جعل بشارت ظهور صوفیّه در قرآن
سوالم اینه که صوفیه در کدام جهاد شرکت کرده؟
عرفان حلقه معتقد است هر كس به درك حلقههاي كيهاني نايل شود، ميتواند هر چه بخواهد به قرآن نسبت دهد و اگر با آيات ناسازگار باشد، درست است و تفسير به رأي نيست! آيا هر كسي ميتواند تجارب خود را به كلامالله نسبت دهد؟
به تازگي كتابي تحت عنوان «پرسش از عرفان حلقه» به قلم حجتالاسلام حميدرضا مظاهريسيف، مدير مؤسسه فرهنگي بهداشت معنوي چاپ شده است.
گروه مخاطبي كه براي اين كتاب ارزشمند پيشبيني شده، مربيان هستند. يعني؛ افرادي كه مطالعات انتقادي جنبشهاي معنوي نوظهور را انجام ميدهند.
مشروح 4 عنوان پاياني اين كتاب در پي ميآيد.
به تازگي كتابي تحت عنوان «پرسش از عرفان حلقه» به قلم حجتالاسلام حميدرضا مظاهريسيف، مدير مؤسسه فرهنگي بهداشت معنوي چاپ شده است.
گروه مخاطبي كه براي اين كتاب ارزشمند پيشبيني شده، مربيان هستند. يعني؛ افرادي كه مطالعات انتقادي جنبشهاي معنوي نوظهور را انجام ميدهند.
آنچه در پي ميآيد، مشروح عناوين پنجم تا هشتم اين كتاب است.
جمع اباحهگري و معنويتگرايي چگونه ممكن است؟
«عرفان حلقه» همه راههاي معرفت و عشق الهي را بسته و نسبت به دينداري و بيديني، پرهيزكاري و خيانتكاري، پاكي و ناپاكي هم بيتفاوت است؛ يعني به دنبال ترويج اباحيگري است.
به تازگي كتابي تحت عنوان «پرسش از عرفان حلقه» به قلم حجتالاسلام حميدرضا مظاهريسيف، مدير مؤسسه فرهنگي بهداشت معنوي چاپ شده است.
آنچه در پي ميآيد، مشروح عناوين پنجم تا هشتم اين كتاب است.
* خداشناسي، چگونه
پرسش ديگر اين است كه عرفان حلقه، در جستجوي خداشناسي و ارتباط با خداست يا به شعور كيهاني سرگرم شده است؟
«عرفان كيهاني (حلقه)، شعور الهي را به طور نظري و عملي ثابت نموده، از اين طريق وجود صاحب اين هوشمندي، يعني خداوند را به اثبات ميرساند و در واقع اين عرفان، منجر به خداشناسي عملي ميگرد.» اين تبيين از خداشاسي بسيار ناقص و در راه خداشناسي ناكام كننده است.
بسياري از ماديگرايان كه منكر وجود خدا هستند، شعور كيهاني را ميپذيرند و معتقدند كه ماده، خودش هوشمند است و اگر در عالم نظم و تدبيري ديده ميشود، سرچشمهاي فراتر از همين عالم مادي ندارد. اساسا تئوري شعورمندي عالم در سدههاي اخير از سوي كساني باز، توليد و مطرح شده كه منبع هوشمندي فراتر از طبيعت را نفي ميكنند و براي توجيه تدبير و حكمتي كه در جهان جاري است، به خودمختار بودن و شعورمندي ماده معتقد شدهاند.
بنابراين كسي كه خداوند را نشناخته باشد، با تبيينهايي كه در عرفان حلقه وجود دارد در خدانشناسي خود ثابت قدم ميشود، نه اين كه به خداشناسي برسد، هر چقدر هم كه شعور كيهاني در عمل بيشتر اثر بگذارد، در افراد بيايمان به خدا، ايمان به شعور هستي مادي بيشتر ميشود، نه ايمان به الله تبارك و تعالي.
