تجهیزات دید در شب AN / PVS 7B

 

 

AN / PVS-7B يك سيستم ديد در شب قابل حمل در دست ، بستن به سر كلاه مي باشــد كه امكـان راه يافتن ، راننــدگي ، تيراندازي ، تحت نظر گرفتــن در برد كوتــاه ، نقشه خواني ، نگهداري خودرو ، انجام كمكهاي اوليه در پرتو نور ماه و ستاره را مي دهد . دستگاه يك پروژكتور مادون قرمز دارد كه در بردهاي نزديك ايجاد نور مي كند و مي تواند در علامت دادن بكار رود . اگر دستگاه در معرض سطوح مضر نور سفيد قرار گيرد ، يك قطع كننده سطوح بالاي نور دارد . قطب نمايي است كه به دوربيني وصل مي شود و امكان خواندن جهت و سمت را از طريق چشمي هاي عينك مي دهد . بستن به كلاه خيلي راحتتر است ، چرا كه بند روي سر سرباز قرار نمي گيرد .

ويژگي ها

وزن : 5 / 1 پوند

قدرت باتري : BA-5567 يا AA 2

برد : نور ستاره 150 متر ، نور ماه 300 متر

بزرگنمايي : 1X

FOV 40 درجه

محدوديت ها

دستگاه از پلاستيك سبك ساخته شده است كه اگر بيفتد يا به شي ديگري در طول عملياتهاي هوايي برخورد كند به راحتي مي شكند . سر آن از بند PVS-5 يا 7A سنگين تر و شكننده تر است . بند كلاه نيز در حالت بالا قرار گرفتن و هنگامي كه مورد استفاده قرار نمي گيرد ، نسبتاً زود مي شكند و بايد نوار پيچي يا لايه گذاري شود .

ملاحظات

نورافكن مادون قرمز مي تواند براي پرتو ، عريض يا باريك تنظيم شود ، دستگاه دو نوع باتري مختلف دارد كه عبارتند از AA و BA-5567 ، بند كلاه به راحتي باز مي شود و امكـان اين را مي دهد كه عينك سريع جلوي صورت بيايد و برود . يك باطري ضعيف در داخل چشمي وجود دارد كه وقتي به كلاه خود بسته مي شود ، جلو كلاه را سنگين تر مي كند . بيشتر شبيه بند مايلز بايد سنگيني را به پشت كلاه بيندازد ، نه بد كلاه و نه قطب نما هيچكدام قسمتهاي اصلي مورد نظر دستگاه نيستند ، اما مي توانند متصل به سيستم شوند .

 

 

سال نو مبارک

 

....باز هفت سین سرور
ماهی و تنگ بلور
سکه و سبزه و آب
نرگس و جام شراب
باز هم شادی عید
آرزوهای سپید

باز هم رنگین کمان
باز باران بهار
باز گل مست غرور
باز بلبل نغمه خوان
باز رقص دود عود
باز اسفند و گلاب
باز آن سودای ناب
کور باد چشم حسود


باز تکرار دعا
یا مقلب القلوب
یا مدبر النهار
حال ما گردان تو خوب
راه ما گردان تو راست
باز نوروز سعید
باز هم سال جدید
باز هم لاله عشق
خنده و بیم و امید
.....

بیایید در این سال نو مهربان باشیم و یادم باشد که گذشته من اگر نگذشته بود  دیگر به آن گذشته نمی گفتم

یادم باشد که ۳۶۵ حسرت را سپری کردم

درست مث سال  قبل

یادم باشد

.....

یادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند
یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند
یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم
که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد
یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم
چرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمی تواند با دیگران مهربان باشد. 


عمری با حسرت و انده زیستن نه برای خود فایده ای دارد و نه برای دیگران
باید اوج گرفت تا بتوانیم آن چه را که آموخته ایم با دیگران نیز قسمت کنیم
.
لحظات از آن توست؛ آبی، سبز، سرخ، سیاه، سفید،... رنگهایی را که بایسته است بر آنها بزن
روزهایت رنگارنگ

و با رنگهایت نقاشی رنگین بکش

درست مث یک نقاش کوچک.
سال نو مبارک
.
نوروز یک هزاروسیصدونودو یک مبارک

بيداري (يقظه) و توبه

 


 

بيداري (يقظه) و توبه

 

توبه اولين قدم به سمت خدا مي باشد و يقظه و بيداري مقدمه توبه است بلكه بعضي از بزرگان يقظه را قدم اول در سير الي الله دانسته اند. آدمي قبل از آنكه بخواهد در مسير الهي قرار گيرد و مطابق خواست خدا عمل نمايد، بايد در او انگيزة حركت به سمت خدا ايجاد شود و اين انگيزه و شور و اشتياق ‌ايجاد نمي‌شود مگر آنكه فرد بيدار شده و متوجه گردد كه قرار گرفتن در راه خدا باعث سعادت اوست و او بايد در اين راه قرار گيرد. اين بيداري و متوجه شدن همان يقظه است. همچنين يقظه و بيداري اتفاق نمي‌افتد مگر اينكه فرد متوجه شود كه براي چه بايد در اين راه قرار گيرد و اين راه او را به كجا مي‌كشاند تا در او انگيزه‌اي ‌ايجاد شود و مشتاق اين راه گردد. پس دانستن و توجيه شدن اول اتفاقي است كه در فرد مي‌افتد. اين دانستن و پذيرفتن ممكن است از طريق سريعتري اتفاق بيافتد و آن اينكه فرد علاقمند و شيفته كسي شود كه با خدا ارتباط دارد و از روي محبت به او به اين طريق كشيده شود.


 

جعل بشارت ظهور صوفیّه در قرآن

در یکی از وبلاگ ها مطلبی رو دیدم. قسمتی از اون رو براتون میذارم.

 

تاريخ : پنجشنبه بیست و چهارم اسفند 1391 | 15:13 | نویسنده : مهدی
 
نویسنده:علیرضاعرب
 
«یا ایّها الّذین آمنوا من یرتدّ منکم عن دینه فسوف یأتی الله بقوم یحبّهم و یحبّونه اذلّة علی المومنین اعزّة علی الکافرین یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون لومة لائم»(1)

«ای مومنان! هر یک از شما که از دینش برگردد (اهمیتی نخواهد داشت زیرا) خداوند بزودی جمعیّتی را به وجود می آورد که آن ها را دوست می دارد و آن ها نیز او را دوست می دارند.نسبت به مومنان متواضع و نسبت به کافران سختگیر هستند.در راه خدا مجاهده و تلاش می کنند و از سرزنش هیچ سرزنشگری نمی ترسند.»



خدای تعالی در این آیه شریفه ای که نقل شد به روشنی هر چه تمام تر بشارت می دهد که بزودی گروه و جمعیتی را در امت اسلام ایجاد خواهد کرد که نشانه های بر شمرده شده در آیه را - که نشانه های صوفیه صافی مشرب است - خواهند داشت.این آیه را بررسی می کنیم تا ببینیم آیا مدعایی را که مطرح کردیم اثبات می شود :

1.خدای تعالی یکی از مشخصه های دینی را که می پسندد عبارت از برقراری رابطه ای بر اساس «محبت و عشق» میان خود و بندگانش می داند : «یحبّهم و یحبّونه»یعنی دینی که خدای تعالی می پسندد بر مدار قواعد خشک فقهی نمی چرخد بلکه بر مدار طربناک «عشق و محبّت» می گردد.تنها گروهی که در میان امت مسلمان مبنای دینداری و دین ورزی اش بر «محبّت و عشق» استوار است و به همین جهت بسیار مورد طعن و انتقاد و تمسخر علما و فقها واقع شده اند صوفیّه هستند.پس بشارت به وجود آمدن گروهی که ستون دینداری و دین ورزی اش بر «محبّت و عشق» استوار است ، در حقیقت ، بشارت پا به عرصه وجود نهادن صوفیّه است.

سوالم اینه که صوفیه در کدام جهاد شرکت کرده؟
 
در انقلاب ایران چند تا شهید داده؟
 
در جنگ تحمیلی چند تا شهید داده ؟
 
که مصداق مجاهده و تلاش و سخت گیری با کفار باشه ؟

عید خوب

 

چه کنیم در دید وبازدیدهای نوروزی هیچ مشکل وکدورتی با کسی پیش نیاید واز ایام عید بیشترین لذت را ببریم؟

این خیلی مهم است که چه گونه منش ورفتار داشته باشیم تا دیگران را از خود آزرده خاطر ننماییم.

برای اینکه یک عید پر از  خاطره های خوب داشته باشیم این چند کار را انجام دهیم:

 

۱- نیت کنیم دیدارهایمان برای خدا باشد با این کار دیدارهایمان نورانی خواهد بود وثواب دو برابر خواهیم برد ان شاء الله و نگران این نخواهیم بود که در این روزها کار نیکی انجام نداده ایم.

2- برای دیدن کسی یک برنامه منظم داشته باشید وبه وضعیت روحی وجسمی طرفتان توجه کنید تا مبادا در یک  وقت نامناسب ودیر و وقت استراحت،بر میزبان وارد شویم که ممکن است  پذیرایی او با طیب خاطر نباشد که خود به خود احساس سنگینی ،از میزبان خواهید دید که ممکن است موجبات ناراحتی شما فراهم گردد.

3- قبل از مهمانی به میزبان اطلاع دهید وآنان را از حضور خود با خبر کنید.

4- سعی کنید در ساعت مشخص شده بر میزبان وارد شوید تا او بتواند از وقت خود بیشترین استفاده را ببرد.

5- با سلام و خنده با دیگران ملاقات کنید واین خنده واقعا ار سر محبت باشد(نه زور زورکی)

6- چون بیشتر کدورتها به خاطر سخن بی جا ونا مربوط است از صحبت بیهوده بپرهیزید. منظور این نیست که اصلا سخن نگویید بلکه سخنی بگویید که همرا با ادب ونزاکت وحکمت باشد تا مخاطبتان بیشترین بهره را ببرد.

7- توجه داشته باشید که در مجلستان غیبت از کسی نشود .نه خودتان غیبت کنید ونه اجازه بدهید که کسی غیبت کند.هنگام غیبت سخن را جهت دهید.

8- اگر از کسی درباره مخاطبتان چیزی از بدی شنیده اید آنرا بازگو نکنید تا زمینه کدورت وغیبت را فراهم نکرده باشید.

9- حرفهایی که به هم می زنید امانتند به هر کس نگویید.

10- از همسر،فرزند،برادر یا خواهر خود کاملا حمایت کنید وآنها را با اسم زیبایشان وبا پیشوند «آقا» یا «خانم» صدا بزنید.

11- مبادا جلوی دیگران همدیگر را تحقیر کنید که هم، شأن خوانوادگی خود وهم کسی را که تحقیر کرده اید پایین آورده اید.

12-در اوقات نماز نشان دهید که شما در عین ارتباط با دیگران هرگز از ارتباط با خدا دست بر نمی دارید وبرای این کار دیگران راتشویق کنید.

13-اگر مدت طولانی جایی خواهید ماند به قراءت قرآن دسته جمعی مبادرت کنید.

14- به اطرافیان، مخصوصا به میزبانتان کمک کنید واز همه کارهای آنها حتی کوچکترینش تشکر کنید.

15- اگر از کسی ناراحت هستید، بزرگی کنید واو را مورد لطف خود قرار دهید وبخشایید ودر این راه هرگز پشیمان نشوید که خدا بزرگترین اجرها را برای تان خواهد داد.

16-در خوردن وآشامیدن با کمال متانت وسنگینی به اندازه استفاده کنید تا به پر خوری متهم نشوید.

17-از جوک وخنده هایی که بیشتر تمسخر است تا حق، بپرهیزید.

18-  تا می توانید مدت اقامت خود را در خانه کسی، محدود وکم کنید تا دیگران در این عید بتوانند به کارهای متفرقه خود بپردازند.

19-سعی کنید خودتان باشید نه کس دیگر، تا مبادا کاری از شما سر زند و ملامتتان کنند.

20- از امر ونهی کردن تا می توانید بپرهیزید وکارهایی شخصی خود را حتی آب ریختن را از دیگران نخواهید با این کار شما دیگران را به تکلف نیانداخته اید وبه فرموده امیر المومنین -علیه السلام- شرط الفت، تر ک کلفت است.

21-همواره به خدا از شر شیطانهایی جنّی وانسی پناه ببرید تا گزندی به شما نرسد.

 

درپایان برای همه شما عیدی پر برکت همراه با شادکامی آرزومندم.


 

روزه درمان شهوات نفس سرکش

 

 


یکی از بهترین دارویی که میتواند برای درمان عادت‌های نفس موثر باشد و انسان را از شهوات آزاد کند، روزه است.حضرت علی-علیه‌السلام- روایت بسیار پر ارزش و دقیقی در این زمینه دارند. آنجا که فرمودند: «گرسنگی کشیدن، نیکو یاوری است برای به بند کشیدن نفس و درهم شکستن عادت‌های آن».(میزان الحکمه/ج 1/ ص 191).

توجه داشته باشید این دارو را بزرگ مردی می‌دهد که راه‌های آسمان را بهتر از زمین می‌شناسداگر معجزه می‌خواهیم، معجون شفاء بخش ما در روزه است. این دارو چنان اثر گذار است که در روایت سپر آتش جهنم شمرده شده است. چند روزی را به روزه روی آوریم، و از پر خوابی و پرخوری نیز دوری کنیم. خواهیم دید پس از مدتی بسیاری از بنده‌های شهوت باز شده‌اند و توان پرواز را داری و آماده‌ی مسابقه به سوی خوبی‌ها خواهید بود ... امام زین‌العابدین- علیه‌السلام- در این مورد فرمودند: «کسی که معرفت خود را از خدا فرا می‌گیرد و از او می‌ترسد و برای او کار می‌کند، باید نفس خود را بر گرسنگی عادت دهد، چندان که به سیری شور و شوقی نداشته باشد. اسب‌ها را نیز این چنین برای مسابقه و ربودن جایزه، ورزیده و لاغر می‌کنند».(میزان الحکمه/ج 1/ ص 190). کم خوری کشش‌های نفسانی را در انسان ضعیف می‌کند و روح انسانی را تقویت می‌کند. برای این که در این راه موفقیت قطعی پیدا کنید ارتباط خدای خود را نیز چاشنی روزه کنید.

مشارطه ـ مراقبه ـ محاسبه ـ معاتبه ( مؤاخذه )

 


 

 

مراقبه به معناى خود را پاس داشتن و مراقب خود بودن و محاسبه به معناى رسيدگى به حساب خويش و حساب خواهى و حسابرسى است .

از آن جا كه آدمى همواره در معرض اشتباه و لغزش است ، لازم است حريم حقيقت را پاس داشته و به حساب خويش توجه كند تا از لغزيدن خود جلوگيرى و در صورت لغزش به سرعت بازگشته و جبران كند. بديهى است اگر آدمى خود بدين روش به اصلاح خود نپردازد، ديگران نمى توانند او را اصلاح كنند. حضرت امير (عليه السلام ) در بهره گيرى از اين روش اصلاحى مى فرمايند:

عباد الله زنوا اءنفسكم من قبل ان توزنوا، و حاسبو من قبل اءن تحاسبو، و تنفسوا قبل ضيق الخناق ، و انقادوا قبل عنف السياق ، واعملوا اءنه من لم يعن على نفسه حتى يكون له منها واعظ و زاجر لم يكن له من غيرها لا زاجر و لا واعظ ؛

بندگان خدا! خود بسنجيد و حساب نفس خويش را برسيد، پيش از آن كه به حسابتان برسند، پيش از آن كه مرگ ، گلويتان را بگيرد و نتوانيد نفس ‍ بكشيد - رام و گردن نهاده - به راه راست رويد، پيش از آن كه به سختى رانده شويد و بدانيد آن كس كه نتواند خود را پند دهد تا از گناه باز دارد، از ديگرى نيايد تا اين كار را براى او به جاى آورد.

ويژگى هاى روش مراقبه و محاسبه

براى اين كه مراقبه و محاسبه به درستى سامان يابند، براى آن آدابى برشمرده اند كه عبارتند از: مشارطه ، مراقبه ، محاسبه و معاتبه .

مشارطه

مشارطه در لغت به معناى شرط كردن با كسى است . در اصطلاح اهل سلوك اين است كه انسان با خود شرط كند كه مرزهاى الهى را پاس بدارد و خلاف عهد و پيمان الهى عمل نكند و موجبات خشم خداوند رافراهم نسازد و در اطاعت حق كوتاهى نورزد و تا آن جا كه برايش ممكن است به خير و نيكى اقدام نمايد. امام خمينى (ره ) در اين باره مى نويسد:

مشارطه آن است كه در اول روز، مثلا با خود شرط كند كه امروز بر خلاف فرموده خداوند تبارك و تعالى رفتار نكند و اين مطلب را تصميم بگيرد و معلوم است يك روز خلاف نكردن امرى است خيلى سهل ، انسان مى تواند به آسانى از عهده برآيد، تو عازم شو و شرط كن و تجربه نما ببين چقدر سهل است . ممكن است شيطان و جنود آن ملعون بر تو اين امر را بزرگ نمايش دهند، ولى اين از تلبيسات آن ملعون است ، او را از روى واقع و قلب لعن كن و اوهام باطله را از قلب بيرون كن و يك روز تجربه كن آن وقت تصديق خواهى كرد.

در مرحله بعدى بايد پيوسته بر پايبندى به عهد و پيمان ربوبى و ميثاق فطرى و بيرون نشدن از فرمان الهى عزم و با خود شرط كرد كه آن را پاس ‍ بدارد. پس بايد انسان شرط كند كه عهد و پيمانى را كه بسته ، حفظ كرده و مراقب نفس خويش باشد تا خلافى از او صادر نشود و مخالفت با عهد نكند. اين وفادارى به پيمان ، سازنده است چنان كه حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايند:

ان الوفاء تواءم الصدق ، ولااءعلم جنه اءوقى منه ؛

همانا وفا همزاد راستى است و هيچ سپرى چون وفا بازدارنده (از گزند) نيست .

مراقبه

براى اين كه انسان بتواند به اين عهد و پيمان وفادار بماند، بايد به حقيقت مراقبت توجه نمايد و در هر حال خداى متعال را حاضر و ناظر و آگاه بر اعمال و رفتار خود بداند. امام على (عليه السلام ) سفارش مى فرمايند:

اتقوا معاصى الله فى الخلوات ؛ فان الشاهد هو الحاكم ؛

از نافرمانى خداوند در نهان ها بپرهيزيد، چه آن بيننده ، داورى كننده هم هست .

هر چه انسان به مرتبه بالاترى از اين مراقبت دست يابد، پايبندى اش به عهد و پيمان الهى بيشتر مى شود كه فرمودند:

طوبى لمن راقب ربه ، و خاف ذنبه ؛

خوشا به حال آن كه هميشه خدا را در نظر دارد و از گناه خويش بيم دارد. حضرت امام خمينى (ره ) مى فرمايد:

در تمام مدت شرط، متوجه عمل به آن باشى و خود را ملزم بدانى به عمل كردن به آن و اگر خداى نخواسته در دلت افتاد كه امرى را مرتكب شوى كه خلاف فرموده خدا است بدان كه از شيطان و جنود است كه مى خواهند تورا از شرطى كه كردى باز دارند. به آن ها لعنت كن و از شر آن ها به خداوند پناه بر و آن خيال باطل را از دل بيرون نما و به شيطان بگو كه من يك امروز با خود شرط كردم كه خلاف فرمان خداوند تعالى نكنم .

ولى نعمت من ، سال هاى دراز است به من نعمت داده ، صحت و سلامت و امنيت مرحمت فرموده و مرحمت هايى كرده كه اگر تا ابد خدمت او كنم از عهده يكى از آن ها بر نمى آيم ، سزاوار نيست يك شرط جزيى را وفا نكنم . اميد است ان شاء الله شيطان طرد شود و منصرف گردد و جنود رحمان غالب آيد و اين مراقبت با هيچ كارى از كارهاى تو، از قبيل كسب و سفر و تحصيل و غيرها، منافات ندارد و به همين حال باشى تا شب كه موقع محاسبه است .

محاسبه

پس از مرحله مراقبت ، نوبت به محاسبه مى رسد؛ يعنى انسان در هر شبانه روز وقتى را معين مى كند كه در آن به حساب نفس خويش برسد. كرده ها، ناكرده ها، طاعت ها و معصيت ها را رسيدگى و حسابرسى كند. انسان بايد قبل از اين كه به حسابش برسند، خود اقدام كند. حضرت امير در نامه تربيتى به فرزندش امام حسن (عليه السلام ) مى فرمايند:

بادر الفرصه قبل اءن تكون غصه ؛

فرصت را غنيمت دان پيش از آن كه از دست برود و اندوهى گلوگير شود. از امام عسكرى (عليه السلام ) روايت شده است كه شخصى از اميرمؤمنان على (عليه السلام ) پرسيد: چگونه انسان خود را محاسبه كند؟ حضرت فرمودند:

چون انسان شب و را به روز و روز را به شب مى آورد، شبانگاه بايد به خويش بازگردد و به خود بگويد: امروزت گذشت و ديگر باز نمى گردد و خداوند از تو پرسش خواهد كرد كه اين روز را چگونه سپرى كردى و در آن چه كارى انجام دادى ؟ آيا خدا را ياد كردى و آيا سپاس او را به جاى آوردى ؟ آيا حق برادر مؤمنت را ادا كردى ؟ آيا گرفتارى او را رفع نمودى ؟ آيا در نبود او، از خانواده و فرزندانش نگهدارى كردى ؟ آيا پس از مرگش ، بازماندگانش را رسيدگى كردى ؟ آيا با گذاشتن آبروى خود، ديگران را از بدگويى از برادر مؤمنت بازداشتى ؟ و آيا مسلمانى را يارى كردى ؟ سرانجام ، در اين روزى كه گذشت ، چه كردى ؟ بايد همه آنچه را در اين روز انجام داده است به ياد آورد، پس اگر كارى نيك از او سرزده است خدا را سپاس گزارد و او را بر اين توفيق تكريم و تعظيم نمايد و اگر در ميان آنچه انجام داده است ، كوتاهى يا گناهى يافت ، از خدا آمرزش بخواهد و تصميم بگيرد كه ديگر بدان سوى نرود.

معاتبه

پس از محاسبه ، چهارمين اقدام ، معاتبه است ؛ يعنى پس از محاسبه ، در صورت مشاهده كوتاهى و معصيت در شرط و عهد و پيمان ، در مقام تاءديب نفس خود برآيد و آن را سرزنش و ملامت كند. اگر انسان در اين امر كوتاهى ورزد و نسبت بدان واكنش مناسبى نشان ندهد، زمينه گستاخى نفس اماره و تباهى خود را فراهم مى كند. امام على (عليه السلام ) در اين باره هشدار مى دهند:

من لم يسس نفسه اءصاعها ؛

هر كه نفس خود را سياست و تاءديب نكند آن را تباه كرده است .

من ذم نفسه اءصلحها ؛

هركس نفس خود را نكوهش كند آن را به اصلاح و سامان درمى آورد.

اين روش ، زمانى به بار مى نشيند كه انسان پس از محاسبه نسبت به آنچه كه شرط شده در صورت كوتاهى ، نافرمانى و پيمان شكنى در مقام اصلاح برآيد، هم چنان كه امام على (عليه السلام ) فرموده اند:

من حاسب نفسه وقف على عيوبه ، و اءحاط بذنوبه ، واستقال الذنوب و اءصلح العيوب ؛

هر كه نفس خود را مورد محاسبه قرار دهد بر عيب هاى خويش آگاه شود و از گناهان خود مطلع گردد و گناهان خود را بزدايد و عيوب خود را اصلاح نمايد.

قدر محبت

 

قدر محبت با کسی ، به گذشتن از محبوبان دیگر شناخته می شود  و محبوب ، محب خود را به مفارقت و جدایی سایر احباب(دوستان) امتحان می کند.

 

از هر مسلمانی سوال شود که "چه کسی را بیشتر از همه دوست داری" پاسخ معمولی که شنیده می شود:
1-خدا

2-....

3-....

ولی به وقتش با اعمالمان نشان می دهیم که معشوقه ی اول ما نفسمان است. هر کاری که انجام می دهیم برای خودمان و نفسمان است. ما خداوند را برای خودمان می خواهیم، او را برای بهشت می خواهیم ،

حقیقت اسلام آن است که خداوند را به خاطر  خودش بخواهیم .

عید بر عاشقان مبارک

ثانیه ها تند وتند درحال حرکتن....بدون توقف دارن به راهشون ادامه میدن!

خیابونا شلوغن...مغازه های آجیل فروشی و شیرینی فروشی پر از مردمیه که منتظرن تا نوبت خریدشون برسه!...صدای ترقه ها روز به روز بیشتر میشه...

همه!!(اکثرا) خوشحالن که سال جدید داره از راه میرسه....

تا حالا شده وقتی نفس میکشی فکر کنی که چیزی که تو رو زنده نگه داتشه همین هواست...؟!!؟...چقدر درطول روز به هوا فکر میکنی؟؟

مدرسه ها و دانشگاههادیگه تقریبا تعطیل شدن...دانشجوها اکثرا برگشتن خونشون...از خیلی وقت پیش باید بلیط رزرو میکردی...!!

همه!!(اکثرا) خوشحالن که سال جدید داره از راه میرسه....

تا حالا به شب و روز فکر کردی...به اینکه هر روز تکرار میشن...میرن...میان...هستن؟؟!!!

دخترا درگیر طراحی وتزیین سفره هفت سینن...شمع و گل و ماهی و سین و سین وسین و...

همه!!(اکثرا) خوشحالن که سال جدید داره از راه میرسه....

چقدر درطول روز به بدنت فکر میکنی؟؟به اینکه چهارستون بدنت سالمه؟؟...به اینکه چقدر خوشبختی که نعمت سلامتی به تو داده شده؟؟؟

ازهمین الان توپیامامون هم به پیشواز عید میریم...ماهی عید برای هم میفرستیم..و...

همه!!(اکثرا) خوشحالن که سال جدید داره از راه میرسه....

چقدر درطول روز به خانواده ات فکر میکنی....به خواهرت...برادرت ...پدرومادرت...به اینکه چقدر خوبه که داریشون...چقدر خوبه که هستن؟؟!!

کنار همه اینا جمعه آخر سال هم یادی از امواتمون میکنیم...سبزه وگل وشیرینی میبریم سرقبرشون ...قران میخونیم و بهشون نشون میدیم که به یادشون هستیم حتی توی شادی هامون!

همه!!(اکثرا) خوشحالن که سال جدید داره از راه میرسه...

درطول روز چقدر به امام منتظرمون فکر میکنیم؟؟...به اینکه شاید اعمال ما باعث شده تا اون توی این عید نباشه..؟؟به اینکه شاید ما هم یکی از کسانی باشیم که باعث گریه اش میشیم...؟؟(خدای نکرده)

به اینکه چه خوبه که هست؟؟

تا حالا به این فکر کردید چرا برای رسیدن عید ثانیه شماری میکنیم؟؟

چرا اونقدر که از اومدن نوروز خوشحال میشیم از رسیدن صبح خوشحال نمیشیم؟؟

چرا از اینکه باهربار دم وبازدم اجازه زندگی به ما داده میشه ذوق زده نمیشیم؟

چرا از خدا بابت اینکه هر روز باخیال راحت وبدون فکر کردن به اینکه شاید این آخرین  روز زندگی ما باشه ازخواب بیدار میشیم تشکر نمیکنیم واز این فرصت استفاده نمیکنیم؟

چرا هر روز به  پدرو مادرمون افتخار نمیکنیم وخدا رو بابت داشتنشون شکر نمیکنیم؟؟

چرا به خاطر داشتن سبب اتصال زمین وآسمون بعد از نماز سجده شکربه جا نمیاریم و سوره قدر نمیخونیم؟؟!!...چرا هر صبح بهش سلام نمیدیم ...؟؟

چون مطمئنیم هستن...چون فکر نمیکنیم روزی از دستشون بدیم...!!

چون قدر داشته هامونو نمیدونیم و فقط وقتی از دستشون دادیم بیدار میشیم!

امیدوارم امسال،سالی باشه که ما رو از این روزمرگی و فراوشی بیرون بیاره.

امیدوارم امسال،سالی باشه که بتونیم در ادای حق مولامون قدمی برداریم و باعث شادی دلش باشیم.

امیدوارم امسال سال نجات دنیا و ظهور منجی برحقمون باشه

خدایا .. بشنو تو حرفهایِ دلم ..

 

                                                

 

خدایا .. قَسَمِت می دم ..

به حقِ سبزه و گلت ..

به شور و مستیِ نوایِ بلبلت ..

به آبِ روانِ رود و به قشنگیِ جنگلهایِ پُر سرود ..

به آسمان و زمینِ تو .. به گردشِ زمانِ تو ..

که تو ای خدایِ من .. ای خدایِ دل ..

بگیر تو رنج و درد .. از دلهایِ بنده هایِ خود ..

بده به تک تکِ دلهایِ بنده هات ..

شوقِ نفس کشیدن در هوایِ مستانه ی بهار..

بگیر از تنِ بنده هایِ بیمارت هر چه درد ..

بگیر از دلهایِ بندگانِ فسرده ات .. اشکِ سرد ..

بگیر دستِ بنده هایت را در این بهار ..

بگذار تا که این بهار .. بهارِ آرزو باشد .. برایِ بنده هات ..

خدایِ من .. خدایِ دل ..

بشنو دعایِ مرا .. در این ساعتهایِ پایانِ زمستانت..

لبریز کن .. دلها را ..

از حسِ حضورِ خود ..

تا همه عاشقانه و در نهایت سلامتیِ جسم و جان زندگی کنند ..

خدایا .. دست بنده هایت را هیچوقت رها نکن ..

بی تو ..

دلها فسرده است ..

بی تو ..

لبخندها کمرنگ و پشتِ بنده ها خالیست ..

بتاب بر دلهای تاریک و تنهای سرد ..

خدایا .. صدایِ مرا میشنوی؟؟

بشنو ..

چنان که من صدایت را در تک تکِ ثانیه هایِ دلم می شنوم ..

در تک تکِ نشانه هایِ تو ..

از صدایِ گنجشکانت گرفته تا .. رقصِ بید ..

خدایا ..

بگذار این بهار .. آغازِ بهتری باشد برایِ جهانِ تو ..

ممنون از خداییت ..

ممنون که با منی ..

 

فرصتی دوباره برای ادم شدن و تزکیه نفس

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 الحمد والثناء لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین (ع)

سال جدید دارد آغاز میشود که انشاءالله امیدوارم سالی پر از خیر و برکت برای شما بوده و امیدوارم در این سال معرفت الهی و عشق به خداوند متعال در درون شما بیشترو بیشتر شود .

وقتی  سال جدید آغاز می شود ، یک احساس خاصی که در درون انسان ایجاد می شود احساس بودن و جدید شدن است. در طبیعت هم این نو شدن و نو بودن و جدید بودن وجود دارد ،  و در انسان ها هم دیده می شود که معمولا از خانه تکانی آغاز شده و به لباس نو در سال جدید میرسد و بعضا به اخلاق و رفتار هم می کشد.

 رازی در عید هست و اون عبارت از  بازگشت است ، اسمش را عید گذاشته اند و یک بازگشتی به نو شدن .

 و این نو شدن ظاهر امر است ،  درس های زیادی می شود از عید گرفت . مثلا این که در عید انگار خداوند متعال فرصتی دوباره به ما بخشیده و تجدید فرصت برای ما شده است ؛ ما در یک دوره ی زمانی هر کاری خواستیم  کردیم ، و هر چه خواستیم گفتیم ، و هر آنچه خواستیم شدیم ، و خداوند متعال فرصتی دوباره به ما عنایت کرد که مراتب بالاتری را طی کنیم ؛ لذا باید شاکر خداوند رئوف باشیم که سالی جدید را به عمر ما اضافه کرد و اجازه ی حیات مجدد را به ما داد و فرصت داد تا نفس بکشیم و گذشته ها را جبران کنیم و خود را رشد داده و به مراحل بالاتری برسیم.

 انسان تا وقتی که در این دنیا هست در یک نگاه کلی دو وظیفه دارد : وظیفه ای نسبت خدا و وظیفه ای نسبت به خودش .

وظیفه ای که نسبت به خدای خودش دارد شناخت بیشتر خداوند است. وظیفه ای که نسبت به خودش دارد خدایی کردن خودش است یعنی آن خدایی را که شناخته است ، خودش را به او شبیه  و شبیه تر کند.  لذا اگر خدا فرصتی دوباره در قالب سال جدید به ما میدهد از خدا بخواهیم که هم معرفت  ما را نسبت به خودش بالا ببرد و حالا که فرصت را دادی توفیق ما را زیاد کن تا بتوانیم خود را شبیه به تو کنیم و مثل تو شویم .

آن قسمتی را که وظیفه ما نسبت به خدای ماست را به آن عرفان می گویند. و آن قسمتی را که قرار است ما خود را متصف به اخلاق الله کرده و متخلق به صفات خدایی کنیم به آن اخلاق می گویند. و هر دو لازم و ملزوم یکد یگر و کامل کننده هم هستند ؛ ولی به قطع و یقین می توان گفت کسی که خودش را به اخلاق الله متخلق کند خداوند متعال توفیق شناخت خودش را به او خواهد داد،  ولی برعکس اگر باشد احتمالش کمتر است. البته نمی گویم امکان ندارد ولی کمتر است. شاید کسی باشد که دکترای عرفان هم داشته باشد و زحمات زیادی برای شناخت خدا کشیده باشد ولی معلوم نیست که بتواند خودش راشبیه به خدا کند. ولی کسی که خودش را به اخلاق الله شبیه کند  از لحاظ درونی حالتی در او ایجاد می شود و زمینه ی شناخت خدا هم ایجاد می شود. لذا هیچ چیزی به اندازه اخلاق برای انسان راه گشا نیست و عاقبت بخیری نمی آوورد البته در این جا منظورم از علم اخلاق معادل تزکیه نفس و پیرایش و آرایش است .

