جعل بشارت ظهور صوفیّه در قرآن

در یکی از وبلاگ ها مطلبی رو دیدم. قسمتی از اون رو براتون میذارم.

 

تاريخ : پنجشنبه بیست و چهارم اسفند 1391 | 15:13 | نویسنده : مهدی
 
نویسنده:علیرضاعرب
 
«یا ایّها الّذین آمنوا من یرتدّ منکم عن دینه فسوف یأتی الله بقوم یحبّهم و یحبّونه اذلّة علی المومنین اعزّة علی الکافرین یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون لومة لائم»(1)

«ای مومنان! هر یک از شما که از دینش برگردد (اهمیتی نخواهد داشت زیرا) خداوند بزودی جمعیّتی را به وجود می آورد که آن ها را دوست می دارد و آن ها نیز او را دوست می دارند.نسبت به مومنان متواضع و نسبت به کافران سختگیر هستند.در راه خدا مجاهده و تلاش می کنند و از سرزنش هیچ سرزنشگری نمی ترسند.»



خدای تعالی در این آیه شریفه ای که نقل شد به روشنی هر چه تمام تر بشارت می دهد که بزودی گروه و جمعیتی را در امت اسلام ایجاد خواهد کرد که نشانه های بر شمرده شده در آیه را - که نشانه های صوفیه صافی مشرب است - خواهند داشت.این آیه را بررسی می کنیم تا ببینیم آیا مدعایی را که مطرح کردیم اثبات می شود :

1.خدای تعالی یکی از مشخصه های دینی را که می پسندد عبارت از برقراری رابطه ای بر اساس «محبت و عشق» میان خود و بندگانش می داند : «یحبّهم و یحبّونه»یعنی دینی که خدای تعالی می پسندد بر مدار قواعد خشک فقهی نمی چرخد بلکه بر مدار طربناک «عشق و محبّت» می گردد.تنها گروهی که در میان امت مسلمان مبنای دینداری و دین ورزی اش بر «محبّت و عشق» استوار است و به همین جهت بسیار مورد طعن و انتقاد و تمسخر علما و فقها واقع شده اند صوفیّه هستند.پس بشارت به وجود آمدن گروهی که ستون دینداری و دین ورزی اش بر «محبّت و عشق» استوار است ، در حقیقت ، بشارت پا به عرصه وجود نهادن صوفیّه است.

سوالم اینه که صوفیه در کدام جهاد شرکت کرده؟
 
در انقلاب ایران چند تا شهید داده؟
 
در جنگ تحمیلی چند تا شهید داده ؟
 
که مصداق مجاهده و تلاش و سخت گیری با کفار باشه ؟

شناخت فرقه ی آيين رايل

آيين رايل چه نوع آييني است و چه انتقادهايي بر آراء و عقايد اين آيين وارد است؟


مکتب رايل مدعي است تمامي پيامبران الهي را قبول دارد با اين تفاوت كه ايشان را نه خداوند، بلکه انسان‌هايي ساکن کرات ديگر فرستاده‌اند که بيست و پنج هزار سال پيشرفته تر از انسان هاي زميني مي باشند. از سه منظر مي توان به ارزيابي مدعيات اين مذهب نوساخته بشري پرداخت:
الف- از جهت مقدار هماهنگي ادعاهاي اين دين با آموزه هاي اديان بزرگ، زيرا اين دين خود را مخالف اديان الهي ندانسته بلکه آن پيامبران را نيز رسولان الوهيم( نام انسا‌ن‌هاي كرات ديگر) مي‌داند حال مهمترين پرسش اين است که اگر اين پيامبر جديد يعني رايل ادامه دهنده راه همان انبياء الهي است پس اين همه تفاوت و تناقض از کجا آمده است؟ به برخي از اين تناقضات اشاره ميکنيم:
1. چگونه است که در قرآن مي‌خوانيم که خداوند متولد نشده و موجودي از او متولد نمي شود
[1] ولي رايل مدعي است که الوهيم (همان موجود يا موجوداتي که پيامبران را فرستاده اند) از نسل‌هاي قبلي الوهيم به دنيا آمده و اين سلسله به دنيا آمدن‌ها تا بي‌نهايت ادامه پيدا مي‌کند.
2. اين دين مي‌گويد از طرف همان موجودي آمده است که حضرت محمد (ص) را فرستاده است حال اين سوال پيش مي آيد که پس چگونه در قرآن کريم حضرت محمد(ص) آخرين پيامبر دانسته شده است
[2] و آيا الوهيم نمي دانست که 14 قرن بعد بناست پيامبر ديگري براي انسان‌هاي زميني بفرستد؟
3. تمامي اديان الهي بر غير مادي بودن و ناميرا بودن خداوند و نيز ازلي و ابدي بودن او تأکيد دارند در حالي که الوهيم موجودي است ميرا و از پدران خود به وجود آمده است و نيز در مکاني خاص زندگي مي کند و به چشم ديده مي‌شود . آيا الوهيم فراموش کرده که در کتاب‌هاي قبلي خود به مردم چه پيامي داده و خود را چگونه معرفي کرده است؟
4. اصلي ترين پيام رايل جانشيني علم به جاي مذهب است که در جاي خود به آن خواهيم پرداخت، ولي اکنون سخن دراين جاست که چرا الوهيم توسط فرستادگان پيشين خود، دين و مذهب براي انسان ها فرستاده، ولي اينک همان پيام‌ها را نفي مي‌کند و علم را جانشين مذهب ساخته است؟ آيا اين تناقض در رفتار از موجودي که به ادعاي رايل بيست و پنج هزار سال پيشرفته تر از زمينيان است پذيرفتني است؟
5 . مهم‌ترين تناقض سخنان رايل با تعاليم انبياء الهي در اصلي‌ترين مدعاي رايل نهفته است، و آن انكار موجودي به نام خداست. باور به خدا ركن اصلي اديان الهي است. چگونه كسي كه اين اصل را قبول ندارد مي‌تواند ادعا كند كه همه اديان را به رسميت مي‌شناسد.
6. رايل دين بودا را نيز در كنار ساير اديان و فرستاده الوهيم مي‌داند و بلكه مدعي است دين بودا با كمي اصلاح، همان دين رايل خواهد شد. ولي نكته جالب آن است كه بودا ديني است كه رهبر و بنيان‌گذار آن هيچ‌گاه ادعاي آمدن از سوي خدا نكرد و فقط مردم را به سوي اخلاق متعالي دعوت مي‌كرد
[3]. حال بايد ديد چگونه الوهيم پيامبري فرستاده‌ كه خودش چنين ادعايي ندارد.
7. رايل براي آن‌كه سخنانش مشتري بيشتري جذب كند، هر آن‌چه را كه دين ناميده شده است، فرستاده الوهيم مي‌داند، حتي بهاءالله را كه هيچ يك از مسلمين و بلكه هيچ يك از جهانيان او را پيامبر نمي‌دانند فرستاده الوهيم مي داند. اصولاً بهاييت ديني است دست‌ساز و لااقل در ايران همه زواياي تاريخي آن بر مردم روشن است.
8. بررسي اين تناقضات فرصتي بيش از اين نوشته كوتاه مي‌طلبد، اموري هم‌چون ادعاي اين كه بهشت حضرت آدم و حوا در اسرائيل كنوني بوده و اين نكته را به قرآن نسبت مي‌دهد در حالي كه در قرآن از اين نكته خبري نيست و يا اين كه مدعي است پيامبر با سفينه فضايي به معراج رفته و با خدا ملاقات كرده است در حالي كه به تصريح قرآن خدا ديدني نيست و اين كه وحي را همان تله پاتي دانسته و ... دقت در اين ادعاها نشان‌گر ضعف اطلاعاتي كساني است كه اين سخنان را منتشر مي‌كنند و اطلاعاتي بسيار ناچيز از ساير اديان دارند. چنان كه در يكي از نوشته‌هايشان سوره آل عمران را سوره عمران نوشته‌اند.
ب- راه ديگر بررسي و ارزيابي گفته‌هاي رايل سنجش سخنان او با حقايق فلسفي و علمي است.
1. رايل الوهيم را انسانهايي مي‌داند كه انسان‌هاي پيشرفته قبلي، آن‌ها را خلق كرده‌اند و آن قبلي‌ها نيز مخلوق نسلي قبل از خود مي باشند و همين طور اين سلسله تا بي‌نهايت ادامه دارد. در حالي كه اگر سازنده اين افسانه، آشنايي بيشتري با فلسفه داشت، مرتكب چنين اشتباهي نمي‌شد. زيرا به لحاظ عقلي امكان اتصال سلسله به بي‌نهايت وجود ندارد و بالاخره اين سلسله بايد به جايي منتهي شود. اين نكته نه تنها مدعاي ماست بلكه اين اصل( محال بودن تسلسل) از پايه‌هاي تفكر عقلي در غرب و شرق مي‌باشد
[4].
2. رايل مي‌گويد كه پيامبران پيشين در سرزمين الوهيم با شيوه مهندسي ژنتيك، دوباره سازي شده‌اند و رايل آمده تا جهان را براي بازگشت ايشان آماده كند. مي‌پرسيم اگر اين پيامبران زنده‌اند چرا خود براي تبليغ اين دين به زمين نمي‌آيند اگر حضرت عيسي(ع) بيايد و پيام الوهيم را به مسيحيان برساند آيا گمان نمي‌كنيد كه مردم بيشتري اين پيام را بپذيرند؟
3. رايل معتقد است که علم را به جاي مذهب براي مردم به ارمغان آورده است. پرسش ما اين است كه كدام علم؟ علمي كه همه روزه بخشي از دست‌ آوردهايش مورد مناقشه قرار گرفته و دانشمندان به اشتباه خود در آن زمينه اعتراف مي‌كنند، چگونه مي‌تواند جانشين مذهب و راهنماي انسان باشد؟ گوينده اين سخنان اگر اطلاعات بيشتري درباره تاريخ تفکر بشر و يا حداقل جريان‌هاي فکري حاکم در مغرب زمين داشت، چنين ادعايي را مطرح نمي‌كرد. زيرا بشر در قرن 18و اوايل قرن 19 ميلادي يکبار به علم ايمان آورد و با گذشت زمان و پيشرفت علم و نيز تنقيح باورهاي فلسفي خود به اين نتيجه رسيد كه علم به تنهايي نمي‌تواند درد‌هاي بشر را درمان كند و لذا امروزه نسبت به علم پرستي خودکافر شده است
[5] و روي به درگاه خداوند گذاشته است. گذري بر مکاتب سيانتيستي و علم گرايانه و نيز فلسفه‌هاي پوزيتويستي در تاريخ سه قرن اخير اروپا به راحتي نشان مي دهد که بشر امروز علم را شايسته آن نمي‌داند که مورد تعلق ايمان باشد. امروزه دانشمندان مهم فلسفه علم، درباره واقع نمايي گزاره‌هاي علمي به ترديد افتاده و بسياري از ايشان به صراحت، علم را براي اداره زندگي بشر ناکافي مي‌دانند[6].
4. رايل مدعي است انسان‌هاي كره زمين و نيز ساير موجودات زنده توسط مهندسي ژنتيك ساخته شده‌اند. در اين مدعا اولاً معلوم نيست كه اصل حيات از كجا آمده است و ثانياً معلوم نيست چرا هر انساني كه به دنيا مي‌آيد داراي پدر و مادر است و از نطفه انساني ديگر به وجود مي‌آيد و اين علم ژنتيك كي و توسط چه كسي به كار رفته است؟
ج- راه سوم مطالعه اين آيين ساختگي، بررسي ساختار دروني مدعاهاي ايشان است:
رايل در توجيه اين که چرا الوهيم پس از فاجعه هيروشيما تصميم به معرفي خود به جهانيان گرفته است مي گويد زيرا در اين زمان الوهيم به اين نتيجه رسيد که ممکن است بشر از علم خود در مسير خطرناکي استفاده کند. حال مي‌پرسيم آيا قبل از آن هيچ فاجعه‌اي رخ نداده بود که از علم سوء استفاده شود؟ آيا خود جنگ جهاني و كشته شدن چندين ميليون انسان توسط سلاح‌هاي کشتار جمعي ساخته شده با استفاده از علم بشر کافي نبود؟ و جالب است که بسياري از انسان‌ها نيز در همان زمان و بلکه قبل از آن به اين نتيجه رسيده بودند که ممکن است دستاوردهاي علمي بشر در مسيري به کار گرفته شوند که به صلاح انسان و بشريت نباشد. پس الوهيم چه تفاوتي با انسان دارد و اين پيشرفت چندين هزار ساله چه فايده‌اي داشته است؟
رايل خود را پيام‌آور موجوداتي مي‌داند که از نظر علمي بسيار پيشرفته‌تر از انسان‌ها هستند ولي از اين مدعا هيچ نشاني در خود رايل مشاهده نمي‌شود. به نظر مي‌رسد لااقل خود او بايد به وسيله علم ژنتيک خلق شده باشد و نيز خود از دانش‌هاي علمي بشر بي‌نياز باشد. ولي چنين نيست. در حالي كه پيامبران الهي در زمينه آن چه که گفته‌اند سرآمد تمامي بشريت در تمامي طول تاريخند و مثلا در زمينه معارف الهي که ره‌آورد ايشان است هميشه بالاترين و عميق‌ترين سخنان را گفته‌اند و در عين حال، خود نيازي به ديگران در اين مورد نداشته‌اند. ولي گويا رايل، هيچ يک از اين صفات را ندارد. و اصلا اگر رايل از کرات ديگر خبر دارد نشانه آن چيست؟ چرا هيچ نظريه جديد علمي و يا تکنولوژي نوي براي انسان‌ها نياورده است؟ و جالب است که هر چيزي را که ادعا مي‌کند حاصل تلاش و کوشش خود بشر زميني است. علم ژنتيک و کشف سيارات جديد و ... همه و همه حاصل علم همين انسان هستند؟ آيا رايل که مدعي است به سرزمين الوهيم سفر کرده است مي تواند يک سياره جديد به انسان‌ها معرفي کند؟ در پايگاه اطلاع رساني رايل از اين كه رايل هم‌چنان زنده است اظهار خوشحالي شده است، پرسش اين است كه اگر امكان شبيه سازي به وسيله مهندسي ژنتيك وجود دارد، ديگر زنده و يا مرده بودن رايل چه تأثيري دارد؟ اگر اين خدايان خيالي اين‌قدر قدرتمند هستند چگونه مي‌گويند اگر اسرائيل از ساخت سفارت ما جلوگيري كند از ساخت آن پشيمان شده و آن را به جاي ديگري منتقل خواهند كرد؟ اگر بنا باشد اشكالات دروني اين دين ساختگي شمرده شود نيازمند چندين جلد كتاب خواهيم بود. به علاوه كه منابع اصلي اين مدعاها را در اختيار نداشتيم كه اگر مي‌بود بي‌محتوايي مدعاهايشان بيش از اين آشكار مي‌شد.
استفاده رايل و هوادارانش از چند اصطلاح خاص علمي که در روزنامه ها ونشريات رايج شده اند، نشان‌گر آن است که او و طرفدارانش نه تنها در زمينه علوم ديني و علوم عقلي هم‌چون فلسفه ناتوانند بلکه در دايره دانش تجربي نيز بسيار بي اطلاع هستند و از بسياري از تحولات در عرصه علم خبر ندارند و به همين دليل به چند اصطلاح همه فهم پناه برده‌اند.و براي نمونه حتي پيش بيني‌اي از آينده علم بشر نيز ندارند چه رسد به اين كه خود سهمي در پيشرفت علم داشته باشند.
تمامي شواهد دروني مدعيات رايل و نيز مقايسه آن با داده‌هاي عقلاني و وحياني و نيز علم تجربي نشان مي‌دهد كه اين دين ادعايي، نه تنها ديني اصيل نيست بلكه مخترعان اين عقيده از نظر اطلاعات ديني و علمي و فلسفي در سطح بسيار پاييني قرار دارند به گونه‌اي كه براي ساختن اين مذهب خيالي حتي زحمت مطالعه دقيق ساير اديان را به خود نداده‌اند
[7].[1] . توحيد/3.
[2] . قرآن كريم.
[3] . هيوم، رابرت، اديان زنده جهان، ترجمه : عبدالرحيم گواهي تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1373، ص91.
[4] . براي اطلاع از اين بحث در فلسفه اسلامي رك: مصباح يزدي ، محمد تقي، آموزش فلسفه، تهران: سازمان تبليغات اسلامي، 1368، ص75- 85، و در فلسفه غرب رك: ژيلسون، اتين، مباني فلسفه مسيحيت، ترجمه: محمد محمد رضايي و سيد محمود موسوي، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1375، ص 113.
[5] . درباره تاريخ تفكرات علم‌گرايانه و افول آن رك: ژيلسون، اتين، نقد تفكر فلسفي غرب، ترجمه : دكتر احمد احمدي، تهران، انتشارات سمت، 1380، فصل يازدهم از اين كتاب ارتباط بيشتري با اين بحث دارد. و نيز رك: نصر، سيدحسين، جوان مسلمان و دنياي متجدد، ترجمه ، مرتضي اسعدي، تهران، طرح نو، 1375، ص 264- 281.
[6] . براي اطلاع از مباحث رايج در فلسفه علم رك: تاونس، چارلز، اچ، مقاله ، تلاقي علم و دين، ترجمه : فرهاد مشتاق، درج شده در مجله قبسات، شماره اول از سال دوم بهار 1376، ص30- 39.
[7] . تمامي اطلاعات مربوط به اين دين از سايت اختصاصي اين كيش أخذ شده است، و به دليل ارائه ناقص اطلاعات از سوي هواداران اين كيش كمبود شناخت از اين دين مشهود است.

