پلاک ایران 16
استان کردستان
شهر سنندج (مرکز استان): پلاک ایران 51
سایر شهرهای استان: پلاک ایران 61
استان کرمان
شهر کرمان(مرکز استان): پلاک ایران ۴۵
سایر شهرهای استان: پلاک ایران 65 - پلاک ایران 75
استان کرمانشاه
شهر کرمانشاه (مرکز استان) : پلاک ایران 19
سایر شهرهای استان: پلاک ایران 29- پلاک ایران 39
استان کهکلویه و بویر احمد
شهر یاسوج (مرکز استان) : پلاک ایران 49
سایر شهرهای استان: پلاک ایران 49 (پلاک مرکز استان و سایر شهرهای استان یکی می‌باشد )
استان گلستان
شهر گرگان (مرکز استان): پلاک ایران ۵۹
سایر شهرهای استان: پلاک ایران ۶۹
استان گیلان
شهر رشت (مرکز استان):پلاک ایران 46
سایر شهرهای استان: پلاک ایران 56 - پلاک ایران ۷۶
استان لرستان
شهر خرم آباد (مرکز استان): پلاک ایران 31
سایر شهرهای استان : پلاک ایران 41
استان مازندران
شهر ساری (مرکز استان): پلاک ایران 62
سایر شهرهای استان : پلاک ایران 72 - پلاک ایران 82 - پلاک ایران 92
استان مركزي
شهر اراك (مرکز استان): پلاک ایران 47
سایر شهرهای استان: پلاک ایران 57
استان هرمزگان
شهر بندرعباس (مرکز استان): پلاک ایران 84
سایر شهرهای استان: پلاک ایران 94
استان همدان
شهر همدان (مرکز استان): پلاک ایران ۱۸
سایر شهرهای استان: پلاک ایران 28 - پلاک ایران 38
استان یزد
شهر یزد (مرکز استان): پلاک ایران 54
سایر شهرهای استان: پلاک ایران 64 - پلاک ایران 74

* نكته مهم: اگر در بين اين اعداد دقت كنيد تنها اعدادي كه از بين 1 تا 99 در ليست بالا مشاهده نمي شوند اعداد 26 و 36 و 67 هستند كه چون استان قم (پلاك ايران 16) و استان مركزي (پلاك ايران 47 براي اراك و پلاك ايران 57 براي ساير شهرستانها) داراي شهرستانهاي ديگري نيستند تكليفشان مشخص نيست.

مضافا اينكه به دليل عدم بوجود آمدن خطاي ديد از اعداد مضرب عدد 10 استفاده نمي شود .

امروز است که تنها نقدینه شماست

 

دیروز چک باطله است

 فردا چک وعده دار است

امروز است که تنها نقدینه شماست

 آن را عاقلانه هزینه کنید .

 

وا مصیبتا !!!!

 

باید وسط ِ هفته بیایی آقا دیریست که جمعه های ما تعطیل است

اسرائیل در حال نابودی است

 

فرقه احمدیه

 

احمديه

فرقه ي «احمديّه» يا «قادياني»، يکي از فِرَق مذهبي در جامعه ي مسلمانان هندوستان و پاکستان است. مؤسّس و باني آن «ميرزا غلام احمد قادياني» بود. او در شهر قاديان پنجاب هندوستان در سال 1879 م. درگذشت. هنوز پيروان او در هندوستان، پاکستان، آفريقا و اندونزي بسيارند. «احمديّه»، در مبادي اصولي تابع اسلام مي باشند و فقط در سه اصل اختلاف دارند: 1- عقيده به رجعت مسيح 2- اصل جهاد 3- مسأله ظهور مهدي (عج) در باب مسيح بر آنند که عيسي عليه السلام مقتول نگرديد و بر روي صليب نَمُرد، بلکه ظاهراً به نظر مردم چنين آمد، پس او را در قبري دفن کردند و او بعد از 40 روز برخاست و به هندوستان رفت و در کشمير اقامت کرد و به نشر دعوت انجيل پرداخت و پس از 120 سال عمر در شهر «سِرينَگَر» در گذشت. در باب مسأله جهاد معتقدند که جهاد با شمشير با دشمنان دين اسلام حرام است، بلکه بايد اين تکليف شرعي با وسايل مسالمت آميز اعمال شود، به همين مناسبت «احمديّه» نسبت به دولت انگليس وفادار بوده اند. در باب مهدويّت بر آنند که مهدي (عج)، مظهر «عيسي عليه السلام» و «رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلّم» و چون بعضي روايات اسلامي ظهور مهدي منتظر (عج) را در اوايل قرن 14 هـ. ق خبر داده بودند؛ «غلام احمد» خود را «مهدي وقت» معرّفي کرد. «احمديّه» مرجعي به نام انجمن «احمديّه» دارند که مرکز آن «لاهور» و رئيس آن مکلّف به رسيدگي امور ديني و ارشاد پيروان است.

خدایا مطلوب من تویی

 

دختران روستا به شهر فکر می کنند...

 

دختران شهر در آرزوی روستا می میرند...

 

مردان کوچک به آسایش مردان بزرگ فکر می کنند...

 

مردان بزرگ در آرامش  مردان کوچک می میرند...

 

فقیران به ثروت پولداران می اندیشند

 

و پول داران به آسایش فقرا

 

پروردگارا...

 

کدامین پل در کجای جهان شکسته که هیچکس به خانه اش نمی رسد؟

 

دستور زبان عرفان

 

 

 دستور زبان عرفان چنین صرف می شود:

 

  من نیستم،

                   تو نیستی، 

                                     او هست...

گر خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو

 

گر خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو

حالا من همرنگ کدومشون بشم ؟!!!

 

 

و چقدر این آیه قرآن محجور مونده که می فرماید:

وَإِن تُطِعْ أَكْثَرَ مَن فِی الأَرْضِ یُضِلُّوكَ عَن سَبِیلِ اللّهِ إِن یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ

اگر از اکثریت مردم روی زمین پیروی کنی تو را از راه خدا منحرف خواهند کرد زیرا جز از پی گمان نمی روند و به جز از حدس وتخمین نمی پردازند.

سوره : الانعام آیه : 116   

روز قدس، روز اسلام است

 

 

راه قدس با کاهلی و تن‌آسایی و دل به جیفه‌ی بی‌مقدار دنیا بستن میانه‌ای ندارد.
راه قدس مرد جنگ می‌خواهد و مرد جنگ نیز کربلایی است و کربلایی، مرد میدان عشق است و از سختی‌ها و مشقات و سرباختن‌ها و جان‌دادن‌ها نمی‌هراسد.

 



فرزندان فلسطین، سرزمین مادریشان را آزاد خواهند کرد...


وعده ما جمعه 27 مردادماه همزمان با روز جهانی قدس در راهپیمایی سراسر کشور. به امید نابودی صهیونیست.


التماس دعا

تاب میخوریم

 

 

قرآن لب طاقچه هایمان؛ خاکـــــ میخورد

 و ما … لبِ پرتگاه ها ؛ تاب میخوریم !!

زیبایی اندیشه

 

کسی که زیبایی اندیشه دارد

زیبایی ظاهر خود را به نمایش نمی گذارد

دلقک فرعون

 

فرعون دلقکی داشت که خود رامثل حضرت موسی  در می آورد و  گاه گاهی لباسی همچون لباس چوپانی  موسی کلیم الله می پوشید  ووارد مجلس  فرعون می شد  ومی گفت :به من ایمان بیاورید وهمه زیر خنده  می زدند .موجب خنده ی فرعون واطرافیان می شد ولی خداوند او را  در رود نیل  غرق نکرد ونجات یافت.حضرت موسی (ع) به خداوند متعال عرض کرد چرا این دلقک را غرق نکردی ؟؟ خداوند فرمود:چون خودش را شبیه کلیم  من کرده بود.

همین شبیه شدن هم بی اثر نیست  البته اگر انسان شبیه می شود سعی کند  شبیه خوب ها شود

برای همین است که  می گویند اگر در عزاداری معصومین نمی توانید گریه کنید خود را شبیه گریه کنندگان در آورید.

جهاد وشهادت

 

 

 جهاد وشهادت

 

 

حدیث (1) امام على عليه السلام :

 

إِنَّ الجِهادَ بابٌ مِن أَبوابِ الجَنَّةِ فَتَحَهُ اللّه‏ُ لِخاصَّةِ أَوليائِهِ

 وَهُوَ لِباسُ التَّقوى وَدِرعُ اللّه‏ِ الحَصينَةِ

وَجُنَّتُهُ الوَثيقَةُ؛

 

براستى كه جهاد يكى از درهاى بهشت است

 كه خداوند آن را براى اولياى خاص خود گشوده است.

 جهاد جامه تقوا و زره استوار خداوند و سپر محكم

 اوست.

نهج‏ البلاغه، خطبه‏27

 

 

 حدیث (2) امام على عليه السلام :

 

إِنَّ اللّه‏َ فَرَضَ الجِهادَ وَعَظَّمَهُ وَجَعَلَهُ نَصرَهُ وَناصِرَهُ.

وَاللّه‏ِ ما صَلُحَت دُنيا وَلادينٌ

 إِلاّ بِهِ؛

 

در حقيقت خداوند جهاد را واجب گردانيد و آن را بزرگداشت

 و مايه پيروزى و ياور خود قرارش داد. به خدا سوگند كار دنيا و دين جز

با جهاد درست نمى‏شود.  

 وسائل الشيعه، ج11، ص9، ح15

 

 

حدیث (3) امام على عليه ‏السلام : 

إِنَّ اللّه‏َ كَتَبَ القَتلَ عَلى قَومٍ والمَوتَ عَلى آخَرينَ وَكُلٌّ آتيهِ مَنيَّتُهُ

كَما كَتَبَ اللّه‏ُ لَهُ فَطوبى لِلمُجاهِدينَ فى سَبيلِهِ

وَالمَقتولينَ فى طاعَتِهِ؛

 

براستى كه خداوند براى گروهى كشته شدن را مقدر فرموده

و براى ديگران مردن را. هر گروهى با همان سرنوشت كه خداوند مقدر

كرده است مى‏رسد. پس، خوشا به سعادت مجاهدان در راه خدا

و كشته شدگان در راه طاعت

او.  

 شرح نهج البلاغه، ج3، ص184

 

 

 حدیث (4) امام على عليه ‏السلام : 

جاهِدوا فى سَبيلِ اللّه‏ِ بَأَيديكُم فَإِن لَم تَقدِروا فَجاهِدوا

 بِأَلسِنَتِكُم فَإِن لَم تَقدِروا فَجاهِدوا

بِقُلوبِكُم؛

 

در راه خدا با دستهاى خود جهاد كنيد، اگر نتوانستيد با زبانهاى خود

و اگر باز هم نتوانستيد با قلب خود

جهاد كنيد.  

 بحارالأنوار، ج100، ص49، ح23

 

 

حدیث (5) رسول اكرم صلى ‏الله ‏عليه‏ و ‏آله : 

حَرسُ لَيلَةٍ فى سَبيلِ اللّه‏ِ عَزَّوَجَلَّ

أَفضَلُ مِن أَلفِ لَيلَةٍ يُقامُ لَيلُها وَيُصامُ

 نَهارُها؛

 

يك شب نگهبانى در راه خدا برتر است از هزار شبانه روز

كه شبهايش به عبادت و روزهايش به روزه‏دارى

 سپرى شود.  

 كنزالعمال، ج4، ص326، ح10730

 

 

 حدیث (6) رسول اكرم صلى ‏الله ‏عليه‏ و ‏آله : 

أَفضَلُ الجِهادِ مَن أَصبَحَ لايَهُمُّ بِظُلمِ أَحَدٍ؛

 

برترين جهاد آن است كه انسان روز خود را آغاز كند

 در حالى كه در انديشه ستم كردن به احدى

نباشد.  

 محاسن، ج1، ص292، ح1449

 

 

حدیث (7) امام على عليه ‏السلام :

جِهادُ المَرأَةِ حُسنُ التَّبَعُّلِ؛

 

جهاد زن خوب شوهردارى كردن

است.  

 خصال، ص‏620

 

 

 حدیث (8) امام على عليه السلام :

 

جاهِد شَهوَتَكَ وَغالِب غَضَبَكَ وَخالِف سوءَ عادَتِكَ،

 تَزكُ نَفسُكَ، وَيَكمُل عَقلُكَ وَتَستَكمِلُ ثَوابَ رَبِّكَ؛

 

با هوا و هوس خود جهاد كن،

بر خشمت مسلّط شو و با عادتهاى بد خود مخالفت كن

 تا نفست پاكيزه شود، عقلت به كمال برسد

و از پاداش پروردگارت بهره كامل

 ببرى. 

 غررالحكم، ج3، ص365، ح4760

 

 

حدیث (9) امام على عليه ‏السلام :

 

عَلَيكُم

 بِالجِدِّ وَالجتِهادِ وَ التَّأَهُّبِ وَ الاِستِعدادِ وَ التَّزَوُّدِ

فى مَنزِلِ الزّادِ وَ لاتَغُرَّنَّكُمُ الحَياةُ الدُّنيا كَما غَرَّت مَن كانَ قَبلَكُم

مِنَ المَمِ الماضيَةِ وَالقُرونِ الخاليَةِ؛

 

بر شما باد

به تلاش و سختكوشى و مهيا شدن و آماده گشتن

و توشه برداشتن از سراى توشه (دنيا).

مبادا زندگى دنيا شما را بفريبد چنان كه ملتهاى گذشته

 و اقوام پيشين را

 فريفت.

 نهج البلاغه، خطبه‏230

 

 

 حدیث (10) امام محمد باقر علیه السلام: 

لَمّا قالَ لَهُ رَجُلٌ إِنّى ضَعيفُ العَمَلِ

قَليلُ الصَّلاةِ قَليلُ الصَّومِ وَلكِن أَرجو أَن لا آكُلَ إِلاّ حَلالاً

وَلا أَنكَحَ إِلاّ حَلالاً: وَأَىُّ جِهادٍ أَفضَلُ مِن عِفَّةِ

 بَطنٍ وَفَرجٍ؟!

 

در پاسخ به كسى كه عرض كرد:

 من در عمل ناتوانم و نماز و روزه كم به جا مى‏آورم

 اما سعى مى‏كنم جز حلال نخورم

و جز با حلال نزديكى نكنم فرمودند:

 چه جهادى برتر از پاك نگهداشتن شكم و شرمگاه؟! 

 محاسن، ج1، ص292، ح448

 

 

حدیث (11) امام على عليه السلام :

 

 وَماأعمالُ البِرِّ كُلُّها وَالجِهادُ فى سَبيلِ اللّه‏ِ

عِندَ المرِ بِالمَعرُوفِ وَالنَّهىِ عَنِ المُنكَرِ

 إِلاّ كَنَفثَةٍ فى بَحرٍ لُجِّىٍّ؛

 

 همه كارهاى خوب و جهاد در راه خدا

در برابر امر به معروف و نهى از منكر

 چون قطره‏اى است در درياى

عميق.  

نهج البلاغه، حكمت 374

 

 

 حدیث (12) رسول اكرم صلى ‏الله ‏عليه‏ و ‏آله :

اَلبَناتُ هُنَّ المُشفِقاتُ المُجَهِّزاتُ المُبارَكاتُ،

مَن كانَت لَهُ ابنَةٌ واحِدَةٌ جَعَلَهَا اللّه‏ُ لَهُ سِترا مِنَ النّارِ،

 و مَن كانَت عِندَهُ ابنَتانِ اُدخِلَ الجَنَّةَ بِهِما،

 وَ مَن كانَت عِندَهُ ثَلاثُ بَناتٍ أو مِثلُهُنَّ مِنَ الخَواتِ

وُضِعَ عَنهُ الجِهادُ وَ

الصَّدَقَةُ ؛

 

 دختران ، دلسوز ، مددكار و بابركت‏اند .

 هر كس يك دختر داشته باشد ،

خداوند ، او را پوششى از دوزخ قرار مى‏دهد

 و هر كس دو دختر داشته باشد ،

 به خاطر آن وارد بهشت مى‏شود

و هر كس سه دختر يا مانند آن خواهر داشته باشد ،

 جهاد و صدقه از او برداشته

مى‏شود .

 كنز العمّال، ح 45399

 

 

حدیث (13) امام على عليه ‏السلام :

فَرَضَ اللّه‏ُ... الجِهادَ عِزّا لِلسلامِ؛

 خداوند... جهاد را براى عزّت و سربلندى اسلام

واجب فرمود.

نهج البلاغه، حكمت 252

 

 

 حدیث (14) امام محمد باقر علیه السلام: 

لا فَضیلَةَ کالجِهادِ ، ولا جِهادَ کمُجاهَدَةِ اَلهَوی؛

 

فضیلتی چون جهاد نیست ،

 و جهادی چون مبارزه با هوای نفس

نیست.

تحف العقول، ص 286

 

 

حدیث (15) پیامبراکرم صلی الله علیه و آله:

 اَحَبُّ الاعمالِ اِلَی اللهِ الصَّلاةُ لِوَقتِها

ثُمَّ بِرُّ الوالِدَین ثُمَّ الجِهادُ فی سَبیلِ اللهِ؛

بهترین کارها در نزد خدا نماز به وقت است ،

آنگاه نیکی به پدر و مادر ،

آنگاه جنگ در راه

 خدا. 

 کنز العمال، ج7، ص285، ح 18897

به كیشى آمدند و با فیشى رفتند

 

روزى شیخ بهایى به طور ناشناس از بازار اصفهان مى‏گذشت در بین راه به دكان بریانى كه تعدادى مرغ سرخ كرده با قلاب به در و دیوار دكان خود آویخته بود رسید شیخ نگاهى به مرغ‏ها انداخت و سپس به استاد بریانى فرمود:

یكى از این مرغ‏ها را نیاز این درویش كن!

استاد بریانى گفت:

پول دارى بدهم؟

شیخ گفت:

پولى در كار نیست.

استاد بریانى گفت:

پس برو گمشو تو را با مرغ چه كار! آدمى كه پول ندارد مرغ پخته مى‏خواهد چه كار؟

شیخ فرمود:

اگر به امتناع خود باقى بمانى. تمام این مرغ‏هاى كشته و بریان شده را به گفتن)كیشى( زنده كرده و پرواز مى‏دهم!

بریانى فروش از شنیدن این حرف كه نشانه دیوانگى گوینده آن بود، متعجبانه نگاهى به سر و روى شیخ كرده و گفت:

برو باب پى كارت و گرنه تو را با چوب خواهم راند!

شیخ كه البته مقصودش امتحان بریانى و دادن یك درس اخلاقى به او بودگفت:

من درویش ناتوان و گرسنه‏ام و مدتى است كه غذایى به دهانم نرسیده و بیا و مردانگى كن و امروز ما را با یكى ازاین مرغ‏هاى چاق و چله مهمان بفرما.

بریانى با عصبانیت روى به شاگردش كرد و گفت:

استغفرالله. ببین امروز گرفتار عجب ابلیسى شدیم ه‏ا؟!

و بعد به جانب شیخ بهایى برگشته و برفریاد گفت:

دبرو مرد حسابى!

شیخ فرمود:

حالا كه اینطور شد، پس تماشا كن.

كیش!

ناگهان مرغ‏هاى بریان و پخته زنده گشته و پرواز كرده و از آنجا قرار نمودند.

بریان فروش اصفهانى و شاگردش و نیز مشترى‏ها و مردم بسیارى كه در مقابل دكان ایستاده و ناظر جریان بودند از دیدن آن منظره حیرت‏انگیز به شگفتى فرو رفته و به خیال اینكه شیخ مرد مستجاب الدعوه و صاحب كرامات است به او نزدیك شده و عموماً روى خاك افتادند و در برابر شیخ سجده نمودند.

شیخ از ملاحظه گمراهى مردم به فكر چاره افتاد و بلافاصله شلوار خود را بالا كشید و ردودروى مردم بناى ادرار كردن را گذاشت!

مردم از این رفتار زشت شیخ سر از سجده برداشته و هر یك به طرفى گریختند در این موقع شیخ به یكى از آنها گفت:

عجب مریدانى هستند به كیشى آمدند و به فیشى رفتند!

از همان روز جمله به كیشى آمدند و با فیشى رفتند در اصفهان ضرب المثل شد و سپس به سایر نقاط ایران سرایت كرد.

شیخ بهایی

 

شیخ بهایى روزى از بازار اصفهان مي ‏گذشت، در یك گوشه دور افتاده بازار توى یك مغازه كوچك و رنگ و روز رفته كه نور باریكى از سقف آن به داخل دكان مى‏تابید و در و دیوارش را روشن مى‏ساخت، ناگهان چشمش به پیرمردى افتاد كه بیش از 90 سال از عمرش مى‏گذشت و در آن حال مشته سنگینى به دست داشت و مشغول كوبیدن به تخت گیوه بود.

شیخ بهایى با دیدن پیرمرد دلش به حال او سوخت و به داخل مغازه رفت و از پیرمرد پرسید:

تو چرا در جوانى اندوخته و پس اندازى براى خود گرد نیاوردى تا در این سن پیرى مجبور به كار كردن نباشى؟

پیرمرد سرش را از روى گیوه برداشت و نگاه نافذش را بر روى شیخ بهایى انداخت ولى چیزى نگفت. شیخ دست پیش برد و مشته را از دست پیرمرد گرفت و با علمى كه داشت كه را تبدیل به طلا كرد و بعد زیر نورى كه از سقف به روى پیشخوان مى‏تابید جلو پینه دوز گذاشت. مشته فولادى سنگین وزن كه در آن لحظه تبدیل به طلا شده بود در زیر نور خورشید تلولوخاصى پیدا كرد و ناگهان دكان پینه دور زا به رنگ طلایى در آورد شیخ بهایى بعد از این كار به سرعت عازم خروج از مغازه شد و در همان حال خطاب به پیرمرد گفت:

پینه دوز، من مشته تو را تبدیل به طلا كردم آن را بازار طلافروش‏ها ببر و بفروش و بقیه عمر را به راحتى بسر ببر.

شیخ بهایى هنوز قدم از دكان بیرون نگذارده بود كه ناگهان صدایى او را برجاى نگاه داشت. این صداى پیرمرد بود كه مى‏گفت:

اى شیخ بهایى اگر تو مشته مرا با گرفتن در دست تبدیل به طلا كردى من آن را با نظر به صورت اولش در آوردم!

شیخ بهایى به سرعت برگشت و به مشته نگریست و دید مشته دوباره تبدیل به فولاد شده است دانست كه آن پیرمرد به ظاهر تنگدست و بى سواد از اولیالله و مردان خدا بوده و علم و دانشش به مراتب از او بیشتر است و نیازى به مال دنیا ندارد. روى این اصل با خجالت و شرمندگى پیش رفت و دست پینه دوز را بوسید و غذر بسیار خواست و بدون درنگ از مغازه خارج شد.

از آن به بعد هر گاه از جلو دكان پیرمرد رد مى‏شد، سرى به علامت احترام خم كرده و با شرمندگى مى‏گذشت!

قران

 

لَوْ أَنزَلْنَا هَٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَّرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْيَةِ اللَّهِ ۚ وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (سوره الحشر آیه ۲۱)

اگر این قرآن را بر کوهی نازل می‌کردیم، می‌دیدی که در برابر آن خاشع می‌شود و از خوف خدا می‌شکافد! اینها مثالهایی است که برای مردم می‌زنیم، شاید در آن بیندیشید!

ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ ۛ فِيهِ ۛ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ (سوره البقره آیه۲)

آن کتاب با عظمتی است که شک در آن راه ندارد؛ و مایه هدایت پرهیزکاران است.

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (سوره الحجر آیه ۹)

ما قرآن را نازل کردیم؛ و ما بطور قطع نگهدار آنیم!

وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِي هَٰذَا الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ فَأَبَىٰ أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُورًا (سوره الاسراء آیه ۸۹)

ما در این قرآن، برای مردم از هر چیز نمونه‌ای آوردیم (و همه معارف در آن جمع است)؛ اما بیشتر مردم (در برابر آن، از هر کاری) جز انکار، ابا داشتند!

إِنَّ هَٰذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرًا (سوره الاسراء آیه ۹)

این قرآن، به راهی که استوارترین راه‌هاست، هدایت می‌کند؛ و به مؤمنانی که اعمال صالح انجام می‌دهند، بشارت می‌دهد که برای آنها پاداش بزرگی است.

قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَىٰ أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هَٰذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا (سوره الاسراء آیه ۸۸)

بگو: «اگر انسانها و پریان (جن و انس) اتفاق کنند که همانند این قرآن را بیاورند، همانند آن را نخواهند آورد؛ هر چند یکدیگر را (در این کار) کمک کنند.

أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ ۖ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ (سوره هود آیه ۱۳)

آنها می‌گویند: «او به دروغ این (قرآن) را (به خدا) نسبت داده (و ساختگی است)!» بگو: «اگر راست می‌گویید، شما هم ده سوره ساختگی همانند این قرآن بیاورید؛ و تمام کسانی را که می‌توانید -غیر از خدا- (برای این کار) دعوت کنید!» 

فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا أُنزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَأَن لَّا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ فَهَلْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ (سوره هود آیه۱۴)

و اگر آنها دعوت شما را نپذیرفتند، بدانید (قرآن) تنها با علم الهی نازل شده؛ و هیچ معبودی جز او نیست! آیا با این حال، تسلیم می‌شوید؟   

وَمَا كَانَ هَٰذَا الْقُرْآنُ أَن يُفْتَرَىٰ مِن دُونِ اللَّهِ وَلَٰكِن تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ الْكِتَابِ لَا رَيْبَ فِيهِ مِن رَّبِّ الْعَالَمِينَ (سوره یونس آیه ۳۷)

شایسته نبود (و امکان نداشت) که این قرآن، بدون وحی الهی به خدا نسبت داده شود؛ ولی تصدیقی است برای آنچه پیش از آن است (از کتب آسمانی)، و شرح و تفصیلی بر آنها است؛ شکّی در آن نیست، و از طرف پروردگار جهانیان است.

أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ ۖ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ (سوره یونس آیه ۳۸)

آیا آنها می‌گویند: «او قرآن را بدروغ به خدا نسبت داده است»؟! بگو: «اگر راست می گویید، یک سوره همانند آن بیاورید؛ و غیر از خدا، هر کس را می‌توانید (به یاری) طلبید!»

وَإِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ (سوره البقره آیه ۲۳)

و اگر در باره آنچه بر بنده خود [= پیامبر] نازل کرده‌ایم شک و تردید دارید ،( دست کم) یک سوره همانند آن بیاورید؛ و گواهان خود را - غیر خدا - برای این کار، فرا خوانید اگر راست می‌گویید!

فَإِن لَّمْ تَفْعَلُوا وَلَن تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ ۖ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ (سوره البقره ایه ۲۴)

پس اگر چنین نکنید - که هرگز نخواهید کرد - از آتشی بترسید که هیزم آن، بدنهای مردم (گنهکار) و سنگها [= بتها] است، و برای کافران، آماده شده است!

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ ۚ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا (سوره النساء آیه ۸۲)

آیا درباره قرآن نمی‌اندیشند؟! اگر از سوی غیر خدا بود، اختلاف فراوانی در آن می‌یافتند.

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا (سوره محمد آیه ۲۴)

آیا آنها در قرآن تدبّر نمی‌کنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!

 وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ (سوره القمر آیه ۱۷)

ما قرآن را برای تذکّر آسان ساختیم؛ آیا کسی هست که متذکّر شود؟! 

بیداری اسلامی *.*

 

آقا جان

به زودی سراسر جهان برای تو میشود تا که بیایی...


همسایگان خائن سوریه

 

 
syria cartoon
برچسب‌ها: سوریه,

تاثیر حجاب

 

ماه رمضون

 

امروز بابا گفت ماه رمضون سه چهارمش رفت

دلم گرفت

سه چهارمش  رفت

اما من هنوز همونی ام که بودم

شیشه

 

شیشه ماده ی مخدری از خانواده ی آمفتامین ها است که در آزمایشگاه های غیر قانونی و در زیر زمین منازل به راحتی ساخته می شود . اگر چه در ترکیب این ماده ، به هیچ وجه مورفین بکار نمی رود ، بسیار اعتیاد آور است .این ماده با ظاهری مانند خرده شیشه، سفید، بی بو، و تلخ مزه است و به راحتی در آب یا الکل حل می شود . به همین دلیل گاهی از آن به صورت تزریقی هم استفاده می شود ...
شیشه به شیوه های گوناگونی مورد استفاده قرار می گیرد ، از جمله به صورت خوراکی ، استنشاقی( از راه بینی ) ، تزریقی و تدخینی یا دود کردن که این مورد آخر متداول ترین شیوه ی مصرف شیشه است .
بلافاصله(۵ تا۱۰ ثانیه) پس از مصرف این ماده به صورت تدخین (دودکردن) به فرد احساس سرخوشی و لذتی دست خواهد داد که به آن ” راش” یا “فلش” می گویند .این حالت که شبیه اوج لذت جنسی در آدمی است ، فقط چند دقیقه دوام خواهد داشت. البته ۳تا ۵ دقیقه پس از مصرف استنشاقی و ۱۵ تا ۲۰ دقیقه بعد از مصرف خوراکی آن هم فرد احساس نوعی سرخوشی و لذت می کند , اما نه به شدت لذت ناشی از دود کردن آن. در هر صورت اثرات ناشی از مصرف شیشه ۸ تا ۲۴ ساعت در بدن باقی می ماند .

اثرات ناشی از مصرف شیشه :
بیمار معمولا چشم های قرمز ، چهره ی برافروخته و عرق آلود ، دهانی خشک ، دندان هایی پوسیده و لثه هایی خراب دارد . تند صحبت می کند و خیلی زود عصبانی می شود . در کوتاه مدت به دلیل آشفتگی های ذهنی ، فراموشکاری ، مسئولیت ناپذیری ، پرخاشگری، توهم و هذیان موقعیت اجتماعی ، شغلی ، تحصیلی و حتا روابط زناشویی او به خطر می افتد .

- توهم : بیمار چیزهایی می بیند یا می شنود که وجود خارجی ندارد . مثلا مرد غریبی را در منزل خود می بینند و به پشت بام می رود و از مردم کمک طلب می کند

- هذیان : بیمار اعتقادات عجیب و غریبی پیدا می کند ، مثلا فکر می کند دست هایش شفا بخش شده است ، می تواند آینده را پیش بینی کند ، ذهن افراد را به راحتی بخواند . فکر می کند که دیگران قصد آزار او را دارند یا همسرش به او خیانت می کند . ممکن است فکر کند هنر پیشه ی معروفی است.