 در سیر و سلوک مثلا می گوئیم عوالم وجودی چهار تا هست که عبارت است از ناسوت ، ملکوت ، جبروت ، لاهوت  و در مورد آنها صحبت می شود ؛ این خیلی خوب است ولی این برای انسان نهایتا راه گشا نیست آن چه که راه گشا هست متصف شدن به اخلاق الله  است  . مثلا اگر شما بتوانید سخاوت داشته باشید انفاق کنید این برایتان راه گشا هست .

 روح ما در این دنیا یک حاملی داردو آن جسم  و بدن ماست این جسم و بدن ما بعد از مرگ در همین دنیا باقی می ماند ولی همین که پا به عالم برزخ می گذاریم روح ما به یک جسم مثالی تعلق خاطر پیدا می کند که همان جسم برزخی ما می باشد ما در این 60 یا 70 سال زندگی خود در این دنیا دائما در حال ایجاد و ساختن جسم برزخی خود هستیم این روز ها و ایام و عمر ها که می گذرد باید دقت کنیم و ببینیم که  این  اخلاق و خُلقیات ما آیا تبدیل به مقام می شود؟ یا نه ؟

 مثلا می گوئیم آدم باید صبور باشد و عصبانی نشود در سال 91 فرضا من دو ماه ادم صبوری بودم و 10 ماه صبور نبودم و این یعنی من در کل آدم صبوری نبودم این برای خُلقیات من ، جسم برزخی و مثالی ایجاد می کند  در آن دنیا جسم مثالی ما از شکل وحوش تبدیل به آدم می شود و عالم برزخ که تمام می شود و قیامت می شود ، و اذا الوحوش حشرت می شود و منظور، انسان هایی هستند که اخلاق وحوش را دارند .

 تعصب ، مسخره کردن ، خشونت ، زخم زبان ، افراط و تفریط  در مسائل جنسی ، بی بند و باری و ... از مصادیق اخلاق وحوش است لذا کسی موفق است که بتواند از شکل وحوش به آدم  نزدیک شود . ای کاش چند ساعت قبل از تحویل سال یک کتاب اخلاقی را مطالعه  می کردیم و تصمیم می گرفتیم که اخلاقیات را شناسایی کنیم و در طول سال 92 به آن بپردازیم .

 وظیفه ای که ما برای خود داریم شامل اطرافیان ما هم می شود  ؛ مثلا آنهایی که فرزند دارند وظیفه دارند فرزند خود را هم خوب تربیت کنند آنهای که زن دارند با همسرشان خوب رفتار کنند و مهربان باشند .

 در سال 92 خدا  فرصتی جدید به ما داده که بتوانیم جبران کنیم . روح ما نو شده است آیا تصمیم جدید تر و قوی تری هم گرفته ایم که بسوی خدا بازگشت کنیم؟ عید  از عود می آید و عود هم به معنای بازگشت هست .  بازگشت به دامان خدا  . آیا ایمان ما به خدا هم نو شده؟ قوی تر شده؟ کسی که  این تصمیم نو شدن را نمی گیرد و از این فرصت ها استفاده نمی کند در حقیقت دارد خودش را به هلاکت  میاندازد .  خداوند متعال در آیه 195 سوره بقره می فرماید : انفاق کنید در راه خدا و با دستان خود ، خودتان را به هلاکت نیندازید ، احسان کنید که خدا محسنین را دوست دارد .

یعنی اگر انفاق نکنی داری خودت را به هلاکت می اندازی .

یکی از واضحات دین اسلام و قرآن و احادیث است که ما خودمان را به دست خود به هلاکت می اندازیم ، به این شکل که وظیفه ی را نسبت به خودمان که اخلاقیات است را انجام نمی دهیم .

اکثر انسان ها واقعا همین طور هستند ، اکثر انسان ها بالاترین غفلتی را که دارند نسبت به خودسازی خودشان است ؛ غفلت از این که باید چکار کنند ؟ سر در گریبان خود فرو نمی برند که فکر کنند باید چکار کنند و اخلاقیات خود را ملکه نمی کنند ؛ در حالی که اخلاقیات را باید ملکه و تثبیت کنند . اگر ملکه نباشد بعد از مدتی آن خُلق و خوی مثبت پاک می شود و آن تاثیر روحی مناسب را ندارد .

خیلی از انسان ها نماز خوانده و روزه می گیرند ولی در مسیر خود سازی قرار ندارند . مسیر خودسازی را، هم انسان خودش باید تلاش کند و هم از خدا بخواهد که کمکش کند که خدا این فرصت خودسازی را در اختیار او  قرار دهد . همین الان از خدا بخواهید که :

 خدایا ! این فرصت را به من بده که خودم را بسازم ، از کسانی که از تو غافل هستند رهایی پیدا کنم و بروم به طرف کسانی که به تو گرایش دارند.

در سوره فرقان است که : انسان دست به پای خود می زند و می گوید ای کاش فلانی را به عنوان دوست و رفیق خود انتخاب نمی کردم . پس دقت کنیم و از همین الان شروع کنیم .

فرصت های قبلی همه از دست رفته است ، دیروز گذشت ، دقایق قبلی همه گذشت ، روزهایی که از دست ما رفت را می توانستیم به ماحل جلوتری از تقوا برویم ؛ لذا باید روی ورودی های خودمان ( ذهن ، گوش ، چشم ، و ... ) دقت داشته باشیم و آنها را از خاطرات نفسانی و شیطانی و حرام باز داریمو دقت داشته باشیم که هر چیزی را به درون وجود خودمان راه ندهیم .

وقت و عمر خیلی ارزش دارد ، اگر دوستی شما را به یاد خدا نمی اندازد او را کات کنید و از او ببُرید و بروید سراغ کسی که شما را به یاد خدا می اندازد. باورمان بشود که سال 91 به این سرعت گذشت . ما خیلی جای کار و سازندگی داریم که باید فرصت ها را غنیمت بشماریم و از فرصت ها استفاده کنیم .

در این مسیر اولین حسی که باید به شما دست بدهد این است که باید نگران خودت باشی . منظور اضطراب نیست ؛ بلکه باید دغدغه داشته باشی که خودت را بسازی و خدا هم ببیند که شما دوست داری خودت را بسازی و رشد کنی.

خداوند  در سوره ی بقره می فرماید : و اذا سئلک عبادی فانی قریب اجیب الدعوۀ الداع اذا دعان .

ما همه سر در گم هستیم و دور خودمان می چرخیم که خدایا تو کجایی ؟ ما می خواهیم رشد کنیم ،آیا تو پشت و پناه ما هستی ؟ آیا کمکمان می کنی ؟ خداوند متعال یک رسولی را برای ما فرستاده پیامبرش می فرماید ، اگر بندگان من نزد تو آمدند و از تو سوال کردند که من ( خدا ) هستم ؟ و دنبال من می گشتند ؛ به آنها بگو ، احساس غربت و دوری نکنید ، من خیلی به شما نزدیکم. و در جای دیگر می فرماید من از رگ گردن به شما نزدیک ترم ؛ من در قلب شما هستم ؛ به هر سمت و طرف که نگاه کنید من هستم و هر جا که بروید با شما هستم ، پس اصلا احساس غربت نکنید.

عبادی را که می گوید ، خیلی به انسان احساس عاشقانه ای دست می دهد؛ چون بنده را منتسب به خودش می کند ؛ و حالت محبت آمیزی دارد . می گوید من نزدیکم و دعای اجابت کننده را اجابت می کنم ، هیچ شرط و شروطی هم نمی گذارد و می فرماید اگر تو مرا بخوانی تو را اجابت می کنم . حالا اجابت کردن فرق داشته و مراتبی دارد ؛ مثلا فرزند کوچک شما می گوید یک ماشین برایم بخر ، و تو می بینی که او بچه است و رانندگی بلد نیست ، برای او ماشین نمی خری ولی یک چیزی می خری که خوشحال شود، مثلا یم دوچرخه می خری .

خدا هم نگاه می کند که چه می خواهی و با توجه به وسعت تو به تو می دهد ، لذا باید خواند و دعا کرد.

و اگر خدا انسان را بخواند ( مثل خوانده خدا در اذان که می فرماید : حی علی الصلاۀ ) ، تو هم باید خدا را اجابت کنی و تنبلی نکنی ، یا دستور به نماز شب می دهد باید اجابت کنی . اجابت یک اجابتی دو طرفه است ، هر چند که وقتی خدا ما را  می خواند برای رفع نیازش ما را نمی خواند و برای رشد دادن ما را می خواند .

ما حصل کلام این که ، وظیفه ی ما نسبت به خود و نسبت به خدا را فراموش نکنیم . شناخت خدا ، وظیفه ی ما نسبت به خداست و وظیفه ی ما نسبت به خودمان این است که خُلقیات خوب در ما ملکه شود و خُلقیات بد از وجود ما رخت بر بندد.

نماز خواندن ، قرآن خواندن ، و ... تا زمانی که اخلاقیات در ما ایجاد نشود صورت برزخی ما را به شکل انسان درنمی آورد، حضرت رسول اکرم – صلی الله علیه و آله و سلم – مکاشفه کرده بودند و دیده بودند که نماز خوانی مثل یک کلاغی بود که دارد به زمین نوک می زند .

همه ی ما باید به سمتی حرکت کنیم که آدم شویم و آدمیت را در خود ایجاد کنیم . خداوند متعال در قران می فرماید : لیس الانسان الا ما سعی . برای انسان نیست جز آنچه را که سعی کند . ما چه سعی و تلاشی برای به مقام رساندن ( و نه حال )  خُلقیات در وجود خودمان داریم ؟ چقدر رسیدگی به یک یتیم در وجود ما جلوه کرده؟ چقدر احسان در ما جلوه گری داشته ؟ هر چقدر این جلوه گری ها در وجود ما قوی تر باشد صورت ملکوتی ما بیشتر شبیه آدم می شود ، و نور دارد .

بخاطر همین خداوند متعال در سوره شمس 11 مرتبه قسم می خورد و سپس می فرماید : قد افلح من زکیها . هر کسی که نفس خود را تزکیه کند به فلاح و رستگاری می رسد . فلاح و رستگاری که انسان به آن میرسد لقاءالله است ، برای رسیدن به رستگاری که همان لقاءالله باشد باید تزکیه نفس کرد و بالاترین ابزار تزکیه نفس نیز ذکر است .

ذکر یاد آوری خُلقیات خداوند به شما است که شما باید شبیه آن خُلقیات شوید . مثلا می گوئیم یا تواب ، یا رزاق ، و دوست داری که رزق و روزی تو بسط پیدا کند و یا رزاق را صدا میزنی . وقتی یا رزاق را صدا می زنی اولین چیزی که در ذهن تو تداعی می شود این است که رابطه من با زیر مجموعه خودم آیا یک رابطه رزق دهند گی ( هم مادی و هم وعنوی ) است ؟ تواب را که صدا میزنی ، آیا رابطه من با دیگران  یک رابطه بخشندگی گناهان و اشتباهات دیگران هست؟

با تکرار این این ذکر در حقیقت می خواهی این صفت خدا را در درون خودت ملکه کنی . یا وقتی که می گویی یا باسط الیدین بالعطیه ، آیا دست خودت گشوده به عطایا هست؟ وقتی می گویی یا صادق ، آیا خودت صادق هستی ؟ یا سمیع ، یا کلیم ، یا حکیم ، یا فتاح ، و ... هر کدام از اسماء و صفات خدا را که صدا می زنی در حقیقت برای این است که این صفت را در درون تو ایجاد شود و وقتی ایجاد شد فلاح و رستگاری اتفاق می افتد.

قرآن درآیه 44 سوره کهف می فرماید: هنا لک الولایۀ لله الحق . در مورد باغ شدّاد و آتش گرفتن آن باغ است که ادعا می کرد هیچ کسی نمی تواند آن باغ را از بین ببرد که یک شبه همه ی آن سوخت و از بین رفت . می فرماید : هو خیر ثوابا خیر عقبی . خدا خودش بالاترین ثواب و بالاترین آخرت است . بالاترین عاقبت بخیری خود خداست .

آن کسانی که خیلی زرنگ هستند ، دنبال ثواب نیستند ؛ زیرا بالاترین پاداش را می خواهند و بالاترین عاقبت بخیری را می خواهند که هر دو خود خداست . بالاترین قصر و بهشت را هم که داشته باشی و خدا را نداشته باشی به چه درد تو می خورد؟ بخاطر همین حضرت علی – علیه السلام – در دعای کمیل می فرماید : فکیف اصبر علی فراقک؟  و این زمانی اتفاق می افتد که دائم به فکر و یاد او باشی و اخلاقیات او را در درون خود ایجاد کنی و و هر چه انسان در این امر موفق تر باشد مسلماَ به درجات قرب بالاتری دست پیدا خواهد کرد.

لذا در سال 92 فرصت جدیدی که فراهم شده این دو وظیفه را به خوبی انجام دهیم . از خدا می خواهیم به حق امام  جواد – علیه السلام – این حالت را در وجود ما ایجاد کرده و ما هم مثل آن عزیزان صاحب خُلق عظیم شویم که خداوند به پیامبرش – صلی الله علیه و آله و سلم – فرمود : انک لعلی خُلق عظیم .

 

مشهد الرضا تا...

 

باید فولادی باشند....
آن پنجره ها
که داغ ها می بیند
                          می شنود...
باز هم تاب می آورد...


آقا جان...
گفتم می روم از دست
رحم کن!...
رحم کردی طلبیدی...
گفتم که عیدی می خواهم
همان را که خواستم دادی...
آقا جان...
قشنگ دل می خری...
و قشنگ تر دل می بری...



ته نوشت:

از مشهد الرضا
تا مشهد الشهدا
فاصله ای به نام نیت دارد
از ته دل...


ارزش یک دوست واقعی

 

قُلْ اِنّی نُهیتُ اَنْ اَعْبُدَ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ الله

قُلْ لٰآ اَتّبِعُ اَهْوٰآءَکُمْ قَدْ ضَلَلْتُ اِذاً

وَ مٰا اَنَا مِنَ الْمُهْتَدینَ

انعام -56

بگو (ای پیغمبر) که خدا مرا از پرستش آن خدایان

باطلی که شما می پرستید منع فرمود

بگو من پیروی هوسهای شما نکنم

تا مبادا گمراه شده و راه هدایت نیابم

وقتی خداوند به پیغمبر عظیم الشأن خودشان میفرماید

از دوست و همنشین ناباب دوری کن تا مبادا تو را به گمراهی

بکشاند ، ما دیگر جای خود داریم

بعضی ها معتقدند که مهم نیست با چه کسی نشست و برخاست

میکنیم مهم این است که خودمان خوب باشیم و

حواسمان را جمع کنیم تا گمراه نشویم

نظر شما چیه ؟؟؟

عدد حاجتمان پنج نباشد ، هشت است

 

 
ياد خدا آرامش بخش دلهاست
 
 

نمره ی صندلی ام باز در آمد ، هشت است

ساعت رفتن من نیز به مشهد ، هشت است

همه جا مضربی از هشت و به تخت اعداد

آنکه امروز نشسته است به مسند هشت است

بین ما مردم ایران نود و نه درصد

عدد حاجتمان پنج نباشد ، هشت است

کربلایی ست دلم در وسط مشهد تو

کسر بر نُه شود هفتاد و دو درصد ، هشت است

علی و فاطمه را هشت عدد حرف بس است

حاصل ضرب دو تا اسم محمد ، هشت است

عدد چهار همان پرچم سبز حرمت

یازده شکل دو گلدسته و گنبد ، هشت است

هفتِ بی تاب ترینت لب پایین من است

گر برویش لب بالایی مرقد ، هشت است

هشتمین بیت رسیده است که تاکید کنم

بهترین ساعت پرواز به مشهد ، هشت است

مهدی رحیمی

پی نوشت :

السلام علیک یا ابی عبدالله - السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا

 

 

به مناسبت زیارت اقا در مشهد مقدس


ستايش خدا

 

ستايش خداوندي را سزاست كه از اسرار نهان ها آگاه است ، و نشانه هاي آشكاري در سراسر هستي بر وجود او شهادت ميدهند،

هرگز برابر چشم بينندگان ظاهر نميگردد.

نه چشم كسي كه او را نديده مي تواند انكارش كند و نه قلبي كه او را شناخت مي تواند مشاهده اش نمايد.

در والايي و برتري از همه پيشي گرفته...

پس، از او برتر چيزي نيست و آنچنان به مخلوقات نزديك است كه از او نزديك تر چيزي نمي تواند باشد.

مرتبه ي بلند او را از پديده هايش دور نساخته و نزديكي او با پديده ها ، او را مساوي چيزي قرار نداده است.

عقل ها را بر حقيقت ذات خود آگاه نساخته ، اما از معرفت و شناسايي خود باز نداشته است.

پس اوست كه همه ي نشانه هاي هستي بر وجود او گواهي ميدهند و دلهاي منكران را بر اقرار به وجودش واداشته است،

خدايي كه برتر از گفتار تشبيه كنندگان و پندار منكران است...

 

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

اگر خلق عالم علي را مي شناختند ، دوستش ميداشتند و اگر خلق عالم علي را دوست ميداشتند ، جهنم آفريده نميشد . . .

نعمت های الهی

 

قُلْ اَرَاَیْتُمْ اِنْ اَخَذَ اللهُ سَمْعَکُمْ وَ اَبْصٰارَکُمْ

وَ خَتَمَ عَلٰی قُلُوبِکُمْ مَنْ اِلٰهٌ غَیْرُ اللهِ یَاْتیکُمْ بِهِ

اُنْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الْاٰیٰاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ

انعام 46

بگو (ای پیغمبر) اگر خدا گوش و چشمهای شما گرفت

و مهر بر دل شما نهاد آیا خدائی غیر خدا هست

که این نعمتها بشما باز دهد بنگر که ما چگونه آیات را روشن

می گردانیم باز آنها چگونه بنادانی اعراض می کنند

آیا در مقابل الطاف خداوند شکر گزار هستیم

به نظر شما ....

به نظر شما چگونه شکر هر یک از اعضاء بدنمون رو میتونیم

انجام بدیم مثلا شکر نعمت چشم ، شکر نعمت گوش ،

شکر نعمت زبان و... چطور انجام میشه؟

آیا با غیبت کردن و غیبت شنیدن شکر نعمت

زبان و گوش را میکنیم آیا با دیدن

مناظر .... شکر نعمت چشم را میکنیم

پس بیائیم در رفتار خودمون تجدید نظر کنیم و با

دست پر انشاء الله از این ماه خارج بشیم


راز پنهان


 

عشق سوزان است بسم الله الرحمن الرحیم
هرکه خواهان است بسم الله الرحمن الرحیم

دل اگر تاریک اگر خاموش بسم الله النور
گر چراغان است بسم الله الرحمن الرحیم

نامه ای را هُدهُد آورده ست آغازش تویی
از سلیمان است بسم الله الرحمن الرحیم

سوره ی والیل من برخیز و والفجری بخوان
دل شبستان است بسم الله الرحمن الرحیم

قل هو الله احد، قل عشق، الله الصمد
راز پنهان است بسم الله الرحمن الرحیم

گیسویت را بازکن انّا فتحنایی بگو
دل پریشان است بسم الله الرحمن الرحیم

ای لبانت مُحیی الاموات لبخندی بزن
مردن آسان است بسم الله الرحمن الرحیم

میزبان، عشق است و وای از عشق ! غوغا می کند
هر که مهمان است بسم الله الرحمن الرحیم

تخمین مسافت طولی

 

 

در بسیاری از موارد در شرایط بقا و یا حتی در مسافرتها ، شکار ، کوهنوردی و پیاده روی ها نیاز داریم که مسافت خودمان تا نقطه مورد نظرمان را تخمین بزنیم یکی از روش های مناسب برای اینكار استفاده از انگشت سبابه و نشانه روی به نقطه مورد نظر است.

در این روش باید طول یا عرض شئ مورد نظر را بدانیم و نکته دوم اینکه نسبت فاصله دو چشم با فاصله انگشت سبابه تا چشم خود را بدانیم که ما در اینجا بصورت تقریبی آن را یک دهم در نظر می گیریم.

شروع می کنیم:

برای آزمایش سعی کنید فاصله خود را از یک شئ که دقیقا عرض آن را می دانید تخمین بزنید.

- دست خود را به جلو دراز کنید و بصورت مستقیم نگه دارید و انگشت سبابه (اشاره) خود را مستقیم بصورت عمودی نسبت به امتداد دستتان نگه دارید و با یک چشم (ترجیحا چشمی که در راستای دستتان می باشد) سر انگشت خود را به کنار و پایین شئ مورد نظر نشانه روید.

فاصله را تخمین بزنید

- بدون اینکه انگشت خود را تکان دهید با چشم دیگرتان به انگشت نشانه رفته نگاه کنید، خواهید دید که شئ مورد نظر نسبت به انگشتتان جابجا می شود .

- میزان این جابجایی را نسبت به عرض شئ مورد نظر که می دانید چقدر است تخمین بزنید. به این معنی که محاسبه کنید که این جابجایی چقدر طول دارد به عنوان مثال اگر شئ مورد نظر یک دکل برق فشار قوی می باشد و شما می دانید که پهنای آن مثلا 4 متر است و میزان آن جابجایی به حدی است که شما می توانید مثلا 6 عدد از این دکل را در آن فضا جا بدهید ، می توانید بگویید میزان این جابجایی 6ضربدر 4 متر ، یعنی 24 متر است.

فاصله را تخمین بزنید

- در این هنگام با توجه به اینکه نسبت فاصله دو چشم به فاصله نوک انگشت سبابه بصورت عمودی تا چشم را یک دهم در نظر گرفتیم ، در نتیجه فاصله شما تا جسم مورد نظر 10 برابر 24 متر یعنی 240 متر می باشد.

در این روش اگر می خواهید تخمین تان دقیق تر باشد باید اولا نسبت فاصله دو چشم خود با طول انگشت سبابه بصورت عمودی و دست کشیده تا چشم هم راستا با دستتان را بدانید و دوما جسمی را در دور دست انتخاب کنید که طول یا عرضی از آن را بدانید.

مثلا اگر یک آپارتمان را در نظر بگیرید حد اقل می دانید که فاصله بین طبقات آپارتمان ها از 3 الی 4 متر می باشد در نتیجه در هنگام نشانه روی محاسبه می کنید که مقدار جابجایی در هنگام نشانه روی با چشم دیگر چه نسبتی از میزان فاصله هر طبقه از یکدیگر است و پس از آن به راحتی می توانید فاصله خود را از شئ مورد نظر به صورت تقریبی تخمین بزنید.

 

 

 

گوشه ای از جنایات منافقین

 


• گروهک منافقین در سال ۱۳۵۴ مارکسیسم را ایدئولوژی خود قرار داده اند.
• محمد سعادتی از رهبران منافقین اعتراف کرده که جاسوس شوروی بوده است.


• در ۳۰ خرداد ۶۰ منافقین صدها تن از مردم را با تفنگ و پیچ گوشتی و تیغ موکت بری در خیابان ها سلاخی کردند.
• دولت فرانسه به مسعود رجوی و ابولحسن بنی صدر پس از جنایات فراوان اجازه اقامت و ادامه فعالیت علیه نظام جمهوری اسلامی ایران است داده است.
• کشورهای غربی به ویژه امریکا از این گروهک جنایتکار حمایت می کند.
• شهید مصطفی احمدی روشن توسط منافقین ترور شده است.
• منافقین رئیس جمهور رجایی نخست وزیر باهنر و شهید بهشتی را ترور کرده اند.
• پنج شهید محراب همگی به دست گروهک منافقین به شهادت رسیده اند.
• منافقین مسئولیت تمام ترورهای را در نشریه رسمی خود- مجاهد- پذیرفته اند.


• از جمله خیانت های منافقین در جنگ تحمیلی، تخلیه تلفنی هموطنان برای حزب بعث بوده است.
• منافقان سرنشینان یک اتوبوس را در شیراز ترور کردند.
• میانگین عملیات تخریب و بمب گذاری منافقین ۲۰ عملیات در هفته بود.
• منافقین در یک عملیات در غرب ایران ۱۵۰۰ شهروند را شهید کردند.
• منافقین در جنگ تحمیلی با حمایت حزب بعث عملیات¬های مرصاد، چلچراغ و آفتاب را علیه ایران انجام دادند.
• منافقین تا کنون سرنشینان دو هواپیمای مسافربری ایران را به گروگان گرفته اند.
• رجوی بعد از اخراج از فرانسه در سال ۶۵ رسمأ به دامان صدام پناهنده شد.
• منافقین در کشتار مظلومانه حجاج بیت¬الله الحرام در مکه در سال ۱۳۶۶ با حکام آل سعود همکاری کرده اند.
• منافقین در عملیات انفال در عراق در کشتن اکراد با صدام همکاری داشتند.
صدام بعد از عملیات کرد کشی هرماه ۳۰ میلیون دلار در اختیار منافقین قرار داد.
• منافقین در سرکوب انتفاضه شیعیان جنوب عراق در سال ۱۳۷۰ مشارکت داشتند.


• گروهک منافقین تاکنون ۲۵۰۰۰ تن از مردم عراق را به شهادت رسانده است.
• ۱۸ میلیون تن از مردم عراق خواستار اخراج منافقین از کشورشان شده اند.
گروهک منافقین بیش از ۱۲۰۰۰ تن از مردم ایران را به شهادت رسانده است.
• در سال ۱۳۸۲ منافقین اعضای خود را در پاریس مجبور به خودسوزی کرده اند.
• مسعود رجوی همسر شرعی و قانونی مریم رجوی نیست.
• انقلاب ایدئولوژیک منافقین همان ازدواج غیر شرعی مسعود با مریم بوده است.
• فساد جنسی در اردوگاه اشرف به امری شایع تبدیل شده است.
• مسعود رجوی سرکرده منافقین همه زنان باندش را به عقد خود در آورده است.
• منافقین برای کنترل عناصر زن خود از وسایل باز دارنده بارداری استفاده می کنند.
• سازمان برای لودادن اعضای مذهبی خود به آنها اعلامیه با مدارک جعلی می داد و سپس محل حضور آنها را به ساواک گزارش می داد.
• رهبران منافقین همه اعضای خود را مجبور به طلاق همسران خود کرده اند.
• مسعود رجوی سرکرده منافقین دختران سازمان را به بعثی ها هدیه می داد.
• منافقین تا کنون ۱۵۰ تن از زنان عضو را با عمل جراحی عقیم کرده اند.
• منافقین اعضای معترض خود را در اردوگاه اشرف شکنجه می کنند.
• منافقین اعضای خود را مجبور به نوشتن اعترافات روزانه می کنند.
• “اشرف” اردوگاه منافقین یک زمین غصبی متعلق به یک عشیره عراقی بوده است.
• گروهک منافقین ۳۷ میلیون بشکه نفت از صدام رشوه گرفته است.
• منافقین با ورود به حرم حسینی زائران عراقی را مضروب ساخته اند.
• گروهک منافقین بین جوانان عراقی مواد مخدر رایگان توزیع می کند.
• بنا بر اعترافات اعضای سازمان القاعده آنها را در اردوگاه منافقین آموزش می دیدند.
• منافقین با سرکرده گروهک تروریستی جندالله و ریگی رهبر آن مرتبط بودند.
• یک شرکت اسرائیلی در تل اویو حامی مالی پخش تلوزیون منافقین است.
• منافقین یکی از عوامل افشای برنامه مسالمت آمیز هسته ای ایران بوده اند.
• که نام گروهک منافقین در صدر لیست بین المللی گروه های تروریستی است.
• در جریان کودتای نوژه در سال ۵۹ کودتاچیان قول واگذاری پست به رجوی داده بودند.
• تنها ۲۵ درصد ترورهای سازمان متوجه مسئولین و نظامیان بوده و بقیه را مردم عادی تشکیل می دادند.
• منافقین از سال ۵۷ تا ۷۵، ۴۱۸ عملیات ترور را در تهران انجام داده اند.
• طبق اسناد رژیم پهلوی، کاظم برادر سرکرده منافقین با نام استعار “میرزا” منبع ساواک بوده است.
• “حسین ربوبی” مسئول پایگاه های سابق منافقین در پاکستان حکم ابطال نمازی که بدون عکس مسعود خوانده شود را داده بود.
• منافقین در سال ۶۹، ۹۰۰ کودک را به زور از والدینشان جدا و آنها را به خارج تبعید کردند.
• طبق گزارش اکتبر ۱۹۹۴ وزارت خارجه امریکا، منافقین ۱۳۶۶ مسعود رجوی را امام عصر می نامیدند.
• در بهمن ۵۷ منافقین ساختمان دیوار به دیوار سفارت حزب بعث عراق را به عنوان دفتر مرکزی خود انتخاب کردند.
• پخش فارسی رادیو عراق در سالهای ۵۸ و ۵۹ برنامه هایی را در تمجید از منافقین و رهبران آنها پخش کرد.
• تا قبل از سال ۱۳۵۰ ازدواج در سازمان بنا به دستور حنیف نژاد رهبر گروه ممنوع بوده است.
• اولین هواپیما ربایی منافقین در سال ۱۳۴۹ به مقصد عراق بوده است.
• اولین تصفیه فیزیکی در سازمان در سال ۵۲ و علیه جواد سعیدی به علت انتقاد به سازمان بوده است.
• از سال ۵۲ گرفتن روزه به دستور رهبران سازمان به بهانه تحلیل قوای جسمی مبارزین ممنوع شد.
• مجید شریف واقفی به علت مخالفت با الحاد و مارکسیست شدن سازمان توسط آنها به قتل رسید.

آنچه در پیش رفت ذکر یکی از هزار بود و تنها، جنایات منافقین در طول جنگ تحمیلی بسیار بیشتر از این بیلان مذکور می باشد. شما قضاوت کنید! تروریست کیست؟!

 

فیلم برداری سری از جلسه اطلاعاتی بین سران فرقه رجوی و مامورین امنیتی صدام

فیلم ملاقات مسعود رجوی و صدام حسین در زمان جنگ ایران و عراق

فیلم برداری سری از ملاقات مسعود رجوی و ژنرال حبوش رئیس سازمان امنیت صدام حسین

فیلم برداری سری از دریافت پول توسط سازمان مجاهدین خلق از ماموران سازمانهای مخفی صدام حسین


 

بسم الله الرحمن الرحيم

 اَللّـهُمَّ ارْزُقْني فيهِ رَحْمَةَ الاَْيْتامِ، وَاِطْعامَ اَلطَّعامِ، وَاِفْشاءَ السَّلامِ، وَصُحْبَةَ الْكِرامِ، بِطَولِكَ يا مَلْجَاَ الاْمِلينَ .

   主啊!求你在斋月里佑助我疼慈孤儿、施济穷人、宣传和平,求你佑助我与贤者们在一起。你是所有希望者的归宿。

بسم الله الرحمن الرحيم

  اَللّـهُمَّ اجْعَلْ لي فيهِ نَصيباً مِنْ رَحْمَتِكَ الْواسِعَةِ، وَاهْدِني فيهِ لِبَراهينِكَ السّاطِعَةِ، وَخُذْ بِناصِيَتي اِلى مَرْضاتِكَ الْجامِعَةِ، بِمَحَبَّتِكَ يا اَمَلَ الْمُشْتاقينَ .

   主啊!求你在斋月里把你丰富的慈恩赏赐我一部分,求你引导我得到坚定的证据,求你佑助我取得你的喜悦,你是所有追求者的归宿。


شرح بعضی ابیات مثنوی هجرت نامه  (1)

 

 

آن کتاب الله که کشف احمدی است
افتتاح او بنام سرمدی است

کلمات کشف و شهود از اصطلاحات خاص اهل عرفان هست و به برکت آثار عرفانی در ادبیات فارسی و عربی جایگاه وزینی یافته است. و این حالات کشف و شهود نتیجه تاملات و مراقبات عرفانی است. یعنی وقتی سالک راه خدا در خویشتن خویش سیر می کند و چشم و گوش و سایر اعضا و جوارح خود را بر محسوسات خارجی می بندد و با تمام توجه رو بسوی خدا و نقطه ی توحید می آورد و تمام تمرکز خود را متوجه حقیقت وجودی خود و کیفیت ارتباط و اتصال نفس با مبدا آن که خداوند متعال است می کند در اثر اتصال با عالم بالا حقایقی برای او مکشوف می گردد و به رازهایی از هستی پی می برد که در زبان اهل عرفان به آن ( کشف ) یا مکاشفه می گویند و اگر این کشف توأم با مشاهده ارواح مجرده باشد یا وقایع گذشته و آینده را ببیند به آن مشاهده یا ( شهود) می گویند.