استفاده از تعابيري مثل اين كه شعور كيهان «يدالله» و «حبلالله» است، موجب معرفت خداوند، ايمان به او يا تقويت باور نميشود. انسان ميتواند با معرفت عقلاني و سپس برافروختن آتش عشق الهي به سوي او برود. معرفت عقلاني، منطق روشن و برهان محكم، توصيف درست از اسماء و صفات الهي را ميخواهد. شناخت، مقدمه عشق است؛ كسي كه با قلب پاك او را بشناسد، عشق به او را تجربه خواهد كرد و عشق الهي وجودش را فرا خواهد گرفت.
براهين خردپسند يا دست كم اقناي عقلي در باب معرفت خداوند، كجاي عرفان حلقه جا دارد؟ زمينهسازي براي كشف، شهود و چشيدن عشق الهي در كدام بخش از تعاليم عرفان عملي حلقه، قرار گرفته است؟
عرفان حلقه، همه راههاي معرفت و عشق الهي را بسته است؛ نه با منطق و عقل عبوديت، كاري دارد و نه از توصيف صفات الهي. چنان كه در قرآن كريم و ساير كتابهاي آسماني آمده، بهره ميبرد. نسبت به دينداري و بيديني، پرهيزكاري و خيانتكاري، پاكي و ناپاكي هم بيتفاوت است، پس چگونه ميتواند خداشناسي را محقق كند؟
در بخشي از منابع فراماسوني بر اساس عقل يهود آمده است: «فراماسونري بيخدا نيست، اما مفهومي كه به عنوان خدا پذيرفته، با آنچه در مذاهب وجود دارد متفاوت است. خداي فرماسونري يك كمال اعلي است كه در اوج تكامل است...
ان در كليت همه مخلوفات جهان است؛ يعني قدرت كلي و انرژي كه همه چيز را در بر ميگيرد.»
جمع اباحهگري و معنويتگرايي چگونه ممكن است؟
«عرفان حلقه» همه راههاي معرفت و عشق الهي را بسته و نسبت به دينداري و بيديني، پرهيزكاري و خيانتكاري، پاكي و ناپاكي هم بيتفاوت است؛ يعني به دنبال ترويج اباحيگري است.
به تازگي كتابي تحت عنوان «پرسش از عرفان حلقه» به قلم حجتالاسلام حميدرضا مظاهريسيف، مدير مؤسسه فرهنگي بهداشت معنوي چاپ شده است.
آنچه در پي ميآيد، مشروح عناوين پنجم تا هشتم اين كتاب است.
* خداشناسي، چگونه
پرسش ديگر اين است كه عرفان حلقه، در جستجوي خداشناسي و ارتباط با خداست يا به شعور كيهاني سرگرم شده است؟
«عرفان كيهاني (حلقه)، شعور الهي را به طور نظري و عملي ثابت نموده، از اين طريق وجود صاحب اين هوشمندي، يعني خداوند را به اثبات ميرساند و در واقع اين عرفان، منجر به خداشناسي عملي ميگرد.» اين تبيين از خداشاسي بسيار ناقص و در راه خداشناسي ناكام كننده است.
بسياري از ماديگرايان كه منكر وجود خدا هستند، شعور كيهاني را ميپذيرند و معتقدند كه ماده، خودش هوشمند است و اگر در عالم نظم و تدبيري ديده ميشود، سرچشمهاي فراتر از همين عالم مادي ندارد. اساسا تئوري شعورمندي عالم در سدههاي اخير از سوي كساني باز، توليد و مطرح شده كه منبع هوشمندي فراتر از طبيعت را نفي ميكنند و براي توجيه تدبير و حكمتي كه در جهان جاري است، به خودمختار بودن و شعورمندي ماده معتقد شدهاند.
بنابراين كسي كه خداوند را نشناخته باشد، با تبيينهايي كه در عرفان حلقه وجود دارد در خدانشناسي خود ثابت قدم ميشود، نه اين كه به خداشناسي برسد، هر چقدر هم كه شعور كيهاني در عمل بيشتر اثر بگذارد، در افراد بيايمان به خدا، ايمان به شعور هستي مادي بيشتر ميشود، نه ايمان به الله تبارك و تعالي.
