نقاب
Large expected profile:
1 - Optimism about the future of humanity
Different ideas about the future of humanity; some believe that the evil and corruption and misery of human life is an integral part necessary and so life is worthless and the most prudent way to end life and the life.
Others are essentially the truncation of human life; believe that man of astonishing progress in techniques and storage warehouses terrible destructive devices, steps that have to come to terms with the grave dug with his hands is a further step away.
Russell in "new hope", says
… There are people - and among them Einstein - who according to them is very likely that during the course of your life and be successful within a few years with excellent academic skills to destroy himself.
According to this theory, man in the middle of his life but also in beginning to reach the cultural maturity most likely will be destroyed. Satisfied of course if we look only to the indications and the evidence that this possibility cannot be denied.
The third theory is that evil and corruption, it is not an integral part of human nature. The cause of evil and corruption and depravity is the individual ownership. As long as there's a bad mother, there is evil and corruption. Personal property caused by the degree of evolution of the means of production and with the people demands, this evil mother just disappears, but the evolution of manufacturing tools and machine determinism one day will be forcibly cut the root of this evil mother. So what is the base and source of happiness is evolution of the machine.
The fourth theory is that the root of corruption and depravity of man is mental and spiritual defect. The Human remains during the period of youth and immaturity and anger and lust for him and his intellect is dominant. Natural born human, in the way of intellectual and moral and spiritual evolution goes. Not the evil and corruption is an integral part of human nature and not determinism of civilization will cause mass suicide tragedy. Very bright future and prosperity and human in which will completely destroy the evil and corruption is waiting for humanity. This theory is that religion has inspired. Promised Mahdi uprising and revolution promise of God in Islam is in the field of this inspiration.
2 - The final victory of right and virtue and peace and justice and freedom and honesty on the force and arrogance and enthrall and oppression and strangulation and Dajl (doing Antichrist and deception)
3 - One World Government.
4 - Development of all land so that no point left in ruin.
5 - Mature humanity to the full wisdom and follow the thought and ideology, and freedom from the bondage of natural conditions and social and animal instincts.
6 - Maximum benefiting from the earth's riches.
7 - To establish full equality in wealth among the people.
8 - Rule out completely the moral corruptions such as adultery, usury, drinking alcohol, cheating, stealing, killing, etc. And disembogue mental from obsession and hatred.
9 - To eliminate wars and establish peace and love and cooperation.
10 - The compatibility of man and nature.
Professor martyr Morteza Motahhari (RA) - Revolution, insurrection and the Mahdi (PBUH)
فصل اوّل حقيقت عجب و اقسام آن - فرق عجب با ادلال [1]
صفت عجب معمولا بعد از آن حاصل مىشود كه عمل از شائبه ريا خالص شود مباحث عجب در چند فصل منعقد مىشود، عجب عبارت است از بزرگ دانستن نعمت و تكيه بر آن و فراموش كردن نسبت نعمت با نعمت دهنده.
در كتاب كافى از على بن سويد روايت شده كه از حضرت ابن الحسن امام موسى كاظم عليه السّلام درباره عجبى كه عمل را باطل مىكند پرسيدم.
حضرت فرمود: عجب داراى درجاتى است، بعضى از آن درجات اين است كه كارهاى زشت انسان در نظر زيبا جلوه كند و او آنها را نيكو ببيند، درجه ديگرش آن است كه انسان به خدا ايمان آورد و به خاطر ايمانش بر خدا منّت گذارد در حالى كه خدا بر او منّت دارد.
اما اگر كسى از زوال نعمت در هراس باشد يا بترسد كه نعمتش مكدّر شود يا از اين جهت كه نعمت را از جانب خدا مىداند خوشحال باشد، در اين صورت دچار عجب نشده چون گفتيم عجب بزرگداشت نعمت با فراموش كردن نسبت آن به خداست.
اگر اضافه بر عجب اين حالت در انسان پيدا شود كه خود را نزد خدا محقّ بداند و فكر كند كه نزد خدا منزلتى دارد بطورى كه در دنيا از عملش توقع كرامت داشته باشد و بيش از آن كه فاسقان را مستحقّ ناملايمات مىداند خود را مستحقّ بداند كه به هيچ ناخوشايندى گرفتار نشود اين حالت ادلال ناميده مىشود.
چنين شخصى به خاطر وجاهتى كه براى خويش در نزد خدا قائل است بر آن ذات مقدس جرئتى پيدا مىكند.
يك مثال براى عجب و ادلال:
گاهى انسان به ديگرى هديهاى مىدهد كه در نظرش بسيار با اهميت جلوه مىكند و لذا بر او منّت مىنهد، اين شخص در اين صورت دچار عجب و خود پسندى شده است.
اگر علاوه بر منّت او را به خدمت گيرد و از او انتظاراتى داشته باشد يا به نظرش بعيد باشد كه آن شخص در خدمت او كوشش نكند دچار ادلال شده است.
آفات و مضرات عجب بسيار است.
عجب است كه انسان را به كبر مىخواند (چه اينكه عجب يكى از عوامل كبر است) و از كبر آفات بسيار به وجود مىآيد از جمله باعث مىشود انسان گناهان خويش را فراموش كرده به آنها اهميت ندهد زيرا خود را از بررسى اعمال خود بىنياز مىداند.
ديگر اينكه طاعات و عبادات را در نظر انسان بزرگ مىكند و باعث مىشود كه انسان به خاطر عباداتش بر خدا منّت نهد و همين براى نقصان يك انسان كافى است.
همچنين عجب و خود پسندى اگر به واسطه عبادات حاصل شود، انسان را از دريافت آفات آنها كور مىكند كسى كه دچار عجب است خود را فريب مىدهد و با پروردگارش خدعه مىكند و خود را از مكر خدا (عذاب الهى) در امان مىداند و از عقاب خدا غافل مىشود.
در صورتى كه قرآن عظيم مىفرمايد:لا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ الا القَوْمُ الخاسِرُونَ 7: 99[1].