لغت کشف در زبان عرب به معنی برانداختن پرده و حجاب است و کشف حجاب یعنی پرده را بر انداختن و رفع مانع نمودن. از امام علی ع رسیده است که :

لو کشف الغطاء مااذددت یقینا

یعنی اگر غطاء ( پرده ها ) بر افتد بر یقین من افزوده نمی گردد . که شاید مراد از غطاء در اینجا پرده ی دنیا و مادیت باشد که با مرگ از پیش دیدگان همه بر داشته می شود و در آن حال حقیقت بر همه آشکار می شود . در قرآن می فرماید:

فکشفنا عنک غطائک فبصرک الیوم حدید

یعنی در این روز ( روز مرگ یا قیامت) پرده را از مقابل دیدگان تو برداشتیم . پس دیدگان تو در امروز تیزبین شده است.
منظور اینکه امام علی ع می فرمایند : من به چنان درجه ای از یقین در همین حیات دنیوی رسیده ام که حتی مرگ هم چیزی بر یقین من نمی افزاید.
برگردیم به کلمه ی ( کشف ). عرفا درباره ی قرآن تعبیر زیبایی دارند و از قرآن که کتاب آسمانی حضرت محمد ص است به ( کشف تام محمدی ص ) تعبیر می کنند. و معتقدند قرآن حاصل تأملات عرفانی حضرت محمد ص در غار حراء است.

آن مبارک خالق موت و حیات
سر به درگاهش نهاده هر نبات

مصراع اول اشاره به آیه اول سوره الملک دارد:

تبارک الذی بیده الملک الذی خلق الموت والحیاة

یعنی مبارک است خدایی که که ملک و فرمانروایی عالم به دست اوست همان خدایی که مرگ و زندگی را آفریده است.

مصراع دوم هم اشاره به آیه معروف : و النجم و الشجر یسجدان دارد.
یعنی نجم ( بوته گیاه ) و درختان در مقابل پروردگار سر خضوع و خشوع به زمین می سایند.

کنز مخفی بود غیب و بی‌نشان    

همچو مستوری پس پرده نهان


تا عیان گردد جمال لم یزل                             

خلق عالم شد چو مرآت ازل

این دو بیت اشاره به حدیث قدسی معروفی ( کنز مخفی ) است. روایت شده که حضرت داود ع به خداوند عرض کرد:

لماذا خلقت الخلق؟ یعنی خدایا برای چه عالم و آدم را آفریدی؟

و خداوند در پاسخ او فرمود:

کنت کنزا مخفیا فأحببت ان اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف

یعنی من گنج پنهانی بودم پس دوست داشتم که شناخته شوم و برای این منظور خلق را آفریدم تا مگر شناخته شوم.

این حدیث به خوبی نشان می‌دهد که غایت خلقت عالم، پیدایش انسان است و غایت و هدف آفرینش انسان هم رسیدن به معرفت پروردگار است. شواهد قرآنی هم مؤید این حدیث شریف است:

و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون

و جن و انس را نیافریدم مگر برای اینکه مرا عبادت کنند.

از امام صادق ع روایت شده که در تفسیر این حدیث فرمودند: ای لیعرفون یعنی منظور از عبادت و هدف از عبادت همان رسیدن به عرفان و شناخت حق تعالی است. و خداوند با جمله‌ی ( لیعبدون ) در واقع راه رسیدن به معرفت را هم بخوبی نشان داده است که همان عبادت خالصانه به درگاه خداوند است.

فلاسفه از پیدایش نظام هستی به رابطه علت و معلول تعبیر می‌کنند و از خداوند به علت العلل تعبیر می‌کنند. و معتقدند که معلول با علت هستی بخش خود ( سنخیت ) دارد.

متکلمین و اهل شریعت باستناد بعضی از آیات قرآنی از نظام عالم و رابطه خداوند با عالم به خالق و مخلوق ( آفریدگار و آفریده ها ) تعبیر می‌کنند. و معتقدند به بینونت و تباین کامل بین خالق و مخلوقات هستند و می‌گویند:

چه نسبت خاک را با رب الارباب؟!

یعنی هیچ گونه سنخیتی بین خداوند و پدیده های عالم وجود ندارد. و ساحت خداوند از این نسبتها منزه است و معتقد به تنزیه خداوند از صفات مخلوقات هستند.

ولی اهل عرفان و تصوف مستند به بعضی از آیات قرآن و احادیث ائمه اطهار ع از رابطه بین خداوند و عالم به تجلی و ظهور تعبیر می‌کنند. و معتقدند که تمام عالم جلوات حضرت خداوندی است. و عالم همچون آینه (مرآت ) است که جمال شاهد ازلی در آن نمایان شده است. عرفا عالم را عین الربط به خداوند می‌دانند. این عقیده مؤید به شواهد قرآنی است:

الله نور السموات و الارض

هوالاول و الآخر و الظاهر و الباطن

اهل عرفان معتقدند که در عالم وجود یک موجود بیشتر نیست و آن هم خداست:

جمله‌ی زیبای ( لیس فی الدار غیره دیار = در این سرای هستی جز او کسی نیست ) نمایانگر این عقیده است. البته عرفا مدعی اند که این حقیقت را با کشف و شهود دریافته اند و از این عقیده به ( وحدت وجود ) تعبیر می‌کنند. یعنی موجودات عالم همه مظاهر و آینه‌هایی برای ظهور حق تعالی است. عرفا می‌گویند عالم دنیا و طبیعت مظهر اسم الظاهر خداوند است و عالم آخرت و ماورای طبیعت جلوه‌ی اسم الباطن خداوند است.   

آفریدی این همه مخلوق جفت
خلق انسانرا بخود تبریک گفت

اصل زوجیت یکی از اصول مهم نظام تکوین هست و بیان آن توسط قرآن در چهارده قرن پیش یکی از دلایل اعجاز علمی این کتاب شریف محسوب است:

ومن کل شیء خلقنا زوجین لعلکم تذکرون( الذاریات – ۱۴)

و از هر چیزی زوج آفریدیم باشد که متذکر این حقیقت بشوید.
ولی خداوند انسان را بعنوان شاهکار خلقت معرفی کرده و خلقت آنرا یعنی تکون نفس ناطقه ی انسانی را از ماده ی بی جان به خود تبریک گفته است: چنانکه در سوره ی مؤمنون می فرماید:

ثم انشأناه خلقا آخر فتبارک الله احسن الخالقین

یعنی از همین ماده ی نطفه خداوند در سیر تحول انشائی و تکامل مادی نفس انسان را متکون فرموده است و حیات را از موت خارج نموده است. از اشیا و مواد بی جان عالم طبیعت نفس انسان را متکون فرموده که مجرد از ماده و لوازم و احکام ماده است . و این پدیده ی حیات بزرگترین پدیده ی نظام هستی است. پدید آوردن موجود زنده ی دارای عقل و ادراک و شعور که در طول حیات خود بر روی این کره ی خاکی این همه اختراعات و اکتشافات کرده و زمین و آسمان را مسخر خود نموده است . البته این قدرت تسخیر را خداوند با عقل و ادراکی که به انسان داده به او هدیه نموده است.


ادامه نوشته

صدای سخن عشقت

 

اللهم احفظ

             سمعنا

و ابصارنا

           و افواهنا

و قلوبنا...

آنقدر این دعا را میخوانم که نه دیگر گوشهایم صدایی غیر از صدای سخن عشقت بشنود،

و نه چشمهایم غیر روی ماهت ببیند،

و نه زبانم جز صدا زدنت باز شود،

                                و  نه جز تو کسی را در قلبم راه دهم...

گناه از نان شبـــ هم واجب تــر

 

 


گناه از نان شبـــ هم واجب تر است این روزها !

در عجبم از مردمانی که از نداری می نالند

اما بر بامِ خانه های محقرشان بساطِ گناه پهن است …

این روزها گناه از نان شبـــ هم واجب تــر است…

جاذبــــــــــــــــــه

 

 

جاذبه سیب، آدم را به زمین زد…


و جاذبه زمین، سیب را…


فرقی نمی‌کند،


سقوط، سرنوشتِ دل دادن به هر جاذبه‌ای، غیر از خداست.

به جاذبه‌ای می‌اندیشم که پروازم می‌دهد.


خدا…

 

اللهم عجل لولیک الفرج!

من عشقته قتلته

 

 
من طلبني وجدني
و من وجدني عرفني
و من عرفني احبني
و من احبني عشقني
و من عشقني عشقته
و من عشقته قتلته
و من قتلته فعليّ ديته
و من عليّ ديته فانا ديته

 آن كس كه مرا طلب كند، من را مي يابد و آن كس كه مرا يافت، من را مي شناسد و آن كس كه مرا شناخت، من را دوست مي دارد و آن كس كه مرا دوست داشت، به من عشق مي ورزد و آن كس كه به من عشق ورزيد، من نيز به او عشق مي ورزم و آن كس كه من به او عشق ورزيدم، او را مي كشم و آن كس را كه من بكشم، خونبهاي او بر من واجب است و آن كس كه خونبهايش بر من واجب شد، پس خود من خونبهاي او مي باشم.

 

I am the murdered of tears,

 so whenever a believer mentions me,

 he sheds tears

 

I recommend you to invocation

 

, because you can not get nigh to Allah by any means like it.

 

 


Timely silence dresses you in the garment of dignity and

 

saves you from having to apologize

 

 


The best emigration is keeping away from what God does not like.

 


Untiy brings about blessing, but disunity causes chastisement.

 


The dearest deed on the earth with Allah is invocation,

 and the best worship is chastity.

دیروز وامروز.........................

 

 
نمیدونم از کجا باید شروع کنم ، از گوشهای به خون آغشته شهید سپهبد صیّاد شیرازی یا از گوشواره هایی که خودنمایی میکنند..از پلاک خونین شهید بگویم یا از گردنبندی که معلوم نیست به کدام هدف به گردن آویخته شده..از صورت زیبایی که دشمن آن را دریده یا از صورتی که محل نوازش تیغهای گوناگون است..خودتان ببینید و قضاوت کنید که از کجا میتوان شروع کرد..مگر ما نشنیده ایم در جوانی پاک بودن...

در این عکس نقطه ای برای اشتراک وجود دارد زیرا در هردوی آنها تعدادی دوست و رفیق کنار هم جمع شده اند ، اما تفاووت ها بسیار است ، در یکی رفیقانی گرد هم آمده اند که عاشق حضرت حق هستند و آماده اند جانشان را در راه اسلام فدا کنند و دلشان برای دیدن حضرت مهدی(عج) می تپد و به رهبر زمانه خویش لبیک گفتند..در آن یکی افراد مثل اینکه در یک "فستیوال" شرکت کرده اند ، از همین اسم فستیوال میشود فهمید که برنامه هایی که دشمنان برای آنها ریخته اند دارد به خوبی اجرا میشود ، این جوانان در عوض آمادگی برای ظهور حضرت ولی عصر (عج) و پشتیبانی از رهبر زمانه ، از دشمنان غربی و اهداف آنان همایت میکنند و برای جلب توجه جنس مخالف به هر دری میزنند..خیلی از آنها می گویند اگر جنگ بشود ما هم میرویم ، آیا این جمله به حقیقت می پیوندد ؟ ذهن ناقص من نمیتواند قضاوت بکند..


- من نمیدانم در چهره حاج مجید پازوکی چه وجود دارد ، هر وقت به عکسهای حاجی نگاه میکنم در دل خود میگویم چه انسان با محبت و خنده رویی ، چهره اش به دلم می نشیند..حاج مجید از مصادیق این بیت است که میگوید : " در فراق دوستان دیگر زما چیزی نماند ، هر که رفت از هستی ما پاره ای با خویش برد " و در نهایت او هم به جمع یاران خمینی(ره) پیوست..اما در طرف دیگر مدل مویی را می بینید که هنوز هم نمیدانم برای چه استفاده میشود و چه چیزی را اثبات می کند..در مقابل این عکس هیچ احساسی ندارم..خوشم نمی آید که به آن نگاه کنم..بچه ها به خدا داریم راه رو اشتباه میریم..


-در این عکس جانباز بزرگواری رو می بینید که روزی تا پای جان از "ایران اسلامی" دفاع کرده است و این گونه دو دست قلم شده اش را رو به خدا دراز کرده است و در قنوت خود با خدای خویش میگوید خدایا از من راضی باش..از طرف دیگر دستی در عکس آمده است که روی آن نوشته شده ایران عزیز ، جانم فدایت..به نظر شما کدامیک از این دست ها در روز قیامت سربلند است ؟


- این عکس هم خود به خود گویای همه چیز هست ، به نظر من آنهایی که در سمت چپ تصویر هستند ، انشالله از آزمایش الهی سربلند بیرون خواهند آمد..اما در مورد آنهایی که در سمت راست عکس هستند ، هیچ نمیتوانم بگویم و برای خودم و آنها از خداوند بلند مرتبه طلب مغفرت میکنم.


-ببخشید اگر دلتان به درد آمد و با دیدن این عکس ناراحت شدید ، نمیدانم به کدام دلیل ناراحت شدید ، برای دست خونین آن بسیجی ، یا دستان این نامحرمان که اینطور با هم مخلوط شده است و به ظاهر نمایش هماهنگی را رقم زده است..خدایا..خدایا..فقط میتوانم بگم "عجل لولیک الفرج"




بدون شرح

 

سوره زلزال | ادریس ابکر

 

 

شاید

 

دلی را نشکن شاید خانه خدا باشد

 کسی را تحقیر مکن شاید محبوب خدا باشد

از کمکی دریغ مکن شاید کلید بهشت باشد

سر نماز اول وقت حاضرشو،شاید آخرین دیدارت با خدا در زمین باشد

من هم از همهمه ی اهل زمین دلگیرم...

 

در اعتراض به بدحجابی در جامعه

 

تو كجايي سهراب؟

آب را گل كردند

چشم ها را بستند و چه با دل كردند...

واي سهراب كجايي آخر؟

زخم ها بر دل عاشق كردند...

خون به چشمان شقايق كردند !

تو كجايي سهراب؟

كه همين نزديكي عشق را دار زدند !

صبر كن سهراب...

گفته بودی قایقی خواهی ساخت !

قایقت جا دارد؟

من هم از همهمه ی اهل زمین دلگیرم...

سیاست با خدا بس کن

 

سیاست با خدا بس کن
 
 صداقت را نما پیشه

 

که رب تو خودش 

 

  رند آفرین روزگاران است...

مظلومیت یعنی این...

 

 

ترجیح میدم چیزی نگم فقط نگاه کنید و به غریبی ارباب خون گریه کنید

غریب مادر  حسین... حسین... حسین

مراقب افکارت باش

 

 
مراقب افکارت باش چون افکارت گفتارت را می سازد

مراقب گفتارت باش چون گفتارت اعمالت را می سازد

مراقب اعمالت باش چون اعمالت عادتهایت را می سازد

مراقب عادتهایت باش چون عادتهایت شخصیتت را می سازد

مراقب شخصیتت باش چون شخصیتت سرنوشتت را می سازد.

این حدیث رو که از مولی الکونین اقا امیر المومنین براتون گذاشتم یکی از احادیث فوق العادست ... هر بار که دربارش فکر میکنم درهای تازه ای به روم وا میشه ... اما از لحاظ اخلاقی شما دقت کنین مولی به چه مطلبی داره اشاره میکنه!!! داره میگه اقا اگه دنبال اصلاحی باید از افکار شروع کنی... به عبارتی توی خود سازی ابتدا باید از افکار شروع کرد افکار تو این زمینه حکم ریشه رو دارند... میگه افکارت گفتارت رو میسازه ...دقت کردین تا کسی حرف نزده خیلی نمیشه فهمید چطور ادمیه؟؟همین که لب به حرف زدن میکنه تازه معلوم میشه طرف کیه و تو چه باغی داره سیر میکنه... اره واقعا ادما از اون چیزهایی زیاد حرف میزنن که قسمت بیشتر افکارشون به اون مشغوله...حالا در ادامه مولی میفرمایند مراقب این حرف زدنات باش که این حرف زدنات اعمالت رو میسازه... این بندش خیلی ترسناکه ها... خیلی باید مواظب بود که چی داریم میگیم خیلی وقتا به شوخی چیزایی به زبون میاریم و اصلا توجهی به این بعد قضیه نداریم که این حرفامونه که اعمالمون رو میسازه ...زیاد نمیتونم براتون توضیح بدم راستش وقت  خیلی تنگه و فرصت برای اجمال نیست...

توی بند بعدی اقا میفرماید مراقب اعمالت باش که اعمالت عادتهاتو میسازه ... وای این بند تن ادمو میلرزونه

وقتی ادم اعمالی رو انجام میده این اعمال براش عادت میشه به عبارت دیگه این اعمال به قلب رسوخ میکنه و براش ملکه میشه وقتی عملی برای کسی ملکه بشه ترک کردنش به گفته مولی علی (ع) مثل معجزه میمونه یعنی غیر ممکن...

حالا تو ادامه اقا میفرمایند که مراقب این عادتها باش که شخصیتت رو میسازه یعنی بما هو مفهوم مارو میسازن یعنی "به من بگو که تو چه عادتهایی داری تا به تو بگویم که تو کیستی" رفقا برای اینکه انسان باشیم راه خیلی باریکه خیلی باید دقت داشته باشیم خیلی باید مراقبت کنیم این مراقبت رو باید از افکار شروع کرد نباید اجازه داد فکر خیلی چیزها هم به ذهن برسه چه برسه به اینکه بزبون بیاد یا عمل بشه...

گفتم راه خیلی باریکه ...این صراطی که میگن ازمو نازکتر و از شمشیر برنده تره همینه ... صراط راه امام عصر هستش.... یعنی باید قدم رو همونجا بذاریم که امام میذاره و این خیلی مراقبت میخواد خیلی باید حواسمون جمع باشه ... تو دنیای امروزی ها بقدری که غفلت مردم رو گرفته این چیا دیگه براشون شبیه داستان شده ... اما حقیقت اینه ک اگه نمیخوایم به صورت یک حیوان از دنیا بریم و دوس داریم که قالبمون قالب یک انسان باشه باید اهل مراقبت باشیم باید فرار کرد از هرچیزی که باعث غفلت میشه...بقول اون عزیز......... انجا که نام مهدی نیست قرار نه فرار باید کرد....

اثرات گریه از ترس خدا

 

 
امروز میخوام حدیثی رو از حضرت مولی الموالی امیرالمومنین علی (ع) براتون نقل کنم و بقدر فهم کمم براتون شرح کنم حضرت میفرمایند : البکاء من خشیـةالله ینیر القلب و یعصم من معاودة الذنب

گریه کردن از ترس خدا دل را نورانی می کند و از بازگشت به گناه ایمن میدارد.

رفقا حدیث واقعا حدیث جالبیه و خیلی جای شرح و بسط داره ...

حضرت فرمودند که گریه از خشوع در برابر خدا دل رو نورانی میکنه ..بله حقیقت اینه که گریه از قلب نشاة میگیره قلبی که منشا عواطف احساسات و به عبارتی موتور تکان دهنده تو وجود ادمیه... گاهی میبینیم بخاطر انقلابها و دگرگونی هایی که توی درونمون اتفاق میفته قادریم خیلی از کارهای بزرگی رو انجام بدیم که در حالت عادی فکرش هم برامون سخته از این جهت قلب واقعا یک موتور محرک تو وجود انسان...

حالا توی این قلب برای اینکه بتونه اشک رو تولید کنه باید یک سری اتفاقات بیفته به عبارتی باید قلب رقت پیدا کنه ... لذا قلبهایی که غصاوت دارند کمتر اشکی میسازند و البته به ندرت اشک پاک....برای انکه اشکی ساخته بشه اولین مطلبی که خیلی خیلی مهمه غذایی هستش... شاید بپرسید که چه ربطی داره به غذا...خب الان ربطشو میگم... علم روز ثابت کرده که سه عنصر در تو بدن انسان وجود داره که بطور مستقیم از خون ساخته میشه... اولین عنصر شیر مادره که مستقیما از خون تولید میشه لذا مشاهده شده که مادرهایی که زیاد شیر میدن و فرصت شیر سازی دوباره تو بدنش فراهم نمیشه از سینشون خون جاری میشه و این به علت اینه که فرصت تبدیل خون به شیر نبوده و بلافاصله ماده تشکیل دهنده یعنی خون جاری میشه...عنصر بعدی منی در مرد هستش که بطور مستقیم از خون ساخته میشه لذا افرادی که بیش از حد ارضای شهوات میکنند ازشون مستقیما خون جاری میشه... اما عنصر سوم اشک هستش که مستقیما ازخون تولید میشه لذا افرادی که زیاد گریه میکنن فرصت ساختن اشک که براشون فراهم نشه خون جاری میشه (لذا از اینجا میشه فهمید که امام زمان چرا میگه یا جدا هم صبح برایتان گریه میکنم هم شام ...انقدر برایتان گریه میکنم تا خون گریه کنم)...حالا میخوام اینو بگم که خب خونی که توی بدن انسانه از کجا تولید میشه یعنی ماده سازنده خون تو بدن چیه؟؟؟؟؟؟؟ خب بله علم ثابت کرده که خون بوسیله تغذیه تو بدن ساخته میشه .... لذا عزیزان غذایی که میخوریم ؛ لقمه ای که میخوریم خیلی اثرات تو وجودمون میذاره که ما اغلب از اون غافلیم ... یکی از عللی که اهل بیت اینقدر تاکید میکنن که از لقمه حرام پرهیز بشه همینه ..چون لقمه حرام قلب رو به غصاوت میندازه و درنتیجه قلبی که سیاه شده تمایلی به حق و حقیقت و پاکی نداره ....لذا میبینیم که روز عاشورا وقتی حضرت ابی عبدالله میخواد علت رفتار سپاه کفر بگه میفرمایند تقصیر شما نیست که اینطور کور و کر شدید و صدای منو نمیشنوید تقصیر اون لقمه های حرامیه که زیر پوست شما جمع شده ...خب از بحث دور نشم خلاصه اینکه برای یک قطره اشک پاک خیلی مقدمات لازم ..گاهی میبینی ادم خیلی خوب میفهمه بخاطر فلان گناه کوچیکش توی فلان روز دلش تیره شده و هرچی زور میزنه نمیتونه گریه کنه ...

لذا اشکی که این همه اثرات عجیب و غریب در وصفش میگن خیلی گرون قیمته و برای هرکسی میسر نیست قطره اشکی پاک بریزه ...

حالا مولا میفرمایند که اشک ریختن باعث جلوگیری از بازگشت به گناه میشه...این خیلی امر مهمیه..در واقع توی گناه کردن هم بعد خطرناک و ترسناک بیشتر همینه یعنی بازگشت به گناه ...بازگشت به گناه باعث میشه که گناه کم کم برای ادم عادت بشه و این عادت کردن به گناه سبب ملکه شدن گناه برای فرد میشه وبجایی میرسه که مولی میفرمایند اگرگناهی برای کسی عادت بشه برگشتن از اون یه معجزست منظور از معجزه هم یعنی تقریبا امر غیر ممکن یا خارق العاده ...حالا ببینید اشک چه قدرتی داره که میتونی ادمی رو از بازگشت به گناه نگهداره ...

این بخشی از قدرت اشک بود که در این حدیث به اون اشاره کردیم ...

عملیات‌های نظامی

 

 

عملیات‌های نظامی مجموعه‌ای از اقدامات نظامی است که در پاسخ به وضعیتی رو به گسترش انجام می‌شوند. این اقدامات به صورت یک نقشه یا طرح نظامی تهیه می‌شوند تا یک اوضاع خاص را به نفع نیروی مربوطه تغییر دهند. عملیات‌ها به دو شکل رزمی و غیررزمی هستند و معمولاً به دلیل مسائل امنیتی از یک اسم رمز برای اشاره به آن‌ها استفاده می‌شود. عملیات‌های نظامی را به جای این که با اهداف عملیاتی واقعیشان بشناسند، غالباً با نامی که به آن مشهور شده‌اند می‌شناسند.

به موازات این چارچوب در عملیات‌ها، عناصر سازمان‌یافته‌ای در نیروهای مسلح وجود دارند که وظیفه‌شان هدایت عملیات‌ها در سطوح مختلف جنگ است. با این که ارتباطی کلی بین اندازهٔ یگان‌ها، محل عملیات آن‌ها و حوزهٔ مأموریتشان وجود دارد اما این ارتباط مطلق نیست. در واقع، مأموریتی که یگان اجرا می‌کند است که سطح جنگی را که در آن عملیات انجام می‌دهد را مشخص می‌کند.

عملیات‌های نظامی را می‌توان بنا بر مقیاس و حوزهٔ کاربرد نیرو و تأثیر آن‌ها بر نبردهای وسیع‌تر تقسیم‌بندی کرد. حوزهٔ عملیات‌های نظامی می‌تواند شامل موارد زیر باشد:

  • صحنه: این حوزه عملیاتی سطحی بزرگ را در بر می‌گیرد که غالباً شامل عملیات در سطح قاره‌ای است. صحنهٔ عملیاتی نمایانگر التزام راهبردی ملی نسبت به نبرد است که همچون عملیات بارباروسا اهداف اصلی آن فراتر از مسائل نظامی صرف است و تأثیرات سیاسی و اقتصادی را نیز در بر می‌گیرد.
  • لشکرکشی یا تهاجم: این مورد می‌تواند زیرمجموعه‌ای از صحنهٔ عملیاتی باشد و یا به سطح جغرافیایی و التزام راهبردی عملیاتی کمتری نظیر نبرد بریتانیا نیاز داشته باشد. در این حوزه لازم نیست که التزام ملی به نبرد وجود داشته باشد یا اهدافی خارج از مسائل نظامی در نظر باشد.
  • نبرد عملیاتی: این حوزه زیرمجموعه‌ای از یک لشکرکشی است که اهداف نظامی و آماج جغرافیایی را در نظر داشته و مانند نبرد گالیپولی توصیف واضحی دربارهٔ شیوهٔ استفاده از نیروها در آن آمده است. در نبرد گالیپولی که از دیدگاه عملیاتی یک عملیات مرکب به شمار می‌آید و به نام عملیات آبخاکی داردانل که بخشی از نبرد داردانل به شمار می‌آمد شهرت یافته است، در حدود ۴۸۰،۰۰۰ نفر از نیروهای متفقین شرکت داشتند.
  • درگیری: این حوزه شامل نبردهای تاکتیکی در سطح و آماج مشخص با استفاده از اقدامات یگان‌های مجزا است. برای مثال نبرد کِرْسک (Kursk) که به نام آلمانی‌اش یعنی عملیات سیتادل نیز شهرت یافته، شامل درگیری‌های مجزایی بود که بسیاری از آن‌ها در نبرد پروخوروفکا انجام شدند. نبرد کرسک که نشانگر عملیات آفندی آغازین آلمان‌ها بود، شامل دو عملیات متقابل شوروی به نام‌های عملیات کوتوزوف و عملیات پولکوفودِتز رومیانتسِف هم بود.

سطح عملیاتی جنگ

سطح عملیاتی جنگ تقریباً در بین کانون راهبردی لشکرکشی و تاکتیک‌های یک درگیری قرار می‌گیرد. این سطح «سطحی میانی و مجزایی از جنگ است که بین راهبرد نظامی به عنوان کنترل‌کنندهٔ جنگ به طور کلی و تاکتیک به عنوان نبرد» قرار می‌گیرد. برای مثال می‌توان در طول جنگ جهانی دوم این مفهوم را به دسته‌های تانک شوروی اطلاق کرد.

 

كراماتـــى بزرگ از سالكانـــى كم نظير

 

ارتباط با عالم برزخ

پديد آمدن چشمه آب با كرامات آيت الله حاج سيد عبدالهادى شيرازى

نتيجه كار براي رضاي خدا

طى اللسان عارف وارسته شيخ نخودكى

عيادت ملك الموت از آيت اللّه‏ خوانسارى

كرامتى از متأله سبزوارى

تكلّم با ارواح مستكبران

آثار ملكوتى اذان و اقامه

و........

 

ادامه نوشته

سفارش به كسانى كه بخواهند در راه خدا قدم بردارند

 

سفارش امام جعفر الصادق (ع)     

     (عـنـوان بـصـرى) پيرمردى بود كه هفتاد و چهار سال از عمرش ‍ مى گذشت، او مى گويد: من سالها با  مالك بن انس رفت و آمد داشتم. هنگامى كه جعفربن محمد الصادق عليه السلام به مدينه آمد، من رفت و آمد با او را نيز شروع كردم و دوست داشتم همان گونه كه ازمالك درس مى گيرم. از آن حضرت نيز درس بگيرم، تا اينكه روزى حضرت به من فرمود: من شخص ‍ بدهكارى هستم (يعنى خداى تعالى وظايفى را از من به گونه وجوب خواسته كه بايد انجام دهم) و علاوه بر اين در هر ساعى از ساعات شبانه روز اوراد و اذكارى دارم، مرا از ورد و ذكرم باز ندار و از مالك درس بگير و با او در رفت و آمد باش، هم چنان كه تا حال بودى. من از اين سخن امام غمناك شدم و از حضورش بيرون رفتم و در دل گفتم: اگر امام در من خيرى را به فراست در مى يافت.  مرا از رفت و آمد به نزدش و فرا گرفتن علمش باز نمى داشت. از آنجا به مسجد رسول خدا صلى الله عليه و آله رفتم و به آن حضرت سلام كردم سپس فرداى آن روز به روضه مطهره بازگشتم و در آنجا دو ركعت نماز خواندم و عرض كردم: ياالله ! يا الله ! از تو مسالت دارم كه دل جعفر را بر من مهربان سازى و از عملش آنچه را كه به صراط مستقيم راه يابم، روزى ام گردانى و غمناك به خانه ام بازگشتم و ديگر به نزد مالك نرفتم. دلم از محبت امام جعفر عليه السلام سير شده بود و به جز براى نماز واجب از خانه بيرون نمى رفتم تا اينكه دلم تنگ شد، پس نعلين به پا كرده و عبا بر دوش گرفته و قصد محضر امام جعفر عليه السلام را كردم و اين پس ‍ از آن بود كه نماز عصر را خوانده بودم .

چون به خانه آن حضرت رسيدم، اجازه ورود خواستم خدمتگزار حضرت بيرون آمد و گفت : چه مى خواهى؟ گفتم: براى عرض سلام بر شريف (به فرزندان رسول الله صلى الله عليه و آله) آمده ام. گفتند: به نماز ايستاده است. من در مقابل خانه نشستم، اندكى گذشت و خادم بيرون آمد و گفت: ادخل على بركة الله. من داخل شدم و بر آن حضرت سلام كردم، او جواب داد و فرمود:: بنشين، خدايت بيامرزد، نشستم. پس اندكى امام سر به زير انداخت و سپس سر برداشت و فرمود: كنيه ات چيست؟ گفتم: ابو عبدالله، فرمود: خدا كنيه ات را ثابت كند و موفقيت بدارد! اى ابو عبدالله! سوالى داشتى؟ در دلم گفتم: اگر در زيارت حضرت و عرض سلام بر او هيچ فايده اى نداشت جز همين دعا، بى شك زياد بود. امام فرمود: سوالى داشتى؟ عرض كردم: از خداى تعالى خواستم كه دل شما را با من مهربان كند و از دانش ات بهره مندم فرمايد، اميدوارم خداى تعالى درخواست مرا درباره شريف اجابت فرموده باشد.

فرمود: اى ابا عبدالله! دانشى كه مخصوص ماست، آموختنى نيست، بلكه نورى است كه خدا بر دل كسى كه مى خواهد راهنماييش كند، مى افكند. پس اگر خواستى از چنين دانشى بهره مند گردى، در آغاز بايد حقيقت بندگى را در جان خود پيگيرى كنى و با به كار گرفتن دانش در طلب علم باشى و از خدا درخواست فهم كنى تا خداوند به تو بفهماند. گفتم: يا شريف !... فرمود: بگو يا ابا عبدالله، عرض كردم: يا ابا عبدالله! حقيقت بندگى چيست؟ فرمود سه چيز است:

اول: آنكه بنده خدا در تمام آنچه خداى تعالى در اختيار او قرار داده است، ملكيتى براى خود نبيند، زيرا بندگان حقيقى اموال را مال خدا مى بينند و هر جا كه خداى تعالى دستور فرموده، آن را قرار مى دهند.

دوم: آنكه بنده براى خودش تدبير نداشته باشد.

سوم: همه اشتغال و كارش در دستورات و امر و نهى الهى باشد.

پس هنگامى كه بنده اى در نعمتهاى الهى مالكيتى براى خود نديد، انفاق كردن در موردى كه خدا دستور داده، بر او آسان مى شود و هرگاه بنده تدبير امور خود را به مدبرش واگذار كرد، مصيبتهاى دنيا بر او آسان مى شود و هرگاه بنده اى به آنچه خداى تعالى امر و نهى فرموده، مشغول شد، فراغتى به او دست نمى دهد تا به مجادله و مباهات با مردم بپردازد و اگر خداى تعالى بنده اى را گرامى داشت و به اين سه صفت موفق فرمود، دنيا و شيطان و خلق همگى در نظر او خوار مى شوند، و او از روى زياده طلبى و يا فخر فروشى دنيا را نمى طلبد و آنچه را كه در نزد مردم است به خاطر عزت يافتن و برترى جستن طلب نمى كند و روزگار خود را به بطالت نمى گذراند و اين اولين درجه تقوى است، خداى تعالى مى فرمايد: اين خانه آخرت را ما براى كسانى قرار خواهيم داد كه در زمين برترى و فساد نخواهند، و عاقبت نيكو از براى افراد با تقواست.

گفتم: يا ابا عبدالله ! مرا وصيتى بفرما. فرمود: نه چيز وصيت مى كنم، اين نه چيز وصيت من به كسانى است كه بخواهند در راه خدا قدم بردارند، از خدا مى خواهم كه تو را موفق بدارد تا آنها را به كار بندى.