شناخت فرقه موريش ساينس تمپل


فرقة موريش ساينس تمپل چگونه فرقه‌اي است؟


موريش (Moorish ) در لغت انگليسي به معناي «وابسته به اهالي شمال آفريقا» و ساينس (science ) به معناي علم و دانش و تمپل (Temple) به معناي معبد و پرستشگاه مي‌باشد. و تركيب اين سه كلمه كه عبارت مي‌شود از: «Moorish science temple» عنواني است براي فرقه‌اي كه در آمريكا تحت اسم اسلام در بين سياهان فعاليت مي‌كند. اين فرقه با متأثر گرديدن از فرقه «قاديانيه» يا «احمديّه» منسوب به ميرزا غلام احمد قادياني ـ متولد 1251 ق در شهر قاديان استان پنجاب هند و متوفاي 1326 ق در اثر مرض وباء در شهر لاهور پاكستان
[1] ـ در ميان سياه‌پوستان امريكا به رهبري شخصي به نام «نويل دروعلي» به وجود آمده است.
ميرزا غلام احمد قادياني كه در يك خانواده مسلمان به دنيا آمده بود، بعد از اتمام تحصيلاتش به پندار خودش آيه «و مبشراً برسول يأتي اسمه احمد»
[2] منطبق بر خود نموده و ادّعاي نبوت را سر داد، ولي بخاطر عدم استقبال جامعه اسلامي هند از اين ادعاي خود، تا حدودي عقب‌نشيني نموده و اعلان كرد كه نبوت او يك نوع نبوت منعكس شده‌اي از نبوت پيامبر اسلام است، چون او با توجه به اعتقاد به تناسخ، حلول و وحدت‌ وجود، معتقد بود كه تمام كمالات انبياء در حضرت محمّد ـ صلّي الله عليه و آله ـ جمع شده است و اين كمالات بعد از پيامبر در او انعكاس پيدا كرده است.[3] او و پيروانش به خاطر همين ادّعاي نبوّت «ظليّه» و اينكه نبوّت او در ساية نبوّت پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ قرار دارد از طرف مسلمين تكفير شده و فرقه‌اش يك فرقة غير اسلامي معرّفي گرديده است.[4] به هر حال اين فرقه هر چند نتوانست در كشورهاي اسلامي و مراكز فرهنگي آنان، براي خودش اعتباري كسب كند، امّا در كشورهاي غير اسلامي در ميان مهاجرين مسلمان و نو مسلمانان بومي تأثير گذارده و توانسته است به حيات خودش ادامه دهد. اين فرقه از سال 1920 در آمريكا فعّاليت خود را آغاز نموده و باعث شده است كه زمينة به وجود آمدن فرقه‌هاي ديگر هم سنخ با خودش را در ميان سياه پوستان آمريكا فراهم كند.
فرقة موريش يكي از همين فرقه‌هايي است كه اكثر سياه پوستان آفريقايي تبار آمريكا در اوائل قرن بيستم اين فرقه را براي رفع بحران دين و اعاده هويت مذهبي و ملي شان به وجود آوردند. زيرا آنان در دورة بردگي از آفريقا به آمريكا انتقال داده شده بودند و به مرور زمان به صورت اجبار، دين و مذهب و هويّت ملي‌شان را از دست داده بودند. سياه پوستان تلاش‌هاي زيادي را براي احقاق حقوق‌شان و رفع ظلم و ستم سفيدها و حكّام منطقه، از اوائل قرن بيستم آغاز نمودند و نتيجة اين تلاش‌ها به وجود آمدن فرقه‌هاي متعدد ظاهراً اسلامي مي‌باشد.
رهبر اين فرقه براي نجات سياه‌پوستان آفريقايي نخواسته است كه از فاكتورهاي نژادي و قومي استفاده كند، بلكه تلاش او بر اين بوده است كه با نيروي معيارها و شعارهاي اسلامي از يك طرف و با عنوان نمودن مظلوميت و فقر سياهان از طرف ديگر، بين آنان اتّحاد و انسجام فكري و سياسي به وجود آورد تا هم از نظر اقتصادي براي آنان تحوّلي ايجاد شود و هم يك نوع پشتوانة ديني و مذهبي داشته باشد كه بتواند سياهان غير آفريقايي را هم به سوي خودشان جذب نمايد.
[5]
پس اين فرقه نتيجة دو عامل بيروني و يك عامل دروني در ميان سياهان مي‌باشد، دو عامل بيروني يكي فشارهاي اجتماعي، اقتصادي و سياسي سفيدها و حكّام دولتي منطقه و ديگري وجود و نفوذ فرقه قاديانيه (احمديه) در جامعة آمريكايي توسط مبلّغين اين فرقه مي‌باشد. عامل دروني، بحران هويّتي و ديني آنان است كه در كنار دو عامل فوق موجب ايجاد فرقه‌اي مذهبي در بين آنان گرديده است.
[1] . الظاهر العاملي، سليمان، القاديانيه، قم، مركز الغدير للدراسات الاسلاميه، اول، 1420 ق، ص 6 و 24.
[2] . صف/6.
[3] . القاديانيه، ص6.
[4] . حسن بن علي السقاف، صحيح شرح العقيده الطحاويه، اردن، دار الامام النودي، اول، 1416 ق، ص 408.
[5]
. www. Balagh. Net / persian / din / islam / islam _ melal / adyan / pro _ ahl / islam _ va _ musalmanan _ dar amrika / 06 . htm

شيطان‌پرستي محصول عرفان يهود است



 انسان هرچه تلاش كند تا از دين، معنويت و عرفان فاصله بگيرد، ناكام خواهد شد؛ چون همه هستي انسان روح اوست و روح انسان از ملكوت و خدا نشأت مي‌گيرد، تشنگي ذاتي‌اش تنها با دين سيراب مي‌شود. 
حال اگر در مسير سيراب كردن خود، آب گوارا يافت، سعادتمند مي‌شود اما اگر به سرچشمه حيات، معنويت و معرفت نرسيد، كام خود را به هر لجنزاري نزديك خواهد كرد.
در عصر حاضر و پس از چند قرن تلاش كه نيروهاي مختلف فكري و جريان‌هاي اجتماعي وجود داشته تا به نام عصر روشنگري و مدرينيته دين و معنويت را به نام اسطوره از زندگي بشر خارج كند، ناكام شد به نحوي كه امروز بشر در زندگي خودش هزاران فرقه معنوي و عرفاني را مي‌بينيد و در اين آشفته بازار، هر كس ادعايي مطرح مي‌كند.
* افزايش چشمگير دين‌هاي نوين در عصر حاضر
امروزه دين‌ها و جريان‌هاي معنويت‌‌گراي گوناگون بسياري اعلام موجوديت كرده‌اند به طوريكه محققان مربوطه مانند ايرين باركر، كه سال‌ها تحقيق در اين باره دارد، مدعي است كه نمي‌توان تعداد دين‌هاي جديد در دنيا را بيان كرد. 
در طول 50 سال اخير تعداد پيامبران و ادياني كه ظهور كرده‌اند، شايد بيش از اديان طول تاريخ شوند. 
براي تحليل اين‌ اديان نوين مي‌توان، 3 رويكرد را نام برد.
 رويكرد  توطئه‌ يكي از اينها است. به اين نحو كه اينعقیده  را داشته باشيم كه همه اين اديان را استكبار جهاني ايجاد كرده تا با اسلام به مبارزه بپردازد. 
 بنا به گفته گاردون ميلتون و ايرين باركر، پيدايش بعضی از این دين‌هاي جديد به حدود 60 سال پيش بازمي‌گردد.