- بی خوابی : این افراد از بی خوابی و ناتوانی در خواب رفتن رنج می برند

- بی اشتهایی شدید و کاهش وزن
- رعشه و لرزش دست
- افسردگی و اضطراب
- پیری زودرس
- خشونت
- افزایش آسیب پذیری در برابر بیماری های عفونی (به دلیل نقص سیستم ایمنی)
- ضعف حافظه و یادگیری
- نارسایی کبد و کلیه
- تشنج


چند نکته :
** شیشه اعتیاد آورترین ماده ی مخدراست .
** رانندگی پس از مصرف شیشه بسیار خطرناک است
** مصرف شیشه در دوره ی بارداری می تواند موجب نقص مادرزادی ، زایمان زودرس و یا مرده زایی شود .
** بیمارانی که به طور مزمن شیشه مصرف می کنند ،معمولا بیماری خود را انکار می کنند .
** مصرف طولانی مدت شیشه موجب کاهش علایق، کاهش مسئولیت پذیری و توجه در امور خانوادگی، شغلی و تحصیلی می شود
** تا امروز برای این گروه از معتادان درمان دارویی پیدا نشده است ، و بهترین درمان برای آنها مداخلات شناختی- رفتاری است .
** بهتر است پس از مصرف شیشه ، از نوشیدن الکل خودداری شود. (به علت تشدید کم آبی بدن)
** یک بار مصرف آن تا ۸۰ درصد احتمال استفاده ی مجدد را افزایش می دهد.
** اعتیاد به آن بیشتر جنبه ی روانی است .
** شیشه باعث کم شدن یا خنثی شدن عوارض بد کراک یا هرویین نمی شود .
** برای برقراری ارتباط موثر با دیگران بهتر است مهارت های زندگی را فرا بگیریم .
** برای افزایش لذت جنسی راه کار های روان شناختی و دارویی خوب و سالمی وجود دار
[hr]
متامفتامین یا شیشه، یک محرک اعتیاد آور بسیار قوی با تاثیر شدید بر روی سیستم عصبی است که به نامهای کریستال، شیشه و یخ نیز شهرت دارد وبه شکل دانه های کریستالی شفاف بصورت پودر یا تکه ای بفروش میرسد.

بررسی آثار مصرف شیشه و روشهای درمان آن


متامفتامین (Methamphetamine) ماده ای مخدر شیمیایی ومصنوعی میباشدویک محرک قدرتمند ومخرب است. متامفتامین یا شیشه، یک محرک اعتیاد آور بسیار قوی با تاثیر شدید بر روی سیستم عصبی است که به نامهای کریستال، شیشه و یخ نیز شهرت دارد وبه شکل دانه های کریستالی شفاف بصورت پودر یا تکه ای بفروش میرسد.
شیشه با موادی ارزان قیمت و به سادگی در لابراتوارهای غیر قانونی و زیرزمینی بروشی فوق العاده خطرناک تولید میشود .
شیشه به عنوان یک محرک قوی میتواند موجب افزایش سطح هوشیاری و فعالیت جسمانی شده و اشتها را کاهش دهد. مصرف کنندگان این ماده، پس از مصرف دچار غلیان شدید و زودگذر احساسات شده ودر بعضی موارد با نوعی تجربه و کشف معنوی مواجه میگردند.شیشه را اغلب بصورت دودی با ابزاری بنام پایپ مصرف میکنند هرچند بصورت تزریقی نیز قابل مصرف میباشد.
از دیدگاه فیزیولوژی این اثر شدید در نتیجه ترشح فراوان هورمون دوپامین (یک انتقال دهنده عصبی) در مناطقی از مغز که کنترل کننده احساس لذت است، صورت میگیرد.
در ابتدا، تاثیر شیشه با افزایش یافتن تواناییهای جسمی و فکری همراه است اما برای رسیدن به این "حال ظاهرآ خوب" مقدار مصرف و یا تعداد دفعات مصرف افزایش یافته در چنین حالتی شخص مصرف کننده دچار زود رنجی، حمله های خشم، شک و تردید عصبی، افکار وهمی و توهمات شنیداری و دیداری میشود.
قدرت تحمل نسبت به اثر شیشه با مصرف مداوم آن افزایش یافته و مصرف کنند گان برای رسیدن به نتیجه مطلوب به مصرف مقدار بیشتر در دفعات بیشتر میپردازند. در بسیاری از موارد این افراد مدتها بدون غذا و خواب به سر میبرند در ابتدا تصور براین است که شیشه اعتیاد ندارد و بسیاری از مصرف کنندگان با این خیال واهی دراین دام مرگبار افتاده اند.
حالت و حس آرامشی که به دنبال مصرف در فرد ظهور پیدا مى کند اغلب موجب بروز میل بیش از حد براى استفاده بیشتر از این ماده در شخص مى شود. وشخص پس ازاتمام اثرات مطلوب وبه علت تخلیه شدید انرژی وبا احساس خستگی مفرط ناچار به مصرف مجدد روی میاورد.و در چرخه ای نابودگر و ویران کننده میافتد که خروج از آن مستلزم باید های بسیاری است.....
مقادیر بالای مصرف نه تنها میتواند به التهاب جداره داخلی قلب منجر شود بلکه موجب تباهی روزافزون اجتماعی و شغلی میگردد. علائم روان پریشی و مشکلات روحی گاهی تا ماهها و سالها بعد از مصرف به قوت خود باقی میمانند.
تحقیقات انجام شده نشان میدهد که مصرف شیشه در دوران بارداری موجب بروز مشکلات عمده ای از قبیل زایمان زودرس، عکس العملهای غیر طبیعی در مادر و حساسیت روحی بسیار شدید میشود. بروزنقصهای مادرزادی در طفل نیز از جمله تاثیرات سوء مصرف در دوران بارداری به شمار می آید.استفاده دوز بالاى کریستال مى تواند موجب آسیب در رگ هاى مغزى و در نهایت مرگ شود دیگر تاثیرات فیزیکى معمول ناشى از استعمال شیشه شامل: خشکى دهان، افزایش سرعت تنفس، سردردهاى طاقت فرسا، حالت تهوع، تعرق بیش از اندازه بدن، سرگیجه، بالارفتن فشارخون، بالارفتن حرارت بدن ، تپش قلب، خشکى، سوزش و ترک لب ها، بزرگ شدن مردمک چشم، سیاهى رفتن چشم، لرزش دست ها و انگشتان مى شود.
یک خطر بالقوه برای مصرف کنندگان امکان مسمومیت با سرب است زیرا استات سرب به عنوان یک تجزیه گر شیمیایی در تولید غیرقانونی آن به کار برده میشود.
متاسفانه در اینترنت نیز وب سایتهایی دستور ساخت آنرا در اختیار افراد گذاشته و درواقع آنها را به خرید و تولید "سم" تشویق میکنند. از جمله مواد تشکیل دهنده مت، میتوان به اسید باتری و مواد لوله باز کن (مانند جوهر نمک) اشاره نمود.
نکته مهم درباره افزایش مصرف شیشه راهی برای تخلیه انرژی و دارویی برای ترک مخدرهای طبیعی و سبکتر میباشد و به عنوان روشی برای رسیدن به آزادی شخصی، خود یابی و پذیرفته شدن درمیان جمع به کاربرده میشود.
صرف نظر از موقعیت اقتصادی تجربه مصرف در میان افراد جوانی که از لحاظ اجتماعی فعال هستند هم بسیار معمول شده است.
با مصرف شیشه در مدتی اندک به طور قابل ملاحظه ای میتوان لاغر شد و دلیل آن هم بی اشتهایی ناشی از مصرف است. اما این کار، روشی بسیار خطرناک برای کنترل وزن میباشد.
عدم توازن مواد شیمیایی در بدن وبر هم خوردن جرخه تولید مواد شبه افیونی موجب بروز حساسیت شدید و وابستگی روانی میشود که در نتیجه برای ایجاد احساس تعادل به مصرف بیشترنیاز خواهد بود. پیامد این چرخه لذت از دست دادن کنترل در مصرف و اعتیاد تمام و کمال به آن خواهد بود.
معمولا کسی که معتاد به مصرف شیشه شده است، هرگز به اندازه اولین مرتبه احساس نشئگی نمیکند. با بالا رفتن میزان مقاومت بدن برای رسیدن به احساس خوشی، میزان ماده مصرفی بالا و بالاتر میرود و موجب شدیدتر شدن خطر مسمومیت و مرگ خواهد شد.
این اعتیاد نیز مانند هر اعتیاد دیگر با همان "بار اول" آغاز میشود و از آنجایی که تحریک مصنوعی مغز اعتماد شخص را افزایش میدهد، مصرف کننده نه تنها به سادگی قادر به ترک آن نخواهد بود، بلکه در صورت ترک هم، لذات زندگی عادی برایش بی معنا شده و امکان ابتلا به افسردگی در او افزایش مییابد.
اهداف او که داشتن دوست، مرتبه اجتماعی و پذیرفته شدن در میان جمع بودند، تنها به مصرف بیشتر و بیشتر محدود میشود تا جایی که ناخودآگاه فرد، شیشه را دیگر چیزی برای ایجاد حس خوشی نمیداند، بلکه آنرا یک "ضرورت" برای ادامه زندگی و گذراندن یک روز طاقت فرسای دیگر میبیند.
افرادى که به یک باره مصرف شیشه را قطع مى کنند دچار علائم وحشتناکی نظیر:
افسردگى عصبى خواب طولانى وآشفته به هم ریختگى های روانی ، کم آوردن انرژى، سراسیمگى، تیک های عصبی ، اضطراب و عدم تعادل در رفتار میگردند نوع افسردگى بعد ازقطع مصرف این مخدر قابل مقایسه با دیگر مواد مخدر نیست تا جایى که توانایى انجام وظایف و کارهاى روزمره فرد را مختل مى کند.و با تشدید روزافزون این علائم تحمل برای فرد نا ممکن شده و مصرف مجدد (علیرغم نداشتن درد جسمی حاد ) شروع میگردد.

واقعیت اینست که روشهای رایج برای درمان اعتیاد به شیشه نه تنها در ایران بلکه در سایر کشورها نیز توفیق چندانی نداشته است .

قرار و مدار

 

تو قرار منی و من مدارت … و چه قرار و مداری بهتر از این یا ایها العزیز؟

ما در کدامین افطار، مهدی فاطمه (عج) را یاد می کنیم؟!
شاید او مهمان آن سفره ای باشد که روزه دارش، نه فقط وقت افطار، بلکه تمام وقت روزه اش را با یاد صاحب الزمان سپری می کند..

تا من “مدار” را تنظیم نکنم، آقا کنارم “قرار” نمی گیرد.

یا صاحب الزمان (عج)در این وانفسای دنیای مظلومان و ظالمان تو به فریاد ما برس ...


دعا کنید که بیدار شویم...

 

در شب قدر

مهمتر از "بیداری کشیدن"،

"بیدار شدن" است.

دعا کنید که بیدار شویم...


 

انصافا خوب بازی میدن .

 

کار آمریکایی ها خیلی خوبه 

و اون خوب بازی دادن دیگرانه

 من کاری به  دنیا ندارم اما تو همین کشور خودمون

 بعد از انقلاب بشمارید چند تا سناریو اجرا کردند؟

 سناریوی  بدحجابی...

عروسک باربی......

ملی گرایی.....

شائبه تقلب در انتخابات.....

 شیطان پرستی...

اصلاهمین خلیج عربی گفتنشون و ایجاد تنش بین ایران - امارات

و ترور سفیر عربستان

 وسناریوی بزرگ کردن پسربچه ها و دختر کوچولوهای فراری از ایران...

برپایی جنگ

زدن هواپیمای مسافر بری ما

کودتا

قاچاق مواد مخدر

گروهک ریگی

قائله گنبد

حقوق بشر

انرژی هسته ای

ترور دانشمندان ما

خرید ورزشکاران و مغزها

ودهها پروژه دیگه

 

 انصافا خوب بازی میدن .

 

ای خدای مهربان

 

 

ای پناهنده دلهای بی قرار، امشب خسته از پوچی های دنبا ،

خسته از سنگینی بار گناهان ،درمانده از دست نفس سرکش و

طغیانگر، به سوی تو آمـــــــــــــدم.

مهربانترین مهربانان، نفس کشیدن در این هوای آلوده برایم

دشوار گشــــــــــــــته

تشنه ام، تشنه آبی زلال از سرچشمه حقیقت

سرگردانم، سرگردان ولی آکنده از عشق تو

به سوی تو آمدم ، پناهم بـــــــــــــده

دنیا با تمام رنگ های دروغین ، با تمام پوچی و بی ارزشی اش

، با تمام خدعه ها و مکرهای شیاطین مرا اسیر خود کرده ،

زنجیرهایش بر پاهای نا توانم رمق حرکت را از من گرفته، به

سوی تو آمدم ، نجاتم بــــــــــــــــده

مرداب گناه مرا در خود فرو برده دست و پازدنم مرا بیشتر غرق

کرده ، به سوی تو آمدم، دستم را بگیــــــــــــــر.

                         

斋月每日祈求词 : 第二十九天

 

 بسم الله الرحمن الرحيم

 اَللّـهُمَّ غَشِّني فيهِ بِالرَّحْمَةِ، وَارْزُقْني فيهِ التَّوْفيقَ وَالْعِصْمَةَ، وَطَهِّرْ قَلْبي مِنْ غَياهِبِ التُّهْمَةِ، يا رَحيماً بِعِبادِهِ الْمُؤْمِنينَ .

   主啊!求你在斋月恩慈我,求你佑助我成功,求你庇护我,求你纯洁我的心灵,免遭诽谤的污染,主啊!你是仁慈信士的主

حسد

 

 حسد از نتائج كينه و خود كينه از ثمرات غضب است بنا بر اين حسد، فرع فرع غضب است.
حسد خود داراى نتايج نكوهيده بى‏شمارى است.
امام باقر عليه السّلام مى‏فرمايد: حسد ايمان را مى‏خورد، همانطور كه آتش هيزم را [5].
امام صادق عليه السّلام مى‏فرمايد: آفت دين حسد و عجب و فخر فروشى است [6].
و مى‏فرمايد: خداى تعالى به موسى عليه السّلام فرمود: اى پسر عمران به خاطر آنچه از فضل و كرم خود به مردم عطا كرده‏ام به آنها حسد نورز، به آن نعمتها چشم مدوز و دلت دنبال آنها نباشد، زيرا حسود، از نعمتهاى من خشمگين است، مى‏خواهد از قسمتى كه من بين بندگانم انجام داده‏ام جلوگيرى كند، و كسى كه چنين باشد نه من از او هستم و نه او از من است.
و مى‏فرمايد: تقوى پيشه كنيد و به هم حسد نورزيد... [1].
و از آن حضرت در كتاب مصباح الشريعة چنين روايت شده است:
شخص حسود قبل از آنكه به ديگرى زيان برساند خود را زيان بار كرده است مانند ابليس كه براى خود لعنت و براى آدم برگزيدگى و هدايت و ترقّى به محل حقايق پيمان الهى و نبوت را به ارمغان آورد.
پس محسود باش و حسود نباش زيرا ميزان حسود سبك است و پيوسته ميزان محسود را سنگين مى‏كند.
و چون رزق قبلا تقسيم شده حسد سودى به حسود و ضررى به محسود نمى‏رساند ريشه حسد كورى قلب و انكار فضل پروردگار است و اين دو، بالهاى كفرند، بوسيله حسد، انسان دچار حسرت ابدى شده و در چنان مهلكه‏اى مى‏افتد كه هرگز از آن نجات نمى‏يابد. حسود توبه ندارد زيرا بر كار خود مصرّ است و به آن معتقد، و بر اين حالت سرشته شده است. بدون دليل حسد مى‏ورزد و سرشت انسان تغيير پذير نيست اگر چه معالجه شود (پايان نقل از مصباح الشريعة)
غبطه‏
حسد هميشه در مورد نعمت پيدا مى‏شود، هنگامى كه نعمتى به بنده‏اى عطا مى‏شود كسى كه ناظر بر تنعّم اوست «اگر شكر گزار يا بى‏تفاوت نباشد» يكى از دو حالت در او پيدا مى‏شود.
1 - اينكه از وجود آن نعمت ناراحت باشد و زوال آن را آرزو كند اين حالت حسد ناميده مى‏شود.
2 - اينكه از وجود نعمت ناراحت نباشد و زوال آن را نيز آرزو نكند ولى مايل باشد كه او هم از چنان نعمتى برخوردار باشد، اين حالت غبطه يا رقابت ناميده مى‏شود «كه بر عكس حسد از صفات پسنديده و موجب رشد و تحرك انسان است».
در محاورات گاهى دو لفظ حسد و غبطه به جاى هم استعمال مى‏شوند. ولى پس از درك معانى باكى از نامگذارى نيست.
نبى گرامى اسلام صلى اللّه عليه و آله و سلّم مى‏فرمايد: مؤمن رقابت مى‏كند و كافر حسد مى‏ورزد [1].
و خداى تعالى مى‏فرمايد:وَ في ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ 83: 26[2].
و باز نبى اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم مى‏فرمايد: حسد جز در مورد دو گروه محقّق نمى‏شود، اول كسى كه خدا به او ثروتى داده و او را به انفاق در راه حقّ موفق گردانيده است و دوم كسى كه خدا به او علمى عطا كرده و او عمل به آن را سيره خود قرار داده و آن را به مردم مى‏آموزد.
در اين حديث پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم غبطه را حسد ناميده است و گاهى هم حسد رقابت ناميده مى‏شود.
حسد در هر حال حرام است، جز در مورد نعمتى كه نصيب كافر يا فاجر شده و بوسيله آن فساد و فتنه انگيزى مى‏كند و وسايل آزار خلق را فراهم مى‏نمايد. در اين گونه موارد اشكال ندارد كه انسان خواهان زوال نعمت باشد، اما نه از آن جهت كه نعمت است، بلكه از آن جهت كه آلت فساد شده است، بطورى كه اگر صاحبش از فساد و فتنه انگيزى دست برداشت ديگر از متنعم بودنش ناراحت نباشيم.
حسد معمولا بين كسانى صورت مى‏پذيرد كه در منافع و اهداف با هم تصادم داشته باشند، در اين صورت هنگامى كه يكى از آنها ببيند ديگرى مانع رسيدن او به هدفش مى‏شود، از او متنفر شده و بغض و كينه‏اش را به دل مى‏گيرد ولى اگر بين دو نفر هيچ رابطه‏اى نباشد حسد بين آنها معنى ندارد لذا مى‏بينيم كه معمولا عالم به عالم حسد مى‏ورزد ولى نسبت به عابد هيچ حسدى ندارد و تاجر به تاجر حسد مى‏ورزد نه به عالم.
يك مرد بيش از غريبه‏ها به برادر و پسر عمويش حسد مى‏ورزد، و يك زن بيش از مادر شوهر و دختر شوهر به هوو و نديمه شوهرش حسد دارد.
و اين به خاطر تزاحمى است كه در اهداف و مقاصد دارند.
علل و اسباب حسد
1 - عداوت و دشمنى به اين معنى كه انسان وقتى با كسى دشمن شد هيچ خيرى را براى او نمى‏خواهد و لذا متنعم‏
بودنش را دوست ندارد.
2 - عزت نفس (خود عزيز داشتن) به اين معنى كه مى‏داند آن شخص به خاطر نعمتش بر او تكبر مى‏كند و او به خاطر عزت نفسى كه دارد نمى‏تواند تكبر و تفاخر او را تحمل كند.
3 - كبر شخص حسود مى‏خواهد بر ديگران تكبر كند و اگر آنها متنعم باشند زمينه‏اى براى كبر او باقى نمى‏ماند.
4 - تعجب اين سبب در مواردى است كه نعمت به قدرى بزرگ باشد كه انسان تعجب كند شخصى آن چنان به نعمتى اين چنين دست يابد «و به عبارت ديگر آن شخص را مستحق چنين نعمتى نداند».
5 - ترس از نرسيدن به مقصود به اين معنى كه انسان بترسد محسود با نعمتى كه بدست آورده مى‏تواند مانع منافع او شده و او را از رسيدن به مقصود باز دارد «مثل تاجرى كه مى‏ترسد همكارش با داشتن فلان مقدار سرمايه در بازار رقيب او شود».
6 - حبّ رياست چون رياست معمولا مبتنى بر اين است كه رئيس نعمتى داشته باشد كه ديگران از او محروم باشند «لذا شخص رياست طلب وقتى ببيند ديگران به نعمتى شبيه آنچه او دارد دست يافته‏اند حسد مى‏ورزد».
7 - خباثت درونى و بخل ذاتى نسبت به بندگان خدا.
«كسانى هستند كه متنعم شدن ديگران هيچ يك از ضررهايى را كه ذكر كرديم براى آنها ندارد ولى به علت خباثت ذاتى و بخلى كه دارند از گرفتارى ديگران شاد و از متنعم بودن آنها در عذابند، لذا از شنيدن وصف گرفتارى ديگران شاد مى‏شوند، مستانه مى‏خندند و شماتت مى‏كنند و از مشاهده انتظام امور بندگان خدا رنج مى‏برند».
گاهى در يك نفر همه اين اسباب و علل يا بيشتر آنها جمع مى‏شوند و او را دچار حسدى جانكاه مى‏كنند.
راه علاج حسد
براى علاج حسد دو راه وجود دارد:
راه علمى راه عملى:
 1 - راه علمى علاج اين مرض اين است كه حسود بداند حسد خسران دنيا و عقبى را برايش به ارمغان مى‏آورد، زيرا حسد در واقع عبارت است از خشم بر قضاى الهى و ناخوش داشتن نعمت او كه بين بندگان خود تقسيم نموده و بيزار از عدل او كه با حكمت خفيّه خود در ملكش اقامه نموده است و اين جنايتى بس بزرگ است كه در مقابل پروردگار عادل و حكيم مرتكب شده است.
از طرف ديگر بداند كه با حسد از زىّ اولياء خدا خارج شده و با شيطان و كفّار هم مسلك گشته است، چه اينكه اولياء خدا بندگان او را دوست دارند و ابليس و كفار پيوسته براى مؤمنين آرزوى بلاء مى‏كنند و زوال نعمت آنها را خواستارند.
خداى تعالى مى‏فرمايد:انْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ انْ تُصِبْكُم سَيِئَةٌ يَفْرَحُوا بِها 3: 120[1].
و باز مى‏فرمايد:وَدّ كَثِيرٌ مِن اهْلِ الْكِتابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ ايمانِكُمْ كُفَّارا حَسَدا مِنْ عِنْدِ انْفُسِهِمْ 2: 109[2].
«اين‏ها ضررهائى است كه حسد براى دين و آخرت انسان به بار مى‏آورد» و اما ضرر دنيائى حسد، آن است كه حسود در عذابى دردناك و غم و غصّه‏اى سوزناك كه حسدش براى او فراهم كرده به سر مى‏برد، زيرا مى‏بيند كه روز بروز نعمت، نصيب دشمنانش مى‏شود و حسد او هر چند زياد باشد در نعمت ديگران تأثير ندارد، چه اينكه اگر حسد حاسدان در نعمت‏ها مؤثر بود با حسد كفّار هيچ نعمتى براى مؤمنين باقى نمى‏ماند.
آرى حسد هيچ ضررى به محسود نمى‏رساند چون نعمتى را كه خدا براى بندگانش مقرّر كرده است را با هيچ وسيله‏اى نمى‏توان سلب كرد، بلكه همانطور كه گفتيم زيان حسد متوجه حسود است و به حال محسود نافع و براى دنيا و آخرت او مفيد است.
سود دنيوى، اين كه دشمنش پيوسته مغموم و بدحال و در عذاب است زيرا هيچ عذابى از عذاب حسود بالاتر نيست، اين درد و عذاب را حسود با دست خود فراهم كرده و خواسته درونى دشمنانش را محقّق نموده است و اين يكى از مهم‏ترين اغراض دنيوى خلق است. اما سود اخروى، اين كه محسود به سبب حسد مظلوم واقع شده است مخصوصا اگر حسد، شخص حسود را به غيبت يا حمله بر عرض محسود و هتك ستر و ذكر معايب او وادار كند.
اين‏ها هدايائى هستند كه حسود به وسيله انتقال حسناتش به ديوان عمل محسود به او هديه مى‏كند تا زمانى كه فرداى قيامت غرق در افلاس و محروميت از حسنات با او ملاقات كند و همچنان كه از راحت دنيا محروم بود «در آخرت دچار عذاب اليم شود» نتيجه اينكه نعمتى بر نعمت محسود و شقاوتى بر شقاوت خود افزوده است.
2 - معالجه عملى حسد:
 علاج عملى حسد آن است كه حسد و تمام اقوال و افعالى را كه حسد اقتضاء مى‏كند محكوم كند و خود را به انجام نقيض آنها مكلف نمايد.
مثلا اگر حسد اقتضاء مى‏كند كه متعرض عرض و آبروى محسود شود زبانش را به مدح و ثناى او مكلّف كند و اگر موجب قطع بخشش به او مى‏شود خود را به بخشش بيشترى وادار نمايد در نتيجه چنين رفتارى محسود به او محبت پيدا مى‏كند و در اثر محبت او شخص حسود محبت پيدا مى‏كند و بين آنها دوستى و موافقت ايجاد مى‏شود و همين دوستى مادّه حسد را خشك مى‏كند و اين تكلّفات اوليه براى حسود به صورت خلق و خوى در مى‏آيد ولى همانطور كه در محلّ خود ذكر خواهد شد، راه اصلى علاج حسد قطع ريشه‏هاى آن از قبيل كبر و خود عزيز داشتن و شدت حرص است.
مراتب حسد
شخص حسود معمولا داراى يكى از سه حالت ذيل مى‏باشد.
1 - اينكه طبعا بدخواه ديگران باشد ولى خودش از اين حال ناراحت و عقلا از اين ميل قلبى متنفر باشد و به همين خاطر بر نفس خود غضبناك بوده و در فكر چاره‏اى براى رفع آن باشد.
اين قسم از حسد چون از اختيار انسان خارج است قطعا مورد عفو پروردگار مى‏باشد.
2 - اينكه اين ميل قلبى را دوست داشته و در ناگواريهاى محسود به وسيله قول يا فعلى شادمانى خود را اظهار كند.
اين قسم از حسد قطعا ممنوع و حرام است.
3 - قسم سوم حالتى است ميانه دو حالت قبلى يعنى آنكه در قلب حسد بورزد و از حسد خود
 به هيچ وجه ناراحت نباشد و در صدد رفع آن بر نيايد ولى ظاهر خود را از اطاعت حسد و انجام مقتضيات آن حفظ كند.
در حكم اين قسم از حسد بين عرفاء اختلاف است.
گروهى مى‏گويند حسد فعل قلبى است و همين كه انسان در قلب حسد بورزد و از آن ناراحت نباشد مصداق حسود گناهكار است اگر چه ظاهر خود را حفظ كند و به اندازه شدّت و ضعف همان حبّ قلبى كه به زوال نعمت ديگران دارد معصيت كرده و گناهكار است.
اين گروه براى اثبات نظريه خود به دو آيه كريمه از قرآن مجيد استناد كرده‏اند.
1 -وَ لا يَجِدُونَ في صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمَّا اوتُوا 59: 9[1].
2 -وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَما كَفَروا فَتَكُونُونَ سواءً 4: 89[2].
و گروهى گفته‏اند كه اگر انسان حسد خود را به وسيله جوارح اظهار نكند مرتكب هيچ گناهى نشده و بسيارى از اخبار بر همين معنا دلالت دارند.
با سندهاى مختلف از طرق عامّه از نبى اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم چنين روايت شده است: از امّت من نه چيز برداشته شده است، اشتباه، فراموشى، آنچه كه نمى‏دانند، هر چه كه از حد طاقت آنها خارج باشد، آنچه را كه از روى ناچارى انجام مى‏دهند، آنچه را كه اجبارا انجام مى‏دهند، فال بد، وسوسه در تفكر درباره خلقت و حسد تا زمانى كه با دست يا زبان اظهار نشود [3].
و فرمود: سه چيز است كه كسى را از آنها خلاصى نيست گمان، فال بد، حسد، و من راه نجات از اين سه را به شما مى‏آموزم، چون گمان كردى تحقيق نكن، و چون فال بد زدى اهميت نده و هنگامى كه حسد ورزيدى ظلم نكن [4].
و در روايت ديگرى مى‏فرمايد: سه چيز است كه هيچ كسى از آنها نجات نمى‏يابد و بسيار
كمند كسانى كه از آنها نجات يابند... الى آخر روايت.
و در روايت ديگرى مى‏فرمايد: سه چيز است كه در مؤمن وجود دارند و او مى‏تواند از آنها خلاص شود و راه رهاييش از حسد اين است كه ظلم نكند.

توبه وسلام خدا

 

وَ اِذٰا جٰآءَکَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِاٰیٰاتِنٰا فَقُلْ سَلٰامٌ عَلَیْکُمْ

کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلٰی نَفْسِهِ الّرحْمَةَ

اَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءًا  بِجَهٰالَةٍ ثُمَ ّ تٰابَ

مِنْ بَعْدِهِ وَ اَصْلَحَ  فَاَنّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ

انعام – 54

ای رسول هر گاه آنانکه به آیات ما میگروند نزد تو آیند

بگو سلام بر شما باد

خداوند بر خود رحمت و مهربانی را فرض نمود که هر کس

از شما کار زشتی بنادانی کرد و بعد از آن باز توبه کند

و (خود را) اصلاح نماید البته خدا بخشنده و مهربانست

 

بنظر شما چرا خداوند اینقدر به توبه و بازگشت ما تأکید میکند؟


ناله كن اى دل به عزاى على

ناله كن اى دل به عزاى على
گريه كن اى ديده براى على
كعبه ز كف داده چو مولود خويش
گشته سيه پوش عزاى على
عمر على عمره مقبوله بود
هر قدمش سعى و صفاى على
ديده زمزم كه پر از اشگ شد
ياد كند، زمزمه‏هاى على
تيغ شهادت سر او را شكافت
كوفه بود، كوه مناى على
عالم امكان شده پر غلغله
چون شده خاموش صداى على
نيست هم آغوش صبا بعد از اين
پيك ظفربخش لواى على
منبر و محراب كشد انتظار
تا كه زند بوسه به پاى على
ماه دگر در دل شب نشنود
صوت مناجات و دعاى على
آه كه محروم شد امشب دگر
چشم يتميان ز لقاى على
مانده تهى سفره بيچارگان
منتظر نان و غذاى على
واى امير دو سرا كشته شد
خانه غم گشته،سراى على
پيش حسين و حسن و زينبين
خون چكد از فرق هماى على
خواهم اگر ملك دو عالم حسان
از دل و جان باش گداى على

جانا! تا به کی در پشت پنجره انتظار، رؤیای آمدنت را به نظاره بنشینیم؟

 

اللهم عجل فرجه و سهل مخرجه
یا ابا صالح المهدی ادرکنی


دیگر بس است، این درد طاقت سوز هجران.

جانا! تا به کی در پشت پنجره انتظار، رؤیای آمدنت را به نظاره بنشینیم؟

ای در کنج زندان غیبت همچنان محبوس!

و ای گناه ما، میله های زندان تو!

هزار و اندیست که چشم به راهان قدومت، بر لب فغان دارند و بر جگر خراش.

هزار و اندیست که دلهای منتظران، در تمنای وصالت، در جان آه می پرورند ودر سینه داغ.

عمری است که در کوچه سار انتظار سرگردان وحیرانیم.