سه چيز از آن نه چيز درباره رياضت نفس است، و سه چيز درباره بردبارى، و سه چيز در دانش آموزى است، پس نيكو به خاطر بسپار، مبادا به آنها با ديده حقارت بنگرى. مى گويد: كاملا توجه كردم ببينم حضرت چه دستور مى دهد؟

امام فرمود: اما آنكه درباره رياضت است :

01 مبادا چيزى را كه اشتها ندارى، بخورى، كه حماقت و ابهلى مى آورد. جز به هنگام گرسنگى چيزى مخور.

02 چون خواستى بخورى ، از حلال بخور و نام خدا را ببر.

03به ياد حديث رسول خدا صلى الله عليه و آله باش كه فرمود: آدمى ظرفى را پر نكرد كه شرش از شكم بيشتر باشد، و چون ناچار بايد بخورى، يك سوم شكم را براى غذا و يك سوم را براى نوشيدن و يك سوم ديگر را براى نفس كشيدن بگذار.

و اما آنكه درباره بردبارى است :

01 كسى كه به تو گفت: اگر يكى بگويى، ده جواب خواهى شنيد، به او بگو: اگر ده تا هم بگويى، يك پاسخ از من نخواهى شنيد!

02 كسى كه تو را ناسزا گفت، بگو: اگر در آنچه ميگويى راستگويِِِــى، از خدا مى خواهم كه مرا بيامرزد و اگر در آنچه مى گويى دروغگويى، از خدا مى خواهم كه تو را بيامرزد.

03 هر كس تو را تهديد به جور و غدر كرد، تو او را وعده نصيحت و دعا بده .

و اما آنكه در بار دانش است :

01 هر چه نمى دانى، از دانشمندان بپرس، و مبادا پرسش تو به آن منظور باشد كه آنان را در تنگناى جواب قرار دهى و يا آزمايش كرده باشى.

02 مبادا كه به راى خود عمل كنى، تا مى توانى راه احتياط را از دست مده .

03 از فتوا دادن بگريز، هم چنان كه از شير مى گريزى، و گردنت را پل پيروزى ديگران مكن .

 

روايت عنوان بصرى

بـنـا به گفته مرحوم حاج سيد هاشم حداد رضى الله عنه، آيت الله قاضى (قدس سره) بـه شـاگـردان خـويـش و مريدان و طالبان سير و سلوك سفارش ‍مى كردند روايت عنوان بـصـرى(روايت فوق) را نـوشته، همراه خود داشته باشند و هفته اى يكي دو بار آن را مطالعه نمايند و بـه دستورات آن عمل كنند.

عبادت و مراحل رسيدن به كمال عبوديت

 

عبادت

عبادت، هماهنگ كردن همه حركات و سكنات و حيات و ممات با خواسته هاى حضرت حق بر اساس نيت خالص و بى شائبه است، تا آنجا كه جــز سخن حق نگويد و جز سخن حق نشنود و تنها و تنها براي حق كار كند.

( قل إنَّ صَلاتي وَ نسكي و محيايَ و مماتي لِلّهِ رَبِّ العالَمين ):بگو مسلماً نماز و عبادتم و زندگى كردن و مرگم براى پروردگار جهانيان است.

 

مراحل رسيدن به كمال عبوديت

مرحله اول تسلط بر نفس خويش از طريق بالا بردن كيفيت عبادت و بندگى و انجام عبادت همراه با نيتى پاك به آن گونه كه حضرت محبوب از انسان خواسته است.

( وَالَّذِينَ جاهَدُوا فينا لَـنَهْديَـنَّهُم سُبُـلَـنا . . .).

و كسانى كه براى به دست آوردن خشنودى ما با جان و مال  كوشيدند، بى ترديد آنان را به راه هاى خود، راه رشد، سعادت، كمال، كرامت، بهشت و مقام قرب  راهنمايى مى كنيم . . . 

( . . . إِن تَتَّقُوا اللّهَ يَجْعَل لَكُمْ فُرْقَاناً . . . ).

 ... اگر در همه امورتان از خدا پروا كنيد، براى شما بينايى و بصيرتى ويژه براى تشخيص حق از باطل قرار مى دهد...

در اين مرحله از عبوديت آن چيزى كه نصيب انسان مى شود اين است كه ضمن يك روشن بينى خاص، خواهش ها و تمايلات نفسانى انسان مسخّر وى مى گردد و به عبارت ديگر، اولين اثر عبوديت و بندگى، ربوبيّت و ولايت بر نفس امّاره است.

 

مرحله دوم تسلّط و ولايت بر انديشه هاى پراكنده و به عبارتى ديگر، تسلط بر نيروى متخيّله است.

از شگفت ترين نيروهاى انسان، قوه متخيّله است. به سبب اين قوّه است كه ذهن انسان هر لحظه از موضوعى متوجه موضوعى ديگر مى شود و به اصطلاح تداعى معانى و تسلسل خواطر صورت مى گيرد.

اين قوّه در اختيار ما نيست بلكه ما در اختيار اين قوه عجيب هستيم ; براى همين است كه هرچه بخواهيم ذهن خود را در يك موضوع معيّن متمركز كنيم كه متوجه چيز ديگر نشود، براى ما ميسّر نيست. قوه متخيّله ما را بى اختيار به اين سو و آن سو مى كشاند، مثلا هرچه مى خواهيم در نماز حضور قلب داشته باشيم نمى توانيم.

پيامبر اسلام (ص) در اين باره تمثيل و تشبيه لطيفى دارند و دل افرادى كه مسخّر قوه متخيّله است به پرى تشبيه مى كند كه در صحرايى بر درختى آويخته شده باشد كه هر لحظه باد او را پشت و رو مى كند.

آيا انسان محكوم به تسلط قوّه متخيّله است و اين نيروى مرموز كه مانند گنجشكى همواره از شاخى به شاخى مى پرد بايد حاكم وجود او باشد ؟ و يا اينكه محكوميت در برابر قوّه متخيّله از خامى و ناپختگى است و كاملان و اهل ولايت قادرند اين نيروى خودسر را مطيع خود كنند ؟

بى گمان مطلب دوم درست است، چون يكى از وظايف بشر تسلّط بر هوس بازى و كنترل قوّه خيال است و گرنه اين قوّه شيطانى صفت، مجالى براى تعالى و پيمودن صراط قرب نمى دهد و تمام نيروها و استعدادها را در وجود انسان باطل و ضايع مى كند .

انسان بايد در حد گنجايش در عبادات ، اساس توجهش به خدا باشد. رياضت كشان از راه هاى ديگر وارد مى شوند و حداكثر اين است كه از راه مُهمل گذاشتن زندگى و ستم بر بدن، اندكى به آن دست مى يابند ولى اسلام از راه عبادت بدون اينكه نيازى به آن كارهاى ناروا باشد اين نتيجه را تأمين مى كند. توجه دل به خدا و تذكر اينكه در برابر رب الارباب و خالق و مدبّر كل قرار گرفته است، زمينه تجمع خاطر و تمركز ذهن را فراهم مى كند.

 

مرحله سوم اين است كه روح در مراحل قوّت و قدرت و ربوبيّت و ولايت خود به مرحله اى برسد كه در بسيارى از امور از استخدام بدن بى نياز شود.

بى نيازى روح از بدن به اين است كه در برخى از كارها بدن هيچگونه فعاليتي نداشته باشد، اين بى نيازى گاهى در چند لحظه و گاهى مكرّر و گاهى به طور دائم صورت مى گيرد و اين همان است كه به «خلع بدن» معروف است.

 

 چند دستور العمل و ذكر و ذاكر و مذكور در سیر و سلوک

دستورالعملى از آيت اله اصفهاني (كمپانى) طي نامه اي به امام جمعه زنجان

بسم الرحمن الرحيم

سيدى و سندى و مولاى و معتمدى ! اطال الله بقاك و من كل سوء وقاك و رزقنى لقاك !

مدتها بود از مجارى حالات سعادت آيات اطلاعى نداشت و از آنجا هم كسى اطلاع نداده بود، تا آنكه چند يوم (روز) قبل به زيارت رقيمه محترمه شرفياب گرديده، از صدمات وارده بر وجود محترم خيلى متاثر، ولى بحمدالله كه متضمن بشارت رفع نقاهت بود شاكر، و از مراحم و تفقدات حضرتعالى متشكر. 

بنده بر حسب وظيفه لازمه همواره به سلامتى و دعاگويى متذكر بوده و خود هم فعلا چندى است مبتلا به نوبه خفيفى هستم، حال تحريز دواى ملين خورده ام و گاهى هم درس شب يا روز ترك شده.

بارى- الحمد لله على كل حال- از ذكرسوال شده بود. اگر چه زياد است ولى مناسب حال و مقام كه در قرآن، منصوص و در كلمات معصومين عليه السلام ماثور است، ذكر يونسيه است: لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الظالمين، كه در نتيجه آن در خود قرآن منصوص است: فنجيناه من الغم و كذلك ننجى المومنين. و چون غم سالك خلاصى از سجن (زندان) طبيعت است، بايد اين مقصد بزرگ منظور بوده باشد كه نتيجه نجات از سجن طبيعت، ارتقا به عالم قدس است . و بديهى است كه اين قسم (گونه) از نتايج، تابع لقلقه لسان نيست، توجه مخصوص به مذكور لازم دارد، و فنا در مذكور، نتيجه نجات او سجن طبيعت و ملازم با بقاء الله است و مشايخ مى فرمودند كه اقلا چهارصد مرتبه ذاكر در سجده باشد، كه اشرف حالات عبوديت است، خيلى خوب است خرده خرده بايد زياد شود. شايد بعضى كه مى شناسيد، دو ساعت يا زيادتر اين سجده را ادامه داده اند. بهترين اوقات، وقت سحر يا بعد از نماز عشا كه وقت انحدار غذاست- كه نه معده پر و نه چندان خالى و ضعيف است - و البته توجه به مذكور على الاتصال (پيوسته) لازم است، تا غلبه حال دست دهد و روزنه به عالم ملكوت باز شود و نفس مجرده مشهود گردد: من عرف نفسه فقد عرف الله و آنچه مشايخ طريقتى در ذكر قلبى اصرار دارند، براى همين است كه در ذكر لفظى توجه تام غالبا دير دست مى دهد، ولى نقش در قلب بى توجه، يك مرتبه آن متصور نيست، پس اگر مستدام شود البته زودتر غلبه حال رخ مى دهد، و اين مطلبى كه عرض شد، فقط براى همين ذكر لفظى كه موافق شرع است و همچنين نماز دعا و زيارت- هر كدام كه با توجه باشد- موثر است. ديگر آنكه هر كس خداخواه است، بايد هميشه حاضر مع الله باشد و لسان او از ذكر او، و قلب او از ياد او خالى نباشد و لو در بيت الخلاء كما اينكه از دستور شارع و اذكارى كه در بيت التخليه وارد شده، انسان مى فهمد اهميت ياد حق و ذكر او را و امثال جنابعالى كه بحمد الله موفق به ارشاد خلق و سوق آنه الى الله هستيد، اگر اين مطلب محض حفظ مقام ربوبيت و نگاهدارى نتايج زحمات انبيا و ائمه طاهرين عليه السلام است، منافى با آنچه عرض شد، نيست، ولى مع هذا، اوقات خلوات را متمحض براى حق قرار داده، و در توجه بكوش تا خرمنها گل بردارى. زياده زحمت است، بنده زاده عرض دستبوسى دارد، آقا زاده معظم و مكرم- دامت تاييداته العاليه- را عرض خلوص دارم و السلام عليكم و على من يلوذ بكم.

حرره الجانى محمد حسين الغروى الاصفحانى.

 

دستورالعملى از حاج ميرزا جواد آقاى ملكى تبريزى .....

ادامه نوشته

شرح حال عارف فرزانه آية الله آقا شيخ محمد تقى آملى(اعلي اله تعالي مقامه الشريف)

 

مكالمه با امام زمان عليه السلام 

          همچنين نگاشته است: شبى از شبها در مسجد كوفه بيتوته داشتيم و در سحر بعد از اداى نماز شب به سجده رفته، مشغول به ذكر يونسيه بودم و در آن اوقات آن ذكر مقدس را در سحر در حالت سجده چهار صد مرتبه يا بيشتر به دستور استاد مى گفتم. در آن هنگام كه در مسجد مشغول بودم حالتى برايم روى داد كه نه خواب بودم و نه بيدار به طورى كه چون سر از سجده برداشتم براى نماز صبح تجديد وضو نكردم، ديدم حضرت ولى عصر- ارواحنا فداه و رزقنا لقاه- را و مكالماتى بين اين ذره بى مقدار و آن ولى كردگار شد كه الان به تفاصيل آن آگاه نيستم. از آن جمله پرسيدم كه اين اصول عمليه كه فقها در هنگام نقد و نيل اجتهادى به آن عمل مى كنند مرضى هست؟ فرمودند: بلى، اصول عذريه و عمل به آن مطلوب است. عرض كردم: در باب عمل به اخبار دستور چيست؟ فرمودند: همان است كه فقها به آن اخذ و عمل به همين اخبار در كتب معموله، مجزى است. عرض كردم: در مورد مناجات خمسه عشر چه دستور مى فرماييد با وجودى كه به سندى منثور از معصوم نيست، آيا خواندن رواست؟ فرمود: به همين نهجى كه علما معمول مى دارند عمل كردن رواست و عامل، ماجور است. و اين ضعيف را چنان معلوم شد كه مى خواستند بفرمايند در عصر غيبت همين رويه كه فقها در استنباط احكام دارند و به آن عمل مى كنند مرضى است و اتعاب نفس براى ادراك واقع، ضرور نيست. و باز مساله ديگر عرضه داشته بودم كه الان هيچ يك از آنها در خاطرم نيست. و الله الهادى الى سواء السبيل.....

 

ادامه نوشته

حالاتـي عجيب از آيت اله سيد عبدالكريم كشميري(قدس اله نفسه الزكيه)

 

تاثير معنوي آيت اله كشميري

حاج صاحب عضدالله مي گويد: خيلى اتفاق مى افتاد كه وقتى ايشان با يك نفر صحبت مى كر آن فرد منقلب مى شد. يك بار شخصى آمده بود پيش ايشان و حرف هاى خوبى نمى زد. آقاى كشميرى به من گفتند كم كم بايد او را به راه بياوريم، و البته به طور كلى با مردم خيلى حرف مى زد.

يك رفيقى داشتند كه قصاب بود و حلال و حرام را رعايت نمى كرد. يك بار ايشان نشستند و با او صحبت كردند يك دفعه آن فرد متحول شد و از آن به بعد مى ديدم كه وقتى مى خواهد به حرم يا به منزل برود عبايش را روى سرش مى كشد و مى رود، خانم او آمد و از من پرسيد چه اتفاقى افتاده است كه او شبها مى رود داخل اتاق و در را مى بندد و تا صبح قرآن مى خواند؟ من گفتم ايشان با آقا سيد عبدالكريم نشسته و منقلب شده است.

 

نورانيت آيت اله كشميري در دوران كودكي

هنوز 7 يا 8 سال بيشتر ندارد كه پيرمردى 70 ساله كه در مدرسه جدش ساكن است او را صدا مى زند و به او مى گويد :پسر جان در سرت نور است، تو به درد بازى نمى خورى .و او اين جمله را به خاطر مى سپارد. اين پيرمرد كسى جز شيخ مرتضى طالقانى نيست. او بسيار اهل تفكر و عبادت است و اولين شخصى است كه از سيد عبدالكريم دستگيرى مى كند. حجره سيد عبدالكريم در كنار حجره اوست و او بيشتر از ده سال، تا سن 21 سالگى از محضر شيخ بهره مى برد، درس اخلاق او را مى نويسد و بيشترين استفاده را در اخلاق و اذكار از او مى برد.....

 

ادامه نوشته

بحـــر مـوّاج عرفـان و معرفت، علامـه بحـــرالعلــوم(اعلي اله تعالي مقامه الشريف)

 

بحري عظيم  

محقق قمى صاحب كتاب قوانين مى فرمايد: من با علامه بحرالعلوم در درس آقا وحيد بهبهانى (استاد كل) هم مباحثه بوديم، اغلب من براى او بحث را تقرير مى كردم، تا اينكه من به ايران آمدم و كم كم، شهرت علمى سيد بحرالعلوم به همه جا رسيد و من تعجب مى كردم تا زمانى كه خدا توفيق عنايت فرمود، تا براى زيارت عتبات موفق بشوم. وقتى به نجف اشرف مشرف شدم، سيد را ملاقات كرده مساله اى عنوان شد، ديدم سيد بحرالعلوم، درياى مواج و عظيم از دانش هاست. پرسيدم؟ آقا ما كه با هم بوديم شما اين مرتبه را نداشتيد، و از من استفاده مى كرديد، حال شما را مانند دريا مى بينيم، فرمود: ميرزا اين از اسرار است كه به تو مى گويم و تا من زنده ام به كسى نگو، و كتمان بدار، من قبول كردم. فرمود: چگونه اينطور نباشم، و حالا آنكه آقايم مرا شبى در مسجد كوفه به سينه مبارك خود چسباند.

 

سكوت در نماز  

آخوند زين العابدين سلماسى مى گويد: شبى بحرالعلوم در وقت مغرب در پشت مرقد مطهر عسكريين عليهما السلام به نماز ايستاد و ما جمعى از اصحاب و ياران در پشت سر او به نماز ايستاديم، نماز را تا به تشهد آخر رسانيد و (السلام علينا) را هم گفت، و هنوز السلام عليكم را نگفته بود كه ساكت شد و هيچ تكلمى نكرد، ما گمان كرديم كه آن جناب را سهو يا فراموشى عارض شده است، پس از گذشت مدتى در آن وقت گفت: السلام عليكم ... ما همه تعجب كرديم، و از عظمت او كسى جرات نداشت راز سكوت او را در نماز بپرسد، آخوند (زين العابدين سلماسى) گفت: من با رفيق ديگرى كه داشتيم گفتيم: كه امشب در وقت غذا ما شام نمى خوريم (از خصوصيات بحرالعلوم اين بود كه اگر كسى سر سفره او مى نشست و غذا نمى خورد ناراحت مى شد و اصرار مى كرد غذا بخورد) و چون او راضى نمى شود كه كسى در مجلس حاضر باشد و غذا نخورد، لابد بيان مى كند.

وقتى شام آوردند ما نخورديم، فرمود: بخوريد. ما عرض كرديم تا سر سكوت در نماز را بيان نفرمايى ما نمى خوريم. سرانجام پس از اصرار فرمود: بخوريد بيان مى كنم، بعد از غذا فرمود: كه چون من سلام اول را گفتم ديدم امام عصر ارواحنا له الفدا به زيارت جد و پدرش به اندرون حرم آمد، پس زبانم لكنت گرفت، و از هيبت امام قدرت تكلم نيافتم، و در ميان نماز بودم و قدرت برخاستن نداشتم، و نمى توانستم نماز را قطع كنم، در مقام احترام امام آن قدر زبان من لكنت گرفت، تا امام از زيارت جد و پدرش فارغ شد و مراجعت فرمود، آن وقت به حال خويش آمدم و زبانم جريان پيدا كرد و سلام دوم (نماز) را دادم.

 

صوت قرآن بقية اللّه (عج) در حرم اميرالمؤ منين (ع)

ميرزا حسين لاهيجى رشتى ، از شيخ زين العابدين سلماسى نقل كرده است : روزي مرحوم آية اللّه علاّمه سيّد بحرالعلوم برخلاف هر روز، تا مقابل حرم حضرت على بن ابيطالب اميرالمؤ منين (ع) ايستاد اين مصرع شعر را زمزمه كرد: ((چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنيدن)).

از علاّمه پرسيدند: آيا مقام علمى و پارسايى شما و مكان مقدّسى كه ايستاده ايد با خواندن چنين شعرى مناسبت دارد؟ سيّد بحرالعلوم جواب داد: وقتى خواستم وارد حرم مطهّر شوم، حضرت مهدى حجة بن الحسن (عج) را ديدم در قسمت بالاى سر نشسته و با صداى جانبخش مشغول تلاوت قرآن مى باشد. من با شنيدن آن صدا به خواندن اين مصرع پرداختم. و سپس آن حضرت از قرائت دست برداشت و حرم را ترك نمود.

 

دستي به دست يار  

مردى از آخوند زين العابدين سلماسى نقل مى كند كه گفت: روزى نشسته بوديم در درس سيد بحرالعلوم در نجف اشرف، عالم محقق ميرزاى قمى، كه در آن سال از ايران براى زيارت ائمه عليهم السلام و انجام فريضه حج آمده بود وارد شد. شاگردان بحرالعلوم متفرق شده بودند. كسانى كه در مجلس بودند و من با سه نفر از ياران نزديك او كه در مرتبه و درجه اعلاى تقوا و پرهيزكارى و اجتهاد بودند مانديم، ميرزاى قمى خطاب به بحرالعلوم گفت: شما فايز شديد و دريافت نموديد مرتبه ولادت روحانى و جسمانى و قرب مكان ظاهرى و باطنى را. پس چيزى براى ما نيز تصديق كنيد از آن نعمت هاى غير متناهى كه به دست آورده ايد. سيد، بدون تامل فرمود: من شب گذشته يا دو شب قبل (ترديد از رواى است) به مسجد كوفه رفته بودم براى اداى نافله شب، با قصد اينكه اول صبح به نجف اشرف برگردم، و مباحثه و درس و بحث تعطيل نشود، و چون از مسجد بيرون آمدم، شوق مسجد سهله در كوفه در دلم افـتاد و از ترس اينكه در نجف به درس نمى رسم، فكر و خيالم را از آن منصرف كردم ولى شوقم پيوسته زياد مى شد و قلب ميل مى كرد، در حالى كه مردد بودم، ناگاه بادى وزيد و غبارى برخاست و مرا به آن طرف حركت داد اندكى نگذشت كه مرا، در مسجد سهله بر زمين گذاشت، داخل مسجد شدم ديدم كه از زوار و رفت و آمد خالى است و كسى را نيافتم جز شخص جليل و بزرگوارى كه مشغول مناجات با قاضى الحاجات بود او با كلماتى كه قلب را دگرگون و چشم را گريان مى نمود، مناجات مى كرد.حالم متغير و دلم از جا كنده شد و زانوهايم لرزيد و از شنيدن آن كلمات و دعاهايى كه هرگز به گوشم نخورده بود و چشمم در جايى نديده بود اشكم جارى شد. دانستم كه مناجات كننده خود، آن كلمات را انشاء مى كند، نه آنكه از محفوظات خود مى خواند. در جاى خود ايستادم و گوش به آن كلمات فرادادم و از آنها لذت مى بردم تا اينكه از مناجات فارغ شد، پس ملتفت من شد و به زبان فارسى فرمود: مهدى بيا، پس چند قدمى پيش رفتم و ايستادم آنگاه امر فرمود كه پيش روم، اندكى جلو رفتم و توقف كردم، باز امر فرمود به پيش بروم و فرمود: ادب در فرمانبرى است، پيش رفتم تا به آنجا كه دست آن جناب به من و دست من به او رسيد و سخنانى گفت.

شيخ سلماسى گويد: چون كلام به اينجا رسيد يك دفعه دست از سخن كشيد و ادامه نداد و شروع به جواب دادن محقق قمى راجع به سؤالى كه قبلا ايشان پرسيده بود كرد. آن سؤال اين بود، كه چرا علامه باآن همه علم و استعداد زيادى كه دارند، تـالـيفاتشان كم است. ايشان هم براى اين مساله دلايلى را بيان كردند، اما ميرزاى قمى دوباره آن صحبت حضرت با علامه را سؤال نمود. سيد بحرالعلوم (ره ) با دست خود اشاره كرد كه از اسرار مكتومه است.

 

يار گرفت از كرم، دست من خسته را                     باز رهانْد از فراق، اين دل بشكسته را

با همه ناز و عتـاب باز به او خوشدلم                     چون شنـود گـاه گـاه ناله آهستــه را

 

تشرف سيد بحرالعلوم و صاحب مفتاح الكرامه

صاحب كتاب مفتاح الكرامه- سيد جواد عاملى (ره )- فرمود: شـبـى، اسـتادم سيد بحرالعلوم از دروازه شهر نجف بيرون رفت و من نيز به دنبال او رفتم تا وارد مسجد كوفه شديم. ديدم آن جناب به مقام حضرت صاحب الامر (ع ) رفـته و با امام زمان ارواحنا فداه گفتگويى داشت، از جمله از آن حضرت سؤالى پرسيد. ايشان فرمودند: در احكام شرعى وظيفه شما عمل به ادله ظاهرى است و آنچه از اين ادله به دست مى آوريد، همان را بايد عمل كنيد.

 

تشرفي ديگر

آخوند، ملا زين العابدين سلماسى، از ناظر كارهاى سيد بحرالعلوم نقل مى كند: در مـدتـى كـه سـيـد در مكه معظمه سكونت داشت، با آن كه در شهر غربت بسر مى برد واز همه دوستان دور بود، در عين حال از بذل و بخشش كوتاهى نمى كرد و اعتنايى به كثرت مخارج و زياد شدن هزينه ها نداشت. يك روز كه چيزى باقى نمانده بود، چگونگى حال را خدمت سيد عرض كردم، ايشان چيزى نفرمود. برنامه سيد بر اين بود كه صبح طوافى دور كعبه مى كرد و به خانه مى آمد و در اتاقى كه مخصوص خودش بود، مى رفت. آن وقت ما قليانى براى ايشان مى برديم. آن را مى كشيد، بعد بيرون مى آمد و در اتـاق ديـگـرى مـى نشست و شاگردان از هر مذهبى جمع مى شدند و او هم براى هر جمعى به روش مذهب خودشان درس مى گفت. فرداى آن روزى كه از بى پولى شكايت كرده بودم، وقتى از طواف برگشت، طبق معمول قليان را حاضر كردم، اما ناگاه كسى در را كوبيد. سيد به شدت مضطرب شد و به من گفت: قليان را بردار و از اين جا بيرون ببر. و خود با عجله برخاست و رفت و در را باز كرد. شخص جليلى به هيئت اعراب داخل شد و در اتاق سيد نشست و سيد در نهايت احترام و ادب دم در نشست و به من اشاره كرد كه قليان را نزديك نبرم. سـاعـتى با هم صحبت مى كردند. بعد هم آن شخص برخاست. باز سيد با عجله از جا بلند شد و در خـانـه را بـاز كرد. دستش را بوسيد و آن بزرگوار را بر شترى كه كنار درخانه خوابيده بود، سوار كرد. او رفـت و سيد با رنگ پريده برگشت. حواله اى به دست من داد و گفت: اين كاغذ، حواله اى است به مرد صرافى در كوه صفا، نزد او برو و آنچه حواله شده، بگير. حـوالـه را گـرفـتـم و نزد همان مرد بردم. وقتى آن را گرفت و در آن نظر كرد، كاغذ رابوسيد و گفت: برو و چند حمال بياور. من هم رفتم و چهار حمال آوردم. صراف مقدارى كه آن چهار نفر قدرت داشتند، پول فرانسه (هر پول فرانسه كمى بيشتر از پنج ريال عجم بود) آورد و ايشان برداشتند و به منزل آوردند. پـس از مـدتـى، روزى نزد آن صراف رفتم تا از او بپرسم كه اين حواله از چه كسى بود، اما با كمال تـعـجـب نـه صـرافـى ديـدم و نـه دكانى! از كسى كه در آن جا بود، پرسيدم: اين صراف با چنين خـصـوصياتى كجا است؟ گفت: ما اين جا هرگز صرافى نديده بوديم و اين جا مغازه فلان شخص مى باشد. دانستم اين موضوع، از اسرار ملك علام و پروردگار متعال بوده است.

 

قصه سرداب  

سيد مرتضى طباطبائى كه از نزديكان سيد بحرالعلوم و هميشه همراه او بود نقل كرده است كه: در سفر زيارت سامراء همراه علامه بحرالعلوم بودم، وى را حجره اى بود كه تنها در آنجا مى خوابيد و من نيز حجره اى داشتم متصل به آن حجره، و در همه احوال مراقب و مواظب سيد بودم، شبها مردم نزد او جمع مى شدند تا اينكه پاسى از شب مى گذشت، روزى بطور معمول نشست و مردم دور او حلقه زدند، از قيافه مبارك او ديدم مثل اينكه امروز دوست ندارد اجتماع مردم را. (مثل پرنده اى كه خود را به اين طرف و آن طرف قفس مى زند تا خود را آزاد كند) و دوست دارد دور او خلوت بشود، با هر كس كه سخن مى گويد در سخنان او نشانه اى از عجله بود. مردم متفرق و پراكنده شدند، و جز من كسى باقى نماند، مرا نيز امر فرمود كه بيرون بروم، به حجره خود رفتم، و در احوال اين سيد بزرگوار با خودم فكر مى كردم. در اين شب خواب را از چشمان خود كنار زده، زمانى صبر نمودم آنگاه مخفى بيرون آمدم كه از حال سيد جويا شوم، ديدم در حجره سيد بسته است، از شكاف در نگاه كردم ديدم چراغ او روشن است و كسى در حجره نيست، داخل حجره شدم، و از وضع منزل دانستم كه امشب را نخوابيده و بجايى رفته است. خود را پنهان داشتم و سپس با پاى برهنه در طلب سيد برآمده، داخل صحن شريف شدم. ديدم درهاى حرم عسكريين (امام هادى و امام عسكرى) عليهما السلام بسته است، در طرف خارج حرم جستجو كردم اثرى از او نيافتم، داخل سرداب شدم، ديدم درها، باز است. از پله هاى آن آهسته پايين رفتم، بطورى كه هيچ حسى و حركتى از من ظاهر نشود، همهمه اى شنيدم از سرداب، ديدم مثل اينكه گويا با كسى سخن مى گويد، ولى من كلمات او را تشخيص نمى دادم. تا اينكه سه يا چهار پله مانده بود، من در نهايت آهستگى مى رفتم. ناگاه سيد بحرالعلوم از همان مكان بلند شد و گفت: سيد مرتضى چه مى كنى؟ چرا از خانه بيرون آمدى، پس در جاى خود ميخكوب شدم، به فكر فرو رفتم و ساكت مثل چوب خشك شدم، جوابى با معذرت دادم و در ميان عذرخواهى از پله ها پايين رفتم تا آنجا كه صحنه را مشاهده مى نمودم. سيد را ديدم كه تنها رو به قبله ايستاده و اثرى از كسى ديگر نيست. دانستم كه او با كسى سخن مى گفت و شايد با آنكه هنوز غائب از ديده هاى ماست، سلام الله عليه.

 

آرزوى نماز  

از جمله داستانهاى شنيدنى از كرامات بحرالعلوم اين است كه روزى خواهرش در بستر بيمارى بود و از بيمارى خود به سيد شكايت مى كرد.

علامه فرمودند: از دنيا رفتن خود را باز مى يابى و به آرزويـى مى رسى كه من نخواهم رسيد، من آرزو مى كنم كه شيخ حسين نجف، (كه در زهد و تقوى مرتبه بالايى دارد) بر من نماز بخواند ولى او نماز نمى گذارد. ولى خواهرم او بر شما نماز خواهد خواند. جريان همينطور شد و بعد از درگذشت خواهر بحرالعلوم، شيخ حسين نجف در بستر پيرى و بيمارى افتاده بود كه خبر درگذشت خواهر بحرالعلوم را به او رساندند، آن شيخ كه به شدت تب كرده بود از بستر بلند شد و مثل حال صحت رفت و بر او نماز خواند، و هنگامي كه به منزل برگشت، باز همان تب شديد بر او عارض شد.

 
نماز بر جنازه بحرالعلوم
 

          صاحب برهان قاطع، از آخوند زين العابدين سلماسى نقل كرده، چون بيمارى سيد بحرالعلوم سخت شد، به ما كه دور او را گرفته بوديم گفت: من دوست داشتم شيخ جليل شيخ حسين نجف كه در اثر كثرت زهد و عبادت ضرب المثل است بر من نماز بخواند ولى بر من نماز نمى خواند مگر جناب عالم ربانى ميرزا مهدى شهرستانى (او از معاصران و دوستان بحرالعلوم بود و در سال 1216ه‍ ق وفات يافت ) ما از اين خبر سيد تعجب كرديم، چون ميرزاى ذكر شده در اين هنگام در كربلا بود، و بعد چندان طولى نكشيد كه بحرالعلوم از دنيا رفت و ما به انجام مقدمات كفن و دفن او پرداختيم، و هنوز از ميرزا مهدى شهرستانى خبرى نبود و من در فكر بودم، براى اينكه من در مدت دوستى با بحرالعلوم از او خبر نادرست و دروغ نشنيده بودم. من در اين باره سرگردان بودم تا او را غسل داديم و كفن كرديم و به صحن شريف مرتضوى (عليه السلام) براى نماز و طواف دور حرم مطهر آورديم. گروهى از بزرگان علماء و فقهاء مثل شيخ جعفر كاشف الغطاء و شيخ حسين نجف همراه ما بودند. و وقت نماز بر او رسيده بود و دل من از آنچه شنيده بودم تنگ شد كه يكبار از طرف درب شرقى صحن جمعيت به دو سو رفتند و راه باز شد، ديدم سيد بزرگوار سيد مهدى شهرستانى است و با لباس سفر وارد صحن شد هنوز خسته بود چون به جنازه رسيد علما او را كه جامع الشرايط بود پيش بردند و به امامت او بر پيكر سيد نماز خوانديم و دلم شاد شد. و خدا را شكر كردم كه شك ما را برطرف كرد.