ديدگاه ساده‌انگارانه، دومين رويكرد تحليل پيرامون عرفان‌ها و دين‌هاي نوظهور است. برخي معتقدند كه بشر در عصر بحران معنويت به اين جنبش‌هاي معنوي نوين براي پاسخ گرفتن نيازهاي امروز نياز دارد. 
اين ديدگاه  اشكالات اساسي دارد. الان در غرب كه دولت و نظريات سكولار است و با دين كاري ندارند، آنجا هم نهضت‌هاي مردمي و كانون‌هاي قانوني براي جلوگيري از شكل‌گيري اين فرقه‌ها ايجاد شده است. 
 ديدگاه كاوش‌گرانه تحليل سوم است كه تنها دلايل علمي را قبول مي‌كند. تبليغ خيرخواهي و انديشه‌هاي نيك پذيرفته است، اما اگر شاهدي برانديشه‌هاي نيك نباشد، بلكه تبليغ خلاف شود، نمي‌توان آن را تبليغ كرد. 
وقتي معنويت‌هاي نوظهور در قلمرو جهاني را با پارادايم‌هاي علمي مطالعه مي‌كنيم، در مي‌يابيم كه گرايش به معنويت يك گرايش اصيل است كه غالب جامعه انساني متوجه اين موضوع شده است كه بدون دين و موقت نمي‌تواند زندگي كند.

* دين‌هاي جديد منشأ مشترك دارند
 با مطالعه در آثار عرفان های جدید مشخص می شود که در اين عرفان‌ها خداي متعالي، به زمين آمده و در درون بشر جاي گرفته است. كساني مانند پائولوكوئيلو، اوشو و وين‌ دائر از خدا سخن مي‌گويند، اما خداي متعالي در تعاليم اين افراد مرده و تنها شامل يك نيروي دروني است كه با نيروي فكري به خصوص تمركز مي‌شود اين نيرو را مهار كرد و به جريان انداخت و از ان استفاده كرد. 
اين موضوع، غربي‌هاي متدين را نگران كرده است به طوريكه نام اين جنبش جديد را شرقي‌سازي غرب گذاشته‌اند. چون در تفكر تائو و بودا، خداي متعالي را خيلي قبول ندارند و از نيروي درونيه صحبت مي‌كنند. مانند معابد تائو (دين باستاني در سرزمين چين) كه در آن معابد ورزشي است و نيروهاي دروني را در قالب تمرينات ورزشي به جريان‌ مي‌اندازد. به همين علت است كه تئولوژيست‌ها و الهي‌دانان غربي، فريادشان بلند شد كه مسيحيت از دست مي‌رود و دين‌داري مردم غرب، در حال شرقي شدن است.
* در غرب، باور به تناسخ جاي اعتقاد به معاد را گرفته است
 ويلسون در مقاله‌اي به نام «شرقي‌سازي غرب» مي‌گويد كه در 40 سال اخير، 30 درصد از مردم غرب و مسيحيان، باور به معاد را از دست داده‌اند و باور به تناسخ را پذيرفته‌اند. 
عامل مشترك دوم بين عرفان‌هاي نوظهور  خدايي دروني با شبكه‌اي از نيروي طبيعي و شعور عالم‌گير در ارتباط است و خداي ما جلوه‌اي از خداي كيهاني است. 
نقطه مشترك سوم  این که : اين عرفان‌ها مي‌گويند براي هدايت شدن به نداي درون خودش گوش كن. البته قلب جلوه‌گاه الهامات الهي است و پيامبر براي احساس خير و شر، رجوع به قلب را سفارش مي‌كند، پس قلب سرچشمه الهامات الهي است، اما وسوسه‌ها در اين قلب حضور جدي دارند. پيامبران عصر جديد، اين موضوع كه به نداي دروني گوش كن را بيان مي‌كنند در حاليكه هيچ معياري از تشخيص خير و شر را معرفي نمي‌كنند.
اين اديان نوين سرچشمه واحدي دارند. اگر مشترك نباشند، منشأ مشترك دارند.
*ردپاي يهود در زايش دين‌ها و عرفان‌هاي نوين
گاردون ميلتون نظر جالبي دارد. وي مي‌گويد؛ با اينكه جمعيت يهوديان نسبت به ديگر اديان كم است اما معمولاً يا پايه‌گذار اديان جديد هستند يا به اديان جديد وارد مي‌شوند.
مركز گفت‌وگوي بين‌الاديان كه در انگلستان واقع شده است، بخش‌هايي از اديان مختلف را جذب مي‌كند و با ادغام آنها يك دين جديد مي‌سازند. همچنين جرياني وجود دارد به نام پارلمان اديان جهان كه تحت نفوذ كامل يهودي‌ها است. دركتاب «تاريخ اديان» نوشته «جاني بي‌ناس» تنها 12 دين تا قبل از قرن بيستم، معرفي شده است اما مؤسسان پارلمان اروپا انتظار دارند تا 220 دين در جلساتشان شركت كنند.  اسپانسر و حاميان مالي اين پارلمان نيز خانواده‌هايي مانند روچيل و مردوخ، مالكان رسانه‌هاي گسترده و صاحب‌نام هستند. مؤسسه توسعه يهوديت، يكي ديگر از بنيادهاي فعال در زمينه دامن زدن به اين جنبش است. 
يهوديان كه نژاد سامي دارند و خود را برتر از ديگران مي‌دانند، هيچگاه قبول نمي‌كنند كه پيروان دين ديگر به دين آنها در آيند حال اين يهوديت چگونه مي‌خواهد توسعه پيدا كند؟ اين بنياد در حقيقت در زمينه معنويت و با تبليغ عرفان يهود يعني «كابالا» انديشه‌هاي خود را تبليغ مي‌كند.
* كاباليست‌ها، پيشرو در توليد عرفان‌هاي نوظهور
 ‌هم‌اكنون در دنيا كاباليست‌هاي يهودي، كاليست‌هاي مسيحي، كاباليست‌هاي زرتشتي و كاباليست‌هاي هندو به دنبال دست‌يابي به يك هژموني و سلطه و اقتدار جهاني حركت مي‌كنند. 
وقتي عرفان يهود و كابالا را مطالعه مي‌كنيم، به همان آموزه‌هاي عرفان جديد، نيروي كيهاني، نداي درون، نيروي فكر و تمركز براي رسيدن به قدرت انجام كارهاي خارق‌العاده برمي‌خوريم. گرهارد شولم كه خود يهودي است مي‌گويد: عرفان يهود بيش از اينكه عرفان باشد، جادوگري است. 
عرفان يهود در راستاي 3 اصل اساس گام بر مي‌دارد. ايجاد جنبش‌هاي ديني نوين و معنويت نوظهور با مطالعه بر فرهنگ‌ها و دين‌هاي مختلف، راه‌اندازي تشكيلاتي به نام «دين عصر جديد» كه اختلاف‌نظر وجود دارد كه آيا اين دين عصر جديد، تنها يك دين يا بستري براي پيدايش و زايش اديان جديد است و اصل سوم نيز شيطان‌پرستي نام دارد.
* شيطان‌پرستي، محصول عرفان يهود
 در عرفاني يهود، چند قاعده وجود دارد. يكي از آنها تئوري «سفيراها» يا تجليات الهي است. در اين قاعده تجليات الهي شامل 2 بخش تجليات خير و تجليات شر است. در اين عقيده تجليات شر يا عالم ستيراهرا در اختيار فرشته‌اي به نام سمائيل قرار دارد. 
در اين اعتقاد، جهان هستي به طور تناوب در اختيار تجليات خير و شر است و هر دوره اقتضائات خودش را دارد. به عنوان مثال در اين عقيده، دوران بازگشت مسيحا، اوج تجليات خير الهي است و جهان پر از صلح مي‌شود. آنها معتقدند كه اين تجليات، پشت سرآمده و رفته‌اند و پيش از ظهور حضرت مسيح (ع) دوره تجليات شر است. گاهي حتي مي‌گويند كه در اين دوره فرزندان خدا عليه خدا شورش مي‌كند و گاهي نيز مي‌گويند جنگي بين خدا و نيروهاي شر در بر مي‌گيرد به هر حال اين عقايد ريشه در عرفان يهود دارد. 
اگر انجيل‌هاي شيطاني را ورق بزنيد، اصطلاحات آن با ادبيات عبري كه زبان مذهبي يهود است، نوشته شده‌اند. در اين انجيل‌ها معتقدند كه در دوره‌‌اي كه تجليات شر الهي جريان دارد، راه زندگي خوب، هماهنگي با شيطان و كرنش كردن در برابر اوست. حال شيطان‌پرستان به طور صريح مي‌گويند كه الان نيروهاي خير ضعيف شده‌اند و خدا ضعيف شده و نمي‌تواند كاري كند. 
كابالان‌ها معتقدند كه در عالم يك توازن و يك هارموني وجود دارد و آن هارموني بين نيروهاي خير و شر برقرار است. اين توازن و هارموني در بسياري از جنبش‌هاي عرفاني نوظهور با نام‌هاي مختلف وجود دارد. بسياري از آثاري كه در ايران ترجمه مي‌شوند نيز بحث نيروهاي خير و شر و توازن بين آنها را مطرح مي‌كنند و القاء مي‌كنند كه براي زندگي خوب بايد توازن را برقرار كرد. 
اين اعتقاد مي‌گويد كه براي رسيدن به خدا، نياز به طاعت و بندگي و ترك گناه نيست؛ بلكه مي‌توان با خير و شر و هماهنگي و هارموني به خدا رسيد. معتقدند كه اگر توازن را برقرار كنيد، مي‌توانيد به راه خدا برسيد.

نقد مکتب  اخلاقی و عرفانی حلقه 4


وجه تمايز القائات شيطاني از رحماني در عرفان‌ حلقه چيست؟

عرفان حلقه معتقد است هر كس به درك حلقه‌هاي كيهاني نايل شود، مي‌تواند هر چه بخواهد به قرآن نسبت دهد و اگر با آيات ناسازگار باشد، درست است و تفسير به رأي نيست! آيا هر كسي مي‌تواند تجارب خود را به كلام‌الله نسبت دهد؟




 به تازگي كتابي تحت عنوان «پرسش از عرفان حلقه» به قلم حجت‌الاسلام حميدرضا مظاهري‌سيف، مدير مؤسسه فرهنگي بهداشت معنوي چاپ شده است.
گروه مخاطبي كه براي اين كتاب ارزشمند پيش‌بيني شده، مربيان هستند. يعني؛ افرادي كه مطالعات انتقادي جنبش‌هاي معنوي نوظهور را انجام مي‌دهند.
مشروح 4 عنوان پاياني اين كتاب در پي مي‌آيد.

ادامه نوشته

نقد مکتب  اخلاقی و عرفانی حلقه 3


تمسك به نيروي‌هاي شيطاني چگونه با عرفان اسلامي قابل جمع است؟
پايه و اساس عرفان حلقه، دست‌درازي به نيروهاي شيطاني است كه آثار و نشانه‌هاي آن به صورت علمي و تجربي در زندگي درمان‌گران و درمان‌جويان قابل بررسي است، حال سؤال ما اين است كه تمسك به نيروهاي شيطاني چگونه با سنت عرفاي اسلام قابل جمع است؟




 به تازگي كتابي تحت عنوان «پرسش از عرفان حلقه» به قلم حجت‌الاسلام حميدرضا مظاهري‌سيف، مدير مؤسسه فرهنگي بهداشت معنوي چاپ شده است.
گروه مخاطبي كه براي اين كتاب ارزشمند پيش‌بيني شده، مربيان هستند. يعني؛ افرادي كه مطالعات انتقادي جنبش‌هاي معنوي نوظهور را انجام مي‌دهند.
آنچه در پي مي‌آيد، مشروح عناوين پنجم تا هشتم اين كتاب است.

ادامه نوشته

نقد مکتب  اخلاقی و عرفانی حلقه 2

 

جمع اباحه‌گري و معنويت‌گرايي چگونه ممكن است؟

 «عرفان حلقه» همه راه‌هاي معرفت و عشق الهي را بسته و نسبت به دينداري و بي‌ديني، پرهيزكاري و خيانتكاري، پاكي و ناپاكي هم بي‌تفاوت است؛ يعني به دنبال ترويج اباحي‌گري است.