تو را چه می شود، اگرشب سرد و فسرده فراقمان را به صبح دل انگیز وصالت آذین بندی؟

چگونه است، که این همه طلب و تمنا گره از کارفرو بسته ما نمی گشاید؟ بگو چه چاره کنیم؟

آیا نه وقت آن رسیده که نقاب از چهره برگیری و بازار حسن فروشان جهان را به یکباره رونق ببری؟!

آری!

... اینک همسفر با قافله منتظران، دست انابت به امید اجابت به درگاه حق "جل و علا" برمی داریم و خدای را به تضرع و زاری می خوانیم که:

بار الها!

نسیم ظهور دولت حجتت را به لطف و کرمت بر ما بورزان!

این روزها همه جا حرف مرغ است.

 

 
این روزها همه جا حرف مرغ است.
ولی کسی صدای خروس را
 نمی شنود که می گوید:
بیدار شدن از سیر شدن مهم تر

غیرت

 


شیخ بهاء الدین عاملی در یکی از کتاب های خود می نویسد : روزی زنی نزد قاضی شکایت کرد که پانصد مثقال طلا از شوهرم طلب دارم و او به من نمی دهد . قاضی شوهر را احضار کرد و او طلب خود را انکار نمود یا فراموش کرده بود . قاضی از زن پرسید : آیا بر گفته ی خود شاهدی داری ؟ زن گفت : آری ، آن دو مرد شاهدند .
 
قاضی از گواهان پرسید : گواهی دهید زنی که مقابل شماست پانصد مثقال ار شوهرش که این مرد است طلب دارد و او نپرداخته است .گواهان گفتند : سزاست این زن نقاب مقابل صورت خود را عقب بزند تا ما لحظه ای وی را درست بشناسیم که او همان زن است ، تا آنگاه گواهی دهیم .
 
چون این زن سخن را شنید بر خود لرزید و شوهرش فریاد برآورد شما چه گفتید ؟ برای پانصد مثقال طلا ، همسر من چهره اش را به شما نشان دهد ؟! هرگز! من پانصد مثقال خواهم داد و رضایت نمی دهم که چهره ی همسرم در حضور دو مرد بیگانه نمایان شود . چون زن آن جوانمردی و غیرت را از شوهر خود مشاهده کرد از شکایت خود چشم پوشید و آن مبلغ را به شوهر بخشید
 
چه خوب بود آن مرد باغیرت ، امروز جامعه ی ما را هم می دید که زنان نه برای پانصد مثقال طلا و نه حتی یک مثقال نقره ، چگونه رخ و ساق به همگان نشان می دهند و شوهران و پدران و برادرانشان نیز هم عقیده ی آنهایند و در کنارشان به رفتار آنان مباهات می کنند !

زکات زیبایی پاکدامنی ست

 

اینکه فرمودند: زکات زیبایی پاکدامنی ست


و اینکه پرداخت زکات دارائیت را افزون می کند.


حالا آنان که زیبایی بیشتر می خواهند، بسم الله


تن فروشی مدرن!!

 

 
نمایش تن

برای خوشایند چشم دریده ها!!

این، آینده‌ى قطعى شماست

 

 

ملت ایران به فضل پروردگار، با هدایت الهى، با کمکهاى معنوى غیبى و با ادعیه‌ى زاکیه و هدایتهاى معنوى ولى‌الله‌الاعظم ارواحنافداه خواهد توانست تمدن اسلامى را بار دیگر در عالم سربلند کند و کاخ با عظمت تمدن اسلامى را برافراشته نماید. این، آینده‌ى قطعى شماست. جوانان، خودشان را براى این حرکت عظیم آماده کنند. نیروهاى مؤمن و مخلص، این را هدف قرار دهند.

نجوای شبانه

 

......به درِ خانه که رسید

 چراغ گامهایش خاموش شد و نگاهش از فروغ افتاد.

 در به رویش باز شد

  دختران و پسران به استقبالش دویدند

 و مرغان با دیدن او خاطر پرواز را برای همیشه از یاد ستردند.

 دستهایش را بر آستانه در قرار داد و آرام به داخل چمید.

 وارد حجره شد و بر بستر غنود که دیگر از آن برنخاست.

مرد به خوابی آرام فرو رفت

 و پس از آن خواب، شهر هرگز خواب خوش ندید.

دانلود کتاب مجموعه احادیث امام علی(ع)

 

صدای زمزمه های نیایش گون و راز آلود و نیازوش او کابوسی شد در چشمهای خواب زده و خون گرفته شهر؛

شهری که بوف شوم نیرنگ تا همیشه بر دیوار خرابه هایش نشست

آن گاه که مرغ حق از خیال شهر پر کشید؛

 شهری که پس از آن طعنه ها بازدمی خاکستری شد بر دهانها و فضای شهر را تیره و تار کرد

 و مردم شهر را یکسره سیاه.

مرغ حق از خیال سیاه شهر پر کشید و تا بام بهشت و تا پیشواز مادر یاسها بال گشود.

 

درک

 


بار خدایا؛

وسوسه های نفس نگذاشت، جانم در نهر رجب تطهیر شود؛

از در آویختگان درخت طوبای شعبان هم که نبودم؛

ترحم فرما و در دریای رحمت رمضانت مستقرم نما ...

 

 

کلامی که هیچ وقت معنیشو درک نمی کنم


الا بذکر الله تطمئن القلوب


نام او ارامش دهنده قلبهاست

 

 

" شـب ِ قـدر و تقدیری به زیبایی شهــادت "

 

الهی

" شـب ِ قـدر و تقدیری به زیبایی شهــادت "

 

قــَد اَفلَـحَ المـُؤمنــون ...

بـه راستی کـه مؤمنــــان رستگــــار شدنــد ...

 

خـدایا : تـو میــدانی چقـدر دلــم "کــربلا " میخــواهد !

به رســم ِ شهیـــدان کــربلایی ام

کن . . .

.

.

کاش این دعایم را شهــدا آمیـن بگــویند . . .


 


یا رب نظری

 

عمرم همه را تباه کردم چه کنم
پرونده خود سیاه کردم چه کنم
تو عفو کنی از کرمت اما من
از این که تو را گناه کردم چه کنم
***
با من همه جا رفیق راهی یارب
از درد نگفته ام گواهی یارب
من عبد ذلیل و تو خداوند جلیل
از من آهی زتو نگاهی یارب
***
بگذشته گناهم از شماره یارب
جز عف تو نیست راه چاره یارب
من عبد فراری تو ام یا الله
در باز کن آمدم دوباره یارب
***
در کوی تو رنج ره نیاید به حساب
جرم من رو سیه نیاید به حساب
سوگند به عفوت که گناه ثقلین
پیش کرمت گنه نیاید به حساب
***
عمری به گناه پا فشردم یا رب
بار دل خود به دوش بردم یارب
تو ناز مرا کشیدی و من غافل
سیلی زهوای نفس خوردم یا رب

مدح مولا امیرالمومنین(ع)

 

 

حرفم به نام حضرت مولا (ع)شروع شد

همراه نام حضرت زهرا شروع شد

این نام فاطمه و علی یک نشانه است

خلق تمام عالم از اینها شروع شد

زهرا چو ریخت آب ، علی هم زده گلش

اینگونه خلق آدم و حوا شروع شد

حیدر میان معرکه بر سوی دشمنان

سر بند فاطمه زد و غوغا شروع شد

مولا کرم نما سرمان را قبول کن

عشق حسینت از سر ماها شروع شد

حیدر و فاطمه پدر و مادر منند

انها دلیل خلقت بال و پر منند

باز آمدی و صفحه دفتر گرفته ای

مصرع به مصرع از دل من پر گرفته ای

مدیون یک نگاه توأم شاه لافتی

ذکر علی از این دل پرپر گرفته ای

کتمان نمی شود کرمت حیدر نبرد

حتی تو دست از در خیبر گرفته ای

با ضربه ای که بر سر مرحب زدی علی

جائی میان قلب پیمبر گرفته ای

مرحب برای قلعه خیبر بزرگ بود

اما تو جان از پشه کمتر گرفته ای

ای تکسوار غزوه خیبر علی علی

نامت شکسته صد صف لشکر علی علی

وصفت فراتر است از این حرف های من

از این همه سخن و از این هوی و های من

نامت مرا به خاک جنونم کشانده است

آخر ببین چگونه شده ماجرای من

تقصیر توست گر بشوم کافرت علی

ترسیدم و نگفتم:«هستی خدای من»

این سر به روی این تنم آقا اضافی است

این سر فدای تیغ شما مقتدای من

دشمن همین که نام یدالله را شنید

فریاد زد که میزند او دست و پای من

این دشمنان ببین چه به صف ایستاده اند

از ترس لافتای نجف ایستاده اند

من دور از این دیار زمینگیر می شوم

هر لحظه بیشتر به تو پاگیر می شوم

هر حرکت زمین و زمان با اشاره ات

من هم طلسم حرکت تقدیر می شوم

کور است هرکه منصبتان را ندیده است

بر چشم دشمنان شما تیر می شوم

گویم به عالم این یل خیبر شکن علی ست

تکرار می شوم و فراگیر می شوم

یا والی الولی خدا شیر کردگار

با ذکر حیدر است چنین شیر می شوم

مائیم اهل عشق و جنون یا علی مدد

مائیم اهل لطمه و خون یا علی مدد

اذن شهادت شهدا را تو میدهی

راه رسیدن به خدا را تو میدهی

بابا برای زخم دل بچه های خود

مرهم بهانه است شفا را تو میدهی

آقا تری تو از همه کس می شناسمت

انگشتری دست گدا را تو میدهی

ما خوب می شویم آقا به خدا بگو

اذن فرج به مهدی(عج) مارا تو میدهی؟

من یک مزاحمم به در خانه ات ولی

گفتند اذن کرببلا را تو میدهی

بابای شیعیان جهان شاه عالمین

بابای مهربان حسن،زینب و 

الهم عجل لولیک الفرج

|عبودیت محض| و |بنده‌گی خالص|

 

الهی؛
به حرمت روزهای بلند رمضان
و حرمت لب‌های خشک از گرمای روزهای داغ
و حرمت جگر ِ سوخته‌ی روزه‌دارانت از تحمل عطش
ما را قربانی و فدائی و راهی ِ لب تشنه‌ای کن که در جوار آب،
بی‌آب

و عطش‌ناک و با لب‌ و کام چون چوب خشکیده به سویت پر گشود

و چون روحش - که تجلی اسم اعظم تو بود - به سویت پر می‌گشود،

آیه فرمودی که:
يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة
ارْ‌جِعِي إِلَىٰ رَ‌بِّكِ رَ‌اضِيَةً مَّرْ‌ضِيَّة
فَادْخُلِي فِي عِبَادِی
وَادْخُلِي جَنَّتی

و در تقدیر لیلة‌القدر امسال‌مان بنویس که |عبودیت محض| و |بنده‌گی خالص|، مقدرمان شود.
برحمتک یا ارحم الراحمین

 

دعاهای قرآنی که ابتدا به "ربنا" شده:

 

 

( رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ )  (سوره بقره /۱۲۷)

پروردگارا! از ما بپذیر، که تو شنوا و دانایی!

( رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا ۖ إِنَّكَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ )  (سوره بقره/۱۲۸)

پروردگارا! ما را تسلیم فرمان خود قرار ده! و از دودمان ما، امتی که تسلیم فرمانت باشند، به وجود آور! و طرز عبادتمان را به ما نشان ده و توبه ما را بپذیر ، که تو توبه‌پذیر و مهربانی! 

( رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ )   (سوره بقره /۲۰۱)

«پروردگارا! به ما در دنیا (*نیکی*) عطا کن! و در آخرت نیز (*نیکی*) مرحمت فرما! و ما را از عذابِ آتش نگاه دار!»

( رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ )   (سوره بقره/۲۵۰)

«پروردگارا! پیمانه شکیبایی و استقامت را بر ما بریز! و قدمهای ما را ثابت بدار! و ما را بر جمعیّت کافران، پیروز بگردان! 

( رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا ۚ رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِنَا ۚ رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ ۖ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا ۚ أَنتَ مَوْلَانَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ ) (بقره/۲۸۶)

پروردگارا! اگر ما فراموش یا خطا کردیم، ما را مؤاخذه مکن! پروردگارا! تکلیف سنگینی بر ما قرار مده، آن چنان که (به خاطر گناه و طغیان،) بر کسانی که پیش از ما بودند، قرار دادی! پروردگارا! آنچه طاقت تحمل آن را نداریم، بر ما مقرّر مدار! و آثار گناه را از ما بشوی! ما را ببخش و در رحمت خود قرار ده! تو مولا و سرپرست مایی، پس ما را بر جمعیّت کافران، پیروز گردان!

( رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً ۚ إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ )   (سوره آل عمران /۸)

«پروردگارا! دلهایمان را، بعد از آنکه ما را هدایت کردی، (از راه حق) منحرف مگردان! و از سوی خود، رحمتی بر ما ببخش، زیرا تو بخشنده‌ای!

( رَبَّنَا إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لَّا رَيْبَ فِيهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ )   (سوره آل عمران/۹)

پروردگارا! تو مردم را، برای روزی که تردیدی در آن نیست، جمع خواهی کرد؛ زیرا خداوند، از وعده خود، تخلّف نمی‌کند. (ما به تو و رحمت بی‌پایانت، و به وعده رستاخیز و قیامت ایمان داریم.)»

( رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ )    (سوره آل عمران/۱۶)

«پروردگارا! ما ایمان آورده‌ایم؛ پس گناهان ما را بیامرز، و ما را از عذابِ آتش، نگاهدار!»

( رَبَّنَا آمَنَّا بِمَا أَنزَلْتَ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ )    (سوره آل عمران/۵۳)

پروردگارا! به آنچه نازل کرده‌ای، ایمان آوردیم و از فرستاده (تو) پیروی نمودیم؛ ما را در زمره گواهان بنویس!»

( رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِي أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ )   (سوره آل عمران/۱۴۷)

«پروردگارا! گناهان ما را ببخش! و از تندرویهای ما در کارها، چشم‌پوشی کن! قدمهای ما را استوار بدار! و ما را بر جمعیّت کافران، پیروز گردان!

( رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَٰذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ )(آل عمران/۱۹۱)( رَبَّنَا إِنَّكَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ ۖ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ )(آل عمران/۱۹۲)( رَّبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِي لِلْإِيمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا ۚ رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرْ عَنَّا سَيِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ )(آل عمران/۱۹۳)( رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلَىٰ رُسُلِكَ وَلَا تُخْزِنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۗ إِنَّكَ لَا تُخْلِفُ الْمِيعَادَ )(آل عمران/۱۹۴)

بار الها! اینها را بیهوده نیافریده‌ای! منزهی تو! ما را از عذاب آتش، نگاه دار! ـ پروردگارا! هر که را تو (بخاطر اعمالش،) به آتش افکنی، او را خوار و رسوا ساخته‌ای! و برای افراد ستمگر، هیچ یاوری نیست! - پروردگارا! ما صدای منادی (تو) را شنیدیم که به ایمان دعوت می‌کرد که: «به پروردگار خود، ایمان بیاورید!» و ما ایمان آوردیم؛ پروردگارا! گناهان ما را ببخش! و بدیهای ما را بپوشان! و ما را با نیکان (و در مسیر آنها) بمیران! - پروردگارا! آنچه را به وسیله پیامبرانت به ما وعده فرمودی، به ما عطا کن! و ما را در روز رستاخیز، رسوا مگردان! زیرا تو هیچ‌گاه از وعده خود، تخلف نمی‌کنی.

( رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَٰذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِيرًا ) (سوره نساء /۷۵)

 «پروردگارا! ما را از این شهر ، که اهلش ستمگرند، بیرون ببر! و از طرف خود، برای ما سرپرستی قرار ده! و از جانب خود، یار و یاوری برای ما تعیین فرما!

( رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ )    (سوره المائده/۸۳)

«پروردگارا! ایمان آوردیم؛ پس ما را با گواهان (و شاهدان حق، در زمره یاران محمد) بنویس!

( رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ )    ( سوره اعراف/۲۳)

«پروردگارا! ما به خویشتن ستم کردیم! و اگر ما را نبخشی و بر ما رحم نکنی، از زیانکاران خواهیم بود!»

( رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ )       (سوره اعراف/۴۷)

«پروردگارا! ما را با گروه ستمگران قرار مده!»

( رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنتَ خَيْرُ الْفَاتِحِينَ )      (سوره اعراف/۸۹)

پروردگارا! میان ما و قوم ما بحق داوری کن، که تو بهترین داورانی!»

( رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَتَوَفَّنَا مُسْلِمِينَ )      (سوره اعراف/۱۲۶)

 بار الها! صبر و استقامت بر ما فرو ریز! (و آخرین درجه شکیبائی را به ما مرحمت فرما!) و ما را مسلمان بمیران!»

( رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ )( وَنَجِّنَا بِرَحْمَتِكَ مِنَ الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ )       (سوره یونس/۸۵--۸۶)

پروردگارا! ما را مورد شکنجه گروه ستمگر قرار مده! -- و ما را با رحمتت از (دست) قوم کافر رهایی بخش!

( رَبَّنَا إِنَّكَ تَعْلَمُ مَا نُخْفِي وَمَا نُعْلِنُ ۗ وَمَا يَخْفَىٰ عَلَى اللَّهِ مِن شَيْءٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ )    (ابراهیم/۳۸)

پروردگارا! تو می‌دانی آنچه را ما پنهان و یا آشکار می‌کنیم؛ و چیزی در زمین و آسمان بر خدا پنهان نیست!

( رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلَاةِ وَمِن ذُرِّيَّتِي ۚ رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ )( رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ )    (ابراهیم/۴۰--۴۱)

پروردگارا: مرا برپا کننده نماز قرار ده، و از فرزندانم (نیز چنین فرما)، پروردگارا: دعای مرا بپذیر! -- پروردگارا! من و پدر و مادرم و همه مؤمنان را، در آن روز که حساب برپا می‌شود، بیامرز!

( رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً وَهَيِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا )   (کهف/۱۰)

«پروردگارا! ما را از سوی خودت رحمتی عطا کن، و راه نجاتی برای ما فراهم ساز!»

( رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ )      (مومنون/۱۰۹)

پروردگارا! ما ایمان آوردیم؛ ما را ببخش و بر ما رحم کن؛ و تو بهترین رحم کنندگانی!

( رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ ۖ إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَامًا )      (فرقان/۶۵)

«پروردگارا! عذاب جهنم را از ما برطرف گردان، که عذابش سخت و پر دوام است!

( رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا )    (فرقان/۷۴)

«پروردگارا! از همسران و فرزندانمان مایه روشنی چشم ما قرارده، و ما را برای پرهیزگاران پیشوا گردان!»

( رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَّحْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ )( رَبَّنَا وَأَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدتَّهُمْ وَمَن صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ ۚ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ )( وَقِهِمُ السَّيِّئَاتِ ۚ وَمَن تَقِ السَّيِّئَاتِ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ ۚ وَذَٰلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ )     (غافر/۷ و ۸ و ۹)

پروردگارا! رحمت و علم تو همه چیز را فراگرفته است؛ پس کسانی را که توبه کرده و راه تو را پیروی می‌کنند بیامرز، و آنان را از عذاب دوزخ نگاه دار!  -- پروردگارا! آنها را در باغهای جاویدان بهشت که به آنها وعده فرموده‌ای وارد کن، همچنین از پدران و همسران و فرزندانشان هر کدام که صالح بودند، که تو توانا و حکیمی!  -- و آنان را از بدیها نگاه دار، و هر کس را که در آن روز از بدیها نگاه داری، مشمول رحمتت ساخته‌ای؛ و این است همان رستگاری عظیم!

( رَّبَّنَا اكْشِفْ عَنَّا الْعَذَابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ )       (دخان/۱۲)

پروردگارا! عذاب را از ما برطرف کن که ایمان می‌آوریم.

( رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِّلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ ) (حشر/۱۰)

«پروردگارا! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز، و در دلهایمان حسد و کینه‌ای نسبت به مؤمنان قرار مده! پروردگارا، تو مهربان و رحیمی!»

( رَّبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَإِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ )( رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِّلَّذِينَ كَفَرُوا وَاغْفِرْ لَنَا رَبَّنَا ۖ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ )     (ممتحنه/۴ و ۵) 

پروردگارا! ما بر تو توکّل کردیم و به سوی تو بازگشتیم، و همه فرجامها بسوی تو است! -- پروردگارا! ما را مایه گمراهی کافران قرار مده، و ما را ببخش، ای پروردگار ما که تو عزیز و حکیمی!»

( رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا ۖ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ )       (تحریم/۸)

«پروردگارا! نور ما را کامل کن و ما را ببخش که تو بر هر چیز توانائی!»

دعاهای قرآنی که به کلمه (رب) ابتداء شده است:

( رَبِّ اجْعَلْ هَٰذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ )    (بقره/۱۲۶)

«پروردگارا! این سرزمین را شهر امنی قرار ده! و اهل آن را -آنها که به خدا و روز بازپسین، ایمان آورده‌اند- از ثمرات (گوناگون)، روزی ده!»

( رَبِّ هَبْ لِي مِن لَّدُنكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً ۖ إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ )       (آل عمران/۳۸)

«خداوندا! از طرف خود، فرزند پاکیزه‌ای (نیز) به من عطا فرما، که تو دعا را می‌شنوی!»

( رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلِأَخِي وَأَدْخِلْنَا فِي رَحْمَتِكَ ۖ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ )       (اعراف/۱۵۱)

«پروردگارا! من و برادرم را بیامرز، و ما را در رحمت خود داخل فرما، و تو مهربانترین مهربانانی!»

( رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْأَلَكَ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ ۖ وَإِلَّا تَغْفِرْ لِي وَتَرْحَمْنِي أَكُن مِّنَ الْخَاسِرِينَ )    (هود/۴۷)

«پروردگارا! من به تو پناه می‌برم که از تو چیزی بخواهم که از آن آگاهی ندارم! و اگر مرا نبخشی، و بر من رحم نکنی، از زیانکاران خواهم بود!»

( رَبِّ اجْعَلْ هَٰذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَن نَّعْبُدَ الْأَصْنَامَ )        (ابراهیم/۳۵)

«پروردگارا! این شهر  را شهر امنی قرار ده! و من و فرزندانم را از پرستش بتها دور نگاه دار!

( رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا )        (اسراء/۸۰)

پروردگارا! همان‌گونه که آنها مرا در کوچکی تربیت کردند، مشمول رحمتشان قرار ده!»

( رَّبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّي مِن لَّدُنكَ سُلْطَانًا نَّصِيرًا )     (اسراء/۸۰)

«پروردگارا! مرا (در هر کار،) با صداقت وارد کن، و با صداقت خارج ساز! و از سوی خود، حجتی یاری کننده برایم قرار ده!»

( رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْبًا وَلَمْ أَكُن بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيًّا )        (مریم/۴)

«پروردگارا! استخوانم سست شده؛ و شعله پیری تمام سرم را فراگرفته؛ و من هرگز در دعای تو، از اجابت محروم نبوده‌ام!

( رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي )( وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي )( وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي )( يَفْقَهُوا قَوْلِي )   (ظه/۲۵ـ۲۸)

«پروردگارا! سینه‌ام را گشاده کن؛ و کارم را برایم آسان گردان! و گره از زبانم بگشای؛ تا سخنان مرا بفهمند!

( رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا )        (طه/۱۱۴)

«پروردگارا! علم مرا افزون کن!»

( رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا وَأَنتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ )        (انبیاء/۸۹)

«پروردگار من! مرا تنها مگذار (و فرزند برومندی به من عطا کن)؛ و تو بهترین وارثانی!»

 ( رَبِّ انصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ )         (مومنون/۲۶)

«پروردگارا! مرا در برابر تکذیبهای آنان یاری کن!»

( رَّبِّ أَنزِلْنِي مُنزَلًا مُّبَارَكًا وَأَنتَ خَيْرُ الْمُنزِلِينَ )         (مومنون/۲۹)

«پروردگارا! ما را در منزلگاهی پربرکت فرود آر، و تو بهترین فرودآورندگانی!» 

( رَبِّ فَلَا تَجْعَلْنِي فِي الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ )          (مومنون/۹۴)

پروردگار من! مرا (در این عذابها) با گروه ستمگران قرار مده!» 

( رَّبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ )( وَأَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَن يَحْضُرُونِ )       (مومنون/۹۷--۹۸)

«پروردگارا! از وسوسه‌های شیاطین به تو پناه می‌برم! -- و از اینکه آنان نزد من حاضر شوند (نیز) -ای پروردگار من- به تو پناه می‌برم!» 

( رَّبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ )         (مومنون/۱۱۸)

«پروردگارا! مرا ببخش و رحمت کن؛ و تو بهترین رحم کنندگانی!

( رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ )( وَاجْعَل لِّي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ )( وَاجْعَلْنِي مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ )         (شعراء/۸۳ و ۸۴ و ۸۵)

پروردگارا! به من علم و دانش ببخش، و مرا به صالحان ملحق کن! -- و برای من در میان امّتهای آینده، زبان صدق (و ذکر خیری) قرار ده! -- و مرا وارثان بهشت پرنعمت گردان!

( رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ )( فَافْتَحْ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ فَتْحًا وَنَجِّنِي وَمَن مَّعِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ )      (شعراء/۱۱۷--۱۱۸)

«پروردگارا! قوم من، مرا تکذیب کردند! -- اکنون میان من و آنها جدایی بیفکن؛ و مرا و مؤمنانی را که با من هستند رهایی بخش!»

( رَبِّ نَجِّنِي وَأَهْلِي مِمَّا يَعْمَلُونَ )        (شعراء/۱۶۹) 

پروردگارا! من و خاندانم را از آنچه اینها انجام می‌دهند رهایی بخش!»

( رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَىٰ وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ )           (نمل/۱۹)

«پروردگارا! شکر نعمتهایی را که بر من و پدر و مادرم ارزانی داشته‌ای به من الهام کن، و توفیق ده تا عمل صالحی که موجب رضای توست انجام دهم، و مرا برحمت خود در زمره بندگان صالحت وارد کن!»

( رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ  )     (قصص/۱۶)

«پروردگارا! من به خویشتن ستم کردم؛ مرا ببخش!» خداوند او را بخشید، که او غفور و رحیم است!

( رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ  )           (قصص/۲۱)

 «پروردگارا! مرا از این قوم ظالم رهایی بخش!»

( رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ )         (قصص/۲۴)

«پروردگارا! هر خیر و نیکی بر من فرستی، به آن نیازمندم!»

( رَبِّ انصُرْنِي عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِينَ )          (عنکبوت/۳۰) 

«پروردگارا! مرا در برابر این قوم تبهکار یاری فرما!»

( رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ )                 (صافات/۱۰۰)

پروردگارا! به من از صالحان [= فرزندان صالح‌] ببخش!»

( رَبِّ ابْنِ لِي عِندَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِن فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ )      (تحریم/۱۱)

«پروردگارا! خانه‌ای برای من نزد خودت در بهشت بساز، و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایی بخش!»

( رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا )        (نوح/۲۶)

«پروردگارا! هیچ یک از کافران را بر روی زمین باقی مگذار!

( رَّبِّ اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِمَن دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِنًا وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَلَا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلَّا تَبَارًا )      (نوح/۲۸)

پروردگارا! مرا، و پدر و مادرم و تمام کسانی را که با ایمان وارد خانه من شدند، و جمیع مردان و زنان باایمان را بیامرز؛ و ظالمان را جز هلاکت میفزا!»

علی عشق فاطمه

 

منکه از عشق علی چون شمع شیدا سوختم

صاحب جنــــــــت منم، اما در اینجا سوخــــتم

سوخـــــتم تا یک سر مویی نسوزد از عـــــلی

تا بماند رهبـــــرم من بی مهابا ســــــــــوختم

بی گنــــــه بودم ولی در آتشم انداخـــــــــتند

محسنم شد کشته، نالیدم که بابا ســــــوختم

زینــــــبم می دید آتــــــش زائر رویم شــــــده

از پریشانــــی او در بیـــــن اعــــدا سوخــــتم

صورت آتش گـــــرفته تا زســـــــیلی شد کبود

شکــــر کردم، بهر حفظ جان مولاســـــــوختم

مثل چـــــشم مجتبی مسمار یارب ســرخ بود

من نمی گویــــــم چه شد تنهای تنها سوختم

هرکه نان از سفره ی ما برده بود ایستاده بود

بس که نامردی بود در این تماشا سوخــــــتم

سوختم تا شعله ی عشقت بماند جــــــاودان

پای تا ســـــر یا علی با این تمــــنا ســــوختم

ای کاش ...

 

 

ای کاش می شد با تو قرآن سر بگیرم

در آسمانی نگاهت پر بگیرم

ای کاش می شد امشب ای قرآن ناطق

دست شمارا جای قرآن سر بگیرم

ای کاش می شد لااقل یک بار در خواب

با دست آغوشم تو را در بر بگیرم

ای کاش پایم واشود در خیمه ای که

یک لقمه نان و عشق از دلبر بگیرم

ای کاش در تقدیر من امشب نویسند

پای تورا یک شب به چشم تر بگیرم

ای کاش می شد تا برای سجده از تو

مهری زخاک تربت مادر بگیرم

تقدیرم ای کاش این شود با تو محرم

ده روز روضه بر تن بی سر بگیرم

من عاشقم خرده ز ای کاشم مگیرید

ای کاش ها ر ا کاش ازاین در بگیرم

خدا...

 

گاهى خدا براى حفاظت از شما کسى را از زندگیتان حذف میکند.اصرار به برگشتن نکنید.

 

ماهیان از تلاطم دریا به خدا شکایت بردند و چون دریا آرام شد خود را اسیر تور صیادان یافتند.
تلاطم های زندگی حکمتی از خداوند است پس از خدا بخواهیم دلمان آرام باشد نه دریای دور و برمان.

 

خداوند فراموشی را آفرید تا غیر او را فراموش کنیم …

 

 

نگــو خـدا با مــن قهر است...

 


وقتــی سکوت خــدا را در برابر راز نیــازت دیدی


نگــو خـدا با مــن قهر است...


او به تمـام کـائنات فرمــان سکوت داده


تــا حرف دلـــت را بشـــنود...


پس حرف دلــت را به او بگــو...

مکمل همدیگر

 

مرد شوكت زندگي است.... زن شكوه زندگي .....
مرد عظمت است... زن زيبايي است ....
مرد قدرت است ...زن بركت است ...
مرد بودن است زن شدن است ...
مرد هيبت است ....زن طراوت است ...
شوكت بي شكوه...
عظمت بي زيبايي ...
قدرت بي بركت ...
بودن بي شدن .....
هيبت بي طراوت هیچ لذتی ندارد
زن و مرد مکمل یکدیگرند
 


شهیده ناهید فاتحی

 

بروشور را باز می کنم ، دختری شبیه تمام دختران آشنا، دختری شبیه خودم، دختری نزدیک به سن و سال خودم، میان ابروها و آبی ها چشم در چشم می دوزد . در طرح نگاه مبهم و لبان بسته اش هزار کهکشان نهفته است.