سيد مهدى شهرستانى جريان آمدن خود به نجف اشرف را چنين بازگو كرده كه: نماز ظهر را در مسجد خويش در كربلا خوانده و به خانه برگشتم. نامه اى از نجف دريافت كرديم كه از سيد بحرالعلوم نااميد شده اند، من به خانه رفتم و بى درنگ سوار بر مركب شدم و يكسره آمدم و به هنگام ورود مواجه با حمل جنازه بحرالعلوم شدم. (ناقل اين جريان على رضا اصفهانى از شيخ زين العابدين سلماسى است).

 

صدايـي غريـب  

بعد از نماز بدن مبارك را به مكانى كه او به فرزند بزرگ خود سيد رضا طباطبايى بحرالعلوم وصيت كرده بود و به بعضى از دوستان نيز گفته بود حمل كردند. او اظهار كرده بود كه دوست دارد در جنب مرقد شيخ طوسى (متوفاى 460 ه‍.ق) دفن شود. عده اى از بزرگان نقل كرده اند كه هنگام دفن كه خاك بر پيكر آن مرجع بزرگ مى ريختند، از بين حاضران صدايى شنيدند كه اين دو بيت را مى خواند ولى تا به حال گوينده آن شناخته نشده است:

لله قبرك من قبر تضمنه                    علم النبيين من نوح الى الخلف

كانت حياتك احياء لما شرعوا              وفى مماتك موت العلم والشرف

 

جا دارد كسى كه با امام عصر (عليه السلام) ملاقات كرده، از چنين كراماتى سر بزند، و جا دارد كه اهل تسنن درباره او بگويند: لو كان حقا ما يقول الشيعه الاماميه فى مهدويه ولد امام العسكرى (عليه السلام ) لكان هذا السيد المهدى، هو ذلك الامام المقام: اگر آنچه كه شيعه اماميه در مورد مهدويت فرزند امام عسگرى عليه السلام مى گويند حق است، اين است كه سيد(بحرالعلوم) همان مهدى باشد.

 

كراماتي از علامه الهي قمشه اي(قدس اله نفسه الزكيه)

 

خواب تولد علامه

پدر بزرگوار استاد الهى قمشه اى مرحوم حاج عبدالحميد، از ثروتمندان قمشه بود و معروف ترين فرد شهر در خيرات و مبرات محسوب مى شد كه خدمات شايانى به مردم شهر نمود و هنوز آثار خدمات ايشان از قبيل پل حاج عبدالحميد، آب انبار حاج عبدالحميد و بسيارى ديگر از خيرات و مبرات ايشان در قمشه شهرت دارد. وى قبل از تولد استاد الهى قمشه اى شبى در خواب ديد، ملا محمد مهدى كه يكى از علماى بزرگ بود و چند سالى قبل رحلت نموده بود بر يك هودج نشسته و از آسمان بر زمين آمد و به اتاق ايشان وارد شد.

از آن پس حاج عبدالحميد، مكرر به بيت ملا ابوالحسن مى آمد و از عيال وى كه در انتظار مولود تازه اى بود عيادت مى نمود و بى صبرانه در انتظار تولد آن مولود به سر مى برد و مى گفت: اين نوزاد نامش محمد مهدي است كه يكى از علماى بزرگ خواهد شد .سرانجام با تولد مرحوم استاد الهى قمشه اى، انتظار به سر آمد و همان گونه كه پدربزرگش خواسته بود نامش را محمد مهدى نهادند.

 

تعبير خواب علامه الهى قمشه اى

علامه الهى قمشه اى در همان ايام تحصيل در مشهد مقدس و در سنين جوانى شبى به خواب ديد كه از مشهد به طرف تهران مى رود و مرحوم شهيد سيد حسن مدرس كه او نيز اهل قمشه بود را دستگير كرده اند و به طرف مشهد مى برند. در راه به يكديگر برخورد مى كنند و مرحوم مدرس كتابى در دست داشتند كه آن را به ايشان داده و مى گويند ما را تبعيد كرده اند شما اين را بگيريد و برويد جاى من درس بدهيد. هنگامى كه از خواب بيدار مى شوند و مى گويند: اگر خواب پريشان است همين است. ما كجا و شخصيتى مبارز و عالم چون مدرس كجا. تا اين كه زمانه ايشان را به تهران كشاند.

مرحوم آيت الله الهى قمشه اى پس از سالها تحصيل در كنار بارگاه آستان قدس رضوى در آرزوى ديدار محضر اساتيد قم و عراق و نجف قصد مهاجرت كرد لذا ابتدا به تهران وارد شد.

          در تهران به مدرسه سپهسالار (مدرسه عالى شهيد مطهرى فعلى) وارد شد و در آن جا به تعليم و تعلم پرداخت. روزى در مسجد سپهسالار در محفلى شركت داشت كه ايشان را به شهيد سيد حسن مدرس معرفى كنند. شهيد مدرس مى گويد: لازم نيست كه او را معرفى كنيد چون پدربزرگ اين شخص مرحوم حاج ملك باعث شد كه من مدرس شوم. من در يك مغازه اى كار مى كردم كه پدربزرگ ايشان به آنجا آمد و گفت: حيف است كه اين بچه كار كند از سيماى او آثار هوش و درايت مشهود است و بگذاريد درس بخواند. پدرم گفت: ما استطاعت مادى نداريم تا او را براى تحصيل عازم كنيم. پدربزرگ همين شخص امكانات مادى مرا فراهم آورد و معاش مرا تأمين نمود. و براى تعليم و تعلم از قمشه به اصفهان فرستاد. به هر حال مرحوم الهى قمشه اى مؤ انستى قريب با شهيد مدرس پيدا نمود و ايشان وى را در تهران نگه داشت و بدين ترتيب امكان مهاجرت به قم و عراق ميسر نشد.

بعد از ماندگارى ايشان در تهران و دوستى قريبشان با شهيد مدرس، روزى حكومت غاصب رضاخانى شهيد مدرس را دستگير و به ظرف تبعيد نمود. در اثر دستگيرى ايشان عده اى از نزديكان و دوستان شهيد مدرس دستگير و به زندان افتادند كه از آن جمله مرحوم الهى قمشه اى بود. قريب يك ماه در زندان به سر برد و چون در امور سياسى دخالتى نداشت به سفارش ذكاء الملك فروغى نخست وزير وقت آزاد شد.

پس از آزادى ايشان، طلاب مدرسه سپهسالار گرد وى را گرفته و كتابى را به ايشان دادند و گفتند تا اين زمان مدرس اين كتاب را براى ما تدريس مى كرد و اينك شما تنها كسى هستيد كه ما مى توانيم از محضرش استفاده كنيم .مرحوم الهى بعد از اين واقعه به ياد خواب خويش كه چندين سال پيش ديده بود افتاد و تعبير آن را همين دانست .

 

خريد كتاب

استاد الهى قمشه اى نقل مى كنند كه روزى كتابى احتياج داشتم ولى قدرت خريد آن نبود. اين كتاب در دست يكى از هم مباحثه اى هايم بود كه او نيز به عاريت نداد. خيلى متاءثر و ناراحت بودم كه آن شب پدر را به خواب ديدم. او گفت: مهدى! اين كتاب را برايت فرستادم و به حسين (برادر بزرگتر) گفتم: پول هم برايت بفرستد.

صبح كه از خواب برخاستم و نماز گزاردم، درب مدرسه باز شد و خادم گفت: پستچى براى شما مقدارى پول آورده است. خوشحال شده و اولين كارى كه كردم به كتاب فروشى مراجعه نمودم و گفتم فلان كتاب را مي خواهم. وقتى كه كتاب را آورد ديدم همان كتابى است كه در دست هم مباحثه اى من بود، پرسيدم كه اين كتاب فلانى است. گفت: بله اما او كتابش را پس آورد.

 

اجابتي سريع

علامه استاد الهى قمشه اى روزى گفتند: كسالتى داشتم. گفتم: خدايا توسط جبرييلت چند ليمو براى ما برسان و هنوز چند لحظه اى نگذشته بود كه پيرمردى دق الباب كرد و ده تا ليمو درشت و خوش عطر آورد و گفت: برداريد و بخوريد.

 

عنايتي در سفر

حكيم الهى قمشه اى در راه مكه، براى اقامه نماز توقف كردند. به گوشه اى رفته و در بيابان نماز مى گزارد كه ماشين حركت كرد و وى از كاروان به جا ماند. بعد از نماز روى به جانب خدا نمود و گفت: خدايا! چه كنم ؟در اين حال ماشين سوارى شيكى جلوى پايش ايستاد و راننده آن گفت: آقاى الهى ماشين شما رفت ؟جواب داد: بلى. گفت: بيايد سوار شويد.وقتى سوار شد با يك چشم به هم زدن به ماشين خويش رسيد، فورا پياده شد و به ماشين خود رفت ، وقتى برگشت ديد ماشين سوارى نيست از مسافران پرسيد: اين ماشين سوارى كه مرا رساند كجا رفت؟ مسافرين گفتند: آقاى الهى ماشين سوارى كدام است؟! اينجا توى اين بيابان ماشين پيدا نمى شود.

 

وفات علامه الهى قمشه اى

مرحوم الهى قمشه اى در 25 ارديبهشت 1352 هجرى شمسى مشتاقانه به حق پيوست. وى در آخرين ساعات عمر نيز به تدريس و تاءليف و تفسير اشتغال داشت و پس از آن كه تجديد نظرى در ترجمه و تفسير قرآن كريم خود نمودند مى دانستند كه دعوت حق را لبيك خواهند گفت، چرا كه برادرش چندى قبل به خواب ديده بود كه: ايشان در صحرايى نشسته و مشغول نوشتن هستند و عده اى مشغول ساختن قصرى مى باشند. پرسيد: اين قصر مال كيست؟ گفتند: مال اين كسى كه كتاب مى نويسد. گفت: كى تمام مى شود؟ گفتند: هروقت كه اين كتاب تمام شود.

 

فضايل و كمالاتي از حاج ميرزا جواد آقاى ملكى تبريزى(اعلي اله تعالي مقامه الشريف)

 ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى در كتاب ارزنده المراقبات مى فرمايد: مرا در ايام تحصيل در نجف اشرف، شيخى بود (ملاحسينقلى همدانى) كه در ترتيب، مرجع طلاب متقى زمان خود بود و از آنچه اعمال بدنى در تاثير حال سالك الى اللّه تجربه كرده بود از او پرسيدم، دو امر را بيان كرد:

          آنكه در هر روز و شبى يك سجده طولانى كند و بسيار بگويد: ( لااله الاانت، سبحانك انى كنت من الظالمين) كه معروف به ذكر يونسيه است و در آن قصد كند كه روح من در زندان اسير به اين قيود است.

 

حالت مكاشفه

          آيت اللّه اراكى فرمودند: ... يك آقا سيد مهدى كشفى بود پسر آقا سيد ريحان اللّه كشفى- نوه آقا سيد جعفر كشفى-  كه از بروجرد بودند و پدرش ‍در تهران بزرگ شد و (خود او در قم) در كوچه ما منزل داشت. اين آقا سيد مهدى با دايى زاده آقا طالقانى به نام آقا سيد محى الدين پيش بنده مكاسب مى خواندند. اين آقا سيد مهدى در اين اواخر متخصصين و مخصوصين آقا ميرزا جواد آقا شد. به درس او خيلى علاقه مند بود و سلام و عليك زياد داشتند و به او اخلاص و مودت زياد داشت.

          ايشان نقل كرد و گفت: يك شب توى خانه خودم توى اطاق خوابيده بودم، ديدم كه صداى محرق القلبى از حياط مى آيد. از بس محرق القلب (و سوزناك) بود، هراسان از خواب برخاستم كه چه خبر است؟ رفتم در را باز كردم، ديدم در اين حياط ما كه به اين كوچكى است، يك كاروانسراى بزرگى است و دور تا دورش حجره مى باشد. و صدا از يك حجره مى آيد. دويدم پشت حجره، هر كار كردم در باز نشد از شكاف درب نگاه كردم ببينم چه خبر است، ديدم يكى از رفقاى ما كه اهل بازار تهران است افتاده و به اندازه نصف كمر انسان سنگ آسيا روى او چيده اند و يك شخصى بد هيبت از آن بالاى حلقوم دهان او عملياتى مى كند و او از زير دارد صدا مى زند. ناراحت شدم، هر چه كردم در باز نشد. هر چه التماس كردم به آن شخص كه چرا به رفيق ما اينطور مى كنى؟ اصلا نگفت تو كى هستى؟ اين قدر ايستادم كه خسته شدم. برگشتم آمدم توى رختخواب، ولى خواب از سرم به كلى پريد. نشستم تا صبح شد. حال نماز خواندن نداشتم. رفتم در خانه ميرزا جواد آقا و در زدم، به ميرزا جواد آقا گفتم: من همچو چيزى ديدم. گفت: ها! شما مقامى پيدا كرده ايد. اين مكاشفه است! آن شخص در آن ساعت نزع روح مى شد. من تاريخ برداشتم، بعد كاغذ آمد كه آن رفيق در همان ساعت فوت كرده است!....

 

ادامه نوشته

کراماتی شگفت از آية اله سيد محمود مرعشى نجفى(اعلي اله تعالي مقامه الشريف)

 

كرامت اوّل: دفاع از حجاب در زمان كشف حجاب

در زمان كشف حجاب به وسيله رضاخان پهلوى، رئيس پليس قم كه فردى بسيار پست و رذل بود به زور متوسل مى شد تا از سر زنان مؤ من چادر و حجاب برگيرد. روزى در حرم مطهر حضرت معصومه عليهاالسّلام به ميان زنان با حجاب و صالحى كه براى زيارت رفته بودند، رفت و قصد داشت با زور حجاب زن مؤ منى را برگيرد كه با فرياد و آه و ناله او و ديگر زنان حاضر در حرم، آيت اللّه مرعشى به آن قسمت مى رود و وقتى موضوع را مشاهده مى كند، غيرت و جوانمردى اسلامى وى به جوش مى آيد و چون نمى تواند خود را كنترل كند، سيلى محكمى به صورت رئيس پليس مى زند. او كه سخت از اين سيلى يكّه خورده بود، آيت اللّه مرعشى را تهديد به قتل مى كند، اما روز بعد، وقتى رئيس ‍ پليس مزبور وارد بازار مى شود، قسمتى از سقف بازار بر سر وى فرو مى ريزد و در دم هلاك مى شود و مردمى كه از جريان باخبر بودند، اين موضوع را از كرامات آيت اللّه مرعشى به شمار مى آورند.

 

كرامت دوّم : شفاعت شيخ مفيد و علامه مجلسى (رحمة اللّه عليه) از علماء در روز قيامت ......

ادامه نوشته

مكاشفاتی از آيت اله حسن زاده آملي به زبان ايشان(قدس اله نفسه الزكيه)

تشرف آيت اله حسن زاده آملي به زيارت ثامن الحجج (ع)

در عنفوان جوانى و آغاز درس زندگانى كه در مسجد جامع آمل سرگرم به صرف ايام در اسم و فعل و حرف بودم و محو فراگرفتن صرف و نحو، در سحر خيزى و تهجد عزمى راسخ و ارادتى ثابت داشتم. در رؤ ياى مبارك سحرى، به ارض اقدس ‍ رضوى تشرف حاصل كرده ام و به زيارت جمال دل آراى ولى الله اعظم ثامن الحجج على بن موسى الرضا - عليه و على آبائه آلاف التحية والثناء- نايل شدم. در آن ليله مباركه قبل از آن كه به حضور باهرالنور امام عليه السلام مشرف شوم، مرا به مسجدى برد ند كه در آن مزار حبيبى از احباءالله بود و به من فرمودند: در كنار اين تربت دو ركعت نماز حاجت بخوان و حاجت بخواه كه برآورده است. من از روى عشق و علاقه مفرطى كه به علم داشتم، نماز خواندم و از خداوند سبحان علم خواستم .

سپس به پيشگاه والاى امام هشتم سلطان دين رضا- روحى لتربته الفداء، و خاك درش تاج سرم- رسيدم و عرض ادب نمودم. بدون اين كه سخنى بگويم امام كه آگاه به سرّ من بود و اشتياق و التهاب و تشنگى مرا براى تحصيل آب حيات علم مى دانست، فرمود: نزديك بيا، نزديك رفتم و چشم به روى امام گشودم ديدم آب دهانش را جمع كرد و بر لب آورد و به من اشارت فرمود كه بنوش امام خم شد و من زبانم را در آوردم و با تمام حرص و ولع كه گويى خواستم لبهاى امام را بخورم، از كوثر دهانش آن آب حيات را نوشيدم و در همان حال به قلبم خطور كرد كه اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود: پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم آب دهانش را به لبش آورد و من آن را بخوردم كه هزار علم و از هر درى هزار در ديگرى بر روى من گشوده شد.

پس از آن امام عليه السلام طى الارض را عملا به من بنمود،

ادامه نوشته

شیخ رجبعلی خیاط

صمت و جوع و سهر و عزلت و ذکری به دوام *** ناتمامان جهان را کند این پنج تمام

اینک شيخ در باطن جهان و در ملکوت عالم چیزهایی می‌بیند که دیگران نمی‌بینند و آواهایی می شنود که دیگران نمی‌شنوند...

عبد صالح خدا «رجبعلی نکوگویان» مشهور به «جناب شیخ» و «شیخ رجبعلی خیاط » در سال ۱۲۶۲ هجری شمسی، در شهر تهران دیده به جهان گشود. پدرش «مشهدی باقر» یک کارگر ساده بود. هنگامی که رجبعلی دوازده ساله شد پدرش از دنیا رفت و رجبعلی را که از خواهر و برادر تنی بی بهره بود، تنها گذاشت.

ادامه نوشته

فـتح بـــاب برای آیت الله قاضی

 

تا كه از جانب معشوق نباشد كششي    كوشش عاشق بيچاره به جايي نرسد

فـتح بـــاب برای آیت الله قاضی

آیت الله قاضی همیشه نماز مغرب و عشاء را، در حرمین شرفین امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) به جا می آورد، یکبار چون به حرم حضرت ابوالفضل (ع) می رسد، با خود می اندیشد که تا به حال در مدت این چهل سال هیچ چیز از عالم معنا برایم ظهور نکرده، هر چه دارم به عنایت خدا و به برکت ثبات است.

در راه، سیّد ترک زبانی که دیوانه است، به طرف آقای قاضی می دود و می گوید؛ سیّد علی، سیّد علی، امروز مرجع اولیاء در تمام دنیا حضرت ابوالفضل (ع) هستند، اما او آنقدر سر در گریبان است که متوجه نمی شود آن سید ترک زبان چه می گوید! لذا آیت اله قاضی به حرم حضرت ابوالفضل(ع) می رود. اذن دخول و زیارت و نماز زیارت می خواند و می خواهد که مشغول نماز مغرب شود.

آیت الله نجابت می گوید: «آقای قاضی تکبیره الاحرام را که گفـت، می بیند که وضع در اطراف حرم حضرت ابوالفضل(ع) به طور کلی عوض می شود، آن گونه که نه چشمی تا به حال دیده و نه گوشی شنیده و نه به قلب بشری خطور کرده است. قرائت را کمی نگه می دارد تا وضع تخفیف یابد و بعد دوباره نماز را ادامه می دهد، مستحبات را کم می کند و نماز را سریع تر از همیشه به پایان می رساند. به حرم امام حسین(ع) نمی رود و به دنبال جایی خلوت به خانه رفـته و برای این که با اهل منزل هم برخورد نکند به پشت بام می رود. آن جا دراز می کشد و دوباره آن حال می آید و بیشتر می ماند. تا اهل منزل سینی چای را می آورد، آن حال می رود. نماز عشاء را می خواند و دوباره آن وضع بر می گردد؛ چیزی که تا به حال حتی به گفـته خودش یک ذره اش را هم ندیده است و حالا که دیده، نه می تواند در بدن بماند و نه می تواند بیرون بیاید. دوباره که شام را می آوردند، آن حال قطع می شود و نیمه شب دوباره بر می گردد و مدت بیشتری طول می کشد.» آری و بالاخره درهای آسمان برایش گشوده و فـتح باب می شود. می گوید:

«آن چه را می خواستم، تماماً بدست آوردم و امام حسین(ع) در را به رویم گشود. ابن فارض یک قصیده برای استادش گفـته؛ من هم یک قصیده برای امام حسین(ع) گفـته ام نمره یک! که با اين قصيده کار مرا حضرت درست کرد و در غیب را برایم باز کرد

ادامه نوشته

God Is Awake

Sleep In Peace,God Is Awake

People See God Evrey Day They Just dont Recognize

Him

If  God Gave You EveryThings You Usked For,Where Would You Put It

تاثير نماز بر اختلال شخصيت پارانوئيد

 

    

يا أيها الذين آمنوا اجتنبوا كثيرا من الظن ان بعض الظن اثم
سوره مباركه حجرات ـ آيه 12

    

     شايد بد نباشد “ شخصيت پارانوئيد “ را به “ شخصيت ظنينترجمه نمائيم . چرا كه مبتلايان به اين اختلال ، دچار سوء ظن عميق و عدم اعتماد نسبت به بسياري از اطرافيان خودمي باشند . اين اختلال كه به طور شايعي در مردان بيش از زنها ديده مي شود معمولا در اوايل جواني آغاز مي گردد و در جامعه ما با عناوين مختلفي مثل بدبين ، متعصب يا دل سياه ! و .. شناخته مي شود.

     مبتلايان به اين عارضه كارهاي اطرافيانشان را براي خود به شدت تحقير كننده يا تهديد آميز مي دانند و پيوسته نگران نوعي آسيب ديدن يا سوء استفاده از جانب ديگران هستند . اين افراد با اين كه به كرات ، وفاداري و قابل اعتماد بودن دوستان و خويشاوندان خود را مورد ارزيابي و پرسش قرار مي دهند ، اما با اين وجود باز هم به دوستي و همراهي آنان شك دارند.

     مسئله شايع در مورد مبتلايان به اين بيماري ، شك و سوء ظن دائمي و بدون دليلي است كه در مورد وفاداري همسران خود به خرج مي دهند و پيوسته در جستجوي شواهدي از خيانت همسران خود بر مي آيند . بدين ترتيب رفتار آنها پيوسته در اطرافيانشان ترس و تعارض ايجاد مي كند و به طور كلي اين بيماران در زمينه كار و زندگي با ديگران دچار مشكلات هميشگي هستند و مسائل شغلي و زناشوئي فراواني برايشان ايجاد مي شود . چرا كه آنها در بسياري از مسائل ساده و خوش خيم زندگي ، نشانه هايي از تحقير يا اهانت مي يابند . مثلا “ تصور مي كنند كه فلان همسايه به قصد آزارشان ظرف زباله را دم در گذاشته است !؟

     در مورد درمان اين بيماري دانش پزشكي چندان توفيقي نداشته است و چه بسا كه اين بيماري در تمام طول عمر فرد برطرف نشود ، اما آيين اسلام كثير الظن بودن را نوعي گناه به حساب مي آورد و در واقع مهر تاييد بر بيمار بودن اين افراد مي زند . پس مي توان انتظار داشت هر دستور اسلامي از جمله نماز ، كه گناه را از انسان دور مي كند ، در زدودن بيماري گناه آلود نيز موثر واقع شود .     همانطور كه اشاره كرديم شروع اين اختلال در آغاز جواني مي باشد ، يعني زمانيكه چند سالي از وجوب فريضه نماز گذشته است و انسان نمازگزار سالهاست كه در نماز خود

الحمدلله رب العالمين ” گفته است و خداي را به بزرگي و احاطه كامل بر جهان و جهانيان ستوده است و بدين ترتيب اين باور را در وجود خويش ملكه ساخته است كه “” جهان را صاحبي است خدا نام ، كه برگي بي اذن و اجازت او بر زمين نمي افتد “ و با زمزمه مدام

اياك نعبد و اياك نستعين ” بدين باور قلبي رسيده است كه همه كار خود ، همه زندگي خود و همه هستي خودش را فقط به خدايي اينچنين قدرتمند بسپرد و از هيچ اتفاق ناگواري ، نگران نباشد و نينديشد .

     تكرار اين باور عميق ايماني ، بارها و بارها در طي شبانه روز ، نمازگزار را بدانجا مي رساند ، كه حتي اگر در اطرافيان خود رفتاري را تهديدكننده يا تحقير آميز بيابد و يا به ظني در رابطه با همسر يا بستگان خود برسد ، با تكيه بر همان نماز و ايمان ، از سوء ظن گناه آلود بپرهيزد و حساب را با پروردگار منتقم و حضرت كرام الكاتبين اندازد .

به قول حافظ شيرازي گوي شيراز :

كار خود گر به خدا بازگذاري حافظ                       اي بسا عيش كه با بخت خدا داده كني

     هر چند كه به نظر مي رسد در بعد پيشگيري ، با توجه به آن كه سن شيوع و شروع اين اختلال در آغاز جواني و سالها پس از وجوب نماز است ، بروز اين اختلال در نمازگزاران بسي غير قابل معمول تر از افراد تارك الصلوه باشد .

تاثير نماز بر اختلال شخصيت اسكيزوئيد

 

 
آنچه اين دنيا را همواره به صورت جهنم درآورده، اين است كه انسان هميشه تلاش كرده تا آن را براي خودش به صورت بهشت درآورد.((هولدرنين))

 

تاثير نماز بر اختلال شخصيت اسكيزوئيد

 

برخي روانپزشكان ايراني “ شخصيت منزوي ” را بعنوان بهترين ترجمه ، به جاي “ شخصيت ” اسكيزوئيد پيشنهاد كرده اند . چرا كه مبتلايان به اين اختلال ، عمري را در كناره گيري از اجتماع گذرانده اند و در نظر ديگران آدم هائي مردم گريز ، منزوي و تنها هستند . مطالعات آماري در ايالات متحده آمريكا ، احتمال اين كه از هر 100 آمريكايي حدود 7 نفر مبتلا به اين اختلال باشند را مطرح كرده است كه دلالت بر شيوع بالاي آن دارد .

     مبتلايان به اين حالت اكثرا مشاغل انفرادي كه حداقل تماس با ديگران را ايجاب مي كند ، انتخاب مي كنند و حتي برخي كارشبانه را به كار روزانه ترجيح مي دهند تا مجبور به مدارا با افراد بيشتري نباشند .

     اين افراد آرام ، مردم گريز ، درون گرا و غير اجتماعي هستند و ضمن كناره گيري و عدم دخالت در امور روزمره به ديگران چنان اهميتي نمي دهند وشايد اگر مختصر ذوق ادبي هم داشته باشند ، با برداشتي سطحي از اين بيت مشهور عارفانه ، پيوسته زمزمه مي كنند :

دلا خوكن به تنهايي كه از تن ها بلا خيزد            سعادت آن كسي دارد كه از تن ها بپرهيزد

     همين وضعيت آنهاست كه باعث مي شود غير از بستگان درجه يك ، دوستان نزديك يا محرم خاصي نداشته باشند و علاوه بر آن هيچ ميلي نيز براي ايجاد روابط نزديك با ديگران در خود احساس نكنند .

     روشهاي مورد استفاده در روانپزشكي امروز براي درمان اين عارضه اعم از روان درماني ، گروه درماني و يا حتي دارو درماني ، به خصوص در شرايط و امكانات كشور ما چندان عملي و مورد استفاده و كاربرد نمي باشند .

     اما چنانچه در پيشگيري و يا درمان اين اختلال شايع شخصيت ، روش عملي بي نظيري را جويا باشيم ، كلمه درخشان “ نماز ” باز هم راهگشا خواهد بود .

     توصيه مؤكد اسلام مبني بر اقامه نمازهاي واجب يوميه به جماعت و علاوه بر آن بانگ روح افزاي نماز جمعه در فراخواندن به يك اجتماع شكوهمند و پر شور هفتگي بعنوان سمبل بزرگي از اصالت “ اجتماعي بودن ” و ترك رهبانيت در همه تعاليم اسلامي مطرحند و گويي همه اين قبيل تعاليم ، خود به خود نمازگزار را از گوشه نشيني و تنهايي ، به بطن اجتماع مي كشاند .

     بعلاوه نكته مهم ديگري كه در آموزشهاي متعالي نماز در زدودن روحيه انزوا و مردم گريزي در انسان ، خودنمايي مي كند ، اين مطلب است كه ضماير سوره مباركه “ حمد ” بعنوان ‚ ام الكتاب ” و هسته اصلي نماز و تعاليم اسلامي ، همگي به صورت جمع ادا مي شوند : ( .. اياك نعبد و اياك نستعين ، اهدنا صراط المستقيم )

     “ دكتر حسن توانايان فرد ” در كتاب ارزشمند “ بهره وري در آموزشهاي نماز ” :

“ اين كه نعبد مي گوئيم و نه اعبد و اين كه نستعين مي گوئيم و نه استعين ” ، به عبارت ديگر اين كه ‚ مي پرستيم ” مي گوئيم و نه مي پرستم و “ كمك مي جوئيم ” مي گوييم و نه كمك مي جويم ، يعني ضمير جمع به كار رفته و نه ضمير متكلم وحده ، به اين دليل است كه به ما بياموزد ، در اسلام ، جمع مقدم بر فرد است .. ”

     اين مطلب ، يعني وجود ضماير جمع و تكرار ” ما بودن ” و نه ” من بودن ” در جاي جاي نماز عموميت دارد و در اساسي ترين اذكار نماز به چشم مي خورد . مثلا در سلام دوم نماز مي گوئيم : ( السلام علينا و علي عباد الله الصالحين ) و يا حتي در معروفترين دعاهاي مستحب در قنوت ، دعا مي كنيم : ( ربنا آتنا في الدنيا حسنه و في الاخره حسنه و قنا عذاب النار )

به اين ترتيب ، نماز نه تنها از ابتلا به اختلال اسكيزوئيد پيشگيري مي كند ، بلكه توانايي دارد كه مبتلايان به اين عارضه را براي هميشه از كنج عزلت ، به قلب جامعه بكشاند .

 

تاثير نماز بر اختلال شخصيت نارسيتيك

 

حضرت علي (ع:( نماز ، داروي تكبر است .

     نارسيس ( نرگس ) نام پسر جوان افسانه اي است ، كه در دوران كهن ، تصوير خود را در آب زلالي ديد و يك دل نه صد دل ، عاشق خود شد !؟!  و اين داستان عجيب ، وجه تسميه اي براي معرفي نوعي اختلال شخصيت موسوم به اختلال شخصيت خود شيفته (narcissistic  personality  disorder)  گرديد .

     افراد مبتلا به اين اختلال ، با احساس عميق اهميت شخصي ، احساسات خود بزرگي بيني و به نوعي ، اعتقاد به بي نظير بودن خودشان مشخص هستند ! اين اختلال عميق شخصيت كه در اوايل بزرگسالي به ظهور مي رسد ، روي افكار ، اعمال و رفتار شخص به شدت تاثير مي گذارد بدين نحو كه آنان خود را آدم هاي خاصي مي پندارند و انتظار دارند كه به طور خاصي ، با آنان مدارا شود ، اينان هرگز تحمل انتقاد را ندارند و چنانچه كسي از آنان انتقادي بكند ، دچار خشم مي گردند يا ممكن است چنان به رفتار خود اطمينان داشته باشند كه شخص انتقاد كننده را جز ابلهي به شمار نياورند و نسبت به انتقاد او ، كاملا “ بي تفاوت باشند .

     خودشيفته ها ، چنانچه مختصر استعداد ، يا اندك موفقيتي در زمينه اي داشته باشند در آن مورد به شدت مبالغه مي كنند و انتظار  دارند ، بدون هيچ دليلي با آنها ، به صورت فردي بي نظير . مخصوص و استثنايي رفتار شود !

     اين بيماران براي رسيدن به اهداف خود ، به راحتي از ديگران سوء استفاده مي كنند و در اشتغال ذهني دائم ، با مفاهيمي چون : موفقيت ، قدرت ، استعداد درخشندگي ، زيبائي و ايده آليسم به سر مي برند و پيوسته در پي شكار اظهارات محبت آميز و تعريف و تمجيد ديگران مي باشند .

     نمونه مبتلايان به اين اختلال را ، در جامعه ما نيز بسيار مي توان يافت ، مثلا “ كساني كه تصور مي كنند ضرورتي ندارد آنها هم در صفي كه ديگران منتظر ايستاده اند ، انتظار بكشند !

     اين تافته هاي جدا بافته ، كه “ من ” خود بر همه چيز و بر همه كس ترجيح مي دهند ، با عناويني چون : از خود متشكر ، خودخواه ، مغرور ، از خود راضي و .. در جامعه ايراني شناخته مي شوند و بوسيله اينن صفت بد خود ، ناراحتي هاي متعددي را براي خود و اطرافيانشان ايجاد مي كند .

     به اعتقاد بسياري از روانپزشكان “درمان اختلال شخصيت خود شيفته بي نهايت مشكل است ، چون براي پيشرفت درمان خود اين افراد بايد دست از خودشيفتگي بردارند “ كه اين كار راحتي نيست و در واقع هنوز ساخت داروي شيميايي كه بر “ عدم تعادل ناقل هاي عصبي ” مربوط به خودخواهي انسان غلبه كند هم ، ممكن نشده است .

     اما پزشكان معنوي بشر ، از قرنها پيش ، راه حل هاي بي نظير و درخشاني ، براي مقابله با خودخواهي و تكبر او ، پيشنهاد كرده اند كه بنابرفرمايش حضرت علي (ع) در صدر اين راه حلها “نماز ” جاي دارد .