 به تازگي كتابي تحت عنوان «پرسش از عرفان حلقه» به قلم حجت‌الاسلام حميدرضا مظاهري‌سيف، مدير مؤسسه فرهنگي بهداشت معنوي چاپ شده است.
آنچه در پي مي‌آيد، مشروح عناوين پنجم تا هشتم اين كتاب است.

* خداشناسي، چگونه

پرسش ديگر اين است كه عرفان حلقه، در جستجوي خداشناسي و ارتباط با خداست يا به شعور كيهاني سرگرم شده است؟
«عرفان كيهاني (حلقه)، شعور الهي را به طور نظري و عملي ثابت نموده، از اين طريق وجود صاحب اين هوشمندي، يعني خداوند را به اثبات مي‌رساند و در واقع اين عرفان، منجر به خداشناسي عملي مي‌گرد.» اين تبيين از خداشاسي بسيار ناقص و در راه خداشناسي ناكام كننده است.
بسياري از مادي‌گرايان كه منكر وجود خدا هستند، شعور كيهاني را مي‌پذيرند و معتقدند كه ماده، خودش هوشمند است و اگر در عالم نظم و تدبيري ديده مي‌شود، سرچشمه‌اي فراتر از همين عالم مادي ندارد. اساسا تئوري شعورمندي عالم در سده‌هاي اخير از سوي كساني باز، توليد و مطرح شده كه منبع هوشمندي فراتر از طبيعت را نفي مي‌كنند و براي توجيه تدبير و حكمتي كه در جهان جاري است، به خودمختار بودن و شعورمندي ماده معتقد شده‌اند.
بنابراين كسي كه خداوند را نشناخته‌ باشد، با تبيين‌هايي كه در عرفان حلقه وجود دارد در خدانشناسي خود ثابت قدم مي‌شود، نه اين كه به خداشناسي برسد، هر چقدر هم كه شعور كيهاني در عمل بيشتر اثر بگذارد، در افراد بي‌ايمان به خدا، ايمان به شعور هستي مادي بيشتر مي‌شود، نه ايمان به الله تبارك و تعالي.
استفاده از تعابيري مثل اين كه شعور كيهان «يدالله» و «حبل‌الله» است، موجب معرفت خداوند، ايمان به او يا تقويت باور نمي‌شود. انسان مي‌تواند با معرفت عقلاني و سپس برافروختن آتش عشق الهي به سوي او برود. معرفت عقلاني، منطق روشن و برهان محكم، توصيف درست از اسماء و صفات الهي را مي‌خواهد. شناخت، مقدمه عشق است؛ كسي كه با قلب پاك او را بشناسد، عشق به او را تجربه خواهد كرد و عشق الهي وجودش را فرا خواهد گرفت.
براهين خردپسند يا دست كم اقناي عقلي در باب معرفت خداوند، كجاي عرفان حلقه جا دارد؟ زمينه‌سازي براي كشف، شهود و چشيدن عشق الهي در كدام بخش از تعاليم عرفان عملي حلقه، قرار گرفته است؟
عرفان حلقه، همه راه‌هاي معرفت و عشق الهي را بسته است؛ نه با منطق و عقل عبوديت، كاري دارد و نه از توصيف صفات الهي. چنان كه در قرآن كريم و ساير كتاب‌هاي آسماني آمده، بهره مي‌برد. نسبت به دينداري و بي‌ديني، پرهيزكاري و خيانتكاري، پاكي و ناپاكي هم بي‌تفاوت است، پس چگونه مي‌تواند خداشناسي را محقق كند؟
در بخشي از منابع فراماسوني بر اساس عقل يهود آمده است: «فراماسونري بي‌خدا نيست، اما مفهومي كه به عنوان خدا پذيرفته، با آنچه در مذاهب وجود دارد متفاوت است. خداي فرماسونري يك كمال اعلي است كه در اوج تكامل است...
ان در كليت همه مخلوفات جهان است؛ يعني قدرت كلي و انرژي كه همه چيز را در بر مي‌گيرد.»

ادامه نوشته

نقد مکتب  اخلاقی و عرفانی حلقه 2

 

جمع اباحه‌گري و معنويت‌گرايي چگونه ممكن است؟

 «عرفان حلقه» همه راه‌هاي معرفت و عشق الهي را بسته و نسبت به دينداري و بي‌ديني، پرهيزكاري و خيانتكاري، پاكي و ناپاكي هم بي‌تفاوت است؛ يعني به دنبال ترويج اباحي‌گري است.


 به تازگي كتابي تحت عنوان «پرسش از عرفان حلقه» به قلم حجت‌الاسلام حميدرضا مظاهري‌سيف، مدير مؤسسه فرهنگي بهداشت معنوي چاپ شده است.
آنچه در پي مي‌آيد، مشروح عناوين پنجم تا هشتم اين كتاب است.

* خداشناسي، چگونه

پرسش ديگر اين است كه عرفان حلقه، در جستجوي خداشناسي و ارتباط با خداست يا به شعور كيهاني سرگرم شده است؟
«عرفان كيهاني (حلقه)، شعور الهي را به طور نظري و عملي ثابت نموده، از اين طريق وجود صاحب اين هوشمندي، يعني خداوند را به اثبات مي‌رساند و در واقع اين عرفان، منجر به خداشناسي عملي مي‌گرد.» اين تبيين از خداشاسي بسيار ناقص و در راه خداشناسي ناكام كننده است.
بسياري از مادي‌گرايان كه منكر وجود خدا هستند، شعور كيهاني را مي‌پذيرند و معتقدند كه ماده، خودش هوشمند است و اگر در عالم نظم و تدبيري ديده مي‌شود، سرچشمه‌اي فراتر از همين عالم مادي ندارد. اساسا تئوري شعورمندي عالم در سده‌هاي اخير از سوي كساني باز، توليد و مطرح شده كه منبع هوشمندي فراتر از طبيعت را نفي مي‌كنند و براي توجيه تدبير و حكمتي كه در جهان جاري است، به خودمختار بودن و شعورمندي ماده معتقد شده‌اند.
بنابراين كسي كه خداوند را نشناخته‌ باشد، با تبيين‌هايي كه در عرفان حلقه وجود دارد در خدانشناسي خود ثابت قدم مي‌شود، نه اين كه به خداشناسي برسد، هر چقدر هم كه شعور كيهاني در عمل بيشتر اثر بگذارد، در افراد بي‌ايمان به خدا، ايمان به شعور هستي مادي بيشتر مي‌شود، نه ايمان به الله تبارك و تعالي.
استفاده از تعابيري مثل اين كه شعور كيهان «يدالله» و «حبل‌الله» است، موجب معرفت خداوند، ايمان به او يا تقويت باور نمي‌شود. انسان مي‌تواند با معرفت عقلاني و سپس برافروختن آتش عشق الهي به سوي او برود. معرفت عقلاني، منطق روشن و برهان محكم، توصيف درست از اسماء و صفات الهي را مي‌خواهد. شناخت، مقدمه عشق است؛ كسي كه با قلب پاك او را بشناسد، عشق به او را تجربه خواهد كرد و عشق الهي وجودش را فرا خواهد گرفت.
براهين خردپسند يا دست كم اقناي عقلي در باب معرفت خداوند، كجاي عرفان حلقه جا دارد؟ زمينه‌سازي براي كشف، شهود و چشيدن عشق الهي در كدام بخش از تعاليم عرفان عملي حلقه، قرار گرفته است؟
عرفان حلقه، همه راه‌هاي معرفت و عشق الهي را بسته است؛ نه با منطق و عقل عبوديت، كاري دارد و نه از توصيف صفات الهي. چنان كه در قرآن كريم و ساير كتاب‌هاي آسماني آمده، بهره مي‌برد. نسبت به دينداري و بي‌ديني، پرهيزكاري و خيانتكاري، پاكي و ناپاكي هم بي‌تفاوت است، پس چگونه مي‌تواند خداشناسي را محقق كند؟
در بخشي از منابع فراماسوني بر اساس عقل يهود آمده است: «فراماسونري بي‌خدا نيست، اما مفهومي كه به عنوان خدا پذيرفته، با آنچه در مذاهب وجود دارد متفاوت است. خداي فرماسونري يك كمال اعلي است كه در اوج تكامل است...
ان در كليت همه مخلوفات جهان است؛ يعني قدرت كلي و انرژي كه همه چيز را در بر مي‌گيرد.»

ادامه نوشته

نقد  اخلاقی و عرفانی حلقه

تقريبا از نيمه دهه 1370 گروهي با نام «عرفان حلقه» در كشور ما شروع به فعاليت كردند. فردي به نام محمد علي طاهري با همكاري گروهي كه شاخص‌ترين افرادشان اسماعيل منصوري لاريجاني و خانم ويدا پيرزاده هستند، اين فرقه را پايه‌گذاري كرده و اساسنامه‌اي را تنظيم نمودند. سپس در قالب‌ دوره هاي آموزشي كه در ابتدا طاهري برگزار مي‌كرد به آموزش عده‌اي از مردم پرداختند.
در مرحله بعد با تربيت افراد به عنوان مستمر به صورت هرمي در شهرهاي مختلف رشد كردند و فعاليت خود را گسترش دادند. گذشته از سرمايه كلاني كه از اين طريق عايد پايه‌گذاران اين فرقه شد (البته بنابر اعلام مركزيت حلقه،‌ اين پول‌ها براي امور خيريه هزينه مي‌شود) آموزش‌هايشان نتايج سؤال‌برانگيزي بين مربيان، فراگيران و درمان‌شدگان اين مجموعه داشته است.
بررسي مباني نظري و شيوه‌هاي عملي حلقه، بسيار ابهام برانگيز است. تحقيقات نشان مي‌دهد كه اين ابهامات نه در آثار منتشر شده از سوي مركزيت اين گروه پاسخ داده مي‌شود و نه از سوي افرادي كه در دوره‌هاي آنها شركت مي‌كنند. طرح اين پرسش‌ها براي مسترها و شركت‌كنندگان در دوره‌هاي عرفان حلقه نيز بي‌نتيجه بوده است و معمولاً با برخوردهاي نامناسب و يا اظهار ابهام از سوي افراد وابسته به حلقه روبه‌رو شده است.
نقدها و اشكال‌هاي مطرح شده سطوح مختلفي دارند كه به جنبه‌هاي گوناگون عرفان حلقه مربوط مي‌شوند. بدون شك مهمترين ابهام‌ها به اصل ساختار عرفان حلقه مربوط مي‌شود كه بايد در اولويت قرار گيرد.
مسئله اصلي اين تحقيق «چيستي ابهامات اساسي عرفان حلقه» است.
منابع مورد استفاده علاوه بر مصاحبه‌ها و بررسي‌هاي ميداني، از جمله‌ گفت‌وگوي چند ساعته با جناب آقاي طاهري، كتاب‌ها و جزواتي است كه از سوي مركزيت حلقه منتشر شده است. اما به منظور شفافيت در استنادات تنها مطالبي كه به آثار مكتوب حلقه مربوط مي‌شود، مطرح و بررسي مي‌شود. اشاره به نتايج تحقيقات ميداني فقط جهت اطلاع خوانندگان بوده و در اصل پرسش‌ها و نقدها نقشي ندارد.
براي تعيين قلمرو تحقيق مطالب ارائه شده از سوي مركزيت، عرفان حلقه را به سه بخش تقسيم مي‌كنيم: نخست، بخشي كه در صدد اثبات وجود شعور كيهاني است.
بخش دوم، معرفي عرفان حلقه. و بخش سوم، كاركردها و شواهد مؤيدي است كه براي عرفان حلقه بيان مي‌شود. اين تحقيق فقط به بخش دوم يعني ساختار اصلي عرفان حلقه مي‌پردازد. با صرف نظر از اينكه تعريف و تبيين عرفان حلقه از شعورمندي عالم با تعريف و تبيين قرآني آن تفاوت دارد، اصل وجود اين شعورمندي از مفروضات تحقيق حاضر به شمار مي‌آيد و به همين علت بخش اول مباحث از گستره تحقيق خارج مي‌شود.
بخش سوم مباحث عرفان حلقه كه كارآيي‌هاي اين ايده را بيان مي‌كند، بايد در مقاله مستقلي بررسي شود. نوع مسائلي كه در اين بخش مطرح است تغييراتي را در منابع و روش تحقيقي به دنبال خواهد داشت. پژوهش درباره كارآيي عرفان حلقه با استناد به مصاحبه‌ با مسترها، فراگيران و افرادي كه ادعا مي‌شود درمان شده‌اند، انجام شده و گزارش‌هاي دردناك و مشكلاتي را كه بسياري از اين افراد از آن رنج مي‌برند، در بردارد.
نتيجه اين تحقيق مجموعه‌اي از پرسش‌هاست كه تناقض‌ها و ابهامات اساسي عرفان حلقه را نمايان مي‌سازد. اميدوارم اين تحقيق و پرسش‌هاي حاصل از آن يا پاسخ‌هاي منطقي و مؤدبانه‌اي را در پي داشته باشد و يا بيداري افرادي را كه ناآگاهانه به اين فرقه گرايش يافته‌اند و آرزومندم كساني كه در معرض گرايش به اين فرقه هستند، با هوشمندي و تأمل بيشتر تصميم‌گيري كنند.
ادامه نوشته

اشو و نفی شریعت

اوشو سال 1931در روستای«کوچ وادا»در ایالت «مادیاپرادش» هند به دنیا آمدو در سال 1990 به طرز مشکوکی از دنیا رفت برخی گفته اند در اثر مسمومیت با گاز تالیوم توسط نیروهای امنیتی آمریکا درگذشت ، برخی گفته اند او را در بازداشتگاه در معرض تشعشعات رادیواکتیو قرار دادند و بعد از چهار سال از دنیارفت و برخی دیگر گفته اند به دلیل فسادهای اخلاقی وجنسی شدیدی که اوشو داشت ،در اثر ابتلا به مرض ایذز از دنیا رفت.