همچنين انسان را از مشورت، استفاده از ديگران و يادگيرى باز مىدارد و سبب مىشود كه هميشه در ذلّت جهل باقى بماند.
و چه بسا كسانى كه از نظريه اشتباهى خود در اصول يا فروع دچار عجب مىشوند و سبب هلاكت خود را فراهم مىكنند.
فصل دوم آيات و رواياتى كه در نكوهش عجب وارد شده
خداى تعالى در مقام ردّ و مذمّت مىفرمايد:وَ يَوْمَ حُنَيْن اذْ اعْجَبَتْكُمْ كَثْرتُكُمْ 9: 25[1].
و مىفرمايد:وَ ظَنُّوا انَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَاتاهمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا 59: 2[2].
در اين آيه كفار را مذمّت مىكند كه از قلعهها و شوكت خود دچار عجب شده بودند.
و مىفرمايد:الّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِى الْحَياةِ الدّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ انَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعا 18: 104[3].
و مىفرمايد:ا فَمَنْ زُيّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنا 35: 8[4].
حالتى كه در اين آيه شريفه مطرح شده ناشى از عجب است.
نبىّ گرامى اسلام صلى اللّه عليه و آله و سلّم مىفرمايد: سه چيز است كه باعث هلاكت مىشوند.
بخلى كه از آن اطاعت شود، هوى و هوسى كه از آن پيروى شود، خود پسندى [5].
و مىفرمايد: اگر گناه نكنيد بزرگتر از گناه بر شما مىترسم: خود پسندى خود پسندى [6].
امام صادق عليه السّلام مىفرمايد: خداى تعالى مىدانست كه گناه از عجب و خود پسندى براى مؤمن بهتر است و اگر چنين نبود هرگز مؤمنى را به گناه مبتلا نمىكرد [7].
و مىفرمايد: هر كس دچار عجب شود هلاك شده است [8].
و مىفرمايد: گاهى انسان گناه مىكند و پشيمان مىشود سپس عملى نيك انجام مىدهد و خوشحال مىشود، به علت همين سرور و شادمانى از حالى كه قبل از عمل نيك داشت تنزّل مىكند پس اگر بر آن حال گناه باقى مىماند برايش بهتر بود.
و مىفرمايد: عالمى نزد عابدى آمده از او پرسيد: نمازت چگونه است؟ عابد گفت: آيا از چون منى درباره نمازش سؤال مىكنى در حالى كه از فلان وقت خدا را
عبادت مىكنم.
پرسيد: گريهات چگونه است؟ جواب داد: مىگريم تا اشكم جارى مىشود.
عالم گفت: اگر در حال ترس از خدا مىخنديدى از اين گريه در حال ادلال بهتر بود زيرا چيزى از عمل شخص مدلّ بالا نمىرود.
از امام باقر عليه السّلام يا امام صادق عليه السّلام است: دو نفر وارد مسجد شدند در حالى كه يكى عابد بود و ديگرى فاسق سپس از مسجد خارج شدند در حالى كه فاسق به مرتبه صديقين رسيده بود و عابد فاسق گشته بود زيرا عابد در حالى داخل مسجد شد كه با فكر در عبادتش دچار ادلال بود ولى فكر فاسق در پشيمانى از كرده خود بود و از گناهان خود استغفار مىكرد.
از امام صادق عليه السّلام است كه رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود:
حضرت موسى عليه السّلام نشسته بود كه ابليس با شنلى رنگارنگ نزد او آمد وقتى نزديك موسى رسيد شنل را برداشت و سلام كرد.
موسى عليه السّلام فرمود: كيستى؟ عرض كرد: ابليس.
فرمود: خدا تو را به كسى نزديك نكند.
عرض كرد: به خاطر منزلتى كه نزد خدا دارى براى عرض سلام آمدهام.
پرسيد اين شنل چيست؟ عرض كرد: بوسيله آن قلوب مردم را مىربايم.
فرمود: چه گناهى است كه اگر انسان آن را انجام دهد تو بر او مسلّط و مستولى مىشوى.
عرض كرد: هنگامى كه دچار عجب و خود پسندى شود و عباداتش در نظرش زياد جلوه كند و گناهانش در نظرش كوچك شود.
و باز آن حضرت مىفرمايد:
خداى تعالى به داود عليه السّلام فرمود: اى داود گناهكاران را مژده بده كه من توبه پذيرم و گناهان را مىبخشم و صدّيقين را بترسان كه از اعمالشان دچار عجب نشوند بدرستى كه هر بندهاى را براى حساب نگاه دارم هلاك خواهد شد.
در كتاب مصباح الشريعة از امام صادق عليه السّلام روايت شده:
تعجب مىكنم از كسى كه دچار عجب و خود پسندى مىشود در حالى كه نمىداند عاقبتش چگونه خواهد بود كسى كه دچار عجب شود از راه هدايت و ارشاد منحرف شده و ادعاى بىجا كرده است و كسى كه ادعاى ناحقّ كند دروغگوست اگر چه ادعاى خود را مخفى كند و هر چند زمان بسيار بر او بگذرد. اولين معاملهاى كه با خود پسند انجام مىشود اين است كه آنچه را كه بدان مىنازد از او مىگيرند تا بداند كه عاجز فقيرى بيش نيست و بر عليه خود شهادت دهد تا حجت خدا دربارهاش محكمتر شود همانگونه كه با ابليس عمل شد.
عجب گياهى است كه دانهاش كفر و زمينش نفاق و آبش سركشى و شاخههايش جهل و برگهايش گمراهى و ميوهاش لعنت و خلود در آتش است. پس كسى كه عجب را برگزيند بذر كفر در مزرعه نفاق پاشيده و چارهاى ندارد جز آنكه ميوه آن را بچيند.