      در سرتاسر اذكار نمازهاي يوميه ، ضماير متكلم مع الغير ) جمع ) به جاي ضماير متكلم وحده ( مفرد ) بكار رفته است . بدين معني كه پيوسته “ ما بودن ” و نه “ من بودن ” در آموزش هاي نماز ، تكرار و تلقين مي گردد و اين موضوع در رفع بسياري از اختلالات پيچيده شخصيت ، از جمله اختلال شخصيت اسكيزوئيد ( منزوي ) ، اختلال شخصيت ضد اجتماعي ، اختلال شخصيت اسكيزوتايپي ( اسرار آميز ) ، اختلال شخصيت خودشيفته و .. نقش مهم و اساسي دارد . چرا كه در همه اين اختلالات كه ما به شرح مختصر برخي پرداخته اين ، اصالت يافتن و تفوق “ من ” نسبت بهما ” زير بناي اختلال به حساب مي آيد .

     در حاليكه در جريان “ نماز ” اين  “ ما ” ست كه اهميت مي يابد و “ من ” بودن انسان    ( به عنوان مثال خودخواهي و تكبر او ) به فراموشي سپرده مي شود .

     اما جالب اينجاست كه اشاره كنيم كه در اذكار نماز تنها يك جاست كه سخن از “ من ” به ميان مي آيد و آن زماني است كه بنده ناتوان در نهايت ذلت در مقابل پروردگار خود ، كرنش مي كند ( ركوع ) پس آن گاه خود را در مقابل آفريننده خويش به خاك مي اندازد و به سجده مي رود و نغمه سر مي دهد : سبحان ربي الاعلي و بحمده و “ سجده ” در روايات بالاترين مرتبه قرب نمازگزار ، به پروردگار معرفي شده است .

     و شايد سخن گفتن از “ من ” در لحظاتي سرشار از خشوع و هنگام افتادن به خاك و فلسفه آن كه سجود نزديكترين لحظه بنده به خدا معرفي شده است . اين نكته باشد كه “ من ” را بايد از ميان برداشت و به خاك سپرد تا به “ او ” نزديك شد . به قول ملامحسن فيض كاشاني (ره : (

با من بودي ، منت نمي دانستم

يا من بودي ، منت نمي دانستم

چون “ من ” شدم از ميان ، تو را دانستم

تا من بودي ، منت نمي دانستم

 

تاثير نماز بر ثبات شخصيت

 

 
مولى الموحدین على بن ابی طالب (ع) فرموده اند : «روزه ماه صبر (ماه رمضان) و روزه سه روز در هر ماه ، زنگارها و غم و اندوه و وسواس را از قلب بیرون مى برد. » 

    

 ربنا افرغ علينا صبرا و ثبت اقدامنا
پروردگارا ! صبر و
شكيبايي را بر ما فرو ريز و قدمهايمان را ( در زندگي ) ثابت و پايدار نما
.
( سوره مباركه بقره ـ آيه شريفه 250
)

   

 “ شخصيت ” در تعريف روانشناسي و روانپزشكي ، معرف مجموعه اي از صفات ، رفتارها ، افكار و تمايلات عاطفي و هيجاني هر فرد مي باشد ، كه او را از ديگران متمايز مي كند .

دانش امروز ، عوامل شكل دهنده شخصيت انسان را در دو گروه دروني و بيروني ، طبقه بندي مي نمايد . صرفنظر از عوامل دروني و جسمي تاثير گذار بر روي شخصيت ( از جمله مسائل ژنتيكي ، وضعيت فيزيكي و ظاهري بدن ، مسائل هورموني و شيميايي و .. ) عوامل بيروني ( محيطي ) نقش عمده اي را در شكل دادن به شخصيت انسان ، ايفا مي كنند.

     اين عوامل بيروني شامل :
1. تاثير والدين و خانواده

2. عوامل فرهنگي ـ اجتماعي

3. تجارب زندگي مي باشند (1)

 و تاثير هر كدام از اين عوامل بر شخصيت انسان توسط مطالعات متعدد پژوهشي به اثبات رسيده است .(2)

     با توجه به نقش اين عوامل متعدد ، بر روي تشكيل شخصيت ، مي توان رسيدن به ثبات شخصيت و برخورداري از آرامش و پايداري شخصيتي را يكي از ايده آلترين ، خواسته هاي بشري دانست ،چرا كه وجود ناهنجاري در هر كدام از عوامل شكل دهنده شخصيت مي تواند اثرات فاجعه آميزي مثلا “ به صورت اختلالات پيچيده و متعدد شخصيت به بار آورد .

     اما بي ثباتي شخصيت ( پسيكوپاتي ) كه گاهي از اصطلاح آن در ممالك غربي براي برچسب زدن به مخالفان سياسي و مذهبي نيز استفاده مي شود (3) ، دلالت بر يك نوع شايع از اختلال شخصيت دارد كه مبتلايان به آن از تغييرات دائمي حالات و رفتارها و افكار رنج مي برند ، به نحوي كه هر لحظه به رنگي در مي آيند و نغمه جديدي ساز مي كنند !

     اين بيماران كه بدون آن كه با عنوان بيمار شناخته شوند و به وفور در جامعه حضور دارند ، كساني هستند كه از كمترين درجه سازشكاري و انطباق در خانه ، مدرسه محل كار يا حتي در امر ازدواج برخوردارند ، بعنوان مثال به تغيير مكرر شغل مي پردازند يا گروه و جناح سياسي خود را پيوسته تغيير مي دهند .

     مبتلايان به اين اختلال كه در جامعه ايراني با عناويني چون بوقلمون صفت ، عضو حزب باد ، دمدمي مزاج و .. معرفي مي شوند در واقع از بيماري “ بي ثباتي عمومي شخصيت ” رنج مي برند .

        پذيرفتن مطلق و تسليم در مقابل “ يك دين ” و پيروي از “ يك مذهب ” و پيمودن “ يك راه كه همانا صراط مستقيم است ، ويژگي مهم و برجسته نمازگزاران است . نمازگزار ضمن تكرار مكرر “ يك مجموعه ” از الفاظ و اذكار واحد در طي نمازهاي روزانه خود ، پيوسته “ يك عقيده واحد ” و يك خط مشي مشخص ” را در زندگي خود دنبال مي كند و بدين ترتيب گويي “ يك شخصيت ثابت ” و “ يك روش و منش معين ” و “ يك ايدئولوژي هميشگي ” را براي خود انتخاب مي نمايد و در حين تكرار جزء به جزء اصول اساسي ايدئولوژي خود در نماز ( كه همگي آن اصول در مضامين نماز متجلي است ) پيوسته به تثبيت شخصيت واحد و ثابت خودمي پردازد ، بدين ترتيب براي آن گروه كه نماز را تكرار مكررات مي دانند شايد توجه به همين يك نكته كافي باشد ، كه در وراي همين تكرار هميشگي ، موهبت بزرگ ثبات شخصيت  و تعادل كامل رواني نهفته است كه مي توان آنرا به نوعي سر منشاء تمام موفقيت هاي بشري در عالم ماده ومعنا دانست .(4)     

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. روانپزشكي لينفورد ـ ريس مقاله شخصيت ترجمه : دكتر حسن مرندي صفحه 63
2. از جمله مطالعات راث بنديكت و مارگارت ميد درباره تاثير اجتماع و فرهنگ بر شخصيت انسان
3.روانپزشكي لينفورد ـ ريس ،مقاله اختلالات پسيكوپاتيك ترجمه : دكتر احمد محيط ، صفحه 304
4.براي بررسي تاثير نماز بر عوامل شيميايي دروني شكل دهنده شخصيت رجوع كنيد به
“ تاثير نماز بر تعادل ناقل هاي عصبي ” در ادامه همين مجموعه مقالات .

تاثير نماز بر حافظه و تمركز حواس

 

 

امام محمد باقر (ع) : 
در نماز خود توجه و
تمركز كامل داشته باش
زيرا از نماز تو آن مقدار قبول مي شود كه با توجه خوانده
مي شود .(1)

    

     تمركز  ( concentration) نه تنها شرط لازم ، بلكه در بسياري موارد ، شرط كافي براي بسياري از موفقيت هاي انسان است .

     عرصه كاربرد تمركز ، نه فقط در فعاليت هاي مادي و محسوس انسان ، بلكه گاهي تا حد مسائل ماورائي و مرموز هستي ، گسترده است . 

     بعنوان مثال ، حتي در انواع ورزشهايي كه خاستگاه آنها در ممالك شرق دور مي باشد ( از جمله ورزشهاي رزمي مثل كاراته ، جودو ، ساواته ، كونگ فو و .. ) شرط اصلي براي موفقيت و پيشرفت برخورداري از “ تمركز ” مي باشد . و از اين رو بخش مهمي از تمرينات اين ورزشها به “ تمرين تمركز ” اختصاص يافته است .

     اما در بعد فعاليتهاي مادي و عادي روزمره انسان نيز “ تمركز حواس ” داراي نقش بسيار كليدي است .

     از سردار افسانه اي فرانسويان ، “ ناپلئون بناپارت ” چنين نقل مي كنند كه مي گفت :

“ تنها زماني موفق شدم كه به پيروزيهاي بزرگ در عرصه سياسي و نظامي دست پيدا كنم ، كه توانائي يافتم ، مغز خود را كشو بندي كنم !؟! و در مورد انجام هر كار تنها كشوي مربوط به آن را بگشايم و بر آن تمركز بدهم و ساير كشو هاي مربوط به ديگر كارها را ببندم . بدين معنا كه مثلا زماني كه به حل يك مسئله جنگي مشغول بودم ، تنها كشوي مربوط به آن مسئله در ذهنم بيرون بود و تنها بر روي آن كار مي كردم و در اين زمان همه كشوهاي مغزي ديگرم ، حتي كشوي مربوط به عشق “ ژوزفين ” بسته بود !”

     به همين قياس ، چنانچه مثلا “ يك دانش آموز يا يك دانشجو ، بتواند موقع مطالعه دروس خود ، تنها بر همان موضوع درسي مورد مطالعه تمركز كند و از ساير افكار بر حذر باشد ، موفق خواهد شد كه به پيروزي هاي چشمگيري در زمينه تحصيلي دست يابد.  يا حتي يك كارمند ، يك كاسب ، يك بنا ، يك راننده و .. تنها زماني در كار خود كاملا موفق خواهد بود كه از تمركز حواس كافي ، موقع كار خود ، برخوردار باشد و در اصطلاح مشهور حواسش به كارش جمع باشد .

     به اين ترتيب با اين مثالها مي توان به اهميت زايد الوصف جمع بودن حواس يا همان تمركز پي برد و توجه نمود كه چنانچه در امور مختلف و بخصوص در كارهاي فكري ، باسلاح تمركز به ميدان رفت و با توجه به رابطه تنگاتنگ حافظه و تمركز حواس ، دانسته هاي جديد را با نظم و ترتيب روي يكديگر قرار داد ، قدم بزرگي در جهت تقويت حافظه نيز برداشته خواهد شد .

     مطالعات مختلف علمي و پژوهشي و نظريه پردازيهاي گوناگوني نيز دردانش امروز ، در اين مورد صورت پذيرفته است كه از آن جمله مي توان به مطالعات “ گاردنر مورفي ” پيرامون   canalization  ( متوجه ساختن انديشه و فعاليت به موضوعي معين)  اشاره كرد .(۲)‑

     اما توصيه هاي مؤكد و متعددي كه در تعاليم اسلامي مبني بر “ حضور قلب ” در نماز و برخورداري از اقبال و توجه كامل به نماز به ما رسيده است ، همگي دلالت بر آن  دارد كه نماز ارزشمند در درگاه الهي نمازي است كه با تمركز كامل و توجه دقيق به مضامين آن ، به جاي آورده شود و نمازي است كه با تمركز كامل و توجه دقيق به مضامين آن ، به جاي آورده شود و نمازي كه مسلسل و طوطي وار بدون حضور ذهن و قلب خوانده شود از ارزش بسيار كمي برخوردار است . و حتي در حديث معصوم (ع) آمده است كه عابدي كه بدون فهم و درك ( و در نتيجه آن بدون توجه ) عبادت مي كند ، همچون الاغ آسياب است .(۳) ( كحمار الطاحونه )

     بدين ترتيب اقامه كننده حقيقي نماز ، با برخورداري از حضور قلب در عبادت هاي يوميه خويش ، در واقع “ تمركز حواس ” را بارها و بارها در طول يك شبانه روز ، تمرين مي كند و از اين جهت اين صفت حسنه را در وجود خود ، ملكه مي سازد تا با بهره بردن از آن در همه عرصه هاي زندگي ، موفقيت را در همه ابعاد ممكن نصيب خويشتن سازد .

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. محجه البيضاء ، جلد 1 صفحه 354
2.روانپزشكي كاپلان ـ سادوك  ترجمه : دكتر پور افكاري جلد 1 صفحه 553
3.
سفينه البحار ، ذيل كلمه “ عبد ” ( اين نماز ، همان نمازي است كه شاعر در
مورد آن سروده است :
غير از خدا كه هرگز در فكر آن نبودي                هر چيز
كز تو گم شد وقت نماز پيداست !

تاثیر نماز برسلامت جسمی کودکان

 

 

و أمر اهلك بالصلوه واصطبر عليها
و خانواده ات را به نماز و
صبر نمودن بر آن امر كن  
( سوره مباركه طه ـ آيه شريفه 132
)

     پزشكان اطفال ضرب المثل مشهوري بدين مضمون دارند كه “ كودكان ” هرگز بزرگسالان كوچك نيستند. بدين معنا كه عوالم رواني وحتي جسمي كودكان به كلي متفاوت از بزرگسالان است و جا دارد حتي آنها را نوع ديگر از انسان به حساب آوريم .

     سلامت كودكان ، از آرزوها و ايده آلهاي همه جوامع بشري است و از اين رو مجامع بين المللي متعددي با قصد حمايت از سلامتي و كمك به پيشرفت كودكان ، بوجود آمده اند . اما آنچه كه كمتر مورد توجه همه اين مجامع بوده است ، شايد توجه به نقش بي نهايت عميق دستورات ديني در ايجاد سلامتي اطفال باشد .

     بعنوان مثال حدود دو دهه پيش ، مجامع علمي جهان ، شيرمادر را براي شيرخواران ، بي كفايت تشخيص دادند و اقدام به تهيه شير خشكي كه گمان مي بردند ، مفيدتر از شير مادر است ، نمودند و انواع و اقسام شير خشك را با تبليغات وسيع بر له آنها و عليه شير مادر ، به بازار فرستادند ، اين در حالي بود كه از قرنها پيش در آيات استوار قرآن از جمله آيه شريفه 233 از سوره مباركه بقره و آيه 12 از سوره مباركه لقمان ، چند بار تاكيد بر استفاده از شير مادر ، آن هم تا دو سال شده بود . با اين وجود بسياري از مادران ( از جمله حتي مادران مسلمان ) ، گول تبليغات علمي را خوردند و به كودكان خود به جاي حياتي ترين و سلامتي بخش ترين ماده غذايي كه توسط آفريدگار هستي توليد و توصيه شده بود ، شير خشك بي خاصيت و بسيار مضر ساخت  انسانها را خوراندند .

     اما با پيشرفت بيشتر دانش و تجهيز بيشتر آزمايشگاههاي علمي ، چند سال بعد برخي برتريهاي شير مادر ،روشن شد و اين بود كه دامنه تبليغ عليه آن محدود تر شد و علم نسبي بشر اعلام كرد : “ شير مادر ، تا حداقل 6 ماه مفيدترين ماده غذايي براي كودكان است ” كه اين دستور نيز هنوز ، با دستور قرآني ، كمي متناقض به نظر مي رسيد ، تا اين كه آخرين تلاشهاي بشر براي شكافتن هر چه بيشتر محتويات شير مادر و شناسايي اجزاي آن به نتيجه رسيد و كار بدانجا كشيد كه سرانجام در سالهاي اخير ، علم به اين حقيقت اعتراف كند كه : شير مادر ، آن هم تا دو سال ، ضروري ترين ، اساسي ترين و حيات بخش ترين نياز كودك به شمار مي آيد و محروميت كودك از شيرمادر ، او را در معرض طيف بسيار وسيعي از بيماريهاي جسمي و رواني ، قرارمي دهد . و آيات شكوهمند قرآن و فرمايشات معصومين (ع) در اين مورد همچنان استوار و درخشان بر جاي خود بود .(1)

     با اين قياس ، مي توان نتيجه گرفت وقتي كه يكي از ساده ترين دستورهاي قرآني غنايي تا بدين حد مثلا “ در تامين سلامت كودكان دارد ، دستورات مؤكد و مكرر آن ( مثل نماز ) ديگر تا چه پايه اي مفيد و سودمندند .

     واقعيت اين است كه سودمندي “ نماز در سلامت جسمي كودكان ، بوضوح قابل مشاهده است . از جمله اين كه با پايبندي به نماز در جامعه مي توان به راحتي با آن گروه از بيماريهاي مادرزادي بسيار شايع در نوزادان كه بر اثر فسادهايي مانند اعتياد ، الكليسم ، بيماريهاي مقاربتي و .. بوقوع مي پيوندد ، وداع نمود .

     “ كودك آزاري “ كه بخش مهمي از علل بستري و مراجعه كودكان به مراكز پزشكي و روانپزشكي را تشكيل مي دهد ، در پرتو نماز و در جامعه نمازگزار ، بي معني به حساب مي آيد . عفونت هاي گوناگوني كه در كودكان ايجاد بيماري مي كنند توسط نماز تعديل مي شوند بعنوان مثال به اثبات رسيده است كه بخش مهمي از مرگ و مير نوزادان در بدو تولد به دليل تماس با بدن آلوده اطرافيان ( از جمله دستهاي آنها ) است . كه طهارت دائمي ناشي از نماز مي تواند يك عامل مهم پيشگيري از اين قبيل مرگها باشد . كه اگر به اين قبيل مثالها ، فوايد ديگري ناشي از زندگي يك كودك ، درر خانواده هاي مذهبي را ، اضافه بكنيم ، مثلا “  به سنت حسنه ختنه اطفال ، كه خطر عفونتهاي ادراري را در آنها تا يكصد برابر ، كاهش مي دهد و يا عادت پيدا كردن به مسواك و .. را اضافه نماييم خواهيم ديد كه چگونه تعاليم اسلامي ، كودكان را در معرض سلامتي جسماني قرار مي دهد. يا اين كه آموزش وضو به كودكان ، كه در واقع نوعي آموزش پاكيزگي و طهارت به آنهاست و از آنجا كه بخش عمده اي از بيماريهايي عفوني شايع در اطفال از جمله حصبه ( تيفوئيد ) ، فلج اطفال ، هپاتيت  A و .. از طريق مدفوعي ـ دهاني  ( Fecal  - Oral) انتقال مي يابند ، مي توان با بهره از طهارت ناشي از نماز ، از ميزان بروز و شيوع اين بيماريها به شدت كم نمود ، همانطور كه امروزه در ممالك پيشرفته غربي ، آموزش شستن دستها قبل از صرف غذا ( كه اتفاقا “ با اوقات نماز ، تقريبا ” مقارنت دارد ) از اصول اوليه اي است كه به اطفال ، در مدارس ابتدايي ، آموزش داده مي شود .  

     علاوه بر محاسن جسمي بسيار متعددي كه از زندگي يك كودك در يك خانوداه مومن و نمازگزار ، براي او حاصل مي شود ( از جمله اين كه مادر با تقوي و مومن كودك ، با اقتداي به قرآن و سخن معصومين (ع) كودكش را تا دو سال كامل شير مي دهد و اين وظيفه بي نهايت بزرگ را به بهانه هاي پوچ و واهي ، از جمله اشتغال در بيرون منزل و .. رها نمي كند و در نتيحه كودك خود را در مقابل طيف بسيار وسيعي از بيماريهاي مرگبار جسمي و رواني و انحرافات و اعتيادات و .. در آينده ايمن و واكسينه مي كند ) (2) . مي توان بدين نكته مهم نيز توجه نمود كه ملكه شدن عادت حسنه نماز ،در كودك صرفنظر از عظمتهاي عبودي بيشمار آن و صرفا ” از ديدگاه پزشكي ، به خاطر محاسن بهداشتي و طبي بيشماري كه بر نماز مترتب است سبب خواهد شد كه همه اين محاسن بيشمار در آينده ،كودك را همراهي كند و او را در راه ساختن زندگي سالم و موفق ياري دهد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1
. علاوه بر آيه شريفه قرآن ، احاديث متعددي از معصومين (ع) ، به خصوص پيامبر اكرم (ص) و حضرت علي (ع) ، مبني بر اين كه شير مادر مفيدترين غذا براي كودك است ، به ما رسيده است .
2. براي مطالعه پيرامون محاسن متعدد تغذيه كودك با شير مادر ، رجوع شود به متن سخنرانيهاي استاد دكتر علي اصغر وحيدي ، در كلاسهاي تئوري اطفال در دانشكده پزشكي دانشگاه علوم پزشكي كرمان

تاثیر نماز برسلامت روانی کودکان

 

 
رب اجعلني مقيم الصلوه و من ذريتي ربنا و تقبل دعاء
پروردگارا ! من و فرزندانم را اقامه كنندگان نماز قرار ده و دعاي مرا قبول فرما .
سوره مباركه ابراهيم ـ آيه شريفه 40

 

     عبارت مشهور “ العلم في الصغر ، كالنقش في الحجر ” ( دانش در كودكي ، مانند نقش پايدار در سنگ است ) ، امروزه با پيشرفت دانش پزشكي و روانپزشكي و بخصوص با پيدايش “ روانكاوي توجيه كامل علمي پيدا كرده است .

     روانشناسي مدرن ، با تداعي از مكتب روانكاوي فرويد و نظريات “ ژان پياژه ” ، “ جان باولف ” و بسياري از دانشمندان ديگر ، به ما مي گويد كه مهمترين دوران زندگي بشر كه بوجود آورنده شخصيت  نهايي او ، خواهد بود ، دوران كودكي است . بر اين اساس هر قدمي كه در جهت ايجاد سلامت رواني اطفال برداشته شود ، به نوبه خود سبب ايجاد جامعه اي سالم و موفق خواهد شد .

     اما بزرگترين موهبتي كه ممكن است در جهت ايجاد سلامت رواني نصيب يك طفل نورسيده گردد ، پاي گذاشتن او در خانواده اي مومن و نمازگزاراست .

     تعاليم آيين حيات بخش اسلام كه حتي كوچكترين مسائل بشري را بدون پاسخ نگذاشته است ، از همان بدو تولد نوزاد براي او برنامه ها و روشهاي متعددي دارد ، كه عمل به آنها ضامن سعادت و سلامت هميشگي انسان است .

     از جمله در بعد سلامت رواني ، آيين اسلام به والدين و بخصوص پدر ، مؤكدا حكم كرده است كه مثلا نام نيك بر بچه بگذارند (1) و امروز علماي روانشناسي متفقا به اين نتيجه رسيده اند كه چگونه نام يك كودك در شكل گيري شخصيت او ، تاثير گذار است و چگونه يك نام بد ممكن است موجبات تحقير كودك ( مثلا تمسخر او توسط همسالان ) و در نتيجه تزلزل شخصيتش گردد و يا هنگاميكه روانكاوي در قرن بيستم ، حكايت از حضور تظاهرات نهفته اما مقتدر جنسي در وجود اطفال مي كند . آن گاه مفهوم عميق آن بخش عظيم از احاديث و روايات معصومين (ع) كه مثلا “ بوسيدن دختران توسط مرد نامحرم را بعد از 5 ، 6 سالگي منع كرده اند ، يا اجازه نداده اند كودك برهنه در كنار كسي بخوابد و …. روشن مي شود .(2)

     در هر صورت كودكي كه در خانواده مومن و نمازگزار بدنيا مي آيد و زمزمه حيات بخش “ اذان ” و “ اقامه ” در گوش راست و چپش نخستين نغمه زندگي او مي گردد ، كودكي است كه گام در مسيري سعادت بخش گذاشته است .

     تغذيه كودك تا دو سال بوسيله شير مادر و بهره مندي كامل او از آغوش پر مهرش ، كه يك موهبت اسلامي است به او ايمني محير العقولي در مقابل بخش عظيمي از بيماريهاي رواني مي بخشد ، مثلا احتمال اضطراب يا افسردگي كه بر اثر جدايي از مادر به وقوع مي پيوندد ، بسيار كم مي شود. با اين كه امروزه روشن شده است اكثر كساني كه به دام مهلك اعتياد گرفتار مي آيند كساني هستند كه در كودكي ، از شير و آغوش مادرانشان محروم بوده اند .(3)

          همچنين درباره آثار مثبت و متعدد ، قانون مؤكد اسلامي مبني بر آزاد گذاشتن كامل كودكان تا سن 7 سالگي و پرهيز از تنبيه و ايجاد محدوديت ننمودن براي آنها ، مي توان تعمق بسيار نمود .

          اما بعد ديگر ، تاثيري است كه نماز به طور مستقيم بر حالات رواني اطفال دارد و آن بر اثر نماز خواندن خود كودك حاصل مي شود .

     شروع نماز در سنين كودكي ، سبب مي شود كه او اين صفت حسنه را به صورت يك عادت معمول و سازنده در جسم و روان خود ، ملكه نمايد و جزو برنامه هاي هميشگي زندگي خود ، قرار دهد و در نتيجه از همه فوايد مترتب بر نماز ، در بعد سلامت رواني ( كه به برخي از آنها در اين مجموعه مقالات اشاره شده است ) در آينده برخوردار گردد.

     بعلاوه با شروع نماز در دوران كودكي ، مفاهيمي مثل خدا و مذهب و دستوراتي مثل تعاليم اسلامي ، چنان در ذهن پذيرنده و شفاف كودك كه هنوز سنگيني و تيرگي گناهان صفحه وجود او را ( در واقع ظرفيت هاي فكري و مغزي او را ) آلوده نكرده است ، جاي مي گيرد ، كه امكان شكاكي در اين مقولت در آينده و نشخوارهاي منفي بافانه فلسفي ، كه سر منشاء ماده گرايي ها و دنيا طلبي ها و بسياري از بيماريهاي روحي و رواني است ، بسيار كاهش مي يابد .

     اين نكته بخصوص بايد مورد توجه خانواده هايي قرار بگيرد كه با وجود آن كه خود را مسلمان ميدانند اما وقتي كه فرزندشان به سن تكليف مي رسد او را به بهانه اين كه :

“ هنوز خيلي كوچك است ! ” به خواندن نماز تحريك نمي كنند. اين مسئله كه با كمال تأسف به خصوص در مورد دختر بچه ها كه سن تكليف آنها پايين تر است ( 9 سالگي ) ، شيوع بيشتري دارد ، مسبب عوارض مخرب بسياري در آينده كودك خواهد شد .

     در حقيقت پدر و مادراني كه با دلسوزي ساده انديشانه ، فرزند خود را به برپاداري نماز تحريك نمي كنند ، خيانت بزرگي از جهت محروم نمودن كودك خويش از اين نعمت بزرگ مرتكب مي شوند چرا كه به اين ترتيب گويي به آلودگي كودك خويش ، به انواع گناهان و انحرافات و بدبختيها و بيماريهاي جسمي و رواني ، رضايت داده اند و او را به خسارت سنگين در دنيا و آخرت ، محكوم نموده اند  .

     و به همين دليل است كه آيين مقدس اسلام و بخصوص ائمه بزرگوار شيعه (ع) با توصيه هاي مؤكد مسلمانان را به آموزش مرحله به مرحله نماز ، به كودكان فرا خوانده اند و حتي با اين كه از مجازات ها و تنبيهات بدني در مورد كودكان ، بخصوص قبل از 7 سالگي ، منع نموده اند در مورد تحريك به نماز گاهي امر به تنبيه كودكان فرموده اند.  در اين مورد در حديثي معتبر از حضرت امام صادق (ع) آمده است كه فرمودند : چون پسر ، سه ساله شود ، پدر و مادر به او مي گويند كه : هفت مرتبه بگو “ لا اله الا الله ” و چون سه سال و هفت ماه و بيست روز ، از عمرش بگذررد ، به او ميي گويند كه هفت مرتبه بگويد : “ محمد رسول الله ” ، پس چهار سالش تمام شود به او مي گويند كه هفت مرتبه بگويد : “ صلي الله علي محمد و آله ” پس چون پنچ سالش تمام شود او را وا مي دارند ، كه خدا را سجده كند .

     اما چون شش سالش تمام شود . نماز به يادش مي دهند و به نمازش ميدارند و چون هفت سالش تمام شد ، وضو را به او ياد مي دهند و امر به نماز مي كنند او را و چون نه سال تمام شود و وضو و نماز را بخوبي به او مي آموزند و بر ترك وضو و نماز كنك بزنند . پس چون كودك وضو و نماز را ياد گرفت ، خداوند پدر و مادرش را خواهد آمرزيد .(۴)

     مفاهيم عميق اين حديث از جمله اين كه اقامه نماز پس از اقرار به توحيد و نبوت ( كه اساسي ترين اصول اعتقادي اسلام هستند ) قرار گرفته و اين كه عمل به اين حديث ضامن آمرزش پدر و مادر تلقي شده است ، بايد به دقت مورد توجه خانواده ها قرار بگيرد .    

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1.حديث از امام صادق (ع) ـ كافي جلد 6 صفحه 49
2. براي مشاهده اين قبيل احاديث مراجعه كنيد به كتاب ارزشمند حليه المتقين ، اثر علامه بزرگ مجلسي (ره) ، صفحه 49
3.براي مطالعه درباره تاثيرات رواني تغذيه با شير مادر رجوع كنيد به مجموعه مقالات سمينارهاي مربوطه و بخصوص تحقيقات آقاي دكتر ياسمي ( روانپزشك )
۴.حليه المتقين ، علامه مجلسي (ره) صفحه 93

گاهی قبض و گاهی بسط

 


چند روز قبض و چند روز بسط

جناب آقای دولابی می فرمایند :


اگر جلو نرفتی ، بدان در موقف هستی

و خدا می داند این موقف ها چقدر برای سالک مفید است.

باید صبر کنی تا از آن رد شوی.استغفار کن تا از آن بگذری.

امّا اگر داری می روی،صلوات بفرست.


همان طور که در ظاهر،خداوند راه را چند وقت باز می کند تا مؤمنین بهره مند شوندو چند وقت می بندد تا قدر بدانند و شاکر شوند،

در دل هم خداوند همین کار را می کند؛

چند روز بسط و گشایش و چند روز قبض و گرفتگی ایجاد می کند.

چند روز حال عبادت دارید و چند روز از عبادت و نماز خودتان خوشتان نمی آید.

اگر دیدید حال عبادت ندارید،خیلی شلوغ نکنید و صابر باشید؛

چون خدا که صانع و پرورندۀ ماست،برای رشد دادن ما این کار را کرده است.

وقتی هم راه باز شد و کار روی دور افتاد،شکر کنید و بهره ببرید.


منبع : کتاب مصباح الهدی،ص201

تو هنوز خدا را رازق نمی دانی

 

 

مرحوم عبدلكريم حامد می فرمود:
«آقایی منزل ما آمد، که رئیس یکی از گروه منتظرین در مشهد بود، به او گفتم: شغلتان چیست؟
گفت: نانوایی سنگکی داریم.
گفتم: اگر کسی بیاید و روبروی نانوایی شما یک نانوایی باز کند شما چه عکس العملی از خود نشان می دهید؟
گفت: معلوم است، می روم از او شکایت می کنم؛ چون که نمی شود دو تا نانوایی روبروی هم باشند. گفتم: بلند شو و دم و دستگاهت را جمع کن. تو منتظر امام زمان(ع) نیستی!
برای چه می خواهی حضرت بیایند؟
کسی در انتظار امام زمان(ع) به سر می برد که در کلاس تهذیب و اخلاص و بندگی قرار دارد. تو هنوز خدا را رازق نمی دانی، پس چگونه خود را ساخته ای؟»

حکایت تأثیر یک عاشق بر ملاصدرا

 

 
 
اومدی به پشت بوندی اومدی فرش و تکوندی
اومدی گردی نبوندی اومدی خودت و نشوندی
 
زمانی که فیض کاشانی در قمصر کاشان زندگی می کرد، پدر خانمش، ملاصدرا، چند روزی را به عنوان میهمان نزد او در قمصر به سر می برد.

در همان ایام در قمصر، جوانی به خواستگاری دختری رفت. والدین دختر پس از قبول خواستگار، شرط کردند که تا زمان عقد نه داماد حق دارد برای دیدن عروس به خانه عروس بیاید و نه عروس حق دارد به بیرون خانه برود. 
از این رو، عروس و داماد که عاشق و شیدای همدیگر بودند و می خواستند همدیگر را ببینند، به فکر چاره ای افتادند که نه با شرط ؛مخالفت بشود و نه والدین عروس متوجه بشوند.
لذا عروس حیله ای زد و گفت: من فلان موقع به قصد تکاندن فرش به پشت بام می آیم و تو هم داخل کوچه بیا، همدیگر را ببینیم. 
در آن وقت مقرر، دختر فرش خانه را به قصد تکاندن به پشت بام برد و فرش را تکان می داد و داماد هم از داخل کوچه نظاره گر جمال دلنشین عروس خانم بود و مدام این جملات را می خواند:
اومدی به پشت بوندی اومدی فرش و تکوندی
اومدی گردی نبوندی اومدی خودت و نشوندی
در این حال، عارف بزرگوار، ملاصدرا از کوچه عبور می کرد و این ماجرا را دید و شروع به گریه کردن کرد.
او یک شبانه روز بلند گریه می کرد تا این که فیض کاشانی از او پرسید:
چرا این گونه گریه می کنی؟
ملاصدرا گفت: من امروز پسری را دیدم که با معشوقه خود با خوشحالی سخن می گفت.
گریه من از این جهت است که این همه سال درس خوانده ام و فلسفه نوشتم و خود را عاشق خدای متعال می دانم اما هنوز با این حال و صفایی که این پسر با معشوقه خود داشت من نتوانستم با خدای خود چنین سخن بگویم. لذا به حال خود گریه می کنم.