اشو و نفی شریعت : اوشو اصولا با دین مخالف است و دینداری واقعی را در بی دینی می داند! یکی از وجوه دین ستیزی اوشو «شریعت ستیزی » است . او معتقد است هر دینی سه سطح و لایه دارد :1=شریعت 2=طریقت 3= حقیقت ،سپس می گوید هر پیامبر تا زمانی که زنده است،شریعت او نیز زنده است اما وقتی که صاحب اصلی شریعت ازدنیا رفت در آن صورت شریعت او به مثابه یک نعش بی روح و بی خاصیت است. شریعت را بُعد بیرونی دین دانسته که هیچگونه طراوتی ندارد ، لایه دوم که همان حقیقت است در واقع روح دین است اما راه رسیدن به آن روح «طریقت» است .پس طریقت در مقابل شریعت یعنی راه و روشی که ما را به حقیق و روح دین می رساند . دین ستیزی درآئین اوشو: اوشو به مبارزه با ادیان الهی و غیر الهی پرداخته است وی گاهی با اصل وجود دین به مبارزه پرداخته وآن را ساخته و پرداخته عده ای فرصت طلب و قذرت طلب می پندارد و گاهی می کوشد با انکار برخی از آموزه های مهم ادیان الهی ،باور به آنها را باوری نادرست و غیر انسانی قلمداد نماید. اوشو دین را موجب اختلاف انسانها و از دست رفتن یکپارچگی و انسجام زندگی آدمیان دانسته و می گوید «ادیان انسان را شقه شقه کرده اند ونه تنها به قطعات مختلف که به قطعاتی مخالف با یکدیگر» به نظر او هنر ادیان این است که با هرچیزی که موجب لذت آدمی می شود مخالفت می کنند ،ادیان با وعده های پوچ و غیر واقعی خود مانع ارضای میل جنسی انسان می شوند در حالیکه انسان می تواند آنچه را که ادیان به او وعده می دهند که در دنیای دیگر نصیبش کنند، در همین دنیا به دست آورد. او می تواند هر گونه که می خواهد میل جنسی خود را ارضا نماید.
سکس در مکتب اوشو : او شو سکس را امری مقدس ومهمترین نیروی زندگی دانسته و همگان را از نکوهش سکس بر حذر داشته و معتقد است همه دگرگونی های زندگی از طریق این نیرو رخ می دهد، او سکس را مقدمه عبادت می داند. اوشو سکس را تنها در ارتباط با غیر همجنس خلاصه نمی کند بلکه همجنس بازی را نیز تقدیس می کند ومدعی است هیچ چیز اشتباهی در همجنس گرایی نیست بلکه همجنس گرایی را بهتر از ناهمجنس گرایی می داند. او بهترین مکان برای دین شناسی و خدا شناسی را کاباره ها می داند و نه کلیساها و مساجد! اوشو هر چند مراقبه های زیادی برای تمرین معنوی مورد نظر خود بیان می کند اما بزرگترین مراقبه را مراقبۀ سکس می داند. وی معتقد است همه سائل و مشکلات بشر در سکس خلاصه می شود حتی کسانی که در جستجوی معنویت و خدا هستند، در حقیقت در جستجوی مسائل جنسی اند مشکل اساسی آنان مشکلات جنسی است نه مشکلات دینی . وی روشی به نام سکس مدیتیشن ابداع نمود که زنان و مردان زیادی در محل اجتماع پیروان اوشو در کنارهم به سکس مشغول می شوند و ساعتهای متمادی را در کنار هم و با عوض نمودن گزینه ها به سر می برند.
کمون اوشو : اوشو مرکز عبادی ، به معنای مورد نظر او و قبله گاه اصلی پیروان خود را در شهر پونای هند پایه گذاری کرد و هم اکنون به صورت روزانه پیروان او از سراسر جهان به منظور استفاده از تعالیم اوشو و بازدید از کمون اصلی اوشو به شهر پونا مسافرت می کنند . از آنج که اوشو بسیاری از اندیشه های مارکسیستی به ویژه به اندیشۀ اشتراک در همسر پایبند است نام رکز معنوی خود را «کمون» به معنای اشتراک و اشتراکی گذاشته است .
*بر گرفته از کتاب درآمدی بر عرفان حقیقی و عرفانهای کاذب، نوشته احمد حسین شریفی

اوشو و پیامبر اسلام



وى ماجراى تابناک بعثت پیامبر اسلام را اینگونه معرفى مى کند:

«سال 610 میلادى محمد در غارى در کوهستان حرا بود. همین که نخستین تجربه معنوى اش را درک کرد از اینکه مبادا دیوانه یا شاعر شده باشد ترسید. پس با اضطراب به نزد همسرش رفت و با ترس گفت :

اندوهى دارم. من شاعرم یا جن زده ؟ او حتى براى از بین بردن خود به فکر پرت کردن خود از صخره هاى بلند هم افتاده بود. این حالت براى او مثل یک ضربه روحى قوى مثل نیروى بزرگى از عشق بود او به مدت سه روز مدام در حال لرزیدن بود.

طورى که انگار به تب عمیقى و خطرناکى مبتلا شده بود. او ترسیده بود فکر مى کرد که شاعر یا دیوانه شده است. در اثر این تجربه در محمد چشمه صوفى گرى جوشیدن مى گیرد.

همیشه هردوحالت شاعرى و دیوانگى با هم همراه بوده است. او هردو بود. او هم شاعر و دیوانه بود. او دیوانه و عارف شده بود1.


اما هنگامى که پیامبر اکرم (ص) در کوه نور غار حرا به بعثت برانگیخته شد. هیچگاه لقب صوفى گرى به خود نداد و آموزش هایش را در مسیر صوفى گرى معرفى ننمود.

اوشو همانند کافران و دشمنان پیامبر اکرم (ص) در عصر ظهور اسلام پیامبر را متهم به دیوانگى و شاعرى مى کند با این تفاوت که آنان به طور مستقیم پیامبر را دیوانه و شاعر و ساحر مى خواندند و اوشو در لواى تجربه معنوى و حالات شاعرى و صوفى گرى.

در قران کریم مى خوانیم : ما علمنه الشعر و ما ینبغى له ان هو الاذکر و قرآن مبین2
ما هرگز شعر را به او پیامبر نیاموختیم و شایسته او نیست که شاعر باشد این کتاب آسمانى - فقط ذکر و قران مبین است .

در قرآن کریم به کرّات به این نکته اشاره شده که کفار پیامبر اسلام و پیامبران هم عصر خود را دیوانه و ساحر و شاعر مى خواندند در حالى که واقعیت چیز دیگرى بود.

ضمناً اوشو به طور کلى وجود گناه را منکر مى شود و گناه را ترفندى براى به سلطه کشیدن مردم مى داند. حال اگر بنابر معتقدات اوشو گناهى وجود نداشته باشد پس دلیلى ندارد انسان خواهان رسیدن به بى گناهى حیوان باشد
و ریاضت ها را به جان بخرد.

وى در نفى وجود گناه مى گوید : گناه یکى از قدیمى ترین ترفندها براى سلطه بر مردم است آنها در تو احساس گناه ایجاد مى کنند. آنها ایده هایى بس احمقانه به خودت مى دهند که قادر به محقق ساختن آنها نیستى.

سپس گناه به وجود مى آید و همین که گناه به وجود آمد تو به دام افتادى. گناه راز کاسبى همه به اصطلاح ادیان شرک است3

اگر گناه ترفند ادیان شرک است و احساس گناه یک احساس کاذب است دلیلى نیست انسان خواهان بى گناهى همچون حیوان باشد.

و اگر گفتار اوشو صادق باشد بواسطه تمجید و ترغیب رسیدن سایناسین ها به بى گناهى حیوان، خود و مکتب اش مصداقى از کسانى مى شوند که خواهان به اسارت کشیدن انسان ها هستند .


پى نوشت ها:

1) همان. ص 37

2) قرآن کریم سوره یس. ایه 69

3) الماس اوشو. ص

مبارزه با ادیان و مذاهب در عرفان اوشو

مبارزه با ادیان و مذاهب در عرفان اوشو

اوشو دوهدف را دنبال مى کند.

1) تلاش جهت به فراموش سپردن تاریخ.

فراموش کردن تاریخ دین به منظور یکتاز شدن در حوزه دین و عرفان است. در عرفان اوشو تاریخ و مطالعه آن به شدت مذموم است .
وى در برخى موارد کلام پیامبران الهى و استادان بزرگ عرفانى را براى تایید گفتار خود به کار مى برد و بعضاً از آنان تمجید به عمل مى آورد و در دیگر سخن آموزه هاى آنان را انکار و بیهوده مى داند

و خود را سرلوحه آگاهى مذهبى و توانایى دینى به شمار مى آورد و با دیگر آموزه هاى ادیان بزرگ که حامیان فراوان دارند سرجنگ مى آورد و مى گوید از گوروهاى (استادهاى اخلاقى ) دروغین برحذر باشید آنها بسیارند.

گوروى دروغین به شما این دنیا را وعده مى دهد. حتى اگر قرار باشد براى جهان دیگر قولى بدهد باز هم به معیار این دنیایى است او به شما زنى زیبا در بهشت - فردوس را وعده مى دهد.

او به شما قول جویبارهاى شراب در بهشت را مى دهد. اما این چیزها همیشه در حد وعده باقى مى مانداو به شما قلعه هاى طلایى کاخ هاى تزیین شده

با الماس و طلا و نقره و زن و شراب در بهشت وعده دهد - اما حقیقت این است که این چیزها به این دنیا تعلق دارند. او صرفاً در حال تحریک شماست.او فقط قصد دارد شما را گول بزند 1

اوشو در دیگر سخن معتقد است تاریخ خود را تکرار مى کند. زیرا تاریخ به جماعت ناآگاه تعلق دارد. هستى هرگز خود را تکرار نمى کند. هستى بسیار پویا و بسیار متکبر است2 .

من سرآغاز آگاهى مذهبى کاملاً نوینى هستم. لطفاً مرا با گذشته پیوند نزنید. گذشته حتى ارزش به خاطر سپارى ندارد. چه نعمت بزرگى براى بشریت خواهد بود. اگر سراسر تاریخ گذشته را کنارى نهیم.

همه گذشته را به گنجینه هزاره ها بسپاریم و به انسان آغازى جدید بخشیم - آغاز غیرتحمیلى - و دوباره او را ادم و حوا کنیم تا بتواند از صفر شروع کند - انسانى نو، تمدنى نو، فرهنگى نو3 .

وى در مسیر کشیدن خط ابطال برروى تمام استادان الهى و عرفانى و کنار راندن پیامبران و استادان بزرگ در این حوزه مى گوید : وقتى یک استاد زنده است. طریقش نیز زنده است. او مزه اى دارد تند و تیز. یک استاد را در حالى که زنده است بچشید .ابلهان مرده پرستند. انسان خردمند دوستدار زندگى است. 4

2) نفى فلسفه و منطق در جهت حرکت به سوى عرفان ضد تعقل .