استفاده از تعابيري مثل اين كه شعور كيهان «يدالله» و «حبلالله» است، موجب معرفت خداوند، ايمان به او يا تقويت باور نميشود. انسان ميتواند با معرفت عقلاني و سپس برافروختن آتش عشق الهي به سوي او برود. معرفت عقلاني، منطق روشن و برهان محكم، توصيف درست از اسماء و صفات الهي را ميخواهد. شناخت، مقدمه عشق است؛ كسي كه با قلب پاك او را بشناسد، عشق به او را تجربه خواهد كرد و عشق الهي وجودش را فرا خواهد گرفت.
براهين خردپسند يا دست كم اقناي عقلي در باب معرفت خداوند، كجاي عرفان حلقه جا دارد؟ زمينهسازي براي كشف، شهود و چشيدن عشق الهي در كدام بخش از تعاليم عرفان عملي حلقه، قرار گرفته است؟
عرفان حلقه، همه راههاي معرفت و عشق الهي را بسته است؛ نه با منطق و عقل عبوديت، كاري دارد و نه از توصيف صفات الهي. چنان كه در قرآن كريم و ساير كتابهاي آسماني آمده، بهره ميبرد. نسبت به دينداري و بيديني، پرهيزكاري و خيانتكاري، پاكي و ناپاكي هم بيتفاوت است، پس چگونه ميتواند خداشناسي را محقق كند؟
در بخشي از منابع فراماسوني بر اساس عقل يهود آمده است: «فراماسونري بيخدا نيست، اما مفهومي كه به عنوان خدا پذيرفته، با آنچه در مذاهب وجود دارد متفاوت است. خداي فرماسونري يك كمال اعلي است كه در اوج تكامل است...
ان در كليت همه مخلوفات جهان است؛ يعني قدرت كلي و انرژي كه همه چيز را در بر ميگيرد.»
اشو و نفی شریعت : اوشو اصولا با دین مخالف است و دینداری واقعی را در بی دینی می داند! یکی از وجوه دین ستیزی اوشو «شریعت ستیزی » است . او معتقد است هر دینی سه سطح و لایه دارد :1=شریعت 2=طریقت 3= حقیقت ،سپس می گوید هر پیامبر تا زمانی که زنده است،شریعت او نیز زنده است اما وقتی که صاحب اصلی شریعت ازدنیا رفت در آن صورت شریعت او به مثابه یک نعش بی روح و بی خاصیت است. شریعت را بُعد بیرونی دین دانسته که هیچگونه طراوتی ندارد ، لایه دوم که همان حقیقت است در واقع روح دین است اما راه رسیدن به آن روح «طریقت» است .پس طریقت در مقابل شریعت یعنی راه و روشی که ما را به حقیق و روح دین می رساند . دین ستیزی درآئین اوشو: اوشو به مبارزه با ادیان الهی و غیر الهی پرداخته است وی گاهی با اصل وجود دین به مبارزه پرداخته وآن را ساخته و پرداخته عده ای فرصت طلب و قذرت طلب می پندارد و گاهی می کوشد با انکار برخی از آموزه های مهم ادیان الهی ،باور به آنها را باوری نادرست و غیر انسانی قلمداد نماید. اوشو دین را موجب اختلاف انسانها و از دست رفتن یکپارچگی و انسجام زندگی آدمیان دانسته و می گوید «ادیان انسان را شقه شقه کرده اند ونه تنها به قطعات مختلف که به قطعاتی مخالف با یکدیگر» به نظر او هنر ادیان این است که با هرچیزی که موجب لذت آدمی می شود مخالفت می کنند ،ادیان با وعده های پوچ و غیر واقعی خود مانع ارضای میل جنسی انسان می شوند در حالیکه انسان می تواند آنچه را که ادیان به او وعده می دهند که در دنیای دیگر نصیبش کنند، در همین دنیا به دست آورد. او می تواند هر گونه که می خواهد میل جنسی خود را ارضا نماید.