فصل سوم خلاصهاى در معالجه عجب
عجب مرضى است كه جز نادانى محض علت ديگرى ندارد بنا بر اين درمانش علم و معرفت است زيرا علاج هر مرض با ضد علت آن ممكن است. در اين بحث عجب را فقط در مورد افعالى فرض مىكنيم كه تحت اختيار انسان هستند مثل عبادات كه از آنها به ورع و تقوى و عبادت تعبير مىشود. زيرا عجب به واسطه اين افعال بيشتر از افعالى است كه چون جمال و قدرت و اصل و نسب از اختيار انسان خارجند.
عجب انسان به خاطر عمل يا از آن جهت است كه خود را محل تحقق و مجراى وقوع آن عمل مىداند يا از آن جهت است كه خود را سبب آن عمل مىپندارد و آن عمل را ناشى از قوت و قدرت خود مىداند.
اگر انسان از جهت اول دچار عجب شده بايد بداند كه گرفتار جهل شده است زيرا محل هميشه در تسخير اراده ديگرى است و از جهت ديگرى است كه عمل در او پيدا مىشود و انجام مىيابد و او دخالتى در ايجاد عمل ندارد پس چگونه به خاطر چيزى كه به او مربوط نمىشود عجب مىورزد.
و اگر از جهت دوم دچار خود پسندى شده سزاوار است بينديشد كه قوّه و قدرت، و اراده و اعضا و اسباب ديگرى كه موجب ايجاد عمل مىشوند از كجا به او عطاء شدهاند و اگر پىبرد كه تمام اينها نعمتهائى هستند از جانب خداى تعالى كه بدون استحقاق قبلى به او عطا شده سزاوار
است عجبش به خاطر جود و كرم و فضل خداى تعالى باشد كه بدون استحقاق اين همه نعمت به او بخشيده.
گاهى انسان گمان مىكند چون نسبت به خدا محبّت داشته است خداى تعالى او را به عبادت موفّق كرده است راه علاج اين مورد اين است كه از خود بپرسد محبّت را چه كسى در قلبش آفريده.
اوست كه محبت خود را در قلب انسان جاى مىدهد پس همانطور كه عبادت نعمتى است از خدا محبت هم نعمتى است از او كه بدون استحقاق به بندهاش عطا مىكند زيرا كه بنده را در كسب آنها و در حفظ آنها دخالتى نيست پس سزاوار است كه عجب به خاطر وجود خداى تعالى باشد كه وجود انسان و صفات و اعمال و اسباب و علل عملش را به او عطاء كرده است.
عجيب است كه انسان به خود عجب ورزد و به كسى كه تمام امور به دست اوست و به وجود و كرم و فضل و انعام او بستگى دارد عجب نورزد. فصل چهارم اقسام عجب و علاج تفصيلى آن
آنچه كه انسان بدان عجب مىورزد بر دو قسم است:
1 - آنهايى كه در كبر دخالت دارند و انسان به خاطر آنها تكبر مىورزد علاج اين قسم در بحث تكبر ذكر خواهد شد.
2 - آنهايى كه در تكبر دخالت ندارند يعنى انسان نمىتواند به خاطر آنها فخر كند مثل نظريات اشتباه كه در اثر جهل، صائب و نيكو جلوه مىكنند و باعث عجب مىشوند.
اين قسم از وسائل عجب را مىتوان به هشت قسم تقسيم كرد:
1 - اين كه به خاطر امور جسمانى چون جمال، تركيب، صحّت، قوت، تناسب اعضاء و زيبائى چهره دچار عجب شود.
علاج اين قسم، تفكر درباره كثافاتى است كه در نهان انسان وجود دارد و همينطور انديشه در اول خلقتش كه نطفهاى بود و آخر كارش كه تبديل به جيفهاى مىشود و ديگر عبرت گرفتن از صورتهاى زيبا و بدنهاى لطيفى كه وجود داشته و اكنون چنان پوسيدهاند كه طبع عقلاء از آنها متنفر است.
2 - قدرت و سطوت.
همانطور كه قرآن كريم از قومى نقل مىكند كه گفتند:مَنْ اشَدُّ مِنَّا قُوَّةً 41: 15[1].
علاج اين قسم به اين است كه بداند يك روز تب كافى است كه قدرتش را تبديل به ضعف كند و يك ساس يا پشه يا يك خار مىتواند او را عاجز نمايد.
3 - عجب به عقل و زيركى در فهم امور دقيق مربوط به مصالح دين و دنيا علاج اين قسم به اين است كه خدا را به خاطر عقلى كه به او عطا كرده شكر گزارد و بينديشد كه با كوچكترين مرضى كه بر مشاعرش عارض شود چنان عقلش مختلّ مىشود كه وسيله خنده و بازيچه ديگران شود.
4 - عجب به اصل و نسب شريف.
مثل اين كه يك نفر سيّد هاشمى به خاطر اينكه منسوب به پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم است دچار عجب شود علاج اين قسم به اين است كه بداند اين كمال نادانى است كه در اخلاق و افعال مخالف سيره پدرانش باشد و با اين حال گمان كند كه از آنهاست.
سزاوار است به اين گونه اشخاص كه تنها افتخارشان شرافت پدرانشان مىباشد گفته شود.
لئن فخرت بآباء ذوى شرف لقد صدقت و لكن بئسما ولدوا
اگر به پدران با شرافت و بلند مرتبهات افتخار مىكنى واقعا راست مىگويى آنها انسانهاى خوبى بودند ولى چه بد فرزندى از خود به جاى نهادند.
5 - عجب به اصل و نسب قدرتمند مثل خاندان سلاطين و ظلمه و ياران ايشان - نه خاندان علم و تقوى - علاج اين قسم عجب اين است كه به رسوايىها و زشت كاريهاى آنان بينديشد و ببيند كه چگونه مغضوب درگاه الهى شده، و مستحق آتش گرديدهاند و چه بد جايگاهى دارند.
6 - عجب به زيادى نفرات.