اوشو مى گوید:
قوانین منطقى زنده نیستند. حیات یک جریان سیال و زنده است. کسانى که قوانین منطق را ارزش مى نهند و سعى دارند تا زندگى کنند آن را به گونه اى تمام مى کنند که در دستانشان چیزهاى مرده دارند.

ولى کسانى که خود را از چهارچوبه منطق دور مى کنند و به درون زندگى بپرند. قادر به درک راز حیات مى باشند به این دلیل است که سوترا گویدتمام اصول منطق را بشکنید ... شما باید بخاطر آورید که فلاسفه کسانى هستند که سعى دریافتن حقیقت زندگى به مدد عقل دارند.

تاکنون نتوانسته اند هیچ چیز کشف کنند هزاران کتاب نوشته اند. اما کتاب هاى شان فقط بازى با کلمات است. آنها براى تفسیر کلمات نگاشته شده اند.

و شبکه اى از کلمات را زیرکانه و وسیع گسترده اند. که مشکل مى توان راه خروج از آن پیدا نمود اما آنان هیچ چیز نمى دانند. اصلاً هیچ چیز. کسانى که حقیقت زندگى را مى دانند حکما و عرفا هستنداینان کسانى هستند که بجاى تمرین زبانى ترفند هستى، درون آن غوطه مى خورند5 .

اوشو با تمام نظام هاى فلسفى مخالف است بحث برسر این نیست که فلان سیستم فلسفى مناسب و دیگرى نادرست است بلکه از منظر وى هرآنچه رنگ و بوى فلسفى گرفت غلط است و باید از آن دور شد.

به عبارت دیگر او با جولان عقل در هر نظام عرفانى مخالف است. او معتقد است همه نظام هاى فلسفى معرکه اند. هگل، کانت، مارکس حرف ندارند. تنها نقطه ضعف این نظام هاى فلسفى آن است که همه شان مرده اند. من صاحب هیچ نظام فلسفى اى نیستم. نظام فلسفى نمى تواند زنده بماند.

من یک رونده ام. یک جریان مثل رود. من حتى نمى دانم که دیروز چه گفته ام. به این موضوع هم اصلاً فکر نمى کنم. من فقط پاسخگوى این لحظه ام. من پاسخگوى حرف هاى دیروز نیستم. برو از دیروزى بپرس.

قطعاً پیدایش نخواهى کرد. فردا نیز مرا نخواهى یافت. نه دیروزى وجود دارد و نه فردایى تنها همین لحظه است که واقعیت دارد6 .

آیا عقل و تفکر در مقابل عرفان و طریقت است و انتخاب یکى منجر به رد دیگرى است؟

همانگونه که خداوند قوه عاقله را جهت راه گشایى انسان آفرید. سکوت و طریقت نیز در امتداد راه گشایى انسان معنوى به سوى قرب الهى است.

منطق و فلسفه برگرفته از تفکر و تعقل سالم و در مسیر سیر و سلوک مقتبس از جهان بینى و بینش عالى است تفکر بزرگترین عطیه الهى است. تعقل انسان را از دیگران متمایز نمود.

اگر تفکر را از انسان بگیرند نقطه تمایزى با دیگر موجودات ( حیوانات ) ندارد. از این رو براى پیروزى و پایدارى چهره حوزه عرفان و غیره مى بایست فکر کرد تا صراط سالم را شناخت.

بدون شک هیچ موفقیتى بدون تفکر و تعقل پدید نیامده است لااقل کشف نشده است و پیروزى در جهان حاصل نشد مگر در صراط یک تفکر و تأمل صحیح .


اوشو انسان جوینده معنویت را تشویق به فکر نکردن مى کند و مى گوید : گرایش خود را از ذهن به قلب تغییر بده. این نخستین تغییر است. کمتر فکر کن. بیشتر احساس کن کمتر هوشمندى به خرج بده. بیشتر از شم خود مدد بگیر . فکر کردن فرایندى بسیار فریبنده است.

باعث مى شود احساس کنى دارى کارهاى مهمى انجام مى دهى اما فقط در هوا، در بالاى ابرها، قصر مى سازى. افکار چیزى جز قصرهاى معلق در هوا نیست 7.

وى به تمام انسان هاى مذهبى مى گوید درون مایه جستجوگرى شما نیکو است اما کیشى را که برگزیده اید نادرست است او مى گوید : «همه آئین ها برپایه دستاویزى ساختگى بنا شده است.

همه شیوه ها دروغین اند. آنها تنها یک موقعیت را پدید مى آورند و انگیزه نیستند. مى توان دستاویزهاى تازه اى به بار آورده و دین هاى تازه اى پدید آورد. دستاویزهاى کهنه فرسوده مى شوند. دروغ هاى کهنه از رنگ و بو مى افتند و به دروغ هاى نوترى نیاز خواهد بود8.

اما اینکه مکتب اوشو مصداقى از دروغ نوین است یا خیر برعهده خواننده بماند .

اوشو در مورد ادیان مى گوید : از آن زمان که دین دل مشغولى بوده است همگان دارند دروغ مى گویند : مسیحیان، یهودیان، جنین ها همگان در حال دروغ گفتن هستندهمگى آنان از خدا مى گویند. از بهشت و از دوزخ، فرشتگان بدون آنکه هیچ چیزى را در کل شناخته باشند 9

او تمام تعالیم عمیق اعتقادى - شریعتى اسلام را، ماحصل تلاش و جهد هزارساله عالمان اسلامى را رها مى کند و از دریاى عمیق آموزه هاى اخلاقى - عرفانى اسلام تنها صوفیگرى باطله را مى بیند و کار را به جایى مى کشاند که اسلام را بدون صوفى گرى فاقد حیات و ارزش مى پندارد .


پی نوشت:

1) اوشو. آواز سکوت. ترجمه میرجواد سید حسینى. ص 94
2) الماس اوشو. ص 187
3) همان. ص 366
4) آواز سکوت. ص 100
5) اوشو. ضربان قلب حقیقت مطلق. ترجمه دکتر لوئیز ( مرضیه ) شنکایى. ص 404
6) ریشه ها و بالها. ص 175
7) الماس اوشو. ص 219
8) اوشو. مراقبه هند وجد و سرور. ترجمه فرامرز جواهرى نیا. ص 20
9) اینک برکه اى کهن. ص 91

باگوان شرى راجنیش اوشو


باگوان شرى راجنیش اوشو

اوشو، عارف و فیلسوف معاصر هندى است. وى در 11 دسامبر 1931 در روستاى کوچک و دورافتاده کوچ وادا در ایالت مادهیا پرادش بدنیا آمد.

و از همان آغاز کودکى بیشتر تحت تاثیر پدربزرگ و مادربزرگ مادرى خود بود. وى علاقه وافرى نسبت به آنان داشت.

در سن هفت سالگى پدربزرگ مادرى اش را از دست داد و به گفته خویش این واقعه تاثیر عمیقى بر زندگى درونى او گذاشت و پنجره اى شد براى ایجاد اراده اى در جهت کشف حقایق عرفانى او .

اوشو، تحصیلات مقدماتى را در هند گذراند. سپس به دانشگاه سائوگر وارد و موفق به اخذ مدرک فلسفه از آن دانشکده شد. و حدود نه سال در دانشگاه جلال پور هند به آموزش فلسفه پرداخت. معروف است که اوشو در سن 21 سالگى تقریباً در سال 1953 به درجه روشن ضمیرى رسید .

وى در دوران تدریس در دانشگاه به اقصى نقاط هند سفر نمود. و علاوه بر بررسى تمام آداب و رسوم مذهبى اقوام هندى و مطالعه در این زمینه به ایراد سخنرانى هایى پرداخت. و در این مدت عقائد عرفانى و مراقبه هاى خودش را ترویج و تعلیم مى نمود.

وى بیش از 35 سال به تعالیم آموزه هاى خود ادامه داد. اوشو طرفداران و شاگردان فراوانى را در هند به دور خود جمع نمود در سال 1974 کمون خود را در شهر پون هندوستان بنا کرد. شاگردان اوشو که به عنوان سانیاسین مشهورند تصمیم گرفتند وى را اوشو بنامند.

اوشو برگرفته از کلمه Oceanic به معناى اقیانوس است .
لفظ اوشو از عبارت Oceanic experience به معناى حل شدن در اقیانوس ویلیام جیمز فیلسوف و ورانشناس آمریکایى (1842-1910) اقتباس شده است .

البته اوشو در دوران حیاتش به چندین نام شهره بود : راجا نام زمان کودکى، سپس راجنیش، آچاریا راجنیش در سال 1960، با گوان شرى راجنیش از 1971، از ماه دسامبر 1988 هرچهار نام تغییر یافته و از سپتامبر 1989 به سادگى به عنوان اوشو نامیده شد1.

اوشو در دوران تدریس تعالیم اش در زمینه هاى مختلف روش هاى درمانى، فلسفه و حکمت، روانشناسى و شیوه هاى رسیدن به آگاهى ناب و ... سخنرانى هایى ایراد نمود

که پس از گردآورى آثارش قریب بر 600 عنوان کتاب و بیش از 1000 سخنرانى ثبت و ضبط شده و بسیارى از آثار وى به بیش از 30 زبان زنده دنیا ترجمه شده است .

وى همواره اذعان مى نمود که من سرآغاز خودآگاهى مذهبى کاملاً نوینى هستم. لطفاً مرا با گذشته پیوند نزنید. گذشته حتى ارزش به خاطر سپردن ندارد.

چه نعمت بزرگى براى بشریت خواهد بود. اگر سراسر تاریخ گذشته را به کنارى نهیم. همه گذشته را به گنجه هزاره ها بسپاریم و به انسان آغازى جدید بخشیم آغازى غیرتحمیلى و دوباره او را آدم و حوا کنیم تا بتواند از صفر شروع کند.

انسانى نو، تمدنى نو، فرهنگى نو. به دیده اوشو انسان امروزى در هیجان چرخه دنیاى مدرن گرفتار است و سنت هاى کهنه دیروز در جهت معنویت راهى را به انسان مدرن نشان نخواهد داد.

وى انسان را به سوى پاک سازى عمیق افکار دینى ترویج مى کند و خواهان فراگیرى تعالیم معنوى خود است. تعالیم خویش را در اوج ظرافت معنوى و بهترین روش جهت انسان خواهان حقیقت بیان مى کند .

اوشو در سال 1981 جهت درمان بیمارى جسمى خود به ایالات متحده امریکا رفت و در آنجا حدود پنج سال اقامت کرد، وى تحت پافشارى شاگردانش قصد ماندن در ایالت متحده کرد.

مریدان اوشو در مدت چهارماه اراضى دورافتاده کوهپایه هاى ایالت اورگون را خریدارى و شهرى را به نام اوشو با عنوان راجنیش پورام Rajneesh Paramتاسیس کردند

اما در سال 1986 دولت امریکا به بهانه ى نقص قانون مهاجرت به شهرک راجنیش پورام وارد شد و اوشو را به دادگاه کشانید و پس از زندانى و محاکمات گوناگون وى را مجبور به بازگشت به هند کردند.

به نظر مى رسد علت اخراج اوشو ترس دولت امریکا از محبوبیت روزافزون اوشو بوده ویا اختلافات گوناگون دینى_ سیاسى پشت پرده اوشو با سیاستمداران امریکایى. هرچند بحث بر سر علت اصلى این اختلاف بسیار سخت است اما باید گفت ظاهر ماجرا ترس از رونق گیرى تعلیمات اوشو بوده است.

اوشو چهارسال بعد یعنى در سال 1990 در 19ژانویه براثر زهرى که هنگام بازگشت به هند به وى خورانده بودند کشته شد. زهر چنان بود که بعد از گذشت مدت طولانى علائم خود را در بدن وى نمایان ساخت و به تدریج او را از پاى درآورد .

گمان مى رود که در زندان ایالت اوکلاهوما، یک منبع قدرت متوسط تشعشع رادیو اکتیو را در تشک خواب او پنهان کرده بودند .تا ناتوانى هاى عقلانى، قابلیت هاى گفتارى و سیستم دفاعى بدنش را نابود کنند.

در صبح پنجم نوامبر تشک کثیفى که شب پیش به زور اوشو را برآن خوابانیده بودند تعویض شده بود. براى صبحانه نیر دو قطعه نان تست خیس خورده در یک سس بى طعم و بى بو را به وى خوراندند .

بلافاصله بعد از خوردن آنها، اوشو احساس تهوع شدید کرد. بعدها طبق دریافت دکترش ، مشخص شد که وى را جز قرار دادن در معرض تشعشع رادیواکتیو، با زهر مهلک «تالیوم» ( فلز سنگین مورد استفاده در زهر موش صحرایى ) نیز مسموم کرده اند2 .