سلام می کنم،

سکوت می کند.

 سلام همسایه، سلام سایه غیرت و آبروی عصمت، دختر کرد بی باک.

منم دختر زمین، دختر خاک و گل و دل و دلبستگی دختر پا بر زمین کوبِ لجوج ِ بهانه گیرِ بهانه های ِ کودکانه. دختر آیینه و شانه و. آراستگی و زیبایی، دختر ناز و نوازش و نرمی و لطافت.
 
می خواهم از زمین جدا شوم و به کهکشان راه تو بپیوندم.

 می خواهم سکوت لبان بسته ات را بشکنی و روبرویم بنشینی و برایم از راز پریشانی موهای آشفته ات ، که سرت را تراشیدند و بر سنگ کوبیدند بگویی.

 
می خواهم از دل بزرگت بگویی که چگونه شانه ها و سینه ات توان کشیدن این بار داشت؟

 
می خواهم از تو بپرسم داغ دوری از خانواده ، از نوازش دستان گرم مادرت را چگونه تاب آوردی؟

 
می خواهم بدانم ناز دخترانه ات رات چگونه پشت اعتقادت به همت مردانه تبدیل کردی و کوه وار ایستادی؟

 


 


 
می خواهم خیالت را راحت کنم و بگویم نترس اینجا به حرمت خون تو همه چیز در امن و امان است.

 
بگو خواهر ندیده ام ، کدام بهانه و بازی تو را از بازیچه های کودکانه ات ، از عروسک هایت جدا کرد؟

 
عزیز دل به کلامی کوتاه ، به کوتاهی زندگیت هم شده راز ماندگاریت را برایم بگو.

 
چگونه بعد از این همه سال نام و یاد تو هنوز در یادها زنده است؟

 
امین رازهای تو خواهم شد خواهرم اگر به اشاره ای قفل لبانت را بگشایی.

 
سکوت و باز سکوت.

 
می دانم تو عادت داری به سکوت اصلا مگر جانت را پای سکوتت نگذاشتی؟

 
پس نمی پرسم چرا که می دانم تو وظیفه ات را انجام داده ای . حالا دیگر نوبت من است که باید پاسخ سوالات خودم را بیابم.
 

نامه را تمام می کنم سپاس که به کهکشان خویش راهم دادی. سپاس که با زندگی ات به من آموختی : "کوه ها ایستاده می میرند"


 

سب قدر مولا علی

 

مرغابی ها سر و صدا میکنندو دخیل شده اند به دامان مولا...

مولا نرو....

در و دیوار ناله سر گرفته اند.....

نرو مولا....

مولایم نرو.....نرو....

ولی مولا دیگر مال این دنیا نیست....

دیگر این صداها را نمیشنود.....

.

.

.

در مسجد کوفه :

مولایم تمام قد به نماز ایستاده است.....

آن ملعون در گوشه ای خوابیده است.....

امامت آمده است بی حیا.....بلند شو....

مولایم برای نماز بیدارش میکند.....

خجالت نکشیدی؟؟؟....جیا نکردی از این همه مهربانی؟؟؟....

ملعون پشت سر مولایم به نماز ( ریا کارانه ) می ایستد.....

الله اکبر....الله اکبر

بسم الله الرحمن الرحیم . الحمد الله رب العالمین.......

.

.

.

سبحان ربی العظیم و بحمده

سمع الله و ....

.

.

.

سبحان ربی الاعلی و بحمده

الله اکبر

سبحان ربی الاعلی و بحمده

.

.

 فزت ورب الکعبه

.

محراب غرق خون است....

مولایم سر از سجده بلند نمیکند.....

مولا دیر کرده است....

حسنین و زینبین دل نگران در خانه قدم میزنند....

حسن تاب نمی آورد

به مسجد میرود.....

بابا علی..........

زیر بغل های بابا را میگیرد....

گونه های بابا خیس است.....

دست میکشد...اشک است....اما مولا میگوید اینها اشک شوق است.... اشک شوق دیدار

رسول الله و زهرایم است.....

مولا پشت در خانه دستانش را از دستان حسن جدا میکند

حسنم : زینب تاب ندارد مرا اینگونه ببیند....

بگذار خودم می آیم....

هنوز درد پهلوی مادر را فراموش نکرده است .....

.

.

.

در خانه :

حسین و زینبین دوان دوان به سوی مولا میآیند.....

سر زخم خورده مولا .....

توان حرف زدن ندارند.....

تمامی محاسن مولا غرق در خون است......

طبیب به بالین مولا می آید...

شیر.... شیر برایش خوب است...

اما ....

اما زهر شمشیر .....ا

ابن ملجم : امکان ندارد علی تاب بیاورد......۴۸ ساعت این شمشیر را در زهر خوابانده ام.....

از فردا کودکان درب خانه مولا صف کشیده اند.....

هر کدام با ظرف شیر...

.

.

.

اما زهر کار خودش را کرده است....

این روزها مسجد کوفه هم از غریبی و تنهایی علی غریب تر است....

این روزها چاه هم با همه ی بی کسیش ...... از مولایم هم تنها تر شده است...

دیگر مولایم نیست که سر در چاه کند و با او حرف بزند......

کوکان باز گرد یتیمی بر صورتشان نشسته است.....

برای دومین بار بی بابا شده اند

دیگر نیمه های شب هر چه منتظر میمانند .....کسی نمی آید....

على امشب چرا بهر عبادت بر نمى‏خيزد؟

على امشب چرا بهر عبادت بر نمى‏خيزد؟
چرا شير خدا از بهر طاعت‏بر نمى‏خيزد؟
خداجوئى كه از ياد خدا يكدم نشد غافل
چه رو داده كه از بهر عبادت بر نمى‏خيزد
از آن ضربت كه بر فرق على زد زاده ملجم
يقين دارم كه از جا، تا قيامت‏بر نمى‏خيزد
به محراب دعا در خون شناور گشته شير حق
دگر بهر دعا آن ابر رحمت‏بر نمى‏خيزد
ز كينه ابن ملجم آتشى افروخت در عالم
كه زين آتش بجز دود ندامت‏بر نمى‏خيزد
طبيب آن زخم سر را ديد و گفتا با غم و حسرت
على ديگر از اين بستر سلامت‏بر نمى‏خيزد
نهد سر هر كسى بر آستان مرتضى(خسرو)
ازاين درگاه تا روز قيامت‏بر نمى‏خيزد

مولای مردان

اون آقایی که شبا رد می شد از کوچه ما کیسه به دوش کو

رد پای پرخراش بی خروش کو

اون آقای خرقه پوش کو

کجاس اون آقا که پینه های دستاش مرحم دلای ما بود

نفس سبز نگاهش همیشه حلال مشکلای ما بود

میشه یک بار دیگه سر بزنه به خونه ما

بگیره نشونی از غربت بی نشونه ما

موهای آقا سفیده جووناکیسه رو از آقا بگیرین

قامت آقا خمیده جوونا کیسه رو از آقا بگیرین

جوونا آقا بشین زنده کنین رسم جوونمردی رو امشب

یتیما منتظرن زنده کنین شیوه شبگردی رو امشب

یتیما پشت درای خونشون منتظر آقا نشستن

گوش به زنگ تق تق یه جفت صدای پا نشستن

موهای آقا سفیده جووناکیسه رو از آقا بگیرین

قامت آقا خمیده جوونا کیسه رو از آقا بگیرین

حیدر کرار نیم خانه نشینم ولی

جان به فدای جگر سوخته ات یا علی

دستای پینه بسته علی به همراه منه

خونه نشینی علی آتیش به جونم می زنه

تو کوله بار شعر من اسم قشنگ علیه

قافیه ی تنگ دلم از دل تنگ علیه

تو کوچه های غربتم نشونی از مولا میدن

اهل محل سلامم رو جواب سربالا میدن

به من میگن علی کیه

علی امام عاشقاس

به من میگن علی چیه

داغ دل شقایقاس

توی نجف یه خونه بود که دیواراش کاهگلی بود

اسم صاحب اون خونه مولای مردا علی بود

نصف شبا بلند میشد

یه کیسه داش که ورمیداش

خرما و نون و خوردنی هرچی که داش تو اون میذاش

راهی کوچه ها می شد تا یتیما رو سیرکنه

تا سفره خالیشون رو پر از نون و پنیر کنه

شب تاسحر پرسه میزد پس کوچه های کوفه رو

تا پر بارون بکنه باغای بی شکوفه رو

عبادت علی مگه میتونه غیر از این باشه

باید مثل علی بشه هر کی که اهل دین باشه

بعد علی کی میتونه محرم راز من بشه

درد دلم رو گوش کنه تا چاره ساز من بشه

فردا اگه مهدی بیاد دردا رو درمون می کنه

آسمون شهرمون رو ستاره بارون میکنه

چشمات رو وا کن آقاجون بالهای خستمو ببین

منو نگا کن آقاجون دل شکسته مو ببین

دلت میاد کبوترات توحرمت پر نزنن

به سایه بون دستای مهربونت سر نزنن

شهادت آقام تسلیت

 

 


السلام علیک یا بقیه الله    


   

ای روی تو مهر عالم آرای همه                     وصل تو شب و روز تمنای همه

 گر با دگران به ز منی وای به من                  گر با همه كس همچو منی وای همه

 مجنون و پريشان توام دستم گير                  چون دانی از آن توام دستم گير

 هر بی سر و پايی دستگيري دارد                 من بی سر و سامان توام دستم گير

چهل حديث اخلاقى از پيامبر گرامى اسلام

 

1- فضيلت دانش طلبى
« مَنْ سَلَكَ طَريقًا يَطْلُبُ فيهِ عِلْمًا سَلَكَ اللّهُ بِهِ طَريقًا إِلَى الْجَنَّةِ... وَ فَضْلُ الْعالِمِ عَلَى الْعابِدِ كَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلى سائِرِ النُّجُوم لَيْلَةَالْبَدْرِ.»:
هر كه راهى رود كه در آن دانشى جويد، خداوند او را به راهى كه به سوى بهشت است ببرد، و برترى عالِم بر عابد، مانند برترى ماه در شب چهارده، بر ديگر ستارگان است.


2- دين يابى ايرانيان
« لَوْ كانَ الدِّينُ عِنْدَ الثُّرَيّا لَذَهَبَ بِهِ رَجُلٌ مِنْ فارْسَ ـ أَوْ قَالَ ـ مِنْ أَبْناءِ فارْسَ حَتّى يَتَناوَلَهُ.»:
اگر دين به ستاره ثريّا رسد، هر آينه مردى از سرزمين پارس ـ يا اين كه فرموده از فرزندان فارس ـ به آن دست خواهند يازيد.


3- ايمان خواهى ايرانيان
« إِذا نَزَلَتْ عَلَيْهِ(صلى الله عليه وآله وسلم) سُورَةُ الْجُمُعَةِ، فَلَمّا قَرَأَ: وَ آخَرينَ مِنْهُمْ لَمّا يَلْحَقُوا بِهِمْ. قَالَ رَجُلٌ مَنْ هؤُلاءِ يا رَسُولَ اللّهِ؟ فَلَمْ يُراجِعْهُ النّبِىُّ(صلى الله عليه وآله وسلم)، حَتّى سَأَلَهُ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ أَوْ ثَلاثًا. قالَ وَفينا سَلْمانُ الفارْسىُّ قالَ فَوَضَعَ النَّبِىُّ يَدَهُ عَلى سَلْمانَ ثُمَّ قالَ: لَوْ كَانَ الاِْيمانُ عِنْدَ الثُّرَيّا لَنالَهُ رِجالٌ مِنْ هؤُلاءِ.»:
وقتى كه سوره جمعه بر پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) نازل گرديد و آن حضرت آيه وَ آخَرينَ مِنْهُمْ لَمّا يَلْحَقُوا بِهِمْ را خواند.
مردى گفت:اى پيامبر خدا! مراد اين آيه چه كسانى است؟ رسول خدا به او چيزى نگفت تا اين كه آن شخص يك بار، دوبار، يا سه بار سؤال كرد.
راوى مىگويد: سلمان فارسى در ميان ما بود كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)دستش را روى دوش او نهاد، سپس فرمود: اگر ايمان به ستاره ثريّا برسد، هر آينه مردانى از سرزمين اين مرد به آن دست خواهند يافت.

4- مشمولان شفاعت
« أَرْبَعَةٌ أَنَا الشَّفيعُ لَهُمْ يَوْمَ القِيمَةِ:1ـ مُعينُ أَهْلِ بَيْتى.
2ـ وَ الْقاضى لَهُمْ حَوائِجَهُمْ عِنْدَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْهِ.
3ـ وَ الُْمحِبُّ لَهُمْ بِقَلْبِهِ وَ لِسانِهِ.
4ـ وَ الدّافِعُ عَنْهُمْ بِيَدِهِ.»:
چهار دسته اند كه من، روز قيامت، شفيع آنها هستم:1ـ يارى دهنده اهل بيتم،2ـ برآورنده حاجات اهل بيتم به هنگام اضطرار و ناچارى،3ـ دوستدار اهل بيتم به قلب و زبان،4ـ و دفاع كننده از اهل بيتم با دست و عمل.


5- ملاك پذيرش اعمال
« لا يُقْبَلُ قَوْلٌ إِلاّ بِعَمَل وَ لا يُقْبَلُ قَوْلٌ وَ لا عَمَلٌ إِلاّ بِنِيَّة وَ لا يُقْبَلُ قَوْلٌ وَ لا عَمَلٌ وَ لا نِيَّةٌ إِلاّ بِإِصابَةِ السُّنَّةِ.»:
نزد خداوند سخنى پذيرفته نمىشود، مگر آن كه همراه با عمل باشد، و سخن و عملى پذيرفته نمىشود، مگر آن كه همراه با نيّت خالص باشد، و سخن و عمل و نيّتى پذيرفته نمىشود، مگر آن كه مطابق سنّت باشد.

6- صفات بهشتى
« أَلا أُخْبِرُكُمْ بِمَنْ تَحْرُمُ عَلَيْهِ النّارُ غَدًا؟ قيلَ بَلى يا رَسُولَ اللّهِ.
فَقالَ: أَلْهَيِّنُ الْقَريبُ اللَّيِّنُ السَّهْلُ.»:
آيا كسى را كه فرداى قيامت، آتش بر او حرام است به شما معرّفى نكنم؟ گفتند: آرى، اى پيامبر خدا.
فرمود: كسى كه متين، خونگرم، نرمخو و آسانگير باشد.


7- نشانه هاى ستمكار
« عَلامَةُ الظّالِم أَرْبَعَةٌ: يَظْلِمُ مَنْ فَوْقَهُ بِالْمَعْصِيَةِ، وَ يَمْلِكُ مَنْ دُونَهُ بِالْغَلَبَةِ، وَ يُبْغِضُ الْحَقَّ وَ يُظْهِرُ الظُّلْمَ.»:
نشانه ظالم چهار چيز است :1ـ با نافرمانى به مافوقش ستم مىكند،2ـ به زيردستش با غلبه فرمانروايى مىكند،3ـ حقّ را دشمن مىدارد،4ـ و ستم را آشكار مىكند.


8- شعبه هاى علوم دين
« إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلاثَةٌ: آيَةٌ مُحْكَمَةٌ أَوْ فَريضَةٌ عادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قائِمَةٌ وَ ما خَلاهُنَّ فَهُوَ فَضْلٌ.»:
همانا علم دين سه چيز است، و غير از اينها فضل است:1ـ آيه محكمه (كه منظور از آن علم اصول عقائد است)،2ـ فريضه عادله (كه منظور از آن علم اخلاق است)،3ـ و سنّت قائمه (كه منظور از آن علم احكام شريعت است).


9- فتواى نااهل
« مَنْ أَفْتى النّاسَ بِغَيْرِ عِلْم... فَقَدْ هَلَكَ وَ أَهْلَكَ.»:
كسى كه بدون صلاحيّت علمى براى مردم فتوا دهد، خود را هلاك ساخته و ديگران را نيز به هلاكت انداخته است.


10- روزه واقعى
« أَلصّائِمُ فى عِبادَة وَ إِنْ كانَ فى فِراشِهِ ما لَمْ يَغْتَبْ مُسْلِمًا.»:
روزه دار ـ مادامى كه غيبت مسلمانى را نكرده باشد ـ همواره در عبادت است، اگر چه در رختخواب خود باشد.


11- فضيلت رمضان
« شَهْرُ رَمضانَ شَهْرُ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ هُوَ شَهْرٌ يُضاعَفُ فيهِ الْحَسَناتُ وَ يَمْحُو فيهِ السَّيِّئاتُ وَ هُوَ شَهْرُ الْبَرَكَةِ وَ هُوَ شَهْرُ الاِْنابَةِ وَ هُوَ شَهْرُ التَّوبَةِ وَ هُوَ شَهْرُ الْمَغْفِرَةِ وَ هُوَ شَهْرُ الْعِتْقِ مِنَ النّارِ وَ الْفَوْزِ بِالْجَنَّةِ.
أَلا فَاجْتَنِبُوا فيهِ كُلَّ حَرام وَ أَكْثِرُوا فيهِ مِنْ تِلاوَةِ الْقُرآنِ....»:
ماه رمضان، ماه خداوند عزيز و جليل است، و آن ماهى است كه در آن نيكيها دوچندان و بديها محو مىشود، ماه بركت و ماه بازگشت به خدا و توبه از گناه و ماه آمرزش و ماه آزادى از آتش دوزخ و كاميابى به بهشت است. آگاه باشيد! در آن ماه از هر حرامى بپرهيزيد و قرآن را زياد بخوانيد.

12- نشانه هاى شكيبا
« عَلامَةُ الصّابِرِ فى ثَلاث:أَوَّلُها أَنْ لا يَكْسَلَ،و الثّانِيَةُ أَنْ لا يَضْجَرَ،وَ الثّالِثَةُ أَنْ لا يَشْكُوَ مِنْ رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ. لاَِنـَّهُ إِذا كَسِلَ فَقَدْ ضَيَّعَ الْحَقَّ،وَ إِذا ضَجِرَ لَمْ يُؤَدِّ الشُّكْرَ،وَ إِذا شَكى مِنْ رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ فَقَدْ عَصاهُ.»:
علامت صابر در سه چيز است:اوّل: آن كه كسل نشود،دوّم: آن كه آزرده خاطر نگردد،سوّم: آن كه از خداوند عزّوجلّ شكوه نكند،زيرا وقتى كه كسل شود، حقّ را ضايع مىكند،و چون آزرده خاطر گردد شكر را به جا نمىآورد،و چون از پروردگارش شكايت كند در واقع او را نافرمانى نموده است.

13- بدترين جهنّمى
« إِنَّ أَهْلَ النّارِ لَيَتَأَذُّونَ مِنْ ريحِ الْعالِمِ التّارِكِ لِعِلْمِهِ وَ إِنَّ أَشَدَّ أَهْلِ النّارِ نِدامَةً وَ حَسْرَةً رَجُلٌ دَعا عَبْدًا إِلَى اللّهِ فَاسْتَجابَ لَهُ وَ قَبِلَ مِنْهُ فَأَطاعَ اللّهَ فَأَدْخَلَهُ اللّهُ الْجَنَّةَ وَ أَدْخَلَ الدّاعِىَ النّارَ بِتَرْكِهِ عِلْمَهُ.»:
همانا اهل جهنّم از بوى گند عالمى كه به علمش عمل نكرده رنج مىبرند، و از اهل دوزخ پشيمانى و حسرت آن كس سختتر است كه در دنيا بنده اى را به سوى خدا خوانده و او پذيرفته و خدا را اطاعت كرده و خداوند او را به بهشت درآورده، ولى خودِ دعوت كننده را به سبب عمل نكردن به علمش به دوزخ انداخته است.

14- عالمان دنيا طلب
« أَوْحَى اللّهُ إِلى داوُدَ(عليه السلام) لا تَجْعَلْ بَيْنى وَ بَيْنَكَ عالِمًا مَفْتُونًا بِالدُّنْيا فَيَصُدَّكَ عَنْ طَريقِ مَحَبَّتى فَإِنَّ أُولئِكَ قُطّاعُ طَريقِ عِبادِى الْمُريدينَ، إِنَّ أَدْنى ما أَنـَا صانِعٌ بِهِمْ أَنْ أَنـْزَعَ حَلاوَةَ مُناجاتى عَنْ قُلوبِهِمْ.»:
خداوند به داود(عليه السلام) وحى فرمود كه: ميان من و خودت، عالِم فريفته دنيا را واسطه قرار مده كه تو را از راه دوستىام بگرداند، زيرا كه آنان، راهزنانِ بندگانِ جوياى مناند، همانا كمتر كارى كه با ايشان كنم اين است كه شيرينى مناجاتم را از دلشان بركنم.


15- نتيجه يقين
« لَوْ كُنْتُم تُوقِنُونَ بِخَيْرِ الاْخِرَةِ وَ شَرِّها كَما تُوقِنُونَ بِالدُّنيا لاَثَرْتُمْ طَلَبَ الآخِرَةِ.»:
اگر شما مردم يقين به خير و شرّ آخرت مى داشتيد، همان طور كه يقين به دنيا داريد، البته در آن صورت، آخرت را انتخاب مى كرديد.


16- نخستين پرسش هاى قيامت
« لا تَزُولُ قَدَمَا الْعَبْدِ يَوْمَ القِيمَةِ حَتّى يُسْأَلَ عَنْ أَرْبَع: عَنْ عُمْرِهِ فيما أَفـْناهُ، وَ عَنْ شَبابِهِ فيما أَبـْلاهُ، وَ عَنْ عِلْمِهِ كَيْفَ عَمِلَ بِهِ، وَ عَنْ مالِهِ مِنْ أَيـْنَ اكْتَسَبَهُ وَ فيما أَنـْفَقَهُ، وَ عَنْ حُبِّنا أَهـْلَ الْبَيْتِ.»:
هيچ بنده اى در روز قيامت قدم از قدم برنمىدارد، تا از اين چهار چيز از او پرسيده شود:1ـ از عمرش كه در چه راهى آن را فانى نموده،2ـ و از جوانىاش كه در چه كارى فرسوده اش ساخته،3ـ و از مالش كه از كجا به دست آورده و در چه راهى صرف نموده،4ـ و از دوستىِ ما اهل بيت.


17- محكم كارى
« وَ لكِنَّ اللّهَ يُحِبُّ عَبْدًا إِذا عَمِلَ عَمَلاً أَحـْكَمَهُ.»:
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) وقتى كه با دقّت قبر سعد بن معاذ را پوشاند فرمود: مىدانم كه قبر سرانجام فرو مى ريزد و نظم آن بهم مى خورد، ولى خداوند بندهاى را دوست مىدارد كه چون به كارى پردازد، آن را محكم و استوار انجام دهد.


18- مرگ، بيدارى بزرگ
« أَلنّاسُ نِيامٌ إِذا ماتُوا انْتَبَهُوا.»:
مردم در خواباند وقتى كه بميرند، بيدار مى شوند.


19- ثواب اعمال كارساز
« سَبْعَةُ أَسـْباب يُكْسَبُ لِلْعَبْدِ ثَوابُها بَعْدَ وَفاتِهِ:رَجُلٌ غَرَسَ نَخْـلاً أَوْ حَـفَـرَ بِئْـرًا أَوْ أَجْرى نَهْـرًاأَوْ بَنـى مَسْجِـدًا أَوْ كَتَبَ مُصْحَفًا أَوْ وَرَّثَ عِلْمًاأَوْ خَلَّفَ وَلَـدًا صالِحـًا يَسْتَغْفِرُ لَـهُ بَعْـدَ وَفاتِـهِ.»:
هفت چيز است كه اگر كسى يكى از آنها را انجام داده باشد، پس از مرگش پاداش آن هفت چيز به او مىرسد:1ـ كسى كه نخلى را نشانده باشد (درخت مثمرى را غرس كرده باشد)،2ـ يا چاهى را كنده باشد،3ـ يا نهرى را جارى ساخته باشد،4ـ يا مسجدى را بنا نموده باشد،5ـ يا قرآنى را نوشته باشد،6ـ يا علمى را از خود برجاى نهاده باشد،7ـ يا فرزند صالحى را باقى گذاشته باشد كه براى او استغفار نمايد.


20- سعادتمندان
« طُوبى لِمَنْ مَنَعَهُ عَيـْبـُهُ عَنْ عُيـُوبِ الْمُـؤْمِنينَ مِنْ إِخْوانِهِ طُوبى لِمَنْ أَنـْفَقَ الْقَصْدَ وَ بَذَلَ الفَضْلَ وَ أَمْسَكَ قَولَهُ عَنِ الفُضُولِ وَ قَبيحِ الْفِعْلِ.»:
خوشا به حال كسى كه عيبش او را از عيوب برادران مؤمنش باز دارد، خوشا به حال كسى كه در خرج كردن ميانه روى كند و زياده از خرج را ببخشد و از سخنانِ زائد و زشت خوددارى ورزد.


21- دوستى آل محمّد
« مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد ماتَ شَهيـدًا.
أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد ماتَ مَغْفُورًا لَهُ.
أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد ماتَ تائِبـًا.
أَلا وَمَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد ماتَ مُؤْمِنًا مُسْتَكْمِلَ الإِيمانِ.
أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى بُغْضِ آلِ مُحَمَّد جاءَ يَوْمَ الْقِيمَةِ مَكْتُوبٌ بَيْنَ عَيْنَيْهِ مَأْيُوسٌ مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ.
أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى بُغْضِ آلِ مُحَمَّد لَمْ يَشُمَّ رائِحَةَ الْجَنَّةِ.»:
كسى كه با دوستى آل محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) بميرد، شهيد مرده است.
آگاه باشيد كسى كه با دوستى آل محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) بميرد، آمرزيده مرده است.
آگاه باشيد كسى كه با دوستى آل محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) بميرد، توبه كار مرده است.
آگاه باشيد كسى كه با دوستى آل محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) بميرد، باايمان كامل مرده است.
آگاه باشيد كسى كه با دشمنى آل محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) بميرد، در حالى به صحراى قيامت مىآيد كه بر پيشانىاش نوشته شده: نااميد از رحمت خدا.
آگاه باشيد كسى كه با دشمنى آل محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) بميرد، بوى بهشت به وى نمى رسد.


22- سزاى زن و مرد همسر آزار
«أَيُّمَا امْرَأَة أَذَتْ زَوْجَها بِلِسانِها لَمْ يَقْبَلِ اللّهُ مِنْها صَرْفًا وَ لا عَدْلاً وَ لا حَسَنَةً مِنْ عَمَلِها حَتّى تُرْضِيَهُ وَ إِنْ صامَتْ نَهارَها وَ قامَتْ لَيْلَها وَ كانَتْ أَوَّلَ مَنْ يَرِدُ النّارَ وَ كَذلِكَ الرَّجُلُ إِذا كانَ لَها ظالِمًا.»:
هر زنى كه شوهر خود را با زبان بيازارد، خداوند هيچ جبران و عوض و نيكى از كارش را نمىپذيرد تا او را راضى كند، اگرچه روزش را روزه بگيرد و شبش را به عبادت بگذراند، و چنين زنى اوّل كسى است كه داخل جهنّم خواهد شد، و همچنين است اگر مرد به زنش ستم روا دارد.


23- سزاى زن ناسازگار با شوهر
«أَيُّمَا امْرَأَة لَمْ تَرْفُقْ بِزَوْجِها وَ حَمَلَتْهُ عَلى ما لا يَقْدِرُ عَلَيْهِ وَ ما لا يُطيقُ لَمْ تُقْبَلْ مِنْها حَسَنَةٌ وَ تَلْقَى اللّهَ وَ هُوَ عَلَيْها غَضْبانُ.»:
هر زنى كه با شوهر خود مدارا ننمايد و او را به كارى وادار سازد كه قدرت و طاقت آن را ندارد، از او كار نيكى قبول نمىشود و در روز قيامت، خدا را در حالتى ملاقات خواهد كرد كه بر وى خشمگين باشد.

24- نخستين رسيدگى در قيامت
«أَوَّلُ ما يُقْضى يَوْمَ القِيمَةِ الدِّماءُ.»:
اوّلين كارى كه در روز قيامت به آن رسيدگى مى شود، خون هاى به ناحقّ ريخته شده است.


25- بى رحمى و ترحّم
«إِطَّلَعْتُ لَيْلَةَ أَسْرى عَلَى النّارِ فَرَأَيْتُ امْرَأَةً تُعَذَّبُ فَسَأَلْتُ عَنْها فَقيلَ إِنَّها رَبَطَتْ هِرَّةً وَ لَمْ تُطْعِمْها وَ لَمْ تَسْقِها وَ لَمْ تَدَعْها تَأْكُلُ مِنْ خَشاشِ الاَْرْضِ حَتّى ماتَتْ فعَذَّبَها بِذلِكَ وَ اطَّلَعْتُ عَلَى الْجَنَّةِ فَرَأَيْتُ امْرَأَةً مُومِسَةً يَعنى زانِيَةً فَسَأَلْتُ عَنْها فَقيلَ إِنَّها مَرَّتْ بِكَلْب يَلْهَثُ مِنَ الْعَطَشِ فَأَرْسَلَتْ إِزارَها فى بِئْر فَعَصَرَتْهُ فى حَلْقِهِ حَتّى رَوِىَ فَغَفَرَ اللّهُ لَها.»:
در شب معراج از دوزخ آگاهى يافتم، زنى را ديدم كه در عذاب است. از گناهش سؤال كردم. پاسخ داده شد كه او گربه اى را محكم بست، در حالى كه نه به آن حيوان خوراكى داد و نه آبى نوشاند و آزادش هم نكرد تا خود در روى زمين چيزى را بيابد و بخورد و با اين حال ماند تا مُرد.
خداوند اين زن را به خاطر آن گناه، عذاب كرده است. و از بهشت آگاهى يافتم، زن آلوده دامنى را ديدم و از وضعش سؤال كردم. پاسخ داده شد اين زن به سگى گذر كرد، در حالى كه از عطش، زبانش را از دهان بيرون آورده بود، او پارچه پيرهنش را در چاهى فرو برد، پس آن پارچه را در دهان سگ چلاند تا آن حيوان سيراب شد، خداوند گناه آن زن را به خاطر اين كار بخشيد.


26- عدم پذيرش اعمال ناخالص
«إِذا كانَ يَوْمُ الْقِيمَةِ نادى مُناد يَسْمَعُ أَهْلُ الْجَمْعِ أَيْنَ الَّذينَ كانُوا يَعْبُدُونَ النّاسَ قُومُوا خُذُوا أُجُورَكَمْ مِمَّنْ عَمِلْتُمْ لَهُ فَإِنّى لا أَقـْبـَلُ عَمَلاً خالَطَهُ شَىْءٌ مِنَ الدُّنْيا وَ أَهْلِها »:

چون روز قيامت فرا رسد، ندا دهنده اى ندا دهد كه همه مردم مىشنوند، گويد: كجايند آنان كه مردم را مىپرستيدند؟ برخيزيد و پاداشتان را از كسى كه براى او كار كرديد بگيريد! چون من عملى را كه چيزى از دنيا و اهل دنيا با آن مخلوط شده باشد، قبول نمى كنم.