انسان گاهى به خاطر اين كه داراى افراد و اطرافيان زيادى چون خدمه، فرزند، نزديكان، قوم، قبيله، دوستان و ياران است خود را از ديگران برتر دانسته دچار عجب مىشود، همانطور كه كافران مىگفتند:نَحْنُ اكْثَرُ امْوالا وَ اوْلادا 34: 35[2].
علاج اين قسم، اين است كه در ضعف خود و آنها بينديشد و بداند كه همه آنها بندگان ضعيف و عاجزى هستند كه نفع و ضرر، موت و حيات و نشر و حشر خود را در اختيار ندارندو كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِاذْنِ اللَّهِ 2: 249[3].
«از اين آيه شريفه استفاده مىشود كه نمىتوان كثرت و قلّت افراد را ملاك برترى قرار داد كه بسيار اتفاق مىافتد گروهى كوچك از همه جهت برتر از گروههاى بزرگ باشند».
و بينديشد كه چگونه مىتوان به خاطر آنها عجب ورزيد در حالى كه پس از مرگ با خوارى و ذلّت دفن مىشود و هيچ يك از آنها به حال او سودى ندارند. و همگى آنها در روز قيامت كه خداى تعالى درباره آن مىفرمايد:«يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ اخِيهِ وَ امِّهِ وَ ابِيهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ لِكُلِّ امْرِئ مِنْهمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ» 80: 34 - 37[1].
از او مىگريزيند.
7 - عجب به مال.
همانطور كه قرآن كريم از گروهى نقل مىكند كه مىگفتند:انَا اكْثَرُ مِنْكَ مالا وَ اعَزُّ نَفَرا 18: 34[2].
علاج اين قسم به اين است كه در آفات و آشوبهاى مال بينديشد و بداند كه مال اصالتى ندارد با يك دست كسب مىشود و از دست ديگر خارج مىشود.
و ما المال و الاهلون الا وديعة و لا بدّ يوما ان تردّ الودايع
ثروت و خانواده چيزى جز امانت نيست و ناچار روزى مىرسد كه بايد امانتها برگردند و بداند كه اگر كثرت مال دليل برترى كسى بود در بين كفار و يهود كسانى هستند كه از ثروت بيشترى برخوردارند پس بايد آنها از او بهتر باشند.
8 - عجب از نظريه اشتباه.
قرآن كريم مىفرمايد:أَ فَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنا 35: 8[3].
و مىفرمايد:وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعا 18: 104[4].
علاج اين قسم اين است كه هميشه نظريات خود را متّهم كند و هيچ گاه فريب نظريه خويش را نخورد مگر در صورتى كه يك دليل قطعى از قرآن يا سنت پيامبر بر صحت آن گواهى دهد. به
اضافه اين كه رأى خود را بر علماء و عرفاء و اشخاص ماهر صالح عرضه كند تا از صحت آن مطمئن شود.
بسم الله الرحمن الرحيم
اَللّـهُمَّ اجْعَلْني فيهِ مُحِبَّاً لاَِوْلِيائِكَ، وَمُعادِياً لاَِعْدائِكَ، مُسْتَنّاً بِسُنَّةِ خاتَمِ اَنْبِيائِكَ، يا عاصِمَ قُلُوبِ النَّبِيّينَ.
主啊!求你在斋月里佑助我热爱你的朋友,仇恨你的敌人,遵循你封印万圣的先知的道路。主啊!你是万圣心灵的佑护者。
بسم الله الرحمن الرحيم
اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْأَلُكَ فيهِ ما يُرْضيكَ، وَاَعُوذُبِكَ مِمّا يُؤْذيكَ، وَاَسْأَلُكَ التَّوْفيقَ فيهِ لاَِنْ اُطيعَكَ وَلا اَعْصيْكَ، يا جَوادَ السّائِلينَ .
主啊!求你佑助我完成你所喜悦的工作,求你佑助我远离你所禁止的一切,求你佑助我成功,以便我虔诚地顺从你,而不违抗你。主啊!你是对祈求者施恩的主。
for us martyrdom is not the aim. our aim is the battle to the death in the way of God,s satisfaction and dear Islam and Guardianship of the Jurist. Meanwhile , martyrdom is just a means which show whether we have battled to he best of our ability or not
شهادت برای ما هدف نیست؛هدف ما مبارزه تا سرحد مرگ در راه رضای خدا و اسلام عزیز و ولایت فقیه است و در این میان شهادت،تنها، وسیله ای ،است که نشان می دهد در این راه به بهترین نحو مبارزه کرده ایم یا نه؟
اشتباه در وبلاگ نویسی یعنی چه؟ چه كارهایی را نباید كرد تا وبلاگ بهتری داشته باشیم؟ 1.فونت درشت 2.موزیک در وبلاگ 3.جاوا اسکریپت 4.نظردهی بی معنا 5.توجه بیش از حد به جنس مخالف 6.فحاشی 7.استفاده از تصاویر حجیم 8.کپی از نرمافزار ورد مایکروسافت 9.کپیبرداری بیش از حد از وبلاگ دیگران 10.بزرگترین اشتباه، ندید گرفتن پند دیگران |
خدا جون نیاد اون روزی که
توی دلم حق خوب بودن رو از کسی بگیرم به خاطر طرز لباس پوشیدنش
نیاد اون روزی که
انگ بی غصه بودن رو به کسی بزنم به خاطر خنده روی لبش
روزی نرسه که
نبودن رفیقمو نشونه قهرش بدونم
خدایا نیار اون روزی رو که
به خاطر ترس از من کسی حرفشو بخوره
یادم باشه
اگه یه روزی خبری از رفیقم نشد قبل از اینکه اتهام بی معرفتی بهش بزنم، نگران سلامتیش بشم.