پی نوشت:

1) اوشو. اینک برکه اى کهن. ترجمه سیروس سعدوندیان. ص 41.

2) همان. ص 19.
ادامه نوشته

رئیس فرقه ی انحرافی حلقه : من خدای مجسم شما هستم!




سركرده عرفان كيهاني (حلقه) از يك طرف در جمع مريدان خود مدعي است كه خداي مجسم آنان است و از طرف ديگر مي‌گويد: زماني كه الهام مي‌شود رنگ چهره‎ام عوض مي‌شود و كلاً دگرگون مي‌شوم.



 سركرده فرقه انحرافي "عرفان كيهان " (حلقه) كه براي سومين بار متوالي در يك سال اخير بازداشت شده است، در قالب كلاس‌هاي آموزشي ادعاها و موهوماتي را درباره مسائلي نظير هستي شناسي و شناخت شناسي مطرح كرده است. به منظور آشنايي بيشتر با انديشه‌هاي مسموم و توهمات ذهني وي كه حتي در كسب مدرك ديپلم نيز ناتوان بوده به بازخواني بخشي از ادعاهاي وي پرداخته‌ايم.

*طرح مباحث شرك‎آميز در رابطه با الوهيت

". . . الآن شما هم خداي مجسم هستي، من هم هستم، همه هستند، همه وجه او هستند . . . مفهوم من پسر او هستم، الآن همه پسرش هستيم، همه فرزندش هستيم، به يك عبارت‎هايي چون حالا در اون ماجراي اون‎جا، مثلاً ما به خدا مي‎گيم دوست، اونجا بحث پدر، پدر آسماني، حالا اون شده پدر، ما شديم فرزند، يك تشبيه عرفاني است . . . خوب آخه اينجا مسائلي هست خداي زنده مرتبطه با بسم الله و اين صفات ديگه مربوط است به خداي زنده، خوب مربوط است به تجليات . . . ".

*به خود او نمي‌توانيم بگيم زنده!

". . . اينك ما به هم رسيده‎ايم؛ چيزي كه ظاهراً منتظرش بوديد و وصالي كه طلبش را داشتيد؛ اما نه به‎اندازه‎اي كه من مشتاق بودم. شما مرا بخشنده مي‎دانيد؛ ولي اصلاً حد آن را نمي‎دانيد و از آن صرفاً تصوري مبهم داريد. ميزان بخشندگي من را پس از وصال خواهيد فهميد؛ وقتي كه همه قدرت خود را به شما ببخشم. فقط در آن‎جاست كه مفهوم بخشنده مهربان را خواهيد فهميد. حال من هستم و شما. آيا با داشتن همه قدرت من و احساس بي‎نيازي، باز هم طالب من خواهيد بود؟
در عالم ملكوت يك توان بالقوه‎اي هست كه نمي‎داند چي‎كار مي‎خواهد بكند؟ نه تضاد دارد. يك عالم خنثي است به محض اينكه شيطان مأموريت پيدا مي‏كند از خنثي بودن مي‎آيد بيرون.

- از حالت خنثي مي‏آيد بيرون و يك عالم ديگر از توش مي‏آيد بيرون مثلاً عالم دوقطبي. در عالم ديگر به صورت ديگر ابليس هاي خاص خود را دارد.

- به ما مي رسد جنس خاك مال عامل پايين تر مي گه ا من پيام خودم در اختيار اين قرار بدم نمي دهم. اولين معلم ما شيطان بوده. اولين درسي كه مي دهد كه وقتي بگي من غريز خواهم كه باشي سقوط مي كني. بحث رمز خاك و آتش در واقع در اينجا رمز خاك و آتش كه خاك شكل پذير است و آتش عامل پختگي است.

- ما هم كه آگاهي است اگر در معرض شيطان قرار نمي گرفتيم كه پخته نمي شديم. جن آتش شامل شيطان و جن . جن از بيرون حمله مي كند و شيطان از درون. و اين پختگي را براي جنس خاك فراهم مي كند. اما ساير ملائك به تسخير ما در مي آيد. اين حلقه حلقه شيطان است.

- يكي از آن ملائك يا قوانين بنام عدالت است ، بحث اين است كه هر جزء و ذره اي از عقل كل ناشي شده است و تقسيم شده است به عقل اول وعقل دوم و...يعني به عقول مختلف تقسيم شده است ، گفتيم كه راجع به تقدس هيچ ذره اي نمي توانيم بگوئيم اين ذره از آن ذره مقدس تر است يا اين ذره اين مقدار بار تقدس دارد و خدا آن مقدار! تمام اجزاء سرجاي خودشان تقدس يكسان دارند و در مقابل همه آنها اصلي حكم فرما است كه اين ها از يك چيزي برخوردارند كه بين همه اشان آن تقدس توزيع شده است و هيچ ذره اي از ذره ديگر متكامل تر و يا جلوتريا مقدس تر نيست وعدالت حاكم است .كه اينها از يك چيز ي برخوردارند كه بين همه اشان آن تقدس توزيع شده است و هيچ ذره اي از ذره ديگر متكاملتر و جلوتر ومقدس تر نيست ، عدالت حاكم است . حالا وقتي كه به ما مي رسد كه ما خدائيم كه ما خالقيم ،خالق ليوان هستيم در سطح ما هم نيامده اند دربين من وشما توزيع نامتناسبي داشته باشند عقلي كه در شما جاري شده در من هم جاري است عقلي كه در ذرات وجود شما هست درمن درايشان و...جاري است ، درست شد ؟ لذا همه ما درمقابل كل خودمان از عقل برابري برخورداريم ،اين عقل به عدالت جاري شده است . عقل كل من با عقل كل شما به برابري داده شده است در كل يكي از ملك هاي عدالت است . عاملي كه توزيع عقل را به عدالت كرده است مثل يك ظرفي كه سوراخ سوراخ بكني و نو ر را از آن بتاباني و نور نقاط به تساوي مي افتد و.... كليه اين عقول مختلف كه بيش از 50 نوع است .... "
 
ادامه نوشته

جزئيات تازه از اقدامات سردسته فرقه كيهاني




  رئيس فرقه انحرافي كيهاني اقدام داير كردن دفاتر متعدد و ترويج افكار انحرافي و ادعاي دروغين درمانگري نمود.درحالي كه براي فعاليت هيچ مجوزي از وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي نداشت. به نامبرده براي شفاف كردن فعاليت‌ها دو ماه مجوز داده شد اما نامبرده همچنان دست از ارتداد و قانون‌شكني برنداشت.
 سركرده گروه ادعاهاي كفر‌آميزي دارد. شيطان را معلم اول انسان مي‌داند، او را موحدترين فرد خلقت مي‌داند، معتقد است شيطان ركوردار عبادت بوده است و العياذ بالله عقيده دارد شيطان اگر سجده هم مي‌كرد، خدا مي‌خواست او را از درگاهش بيرون كند.
وي يادآور شد: سركرده اين فرقه مدعي است ما به مقام خدايي مي‌رسيم، عوالم را طي كرده و به ملكوت مي‌رسيم و جهان موازي و بي‌نهايت ناسوتي داريم. سركرده اين فرقه انحرافي همچنين معتقد است؛ پيامبر خودش قرآن را نوشته و العياذ بالله قرآن پر از تناقض است.
 وي به فعاليت‌هاي خود ادامه داد و از يكي از كشورهاي آسياي ميانه دكتراي افتخاري دريافت كرد كه از نظر وزارت علوم اين مدرك فاقد اعتبار و ارزش است. پيرو اين سفر تعدادي از مديران نزديك به خود را ظرف يك هفته به خارج فرستاد و عده‌اي براي دوره فرادرماني از كشور خارجي مجوز دريافت كردند كه اين حركت بعد از دستگيري مشكوك به نظر مي‌رسيد.
 اين فرقه انحرافي عقيده دارد ارمنستان پايگاه اديان مختلف در شرق كره زمين است و هر ديني در آينده در آن كرسي خواهد داشت و ما بايستي سريع كرسي مورد نظر خود را در اين كشور كسب كنيم.
 رئيس فرقه انحرافي كيهاني حتي نتوانسته ديپلم خود را كسب كند و با مدرك دكتراي افتخاري كه پس از تخلفاتش دريافت كرده سعي مي‌كرد مردم را فريب دهد. با اينكه به وي مهلت داده شد تا براي دوره روان‌شناسي و فرادرماني مجوزهاي لازم را از وزارتخانه‌هاي ذي‌ربط از قبيل وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي و كشور دريافت كند، هيچ اقدامي انجام نداد و مخالفين خود را با عنوان مافياي دارو تخطئه مي‌كرد.
 اين فرقه انحرافي به هشدارها توجه نكرد و در نتيجه يكي از افراد وابسته به آن كه مدارك، كتاب‌ها و سي‌دي‌هاي انحرافي و گمراه‌كننده فرقه ضاله را توزيع مي‌كرد، دستگير شد. اين فرقه افراد ديگري را براي توزيع محصولات انحرافي به كار گماشت .که كتاب‌هاي ضاله و سي‌دي‌هاي گمراه كننده نيز ضبط گرديد.
برخي از مردم كه متوجه فريب اين گروه شده بودند با استفتائاتي از مراجع تقليد در مورد اين گروه ضاله جويا شدند كه پاسخ علما و مراجع، تعطيلي جلسات اين فرقه ضاله و انحرافي و برخورد قضايي با مسئولان آن بود.
بنابر اعلام مراجع ذي‌ربط نامبرده همچنين داراي سوابق گروهكي بوده و مدعي عرفان اسلامي - ايراني مي‌باشد. همچنين ادعاي درمان بيماران با اتصال به روح‌ القدس (فرادرماني) را دارد. وي همچنين در زمينه گناه تسخير اجنه نيز فعاليت دارد.
‌ فرقه كيهاني طي 2 سال گذشته، 2 فقره ترور تشكيلاتي داشته كه شاكيان پيگير شكايت خصوصي از وي هستند.
دو تن از مريدان اوليه اين گروه كه پس از مدتي پي به انحراف آنها بردند و پيگير روشنگري و محكوميت اين فرقه در دادگاه بودند از سوي عوامل اين فرقه تهديد و مورد ترور قرار گرفتند. يكي از اين افراد وقتي متوجه شد كه نامبرده ديپلم و سواد آنچناني ندارد و همسرش با القاي اين افراد از نزد وي فرار كرده و به نزد اعضاي فرقه رفته و اسير اين فرقه شده از آنها شكايت كرد و فرد ديگر كه با داير كردن كلاس‌هاي جديد انحرافات اين فرقه را برملا مي‌كرد، مورد ترور قرار گرفتند. نامبرده اخيرا از حادثه ترور به طرز معجزه‌آسايي نجات پيدا كرده و شكايت از كساني را كه او را از طريق پيامك تهديد كرده بودند؛ در دستگاه قضايي پيگيري مي‌كند.

نقد مکتب های اخلاقی و عرفانی - اکانکار

یکی از عقاید عرفان اکانکار رجوع مجدد به جهان و همان بحث تناسخ است. این مبحث در عرفان هندو و آموزه های آنان ابتدائا جاری شده که راهی برای اثبات جاودانگی روح انسانی است، در واقع بدیل معاد در ادیان الهی است.تناسخ از نطر اسلام باطل است و برای اثبات ابطال آن با اشاره به انواع تناسخ چنین می گوییم.
- تناسخ مِلکی ؛ به این معنا که نفس آدمی با رها کردن بدن مادی خود به بدن مادی دیگری وارد شود .2- تناسخ مُلکی یا ملکوتی ؛ به این معنا که نفس با عقاید، اندیشه ها، نیت ها، گفتارها و کردارهای خود بدنی مثالی متناسب با عالم برزخ و بدنی قیامتی متناسب با عالم قیامت ساخته و به صورت آن مجسم می شود .به بیان دیگر انسان با عقاید و افعالی که در دنیا مرتکب شده است ، برای خویش بدنی در برزخ و بدنی در قیامت می سازد که نفس او به آن تعلق گرفته و پس از رهایی و مفارقت از بدن مادی با آن بدن ها ترکیب می یابد .بنا به اعتقاد ما تناسخ مُلکی امری صحیح بوده ؛ ولی تناسخ مِلکی باطل است .
با توجه به مطالبی که اکانکار بیان کرده ، مشخص است که منظور ایشان اثبات و تایید تناسخ مِلکی است که از نظر ما خرافه ای است پوسیده که از آیین های کهن هند و بودا وام گرفته شده است.