کتمان در سیر و سلوک

 

بسم الله الرحمن الرحیم

سالک میبایست پس از آنکه مسیر سیر و سلوک الی الله را حق یافت، آن را از دیگران مخفی دارد تا اینکه در معرض طعنه ها و سرزنش های دیگران واقع نشود.بسیار دیده شده است که بنده خدایی با این مسائل آشنا شد و پرده های غفلت از پیش چشمانش به کناری رفت و در صدد تزکیه نفس و تخلق به اخلاق الله بر آمد اما همین خانواده و دوستان و آشنایان رهزن او گردیدند و با طعنه ها و سرزنش ها و تمسخر ها او را از طی طریق بازداشتند.
به راستی در بین اطرافیان ما چند نفرند که با عرفان و سیر و سلوک آشنائی دارند و ان را حق میدانند؟ اطرافیان ما یا در بند هوای نفس خویشند و از این مسائل رویگردانند و یا در بند ظواهر دین اند و از باطن غافل و معدودند اهل درد.
سالک الی الله چه لزومی دارد که به همگان بگوید من نماز شب میخوانم؟ و یا چه لزومی دارد در مباحث علمی خودش را وارد کند و ابراز وجود کند؟ به راستی این ابراز وجود و اظهار فضل برای رضای خداست؟ و یا برای هوای نفس؟
عمدتا سالکین کوی دوست در ابتدای سلوک ظرفشان بسیار کوچک است و تا مطلب جدیدی می اموزند دوست دارند آن را برای کسی بازگو کنند. آری ان مطلب بر جانشان سنگینی میکند و تحملش سنگین است. این نشان از کم بودن ظرفیت دارد. که امری است طبیعی. سالک باید با مجاهده در کتمان ،خود را قوی بار آورد تا وقتی که به مراتب بالا رسید و حالات روحانی بدو دست داد و پرده ها از جلوی چشمانش به کنار رفت بتواند خویشتن داری کند و دم بر نیاورد.
آری.
مرد را صد سال عم و خال او-درنیابد هیچ از احوال او

اینکه با پدر یا مادر در مورد مبحثی که خودمان بدان علم کافی نداریم بحث کنیم و آنان را در خطا بپنداریم و خود را برحق بدانیم امری است ناپسند.یکی از رهزن های سلوک این است که سالک الی الله با علومی آشنا میشود که کمتر کسی بدان علم دارد. و از این رو غرور او را میگیرد و خود را علامه دهر فرض نموده در مباحث علمی وارد میشود و میخواهد خود را عالم جلوه دهد و ان مطالبی را که خودش به درستی نفهمیده را با فهم ناقص خود برای دیگران بازگو منماید و این مطلب باعث پدید آمدن مشکلاتی میشود.
عمدتا افراد پس از مدتی ،تصور میکنند در سطح علمی بالایی قرار گرفتند و میخواهند دست دیگران را بگیرند و به قول خودشان بالا بیاورند و به یک تعبیری در نقش استاد راه ظاهر شوند. مانند این راقم سطور. بنده ای که با کتمان ،بیگانه ام، خود تبیین کننده کتمان گردیده ام و دیگران را بدان دعوت مینمایم. امان از دست جهالی چون من.یا ایها الذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون

بسیار پیش می اید که سالک الی الله از اعتقادات خود با دوستانش لب به سخن میگشاید. مثلا میگوید که رمان خواندن امری است بی فایده که جز به هم زدن اعتدال مزاجی افراد فایده دیگری ندارد. بعد از اینکه این جمله از دهان او خارج شد میبینید چندین نفر بدو میتازند و او را مذهبی خشک و افراطی قلم داد میکنند و حتی نظرشان نسبت به عرفان و سیر و سلوک تغییر میکند.چه لزومی دارد این اعتقادات بازگو گردد؟خوب شما خودت رمان نخوان. دیگران را چرا بدان فرا میخوانی؟ آیا خواندن رمان حرام شرعی است؟خیر. این جزو مسائلی است که سالکین بدان توجه دارند اما عوام الناس چطور؟ ان ها در ظواهر دین و در واجبات و محرمات مانده اند.برای چنین افرادی این مسائل را بازگو نمودن خطری مانند خطر سم را دارد. هم برای گوینده و هم برای شنونده.

در مورد موسیقی همچنین. مرجع تقلید بنده آیت الله العظمی بهجت است. ایشان انواع و اقسام موسیقی ها را حرام اعلام فرمودند. حال بنده با کسانی که صدای زنگشان موسیقی است و با فیلم ها و برنامه هایی که اندک موسیقی دارد مشکل دارم. اینجا چه کنم؟ آیا بیایم و بگویم این ها همه حرام است و شما همه گناهکارید و بعدا اشکال شود پس مراجع دیگر در خطایند و باعث توهین به مراجع گردد و ...

شاید ان دسته از افراد مرجع تقلیدشان شخصی باشد که موسیقی را بالکل حرام نمیداند و بعضی از انحاء آن را حلال میداند. همین آهنگ هایی که قبل از اخبار پخش میشود. برای بنده حرام است و برای دیگری حلال. اینجا نمیتوانیم لب به اعتراض بگشاییم. ان هم برای هر کسی. حال کسی است که حرف شنیده است، بحثش جداست ،اما برای اکثری نمیتوان حرفی زد.

سالک وقتی وارد سیر و سلوک میشود و با این معارف آشنا میگردد دیگر علوم دانشگاهی برایش چندان دلچسب نیست و این رهزنی است که عمدتا افرادی که وارد در این مسیر میشوند از دانشگاه زده میشوند.و بنده شاهد تعدادی از این افراد بوده ام.ان ها این عدم رغبت خودشان را و همچنین تضاد دروس را با ان دیدگاه عرفانی خودشان، برای اساتید و دوستان بازگو میکنند و فردا میبینند چندین نفر مخالف پیدا کرده اند و از هر کس و ناکسی طعنه میشنود. چه لزومی دارد این مسائل برای هر کسی بیان شود؟چرا باید کاری کنیم که انگشت نمای خاص و عام گردیم؟
مثلا شما در کتاب دانشگاهی مطالبی را می یابید که مخالف مسائل عرفانی است. نباید سریع داد و بیداد کنیم که این ها کتب ضاله هستند و ...آیا مگر علامه حسن زاده آملی کتب مادیون و به تعبیری ماتریالیست ها را نمیخوانند؟مگر آثار نویسندگان غربی را مطالعه نمیکنند؟یقینا ده ها برابر ما ایشان با این کتب ضال و مضل سرگرم بوده اند. طهارت قوه خیال امری است که درست است ناشی از عوامل خارجی است اما عمدتا به خود شخص باز میگردد.
دقت کنید که مسائل عرفانی با نظرات بسیاری از علما شاید در تضاد هم باشد. مثلا مسائلی در کتب علامه حسن زاده روحی له الفداه است که مخالف اکثری علمای حال حاضر است. آیا علامه باید موضع گیری کند و همه را جاهل معرفی کند و خود را عالم بداند و فردا با ده ها حکم ارتداد مواجه شود؟

دلا باید دهان را بسته داری-دلا باید تنت را خسته داری

آری دهن بستن تن را خسته میکند و دل را شکسته. و الحمدلله که در کوی ما شکسته دلی میخرند و بس.

روزى أبو بصير از حضرت صادق عليه السّلام سؤال كرد كه:«آيا مى‏توان خدا را در قيامت ديد؟ چون اشاعره عقيده دارند كه خدا را در قيامت و سراى دگر همه مردم مى‏بينند البتّه به نحو تجسّم - تعالى الله عمّا يقول الظّالمون علوّا كبيرا - حضرت فرمودند: در اين دنيا هم مى‏توان ديد همانطور كه الآن در اين مجلس خودت خدا را ديدى. ابو بصير عرض كرد: يابن رسول الله اجازه مى‏فرمائيد اين را براى دگرى نقل كنم؟ حضرت فرمودند: نقل مكن زيرا مردم نتوانند حقيقت آن را ادراك نمايند و لهذا گمراه مى‏شوند».

آری مهمترین مشکل در این مسائل گمراه نمودن دیگران است. این هم تازه برای کسانی است که به شهود رسیده اند. ان ها به شدت از بازگو نمودن نهی شده اند. چه رسد به تازه به راه افتادگانی چون ما که خودمان مطلب را به درستی ادراک نکردیم و بر منبر میرویم و ان را با آب و تاب برای افراد بازگو میکنیم و ده ها مطلب از خودمان هم بر ان می افزاییم و عایدی جز اتلاف وقت و گمراهی دیگران و موضع گیری تند دیگران و .. نصیبمان نمیشود و پناه میبریم به خدا از دروغ و خود نمایی و غرور و ...

گاها پیش می آید که جمله ای عرفانی را در بین کلاممان بر زبان جاری میکنیم ،یا برای دوستانمان پیامک میکنیم که این هم مشکل ساز است. مثلا میگوییم الهی همه برهان توحید خواهند و حسن برهان تکثیر. و یا اینکه میگوییم موجودات عالم همه سراب اند و وجود حقیقی از آن خداست و ...
این جملات ساعت ها و روز ها و حتی سال ها حرف پشتش خوابیده است. این را بر زبان جاری میکنیم و شخص حرف نشنیده جویای معنی اش میشود و یا به ظاهرش معترض میگردد و کلی زمان و هزینه را میطلبد تا او را توجیه کنیم که منظور جمله چیست و تازه اگر خودمان به سر این جمله پی برده باشیم.جان را باید به لب بیاوریم تا بگوییم اقا جان منظور جمله ان چیزی نیست که تو استنباط کردی.و باید ده ها مبحث فلسفی عرفانی را مطرح کنی و اخر ببینی طرف ده شبهه بر شبهاتش افزوده شد. خوب دهان بستن اولی تر نیست؟چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی. باید با مردم به قدر عقولشان صحبت کرد و با هر کس به قدر مرتبتش لب به سخن گشود.باید با بعضی از افراد بیشتر مزاح کرد وبا برخی جدی بود. باید با برخی زیاد حرف زد و با برخی کمتر. باید برخی را به فقه فرا بخوانیم و برخی را به اخلاق. برخی را به فلسفه و برخی را به عرفان.
گر حفظ مراتب نکنی زندیقی. فتدبر فافهم

گاها حالات خوشی چون رویا و مکاشفه به سالک دست می دهد. کتمان در این موارد شدید تر از کتمان در موارد دیگر است. اینجا به هیچ وجه نباید لب گشود جز برای محرم اسرار.حال چند خواب خوش دیدی چرا همه جا اظهارش میکنی. این ظهار کردن تو را از خواب خوش می اندازد. و تازه در خواب اسراری است که نمیتوانم واردش شوم و حرف ها در سینه دارم که اظهارش صلاح نیست.
حالات قبض و بسط برای سالک امری است طبیعی . این حالات قبض و بسط هم مشکلی است بر روی مشکلات سالک. سالک انقدر باید مراقب باشد که این بسط و قبض ها او را در رابطه با افراد دچار مشکل نکند. وقتی که در قبضیم کسی را تحویل نگیریم و به گوشه ای بخزیم و بعد ها والدین بگویند که فرزندمان از دست رفت و دوستان بگویند رفیقمان ما را تحویل نگرفت و ...
سالک باید با همه باشد و بی همه باشد. در جمع باشد و دور از جمع باشد. بر لب خنده داشته باشد و در دل غم. در قبض باشد و اظهار نکند. در بسط باشد و از اعدال عدول نکند ووو


در انتها سه نکته مهم را متذکر میشوم.

1- امر به معروف و نهی از منکر مقوله ای است جدا گانه که نباید با کتمان خلط شود و این دو تناقضی با هم ندارند
2-کتمان از نا اهلان میبایست صورت گیرد نه از اهل.
3-افراط و تفریط در هر امری مضموم است .

متن و ترجمه بيت هاي 51 تا 60 تائيه كبري اثر ابن فارض (ره)

 

۵۱/ فلاحٍ و واشٍ :ذاك يُهدي لِعِزّة ٍ              ضلالاً وذابي ظلَّ يهذي لغرَّة ِ
 
اين بدترين مردم يكي از سرزنش گر من است كه از سر غرور خويش مرا بسوي گمراهي مي كشاند ، ديگري سخن چين است كه در اثر غفلت خويش سخن پريشان مي گويد .
 
۵۲/ أُخالِفُ ذا، في لومِهِ، عن تقًى ، كما        أخالِفُ ذا، في لؤمِهِ، عن تَقيّة
 
من با سرزنش اولي ( سرزنشگر ) به دليل تقوايم مخالفت مي كنم و با پستي دومي ( سخن چين ) به دليل پرهيز از زيانكاري ، مخالفم .

۵۳/ و ما ردّ وجهي عن سبيلِكِ هولُ ما            لقيتُ، ولاضرّاءُ، في ذاكَ، مسّتِ

در راه تو ، نه ترس شديدي كه ديدم و نه بلايي كه بر من عارض شد ، هيچ يك نتوانست مرا از رهروي روي گردان كند .

۵۴/ ولا حلمَ لي في حمل ما فيكِ نالني          يُؤدّي لحَمدي، أولَمَدحِ موَدّتي
 
بردباري من در تحمل آنچه كه در راه تو بر سرم مي آيد از آن جهت نيست كه كسي مرا ستايش كند و يا دوستي ام را بستايد .
 
۵۵/ قضى حسنكِ الدَّاعي إليكِ احتمالَ ما        قصصتُ وأقصى بعدَ ما بعدَ قصَّى
 
زيبايي تو حكم به تمام آن سختي هايي كه بازگو نمودم ، داده بود و آنچه كه پس از اين ماجراست بسيار دور و دراز است .
 
۵۶/ وما هوَ إلاَّ أنْ ظهرتِ لناظري                     بأكملِ أوصافٍ على الحسنِ أربتِ
 
و آن حكم چيزي جز اين نبود كه تو در كمال حسن در برابر ديده ي من ظاهر شدي و كمال حسن تو از زيبايي نيز فراتر بود .
 
۵۷/ فحلَّيتِ لي البلوى فخلَّيتِ بينها                وبيني فكانتْ منكِ أجمل حلية ِ
 
تو طعم بلا را در مذاق من شيرين ساختي ( مرا با جامه ي بلا زينت بخشيدي ) و مرا به بلا واگذاشتي و آن بلاها در نظر من زيباترين زينتي بود كه به من بخشيدي .
 
۵۸/ ومَن يتَحَرّشْ بالجمالِ إلى الرّدى ،            رأى نفْسَه، من أنفَس العيش، رُدّتِ

هر كس در راه عشق شيفته ي جمال شود از خوش ترين و گرانمايه ترين زندگاني بسوي مرگ رانده مي شود .

۵۹/ ونفسٌ ترى في الحبِّ أنْ لا ترى عناً          ولا بالولا نفسٌ صفا العيش ودَّتِ

هر كس اعتقادش اين باشد كه در راه عشق هيچ رنجي نبيند ، هرگاه كه به عشق ورزي روي آورد ، مانعش مي شوند .

۶۰/ وأينَ الصّفا  هيْهاتِ من عَيشِ عاشِقٍ،       وجنَّة ُ عدنٍ بالمكارهِ حفَّتِ
 
جاني كه به آسايش خو كرده هرگز به محبت دست نمي يابد و هركس زندگي دور از سختي را دوست دارد به دوستي نمي رسد .

عرفان و گناه

 

آیا با وجود گناهان بسیار و سالها دوری از مسیر خدا

می توان عارف شد؟؟

 

این سوالی است برای اکثری ما پیش آمده است.  شاید از خود بپرسیم من که این همه سال در غفلت بوده ام و دست به گناهان بزرگی زده ام را چه به سیر و سلوک؟


چشمی که  به تصاویر و صحنه های حرام باز شده است را چه به دیدن ملکوت سماوات و الارض؟

گوشی که عمری در شنیدن اباطیل و آهنگ های لهو و لعب بوده را چه به شنیدن پیغام سروش؟

زبانی که به فحش و ناسزا و دروغ و غیبت آشناست را چه به کلام الله؟

آیا منی که این ایام عمرم در خطا و جهالت بوده ام را به بارگاه قرب خداوندی راه است؟آیا میتوانم مانند افرادی چون آیت الله بهجت و علامه حسن زاده و آیت الله قاضی و ... شوم؟ آیا راه برای من هم باز است؟

در پاسخ این سوالات باید گفت در صورت توبه واقعی  آری. ای برادر و خواهر عزیز. راه برای تو هم باز است. 


بر ضیافتخانه فیض نوالت منع نیست

درگشادست و صلا در داده خوان انداخته

آری . درب باز است و نوای صاحب خانه بر گوش جان طنین افکنده که :

بازآ بازآ هر آنچه هستی بازآ      گر کافر و گبر و بت‌پرستی بازآ

این درگه ما درگه نومیدی نیست           صد بار اگر توبه شکستی بازآ

مگر نشنیده ای که التائب من الذنب کمن لا ذنب له: توبه کننده از گناه مانند کسی است که گناهی نکرده

با چه کنم چه کنم که کاری درست نمیشود. با اما و اگر و شاید به جایی نمیرسی. بدان که ان الله یحب التوابین. همانگونه که ان الله یحب المتطهرین.

نمونه ای از مردان خدا را برایت متذکر میشوم که عمری در شرارت و دزدی و غارت و حرام خواری و دزدی غوطه ور بود اما شد آنچه که شد.

((فضيل بن عياض ، يكي از دزدان معروف بود. كاروانها را مورد دستبرد قرار مي داد و با نهايت زبردستي ، اموال مردم را به غارت مي برد. كاروان هايي كه از منتطقه ي سرخس مي گذشتند ، تمام مراقبتهاي لازم را به كار مر بردند كه به چنگ فضيل گرفتار نشوند.

اين راهزن خطرناك ، به دام عشق دختري افتاد و تصميم گرفت شبانه خود را به خانه ي معشوقه ي خود برساند و از وصل او كامياب شود. نيمه شب ، از ديوار خانه ي دختر بالا رفت ولي هنوز ، قدم به خانه ي او نگذاشته بود كه آهنگ دلنشيني از خانه ي مجاور شنيد. گوش فر داد ، مردي قرآن

مي خواند و به اين آيه ي شريفه رسيده بود :

اَلَمْ يَأن للَّذينَ ءامَنوُا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللهِ ***سوره حديد ، آيه 16

يعني : آيا هنوز وقت آن نرسيده كه دلهاي مردم با ايمان با ياد خدا خاضع و خاشع شود ؟.

شنيدن اين آيه ، چنان تحولي در درون فضيل به وجود آورد كه بي اختيار گفت :

خداوندا ! وقت آن رسيده است ؛ و فوراً از ديوار پايين آمد و از گناهي كه در نظر داشت چشم پوشيد.

همين تذكر سبب شد كه فضيل از تمام آلودگي ها ، خود را نجات دهد و دست از دزدي و گناه بشويد . در همان شب كه اين دگرگوني در درون فضيل پديد آمده و او را سرگردان و منقلب ساخته بود ، گذرش به كاروانسرايي افتاد كه كارواني در آن فرود آمده و بار انداخته بود.

فضيل در گوشه اي خزيد و سر به گريبان ، بر گذشته ي پرگناه خود افسوس مي خورد. در آن حال شنيد كه كاروانيان درباره ي ساعت حركت سخن مي گويند.

يكي از كاروانيان مي گفت : رفقا ! امشب حركت نكنيد و بگذاريد هوا روشن شود ، زيرا به قرار اطلاع ، فضيل بر سر راه است و خطر او قافله را تهديد مي كند .

سخن اضطراب آميز كاروانيان ، آتشي در دل فضيل برافروخت و از اينكه جنايات او ، اين چنين مردم را مضطرب و پريشان ساخته به شدت متأثر شد و بي اختيار از جا برخاست و گفت :

مردم بدانيد من فضيل بن عياضم و آسوده خاطر باشيد كه ديگر فضيل دزدي نمي كند و سر راه را بر كاروانيان نمي بندد. او به درگاه خدا بازگشته و از گناه خود توبه كرده است. ))

پس چشم و گوش و زبان و جان آلوده قابل تظهیر است و قابل این است که از عالم غیب با خبر شود. منتهی از تو حرکت و از خدا برکت.

شیخ العرفا آیت الله آخوند ملاحسینقلی همدانی درجزینی (ره)

 

 

 خودشان می فرمودند : " در کنار مرقد شریف امام علی علیه السلام ، در گوشه ای نشسته بودم. کبوتری بر زمین نشست و تکه نانی بسیار خشکیده را به منقار گرفت و هر چه به آن نوک زد، خرد نشد. کبوتر به پرواز درآمد و رفت. پس از مدتی، بازگشت و به سراغ نان رفت و چند نوک به آن زد، ولی شکسته نشد. باز پرواز کرد و بعد از مدتی برگشت، بعد از چند مرتبه، رفت و برگشت تا 22 مرتبه .  سرانجام آن نان را با منقارش خرد کرد و خورد. ملهم شدن که فقط استقامت است که مرا به هدف می رساند . او 22 سال زحمت کشیده بود ولی چیزی ندیده بود ... "

 حضرت آیت الله عارف کامل مکمل - استاد العارفین -  انسان العین و العین الانسان- نادره دهر-  آیت عظمای حق – سر سلسله عرفای متاخر – توحیدی کبیر – نائب الامام (عج) – حجت خدا جناب مولی آخوند ملا حسینقلی شوندی همدانی (ره) را اصلاً نمی شود تعریف کرد . همین جمله کافی است که جناب حاج ملا هادی سبزواری(ره) و جناب آیت الحق سید علی شوشتری(ره) آمدند تا حضرت آخوند (ره) ظهور فرماید . ظهوری که سالها بود زمین و زمان به خود ندیده بود . ظهوری جهت ظهور قطب عالم امکان – ارباب زمین و زمان و مکان ولی الله الاکبر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) .

جناب آخوند(ره) در سال 1293 قمری از نسل جابر بن عبدالله انصاری (ره) صحابی رسول خدا (ص) از  یک چوپان بنام رمضانعلی در روستای شوند همدان بدنیا آمد . آنها بچه دار نمی شدند و نذر سیدالشهدا(ع) کردند . به جهت عشق والدینش به حضرت اباعبدالله الحسین(ع) نامش را حسینقلی گذاشتند . "قلی" به زبان آذری یعنی "غلام" . مرحوم آخوند(ره) " غلام حسین(ع) " بودند . نام برادرش کریم قلی و نام خواهرش سکینه بود . از همدان عازم مدرسه مروی طهران و از آنجا جهت تلمذ خدمت مرحوم حاجی(ره) عازم سبزوار و مدتی همدان و بعد نجف اشرف و محضر خاتم الفقهاء شیخ مرتضی انصاری(ره) شد . می بیند که چهارشنبه ها استادش به منزل آیت الله سیدعلی شوشتری(ره) که او هم در درس شیخ انصاری شرکت میکرد میرود و دوزانو خدمتش مینشیند . او هم یک روز وارد جلسه می شود و اجازه حضور می گیرد . حضرت سید(ره) نگاهی می اندازند و میفرمایند : تو هم بیا ... . 

 مرحوم آخوند همدانی(ره) وقتی بیمار شده بود حضرت سید(ره) بهترین طبیب موجود را می خواهد و می فرمایند : او را معالجه کن حتی اگر صد تومان بشود . صد تومان آنوقت شاید یک میلیارد الان باشد ! آخر آخوند همدانی(ره) قرار است سرسلسله قبیله ی عرفان باشد . او خیلی مهم است . سیصد نابغه در عرفان تربیت می کند که هرکدام ستاره ای در کهکشان طریق الی الله می شوند . علامه حسن زاد ه آملی از قول علامه طباطبائی این مطلب را  نقل کرده اند که: مرحوم آیت الله سید علی قاضی فرمودند: من که به نجف تشرف حاصل کردم روزی در معبری آخوندی را دیدم شبیه آدمی که اختلال حواس دارد و مشاعر او درست کار نمی کند، راه می رود. از یکی پرسیدم که این آقا اختلال فکر و حواس دارد؟گفت: نه، الأن از جلسه درس اخلاق آخوند ملاحسینقلی همدانی به در آمده و هر وقت  آخوند صحبت می فرماید در حُضار اثری می گذارد که بدین صورت از کثرت تأثیر کلام و تصرف روحی آن جناب، از محضر او بیرون می آیند . جذبات توحیدی او با آدمها چه می کرد ای خدا ؟!  بعد از شیخ انصاری(ره) بجای او نشست . اما نامه ای از استاد به او رسید که : اسباب مرجعیت بگذار که تو وظیفه مهمتری داری . زعامت را رها کرد و به تربیت سالکان راه پرداخت . در همین حین حضرت سید(ره) به اعلی علیین پیوست . تالیفاتی از ایشان هست که مثلاً تقریرات سید(ره) او در کتابخانه شوشتری نجف است و بعضی نامه هایش را در کتاب تذکره المتقین آورده اند .  حضرت آخوند ملاحسینقلی همدانی(ره) در 28 شعبان 1311 قمری در 72 سالگی از دنیای فانی به عالم بقاء رحلت فرمودند و در سمت چپ باب الزینب(س) حرم ارباب (ع) حجره چهارم مدفون شدند . او مردی بود که با یک جمله آدم می ساخت .  جملاتی از او : كثرت اشتغال به مباهات ،شوخي بسيار كردن ، لغو گفتن و گوش به اراجيف دادن قلب را مي ميراند / اگر بي مراقبه مشغول به ذكر و فكر بشود بي فايده خواهد بود ، اگر چه حال هم بياورد ، چرا كه آن حال دوام پيدا نخواهد كرد /

بدون هيچ توجهي از كنار او گذشت. اين بي‌توجهي آخوند(ره) بر عبدالفرّار سخت گران آمد. از جاي خود حركت كرد تا اين شيخ پير را تنبيه كند. دويد و راه را بر او سد كرد و با لحني بي‌ادبانه گفت: هي! آشيخ! چرا به من سلام نكردي؟! عارف همداني ايستاد و گفت: مگر تو كيستي كه من بايد حتماً به تو سلام مي‌كردم؟ گفت: من عبدفرّارم. آخوند ملاحسينقلي به او گفت: عبد الفرّار ! افررتَ من اللهِ ام من رسولهِ؟ تو از خدا فرار كرده‌اي يا از رسول خدا؟ و سپس راهش را گرفت و رفت . . . فردا صبح، آخوند ملا حسينقلي همداني درس را تمام كرده، رو به شاگردان نمود و گفت: ‌امروز يكي از بندگان خدا فوت كرده هر كس مايل باشد به تشييع جنازة او برويم. عده‌اي از شاگردان آخوند به همراه ايشان براي تشييع حركت كردند. ولي باتعجب ديدند آخوند به خانه عبدالفرار رفت. آري او از دنيا رفته بود. عجبا! اين همان ياغي معروف است كه آخوند از او به عنوان بندة خدا ياد كرد و در تشييع جنازه او حاضر شد؟! به هر حال تشييع جنازة تمام شد. يكي از شاگردان آخوند به نزد همسر عبد رفته و از او سؤال كرد: چطور شد كه او فوت كرد؟ همسرش گفت: نمي‌دانم چه مي‌شد؟ او هر شب ديروقت با حال غيرعادي و از خود بي‌خود منزل مي‌آمد، ولي ديشب حدود يك ساعت بعد از اذان مغرب و عشا به منزل آمد و در فكر فرو رفته بود و تا صبح نخوابيد و در حياط قدم مي‌زند و با خود تكرار مي‌كرد: عبد فرار تو از خدا فرار كرده‌اي يا از رسول خدا؟! و سحر نيز جان سپرد. عده‌اي از شاگردان آخوند فهميدند اين جمله را آخوند ملاحسينقلي همداني به او گفته است. چون از او سؤال كردند، ايشان فرمودند: «من مي‌خواستم او را آدم كنم و اين كار را نيز كردم، ولي نتوانستم او را در اين دنيا نگه دارم .  راستی! ما ها که فامیلی مان " فرار" نیست از که فرار می کنیم ؟ علامه طهراني از نوة آخوند نقل مي‌كند: «در يكي از سفرهاي زيارتي كه آخوند با اصحابشان پياده به كربلا مشرف مي‌شدند، در راه، راهزنان بياباني اموال ايشان را غارت كرده و هر چه دارند، مي‌ربايند. سپس كه عارف همداني را مي‌شناسند، به حضورشان آمده و هر چه ربوده بودند، تقديم كرده و معذرت مي‌خواهند. آخوند ملا حسينقلي فقط كتابهاي وقفي را كه ربوده بودند، پس مي‌گيرد و بقية كتب و اموال را نمي‌گيرد و مي‌فرمايد: به مجرّد سرقت، من ايشان را حلال كردم؛ چو راضي نشدم به واسطة من خداوند كسي را در آتش دوزخ بسوزاند و نمي‌خواهم به خاطر من لقمة حرام از گلوي كسي پائين برود و موعظه در او بي‌اثر باشد . 

حضرت آخوند (ره) بعد از زیارت مولای مومنین(ع) همیشه عبا را بر سر می کشید . او نمی خواست رفقایش را بواسطه افعالش به دیده برزخیه ببیند .  آخوند ملا حسینقلی همدانی(ره) مربی نفوس بود و نفوس مستعده را جذب می کرد . آری در مقام نبوت دعوت همگانی هست اما در مقام ولایت نیست . یعنی فقط نفوس پاک و مستعده و قابل هستند که دریافته می شوند !!!

آيت الله نجابت شيرازي (ره) میفرمود : حاج شیخ علی قمی ـ که رضوان خدا بر او باد ـ در مقدس بودن، نمرة یک بود و همه در تقدس او متفق الکلمه بودند. آقا شیخ مجتبی لنکرانی یک زمانی برای بنده نقل کرد که شیخ علی قمی با پدر من همدرس بود. آن دو از خوش‌پوشهای حوزة نجف محسوب می‌شدند. یعنی بهترین لباسها را اینها می‌پوشیدند. چون درسشان هم خیلی خوب بود، در حوزة نجف مشارالیه بودند که درس را خوب می‌فهمند. به هیچ کس هم اعتنایی نمی‌کردند. یک روز آخوند ملا حسینقلی ـ رضوان الله تعالی علیه ـ در صحن نشسته بود. در این اثنا، آقا شیخ علی قمی از در قبله وارد حرم می‌شود. چشم مبارک آخوند ملا حسینقلی به او می‌افتد، شیخ علی به سر می‌دود تا می‌آید پهلوی آقا. آخوند ملاحسینقلی یک دقیقه در گوش او صحبت می‌کند. چه گفت؟ خدا می‌داند: دیگران هم نفهمیدند. شیخ علی قمی عقب عقب بر می‌گردد می‌رود. با فاصلة اندکی، تمام لباسهایش را عوض می‌کند، توی درس هم قفل می‌زند به دهنش، یعنی این لذت سخن گفتن در درس از سرش پریده بود، لذت لباسهای پاک و پاکیزه و گران قیمت از سرش پریده بود، تا آخر عمرش که او را می‌دیدیم، تمام لباسهایش کرباس بود.

می گویند : آخوند ملا حسینقلی همدانی در یکی از سفرهای خود، با جمعی از شاگردان به عتبات عالیات می‌رفت. در بین راه، به قهوه خانه‌ای رسیدند که جمعی از اهل هوی و هوس در آن جا می‌‌خواندند و پایکوبی می‌کردند. آخوند به شاگردانش فرمود:  یکی برود و آنان را نهی از منکر کند. بعضی از شاگردان گفتند: اینها به نهی از منکر توجه نخواهند کرد. فرمود: من خودم می‌روم. وقتی که نزدیک شد، به رئیسشان گفت: اجازه می‌فرمایید من هم بخوانم، شما بنوازید؟ رئیس گفت: مگر شما بلدی بخوانی؟ فرمود: بلی. گفت: بخوان. آخوند شروع به خواندن اشعار ناقوسیة حضرت امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ کرد:
لا اله الا الله حقاً حقاً صدقاً صدقا / ان الدنیا قد غرّتنا و اشتغلتنا و استهوتنا / یابن الدنیا مهلاً مهلاً یابن الدنیا دقّاً دقّاً / یابن الدنیا جمعاً جمعاً تفنی الدّنیا قرناً قرناً / ما من یوم یمضی عنّا الّا اوهی رکناً منّا / ضیّعنا داراً تبقی و استوطنّا داراً تفنی / لسنا ندری ما فرّطنا فیها الّا لو قد متنا
معبودی به حق و شایستة پرستش جز خدا نیست. این را به حق و راستی می‌گویم: به راستی که دنیا ما را فریفت و ما را به خود سرگرم نمود و ما را سرگشته و مدهوش گردانید. ای فرزند دنیا! آرام باش! آرام! ای فرزند دنیا (در کار خود) دقیق شو! دقیق! ای فرزند دنیا (کردار نیک) گرد آوری کن! گرد آوردنی! دنیا سپری می‌شود، قرن به قرن هیچ روزی از عمر ما نمی‌گذرد، جز این که پایه و رکنی از ما را سست می‌گرداند. ما سرای باقی را ضایع نمودیم و سرای فانی را وطن و جایگاه خویش ساختیم. ما آنچه را که در آن کوتاهی نموده‌ایم، نمی‌دانیم؛ مگر روزی که مرگ به سراغ ما بیاید.»
آن جمع سرمست از لذت‌های زودگذر دنیوی، وقتی این اشعار را از زبان کیمیا اثر آن عارف هدایتگر شنیدند. به گریه در آمده و به دست ایشان توبه کردند. یکی از شاگردان می‌گوید: وقتی که ما از آن جا دور می‌شدیم، هنوز صدای گریه آنها به گوش می‌رسید.