یادم باشه
حضورم برای کسی تنهایی نیاره
یادم باشه
شکوه و گلایه ام رو با تیغ نیش و کنایه به کسی نگم
جوری نباشه که
اونقدر قدرت خودم رو ببینم که ضعف دیگری رو فراموش کنم
یادم باشه
برای بزرگ شدن، کسی رو کوچیک نکنم
جمع هامون طوری نشه که
بچه باحالمون اونی بشه که بیشتر، دیگرون رو ضایع می کنه
روزى شيطان در برابر يحيى بن زكريا نمايان گشت و گفت : يا يحيى ! مى خواهم اندرزتان دهم .
فرمود: به نصحيت تو احتياج ندارم ، ولكن مرا از بنى آدم خبر بده كه در پيش تو چگونه اند؟ ابليس عرض كرد: بنى آدم در پيش من بر سه گونه اند:
1 - طايفه اول مؤمنان مى باشند كه سخت ترين افرادند هميشه آنها را وسوسه مى كنيم تا به گناه آلوده كنم و از راه منصرف شوند. بعد از آن متوجه مى شوند كه كار اشتباهى انجام داده اند. (مانند زمانى كه واعظى به منبر مى رود و مردم را پند مى دهد، آيات توبه را براى آنان مى خواند و آنها فورا عوض مى شوند. در اين زمان - توبه و استغفار مى نمايند، از گناه دست مى كشند) نمى توانم در رابطه با آنان كارى از پيش ببريم ، فقط ناراحتى و زحمت ما از اين طايفه است .
2 - طايفه دوم كسانى هستند كه در اختيار ما و به فرمان ما تسليم مى باشند. آنها را مانند توپى كه در دست كودكان شما است و به هر طرف پرت مى كنند، همان طور آنان در دست ما هستند و به هر جا و هر گناه و فساد و فحشا كه بخواهيم مى كشانيم . آنها براى ما زحمتى ندارند، لازم نيست براى آنها وقت صرف كنيم ، حتى خود آنان بدون اين كه ما دستورى بدهيم ، اجرا كننده اند.
3 - طايفه سوم مانند شما پيامبران و اولياءالله و مؤمنين حقيقى مى باشند كه حرف و وسوسه ما در آنان اثر ندارد؛ چون اين را مى دانيم ، زحمت به خود نمى دهيم ، دنبال آنان نمى رويم ، از اول از ايشان ماءيوس هستيم و در نتيجه از دست آنان راحتيم .
زنی که شوهرش مرده بود و از او پسربچه اي داشت، دیگر ازدواج نکرد به این امید که پسرش بزرگ می شود و حامی او خواهد بود. اما متوجه شد که آن پسربچه بسیار نحیف و ضعیف است و از بچه هاي کم سن و سال تر از خودش در کوچه زمین می خورد. فهمید که بچه هاي دیگر پدر را بالاي سرشان می بینند و به اتّکاي او احساس قدرت می کنند و این بچه چون پدري بالاي سرش نمی بیند، این گونه رنجور و نحیف مانده است. براي حل مشکل نزد نقاّشی رفت و به او گفت تصویر یک پهلوان قدرتمند را بکشد و بازوبند پهلوانی را روي بازویش ترسیم کند. تابلو را گرفت و در اتاق نصب کرد و پرده اي روي آن کشید و پسرش را صدا ز د و گفت: می خواهی پدرت را ببینی؟ پسر با اشتیاق گفت بلی. مادر کم کم پرده را از روي آن شمایل کنار زد و به تعریف زور بازو و قدرت پهلوانی پدر مشغول شد. هر چه عکس آن پهلوان بیشتر نمودار می شد، استخوان هاي درهم فرورفته ي پسر از هم باز می شد و در خود احساس قدرت می کرد. وقتی تصویر کاملا از پشت پرده بیرون آمد، بچه چنان نیرویی گرفت که از آن پس بچه هاي بزرگ تر از خود را هم به راحتی به زمین می زد. شیعه هم در دوران غیبت مثل آن بچه است که پدر را بالاي سر خود نمی بیند . اگر کسی پیدا شود که بتواند در توصیف امام، حقّ مطلب را ادا کند، شیعه چنان زنده می شود و قدرت می گیرد که هیچ کس در عالم نمی تواند در برابر او بایستد.
آیا انسانی از پیامبر اسلام رئوف تر هست که اگر شخصی هر روز به روی سرش خاکستر و کثافات مردار بریزد و چیزی نگوید و با یک روز نیامدنش جویای احوالش بشود و با فهمیدن زمین گیر شدنش ناراحت شود و حتی به عیادت او هم برود!!!؟
آیا انسانی از پیامبر اسلام متواضع تر هست که در سلام کردن به کودکان سبقت بگیرد و برای صحبت و معاشرت با آنها ساعت ها وقت بگذارد!!!؟
آیا انسانی از پیامبر اسلام مهربان تر هست که برای دعا و طلب استغفار برای همسایگان و اصحابش آنقدر به نماز بایستد که پاعایش ورم کند و کبود شود!!!؟
آیا انسانی از پیامبر اسلام نظیف تر هست که همیشه بدنش خوش بو باشد و حتی از عرق بدنش بتوان عطرتهیه کرد!!!؟
آیا انسانی از پیامبر اسلام سخی تر هست که از کثرت انفاق به نیازمندان صاحب کمترین وسایل زندگی و وعده غذایی برای خود و خانواده اش باشد!!!؟
آیا انسانی از پیامبر اسلام بهتر و دین دارتر هست که بتواند کامل ترین دین خداوند را در بدترین منطقه فرهنگی و اجتماعی دنیا ارائه و ترویج کند!!!؟
آیا انسانی از پیامبر اسلام خوب تر هست که بتواند اسوه و محبوب یک و نیم میلیارد ازانسانهای دیگر بشود.حتی انسانهایی که او را ندیده باشند!!!؟
آیا انسانی از پیامبر اسلام دلسوز تر هست که از شدت دغدغه هدایت مردم و تلاش برای بیرون آوردن آنان از گمراهی تا نزدیکی جان دادن هم پیش برود!!!؟
هان ای خودخواهان عالم اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید .
آیت الله وحید خراسانی :
«حفظ نظام از اوجب واجبات است نه برای امروز که ما هستیم،
برای همیشه تا روزی که این پرچم به دست امام زمان (ارواحنافداه) برسد
و ما همه در قبال اهل بیت(ع) مسئولیم.»
از فشار زندگی نترسید
به یاد داشته باشید
همیشه اشتباهات هنگام وقوع دردناک هستند
اما سالها بعد مجموعه ای از اشتباهات همراه شماست
که شما را به موفقیت میرساندنیازی به انتقام نیست. فقط منتظر بمان
آن ها که آزارت می دهند، سرانجام به خود آسیب می زنند و اگر بخت مدد کند
همه ی افراد با استعداد هستند، اما اگر شما یک ماهی را بر اساس
تواناییش در بالا رفتن از درخت بسنجید
آن ماهی تمام عمرش را بر این باور خواهد گذارند که یک بی دست و پای احمق است !!!
مردم به همان اندازه خوشبخت اند که خودشان تصمیم میگیرند.
خوشبختی به سراغ کسی میرود که فرصت اندیشیدن در مورد بدبختی را نداشته باشد.
دریا باش که اگر کسی سنگی به سویت پرتاب کرد سنگ غرق شود نه آنکه تو متلاطم شوی...
الماس را جز در قعر زمین نمی توان یافت و حقایق را جز در اعماق فکر نمی توان کشف کرد
دل من دیر زمانی است که می پندارد: دوستی نیز گلی است؛
مثل نیلوفر و ناز، ساقه ترد ظریفی دارد.
بی گمان سنگدل است آنکه روا می دارد جان این ساقه نازک را دانسته بیازارد!
زیباترین ستایش نثار کسی که کاستی هایم را می داند
و باز هم دوستم دارد . . .
و او کسی نیست جز خدا ...
قطار سمت خـــدا می رفت،
همه مـردم سوار شدند ،
وقتی قطار به بهشت رسید ، همه پیاده شدند
یادشان رفت مقصد خـدا بود نه بهشت ...
خداوندا؛
دقیق یادم نیست آخرین بار؛
کی خود را پیدا کردم؛
اما خوب یادم هست؛
هر گاه که گم شدم؛
دستم در دست تو نبود...
آدما مترسک سر جالیز نیستن؛
که وقتی واسه کلاغای دلت تکراری شدن عوضشون کنی؛
پس یه کم در مورد آدما منصف باش؛
تا مترسک یکی دیگه نشی ...!
اعتبار آدم ها به حضورشان نیست
به دلهره ای است که
در نبودشان درست می کنند
بهم نگاه میکردن و لبخند میزدن
باهم دیگه حرف میزدنو با چشماشون منو نشون کرده بودن
نگاهشون منو آزار میداد
انگار که میخوان همین الان بیان و باهام دعوا کنن
وقتی چادرمو پوشیدم بلند بلند بهم خندیدن
حالا فهمیده بودم مشکلشون چی بود
اره حجاب من...
چادرم...
نمیدونم چرا براشون خنده دار بودم فقط یه لبخند زدمو راکتمو برداشتم و با وقار از کنارشون رد شدم وقتی از باشگاه اومدم بیرون پشت سرم یکیشون گفت اه نگاش کن چه مسخرست مثلا که چی چادر میپوشه
بعد اون یکی گفت بیخیالش بابا بزار ببینیم با پوشیدن این کیسه به کجا میرسه
منم هیچی بهشون نگفتم
میدونستم درکشون بیشتر از این نیست
فقط زیر لب گفتم بیخیال شماها که بخاطر بیرون ریختن موهاتون و آرایش آنچنانی کردن زیباییتونو میفروشین
ولی من نه ... اره من عاشق این به قول شما کیسه شدم هیچوقتم کنارش نمیزارم
دستی به چادر قشنگم کشیدم و گفتم من همیشه باهاتم تا اخر عمر مثله دیوونه ها
حالا فهمیدم چه لذتی داره این حجاب داشتن فقط باید درکش کرد من نمیخواستم اینطوری بشه دوست داشتم کمکشون کنم ولی ...
گفتم
شما باشید و چشم های هوس ران
شما باشید و متلک های پسران خیابانی
شما باشید و آزار و اذیت های همیشگی
من یک دختر ایرانی ام با اصالت اسلامی ولی شما را نمیدانم امیدوارم دیر نشود وقتی میفهمید که دیر شده است ...
این یه اتفاق بود که برای خودم افتاد فقط میتونم بگم به چادرم افتخار میکنم فقط همین
حتی یه ذره هم ناراحت نشدم و لبخند زدم و میدونستم خدا هم بهم لبخند میزنه
خداجونم ممنون ...
آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد
شاید دعای مادرت زهرا بگیرد
آقا بیا تا با ظهور چشمهایت
این چشمهای ما کمی تقوا بگیرد
آقا بیا تا این شکسته کشتی ما
آرام راه ساحل دریا بگیرد
اقا بیا تا کی دو چشم انتظارم
شبهای جمعه تا سحر احیا بگیرد
پایین بیا خورشید پشت ابر غیبت
تا قبل از آن که کار ما بالا بگیرد
آقا خلاصه یک نفر باید بیاید
تا انتقام دست زهرا را بگیرد
گوشه ای تنها نشینم تا تماشایت کنم
می نویسم روی هرگل نام زیبای تو را
تا که شاید این شب جمعه ملاقاتت کنم
تو که آهسته میخوانی قنوت گریه هایت را...
میان ربنای سبز دستانت دعایم کن...
در زمان حضرت عیسی (ع) زنی بود که شیطان نمی توانست به
هیچ عنوان فریبش دهد. روزی این زن در حال پختن نان بود که وقت
نماز شد. دست از کار کشید و مشغول نماز شد.۱
در این هنگام شیطان کودک این زن را وسوسه کرد که به سمت آتش
برود.رفت و به درون تنور افتاد. بعد شیطان وسوسه کنان به طرف زن
رفت که بچه ات بدرون تنور افتاد نمازت را بشکن.