سکس در مکتب اوشو : او شو سکس را امری مقدس ومهمترین نیروی زندگی دانسته و همگان را از نکوهش سکس بر حذر داشته و معتقد است همه دگرگونی های زندگی از طریق این نیرو رخ می دهد، او سکس را مقدمه عبادت می داند. اوشو سکس را تنها در ارتباط با غیر همجنس خلاصه نمی کند بلکه همجنس بازی را نیز تقدیس می کند ومدعی است هیچ چیز اشتباهی در همجنس گرایی نیست بلکه همجنس گرایی را بهتر از ناهمجنس گرایی می داند. او بهترین مکان برای دین شناسی و خدا شناسی را کاباره ها می داند و نه کلیساها و مساجد! اوشو هر چند مراقبه های زیادی برای تمرین معنوی مورد نظر خود بیان می کند اما بزرگترین مراقبه را مراقبۀ سکس می داند. وی معتقد است همه سائل و مشکلات بشر در سکس خلاصه می شود حتی کسانی که در جستجوی معنویت و خدا هستند، در حقیقت در جستجوی مسائل جنسی اند مشکل اساسی آنان مشکلات جنسی است نه مشکلات دینی . وی روشی به نام سکس مدیتیشن ابداع نمود که زنان و مردان زیادی در محل اجتماع پیروان اوشو در کنارهم به سکس مشغول می شوند و ساعتهای متمادی را در کنار هم و با عوض نمودن گزینه ها به سر می برند.
کمون اوشو : اوشو مرکز عبادی ، به معنای مورد نظر او و قبله گاه اصلی پیروان خود را در شهر پونای هند پایه گذاری کرد و هم اکنون به صورت روزانه پیروان او از سراسر جهان به منظور استفاده از تعالیم اوشو و بازدید از کمون اصلی اوشو به شهر پونا مسافرت می کنند . از آنج که اوشو بسیاری از اندیشه های مارکسیستی به ویژه به اندیشۀ اشتراک در همسر پایبند است نام رکز معنوی خود را «کمون» به معنای اشتراک و اشتراکی گذاشته است .
*بر گرفته از کتاب درآمدی بر عرفان حقیقی و عرفانهای کاذب، نوشته احمد حسین شریفی
|
|
|
پروژه دین نوین جهانی چیست؟و به نفع کیست؟ دین نوین جهانی را باید بخشی از پروژه نظم نوین جهانی و برگرفته از آموزه های پساساختارگرانهی متفکران و استراتژیست های پست مدرن غرب دانست. این ایده که تحت عناوینی چون دین واحد جهانی (2) و سازمان ادیان متحد (3) در حال رشد است، بسیار نو پا بوده و در واقع به بازار داغ فرهنگی سال های آینده تعلق دارد. پیش بینی می شود با تمهیدهای رسانه ای تدارک شده در سال های آتی جریان فرهنگی مرتبط با این ایده به سرعت گسترش یابد و محصولات متنوع تصویری و مکتوب مرتبط با آن به بازارهای فرهنگی سراسر دنیا سرازیر شود. تئوری دین نوین جهانی از پیچیدگی قابل توجهی برخوردار است که تشخیص آن و اتخاذ تدبیر مناسب در برابر آن را مشکل میسازد. پروژه دین نوین جهانی برخلاف آنچه که شاید از عنوان آن به ذهن متبادر شود به دنبال از میان بردن تمام ادیان و معرفی یک دین جدید و واحد جهانی نیست. با این حال مکانیسم پروژه دین نوین جهانی به نحوی است که سبب می شود اصول عقاید و آموزه های متافیزیکی مشترکی مورد پذیرش پیروان تمام ادیان قرار گیرد و پیروان تمامی ادیان و حتی افراد لائیک و غیر دینی همگی زندگی خود را بر اساس این آموزه ها تنظیم نمایند. به این ترتیب در عین حال که در ظاهر هیچ یک از ادیان مورد تعرض قرار نگرفته است، آموزه های عقیدتی مشترکی در مناطق مختلفِ فرهنگی و مذهبیِ زمین حاکم خواهد شد. تحقق این هدف، از پیش نیازهای غیر قابل چشم پوشیِ آن چیزی است که نظم نوین جهانی(4) نامیده می شود. |
|
انجیل شیطانی کتابی است که شیطانپرستان از آن برای عبادت و دعاهای خود و همچنین استفاده در مراسم خود استفاده میکنند. این کتاب شامل کلمات عبری و یونانی و انگلیسی است. معنای دقیق بعضی از این کلمات هنوز کشف نشده است. بسیاری ازدعاهای این کتاب برخلاف دعاهای مسیحیت و کتاب انجیل است. کلیسای شیطانی که عبادتگاه شیطانپرستان میباشد و در قرون وسطی به عنوان مکانی برای انجام مراسم آنها استفاده میشد.