27- دنيا طلبى، عنصرِ حبط اعمال
«لَيَجيئَنَّ أَقوامٌ يَوْمَ الْقِيمَةِ وَ أَعْمالُهُمْ كَجِبالِ تِهامَة فَيُؤْمَرُ بِهِمْ إِلَـىالنّارِ قالُوا يا رَسـُولَ اللّهِ مُصَلّينَ؟ قالَ نَعَمْ يُصَلُّونَ وَ يَصُومُونَ وَيَأْخُذُونَ هِنْـأً مِنَ اللَّيْلِ فَـإِذا عَرَضَ لَهُمْ شَىْءٌ مِنَ الـدُّنْيا وَثَبُوا عَلَيْهِ.»:
در روز قيامت گروهى را براى محاسبه مىآورند كه اعمال نيك آنان مانند كوه هاى تهامه بر روى هم انباشته است! امّا فرمان مىرسد كه به آتش برده شوند! صحابه گفتند: يا رسول اللّه! آيا اينان نماز مىخواندند؟ فرمود: بلى نماز مىخواندند و روزه مىگرفتند و قسمتى از شب را در عبادت به سر مىبردند! امّا همين كه چيزى از دنيا به آنها عرضه مىشد، پرش و جهش مىكردند تا خود را به آن برسانند!


28- با هر كهاى با اوستى
«أَلـْمَرْءُ مَـعَ مَـنْ أَحَـبَّ.»:
آدمى (در قيامت) با كسى است كه او را دوست دارد.


29- دوستى اهل بيت
«مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَحْيى حَياتي وَ يَمُوتَ مَماتي وَ يَسْكُنَ جَنَّةَ عَدْن غَرَسَها رَبّي فَلْيُوالِ عَلِيًّا مِنْ بَعْدي وَلْيُوالِ وَلِيَّهُ وَلْيَقْتَدِ بِالاَْئِمَّةِ مِنْبَعْدي فَإِنَّهُمْ عِتْرَتي وَ خُلِقُوا مِنْ طينَتي رُزِقُوا فَهْمًا وَ عِلْمًا وَوَيْلٌ لِلْمُكَذِّبينَ بِفَضْلِهِمْ مِنْ أُمـَّتي الـْقاطِعينَ فيهمْ صِلَتي لا أَنـَا لَهُمُ اللّهُ شَفاعَتي.»:
هر كس دوست داشته باشد كه چون من زندگى كند و چون من بميرد و در باغ بهشتى كه پروردگارم پرورده جاى بگيرد، بايد بعد از من على را و دوست او را دوست بدارد و به پيشوايان بعد از من اقتدا كند كه آنان عترت من هستند و از طينتم آفريده شدهاند و از درك و دانش برخوردار گرديده اند، و واى بر آن گروه از امّت من كه برترى آنان را انكار كنند و پيوندشان را با من قطع نمايند كه خداوند شفاعت مرا شامل حال آنان نخواهد كرد.


30- ولايت على(عليه السلام) شرط قبولى اعمال
«فَوَ الَّذي بَعَثَني بِالْحَقِّ نَبِيًّا لَوْ جاءَ أَحـَدُكُمْ يَوْمَ الْقِيمَةِ بِأَعْمال كَأَمـْثالِ الْجِبالِ وَ لَمْ يَجىءَ بِوِلايَةِ عَلِىِّ بْنِ أَبيطالب لاََكَبَّهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ فِي النّارِ.»:
سوگند به خدايى كه مرا به حقّ برانگيخته، اگر يكى از شما در روز قيامت با اعمالى همانند كوه ها بيايد، امّا فاقد ولايت و قبول حاكميّت على بن ابيطالب باشد، خداوند او را به رو در آتش افكند.


31- پاداش مريض
«إِذا مَرِضَ الْمُسْلِمُ كَتَبَ اللّهُ لَهُ كَأَحْسَنِ ما كانَ يَعْمَلُ فى صِحَّتِهِ وَ تَساقَطَتْ ذُنُوبُهُ كَما يَتَساقَطُ وَرَقُ الشَّجَرِ.»:
وقتى كه مسلمان، بيمار شود، خداوند همانند بهترين حسناتى كه در حال سلامت انجام مى داده در نامه عملش مى نويسد و گناهانش همچون برگ درخت فرو مى ريزد.

32- مسئوليت مسلمانى
«مَنْ أَصْبَحَ لايَهْتَمُّ بِأمُوُرِالْمُسْلِمينَ فَلَيْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلاً يُنادي يالَلْمُسْلِمينَ فَلَمْ يُجِبْهُ فَلَيْسَ بِمُسْلِم.»:
هر كه صبح كند و به امور مسلمين همّت نگمارد، از آنها نيست; و هر كس بشنود كه شخصى فرياد مىزند: «اى مسلمان ها به فريادم برسيد» ولى جوابش نگويد، مسلمان نيست.


33- پيوستگى ايرانيان با اهل بيت
«قالَتِ الرُّسُلُ مِنَ الْفُرْسِ لِرَسُولِ اللّهِ(صلى الله عليه وآله وسلم) إِلى مَنْ نَحْنُ يا رَسُولَ اللّهِ؟ قالَ أَنـْتُمْ مِنّا وَ إِلَيْنا أَهْلَ الْبَيـْتِ.»:
فرستادگان باذان، پادشاه يمن، تحت الحمايه ايران كه اصالتاً ايرانى بودند به حضور پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) آمدند و گفتند: اى رسول خدا: سرانجامِ ما فارسيان به نزد چه كسى خواهد بود؟حضرت فرمود: شما فارسيان از ما هستيد و سرانجامتان به سوى ما و خاندان ما خواهد بود!
قال ابن هشام: فَبَلَغَنى عَنِ الزُّهْرِىِّ إِنّه قالَ: فَمِنْ ثَمَّ قالَ رَسُولُ اللّهِ: سَلْمانُ مِنّا أَهـْلَ الْبَيْتِ.
ابن هشام از قول زهرى گويد: و از همين جا بود كه پيامبر فرمود: سلمان از اهل بيت ماست.


34- خيانت بزرگ (تقدّم مفضول)
«مَنْ تَقَدَّمَ عَلَى الْمُسْلِمينَ وَ هُوَ يَرى أَنَّ فيهِمْ مَنْ هُوَ أَفـْضَلُ مِنْهُ فَقَدْ خانَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْمُسْلِمينَ.»:
كسى كه بر مسلمانان پيشى گيرد، در حالى كه مىداند در ميان آنها كسى افضل و بهتر از او وجود دارد، چنين كسى به خدا و رسولش و همه مسلمانان خيانت كرده است.


35- ارزش هدايت
«لأََنْ يَهْدِىَ اللّهُ بِكَ رَجُلاً واحِدًا خَيْرٌ لَكَ مِمّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ.»:
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) خطاب به حضرت على(عليه السلام) فرمود:در صورتى كه خداوند يك نفر را به دست تو هدايت كند، براى تو از حكومت كردن بر آنچه آفتاب بر آن مىتابد بهتر است.


36- مردمان آخرالزّمان
«يَـأْتى عَلَىالنّاسِ زَمانٌ تَخْبُثُ فيهِ سَرائِرُهُمْ وَ تَحْسُنُ فيهِ عَلانِيَتُهُمْ طَمَعًا فِى الدُّنْيا، لا يُريدُونَ بِهِ ما عِنْدَ رَبِّهِمْ، يَكُونُ دينُهُمْ رِياءً لا يُخالِطُهُمْ خَوْفٌ، يَعُمُّهُمُ اللّهُ بِعِقاب فَيَدْعُونَهُ دُعاءَ الْغَريقِ فَلا يَسْتَجيبُ لَهُمْ!»:
زمانى بر مردم فرا مىرسد كه براى طمعِ در دنيا، باطنشان پليد و ظاهرشان زيبا باشد، علاقهاى به آنچه نزد پروردگارشان است نشان ندهند، دين آنها ريا شود و خوفى ]از خدا[ در دلشان آميخته نشود، خداوند همه آنان را به عذاب سختى گرفتار كند، پس مانند دعاى شخص غريق دعا كنند، ولى دعايشان را اجابت نكند!

 
37- راستگوترين صحابه
«ما أَظَلَّتِ الْخَضْراءُ وَ لا أَقَلَّتِ الْغَبْراءُ مِنْ ذى لَهْجَة أَصـْدَقُ مِنْ أَبـىذَرٍّ.»:
آسمان سايه نينداخته و زمين دربرنگرفته، صاحب سخنى راستگوتر از ابوذر را.


38- پرسش از عالمان و همنشينى با فقيران
«سائِلُوا الْعُلَماءَ وَ خاطِبُوا الْحُكَماءَ وَ جالِسُوا الْفُقَراءَ.»:
از دانشمندان بپرسيد و با فرزانگان سخن بگوييد و با فقيران بنشينيد.


39- دستبوسى نه!
«هذا تَفْعَلُهُ الأَعاجِمُ بِمُلُوكِها وَ لَسْتُ بِمَلِك إِنَّما أَنـَا رَجُلٌ مِنْكُمْ.»:
مردى خواست تا بر دست رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) بوسه زند، پيامبر دست خود را كشيد و فرمود: اين كارى است كه عَجَم ها با پادشاهان خود مىكنند و من شاه نيستم، من مردى از خودتان هستم.


40- مهربانى با همنوعان
«ما آمَنَ بى مَنْ باتَ شَبْعانَ وَ جارُهُ جائِعٌ، وَ ما مِنْ أَهـْلِ قَرْيَة يَبيتُ وَ فيهِمْ جائِعٌ لا يَنْظُرُ اللّهُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيمَةِ.»:
به من ايمان نياورده كسى كه سير بخوابد و همسايه اش گرسنه باشد، و اهل يك آبادى كه شب را بگذرانند و در ميان ايشان گرسنه اى باشد، خداوند در روز قيامت به آنها نظر رحمت نيفكند.

چهل حديث از امیر المومنین علی (ع)

 

۱- خير پنهانى و كتمان گرفتارى
مِنْ كُنُوزِ الْجَنَّةِ الْبِرُّ وَ إِخْفاءُ الْعَمَلِ وَ الصَّبْرُ عَلَى الرَّزايا وَ كِتْمانُ الْمَصائِبِ.
از گنجهاى بهشت; نيكى كردن و پنهان نمودن كار[نيك] و صبر بر مصيبتها و نهان كردن گرفتاريها (يعنى عدم شكايت از آنها) است


2- ويژگى هاى زاهد
أَلزّاهِدُ فِى الدُّنْيا مَنْ لَمْ يَغْلِبِ الْحَرامُ صَبْرَهُ، وَ لَمْ يَشْغَلِ الْحَلالُ شُكْرَهُ.
زاهد در دنيا كسى است كه حرام بر صبرش غلبه نكند، و حلال از شكرش باز ندارد.


3- تعادل در جذب و طرد افراد
«أَحْبِبْ حَبيبَكَ هَوْنًا ما عَسى أَنْ يَعْصِيَكَ يَوْمًا ما. وَ أَبْغِضْ بَغيضَكَ هَوْنًا ما عَسى أَنْ يَكُونَ حَبيبَكَ يَوْمًا ما.»
با دوستت آرام بيا، بسا كه روزى دشمنت شود، و با دشمنت آرام بيا، بسا كه روزى دوستت شود.


4- بهاى هر كس
قيمَةُ كُلِّ امْرِء ما يُحْسِنُ.
ارزش هر كسى آن چيزى است كه نيكو انجام دهد.


5- فقيه كامل
«اَلا أُخْبِرُكُمْ بِالْفَقيهِ حَقَّ الْفَقيهِ؟ مَنْ لَمْ يُرَخِّصِ النّاسَ فى مَعاصِى اللّهِ وَ لَمْ يُقَنِّطْهُمْ مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ وَ لَمْ يُؤْمِنْهُمْ مِنْ مَكْرِ اللّهِ وَ لَمْ يَدَعِ القُرآنَ رَغْبَةً عَنْهُ إِلى ما سِواهُ، وَ لا خَيْرَ فى عِبادَة لَيْسَ فيها تَفَقُّهٌ. وَ لاخَيْرَ فى عِلْم لَيْسَ فيهِ تَفَكُّرٌ. وَ لا خَيْرَ فى قِراءَة لَيْسَ فيها تَدَبُّرٌ.»
آيا شما را از فقيه كامل، خبر ندهم؟ آن كه به مردم اجازه نـافرمانى خـدا را ندهـد، و آنهـا را از رحمت خدا نوميد نسازد، و از مكر خدايشان آسوده نكند، و از قرآن رو به چيز ديگر نكنـد، و خيـرى در عبـادت بدون تفقّه نيست، و خيـرى در علم بدون تفكّر نيست، و خيرى در قرآن خواندن بدون تدبّر نيست.


6- خطرات آرزوى طولانى و هواى نفس
«إِنَّما أَخْشى عَلَيْكُمْ إِثْنَيْنِ: طُولَ الاَْمَلِ وَ اتِّباعَ الْهَوى، أَمّا طُولُ الاَْمَلِ فَيُنْسِى الاْخِرَةَ وَ أَمّا إِتِّباعُ الْهَوى فَإِنَّهُ يَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ.»
همانا بر شما از دو چيز مىترسم: درازى آرزو و پيروى هواى نفس. امّا درازى آرزو سبب فراموشى آخرت شود، و امّا پيروى از هواى نفس، آدمى را از حقّ باز دارد.


7-مرز دوستى
«لاَ تَتَّخِذَنَّ عَدُوَّ صَديقِكَ صَديقًا فَتَعْدى صَديقَكَ.»
با دشمنِ دوستت دوست مشو كه [با اين كار] با دوستت دشمنى مى كنى.


8-اقسام صبر
«أَلصَّبْرُ ثَلاثَةٌ: أَلصَّبْرُ عَلَى الْمُصيبَةِ، وَ الصَّبْرُ عَلَىالطّاعَةِ، وَ الصَّبْرُ عَلَى الْمَعْصِيَةِ.»
صبر بر سه گونه است: صبر بر مصيبت، و صبر بر اطاعت، و صبر بر [ترك] معصيت.


9- تنگدستى مقدَّر
مَنْ ضُيِّقَ عَلَيْهِ فى ذاتِ يَدِهِ، فَلَمْ يَظُنَّ أَنَّ ذلِكَ حُسْنُ نَظَر مِنَ اللّهِ لَهُ فَقَدْ ضَيَّعَ مَأْمُولاً.
وَ مَنْ وُسِّعَ عَلَيْهِ فى ذاتِ يَدِهِ فَلَمْ يَظُنَّ أَنَّ ذلِكَ اسْتِدْراجٌ مِنَ اللّهِ فَقَدْ أَمِنَ مَخُوفًا.
هر كه تنگدست شد و نپنداشت كه اين از لطف خدا به اوست، يك آرزو را ضايع كرده و هر كه وسعت در مال يافت و نپنداشت كه اين يك غافلگيرى از سوى خداست، در جاى ترسناكى آسوده مانده است.


10- عزّت، نه ذلّت
اَلْمَنِيَّةُ وَ لاَ الدَّنِيَّةُ وَ التَّجَلُّدُ وَ لاَ التَّبَلُّدُ وَ الدَّهْرُ يَوْمانِ: فَيَوْمٌ لَكَ وَ يَوْمٌ عَلَيْكَ فَإِذا كانَ لَكَ فَلا تَبْطَرْ،وَ إِذا كانَ عَلَيْكَ فَلا تَحْزَنْ فَبِكِلَيْهِما سَتُخْتَبَرُ.
مردن نه خوار شدن! و بى باكى نه خود باختن! روزگار دو روز است، روزى به نفع تو، و روزى به ضرر تو! چون به سودت شد شادى مكن، و چون به زيانت گرديد غم مخور، كه به هر دوى آن آزمايش شوى.


11- طلب خير
ما حارَ مَنِ اسْتَخارَ، وَ لا نَدِمَ مَنِ اسْتَشارَ.
هر كه خير جويد سرگردان نشود، و كسى كه مشورت نمايد پشيمان نگردد.


12- وطن دوستى
عُمِّرَتِ الْبِلادُ بِحُبِّ الأَوْطانِ.
شهرها به حبّ و دوستى وطن آباداند.


13- سه شعبه علوم لازم
أَلْعِلْمُ ثَلاثَةٌ: أَلْفِقْهُ لِلاَْدْيانِ، وَ الطِّبُّ لِلاَْبْدانِ،وَ النَّحْوُ لِلِّسانِ.
دانش سه قسم است: فقه براى دين، و پزشكى براى تن، و نحو براى زبان.


14- سخن عالمانه
تَكَلَّمُوا فِى الْعِلْمِ تَبَيَّنَ أَقْدارُكُمْ.
عالمانه سخن گوييد تا قدر شما روشن گردد.


15- منع تلقين منفى
لا تُحَدِّثْ نَفْسَكَ بِفَقْر وَ لا طُولِ عُمْر.
فقر و تنگدستى و طول عمر را به خود تلقين نكن.


16- حرمت مؤمن
سِبابُ الْمُؤْمِنِ فِسْقٌ وَ قِتالُهُ كُفْرٌ وَ حُرْمَةُ مالِهِ كَحُرْمَةِ دَمِهِ.
دشنام دادن به مؤمن فسق است، و جنگيدن با او كفر، و احترام مالش چون احترام خونش است.


17- فقر جانكاه
أَلْفَقْرُ الْمَوْتُ الاَْكْبَرُ، وَ قِلَّةُ الْعِيالِ أَحَدُ الْيَسارَيْنِ وَ هُوَ نِصْفُ الْعَيْشِ.
فقر و ندارى بزرگترين مرگ است! و عائله كم يكى از دو توانگرى است، كه آن نيمى از خوشى است.


18- دو پديده خطرناك
أَهْلَكَ النّاسَ إِثْنانِ: خَوْفُ الْفَقْرِ وَ طَلَبُ الْفَخْرِ.
دو چيز مردم را هلاك كرده: ترس از ندارى و فخرطلبى.


19- سه ظالم
أَلْعامِلُ بِالظُّلْمِ وَ المُعينُ عَلَيْهِ وَ الرّاضِىُ بِهِ شُرَكاءُ ثَلاثَةٌ.
شخص ستمكار و كمك كننده بر ظلم و آن كه راضى به ظلم است، هر سه با هم شريكاند.


20- صبر جميل
أَلصَّبْرُ صَبْرانِ: صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصيبَةِ حَسَنٌ جَميلٌ، وَ أَحْسَنُ مِنْ ذلِكَ الصَّبْرُ عِنْدَ ما حَرَّمَ اللّهُ عَلَيْكَ.
صبر بر دو قسم است: صبر بر مصيبت كه نيكو و زيباست، و بهتر از آن صبر بر چيزى است كه خداوند آن را حرام گردانيده است.


21- اداى امانت
أَدُّوا الاَْمانَةَ وَ لَوْ إِلى قاتِلِ وُلْدِ الاَْنْبياءِ.
امانت را بپردازيد گرچه به كشنده فرزندان پيغمبران باشد.


22- پرهيز از شهرت طلبى
قالَ(عليه السلام) لِكُمَيْلِ بْنِ زِياد:رُوَيْدَكَ لاتَشْهَرْ، وَ أَخْفِ شَخْصَكَ لا تُذْكَرْ، تَعَلَّمْ تَعْلَمْ وَ اصْمُتْ تَسْلَمْ، لا عَلَيْكَ إِذا عَرَّفَكَ دينَهُ، لا تَعْرِفُ النّاسَ وَ لا يَعْرِفُونَكَ.
آرام باش، خود را شهره مساز، خود را نهان دار كه شناخته نشوى، ياد گير تا بدانى، خموش باش تا سالم بمانى.
بر تو هيچ باكى نيست، آن گاه كه خدا دينش را به تو فهمانيد، كه نه تو مردم را بشناسى و نه مردم تو را بشناسند (يعنى، گمنام زندگى كنى).


23- عذاب شش گروه
إِنَّ اللّهَ يُعَذِّبُ سِتَّةً بِسِتَّة : أَلْعَرَبَ بِالْعَصَبيَّةِ وَ الدَّهاقينَ بِالْكِبْرِ وَ الاُْمَراءَ بِالْجَوْرِ وَ الْفُقَهاءَ بِالْحَسَدِ وَ التُّجّارَ بِالْخِيانَةِ وَ أَهْلَ الرُّسْتاقِ بِالْجَهْلِ.
خداوند شش كس را به شش خصلت عذاب كند:عرب را به تعصّب، و خان هاى ده را به تكبّر، و فرمانروايان را به جور، و فقيهان را به حسد، و تجّار را به خيانت، و روستايى را به جهالت.


24- اركان ايمان
أَلاِْيمانُ عَلى أَرْبَعَةِ أَرْكان: أَلتَّوَكُّلِ عَلَى اللّهِ، وَ التَّفْويضِ إِلَى اللّهِ وَ التَّسْليمِ لاَِمْرِللّهِ، وَ الرِّضا بِقَضاءِ اللّهِ.
ايمان چهارپايه دارد: توكّل بر خدا، واگذاردن كار به خدا، تسليم به امر خدا و رضا به قضاى الهى.


25- تربيت اخلاقى
«ذَلِّلُوا أَخْلاقَكُمْ بِالَْمحاسِنِ، وَ قَوِّدُوها إِلَى الْمَكارِمِ. وَ عَوِّدُوا أَنْفُسَكُمُ الْحِلْمَ.»
اخلاق خود را رامِ خوبى ها كنيد و به بزرگوارى هايشان بكشانيد و خود را به بردبارى عادت دهيد.


26- آسانگيرى بر مردم و دورى از كارهاى پست
«لاتُداقُّوا النّاسَ وَزْنًا بِوَزْن، وَ عَظِّمُوا أَقْدارَكُمْ بِالتَّغافُلِ عَنِ الدَّنِىِّ مِنَ الاُْمُورِ.»
نسبت به مردم، زياد خرده گيرى نكنيد، و قدر خود را با كناره گيرى از كارهاى پست بالا بريد.


27- نگهبانان انسان
«كَفى بِالْمَرْءِ حِرْزًا، إِنَّهُ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَ النّاسِ إِلاّ وَ مَعَهُ حَفَظَةٌ مِنَ اللّهِ يَحْفَظُونَهُ أَنْ لا يَتَرَدّى فى بِئْر وَ لا يَقَعَ عَلَيْهِ حائِطٌ وَ لا يُصيبَهُ سَبُعٌ، فَإِذا جاءَ أَجَلُهُ خَلُّوا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ أَجَلِهِ.»
آدمى را همين دژ بس كه كسى از مردم نيست، مگر آن كه با او از طرف خدا نگهبان هاست كه او را نگه مىدارند كه به چاه نيفتد، و ديوار بر سرش نريزد، و درنده اى آسيبش نرساند، و چون مرگ او رسد او را در برابر اجلش رها سازند.


28- روزگار تباهى ها
«يَأْتى عَلَى النّاسِ زَمانٌ لا يُعْرَفُ فيهِ إلاَّ الْماحِلُ وَ لا يُظَرَّفُ فيهِ إِلاَّ الْفاجِرُ وَ لا يُؤْتَمَنُ فيهِ إِلاَّ الْخائِنُ وَ لا يُخَوَّنُ إِلاَّ المُؤتَمَنُ، يَتَّخِذُونَ اْلَفْئَ مَغْنًَما وَ الصَّدَقَةَ مَغْرَمًا وَصِلَةَ الرَّحِمِ مَنًّا، وَ الْعِبادَةَ استِطالَةً عَلَى النّاسِ وَ تَعَدِّيًا و ذلِكَ يَكُونُ عِنْدَ سُلطانِ النِّساءِ، وَ مُشاوَرَةِ الاِْماءِ، وَ إِمارَةِ الصِّبيانِ.»
زمانى بر مردم خواهد آمد كه در آن ارج نيابد، مگر فرد بىعرضه و بىحاصل، و خوش طبع و زيرك دانسته نشود، مگر فاجر، و امين و مورد اعتماد قرار نگيرد، مگر خائن و به خيانت نسبت داده نشود، مگر فرد درستكار و امين! در چنين روزگارى، بيتالمال را بهره شخصى خود گيرند، و صدقه را زيان به حساب آورند، وصله رحم را با منّت به جاى آرند، و عبادت را وسيله بزرگى فروختن و تجاوز نمودن بر مردم قرار دهند و اين وقتى است كه زنان، حاكم و كنيزان، مشاور و كودكان، فرمانروا باشند!


29- زيركى به هنگام فتنه
«كُنْ فِى الْفِتْنَةِ كَابْنِ اللَّبُونِ; لا ظَهْرٌ فَيُرْكَبَ، وَ لا ضَرْعٌ فَيُحْلَبَ.»
هنگام فتنه چون شتر دو ساله باش كه نه پشتى دارد تا سوارش شوند و نه پستانى تا شيرش دوشند.


30- اقبال و ادبار دنيا
«إذا أَقْبَلَتِ الدُّنيا عَلى أَحَد أَعارَتْهُ مَحاسِنَ غَيْرِهِ، وَ إِذا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحاسِنَ نَفْسِهِ.»
چون دنيا به كسى روى آرد، نيكويى هاى ديگران را بدو به عاريت سپارد، و چون بدو پشت نمايد، خوبى هايش را بربايد.


31- ناتوان ترين مردم
«أَعْجَزُ النّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اكْتِسابِ الاِْخْوانِ، وَ أَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَيَّعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ.»
ناتوانترين مردم كسى است كه توانِ به دست آوردن دوستان را ندارد، و ناتوانتر از او كسى است كه دوستى به دست آرد و او را از دست بدهد.


32- فرياد رسى و فرح بخشىِ گرفتار
«مِنْ كَفّاراتِ الذُّنُوبِ الْعِظامِ إِغاثَةُ الْمَلْهُوفِ وَ التَّنْفيسُ عَنِ الْمَكْرُوبِ.»
از كفّاره گناهان بزرگ، فرياد خواه را به فرياد رسيدن، و غمگين را آسايش بخشيدن است.

 


33- نشانه كمال عقل
«إِذا تَمَّ الْعَقْلُ نَقَصَ الْكَلامُ.»
چون خرد كمال گيرد، گفتار نقصان پذيرد.


34- رابطه با خدا
«مَنْ أَصْلَحَ ما بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللّهِ أَصْلَحَ اللّهُ ما بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النّاسِ وَ مَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ أَصْلَحَ اللّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْياهُ. وَ مَنْ كانَ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ واعِظٌ كانَ عَلَيْهِ مِنَ اللّهِ حافِظٌ.»
آن كه ميان خود و خدا را اصلاح كند، خدا ميان او و مردم را اصلاح مىكند و آن كه كار آخرتِ خود را درست كند، خدا كار دنياى او را سامان دهد. و آن كه او را از خود بر خويشتن واعظى است، خدا را بر او حافظى است.


35- افراط و تفريط
«هَلَكَ فِىَّ رَجُلانِ مُحِبٌّ غال وَ مُبْغِضٌ قال.»
دو تن به خاطر من هلاك شدند: دوستى كه اندازه نگاه نداشت و دشمنى كه بغض ـ مرا ـ در دل كاشت.


36- روايت و درايت
«إِعْقِلُوا الْخَبَرَ إِذا سَمِعْتُمُوهُ عَقْلَ رِعايَة لاعَقْلَ رِوايَة، فَإِنَّ رُواةَ الْعِلْمِ كَثيرٌ، وَ رُعاتُهُ قَليلٌ.»
هر گاه حديثى را شنيديد آن را با دقّت عقلى فهم و رعايت كنيد، نه بشنويد و روايت كنيد! كه راويان علم بسيارند و رعايت كنندگانِ آن اندك در شمار.


37- پاداش تارك گناه
«مَا الُْمجاهِدُ الشَّهيدُ فى سَبيلِ اللّهِ بِأَعْظَمَ أَجْرًا مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ، لَكادَ الْعَفيفُ أَنْ يَكُونَ مَلَكًا مِنَ الْمَلائِكَةِ.»
مُزد جهادگرِ كشته در راه خدا بيشتر نيست از مرد پارسا كه ـ معصيت كردن ـ تواند ـ ليكن ـ پارسا ماند و چنان است كه گويى پارسا فرشته اى است از فرشته ها.


38- پايان ناگوار گناه
«أُذْكُرُوا انقِطاعَ اللَّذّاتِ وَ بَقاءَ التَّبِعاتِ.»
به ياد آريد كه لذّتها تمام شدنى است و پايان ناگوار آن بر جاى ماندنى.


39- صفت دنيا
«فى صِفَةِ الدُّنْيا: تَغُرُّ وَ تَضُرُّ وَ تَمُرُّ.»
در صفت دنيا فرموده است:مىفريبد و زيان مى رساند و مى گذرد.


40- دينداران آخر الزّمان
«يَأْتى عَلَى النّاسِ زَمانٌ لا يَبْقى فيهِ مِنَ الْقُرْآنِ إِلاّ رَسْمُهُ وَ مِنَ الاِْسْلامِ إِلاَّ اسْمُهُ. مَساجِدُهُمْ يَوْمَئِذ عامِرَةٌ مِنَ الْبِناءِ خَرابٌ مِنَ الْهُدى. سُكّانُها وَ عُمّارُها شَرُّ أَهْلِ الاَْرْضِ، مِنْهُمْ تَخْرُجُ الْفِتْنَةُ وَ إِلَيْهِمْ تَأْوِى الْخَطيئَةُ يَرُدُّونَ مَنْ شَذَّ عَنْها فيها.
وَ يَسُوقُونَ مَنْ تَأَخَّرَ إِلَيْها.
يَقُولُ اللّهُ تَعالى «فَبى حَلَفْتُ لاََبْعَثَنَّ عَلى أُولئِكَ فِتْنَةً أَتْرُكَ الْحَليمَ فيها حَيْرانَ» وَ قَدْ فَعَلَ. وَ نَحْنُ نَسْتَقيلُ اللّهَ عَثْرَةَ الْغَفْلَةِ.»
مردم را روزگارى رسد كه در آن از قرآن جز نشان نماند و از اسلام جز نام آن، در آن روزگار ساختمان مسجدهاى آنان نو و تازه ساز است و از رستگارى ويران. ساكنان و سازندگان آن مسجدها بدترين مردم زمين اند، فتنه از آنان خيزد و خطا به آنان درآويزد.
آن كه از فتنه به كنار ماند بدان بازش گردانند، و آن كه از آن پس افتد به سويش برانند.
خداى تعالى فرمايد: «به خودم سوگند، بر آنان فتنه اى بگمارم كه بردبار در آن سرگردان مانَد» و چنين كرده است، و ما از خدا مى خواهيم از لغزش غفلت درگذرد.