زیرا میدانست این از آن نمازهایی است که فایده دارد.( نمازهایی که
فایده ندارد شیطان آب وضوی آن را هم می آورد)
اما این زن توجهی به وسوسه شیطان نکرد. حال معنوی زن طوری شد
که نماز را نشکست.
شوهر آمد دید که صدای بچه از درون تنور می آید. و زن در حال خواندن
نمازاست. بچه سالم است و نمی سوزد. دست به درون تنور برد و
بچه را درآورد.
مرد این ماجرا را نزد حضرت عیسی تعریف کرد. حضرت عیسی به
خانه آنها آمد و از زن پرسید تو چه کردی که به این مقام رسیدی؟
زن پاسخ داد:
۱- همیشه کار آخرت را بر دنیا ترجیح می دادم.
۲- از وقتی خود را شناختم بی وضو نبودم
۳- همیشه نماز خود را در اول وقت می خواندم
۴- اگر کسی بر من ستم می کرد یا دشنامم می داد او را به خدا وا
می گذاشتم و کینه او را به دل نمی گرفتم.
۵- در کارهایم به قضای الهی راضیم
6- سائل را از در خانه ام مأيوس نمی كنم .
7- نماز شب را ترك نمی نمايم
حضرت عیسی فرمود اگر این زن ، مرد می بود پیامبر می شد چون
کارهایی می کند که فقط پیامبران می کنند.و بر چنین کسی شیطان
سلطه ندارد.۲
۱- در اینجا منظور از نماز نوع عبادتی است که در زمان پیامبران هر زمان صورت داشت .
۲-منبع :عرفان اسلامي ، ص300؛ شيطان در كمينگاه ، ص 233
مشغول « دل باش » نه « دل مشغول ».
بیشتر « غصه های ما » از « قصه های خیالی ماست » .
بس بدان اگر « فرهاد » باشی همه چیز « شیرین » است .
ای خدا Hard دلم Format مکن
Field من را خالی از برکت مکن
Option غم را خدایا On مکن
File اشکم را خدایا Run مکن
Delete کن شاخه های غصه را
سیستم اندوهم را Reset کن
نام تو Password درهای بهشت
آدرس Email سایت سرنوشت
تا نیفتد Bug در اندیشه مان
تا که ویروسی نگردد ریشه مان
ای خدا از بهر ما ایمن فرست
بهر دل های پرآتش Fan فرست
ای خدا حرف دلم با کی زنم
Help می خواهم که F1 می زنم
وخداوندا کاری کن که هرچه میشکنم
دل نباشد.
اگـه یــه روز تـکـیه گـاه شـدی ...
مـواظــب بــــاش کـه آوار نـشی ....
روی ِ سر ِ کـسی کـه ، اعتــماد کـــرده بــه آغـــوشــت !!!
اي آنکه در نگاهت حجمي زنور داري
کي از مسير کوچه قصد عبور داري؟
چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابي
اي آنکه در حجابت درياي نور داري
من غرق در گناهم، کي مي کني نگاهم؟
برعکس چشمهايم چشمي صبور داري
از پرده ها برون شد، سوز نهاني ما
کوک است ساز دلها، کي ميل شور داري؟
در خواب ديده بودم، يک شب فروغ رويت
کي در سراي چشمم، قصد ظهور داري؟
سنگ بر زمین انداز
من خود پریده ام...
حرف از رفتن هاســــــــــت
کاش کسی ...
به خود نگاه مي کنم تا ببينم خطا کجاست
بعد از کمي تامل و قدري سکوت
پي مي برم آنجا که خالي از خداست ، خطاست...
خدایا
اگر بناست بسوزیم طاقتمان ده
و اگر بناست بسازیم قدرتمان ده
مردم از فتنه گریزند و ندانند که ما
بتمنای تو در حسرت رستاخیزیم
کی پر کاهی بماند در میان بادها ؟
آنانکه خدا را نمی شناسند ،
تورا که می شناسند خدا را بشناسند!
خدا را فراموش نکن درخت بی ریشه خشک
است
به عنایت نظری کن که من دلشده را
نرود بی مدد لطف تو کاری از پیش
اي عزيزان بدانيد ماندنمان در گرو رفتنمان است.
خداوندا.....
برای همسایه که نان مرا ربود، نان !!
برای عزیزانی که قلب مرا شکستند، مهربانی !!
برای کسانی که روح مرا آزردند، بخشش !!
و برای خویشتن خویش آگاهی و عشق می طلبم.....
خدایا
عجب از آدمی، که نشانههایت را میبیند و انکارت میکند ؛
شقايق
بگو اجلاس گل كي برقرارست؟
كمي پروانه اينجا بي قرارست
بگو با من سخنگويت كدامست؟
شقايق يا كه شب بو يا رزي مست؟
درآنجا نسترن صندوقدارست
دمادم شاخه اي رز گرم كارست
گلي از ناشكيبي هاي خود گفت
بسي از دلفريبي هاي خود گفت
گل شب بو فقط شب نامه اي خواند
اقاقي از محبت ها سخن راند
گل اركيده از زيباييش گفت
گل يخ دايم از تنهاييش گفت
خطاب نسترن حول ازل بود
خطاب ياسمن پر از غزل بود
گل رز از شكوه نام خود گفت
گل سرخ از لب ناكام خود گفت
گل زرد از بني آدم گله كرد
تمام صحبتش از نفرت و درد
سخنراني زنبق حول جان بود
كه زنبق فيلسوفي پر توان بود
گل لاله سخن گفت از شهادت
گل آلاله هم گفت از رشادت
و ياسي روي سن آمد فريبا
سخن آغاز كرد او وه چه شيوا
بسي از عمق احساسش خروشيد
گل احساس مجلس هم شكوفيد
سخنراني نرگس بس رسا بود
تمام بحث او دور خدا بود
زماني كه شقايق هم ز جا خاست
تمام سالن از جايش به پا خاست
شقايق روي سن زيبا شده بود
نمي داني كه بس رعنا شده بود
شقايق ابتدا حمد خدا گفت
سپس با يك صداي بس رسا گفت
خدا اينجا خدا درسينة ماست
خدا صورتگر آئينة ماست
خدا را مي شود در ژاله ها ديد
خدا را در ميان لاله ها ديد
خدا احساس يك شاخه گل ياس
خدا جاري شود از طعم گيلاس
تمام حاضرين در خلسه بودند
به حيرتخانه اي در پرسه بودند
سكوتي جمع گل رادر نورديد
گلي از جاي خود ديگر نجنبيد
شقايق غرق نوري از خدا شد
در آندم نذر گلها هم ادا شد
شقايق روي سن در سجده افتاد
خدا يك حس زيبايي به اوداد
گل نرگس شقايق را صدا كرد
اقاقي هم برايش جان فدا كرد
شقايق بوسه اي بر لاله اي زد
ونوشي از لب آلاله اي زد
شقايق بهترين همراز هستي
پيامش برترين آواز هستي
درد دلهای خداوند:
سوگند به روز وقتی نور می گیرد و به شب وقتی آرام می گیرد که من نه تو را رها کرده ام و نه با تو دشمنی کرده ام(ضحی/1/2).