دین نوین جهانی و فرقه های نوظهور ، تکثّری که به وحدت پنهان می انجامد از آنجا که مبانی کابالیستی و ماسونی دین نوین جهانی به سادگی و به طور مستقیم قابل القاء به ذهن پیروان ادیان مختلف سراسر جهان نیست، در حال حاضر این آموزه ها تکثیر و تنوع یافته و در قالب های گوناگون و متنوع به شکل دوره ها و فرقه های عرفانی، خودشناسی، خدای درون و همانند آن ارائه می شوند. تکثیر این آموزه ها بر اساس زیستبومِ فرهنگی هر منطقه شکل می گیرد. به عنوان مثل دوره های تفسیر حافظ، مولوی خوانی و حتی تفسیر قرآن هایی طراحی شده است که با اتکا به آموزه های کابالیستی بدون آنکه نامی از آن به میان آورند، به توضیح و تفسیر متون ادبی و دینی بومی ایران، می پردازند. جریان رسانه ای پروژه دین نوین جهانی در کنار انجمن ها و فرقه های عرفانی با ظاهر و ادبیات بومی، به تدریج سبب تحویل و قلب مفاهیم اصیل دینیِ جریانهای رقیب شده و پیروان این ادیان را از درون با آموزه های زینت داده شده الهیات طبیعی مأنوس می سازد. |
|
ازفرقه های نوپدیدی که درزمره مدعیان معنویت های نوظهور به شمارمی روند وچندسالی است بادست آویزه کردن وشناساندن عارفان حقیقی وعرفان اسلامی بابیان بدیع پابه عرصه جامعه معنوی کشورمان گذاشته اند عرفان حلقه است که حلقه عرفانی تحت عنوان عرفان یاشعورکیهانی راشکل داده اند.در این حلقه عرفانی سعی شده باارائه روشهاوتاکتیک هایی تحت عنوان فرادرمانی به کاوش در درون انسان پرداخته وموجب درمان و بهبودی امراض روحی وجسمی رافراهم آوردند.عمده ترین واصلی ترین موضوعی که همواره محور بحث های آنهاست ،شبکه هوشمندی است که شخص بامتصل شدن به آن به حقیقت مطلق راه پیدا می کند وازاین رهگذرپل ارتباطی بین اووعالم متافیزیکی برقرارمی شودومی تواندبه حقایق ماورایی به وسیله این منبع که به تعبیری حلقه وحدت بین انسان وخداوندعالم است ،دست پیدا کند. |
|
| ||||
تاریخچه |
|
|
|
|
یوگا[1] یا به عبارت فارسی « جوک »که از طرفی به عنوان ورزش و از طرفی دیگر به عنوان راه حقیقت مورد توجه است[2]هر چند در کشور ما نوظهور است اما بنا به اعتقاد هندوها سابقه طولانی 2000 ساله دارد. امروزه یوگا در مناطق مختلفی از جهان تعلیم داده می شود. مهمترین کشوری که یوگا درآن جایگاه ویژه ای دارد کشور هند است به گونه ای که 2000 مرکز آموزش یوگای بیحای هند توسط دولت به عنوان دانشگاه شناخته شده اند.[3] در پاره ای از مراکز هند نظام تعلیم و تربیت به سبک یوگا مورد اهتمام است } روش یوگانیدرا که اصول آن مربوط به قوانین کنترل و تربیت ذهن است{.[4]پتنجلي [5]موسس يوگاست که حدود قرن قبل دوم ميلاد مباني و مسائل مربوط به يوگا را مدون نموده است.[6]پتنجلی در کتاب مشهور خود موسوم به یوگاسوترا مراحل و طرق مربوط به مشهورترین طریق یوگا (راجا یوگا) را تبیین نموده است.