سه جمله از سه نفر برتر کنکور

 

رتبه اول ریاضی

 

خون شهدای هسته ای بی ثمر نخواهد ماند...
"
هیچ ترسی ندارم از اینکه در راه خدمت به کشورم، آینده‌ای شبیه به احمدی روشن داشته باشم."
محمد استاد محمدی _نفر اول کنکور ریاضی

 

رتبه اول انسانی

فاطمه فتاحی

تمام هدف من سربازی برای رهبر انقلاب است و این هدف باعث شد که هیچگاه انگیزه‌ام را از دست ندهم. . . . . . . (نفر اول کنکور گروه علوم انسانی)

 رتبه دوم ریاضی
هدفم خوشحال کردن دل مقام معظم رهبری و ادامه راه شهدای هسته ای کشور است و دشمنان ما بدانند که ترور مغزها پایان پیشرفت علمی کشور نیست


انتظار

 

اما زمین، ای وای!
ماتم گرفت.
آنا اللیل و اطراف النهار
پر شد
از گریه های غریبانه
نوحه‌ي‌های یتیمانه.
روح نمازمان
قبض شد،
و لاشه های سرد ركوع و سجودمان
بی كفن و دفن
بر خاك ماند
و قلب ،
گوری شد كه در آن
جنازه‌ی فطرت را به خاك سپردند.

شب را شكست،
اما خود
در انتظار طلوع نماند.
O
نوری كه در طواف قلب محمد بود
به قبله طواف خویش
واصل شد.
پروانه ها نور را
به حكم میثاق
می شناسند، و از آغاز
با قصد سوختن
پر در مطاف می گشایند.

O
در آسمان، ملائكی كه قمر را
با یك اشاره‌ی لولاكی
بشكافتند،
راه را
با فاتحه گشودند.
بانگ تلاوت از شقاق قمر
برخاست و...
تا آسمان هفتم
بالا گرفت
تا جنات یس
و حجرات نور
تا آنجا كه نسیم «هل اتی» می وزد،
با عطر یاس
و گل های محمدی ....
تا بستان هایی كه
از نهرهای «طه»
سیراب می شوند.
O
اما زمین، ای وای!
ماتم گرفت.
آنا اللیل و اطراف النهار
پر شد
از گریه های غریبانه
نوحه‌ي‌های یتیمانه.
روح نمازمان
قبض شد،
و لاشه های سرد ركوع و سجودمان
بی كفن و دفن
بر خاك ماند
و قلب ،
گوری شد كه در آن
جنازه‌ی فطرت را به خاك سپردند.
O
اعصار بینات|
پایان گرفت و باز،
ماییم و عقلمان.
ماییم و عقلمان
این فرشته‌ی مطرود بال شكسته
بر مهبط زمین
در این جزیره‌ی تنها.

دستور بدهید که دیگر روضه حضرت قاسم(ع) نخوانند!

 

در یکی از روزهای سال 1362 ، زمانی آیت الله خامنه ای ، رییس جمهور وقت ، برای شرکت در مراسمی از ساختمان ریاست جمهوری ، واقع در خیابان پاستور خارج می شد ، در مسیر حرکتش تا خودرو ، متوجه سر و صدایی شد که از همان نزدیکی شنیده می شد.

 صدا از طرف محافظ ها بود که چند تای شان دور کسی حلقه زده بودند و چیز هایی می گفتند. صدای جیغ مانندی هم دائم فریاد می زد : «آقای رییس جمهور! آقای خامنه ای! من باید شما را ببینم» . رییس جمهور از پاسداری که نزدیکش بود پرسید: «چی شده ؟ کیه این بنده خدا؟» پاسدار گفت: «نمی دانم حاج آقا! موندم چطور تا این جا تونسته بیاد جلو.ٰ» پاسدار که ظاهرا مسئول تیم محافظان بود ، وقتی دید رییس جمهور خودش به سمت سر و صدا به راه افتاد ، سریع جلوی ایشان رفت و گفت: « حاج آقا شما وایسید ، من می رم ببینم چه خبره» بعد هم با اشاره به دو همراهش ، آن ها را نزدیک رییس جمهور مستقر کرد و خودش رفت طرف شلوغی. کمتر از یک دقیقه طول کشید تا برگشت و گفت: «حاج آقا ! یه بچه اس. می گه از اردبیل کوبیده اومده این جا و با شما کار واجب داره . بچه ها می گن با عز و التماس خودشو رسونده تا این جا. گفته فقط می خوام قیافه آقای خامنه ای رو ببینم ، حالا می گه می خوام باهاش حرف هم بزنم».

 رییس جمهور گفت: « بذار بیاد حرفش رو بزنه. وقت هست».

 لحظاتی پسرکی 12-13 ساله از میان حلقه محافظان بیرون آمد و همراه با سرتیم محافظان ، خودش را به رییس جمهور رساند. صورت سرخ و سرما زده اش ، خیس اشک بود . هنوز در میانه راه بود که رییس جمهور دست چپش را دراز کرد و با صدای بلند گفت: «سلام بابا جان! خوش آمدی» پسر با صدایی که از بغض و هیجان می لرزید ، به لهجه ی غلیظ آذری گفت: « سلام آقا جان! حالتان خوب است؟» رییس جمهور  دست سرد و خشکه زده ی پسرک را در دست گرفت و گفت :« سلام پسرم! حالت چطوره؟» پسر به جای جواب تنها سر تکان داد. رییس جمهور از مکث طولانی پسرک فهمید زبانش قفل شده. سرتیم محافظان گفت :« اینم آقای خامنه ای! بگو دیگر حرفت را » ناگهان رییس جمهور با زبان آذری سلیسی گفت: « شما اسمت چیه پسرم؟» پسر که با شنیدن گویش مادری اش انگار جان گرفته بود ، با هیجان و به ترکی گفت:« آقاجان! من مرحمت هستم. از اردبیل  تنها اومدم تهران که شما را ببینم.»

 آقای خامنه ای دست مرحمت را رها کرد و دست رو ی شانه او گذاشت و گفت:‌« افتخار دادی پسرم. صفا آوردی . چرا این قدر زحمت کشیدی؟ بچه ی کجای اردبیل هستی؟» مرحمت که حالا کمی لبانش رنگ تبسم گرفته بود گفت: « انگوت کندی آقا جان! » رییس جمهور پرسید: « از چای گرمی؟» مرحمت انگار هم ولایتی پیدا کرده باشد تندی گفت: « بله آقاجان! من پسر حضرتقلی هستم» .آقای خامنه ای گفت: « خدا پدر و مادرت رو برات حفظ کنه.»

مرحمت گفت: « آقا جان! من از ادربیل آمدم تا این جا که یک خواهشی از شما بکنم.» رییس جمهور عبایش را که از شانه راستش سر خوره بود درست کرد و گفت: « بگو پسرم. چه خواهشی؟»

-آقا! خواهش می‌کنم به آقایان روحانی و مداحان دستور بدهید که دیگر روضه حضرت قاسم(ع) نخوانند!

-چرا پسرم؟

مرحمت به یک باره بغضش ترکید و سرش را پایی انداخت و کلماتی بریده بریده گفت: « آقا جان ! حضرت قاسم(ع)  13 ساله بود که امام حسین(ع) به او اجازه داد برود در میدان و بجنگد، من هم 13 سلم است ولی فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمی‌دهد به جبهه بروم . هر چه التماسش می‌گوید 13 ساله‌ها را نمی‌فرستیم. اگر رفتن 13 ساله ها به جنگ بد است، پس این همه روضه حضرت قاسم(ع) را چرا می خوانند؟ » حالا دیگر شانه های مرحمت آشکارا می لرزید.  رییس جمهور دلش لرزید.  دستش را دوباره روی شانه مرحمت گذاشت و گفت:« پسرم! شما مگر درس و مدرسه نداری؟ درس خواندن هم خودش یک جور جهاد است» مرحمت هیچی نگفت. فقط گریه کرد و این بار هق هق ضعیفی هم از گلویش به گوش می رسید.

رییس جمهور مرحمت را جلو کشید و در آغوش گرفت و رو به سرتیم محافظانش کرد و گفت :« آقای...! یک زحمتی بکش با آقای ... تماس بگیر بگو فلانی گفت این آقا مرحمت رفیق ما است. هر کاری دارد راه بیاندازید. هر کجا هم خودش خواست ببریدش.بعد هم یک ترتیبی هم بدهید برایش ماشین بگیرند تا برگردد اردبیل. نتیجه را هم به من بگویید»

آقای خامنه ای خم شد ، صورت خیس از اشک مرحمت را بوسید و گفت : « ما را دعا کن پسرم. درس و مدرسه را هم فراموش نکن. سلام مرا به پدر و مادر و دوستانت در جبهه برسان» و...

کمتر از سه روز بعد ، فرمانده سپاه اردبیل ، مرحمت را خوشحال و خندان دید که با حکمی پیشش آمد. حکم لازم الاجرا بود. می توانست باز هم مرحمت را سر بدواند و لی مطمئن بود که می رود و این بار از خود امام خمینی حکم می آورد. گفت اسمش را نوشتند و مرحمت بالا زاده رفت در لیست بسیجیان لشکر 31 عاشورا.

 *****

مرحمت به تاریخ هفدهم خرداد 1349 در یک کیلومتری تازه کند «انگوت» در روستای «چای گرمی»، متولد شد. امام که به ایران برگشت ، مرحمت کلاس دوم دبستان بود. 13 ساله که شد ، دیگر طاقت نیاورد و رفت ثبت نام کرد برای اعزام به جبهه. با هزار اصرار و پادرمیانی کردن این آشنا و آن هم ولایتی ، توانست تا خود اردبیل برود ، اما آن جا فرمانده سپاه جلوی اعزامش را گرفت. مرحمت هر چه گریه و زاری کرد فایده ای نداشت. به فرمانده سپاه از طرف آشناهای مرحمت هم سفارش شده بود که یک جوری برش گردانید سر درس و مشقش. فرمانده سپاه آخرش گفت : «ببین بچه جان! برای من مسئولیت دارد. من اجازه ندارم 13 ساله ها را بفرستم جبهه. دست من نیست.» مرحمت گفت : «پس دست کی است؟» فرمانده گفت: «اگر از بالا اجازه بدهند من حرفی ندارم» همه این ها ترفندی بود که مرحمت دنبال ماجرا را نگیرد. یک بچه 13 ساله روستایی که فارسی هم درست نمی توانست صحبت کند ، دستش به کجا می رسید؟ مجبور بود بی خیال شود. اما فقط سه روز بعد مرحمت با دستوری از بالا برگشت .

مرحمت بالازاده تنها یک سال بعد ، در عملیات بدر ، به تاریخ 21 اسفند 1363 با فاصله بسیار کمی از شهادت مرادش ، مهدی باکری ، بال در بال ملائک گشود و میهمان سفره ی حضرت قاسم (علیه السلام) گردید.

از مرحمت بالازاده ، وصیت نامه ای بر جای مانده است که متن کامل آن را در زیر می خوانید. وصیت نامه ای که نشان می دهد روحش نمی توانست در کالبد 13 ساله اش آرام بگیرد:

وصیت نامه مرحمت بالازاده جمعی لشکر عاشورا ،گردان علی اکبر

 به نام خداوند بخشنده مهربان

از اینجا وصیت نامه ام را شروع می‌کنم. با سلام بیکران به پیشگاه منجی عالم بشریت حضرت مهدی(عج) و با سلام بیکران به رهبر مستضعفان، ابراهیم زمان، خمینی بت شکن و با سلام بیکران به مردم ایثارگر و شهید پرور ایران، که همچون امام حسین(ع) و لیلا پسرشان را به دین اسلام قربانی می‌دهند.

آری ای ملت غیور شهید پرور ایران درود بر شما، درود برشما که همیشه در مقابل کفر ایستاده اید و می‌ایستید تا آخرین قطره خونتان.

درود برشما ای ملت ایران، ای مشعل داران امام حسین تا آخرین قطره خونتان از این انقلاب و از رهبر این انقلاب خوب محافظت کنید تا که این انقلاب اسلامی را به نحو احسن به منجی عالم بشریت تحویل بدهید.

و ای پدر و مادر عزیزم اگر این پسرتان در راه اسلام به شهادت برسد، افتخار کنید که شما هم از خانواده شهدا برشمرده می‌شوید. ای پدر و مادر عزیزم از شما تقاضایی دارم اگر من شهید بشوم گریه نکنید. اگر گریه بکنید به شهدای کربلا و شهدای کربلای ایران گریه بکنید تا چشم منافقان کور بشود و بفهمند که ما برای چه می‌جنگیم. حالا معلوم است که راه تنها یک راه است که آن راه هم راه اسلام و قرآن است. و آخر وصیت می‌کنم راه شهیدان را ادامه بدهید و اسلحه شان را نگذارید در زمین بماند.

و مادرم و پدرم چنانچه من می‌دانم لیاقت شهادت را ندارم ولی اگر خداوند بخواهد که شهید بشوم مرا حلال کنید و من هم شهادت را جز سعادت نمی دانم. یعنی هر کس که شهید می‌شود خوش به حالش که با شهدا همنشین می‌شود. و از تمام همسایه‌ها و از هم روستایی هایمان می‌خواهم که اگر از من سخن بدی شنیده اید و کارهای بدی دیده اید حلال بکنید. و برادرانم اسحله ام را نگذارند در جا بماند و خواهرانم با حجاب با دشمنان جنگ کنند. خدایا تو را قسم می‌دهم که اگر گناهانم را نبخشی از این دنیا به آن دنیا نبر.

خدایا خدایا تو را قسم می‌دهم به من توفیق سربازی امام زمان(عج) و نائب برحق او خمینی بت شکن را قرار دهی. تا در راه آنها اگر هزاران جان داشته باشم قربانی بدهم.

 

کربلا کربلا یا فتح یا شهادت

جنگ جنگ تا پیروزی


 

«داشت آب می خورد»

 

تک تیر انداز خودی را صدا زدم، 

گفتم: اوناهاش،اونجاست،بزنش.

اسلحه اش را برداشت،نشانه گرفت،نفسش را حبس کرد 

ولی ناگهان اسلحه اش را پایین آورد! 

لحظه ای بعد دوباره نشانه گرفت و شلیک کرد. 

گفتم: چرا بار اول نزدی؟؟


.
.
.
.
.

به آرامی گفت: «داشت آب می خورد»

 

And He it is Who giveth life and causeth death,and His is he difference of

night and day. Have you then no sense

Amir al-mu,minin,peace be upon him,said : When you are running away

from the world and death is approaching,there is no question of delay in

the encounter

And He it is Who that sown you brodcast in the earth,and unto Him you

will be gathered

Amir al-muminin,Peace upon him,said:The best

abstemiousness is to conceal it

He it is Who that created for you ears and eyes and hearts.Small thanks give him

Amir al-muminin , Peace be upon him , said : Keep walking in

your sickness as long as you can

Already have We grasped them with punishment but they humble not

themseves unto their Lord nor do they pray____ Until when We open

for them the gate of extreme punishment behold! they are aghast thereat

Amir al-mu , minin , Peace be upon him , said : Whenever a person

conceals a thing in his heart it manifests itself through unintentional

words from his tongue and (in) the expressions of his face           a

Though We had mercy on them and relived them of the

harm afflicting them they still would wander blindly on

in their contumacy

 

سن عاشقی پایین اومده

 

یه پسر بچه رو گرفتیم که ازش حرف بکشیم.
آوردنش سنگر من. خیلی کم سن و سال بود.

بهش گفتم: « مگه سن سربازی توی ایران هجده سال تمام نیست؟ »

سرش را تکان داد. گفتم: « تو که هنوز هجده سالت نشده! »

بعد هم مسخره اش کردم و گفتم: « شاید به خاطر جنگ ، امام خمینی کارش به جایی رسیده که دست به دامن شما بچه ها شده و سن سربازی رو کم کرده؟ »

جوابش خیلی من رو اذیت کرد. با لحن فیلسوفانه ای گفت:
« سن سربازی پایین نیومده ، سن عاشقی پایین اومده »


چه تفاوت عجیبی است بین عشق آسمانی و عشق زمینی...


 

بیایید با عشق به امام زمان زندگی کنیم

 

بیایید با لذت زندگی کنیم

بیایید با عشق به امام زمان زندگی کنیم

جوری که رنگ امام زمان در زندگی ما نمایان شود

اگه گناه نکنیم چقدر زیباست؟؟؟

و آقا بهمون می نازه و میگه شیعه واقعیه منه !!!

طبیعت پروردگار

بیاید یه قول به آقا بدیم

میاین بچه ها گناه نکنیم

آخه آقامون ناراحت می شه اگه گناه کنیم

صورتش پر از اشک میشه ...

چشاش قرمز میشه

برای چه کسی ...برای ما؟

......

ولادت مولای کریم (ع)

 

 

لبم امشب دوباره شیرین شد

 آسمان مدینه رنگین شد

 به در خانۀ علی نور است

 در خانه ستاره آذین شد

 ای که بر چشم شور و بد لعنت

 کور باشد هر آنکه بد بین شد

 کسی آمد ورای هر دو جهان

 شانه های زمین چه سنگین شد

 کوری چشم هر معاویه ای(لعنت الله علیه)

 ذکر مستان می کده این شد

 «شاه عالم پدر شده تبریک

 گل زهرا پسر شده تبریک»

 دل غم ها شکست، نیمۀ ماه

 دلمان گشته مست، نیمۀ ماه

 او دلم را گرفته از غم ها

 دلم از غم گسست، نیمۀ ماه

 نیمه دومش حسین علی ست

 حسنش آمده ست، «نیمۀ ماه»

 شد دخیل کرامتش خورشید

 پای لطفش نشست نیمۀ ماه

 چشم عالم به سفرۀ کرمش

 تا دهد از دو دست نیمۀ ماه

 «جای آن است من سخن گویم

 پیش زهرا حسن حسن گویم»

 کیست او؟ پاسخش به پیش خداست

 حاکم است و پس از علی آقاست

 حیدر دوم، احمد سوم

 شاه بیت قصیدۀ زهراست

 کوری چشم هر نمک به حرام

 بعد حیدر مرا حسن مولاست

 مقتدای حسین و عباس است

 او امام دو شاه کرببلاست

 زینب از او گرفته درس صبر

 صلح او چون قیام عاشوراست

 «منتهای کرامت است حسن

 صاحب کلب هیئت است حسن»

 او نماد عنایت و کرم است

 او سپه دار و صاحب علم است

 شأن او ماورای ابراهیم

 او سلیمان حشم، مسیح دم است

 انبیائ خدا و جن و ملک

 تا کمر قدشان به پاش خم است

 قدر و شأن کریم آل الله

 تا خدای عظیم یک قدم است

 گر خدا خوانمش که مرتدم

 جز خدا خواندن کریم کم است

 «اهل گمراهیم ندان زاهد

 حسن اللهیم نخوان زاهد »

 من فقط عاشقم به روی کریم

 مات و مبهوت خلق و خوی کریم

 هر چه دارم ز دست او دارم

 هر چه هستم ز یک سبوی کریم

 هر چه او آبرو به من داده

 برده ام باز آبروی کریم

 دائما در غمم ز غربت او

 خاک و قبر و بقیع و کوی کریم

 زینب و تشت و سَم و پاره جگر

 جسد و تیری از عدوی کریم

 «امشب امن یجیب می خوانم

 از امامی غریب می خوانم»

یارب القاسم(ع) به حق قاسم عجل لولیک الفرج

دو سه ساغر...

 
الهی؛
از روزی که روی ماه مبارکت رخ نموده و دری از درهای بهشت بر دوزخ هول‌ناک و سوزان دنیای مادی گشوده شده
هی کاسه به دست و پری‌شان و مضطر، این در و آن در می‌کنیم که مگر کاسه‌مان را پر کنی و رو بر ما بتابی و غافلیم از این معنی که خلقت ما چون خویِ ماهیِ در آب است و الی الابد اگر نظرمان نکنی، غافل از دریائی که درش غوطه‌وریم، نخواهیم دانست که حتی کاسه را و حتی‌تر فعل خواستن و نیاز و شیدائی را تو در دامن‌مان گذاشته‌ای. و چون نادان، در روز تابان به نور در شمع در بیابان، واله‌ی رویت خورشید می‌مانیم!
الهی؛
من نه آن بنده‌ی مقربم که هیچ بار استهلال نکرد و همیشه از حال ابر و باد و مه و خورشید و فلک می‌فهیمد که ماه جلوه‌گر شده. که آن کم‌ترین عبدم که تا راه نشانش ندهی و بوی رمضان را تا مشامش پیش نکشی، در حسرت فهم آن خواهد ماند...
الهی؛
به حق مقربان و صائمان و ذاکران و مـُذکِّران درگاهِ عالَم پناهت
ما را دو سه ساغر بده و گو؛ رمضان باش!
برحمتک یا ارحم الراحمین...
 

 

سلام به همه!

این شبا اگه قابل دونستید برای منم دعا کنید!    

 

چرا برای مقابله با یک چادر چندین هزار تومانی بودجه های چندین میلیارد دلاری تعیین

 

دلیل این حجم وسیع تبیلغات و تلاش ها برای مقابله با حجاب و گشترش بی حجابی

چیست ؟

چرا برای مقابله با یک چادر چندین هزار تومانی بودجه های چندین میلیارد دلاری تعیین

می شود؟

دلیل وحشت دشمنان از پیراهن و چادر سیاه من و تو چیست؟

زیارت حضرت زینب و رقیه سلام الله علیهما

 

سلام

در این چند روزه در حرم حضرت زینب و حضرت رقیه

(سلام الله علیهما ) دعاگوی دوستان وبلاگی خودم بودم .

کاش این جمعه بگویند به تبریک حضورش صلوات...

 

همه گویند به امید ظهورش صلوات کاش این جمعه بگویند به تبریک حضورش صلوات...

سلام گل نرگس

به نام آن كه انسان را مسافر كاروان انتظار گردانيد

سلام اى گل نرگس، اى كه شيرين ترين انتظار، انتظار توست

و بهترين منتظر، منتظر توست

مى توانم در يك كلمه پر معنا بگويم:

گر عشقى هست و عاشقى

نام تو معشوق و من عاشق و شيفته توأم

در انتظارت مى مانم و از خداى بزرگ مى خواهم كه ظهورت را نزديك گرداند

ما محتاج يك نگاه گذراى شما هستيم، زودتر ظهور كن و قلب رهبرمان را شاد گردان

ما و رهبرمان در انتظار تو مى مانيم.

خدا كند كه بيايى و ما هم يكى از يارانتان باشيم

خواست خدا...

 

خواست خدا...


آن است که انسان....


بهترين ها را بخواهد...


و آدمی چه حقيرانه می انديشد...

کاش می دانستيم


انتهای خواستن تا کجاست...

斋月每日祈求词 : 第三十天

 

سم الله الرحمن الرحيم

   اَللّـهُمَّ اجْعَلْ صِيامى فيهِ بِالشُّكْرِ وَالْقَبُولِ عَلى ما تَرْضاهُ وَيَرْضاهُ الرَّسُولُ، مُحْكَمَةً فُرُوعُهُ بِالاُْصُولِ، بِحَقِّ سَيِّدِنا مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ، وَالْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعالَمينَ .

   主啊!求你凭借我们的领袖先知穆罕默德及其纯洁的后裔,厚赏和接纳我的斋戒,使我的斋戒得到你和你的使者的喜悦。一切赞颂全归全宇宙的养主


 

شهوت کلام و زبان


تعريف زبان‏
زبان از نعمت‏هاى بزرگ خدا و لطائف عجيب خلقت و از احسانات با ارزش اوست. چه اينكه اين عضو از نظر جسم كوچك و در مقام طاعت و عصيان بسى بزرگ است.
كفر و ايمان كه منتهى إليه طاعت و طغيان هستند جز با شهادت زبان معلوم نمى‏شوند هيچ موجود يا معدوم، خالق يا مخلوق، موجود خيالى يا علمى، گمانى و موهومى نيست كه در دسترس زبان نبوده و زبان اثباتا يا نفيا به حق يا باطل متعرض آن نشود.
اين خاصيت مشمول و فراگيرى، در هيچ يك از اعضاء ديگر انسان يافت نمى‏شود، مثلا چشم جز بر رنگها و صورتها دست نمى‏يابد، گوش جز با اصوات و دست جز با اجسام تماسى ندارند. و همينطور سائر اعضاء هر كدام محدوده‏اى خاص دارند، ولى زبان داراى ميدانى گسترده است و در خير و شرّ مجالى وسيع دارد.
هر كس آن را به حال خود گذاشته عنانش را رها نمايد به هلاك و خسران گرفتار مى‏شود، چه اينكه حركت دادنش زحمتى، و رها كردنش خرجى ندارد.
بنابر اين سزاوار است كه اين عضو پيوسته تحت حكم عقل و شرع قرار گيرد. از آن جهت كه طبع انسان تمايل دارد زبان را آزاد گذاشته، عنان آن را رها نمايد، شرع مقدس به حفظ و كنترل
       
آن ترغيب بسيار نموده است تا از برخورد اين دو، تعادل حاصل شود، درست به همان صورت كه در مورد گرسنگى گفته شد.
تحقيق در مورد زبان نياز به چند فصل بحث دارد.
فصل اول خطر رهائى زبان و فضيلت خاموشى‏
نبىّ اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم مى‏فرمايد: هر كه خاموشى گزيد نجات يافت [1].
و مى‏فرمايد: خاموشى حكمت است ولى فاعلش كم است [2].
و مى‏فرمايد: هر كس متعهد شود كه زبان و شهوتش را حفظ كند، من براى او بهشت را تعهّد مى‏كنم [3].
و مى‏فرمايد: هر كس از شرّ شكم و شهوت و زبانش محفوظ بماند، محفوظ است [4].
«به اين معنى كه ديگر هيچ خطرى متوجه او نيست».
و مى‏فرمايد: آيا جز فرآورده‏هاى زبان چيز ديگرى انسان را سرنگون مى‏كند؟ [5].
و مى‏فرمايد: هر كس به خدا و قيامت ايمان دارد يا نيكو سخن بگويد يا ساكت شود [6].
و مى‏فرمايد: زبان مؤمن بعد از قلبش قرار دارد بنابر اين هر وقت بخواهد چيزى بگويد اول آن را با قلبش مى‏سنجد سپس با زبان بيانش مى‏كند، ولى زبان منافق قبل از قلبش قرار دارد، هنگامى كه مى‏خواهد چيزى بگويد قبل از آنكه قلبش در آن تدبر كند، آن را به زبان مى‏راند [7].
و مى‏فرمايد: هر كس زياد سخن بگويد لغزشش زياد مى‏شود و كسى كه لغزشش زياد شد گناهش زياد مى‏شود، و كسى كه گناهش زياد شد به آتش سزاوارتر است [8].
و مى‏فرمايد: زبانت را حفظ كن زيرا سكوت صدقه‏اى است كه به خود مى‏دهى [1].
سپس فرمود: هيچ بنده‏اى پى به حقيقت ايمان نمى‏برد مگر زبانش را حفظ كند [2].
و در حديث است: كه أمير المؤمنين در راه مردى را ديد كه سخنان بيهوده مى‏گفت، حضرت ايستاد و گفت: اى مرد تو با اين سخن گفتنت نامه‏اى را به دو فرشته محافظت املاء مى‏كنى كه آن را به پروردگارت برسانند، پس آنچه را كه به كارت مى‏آيد بگو و آنچه را به كار نيايد رها كن [3].
امام سجّاد عليه السّلام مى‏فرمايد: هر روز صبح زبان آدمى به تمام جوارح سركشى مى‏كند و مى‏گويد:
چگونه شب را به صبح رسانديد؟ آنها در جواب مى‏گويند: اگر تو ما را رها كنى به خوبى. و آنگاه او را سوگند مى‏دهند و مى‏گويند: در مورد ما از خدا بترس، كه ما فقط به وسيله توست كه عقاب مى‏شويم يا پاداش مى‏گيريم.
امام باقر عليه السّلام مى‏فرمايد: شيعيان ما لالند [4].
و امام صادق عليه السّلام مى‏فرمايد: خواب استراحت جسد، و حرف زدن استراحت روح، و سكوت استراحت عقل است [5].
و مى‏فرمايد: در حكمت آل داوود آمده است: بر عاقل لازم است كه عارف به زمانش، متوجه امورش و حافظ زبانش باشد [6].
و مى‏فرمايد: لقمان به پسرش فرمود: پسركم اگر فرض كنى كه سخن از نقره است سكوت از طلا است [7].
أمير المؤمنين عليه السّلام مى‏فرمايد: انسان در زير زبان خود نهان است، پس سخن خود را بسنج و آن را بر عقل و معرفت عرضه كن، اگر براى خدا و در راه او بود سخن بگو و گر نه سكوت از آن سخن بهتر است [8].
از امام سجّاد عليه السّلام سؤال شد: سكوت بهتر است يا سخن گفتن؟ حضرت فرمود هر يك از اين دو آفاتى دارند، در صورتى كه هر دو عارى از آفت باشند سخن‏
گفتن بهتر است.
گفتند: چگونه سخن گفتن بهتر است؟ فرمود: خداى عز و جل انبياء و اوصياء را مبعوث كرد تا سخن بگويند نه آنكه ساكت باشند و هيچ كسى با سكوت مستحقّ بهشت و مستوجب دوستى خدا نمى‏شود و كسى به وسيله سكوت از آتش و غضب خدا در امان و محفوظ نمى‏شود همه اين‏ها فقط با سخن ميسّر مى‏شوند. من نمى‏توانم ماه را با خورشيد مقايسه كنم، تو اگر بخواهى فضيلت سكوت را بيان كنى، از كلام استفاده مى‏كنى در حالى كه فضيلت كلام را نمى‏توان با سكوت بيان كرد.
فصل دوم آفات زبان - آفاتى كه از ناحيه زبان متوجه انسان مى‏شود عبارتند از
1 - سخن مباح‏
ساده و كم زيان‏ترين آفت زبان سخن گفتن مباح است.
سخن گفتن بيهوده تضييع عمر شريف و تبديل متاع بهتر - عمر - به متاع پست و بى‏ارزش چون سخن بى‏فايده گفتن است و انسان به اين خاطر مورد محاسبه قرار خواهد گرفت.
در روايت است كه لقمان حكيم عليه السّلام بر داود نبىّ عليه السّلام وارد شد، ديد مشغول ساختن زره است.
لقمان كه قبلا زره نديده بود تعجب كرد و تصميم گرفت راجع به آن سؤالى كند ولى حكمتش اجازه نداد. وقتى جناب داود زره را تمام كرد آن را پوشيد و گفت براى جنگ خوب زرهى است.
آنگاه لقمان فرمود: سكوت حكمت است ولى فاعلش كم است، يعنى آنچه را مى‏خواستم، بدون سؤال فهميدم.
گفته‏اند: لقمان تا يك سال تمام براى فهميدن اين موضوع نزد داود مى‏رفت ولى چيزى نمى‏پرسيد.
علاج اين مرض آن است كه انسان بداند مرگ در پيش روى او قرار دارد و در مقابل هر كلمه‏اى مسئول خواهد بود، بداند كه اين لحظاتى كه در هنگام سخن گفتن بيهوده از دست مى‏دهد سرمايه او هستند و اين زبان دامى است كه مى‏توان بوسيله آن حور العين شكار كرد پس اگر از آن استفاده نكند دچار خسارت شده است.
علاج سكوت در مقام عمل آن است كه بعضى از سخنان لازم را نگويد تا به ترك سخنان غير ضرورى عادت كند
     