 آيت الله حسن زاده آملي مي‌فرمايد:«حضرت آيت الله ملا حسينقلي همداني بعد از 22 سال مجاهده با نفس و صبر و بردباري، نتيجه گرفت و آنها كه دير نتيجه مي‌گيرند، پخته‌تر مي‌شوند. بايد صابر بود و يكي از كمالات آخوند، صابر بودن اوست.»

جملاتی از حضرت آخوند (ره) : گناهان کبیره را یاد بگیر و آن ها را ترک نما. پیرامون غیبت و دروغ و اذیت مگرد. البته و البته از غذای حرام فرار کن و غیر از غذای حلال، مخور. غذا را به قدر حاجت بخور. از یاد مرگ غافل مشو... .در محضر الهی، با ادب باش و احترام محضر شریف او را مراعات کن. همیشه متوجه بزرگی خداوند و حقارت و کوچکی خود، بی نیازی او و حاجتمندی خود باش .

مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی که خود، شاگرد آخوند بود، می فرماید: «او حکیمی عارف، معلمی نیکوکار و طبیب کاملی بود که به سان او ندیدم».

مرحوم ملا حسینقلی همدانی، در قسمتی از مناجات خود با حضرت دوست چنین نجوا می کند: خداوندا، تو می دانی چه گناهانی کرده ام و چقدر بر نفس خود بی اعتدالی روا داشته ام. خدایا، بر من خشم مگیر که طاقت خشمت را ندارم و از من در رنجش مباش که تحمل رنجیدگی تو را ندارم. خدایا، آیا مادرم برای آتش دوزخ، مرا پرورش داد؟ پس ای کاش مرا نمی پرورید. یا برای بدبختی مرا زایید؟ پس ای کاش مرا نزاییده بود. خدایا نمی دانم حال ما در پیشگاه تو چگونه است و چه مناسبتی بین گوشت و استخوان با آن آتش است؟ و کیست که طاقت آن زنجیرها و غل ها و عقرب ها و مارهایی که مانند کوه اند را داشته باشد و کدام جسم برای نوشیدن زقّوم تلخ، سرپا می ایستد؟ و کیست که در این گرفتاری ها و محنت ها به فریاد ما برسد؟». او برای رسیدن میرزا جواد ملکی(ره) که بعد از گذشت دو سال حتی اسمش را هم نمی دانست ! دستورات نفس کشی و دوری از اعیان زادگی می داد . 

از جملات آخوند اینهاست : «...تمام سفارشات این بینوا به تو، اهتمامِ در ترک معصیت است. اگر این خدمت را انجام دادى، آخر الامر تو را به جاهای بلند خواهد رسانید. البته در اجتناب از معصیت کوتاهی مکن و اگر خدای ناخواسته، معصیت کردى، زودتر توبه نما و دو رکعت نماز به جا آور و بعد از نماز، هفتاد مرتبه استغفار کن و سر به سجده بگذار و در سجده از حضرت پروردگار عفو بخواه. امیدوارم عفو بفرماید. معاصی کبیره در بعضی رساله‌های عملی ثبت شده، یاد بگیر و ترک بنما و زنهار پیرامون غیبت و دروغ و اذیت مگرد...»  میرزا جواد آقا ملکی در این مورد می‌فرماید:«استادمان ـ ملا حسینقلی همدانی ـ به ما توصیه می‌فرمود که وقتی در مسائل علمی متحیر شدید و برایتان مشکلی پیش آمد، به خداوند ملتجی شده و به پیشگاه حضرتش تضرع نمایید و این برای ما به تجربه ثابت شده است.»میرزا جواد(ره) در توضیح این مطلب می‌گوید:«سرّ این که تهجد و دعا، از اسباب تحصیل علم است، بدین علت می‌باشد؛ همان طور که در روایات بسیاری تصریح شده علم به کثرت تعلم نیست، بلکه نوری است که خداوند تعالی در قلب هر آن کس که بخواهد می‌افکند و تهجد نیز قلب را نورانی می‌گرداند و نور را در قلب مؤمن ثابت می‌نماید.» حکیم همدانی در جلوگیری از انحرافات نقشی به سزا داشت. او با کسانی که به عنوان عرفان و سیر و سلوک، ‌صوفیگری می‌کردند و از جاده مستقیم شریعت منحرف می‌شدند، شدیداً مقابله می‌کرد؛ زیرا معتقد بود که کوچک‌ترین لغزش و انحراف از صراط مستقیم شرع، دوری از حضرت حق را به دنبال خواهد داشت. او در این زمینه می‌فرمود:«بجز التزام به شرع شریف در تمام حرکات، سکنات، تکلمات، لحظات و غیرها راهی به قرب حضرت ملک الموت جلّ جلاله نیست و به خرافات ذوقیه (اگر چه ذوق در غیر این مقام خوبست) آن طور که عادت جهّال صوفیه (خذَلهم الله جلّ جلاله) می‌باشد، راه رفتن چیزی جز دوری از حضرتش را در برندارد؛ حتی شخصی هر گاه ملتزم به نزدن شارب و نخوردن گوشت بوده باشد، اگر ایمان به عصمت ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ آورده اشد، باید بفهمد که از حضرت احدیت دور خواهد شد.»

ایشان در یکی از نامه‌های خود، دستورالعملی بدین مضمون برای مرحوم سیّدعلی آقا ایروانی فرستاد: «از چهار چیز دوری نمایید: زیاده گویی، زیاده خوری، زیاده خوابی، زیاده با مردم بودن و بر شماست که همه این موارد را نیز به یاد خداوندی که داننده شب ها و روزهاست، تبدیل نمایید».

آیت الله سید عبدالحسین لاری از خواص شاگردان آن جناب در وصف حالات ایشان فرمودند:از جناب آخوند ملاحسینقلی همدانی شنیدم که می فرمودند:بعضی اشخاص در نجف هستند که فیوضاتی که هر روز از بقعه نورانی حضرت امیر علیه السلام متصاعد می شود و به اموات وادی السلام افاضه می شود با چشم ظاهری مشاهده می کنند، مانند خطوط نور که متصل به قبورایشان است.ما می دانستیم که آن شخص خود ایشان ا ست اما به ملاحظاتی بروز نمی دادند و این گونه کرامات و مکاشفات مکرر از آن بزرگوار مشاهده شده است. تواضع در قبال دیگران(کوچک یا بزرگ) و گذشت و توجه به حرمت مردم هیچوقت توسط سالک عارف ضایع نمی شود .

آیت الله آقا سید علی عرب که حدود ۱۱ سال ملازم محضر آخوند ملا حسینقلی همدانی بود، در مورد حالات و کمالات استاد خویش می‌گوید:«روزی به قصد زیارت ابی عبدالله الحسین ـ علیه السلام ـ ، همراه آن بزرگوار وارد حرم مقدس شدیم. آخوند ملا حسینقلی همدانی مشغول نماز زیارت شد. به علت ازدحام جمعیت، بدن آخوند هنگام نماز مقداری تکان می‌خورد. آن جا آقا شیخی از اهل مازندران بود که آخوند را نمی‌شناخت،‌گفت:‌ این آقا چرا موقع نماز طمأنینة لازم را ندارد؟ من در پاسخ گفتم: ایشان پیرمرد است، نماز هم که نماز مستحب است. او قانع نشد و تصمیم داشت مطلب خود را به خود آقای آخوند متذکر شود. رفت خدمت آقا و عرض کرد: آقا! هنگام نماز، بدنتان طمأنینه لازم را نداشت! آخوند متوجه شد که او با زحمت حرف خود را بیان می‌کند، به او فرمود: «چرا تذکر خود را با مشکل بیان می‌کنی؟ شما باید به من بگویید: آخوند تو چند وقت است نجف هستی، هنوز متوجه نشده‌آی که در نماز باید طمأنینه را رعایت نمود. تذکر تو بجاست و نباید چیزی مانع آن شود.» ایشان در خاطرة دیگری، در مورد تواضع آن عارف فرزانه می‌گوید:«وقتی در خدمت آقای اخوند وارد مسجد سهله شدیم، افرادی زیادی از اصحاب آن بزرگوار تشریف داشتند. در زاویه‌ مسجد وقتی متوجه شدند آیت اله حاج آقا رضا همدانی مشغول نماز مغرب هستند، آقای آخوند متواضعانه به همراهان فرمود: به ایشان اقتدا کنیم و نماز را با ایشان بخوانیم.»

مرحوم آخوند ملاعلی معصومی همدانی(ره) فرمودند:مرحوم آخوند ملا حسینقلی همدانی رسم و عادتش این بود که بعد از بحث و درس آقایان طلاب، یک فنجان قهوه میل می کردند. یک روز که برای تدریس تشریف آورده بودند فرمودند: امروز بعد از مباحثه، مجلس ترحیمی هست که باید برویم. قهوه در آنجا صرف می شود.آقایان برای درست کردن قهوه زحمت نکشند.مباحثه تمام شده بود. آن عالم ربانی با جمعی از طلاب برای شرکت در مجلس ترحیم حرکت کردند. وقتی که ایشان وارد شدند برایشان قهوه آوردند. معظم له اشاره کردند که قهوه را ببرند.شاگردان ایشان – که مراقب اعمال استاد بودند- اطلاع داشتند که ملاحسینقلی خودشان فرموده بودند درمجلس ترحیم، قهوه صرف می شود، در صدد بر می آیند تا موضوع را بررسی نمایند.اول از صاحب مجلس سوال می کنند پولی را که خرج این مجلس صرف کرده است خمسش را داده یا نه.معلوم می شود از طرف پول ایرادی نبوده است. بعداً روشن می شود کسی که متصدی درست کردن قهوه بوده، در هنگام درست کردن قهوه یک قطره خون از دماغش میان قهوه افتاده است و برای این که مبادا صاحب مجلس به او بگوید به ما ضرر زدی به صاحبخانه اطلاع نداده است.

شیخ محمد بهاری فرموده است:روزی در صفه حجره برای پخش ناهار برنج پاک می کردم. در بین، متذکر و حدانیت باریتعالی شدم، ناگهان استاد برای من وحدت عددی را توضیح داد.برخاستم و از استاد پرسیدم که چگونه بر اسرار من آگاه شدید، فرمود خداوند قلب مؤمن را آیینه جهان نمام قرار داده. اکنون نیاز تو در قلب من منعکس شد. .

اصل و شعار طریقه اخوند ملاحسینقلی(ره) بر " معرفت نفس" است . البته خود معرفت نفس نیاز به تعریف دارد که  از لوازم آن نفی خواطر است . حتی کملین هم محتاج نفی خواطرند . در رساله سید بحرالعلوم(ره) دستوراتی در این زمینه هست که باید زیر نظر استاد باشد . نفی خواطر و توجه تام و تمام به ذات حق منجر به این میشود که حجب از دیدگان سالک برداشته شده و جمال جمیل حق را مشاهده می نماید و تجلیات ذاتی او را احاطه می نماید و خود سالک شعاعی می شود از آن نور باهر . در این راه مجاهده می طلبد و همت و استقامت و صبر . نگاهی به شاگردان آخوند بیندازیم می بینیم هرکس از قیود رهاتر شد مقرب تر شد .  و در این راه مشاهدات و مکاشفات و ... به قول مرحوم امام(ره) حیض العارفین هستند . آیت الله شبیری زنجانی می فرمود : از آخوند (ره) پرسیدند : شما خدمت امام عصر(س) مشرف شدید ؟ جواب دادند نه ! اما روزی ملهم شدم که ایشان در سهله و در حجره حضرت سید شوشتری(ره) هستند . رفتم مسجد. نزدیک حجره سید فرمودند:همانجا بایست . صدای صحبت دو نفر را می شنیدم . پس سید(ره) اجازه ورود دادند و دیدم تنهاست اما به ما وعده ها دادند !!! . یعنی صرف تشرفات در حیطه عرفان عملی و توحیدی خیلی حائز اهمیت نیست . در جایی که توحید هست همه چیز هست .

میرزا جواد (ره) : حضرت آخوند (ره) سجده طولانی درشب را که همراه ذکر " ....." باشد  را در قلب کارسازتر می دانستند . میرزا جواد(ره) می فرمود : طلبه ای از حضرت استاد(ره) عمل توبه را دستور گرفت . دو سه روز بعد دیدیم بدنش نصف شده و رنگش پریده . او مردانه عمل کرده بود . دیگری هم بود که مجلس توبه اش شش ساعت گریه و زاری بود . 

سید محمد سعید حبوبی (ره) می گفت : در قایق بودم . عربی به من تکیه داده بود و آب دهانش می رفت . چند بار خواستم کنار بکشم اما تحمل کردم . همان موقع بود که آخوند  در درسشان چند بار فرموده بودند : آفرین سید سعید ... استاد شاگرد را در تمام زمانها و مکانها تحت نظر دارد . ولایت استاد است که شاگرد را نگه می دارد . داستان نشان دادن تجرد واقعی به مرحوم میرزا جواد آقا (ره) نشان دهنده این است که مجرد شدن از همه کثرات تنها راه اتصال به غیب الغیوب عالم معناست . 

از شیخ علی زاهد (ره) پرسیدند : آخوند(ره) در حرم مولا علی(ع) در گوش شما چه گفت : فرمودند : اشاره کرد به حرم مولا(ع) و فرمودند : این یک علی تو هم یک علی ! و از ایشان سئوال کردند که آخوند شاگردان خود را به چه چیز تربیت می کردند : فرمود : ذکر موت . آری ذکر موت است که سالک را به فناء می رساند .

آخوند (ره) شاگردی از بهلولهای عرب داشت . وقتی ذکر " ..."  را به او می دهند عرب در یک مجلس 1200 مرتبه می گوید طوریکه " یشغله ذکرالله عن تدبیرنفسه" . آخوند(ره) عرب را به منزل خودش می آورد و برایش غذا می پزد و خودش به او میدهد و می فرماید : همه فکرمیکنند تو مرید من هستی اما من ارادتمند شما هستم .

علامه طباطبایی(ره) میفرمود : به مرحوم شربیانی(ره) که مرجع بود نوشتند که آخوند همدانی روش صوفیانه پیشه کرده و ... . مرحوم شربیانی(ره) زیر نامه نوشتند : کاش خداوند مرا مثل آخوند صوفی قرار بدهد .

آیت الله سید حسن صدر (ره) از شاگردان آخوند(ره) می فرمود : او نماز را با جمعی از مومنان خاصی به پا می داشت که خود به تربیت آنها همت گماشته و از ظلمات جهل بسوی نور معرفت سوق داده و با ریاضیات شرعی و مجاهدات عملی از هر پلیدی پاک ساخته بود . درست است . شاگردانی مثل سید احمد کربلایی . شیخ محمد بهاری . میرزا جواد ملکی . سید سعید حبوبی .

راستی معرفت نفس را همینجا از زبان میرزا جواد ملکی تبریزی(ره) بگویم که می فرمود : خدا را گواه می گیرم که بعضی را می شناسم که در خواب حقیقت نفسش بر او ظاهر گشته و دیده است که عوالم جملگی متلاشی شده و بجای آنها روح و نفس خود را مشاهده نموده و نفس خود را با حقیقت ملک الموت متحد دیده و در همین حال از خواب بیدار شده و پس از بیداری مشاهده نموده که روحش بدنش را به سمت خود می کشد و او از این امر وحشت نموده و با صدای بلند همسرش را صدا نموده که : فلانی!فلانی! تااین که این حال ازاوبرطرف شده است و این حال همان معرفت نفس است که چنانکه دراخبارآمده راه شناخت خداست .

آخوند همدانی(ره) باانکه مربی سلوک بود اما از الزامات اجتماعی جدا نبود . مرحوم بهاری(ره): استاد ما می فرمود : خیلی کار از اتحاد قلوب ساخته گردد که از متفرد برنمی آید . او اهتمامی تام دراین مطلب داشت . بهمین خاطر سید جمال اسدآبادی و سیدعبدالحسین لاری که ازمجاهدین بودنددرجرگه تلامذه اودرآمدند . ویژگی بزرگ آخوند " سرعت تاثیر او درنفوس" بود . همینطور اعتدال و اصل تداوم . او در تعریف مراقبه میفرماید : مراقبه یعنی غافل از حضور حضرت حق-جل شانه-نباشدواین همان قله بزرگ وبالابرنده بسوی مقام مقربین است وکسی که خواستارمحبت ومعرفت است بایدبه این ریسمان محکم چنگ بزند . ایشان به مبتدی ها می فرمودند : در مرگ فکر کن تا آن وقتی که از حالش می فهمیدند که از مداومت این مراتب گیج شده . فی الجمله استعدادی پیدا کرده آنوقت به عالم خیال ملتفت می کردند تاآنکه به خودملتفت می شد . البته این دستورات برای مبتدیها هم مبهم و سنگین است بهمین خاطر این افکار باید تحت اشراف استاد وارد به عوالم نفس انجام شود . نفی خواطر هم که عرض شد بهمین منوال است .

علامه طباطبایی می فرمود : اکثر کسانی که موفق به نفی خواطر شدند و سلطان معرفت بر آنها طلوع کرد یا در حال تلاوت قرآن کریم بودند یا از راه توسل به حضرت اباعبدالله الحسین(ع) . یکی از بزرگان حضرت آخوند(ره) رادر خواب دیدند و پرسیدند : آیا مرحوم قاضی(ره) انسان کامل است؟ایشان جواب دادند : آنکه مدنظر داری نیست . این مسئله رابه خودمرحوم قاضی(ره) گفتم وایشان در جلسه درس فرمودند : من لنگه کفش انسانهای کامل هم نمیشوم . ( فکرکنیددراین مطلب)

در راه سلوک باید ازخود گذشت . مرحوم آخوند(ره)به میرزاجواد(ره)در همان اوایل فرموده بودند : تو که آدم بشو نیستی ! می بینم وقتی می آیی نقطه خاصی را در نظرمیگیری و می روی بنشینی . مرحوم تبریزی(ره)میفرمود:ازآن به بعدپای من به صدرهیچ مجلسی نرسید . آخوند ملاحسینقلی(ره) میفرمود: هرکس یکسال شبها در سجده  "..." مرتبه ذکر "......" بگوید از عالم طبیعت خارج میشود . آری تحت ولایت استاد راه رفته اینها ممکن است .

خواندن جملات و نامه ها و دستورات حضرت آخوند همدانی(ره) برای آشنایی با هدف اصلی و عالیه سیروسلوک الزامی است . آیت الله سیدابوالقاسم لواسانی(ره)میفرمود:بدون اینکه به پدرم بگویم به سمت مسجدسهله جایی که حضرت آخوند(ره) بیتوته داشت رفتم . تا مرا در لنگه درب دیدند خشکم زد . تا ظهر به این حال بودم تا اینکه فرمودند : حالا بیاسفره بنداز . مگر انسان بدون اجازه پدرش به سهله می آید ؟این چه عبادتی است که پدر را نگران می کند ؟؟؟  باز ایشان می فرمود : همراه آخوند و رفقا به کاظمین و سامرا می رفتیم . پول سفر در کیسه ای همراه من بود و من خرج می کردم . وقتی رسیدیم دیدم چیزی کسر نشده . . بعد از رحلت آخوند(ره) آقا سید ابوالقاسم(ره) عیال آخوند(ره) را به حباله نکاح خود در می آورد .

آیت الله شیخ عباس قوچانی(ره)میفرمود: کنار صحن مولا امیرالمومنین(ع)مرد شروری بود . آخوند به او میگوید : آیا هنوز موقع توبه نشده؟ عرب نمیفهمدومیگوید کچه میگویی شیخنا؟ ایشان دوباره میفرمایند:آیاهنوز موقع توبه نرسیده است؟ یک مرتبه مرد صیحه ای میزند وسمت صحن علوی(ع)می دود . در ایوان مطهر دوباره صیحه ای می زند و می میرد . آری او محیی القلوب بود . آیت الله عاملی همسایه آخوند(ره) بود و همیشه می گفت از اینکه در درسهایش شرکت نمیکردم پشیمانم . او همسایه ملا حسینقلی همدانی(ره) بود اما ....

شناخت " استاد " در بیان جناب سید بحرالعلوم (ره) و علامه طهرانی (ره)

 

 

 با توجه به مهم بودن این مطلب  خوب است که رفقا با دقت مطالعه کنند . می توانید مطلب زیر را در کتاب رساله ی سیر و سلوک بحرالعلوم با مقدمه و شرح حضرت علامه طهرانی(ره) در فصل دوم / مطلب بیست و یکم مطالعه نمایید .

شيخ‌ و اوستاد

و اين‌ بر دو گونه‌ است‌: استاد خاصّ و استاد عامّ .

استاد خاصّ آنستكه‌ بخصوصه‌ منصوص‌ و مخصوص‌ به‌ اشاره‌ و هدايت‌ است‌ كه‌ نبيّ و خلفاي‌ خاصّۀ اوست‌ . و استاد آن‌ بود كه‌ به‌ خصوص‌ مأمور به‌ هدايت‌ نباشد ولكن‌ داخل‌ در عموم‌ فاسْئَلُوا أَهْلَ الذّكْرِ إِن‌ كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (سوره نحل‌ آيه‌ 43) باشد . و سالك‌ را در هيچ‌ حالي‌ چاره‌اي‌ نيست‌ از اوستاد خاصّ اگر چه‌ به‌ وطن‌ مقصود رسيده‌ باشد .چه‌ آداب‌ وطن‌ را نيز او مي‌آموزد و والي‌ آن‌ مملكت‌ نيز او است‌ .

و ضرورت‌ عامّ در حال‌ سلوك‌ است‌ ، بلكه‌ در اواخر سلوك‌ كه‌ حصول‌ تجلّيات‌ ذاتيّۀ و صفاتيّه‌ شد نيز همراهي‌ او در كار ؛ و آنچه‌ از ارباب‌ سلوك‌ در باب‌ آداب‌ و ارادت‌ خدمت‌ شيخ‌ ذكر كرده‌اند مراد استاد خاصّ است‌ اگر چه‌ در عامّ نيز واسطۀ قيام‌ او در هدايت‌ مقام‌ خاصّ به‌ حسب‌ تفاوت‌ مراتب‌ ملاحظۀ ادب‌ و ارادت‌ لازم‌ است‌ .

و آنچه‌ اكثر مي‌فهمند از توقّف‌ سلوك‌ بر شيخ‌ آنستكه‌ طلب‌ سلوك‌ بي‌راهنمائي‌ شيخ‌ و استاد و متابعت‌ او صورت‌ نبندد . و اين‌ اگر چه‌ چنين‌ است‌ ولكن‌ مرحلۀ ديگر نيز هست‌ از اين‌ بالاتر ، چه‌ مرافقت‌ استاد خاصّ در جميع‌ احوال‌ بر ترتيب‌ مظاهر ، چنانچه‌ رمزي‌ از آن‌ بيايد ، از اهمّ شرايط‌ و اعظم‌ لوازم‌ است‌ و مرافقت‌ استاد عامّ نيز سيّما از براي‌ مبتدي‌ أولي‌ و أنسب‌ .

و معرفت‌ استاد خاصّ در بدو امر به‌ طريقي‌ است‌ كه‌ در تحصيل‌ ايمان‌ اصغر گفت‌ و در آخر خود راشناساند .

 راه شناخت استاد عام

و اما استاد عامّ شناخته‌ نمي‌شود مگر به‌ مصاحبت‌ او در خلاء و ملا و معاشرت‌ باطنيّه‌ و ملاحظۀ تماميّت‌ ايمان‌ جوارح‌ و نفس‌ او . و زينهار به‌ ظهور خوارق‌ عادات‌ و بيان‌ دقائق‌ نكات‌ و اظهار خفاياي‌ آفاقيّه‌ و حباياي‌ انفسيّه‌ و تبدّل‌ بعضي‌ از حالات‌ خود ، به‌ متابعت‌ او فريفته‌ نبايد شد ، چه‌ إشراف‌ بر خواطر و اطّلاع‌ بر دقائق‌ و عبور بر ماء و نار و طيِّ زمين‌ و هوا و استحضار از آينده‌ از امثال‌ اينها در مرتبۀ مكاشفۀ روحيّه‌ حاصل‌ مي‌شود و از اين‌ مرحلۀ تا سرمنزل‌ مقصود راه‌ بي‌نهايت‌ است‌ .

و بسي‌ منازل‌ و مراحل‌ است‌ ، و بسي‌ راهروان‌ اين‌ مرحله‌ را طيّ كرده‌ و از آن‌ پس‌ ، از راه‌ افتاده‌ و به‌ وادي‌ دزدان‌ و ابالسه‌ داخل‌ گشته‌ ، و از اين‌ راه‌ بسي‌ كفّار را اقتدار بر بسياري‌ از امور حاصل‌ ، بلكه‌ از تجلّيات‌ صفاتيّه‌ نيز پي‌ به‌ وصول‌ صاحبش‌ به‌ منزل‌ نتوان‌ برد . و آنچه‌ مخصوص‌ واصلين‌ است‌ تجلّيات‌ ذاتيّه‌ است‌ و آن‌ نيز قسم‌ ربّانيّه‌اش‌ ، نه‌ روحانيّه‌ .

و از براي‌ معرفت‌ استاد و شيخ‌ طريقۀ ديگر است‌ كه‌ به‌ آن‌ اشاره‌ مي‌شود ، انشاء الله‌ .

 علامه طهرانی (ره) در پاورقی این صفحات چنین آورده اند که :

اولياء خدا و افرادي كه به مقام كمال انساني رسيده اند در هر زمان ممكن است متعدد باشند و هريك از آنان قابل دستگيري و هدايت و ارشاد سالكين ، ليكن امام و خليفه ي رسول خدا كه داراي ولايت كبري و حافظ شريعت و طريقت و مهيمن بر جميع عوالم و محيط بر جزئيات و كليات است ، در هر زمان بيش از يكي نيست ، و تمام اولياء در تحت لواي اويند و در تحت شريعت و طريقت او ، و براي سالك ضروري است كه پيوسته متوجه او باشد و اين همان معناي مرافقتي است كه مصنّف فرموده است زيرا كه موافقت از رفاقت و رفيق مشتق است و مسلماً مرافقت بدني شرط نيست ، بلكه مرافقت روحي لازم است و اين مبتني است بر آنكه همانطور كه روح وليّ بر سالك سيطره دارد ، سالك نيز پيوسته متوجه او بوده تا مرافقت صادق شود . و عمده ي سير و حركت سالك به واسطه ي اين مرافقت با امام صورت مي گيرد ، كه مصنف (ره) از او تعبير به استاد خاص فرموده است و در زمان غيبت كبري منحصراً اختصاص دارد به وجود حضرت امام زمان حجة الله البالغة محمد بن الحسن العسكري عجل الله تعالي فرجه .

و اما سائر اولياء كه دستگيري مي كنند ، اولاً به تبعيت از اوستاد خاص است و اما در زمان تمكن ، دستگيري آنان ضروري نيست گرچه آن نيز ممكن است و اشكالي ندارد .

و مرافقت سالك با اوستاد عام نيز لازم است ، زيرا كه نفحات رحمانيّه از جانب رب العزّة توسط حجاب اقرب كه همان استاد خاص است به توسط قلب استاد عام به سالك مي رسد .

بنابراين سالك نبايد از افاضات قلبيّه استاد عام غافل بماند كه از استفاضه ي معنويات او محروم خواهد ماند .

اما اوليائي كه بدون توسط امام و استاد خاص به مقامي رسيده اند چون در طريق از شريعت امام تبعيت نكرده اند لذا در صورت فرض قصور و عدم انكار و جحود از مستضعفين بوده و آيه ي " و امرهم الي الله " شامل حال آنان خواهد بود . در اين حال اگر عنايت الهيه دستگير آنان شود و مقام ولايت حقه ي امام از باطن بر آنها طلوع كند بدون شك مستبصر شده و در تحت لواي او تشريعاً نيز درخواهند آمد گرچه به جهت عدم امكان اظهار و فقدان مساعدت محيط ، ناچار از تقيّه و توريه باشند ، و اگر از باطن بر ولايت امام واقف نگردند در همان جا متوقف شده و وصول به مقام معرفت الهّيه براي آنان مسدود مي گردد گرچه به ظاهر ادعاي وصول و معرفت كنند .

و در صورت جحود و انكار ، طي طريق و وصول به مقام كمال براي آنان ممتنع است زيرا كه راه بر اساس خلوص است و با جحود و انكار منافي است .

 

تغییر حال روحی

 

 

احساس میکنم درطول ماه مدام حال روحی ام متغیر است شاید تحت تاثیر افلاک و آب وهوا و غذاها و... ولی میگویند عارف تحت تاثیر هیچ قرار نمیگیرد و ثابت قدم است کی وچگونه میشود به آن منزل امن وسکنی رسید؟

 

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

 وَقَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَارًا(نوح/14)

انسان موجودی است دارای اطوار و حالات گوناگون. گاهی شاد و است و گاهی ناشاد. گاهی در بسط و گاهی در قبض. گاهی خندان و گاهی گریان. این حالات گوناگون طبیعت انسانی است. حضرت علامه حسن زاده آملی شعر بسیار زیبایی در این رابطه دارند :

من چرا بى خبر از خویشتنم
من کیم تا که بگویم که منم
من بدینجا ز چه رو آمده ام
کیست تا کو بنماید وطنم

آخر الامر کجا خواهم شد
چیست مرگ من و قبر و کفنم
باز از خویشتن اندر عجبم
چیست این الفت جانم به تنم
گاه بینم که در این دار وجود
با همه همدمم و همسخنم
گاه انسانم و گه حیوانم
گاه افرشته و گه اهرمنم
گاه افسرده چو بوتیمارم
گاه چون طوطى شکر شکنم
گاه چون با قلم اندر گنگى
گاه سحبان فصیح زمنم
گاه صد بار فروتر ز خزف
گاه پیرایه در عدنم
گاه در چینم و در ماچینم
گاه در ملک ختا و ختنم

گاه بنشسته سر کوه بلند
گاه در دامن دشت و دمنم
گاه چون جغدک ویرانه نشین
گاه چون بلبل مست چمنم
گاه در نکبت خود غوطه ورم
گاه بینم حسن اندر حسنم

افلاک و کواکب روی حالات ما موثرند. غذا ها و خوردنیها موثرند. آب و هوا موثر است. دوست و رفیق موثر است. فکر و خیالات ما موثرند. حتی حالات و گرفتاری ها و شادی های دوست و رفیقان ما موثر است. هزاران عامل در احوالات ما دخالت دارند. اما این طبیعت است و برای همه کم و زیاد وجود دارد.

شما کاری به این حالات نداشته باشید در ابتدا. با همت زیاد و استقامت به برنامه های علمی و عملی خویش ادامه دهید. به جایی میرسید که به جای ابن الزمان بودن اب الزمان میشوید و دیگر از این گرفتاری ها رها میشوید. ان زمان کی می اید بسته به سعی و تلاش من و شما دارد. از شما حرکت از خدا برکت. این حالات برای همه عرفا در ابتدا و اواسط سلوک پیش می آید. پس نگران نباشید. بدانید که این حالات اگر نباشد شما رشد نخواهید کرد

بسم الله الرحمن الرحيم

   اَللّـهُمَّ اجْعَلْني فيهِ مِنَ الْمُتَوَكِّلينَ عَلَيْكَ، وَاجْعَلْني فيهِ مِنَ الْفائِزينَ لَدَيْكَ، وَاجْعَلْني فيهِ مِنَ الْمُقَرَّبينَ اِلَيْكَ، بِاِحْسانِكَ يا غايَةَ الطّالِبينَ .

   主啊!求你在斋月里佑助我加入依托你之人的行列,求你佑助加入在你那里获得成功者的行列,求你佑助我加入接近你的人的行列,你是所有追求者的归宿。


حرمت مقام زن

 

 

   ای زن ؛

   آسمان بر بلندای دستهای تو آشیان می سازد ،

   آن لحظه که در خلوتِ دل شمـــع دعا می افروزی؛

   زمین با تحسین ترا می نگــــرد ؛

   آن لحظه که میزبان ِ آب وهم پیاله ی خاکی ،

   من ملکوت را در نجابت دیدگانت ترسیم می کنم ،

   تو تندیس عفــــافی ؛

   لالائی قدمهای موزونت در گوش طفل عبد احساس را بیدار می کند.

 

   من دیده ام که ،در سحرگاه ، در معــراج روحــانی نمــاز ،

   از خاک تا افلاک را سیـــــر کردی .

 

   من ، در آئینه ی شکیباییت رشادت را دیده ام ،

   در سکوتت هیاهوی سخن را شنیده ام .

   تو آیه ی رحمتی ای زن .

 

   کدام اندیشه به حریــــم تو راه می یابد ،تو که گاه اوج استدلالی وگاه نهایت رحم،

   تو که اصالت محض کانون وفائی،

   تو که زبان صبورت بر جسم درد مرهم دعا می گذارد،

   تو که نگاه آشنایت آشیان در افلاک می سازد وبه خورشید راه می یابد ؛

   تو که شب را به زانو در می آوری ،و روز را قوت بر خاستن بخشیدی.

 

   که می داند  ؛ که می تواند بداند ؟

 

   که می تواند بداند حرمت مقامت را