[7] فلسفه نظري سانکیهه که يکي از مکاتب فلسفي هند است اساس و پايه يوگاست.[8] ريشي کاپيلا فلسفه سانکيهه را پايه ريزي کرد و يوگا در حقيقت جلوه عملي اين فلسفه است. سانکيهه فرضيههاي اثبات خدا را تجزيه و تحليل نموده و ان را براي اثبات خدا ناکافي دانسته است و در ابطال این ادله مدعی شده « وجود و عدم وجود خدا با نحوه تمرينهاي روحي شخص رابطه ندارد.» از سوی دیگر بوديسم و يوگا در اصول اوليه واجبات و پرهيزها و مفاهيم فلسفي بسيار به هم نزديک اند.[9] بنا به گفته کتاب هاتايوگا ـ پردايپيکا که از قديميترين منابع آيين ودايي است، چهار نوع يوگاي اصلي وجود دارد؛ کارمايوگا، بهاتکي يوگا، گيانايوگا، راجايوگا. کارمايوگا رسيدن به وحدت از طريق کار و خدمت است. بهاتکي يوگا رسيدن به وحدت از طريق محبت به همنوع و عشق به خدا و تکرار ذکر است. گيانا يوگا درک وحدت از روش يادگيري علم و ارتقاء آگاهي است و راجايوگا رسيدن به مرتبه وحدت از طريق کنترل و پرورش ذهن و رون است.[10]البته با نگاهي ديگر اقسام دیگری همبرای يوگا برشمرده اند.مهمترين شاخه هاي يوگا از ديدگاه سلوکي «راجايوگا» است که مستقيماً به ذهن پرداخته ميشود و تمام سلوک آن مبتني بر تمرينات ذهني است.[11] |
کابالا (عرفان یهود)
مقدمه:
خنجر کينه و عداوت بر حنجره اديان نهادن زير نقاب معنويتگرايي!
آيا لازمه عارف زيستن و معنوي انديشيدن آن است که تَبر به دوش، به دنبال ريشه اديان گام برداريم؟!
بعضي از منوّرالفکران(!) تئوري معنويت فراديني را مطرح کردهاند، به اين معنا که ميتوان دين را بوسيد و گوشهاي نهاد و معنوي هم بود! با اين استدلال که؛ معنويت و دينداري هيچ تلازمي با يکديگر ندارند!
از آن جا که فطرت انسان، الهي است و اين ادّعا قابل پذيرش فطرت و وجدان بيدار بشريّت نيست بعضي از جريانهاي معنويتگرا مانند کاباليسم مدّعي هستند که عرفان را فقط در منظومههاي خاصّ ديني، يعني؛ مسيحيت و اسلام و يهوديت ميتوان يافت.
حقيقت هم اين است که عرفان بايد ملازم با دين بوده، نه گسيخته از دين باشد و يا به نبرد با اديان به پا خيزد.
اما سخن کاباليستها ( عارفنمايان يهودي) ادّعاي بيش نبوده و خطر آنها به مراتب بيش از خطر منورالفکران(!) است.
کاباليسم، نقاب معنويتگرايي و دينداري به صورت افکنده و دينستيزي را در رأس استراتژيهاي مهم و ديرين خود قرار داده است.
چند نفر، ادّعاي عرفان داشتند و اذعان ميکردند که با امام زمان(ع) ارتباط دارند. برخي از مسئولان مملکتي، پس از شنيدن اين ادّعاها، معتقد بودند بايد اين قضيه روشن شود تا چنانچه ادّعاي اين افراد، کذب و دروغ بود، موضوع افشا شود تا کسي به انحراف و اشتباه نيفتد. سرانجام با وساطت دو تن از مسئولان نظام، اين چند نفر اجازة ملاقات با حضرت امام(ره) پیدا کردند. حضرت امام(ره) در همان لحظات اوّل، به رياکاري آنان پی بردند و با اشرافي که داشتند جهت روشن شدن موضوع، سه سؤال را مطرح کردند.