2 - غوطه‏ور شدن در باطل‏
غوطه‏ور شدن در باطل كه همان سخن گفتن درباره معاصى و گناهان است مثل حكايت حالات زنان، توصيف مجالس شراب، احوال فساق، تنعّم ثروتمندان و تكبّر پادشاهان.
نبى اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم مى‏فرمايد: گاهى انسان سخنى مى‏گويد كه همنشينان او مى‏خندند ولى خودش بدينوسيله بيش از ثريا تا زمين سقوط مى‏كند [1].
و مى‏فرمايد: روز قيامت خطاى كسانى از همه بيشتر است كه بيش از همه در سخن باطل غوطه‏ور مى‏شوند و آيه شريفه:«كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الخائِضِينَ» 74: 45[2]. به همين معنى اشاره دارد.
سخن گفتن درباره بدعتها و مذاهب باطل نيز در همين باب مى‏گنجد.
3 - مجادله و لجاجت در كلام (مراء)
نبى اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم مى‏فرمايد: با برادرت لجاجت نورز و با او شوخى نكن و به او وعده‏اى كه عملى نمى‏كنى نده [3].
و مى‏فرمايد: هر كس در حالى كه حقّ به جانب است از لجاجت صرف نظر كند خانه‏اى در قسمت بالاى بهشت براى او بناء مى‏شود، و هر كس در حالى كه بر باطل است از لجاجت چشم بپوشد خانه‏اى در وسط بهشت براى او بناء مى‏شود [4].
و مى‏فرمايد: هيچ بنده‏اى بطور كامل حقيقت ايمان را دارا نمى‏شود مگر دست از مجادله و لجاجت بردارد اگر چه بر حق باشد [5].
و جناب لقمان به پسرش مى‏فرمايد: پسرم با علماء مجادله نكن زيرا مبغوض آنها مى‏شوى [6].
تعريف مراء و مجادله‏
مراء عبارت از آن است كه كسى فقط براى اظهار زيركى خويش و تحقير ديگرى به سخن كسى اشكال كند تا نقص و خلل آن را اظهار نمايد. و مجادله عبارت از مرايى است كه براى اظهار و تقرير عقيده باشد.
4 - خصومت (منازعه)
خصومت عبارت از لجاجت در سخن گفتن است براى بدست آوردن مال يا حقّى.
خصومت بر دو نوع است:
گاهى به صورت ابتدايى است يعنى خود انسان آن را آغاز مى‏كند.
و گاهى اعتراضى است يعنى قبلا كلامى گفته شده و انسان در آن جدال مى‏كند و فرقش بامراء همين است كه مراء جز به صورت اعتراضى واقع نمى‏شود.
نبىّ اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم مى‏فرمايد: مبغوض‏ترين مردان نزد خدا انسان لجوج خصوم (منازعه‏گر) است [1].
و مى‏فرمايد: هر كس بدون علم و اطلاع در مسأله‏اى لجاجت ورزد تا زمانى كه در آن حال است مورد خشم و غضب الهى است [2].
5 - فحش و ناسزا و بد زبانى‏
منشأ اين صفت خباثت و پستى انسان است.
نبى اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم مى‏فرمايد: از فحش بر حذر باشيد زيرا خداى تعالى ناسزا و بدگويى را دوست ندارد [3].
و مى‏فرمايد: مؤمن ديگران را طعن و لعن نمى‏كند و فحاشى و بد زبانى نمى‏نمايد [4].
و مى‏فرمايد: دخول در بهشت بر فحّاش حرام است [5].
و مى‏فرمايد: اى عايشه اگر فحش بصورت انسانى متمثّل مى‏شد حتما بد انسانى بود [6].
و فرمود: خدا بدگوى فحّاش را كه صدايش را در كوچه و بازار بلند مى‏كند دوست ندارد [7].
و فرمود: بد گفتن به مسلمان فسق و جنگ با او كفر است [8].
6 - لعنت كردن [9]
لعنت فرستادن ناپسند است اگر چه به حيوان يا جمادى باشد.
پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: مؤمن خصلت لعن كردن ندارد [1].
و فرمود: لعنت و غضب خدا را براى هم نخواهيد [2].
امّا اگر كسى به سبب بدعت گذارى در دين مستحقّ لعنت شد نه تنها لعنش جايز بلكه واجب مى‏شود.
خداى تعالى در اين باره مى‏فرمايد:«اولئكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ المَلائِكَةِ وَ النَّاسِ اجْمَعِينَ 2: 161[3].
و مى‏فرمايد:اولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاعِنُونَ 2: 159[4].
و پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم دروغگويان را چنين لعنت مى‏كند: خداوند لعنت كند دروغگو را اگر چه به شوخى دروغ بگويد [5].
و امير المؤمنان عليه السّلام در قنوت بعضى از نوافل دو بت قريش را لعنت مى‏كرد.
7 - شعر و غناء
قرآن كريم در اين باره مى‏فرمايد:وَ اجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الاوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ 22: 30[6].
امام صادق عليه السّلام فرمود: منظور از گفتار باطل در اين آيه غناء است.
و فرمود: غناء لانه نفاق است [7].
امام باقر عليه السّلام فرمود: غناء از جمله گناهانى است كه خداى تعالى در مقابل آنها وعده آتش داده است.
و آنگاه حضرت اين آيه را تلاوت فرمود:وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَشْتَرى‏ لَهْوَ الْحَديثِ لِيُضِلَ عن سَبِيل اللَّهِ 31: 6[8].
معنى شعر
كلمه شعر در دو معنى استعمال مى‏شود:
1 - كلامى كه وزن و قافيه دارد، خواه سخن حقّ باشد يا باطل. بنابر اين مى‏توان گفت حديث معروف «انّ من الشّعر لحكمة» [1]. از نبى اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم و بقيه مواردى كه در مدح شعر وارد شده است درباره كلام مقفّى و موزونى است كه مطلب حقّى را در برداشته و تلبيس و دروغى در آن نباشد.
2 - كلامى كه بر تخيّلات دروغين و تلبيسات مزخرفى كه هيچ اصل و حقيقتى در خارج ندارند مشتمل باشد. و آنچه در مذمت و نكوهش شعر وارد شده به همين معنى اشاره دارد. و هنگامى كه قريش قرآن را شعر و پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم را شاعر مى‏ناميدند، منظورشان همين معنى بود و جوابى هم كه خداى تعالى به آنها مى‏دهد ناظر به همين معنى است.
مى‏فرمايد:وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما يَنْبَغِى لَهُ انْ هُو الا ذِكْرٌ وَ قُرآنٌ مُبِينٌ 36: 69[2].
و گر نه عبارات قرآن مانند شعر موزون نيست كه بتوان آن را شعر ناميد.
امام باقر عليه السّلام در تفسير آيه شريفه:«وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ» 26: 224[3]. مى‏فرمايد: آيا شاعرى را ديده‏ايد كه كسى از او پيروى كند؟ منظور از شعراء در اين آيه كسانى هستند كه براى غير خدا تحقيق كرده‏اند و لذا خود گمراه شده و ديگران را گمراه كرده‏اند.
8 - شوخى‏
اصل شوخى از نظر عقل نكوهيده و مذموم است و در شرع مقدس از آن نهى شده است. امّا مقدار كمى كه به معصيت خدا منجرّ نشود اشكال ندارد.
نبى اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم مى‏فرمايد: با برادرت جدال و شوخى نكن [4].
منظور حضرت در اين كلام اين است كه از افراط و زياده روى در شوخى جلوگيرى شود زيرا در كلام ديگرى مى‏فرمايد: من شوخى مى‏كنم ولى جز حقّ نمى‏گويم [5].
نمونه‏هايى از شوخيهاى حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم‏
در روايت است كه پيرزنى خدمت حضرت آمد.
حضرت به او فرمود: هيچ پيرزنى وارد بهشت نمى‏شود.
پير زن با شنيدن اين جمله به گريه افتاد.
حضرت فرمود: درست است كه هيچ پير زنى وارد بهشت نمى‏شود، ولى تو در آن هنگام پير زن نيستى زيرا خداى تعالى مى‏فرمايد:إنّا أَنْشَأْناهُنّ إِنْشاءً فَجَعَلْناهُنَّ أَبْكارا عُرُبا أَتْرابا 56: 35 - 37[1].
و در روايت است كه زنى به نام امّ ايمن خدمت حضرت آمده عرض كرد:
شوهرم از شما مى‏خواهد كه نزد او برويد.
حضرت فرمود: شوهرت همان كسى است كه در چشمش لكّه سفيدى دارد؟ عرض كرد: نه، به خدا در چشم او هيچ لكه سفيدى نيست.
حضرت فرمود: آيا كسى هست كه در چشمش سفيدى نباشد؟ و در روايت است كه زنى خدمت حضرت آمده عرض كرد:
به من شترى بده كه سوارش شوم.
حضرت فرمود: يك بچه شتر به تو مى‏دهم.
عرض كرد: بچه شتر به چه كار من مى‏آيد؟ نمى‏توانم سوارش شوم.
فرمود: مگر شترى هست كه بچه شتر نباشد.
و در روايت است كه روزى حضرت با على عليه السّلام مشغول خوردن خرما بود، حضرت خرما مى‏خورد و هسته‏اش را جلو على عليه السّلام مى‏گذاشت، وقتى دست كشيدند تمام هسته‏ها جلو حضرت على عليه السّلام جمع شده بود.
حضرت فرمود: يا على تو چقدر پرخورى حضرت على عرض كردند: يا رسول اللّه پر خور كسى است كه خرما را با هسته مى‏خورد.
9 - مسخره و استهزاء
استهزاء و مسخره در صورتى كه منجرّ به اذيّت ديگران شوند حرام مى‏باشند.
قرآن مجيد در اين باره مى‏فرمايد:لا يَسْخَرْ قَوْمٌ من قَوْمٍ عسى‏ انْ يَكُونُوا خَيْرا مِنْهُمْ 49: 11[2].
معنى مسخره اين است كه كسى را تحقير و اهانت كنى و طورى ديگران را بر عيوب و نواقص‏
او توجّه دهى كه باعث خنده آنها شود.
اين عمل گاهى توسط تقليد از گفتار و كردار ديگران و گاهى به وسيله ايماء و اشاره محقّق مى‏شود.
حضرت رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: كسانى كه مردم را مسخره مى‏كنند در مقابلشان درى از درهاى بهشت گشوده مى‏شود و به آنها گفته مى‏شود بشتابيد، بشتابيد. وقتى آنها با تمام غم و غصه خود را به در مى‏رسانند در بسته مى‏شود، سپس در ديگرى گشوده مى‏شود و صدا مى‏زنند بشتابيد، بشتابيد، و هنگامى با تمام غم و ناراحتى خود را به در مى‏رسانند در بسته مى‏شود، و پيوسته اين عمل تكرار مى‏شود تا جائى كه وقتى در به روى آنها گشوده مى‏شود و مى‏گويند بشتابيد، آنها ديگر از جاى خود تكان نمى‏خورند.
10 - افشاء سرّ
افشاء سرّ عملى است كه باعث آزار و سبك شدن ديگران مى‏شود، لذا در شرع مقدس نهى شده و حرام است.
نبى اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم مى‏فرمايد: هنگامى كه كسى به شما چيزى گفت و گذشت آن سخن امانت است [1].
و فرمود: سخنانى كه بين شما هست امانت است [2].
11 - وعده دروغ‏
رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: وعده دينى است «بر گردن وعده دهنده» [3].
و فرمود سه خصلت است كه در هر كس باشند او منافق است اگر چه روزه بگيرد و نماز بخواند و خيال كند كه مسلمان است، آن خصلت‏ها عبارتند از اين كه در سخن دروغ گويد هنگامى كه وعده دهد عمل نكند و چون مورد اطمينان قرار گيرد خيانت كند [4].
12 - سخن و سوگند دروغ‏
اين عمل از زشت‏ترين گناهان و فاحش‏ترين عيوب است.
حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: چه خيانت بزرگى است كه به برادرت چيزى بگويى كه او تو را
تصديق كند و تو به او دروغ گفته باشى [1].
و مى‏فرمايد: دروغ باعث كم شدن روزى مى‏شود [2].
و مى‏فرمايد: مؤمن هر خصلتى را دارا مى‏شود و ممكن است با همان خصلت بميرد جز خيانت و دروغ كه در مؤمن راه ندارند [3].
على عليه السّلام فرمود: بزرگترين خطايا نزد خدا زبان دروغ پرداز است [4].
و نبى اكرم فرمود سه گروهند كه فرداى قيامت خدا با آنها سخن نمى‏گويد و به آنها توجّه نمى‏كند و آنها را از گناهانشان تزكيه نمى‏كند.
اول كسانى كه چون چيزى ببخشند منّت مى‏گذارند.
دوم كسانى كه كالاى خود را با سوگند دروغ بفروش مى‏رسانند.
سوم كسى كه بند شلوارش را سست مى‏بندد [5].
و فرمود: هر كس قسمى بخورد كه به اندازه بال پشه‏اى در آن دروغ باشد چون غبارى بر قلبش مى‏نشيند و تا قيامت باقى مى‏ماند [6].
و فرمود: چه شده كه مى‏بينم شما در ورطه دروغ افتاده‏ايد همچنان كه پروانگان در آتش سقوط مى‏كنند. در هر موردى دروغ بگوئيد به حساب شما نوشته مى‏شود مگر در مورد جنگ، زيرا اصل جنگ خدعه و مكر است و يا اينكه بين دو نفر كينه و دشمنى باشد و كسى بخواهد با دروغ بين آنها اصلاح كند و يا كسى با زنش سخنى به دروغ گويد كه رضايت او را جلب كند.
غيبت‏
بخش اول مذمّت و نكوهش غيبت‏
قرآن عزيز مى‏فرمايد:وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضا أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتا فَكَرِهْتُمُوهُ 49: 12[1].
نبى گرامى اسلام صلى اللّه عليه و آله و سلّم مى‏فرمايد: كسى كه قدم در راهى بردارد كه از برادر مسلمانش غيبت كند يا عيوب و اسرار او را فاش نمايد، اوّلين قدمى را كه بر مى‏دارد در جهنّم مى‏نهد و خدا عيوب و اسرار او را در بين خلائق فاش مى‏كند.
و كسى كه غيبت مى‏كند روزه‏اش باطل و وضويش نقض مى‏شود و اگر در آن حال بميرد در حالى مرده حرام خدا را حلال شمرده است [2].
امام صادق عليه السّلام از نبى اكرم چنين روايت مى‏كند: غيبت در محو دين از مرض خوره در شكم انسان سريع‏تر عمل مى‏كند [3].
حضرت صادق عليه السّلام مى‏فرمايد: كسى كه درباره مؤمنى چيزى را بگويد كه چشمانش ديده و گوش‏هايش شنيده از جمله كسانى است كه خداى تعالى درباره آنان فرموده:«انَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ انْ تَشِيعَ الفاحِشَةُ فِى الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ الِيمٌ» 24: 19[4].
و مى‏فرمايد: هر كس بخواهد به وسيله چيزى كه درباره مؤمنى مى‏گويد ننگى را به او نسبت دهد و بنيان جوانمرديش را ويران كند، تا از چشم مردم بيفتد، خدا او را از تحت ولايت خود خارج و در ولايت شيطان داخل مى‏كند ولى شيطان هم او را نمى‏پذيرد [5]. و مى‏فرمايد: غيبت بر هر مسلمانى حرام است و حسنات را مى‏خورد همچنان كه آتش هيزم را [6].
بخش دوم معنى و حدود غيبت‏
رسول گرامى اسلام صلى اللّه عليه و آله و سلّم به اصحابش فرمود: آيا مى‏دانيد غيبت چيست؟ عرض كردند: خدا و رسولش بهتر مى‏دانند.
فرمود: غيبت اين است كه درباره برادرت چيزى بگويى كه او را خوش نيايد [7].
پرسيدند: اگر چيزى را كه مى‏گويى راست باشد باز هم غيبت است.
فرمود: اگر چيزى را كه مى‏گوئى در او باشد غيبتش را كرده‏اى و گر نه به او تهمت زده‏اى [1].
امام صادق عليه السّلام فرمود: غيبت آن است كه در امر دين برادرت چيزى بگويى كه انجام نداده است و چيزى را كه خدا بر آن پرده پوشانده منتشر كنى [2].
و در روايت ديگرى است كه غيبت عبارت از بيان امورى است كه خدا بر برادرت پنهان كرده است، امّا بيان امورى كه - مثل عصبانيت و عجله - ظاهر هستند غيبت محسوب نمى‏شود.
بايد توجه داشت كه تحقق غيبت فقط به واسطه زبان نيست بلكه غير از گفتار بوسيله نوشتن و ايماء و اشاره و حركت چشم و اعضاى ديگر و هر چيزى كه مقصود را بفهماند نيز محقق مى‏شود.
و به همين خاطر است كه گفته‏اند: قلم، زبان دوم انسان است.
از عايشه روايت شده كه روزى زنى كوتاه قد نزد ما آمد، وقتى برمى‏گشت من با دست به كوتاهى قدش اشاره كردم.
حضرت رسول فرمود: غيبتش را كردى.
يكى از اقسام غيبت «غيبت به تعريض است» يعنى وقتى نام كسى ذكر مى‏شود، «مثلا» بگويى: الحمد للّه كه ما را به حبّ جاه و دنيا مبتلا نكرد.
اين عمل غير از غيبت مشتمل بر ريا نيز هست.
بخش سوم علل و اسباب غيبت‏
علل و اسباب غيبت چند چيز است:
1 - تشفّى خاطر [3]، اين عكس العمل هميشه وقتى صورت مى‏گيرد كه انسان از كسى ناراحتى دارد و مى‏خواهد با ذكر معايب او خود را راحت كند.
2 - همراهى و موافقت با دوستان:
گاهى انسان به خاطر اينكه بر دوستانش بار گران نباشد و موجب فرار آنها نشود با آنها همراهى مى‏كند و آنها را در لذت بردن از غيبت ديگران يارى مى‏نمايد.
3 - شمارش يا مثل پيدا كردن:
اين در هنگامى است كه انسان كار زشتى انجام داده و بخاطر اينكه مورد مذمت و نكوهش قرار نگيرد مى‏گويد اگر من مال حرام خورده‏ام فلانى و فلانى هم مى‏خورند و اگر من اين كار را كرده‏ام فلانى و فلانى هم انجام مى‏دهند.
4 - پيشگيرى:
به اين معنى كه چون انسان مى‏داند از شرّ زبان شخصى در امان نيست سعى مى‏كند او را در نظر ديگران بى‏ارزش جلوه دهد تا سخنانش بى‏تأثير شود.
5 - تبرئه نفس:
اين در هنگامى است كه عملى را به انسان نسبت مى‏دهند و او براى تبرئه خودش فاعل اصلى را معرّفى مى‏كند.
6 - اظهار برترى:
به اين معنى كه انسان معايب و نواقص ديگرى را ذكر مى‏كند تا برترى خود را اثبات كند، مثل اين كه مى‏گويد فلانى نادان و نفهم است و منظورش اين است كه خودش دانا و فهميده است.
7 - حسد:
اين مورد در هنگامى است كه انسان مى‏بيند شخصى مورد احترام مردم است و نسبت به او حسادت مى‏ورزد و لذا تصميم مى‏گيرد با ذكر عيوبش او را در نظر مردم كوچك كند.
8 - شوخى و بذله گويى:
به اين معنى كه انسان براى به خنده آوردن ديگران شخصى را مورد غيبت قرار مى‏دهد.
9 - مسخره و استهزاء به منظور تحقير.
استهزاى ديگران همانطور كه در حضور شخص ممكن است در غياب او هم ممكن است و غيبت محسوب مى‏شود.
10 - تعجّب از فحشاء و منكر:
به اين معنى كه انسان كسانى را مى‏بيند كه مرتكب منكرات مى‏شوند و دچار تعجّب مى‏شود و از فرط تعجب براى ديگران بازگو مى‏كند.
11 - رحمت و شفقت:
اين در موردى است كه انسان كسى را گرفتار و مبتلا ديده، غمگين مى‏شود و از اين رو مطلب را بازگو مى‏كند.
12 - غضب به خاطر خدا:
         
و اين در هنگامى است كه انسان كسى را مى‏بيند كه مرتكب حرام شده و از ديدن آن غضبناك مى‏شود و لذا در غيابش آنچه را ديده بازگو مى‏كند [1].
در مورد علل سه‏گانه اخير سزاوار است كه اگر انسان مخلص است نام شخص را ذكر نكند.
بخش چهارم درمان مرض غيبت‏
براى درمان غيبت دو راه وجود دارد:
1 - راه اجمالى و خلاصه.
2 - راه تفصيلى راه اجمالى آن است كه غيبت كننده بداند در معرض خشم خداى تعالى است و به وسيله اين عمل حسنات خود را محو و ضايع مى‏كند و بدين وسيله مستحقّ آتش و عذاب الهى مى‏شود. و چه مانع و رادعى از اين بهتر.
در حكايت است كه مردى به ديگرى گفت: شنيده‏ام از من غيبت مى‏كنى آن مرد در جوابش گفت: ارزش تو براى من آنقدر نيست كه حسنات خود را در اختيار تو بگذارم.
راه تفصيلى در اين راه مبنا اين است كه انسان سبب غيبت را بشناسد و با ضدش آن را معالجه كند مثلا اگر سبب غيبت غضب است و براى تشفّى غيبت مى‏كند، غضبش را معالجه كند و بداند كه اگر غضبش را درباره او روا بدارد، ممكن است خدا نيز غضبش را بر او روا بدارد.
از نبى اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم مروى است كه جهنم درى دارد مخصوص كسانى كه غيظ و غضب خود را با معصيت خدا آرام مى‏كنند [2].
و اگر علتش موافقت و همراهى با رفقاست بداند كه با اين عمل براى رضاى مخلوق خشم خدا را بر مى‏انگيزد.
و اگر براى تنزيه و تبرئه نفس خويش غيبت مى‏كند بداند كه خشم خدا شديدتر از خشم مردم است در حالى كه اگر غيبت كند خشم خدا حتمى است و معلوم نيست بتواند مردم را راضى كند. و اگر براى مثل پيدا كردن است بداند كه عذرى بس جاهلانه مى‏آورد زيرا از كسى پيروى كرده كه پيرويش جايز نيست و در اين عمل به كسى مى‏ماند كه به پيروى از ديگرى خود را از بلندى پرتاب كند. و اگر براى مباهات و اظهار فضل غيبت مى‏كند، بداند كه با اين عمل فضل خود را در نزد خدا از بين برده در حالى كه از دست مردم هم در امان نيست، و اگر مردم با خبر شوند كه اين شخص با غيبت قصد اظهار فضل دارد از او روى گردان خواهند شد و دچار خسران دنيا و آخرت مى‏شود.
و اگر از روى حسد غيبت مى‏كند بداند كه عذاب دنيا و آخرت را بر خود روا داشته است، زيرا همانطور كه در محل خود ذكر مى‏شود حسود هميشه در عذاب است.
و اگر براى استهزاى ديگران غيبت مى‏كند و قصد رسوا كردن آنها را دارد بداند كه در محضر خداى تعالى و فرشتگان و انبياء و اوصياء، خود را رسوا كرده است و لذا خودش به مسخره و استهزاء سزاوارتر است.
و اگر به خاطر ترحّم غيبت مى‏كند بداند كه اگر چه ترحّم به خودى خود نيكو است ولى او مورد حسد شيطان قرار گرفته و حسناتش را به ديگران منتقل مى‏كند.
و اگر از گناه ديگران تعجب كرده است بداند كه اگر تعجب او را به غيبت وادارد بهتر است از خودش تعجب كند كه به خاطر دين يا دنياى ديگرى دين خود را از بين برده در حالى كه از عقوبت دنيوى در امان نيست.
زيرا ممكن است همانطور كه به بهانه تعجب پرده ستر ديگرى را پاره كرده، خدا پرده از كارهايش بردارد و او را رسوا كند.
بنابر اين روشن شد كه علاج اين مرض مهلك فقط معرفت و شناخت است و اين ايمان قوى است كه مى‏تواند زبان انسان را از غيبت باز دارد.
                    
بخش پنجم عذرهائى كه موجب تجويز غيبت مى‏شوند
1 - دادخواهى:
اگر انسان براى دادخواهى در نزد كسى كه مى‏تواند حقّ او را بگيرد از ديگرى كه بر او ظلم نموده بگونه‏اى تظلّم و دادخواهى كند كه مستلزم ذكر نام او باشد اشكال ندارد.
خداوند تعالى مى‏فرمايد:لا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَولِ الا مَنْ ظُلِمَ 4: 148[1].
و رسول گرامى اسلام صلى اللّه عليه و آله و سلّم مى‏فرمايد: صاحب حقّ، حقّ سخن دارد [2].
و مى‏فرمايد: امروز و فردا كردن غنىّ ظلم است [3].
و مى‏فرمايد: كسى كه قادر است دينش را اداء كند و نمى‏كند عرضش حلال و عقوبتش جايز است [4].
2 - استفتاء «يعنى سؤال از مجتهد مفتى براى به دست آوردن فتواى او»:
مثل اينكه كسى از مجتهدى سؤال كند پدرم يا برادرم به من ظلم كرده راه خلاصى من از دست او چيست؟ ولى بهتر است در اين صورت هم با كنايه سخن بگويد و نام آن شخص را ذكر نكند.
3 - بر حذر داشتن مؤمنين از خطر و نصيحت مشورت كننده:
هنگامى كه انسان مى‏بيند شخصى بى‏لياقت ادعاى فقاهت مى‏كند و متصدى امورى مى‏شود كه اهليت و صالحيت آنها را ندارد، مى‏تواند مردم را به نواقص او توجه دهد.
همينطور اگر كسى براى خريد مملوكى يا ازدواج با زنى با انسان مشورت كند و انسان در آن زن يا مملوك عيبى سراغ دارد بايد تذكر دهد.
زيرا كسى كه ادعاى فقاهت مى‏كند بدعت گذار است و غيبت او جايز است. و كسى كه طرف مشورت قرار گرفته مورد اطمينان است.
4 - جرح شاهد يا راوى [5]:
هنگامى كه انسان ببيند شخص فاسقى در دادگاه بر امرى شهادت مى‏دهد يا روايتى نقل مى‏كند
براى حفظ حقوق مسلمين و احكام شرع بايد هر چه درباره او مى‏داند بيان كند.
5 - اگر آنچه را كه انسان پشت سر كسى مى‏گويد به گونه‏اى در آن شخص ظاهر باشد كه ديگران از او آگاه باشند اشكال ندارد، مثلا فاسقى كه تظاهر به فسق مى‏كند ذكر فسقش جايز است.
امام صادق عليه السّلام مى‏فرمايد: اگر فاسقى فسقش را اظهار كند، نه احترام دارد نه غيبت [1].
امام باقر عليه السّلام مى‏فرمايد: سه گروهند كه احترامى ندارند:
كسانى كه به متابعت هواى نفس در دين بدعت مى‏نهند، پيشوا و رهبر ظالم، فاسقى كه فسقش را اظهار مى‏كند [2].
نبى اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم مى‏فرمايد: كسى كه پوشش حياء را از صورت خود برداشت غيبت ندارد [3].
و مى‏فرمايد: فاسق غيبت ندارد [4].
از ظاهر اين روايات شريف استفاده مى‏شود كه غيبت فاسق در هر صورت جايز است حتى اگر خودش از شنيدن آن ناراحت شود [5].
6 - اگر كسى به اسم يا لقبى معروف باشد كه حاكى از عيب اوست و براى شناساندن او راه ديگرى نباشد گفتن آن اسم يا لقب اشكال ندارد مثل اعرج، اعمش، اشتر.
و در حديثى از حضرت صادق است كه ايشان فرمود: زينب عطّاره حولاء نزد زنان نبى صلى اللّه عليه و آله و سلّم اكرم آمد... [6].
7 - هنگامى كه دو نفر يا گروهى معصيتى را از ديگرى خبر دارند اگر آن را براى هم نقل كنند اشكال ندارد زيرا شنيدن آن چيزى بر علم سامع نمى‏افزايد البته جواز اين قسم به وضوح ثابت‏
نيست [1].
بخش ششم كفاره غيبت [2]
«غيبت از جمله گناهانى است كه مشتمل بر دو حقّ، يعنى حقّ اللّه و حقّ الناس، مى‏باشد. يعنى غيبت كننده از دو جهت مديون است اول نسبت به خداى تعالى كه مخالفتش را مرتكب شده، دوم نسبت به كسى كه آبرويش به وسيله غيبت مورد حمله قرار گرفته است. لذا كسى كه مى‏خواهد از اين گناه توبه كند بايد از هر دو جهت تسويه حساب نمايد».
براى اداى حقّ اللّه طبق قاعده عمومى توبه بر غيبت كننده واجب است پشيمان شده از كردار خويش متأسف باشد به اين اميد كه بدين وسيله از حقّ خدا پاك شود. اما براى اداى حقّ الناس قاعده اين است كه از صاحب حقّ كه غيبتش را كرده است طلب حليّت كند.
غير از اين قاعده بعضى از احاديث نيز بر اين حكم دلالت دارند.
ولى از بعضى اخبار چنين استفاده مى‏شود كه براى خروج از حق النّاس استغفار براى كسى كه غيبتش را كرده است كافى است.
به تبع اين اخبار به ظاهر متعارض در بين علما دو قول متعارض پيدا شده است، گروهى قائل به وجوب استحلال و گروه ديگرى قائل به كفايت استغفار شده‏اند.
امام صادق عليه السّلام مى‏فرمايد: از نبى اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم سؤال شد: كفاره غيبت چيست؟ فرمود: اين است كه هرگاه كسى را كه غيبتش را كرده‏اى به ياد آورى براى او طلب مغفرت كنى [3].
در كتاب علل الشرايع از حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده كه فرمود: غيبت از زنا سخت‏تر است.
سؤال شد: علتش چيست يا رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلّم؟ فرمود: زيرا زناكار توبه مى‏كند و خدا توبه‏اش را مى‏پذيرد، ولى غيبت كننده توبه مى‏كند امّا
خدا توبه‏اش را نمى‏پذيرد تا طرف مقابلش او را حلال كند [1].
هر يك از اين دو روايت دليلى بر يكى از دو قول هستند ولى روايتى از امام صادق عليه السّلام رسيده است كه مى‏تواند جامع بين دو قول باشد حضرت فرمود:
اگر غيبت كسى را كردى و او با خبر شد بايد از او طلب حليّت كنى ولى اگر مطلع نشد برايش طلب مغفرت كن [2].
دليل اين حكم اين است كه اگر شخص غيبت شده اطلاع نداشته باشد طلب حليت از او به منزله خبر دادن و موجب بر انگيختن فتنه و بر افروختن آتش كينه است.
اگر شخص غيبت شده به سبب مرگ يا مسافرت از دسترس خارج شده باشد مثل كسى است كه از غيبت خبر ندارد و استغفار كفايت مى‏كند.
14 - سخن چينى‏
«يكى از آفاتى كه از جانب زبان متوجه انسان است و باعث هلاكت او مى‏شود سخن چينى است».
خداوند متعال درباره كسانى كه به اين مرض كشنده مبتلا هستند مى‏فرمايد:
هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِيمٍ مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ اثِيمٍ عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِكَ زَنِيم 68: 11 - 14[3].
و مى‏فرمايد:وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ 104: 1[4].
در تفسير اين آيه شريفه گفته‏اند منظور از همزه سخن چين و منظور از لمزه غيبت كننده است.
نبى اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم مى‏فرمايد: هيچ سخن چينى داخل بهشت نمى‏شود [5].
و أمير المؤمنين عليه السّلام مى‏فرمايد: بدترين شما كسانى هستند كه سخن چينى مى‏كنند و بدين وسيله بين دوستان جدائى مى‏اندازند. و براى انسان‏هاى بى‏گناه در جستجوى عيبند [6].