ادامه نوشته

عرفان‌های نوظهور و رمزگشایی از یک پروژه فرهنگی جهانی ( عرفانهای نوظهور )   

 

 

پروژه دین نوین جهانی چیست؟و به نفع کیست؟

دین نوین جهانی را باید بخشی از پروژه نظم نوین جهانی و برگرفته از آموزه های پساساختارگرانه‏ی متفکران و استراتژیست های پست مدرن غرب دانست. این ایده که تحت عناوینی چون دین واحد جهانی (2)  و سازمان ادیان متحد (3) در حال رشد است، بسیار نو پا بوده و در واقع به بازار داغ فرهنگی سال های آینده تعلق دارد. پیش بینی می شود با تمهیدهای رسانه ای تدارک شده در سال های آتی جریان فرهنگی مرتبط با این ایده به سرعت گسترش یابد و محصولات متنوع تصویری و مکتوب مرتبط با آن به بازارهای فرهنگی سراسر دنیا سرازیر شود. 

تئوری دین نوین جهانی از پیچیدگی قابل توجهی برخوردار است که تشخیص آن و اتخاذ تدبیر مناسب در برابر آن را مشکل می‏سازد. پروژه دین نوین جهانی برخلاف آنچه که شاید از عنوان آن به ذهن متبادر شود به دنبال از میان بردن تمام ادیان و معرفی یک دین جدید و واحد جهانی نیست. با این حال مکانیسم پروژه دین نوین جهانی به نحوی است که سبب می شود اصول عقاید و آموزه های متافیزیکی مشترکی مورد پذیرش پیروان تمام ادیان قرار گیرد و پیروان تمامی ادیان و حتی افراد لائیک و غیر دینی همگی زندگی خود را بر اساس این آموزه ها  تنظیم نمایند. به این ترتیب در عین حال که در ظاهر هیچ یک از ادیان مورد تعرض قرار نگرفته است، آموزه های عقیدتی مشترکی در مناطق مختلفِ فرهنگی و مذهبیِ زمین حاکم خواهد شد. تحقق این هدف، از پیش نیازهای غیر قابل چشم پوشیِ آن چیزی است که نظم نوین جهانی(4)  نامیده می شود.

 

ادامه نوشته

شیطنت های جذاب برای کودکان!!! ( شیطان پرستی )


 

شیطان پرستان سعی دارند با آموزش و شست و شوی مغزی کودکان آنان را به سمت خود جلب کنند بسیاری از کارتون ها و داستان ها و اسباب بازی ها که اکنون در تمام دنیا و حتی کشور خودمان به وسیله ی طرفداران این مکتب طراحی شده است. وسایل بسیار سرگرم کننده ومتنوع که کودکان را به سمت خود جلب می کند
ادامه نوشته

شیطان پرستی

انجیل شیطانی کتابی است که شیطان‌پرستان از آن برای عبادت و دعاهای خود و همچنین استفاده در مراسم خود استفاده می‌کنند. این کتاب شامل کلمات عبری و یونانی و انگلیسی است. معنای دقیق بعضی از این کلمات هنوز کشف نشده است. بسیاری ازدعاهای این کتاب برخلاف دعاهای مسیحیت و کتاب ‌انجیل است. کلیسای ‌شیطانی که عبادتگاه شیطان‌پرستان می‌باشد و در قرون وسطی به عنوان مکانی برای انجام مراسم آنها استفاده می‌شد.



ادامه نوشته

دین نوین جهانی و فرقه های نوظهور ( عرفانهای نوظهور )

دین نوین جهانی و فرقه های نوظهور ، تکثّری که به وحدت پنهان می انجامد

از آنجا که مبانی کابالیستی و ماسونی دین نوین جهانی به سادگی و به طور مستقیم قابل القاء به ذهن پیروان ادیان مختلف سراسر جهان نیست، در حال حاضر این آموزه ها تکثیر و تنوع یافته و در قالب های گوناگون و متنوع به شکل دوره ها و فرقه های عرفانی، خودشناسی، خدای درون و همانند آن ارائه می شوند. تکثیر این آموزه ها بر اساس زیست‏بومِ فرهنگی هر منطقه شکل می گیرد. به عنوان مثل دوره های تفسیر حافظ، مولوی خوانی و حتی تفسیر قرآن هایی طراحی شده است که با اتکا به آموزه های کابالیستی بدون آنکه نامی از آن به میان آورند، به توضیح و تفسیر متون ادبی و دینی بومی ایران، می پردازند. جریان رسانه ای پروژه دین نوین جهانی در کنار انجمن ها و فرقه های عرفانی با ظاهر و ادبیات بومی، به تدریج سبب تحویل و قلب مفاهیم اصیل دینیِ جریان‏های رقیب شده و پیروان این ادیان را از درون با آموزه های زینت داده شده الهیات طبیعی مأنوس می سازد.

ادامه نوشته

تاثیرآراء یونگ برعرفان حلقه

 

ازفرقه های نوپدیدی که درزمره مدعیان معنویت های نوظهور به شمارمی روند وچندسالی است بادست آویزه کردن وشناساندن عارفان حقیقی وعرفان اسلامی بابیان بدیع پابه عرصه جامعه معنوی کشورمان گذاشته اند عرفان حلقه است که حلقه عرفانی تحت عنوان عرفان یاشعورکیهانی راشکل داده اند.در این حلقه عرفانی سعی شده باارائه روشهاوتاکتیک هایی تحت عنوان فرادرمانی به کاوش در درون انسان پرداخته وموجب درمان و بهبودی امراض روحی وجسمی رافراهم آوردند.عمده ترین واصلی ترین موضوعی که همواره محور بحث های آنهاست ،شبکه هوشمندی است که شخص بامتصل شدن به آن به حقیقت مطلق راه پیدا می کند وازاین رهگذرپل ارتباطی بین اووعالم متافیزیکی برقرارمی شودومی تواندبه حقایق ماورایی به وسیله این منبع که به تعبیری حلقه وحدت بین انسان وخداوندعالم است ،دست پیدا کند.

 

ادامه نوشته

نقد عرفان یو گا ( عرفان های نو ظهور )

 

 

 تاریخچه



 

 

 

 

یوگا[1] یا به عبارت فارسی « جوک »که از طرفی به عنوان ورزش و از طرفی دیگر به عنوان راه حقیقت مورد توجه است[2]هر چند در کشور ما نوظهور است  اما بنا به اعتقاد هندوها سابقه طولانی 2000 ساله دارد.

امروزه یوگا در مناطق مختلفی از جهان تعلیم داده می شود. مهمترین کشوری که یوگا درآن جایگاه ویژه ای دارد کشور هند است به گونه ای که  2000 مرکز آموزش یوگای بیحای هند توسط دولت به عنوان دانشگاه شناخته شده اند.[3] در پاره ای از مراکز هند نظام تعلیم و تربیت  به سبک یوگا مورد اهتمام است } روش یوگانیدرا که اصول آن مربوط به قوانین کنترل و تربیت ذهن است{.[4]پتنجلي [5]موسس يوگاست که حدود قرن قبل دوم ميلاد مباني و مسائل مربوط به يوگا را مدون نموده است.[6]پتنجلی در کتاب مشهور خود موسوم به یوگاسوترا مراحل و طرق مربوط به مشهورترین طریق یوگا (راجا یوگا) را تبیین نموده است.[7]

فلسفه نظري سانکیهه که يکي از مکاتب فلسفي هند است اساس و پايه يوگاست.[8] ريشي کاپيلا فلسفه سانکيهه را پايه ريزي کرد و يوگا در حقيقت جلوه عملي اين فلسفه است. سانکيهه فرضيه­هاي اثبات خدا را تجزيه و تحليل نموده و ان را براي اثبات خدا ناکافي دانسته است و در ابطال این ادله مدعی شده « وجود و عدم وجود خدا با نحوه تمرين­هاي روحي شخص رابطه ندارد.» از سوی دیگر بوديسم و يوگا در اصول اوليه واجبات و پرهيزها و مفاهيم فلسفي بسيار به هم نزديک اند.[9]

بنا به گفته کتاب­ هاتايوگا ـ پردايپيکا که از قديمي­ترين منابع آيين ودايي است، چهار نوع يوگاي اصلي وجود دارد؛ کارمايوگا، بهاتکي يوگا، گيانايوگا، راجايوگا. کارمايوگا رسيدن به وحدت از طريق کار و خدمت است. بهاتکي يوگا رسيدن به وحدت از طريق محبت به همنوع و عشق به خدا و تکرار ذکر است. گيانا يوگا درک  وحدت از روش يادگيري علم و ارتقاء آگاهي است و راجايوگا رسيدن به مرتبه وحدت از طريق کنترل و پرورش ذهن و رون است.[10]البته با نگاهي ديگر اقسام دیگری همبرای يوگا برشمرده اند.مهمترين شاخه هاي يوگا از ديدگاه سلوکي «راجايوگا» است که مستقيماً به ذهن پرداخته مي­شود و تمام سلوک آن مبتني بر تمرينات ذهني است.[11]

 

ادامه نوشته

کابالا (عرفان یهود)

کابالا (عرفان یهود)

مقدمه:

خنجر کينه و عداوت بر حنجره اديان نهادن زير نقاب معنويت‌گرايي!

آيا لازمه عارف زيستن و معنوي انديشيدن آن است که تَبر به دوش، به دنبال ريشه اديان گام برداريم؟!

بعضي از منوّرالفکران(!) تئوري معنويت فراديني را مطرح کرده‌اند، به اين معنا که مي‌توان دين را بوسيد و گوشه‌اي نهاد و معنوي هم بود! با اين استدلال که؛ معنويت و دينداري هيچ تلازمي با يکديگر ندارند!

از آن جا که فطرت انسان، الهي است و اين ادّعا قابل پذيرش فطرت و وجدان بيدار بشريّت نيست بعضي از جريان‌هاي معنويت‌گرا مانند کاباليسم مدّعي هستند که عرفان را فقط در منظومه‌هاي خاصّ ديني، يعني؛ مسيحيت و اسلام و يهوديت مي‌توان يافت.

حقيقت هم اين است که عرفان بايد ملازم با دين بوده، نه گسيخته از دين باشد و يا به نبرد با اديان به پا خيزد.

اما سخن کاباليست‌ها ( عارف‌نمايان يهودي) ادّعاي بيش نبوده و خطر آنها به مراتب بيش از خطر منورالفکران(!) است.

کاباليسم، نقاب معنويت‌گرايي و دينداري به صورت افکنده و دين‌ستيزي را در رأس استراتژي‌هاي مهم و ديرين خود قرار داده است.



چیستی جنبش‌های نوظهور معنوی ( عرفانهای نوظهور )

چیستی جنبش‌های نوظهور معنوی
مقدمه
معمولاً اين طور گفته مي‌شود كه ما در عصر بازگشت انسان به معنويت يا بازگشت معنويت به زندگي بشر بسر مي‌بريم، اما نگاهي به روند شتاب‌زده و گستردة معنويت‌گرايي كه چند دهه بيش از عمر آن نمي‌گذرد، به وضوح نشان مي‌دهد كه با پديدة‌ انفجار معنويت روبرو هستيم. انسان مدرن كه به سختي دور از معنويات نگه داشته مي‌شد و در تمدني زندگي مي‌كرد كه غير از جهان و زندگي مادي براي چيز ديگري ارزش قائل نبود، حريص و عجول و عنان گسيخته به معنويات روي آورده و همانند مردماني كه در قحطي بسر مي‌برند و انبار ناني يافته‌اند، سنت‌هاي كهن عرفاني و معنوي را برگرفته و هر كس تكه‌ يا تكه‌هايي از مكاتب مختلف را چنگ زده و مي‌كوشد روح تشنة خود را با آن سيراب كند


ادامه نوشته

مدعیان دروغین

چند نفر، ادّعاي عرفان داشتند و اذعان مي‌کردند که با امام زمان(ع) ارتباط دارند. برخي از مسئولان مملکتي، پس از شنيدن اين ادّعاها، معتقد بودند بايد اين قضيه روشن شود تا چنانچه ادّعاي اين افراد، کذب و دروغ بود، موضوع افشا شود تا کسي به انحراف و اشتباه نيفتد. سرانجام با وساطت دو تن از مسئولان نظام، اين چند نفر اجازة ملاقات با حضرت امام(ره) پیدا کردند. حضرت امام(ره) در همان لحظات اوّل، به رياکاري آنان پی بردند و با اشرافي که داشتند جهت روشن شدن موضوع، سه سؤال را مطرح کردند.

 

ادامه نوشته