امام باقر عليه السّلام فرمود: بهشت بر غيبت كنندگان و سخن چينان حرام است [1].
سخن چين كيست؟ سخن چين كسى است كه حرف ديگرى را به كسى كه سخن درباره‏اش گفته شده مى‏رساند، و آنچه را كه گوينده يا شنونده يا شخص ديگرى خوش ندارد آشكار شود، آشكار مى‏كند. اعم از اينكه مطلب را به وسيله سخن گفتن برساند يا به وسيله چيز ديگرى مثل نوشتن، رمز و اشاره. و فرقى نمى‏كند كه آنچه نقل مى‏كند عملى باشد يا گفتارى و فرقى نمى‏كند آنچه را نقل مى‏كند عيب و نقص گوينده باشد يا نه.
بنابر اين حقيقت سخن چينى همان افشاء سرّ و پرده درى است.
وظيفه انسان در مقابل سخن چين‏
كسى كه سخن چين، مطلبى را برايش نقل مى‏كند در مقابل او شش وظيفه دارد:
1 - اينكه او را تصديق نكند. چه اينكه، او فاسق است و قرآن مى‏فرمايد:انْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَيَّنُوا 49: 6[2].
2 - اينكه او را از اين كار منع كند. چه اينكه خداى تعالى مى‏فرمايد:وَ أْمُرْ بالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ 31: 17[3].
و سخن چينى از منكرات است و نهى از آن واجب.
3 - اينكه او را مبغوض دارد، زيرا او مبغوض خداست.
4 - اينكه به شخصى كه مطلب از او نقل شده گمان بد نبرد زيرا خداى تعالى مى‏فرمايد:
وَ اجْتَنِبُوا كَثِيرا مِنَ الظَّنِّ انَّ بَعْضَ الظَّنِّ اثْمٌ 49: 12[4].
5 - اينكه سخن چينى او را به تحقيق و تجسّس وادار نكند كه خداى تعالى مى‏فرمايد:وَ لا تَجَسَّسُوا 49: 12[5].
6 - اينكه خودش مرتكب كارى كه ديگران را از او نهى مى‏كند نشود، يعنى سخن چينى او را براى كسى كه سخن از جانب او نقل شده، نقل نكند.
در روايت است كه مردى نزد امير المؤمنين عليه السّلام آمده و درباره ديگرى بدگوئى كرد حضرت‏
فرمود: اى مرد ما در آنچه گفتى تحقيق مى‏كنيم اگر راست گفته باشى بر تو خشم مى‏گيريم و اگر دروغ گفته باشى عقابت مى‏كنيم و اگر بخواهى از تو دست برداريم «و درباره آنچه گفتى تحقيق نكنيم» رهايت مى‏كنيم، عرض كرد: يا امير المؤمنين دست از من بردار [1].
دو زبانى‏
دو زبانى عبارت از اين است كه وقتى انسان بين دو نفر مخالف قرار مى‏گيرد با هر دو موافق باشد و با هر كدام موافق ميلش صحبت كند. اين عمل عين نفاق است [2].
رسول گرامى اسلام صلى اللّه عليه و آله و سلّم مى‏فرمايد: در روز قيامت آدم دو زبان در حالى محشور مى‏شود كه يك زبان از جلو و يك زبان از پشت سرش بيرون آمده و از هر دو زبانش آتش شعله مى‏كشد تا گونه‏هايش را مى‏سوزاند. سپس گفته مى‏شود اين همان كسى است كه در دنيا دو چهره بود، و دو زبان داشت و به اين صفت در قيامت معروف مى‏شود.
امام باقر عليه السّلام مى‏فرمايد: چه بد بنده‏اى است بنده دو چهره دو زبان كه در پيش روى برادرش او را بسيار مدح و ثناء مى‏گويد و پشت سر، غيبتش را مى‏كند اگر خدا چيزى به برادرش عطا كند به او حسد مى‏ورزد و اگر گرفتارى پيدا كند، خوارش مى‏كند.
16 - مدح در هر مدحى كه صورت مى‏گيرد شش آفت نهفته است كه چهار آفت متوجه مادح و دو تاى ديگر متوجه ممدوح است.
آفات مادح‏
1 - گاهى مادح در مدح افراط مى‏كند و افراط منجرّ به دروغ مى‏شود.
2 - گاهى مادح دچار رياء مى‏شود، زيرا قاعده اصلى در مدح آن است كه مدح وسيله‏اى براى اظهار حبّ ممدوح باشد، ولى گاه مى‏شود كه خود مادح به آنچه مى‏گويد معتقد نيست و حبّى در دل ندارد، و لذا گرفتار ريا و نفاق مى‏شود.
3 - بسيار اتّفاق مى‏افتد كه مادح بدون تحقيق در حقّ ممدوح چيزهائى مى‏گويد كه نه از آنها اطلاع دارد و نه براى اطلاع يافتن راهى پيش رو دارد [1].
4 - گاهى ممدوح فاسق يا ظالم است و مادح باعث خوشحالى و سرور او مى‏شود و خوشحال كردن فاسق حرام است.
رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم مى‏فرمايد: هنگامى كه فاسق مدح شود خداى تعالى به غضب مى‏آيد [2].
آفات ممدوح‏
1 - در بيشتر موارد مدح باعث ايجاد كبر و خود پسندى در ممدوح مى‏شود و اين دو از مهلكات هستند.
2 - در بعضى موارد اگر كسى را به نيكى مدح و ثناء گويند خوشحال و مسرور مى‏شود و از خود راضى شده در راه خير سست مى‏شود [3].
اگر مدح از اين آفات سالم بماند اشكالى ندارد.
در حديث است كه نبىّ مكرّم اسلام صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: بر صورت مداحان خاك بپاشيد [4].
هنگامى كه شخصى على عليه السّلام را مدح كرد، حضرت عرض كرد: خدايا بر من ببخش آنچه را كه اين‏ها نمى‏دانند و مرا به گفتار اينان مؤاخذه نكن و مرا بهتر از آنچه گمان مى‏كنند قرار بده.

پروردگارا!  از بزرگوار جز بزرگواری نیاید.   

 

پروردگارا ! مرا نعمت دادی، ولی شاکر نیافتی.

به مصیبتم دچار ساختی، ولی صبورم ندیدی.

پس با ناشکری من، نعمت هایت را نستاندی

و با ناشکیبایی من بر شدّت آن نیافزودی.

پروردگارا!  از بزرگوار جز بزرگواری نیاید.   

 

 


**به نام خداوند بخشنده مهربان **

**به نام  مبـــــــارک خدا که نور عالم است **

**به نام  مبــــــــارک خدا که نور نور عالم  است **

**به نام  مبـــــــــــــارک خدا که نور بالای نور عالم  است**

**به نام مبــــــــــــــــــــارک خدا آن نام که مدبر امور عالم  است**

**به نام  مبـــــــــــــــــــــــــــــــــــــارک خدا آن که نور را از نور   آفرید** 

**ســـــــــــــــــتایش خدا را که نور را از نور آفرید**


چرا آقا ظهور نمی کنه ؟!

 


آقا بقیةالله هست و ذخیره ی الهی .

بخاطر اینکه واقعه عاشورا تکرار نشود نمی آید .

زیرا سنت الهی بر غلبه مستضعفین بر مستکبرین قرار گرفته

و اگر واقعه عاشورا تکرار شود

خلقت جهان بی نتیجه خواهد ماند و مکارم اخلاق کامل نشده

و الیوم اکملت لکم دینکم تحقق نیافته

و دین نیز کامل نخواهد شد .

 

   البته دلایل دیگه ای مثل آزمایش مردم و ... هم وجود داره ولی به نظر من این مهم ترین دلیله.

 

به نام نامی او

 

خدا.....الله....God....ویا.....

چه فرقی داره ؟؟!

مهم اینه که همیشه حسش کنی و عاشقش باشی که تازه اون موقع است که میفهمی خدا اصلا اسمی نداره و گفتنی نیست .......

بلکه چشیدنیه ..... مثه یه عشق شیرین

عاشقتم ای عشق من که....

با قلب معنوی ام حست میکنم

با چشم بی چشم ام  میبینمت

با زبان بی کلامم می ستایمت

و با عشق بی انتها میبوووووووووووووووووووسمت و عاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااشقتم

خدای ما ........ الله ما........... our God...............و......ای بی نام عاشق

عاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااشقتیم!

یا رب نکند یزید باشیم

 

یا رب نکند یزید باشیم

آن مار که می گزید باشیم

معتوت تمام تیرگیها

بر علت خود مزید باشیم

از طایفه ای که گوش هاشان

فریاد نمی شنید باشیم

در مهر و وفا چو اهل کوفه

نامریی وناپدید باشیم

یک ابن زیاد شیک تازه

با ژست ابو سعید باشیم

یک حارث دین فروش دیگر

درظاهر با یزید باشیم

در ظاهر خود نمایی از آب

در باطن خود اسید باشیم

از خولی شمر بی حیاتر

بر حرمله مرید باشیم

ویروس نفاق وخودپرستی

یک عارضه جدید باشیم

در حق کشی ودسیسه بازی

بدتر زابایزید باشیم

فرمان بر حرص خود پسندی

منت کش هر پلید باشیم

ترسان زبیان حق به وقتش

بر گندم ری عبید باشیم

مانند کسی که دست سقا

درظهر عطش برید باشم

باشیم و رها زخود نباشیم

مرغی که نمی پرید باشیم

در حاشیه ابن سعد ملعون

در واقعهها ولید باشیم

یانوکر پست رز پرستان

چون برده زر خرید باشیم

همسفر خیل کاس لیسان

بدتر زخود یزید باشیم

حسرت خور فرصت رهایی

وقتی که به سر رسیدباشیم

وقتی که به سر رسید باشیم

یا رب مپسند صبخ تاشب

آن کس که شتر ندید باشیم

دیدیماگر شتر بگوییم

فارغ زچک وعید باشیم

یارب نرسان دقیقه ای را

کز لطف تو نا امید باشیم

ما را برسان به کوثر عشق

شاید بشود شهید باشیم

سراینده:کامران شرفشاهی

فرعون و شیطان

 

مردى از اهل مصر خوشه انگورى نزد فرعون آورده و خواهش كرد آن را مرواريد نمايد.
فرعون آن را گرفته و بدرون خانه آمد و در اين انديشه بود كه چگونه خوشه انگور را مى توان جواهر نمود! در اين ميان شيطان به در خانه فرعون آمد و در را كوبيد. فرعون صدا زد كيست ؟ شيطان گفت : خاك بر سر خدائى كه نمى داند در پشت در چه كسى است ، پس داخل خانه شد و خوشه را از فرعون گرفته و اسمى از اسماء خدا را بر آن خواند و خوشه انگور جواهر گرديد.
آنگاه گفت : اى فرعون انصاف ده من با اين فضل و كمال شايسته بندگى نبودم ولى تو با اين جهل و نادانى ادعاى خدايى مى كنى و مى گوئى (من خداى بزرگ مردمم )؟!
فرعون پرسيد: چرا آدم را سجده نكردى تا از درگاه قرب خدا رانده شوى ؟ گفت : زيرا مى دانستم كه از صلب او مانند تو عنصر پليدى بوجود مى آيد

عرفان على

 

جملات زيبا گيله مرد

خاطره

 

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

به یه سفر تفریحی سه روزه ( سه شنبه ، چهارشنبه ، پنجشنبه – 28 ، 29 ، و 30 / 4 / 91 ) ، به شهرهای اردکان ، میبد ، یزد ، کرمان ، بم ، بمپور ، و ایرانشهر رفته بودم .

چهارشنبه شب در هنگام اقامه ی نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجد صاحب الزمان – علیه السلام – شیعیان در ایرانشهر ، امام جماعت مسجد دقایقی صحبت کرد و می گفت ، فردا شب ( شب جمعه ) سعی کنید دنبال ماه بگردید و استهلال ماه و دنبال ماه گشتن در شب اول ماه نبارک رمضان مستحب است .

1 – من در ذهن خودم می گفتم ، چطور دنبال ماه گردون گشتن استحباب داره ، ولی مگر می شه که دنبال ولیّ و سر پرست و امام خود ( اشاره به اهل سنت در خصوص ولایت امیر المومنین – علیه السلام - ) نگردیم ؟؟؟!!!

 

2 – خدایا

منم ماه خودم رو گم کردم

سال هاست که فراموشش کردم

ولیّ و سرپرست خودم را گم کردم

امام و پیشوای من غائب شده

از دست من ناراحته و مضطر شده و غائب شده

می گه تا خودتون نخواهید من نمیام

می گه اگر به اندازه وابستگی و تشنگی شما به آب ، منو می خواستید من می اومدم

خدایا شرمنده ام

خدایا شرمنده ام ؛ هم از روی تو ، و هم از روی ماهم !!!

میون ماه من تا ماه گردون ، تفاوت از زمین تا آسمان است

پس اگر دنبال ماه گردون گشتن مستحبه ، حتما دنبال ماه تابان وادی عشق گشتن واجبه !!!

الهی ماهم رو برسون !

خدایا به حقّ این ماه مبارک ؛ ماهم را به من برگردان !!!

ماهم را برسان !!!

 

پنجشنبه 29 /4 /  91 -   ساعت 45 / 19  - آسمان زاهدان  

 

 

 

بوی ظهور در شامه ی جهان پیچیده است

 

بوی ظهور در شامه ی جهان پیچیده است . صدای گامهای کسی که آمدنی ست در گوش گیتی طنین افکنده است . آینه ها تمام قد ، به صیقل زنگارهای خویش ایستاده اند ...

آنان که الفبای ظهور نخوانده اند ، گمان می برند که فرو ریختن بنای الحاد شرق ، کاخ شرک غرب را محکم می کند ، غافل که این زلزله با تمامت استکبار در آویخته است و شرق و غرب نمی شناسد . این زلزله بناست که سدهای ستم را بشکند ، دوره های فاصله را پر کند و برج و باروی علو استکبار را از میان بردارد ....

و اکنون عطش ظهور لبهای همه مظلومین جهان را کویری کرده است .

اما ...

اما این لحظه های آخر انتظار ، همیشه سخت می گذرد ...

خداوند ، این چشمان خسته مان رابه ظهور عزیزش و عزیزمان روشن کناد ، ان شاءالله .

نگاه مهربون آقا...

 

سكوت...

نفس هامون...

نگاه مهربون آقا...

اشك ها...

مي خواهم نو شوم...بايد نو شوم ....

 

امشب همه ي خودم را بيرون  ريخته ام......

مي خواهم تا عيد نيامده پيشا پيش خودم را حسابي بتاكانم!

 بايد تكانده شوم...

مي خواهم انطور شوم كه مي خواهم........

بدون توقع از كسي ....

خودم يك تنه همه ي كارهاي اين خانه را انجام ميدهم.....

مي خواهم نو شوم...بايد نو شوم ....

بايد با تغييرات كنار بيايم...بايد نوشوم...بايد...

بعد از شهدا ما چه کرده ایم؟

 

 

کاش از ما نپرسند!

ای کاش از ما نپرسند که بعد از شهدا چه کرده ایم؟!

از این سوال سخت شرم دارم. از اینکه اینقدر رفاه زده ام.

از صدای خواب آلوده ام شرم دارم.

اصلاً مگر صدای خواب آلود من به گوش کسی خواهد رسید.

و می دانم که اگر امروز با جماعت شهدا مواجه شوم همان کلام نورانی

امیرالمومنین علیه السلام را خواهم شنید؛ آنجا که به مردم دنیا طلب کوفه فرمودند:

سوگند! اگر ما هم مثل شما (راحت طلب) بودیم،عمود دین برپا نمی شد.درخت

اسلام خوش شاخ و برگ و خوش قد و قامت نمی شد. به خدا قسم از این به بعد

خون خواهید خورد و... ( نهج البلاغه / خطبه ۵۶)

می دانم که اگر با شهدا مواجه شویم آنان خواهند گفت:

اگر ما هم مثل شما پای ارزش های انقلاب کوتاه می آمدیم،امروز نهال انقلاب به

این شجره طیبه ، تبدیل نمی شد. شجره ی زیبایی که اصل آن ثابت و شاخ و برگ

آن در آسمان هاست.

اما احساس می کنم باید باز خوانی دوباره ای از فرهنگ جهاد و شهادت داشته

باشیم تا خود را به راه و رسم مسافران ملکوت نزدیکتر نماییم.

به یاد حماسه آفرینان عملیات مرصاد

 


این روزها شکستن دل آدم ها افتخار شده است

این روزها اگر بی خیال باشی و سکوت کنی 

و در خفا بر بی خیالی‌ات بخندی... آرام میشوی! کیف میکنی!

این روزها دیگر از مرگ ارزش ها نمی میری

یادمان رفته است هنوز یک نیم نسل کامل هم از عروج پروانه ها نگذشته است

که ما گستاخانه لرزش شانه های نخلستان های جنوب را از یاد برده ایم

بوی خون را می فهمی؟هنوز بوی خون از خاک شلمچه ، طلائیه و جزیره مجنون

به مشام میرسد

هنوز قلب نخلستان‌های خوزستان با اضطراب میزند

اما دریغ از دل آدم ها ، از نگاه بی تفاوت آدم ها...

از خستگی هایی که دوباره احساس نمی شوند

دوباره گوش کن! میشنوی...؟

سکوت افکار پریشانت را صدایی میشکند:

اگر عقل تو کله شان بود ، نمی رفتند! راست میگویی... راست میگویی!

اگر عقل زمینی ما در سرشان بود ، اگر عقل خاکی ما در سرشان بود...

حتی خیال رفتن هم به سرشان نمیزد

چه بد فهمیدیم... چه بد میزبانی بودیم

چه بد مهمان نوازی کردیم... چه راحت قضاوت میکنیم...!چه راحت از دنیای

پوشالی غرورهایمان آنها را راندیم!

و در عوض آنها چه زیبا لبخندشان را حتی تا آخرین لحظات عروجشان از ما دریغ

نکردند

رفتند و ما را گذاشتند

تا غرق شویم در دنیای خیالی بازی هایمان...


 

الهی سپاس

 

 

خدایا ...
هیچ می دانی که همیشه به موقع
به دادِ دلم.. تو می رسی ؟؟!
آنجا که خسته ام ..
آنجا که دل شکسته ام ..
آنجا که ازهمه ی عالم و ادم گسسته ام ..
همیشه تو همان دستی هست
که می گیری از دلم غبارِغمها را،
خدایِا..... سپاس

خدا

 

از تصادف جان سالم به در برده بود و می گفت زندگی اش را مدیون ماشین مدل بالایش است و
خدا همچنان لبخند میزد

افعی را نبوسید!

 

 
مرغ گران شده؟


خدا را شکر که بریانمان نمی کنند.

گوشت گران شده؟

خدا را شکر که سلاخیمان نمی کنند.

این راگفتم برای همه آنهایی که آب در آسیاب دشمن می ریزند .

تردید نکنید اگر روزی دست اجنبی به این مملکت برسد ،حتی اگر مسلمانیتان را انکار کنید ،به جرم مسلمان زادگی سلاخی می شوید !

این مملکت را ما باید بسازیم بدون بوسیدن افعی!

 

هشدار جدی به دختران مجرد ایرانی

 

 

طنز برای رفع خستگی

به زودی دختران چینی با مهریه کم وارد کشور می شوند!

سارا جین هو یانگ: ۲ سکه بهار آزادی،
صاحب آپارتمان شخصی در پكن، دختر حاجی...

فریبا شان جان هو: ۲ سکه بهار آزادی،
Miss Word 2009چین، دكترای هوا فضا

آرزو تانگ یو شوآ: ۱سکه بهار آزادی،
بابا ننه پول دار، مطیع و سربه راه تضمینی

غزل سان شی مون: ۴سکه بهار آزادی،

سوسن جینگ مین: ۳ سکه بهار آزادی،
تك فرزند مادرمرده

ماندانا اون چون: 5 سکه بهار آزادی،
با ارائه رضایت قبلی جهت زن دوم

 

                                                                       جواب يکرنگی را با اطمينان بده

                                                                 جواب مسئوليت را با وجدان

                                                              جواب حسادت را با اغماض

                                                         جواب خواهش را بی غرور

                                                  جواب دورنگی را با خلوص

                                            جواب بی ادب را با سکوت

                                   جواب نگاه مهربان را با لبخند

                                جواب لبخند را با خنده

                           جواب دلمرده را با اميد

                        جواب منتظر را با نويد

                  جواب گناه را با بخشش

 جواب سلام را با عليک بده

       جواب تشکر را با تواضع

              جواب کينه را با گذشت

                 جواب بي مهری را با محبت

                         جواب ترس را با جرأت

                                جواب دروغ را با راستی

                                        جواب دشمنی را با دوستی

                                                جواب زشتی را به زيبايی

                                                        جواب توهم را به روشنی

                                                                جواب خشم را به صبوری

                                                                       جواب سرد را به گرمی

                                                                          جواب نامردی را با مردانگی

                                                               جواب همدلی را با رازداری

 

زلال باش

 

 

یا ایها الذین آمنوا تقوالله حق تقاته. آل عمران102

آب گواراست و صدای آب هم آرامش بخش است.

اما آبی که زلال باشد.

وگرنه آب گل آلود نه گوارایی دارد و نه ارامش می بخشد...

من و تو هم مثل آبیم.اگر صاف و صادق باشیم، دیگران در کنار ما راحت و آسوده اند وگرنه مایه رنج آنها خواهیم بود.

و چیزی که آدم را زلال و تصفیه می کند تقوا است ...

تقوا یعنی:

نامردی نکن...

بی انصاف نباش...

حرف کسی را پیش دیگری مبر...

حرف کسی را پیش کسی نزن...

و ..................................

قرآن از ما همین را می خواهد:

اتقو الله

باتقوا باشید.

آگاه باش

 

 
وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً    اسرا ایه 36

وقتی به تاریکی میرسی می ایستی و قدم از قدم بر نمی داری  وقتی هم که یک مسئله برایت تاریک است و روشن نیست یعنی نمی دانی درست است یا نه...

بایست...و هیچ داوری و قضاوت نکن و اجازه حرکت و گفتن به زبانت نده!

این سفارش حق است:

و لا تقف ما لیس لک به علم !

چیزی که به آن آگاهی نداری و برایت روشن نیست دنبال نکن...


در نظر سنجی این طرح شرکت کنید...


شیرین باش

 

 
وَ لا تَسْتَوِى الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتى، هِىَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذى بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَ نَّهُ وَلىٌّ حَميمٌ  فصلت آیه 34

کنار چای همیشه یا قند است یا شکر به همین خاطر هم هست که گوارا میشود.

یادت باشد بعضی ها چای اند..

یعنی تلخ اند.

پس با آنها شکر باش.

یعنی:

شیرین حرف بزن،شیرین رفتار کن...

بقول سعدی:

شیرین حرکات باش.

این سفارش خداست:

ادفع بالتی هی احسن

بدی های دیگران را با خوبی های خود دفع کن

یعنی اگر دیگران تلخ بودند تو شیرین باش..

وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا / نساء آیه 86

 

به گل آب بدهی گلاب می دهد. یعنی همان چیز، بهترش را ب شما بر میگرداند. خدا دوست دارد مثل گل باشیم.

یعنی هرکس به ما محبتی کرد با محبت بیشتر پاسخ بدهیم.


اذا حییتم بتحیه فحیو باحسن منها

هنگامی که شما را احترام کردند شما زیباتر احترام کنید.

میانمار

 

 

بسم الله القاصم الجبّارین

هنوز مستعمره است

و آتش تهیه‌ این جنایت

هنوز از انگلستان و واشنگتن تدارک می‌شود

همیشه پای یک زن در میان است

زنی که از قاهره به تل آویو می‌رود

از تل آویو به کابل

و هر شب نقشه‌ کشتار را تدارک می‌بیند

فعالان صلح جهانی

برایش کف می‌زنند

پسر علی‌اف خوابش را می‌بیند

و شاه عربستان عکسش را کنار اجدادش گذاشته است

او همه جا می‌رود

اعراب شکم گنده از بوی ادوکلنش زبانشان بند می‌آید

میانمار هنوز مستعمره است

5بعلاوه یک سکوت می‌کند

کشتارها ادامه دارد

مردی شبیه چنگیز و هلاکو

تین سین

آتش پرستی فاشیست که قبل از همه

بودا را آتش زد

مردی از تار و پود خوک و شراب

با قلبی از لجن و کثافت

برادر دوقلوی زنی که موی بلوند دارد

و آمده است جهان را به هم بریزد

که حالم از شعار دموکراسی‌اش به هم می‌خورد

تین سین برادر دو قلوی خانم کلینتون است

خوش خدمتی‌اش را

با کشتار مسلمانان تمام کرد

حال آن که بودا به صلح می‌اندیشد

بودا تعلیم آرامش است و دوستی

تین سین اما نواده‌ هلاکوست

پسر غیر شرعی هیتلر است

اگر می‌دانستم به سانچی نمی‌رفتم

مجسمه بودا نمی‌خریدم

چرا که بودا و کریشنا در این کشتار

سکوت کرده‌اند و

بودای خوابیده در قفسه

انگار قصد بیدار شدن ندارد!

(علیرضا قزوه)...

قتل عام انسانیت

 

 

قدرت رسانه ای یعنی اینکه کشته شدن 100 نفر در حوله سوریه  توسط تروریست های مسلح وارداتی ترکیه و قطر و عربستان،با حمایت انگلیس و آمریکای جنایتکار مستکبر،  را وارونه کنند و چپ و راست به خورد ساده لوحان دهند اما کشته شدن مردم مظلوم میانمار در سکوت رسانه ای جهان؟!!!مردم بحرین که دیگر حرفش را نزن.  کشته های سوریه ضد حقوق بشری است و کشته های میانمار برای  حقوق بشر....؟!!!

خداوند بساط فرعونیان زمان،آنانیکه زیر مجسمه آزادی با کراوات،امضای خون میکنند یا در محفل ملکه،طومار فریب و نیرنگ مینویسند،زودتر برچیند که آنگاه همه دانند چه روح و ریحانی در جهان نمود می یابد



آجرک الله بقیه الله
به من خبر رسيده كه يكى از آنان به خانه زن مسلمان و زن غير مسلمانى كه در پناه ‏اسلام جان و مالش محفوظ بوده وارد شده و خلخال و دستبند،گردن بند،و گوشواره ‏هاى آنها را از تن‏شان بيرون آورده است...در حالى كه هيچ وسيله‏ اى براى دفاع جز گريه و التماس كردن نداشته‏ اند،آنهابا غنيمت فراوان برگشته ‏اند بدون اينكه حتى يك نفر از آنها زخمى گردد و يا قطره ‏اى خون‏ از آنها ريخته شود اگر به خاطر اين حادثه مسلمانى از روى تاسف بميرد ملامت نخواهد شد،و از نظر من‏ سزاوار است!
(نهج البلاغه خطبه 27)
ای اقیانوس ایستاده عدالت ، یا مهدی ...
ای فرزند خلف زهرا و ای علی حاضر و امام زمان...
برخیز و ببین و بشنو صحبت از خلخال یک پیرزن یهودی نیست سخن از تجاوز به پنج هزار زن مسلمان است .
سخن از جنین هایی است که از رحم مادر بیرون کشیده می شوند.
سخن از انسانهایی است که زنده زند در آتش سوختند ،نه یک نفر و نه ده نفر که بیست هزار نفر...
ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس
برگرد ...
برگرد...
برگرد آقا جان اینها می گویند بودایی ها صلح طلب هستند
اینها می گویند باید "دالایی لاما " را الگوی صلح خویش قرار دهید ... همو که بوسه بر دست شیمون پرز زد و در برابر دیوار ندبه شاید چنین روزی را آرزو می کرد...

یا ابا صالح ای صلاه روز آدینه برگرد...
اینان که در میانمار به خاک و خون کشیده می شوند مسلمانند و حب رسول خدا در دل دارند.
اینان روزی پنج مرتبه تو را اقامه می کنند هرچند نمی دانند. مولا جان تو را به علی اصغر های بیگناه این امت برگرد..

برگرد ...
اعتراف می کنیم بی تو نمی توانیم  برگرد..
 جهان تشنه عدالت فرزند علی است
مولای آوارگان و مظلومان  تو را نشاید که آه و فغان بیوه زنی را بشنوی و اجابت نکنی ...

تو امام زمانی ، یابن امیرالمومنین برگرد اینها مسلمانند.

سخن از خلخال نیست ، حرف ناموس است.

مولا جان قمه به دستان بودایی به  هیچ کس رحم نمی کنند... برگرد.
مولا جان اینجا اگر سگ یک یهودی را برانند شورای امنیت قطعنامه صادر می کند،
برگرد ... شورای امنیت صدای این ظلم کبیر را نمی شنود، اینها گوش ها شان بدهکار ما نیست.
آقا جان سخن از سرخ پوشان یزیدی نیست حرف سرخ جامگان بودایی است.
آقا جان آن یک( کلینتون) که به میانمار رفت به یمن قدومش تا کنون بیست هزار نفر را قربانی کرده اند.هیچ کس هیچ چیز نمی گوید گویی اتفاقی نیافتاده.
مولا جان اینجا هم  برای سرهای بریده هدیه می دهند دیگری( اشتون) گفت تمام تحریم های دولت میانمار لغو خواهد شد چرا که اصلاحات را آغاز کرده است.
مولا جان اینجا اصلاحات یعنی مسلمان کشی ...
أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لكِنْ لا يَشْعُرُون
آقا جان سخن از خلخال نیست سخن از خیمه سوزانی دیگر است...سخن از اصحاب اخدود است همانی که اینها هلوکاست می نامند...

سخن از خلخال نیست حرف اشک های روان بر گونه هاست...

آقا جان سخن از خلخال نیست حرف نشستن عمود های آهنین بر سر هاست ..
آقا جان سخن از خلخال نیست حرف حلقوم های بریده است... اینجا یه جای این که سر ها را به نیزه کنند نیزه را در سرها می کنند...
اینجا آب را بر مسلمانان نبستند ، مسلمانان را به آب بستند...

تو را به محاسن به خون خضاب شده ، تو را به گونه به خاک کشیده شده ،تو را به پیشانی شکسته برگرد...
برگرد فقط برگرد ... هیچ اتفاق دیگری مرا آرام نخواهد کرد...
به امید ظهور مولی  و سرورمان حضرت حجت (عج) که صد البته نزدیک است...