افسوس که هر کس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او را به سخره گرفتی (یس/3)
و هیچ پیامی از پیام هایم به تو مرسید مگر از آن روی گردانیدی(انعام/4)
و مرا به مبارزه طلبیدی و گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری(یونس/24)
و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی توانی از او پس بگیری(حج/73)
پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرو رفتند و قلبت به گلویت رسید و تمام وجودت لرزید، گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم می کنی اما به من گمان بد بردی(احزاب/10)
وقتی در تاریکی ها مرا به زاری خواندی که اگر تو را برهانم با من می مانی، تو را از اندوه رهانیدم اما باز مرا با دیگری در عشقت شریک کردی(انعام/ 63-64)
این عادت دیرینه ات بوده است، هرگاه که خوشحالت کردم از من روی گردانیدی و رویت را از آن طرف کردی و هر وقت سختی به تو رسید از من ناامید شدی(اسراء/83)
آیا من از دوشت باری که پشتت را می شکست برنداشتم؟(شرح/2-3)
غیر از من خدایی سراغ داری که برایت خدایی کرده باشد؟(اعراف/59)
پس کجا می روی؟(تکویر/26)
پس به کدام سخن می خواهی ایمان بیاوری؟(مرسلات/50)
من همانم که وقتی می ترسی به تو امنیت می دهم(قریش/3)
برگرد، مطمئن برگرد تا یک بار دیگر با هم باشیم(فجر/28-29)
تا یک بار دیگر دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم(مائده/54)
بسم الله الرحمن الرحيم
اَللّـهُمَّ اجْعَلْ سَعْيي فيهِ مَشْكُوراً، وَذَنْبي فيهِ مَغْفُوراً وَعَمَلي فيهِ مَقْبُولاً، وَعَيْبي فيهِ مَسْتُوراً، يا اَسْمَعَ السّامِعينَ .
主啊!求你在斋月厚赏我的功修,饶恕我的罪过,接纳我的善举,遮蔽我的缺点。主啊!你是全聪的主。
بحث درباره ريا در چند فصل منعقد مىشود
فصل اول نكوهش و حرمت رياء
خداى تعالى مىفرمايد:وَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ الَّذِينَ هُمْ يُراءُونَ و يَمْنَعُونَ الْماعُونَ 107: 4 - 7[1].
و مىفرمايد:يُراءُونَ النَّاسَ وَ لا يَذْكُرُونَ اللَّهَ الا قَلِيلا 4: 142[2].
و مىفرمايد:كَالَّذِى يُنْفِقُ مالَهُ رآءَ النَّاسَ 2: 264[3].
و مىفرمايد:فَمَنْ كانَ يَرجُو لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلا صالحا وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ احَدا 18: 110[4].
نبى گرامى اسلام صلى اللّه عليه و آله و سلّم مىفرمايد: ترسناكترين چيزى كه از آن بر شما مىترسم شرك اصغر است.
عرض كردند: يا رسول اللّه شرك اصغر چيست؟ فرمود: ريا
آنگاه چنين فرمود: هنگامى كه در روز قيامت خداى تعالى پاداش عمل بندگان را مىدهد مىفرمايد: برويد سراغ كسانى كه در دنيا براى آنها ريا مىكرديد ببينيد آيا پاداشى دارند به شما بدهند، و فرمود: خداى تعالى مىفرمايد: هر كس عملى انجام دهد و ديگرى را در آن با من شريك كند تمام عمل را به شريكم مىدهم من از آن عمل بيزارم و از شرك بىنيازتر از هر بىنيازم [1].
و مىفرمايد: عملى را كه ذرّهاى ريا در آن باشد خدا نمىپذيرد [2].
و مىفرمايد: پائينترين درجه ريا شرك است [3].
امام صادق عليه السّلام فرمود: خداى تعالى مىفرمايد: من بهترين شريكم هر كس در عملش ديگرى را با من شريك كند آن عمل را نمىپذيرم، من تنها عملى را مىپذيرم كه خالص باشد [4].
و مىفرمايد: رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: زمانى مىرسد كه مردم به خاطر طمع در دنيا داراى درونى پليد و برونى نيكو مىشوند، از ظاهر زيبايشان قصد پاداش گرفتن از خدا ندارند، دينشان ريائى است و هيچ ترسى ندارند خدا عقابى همه گير، شامل آنها مىكند و آنها چون غريق، دعا مىكنند و مستجاب نمىشود.
و باز مىفرمايد: رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: فرشتگان در كمال سرور و خوشحالى اعمال نيك بنده را بالا مىبرند. چون عمل به بالا مىرسد خداى تعالى مىفرمايد: اين عمل را در سجّين قرار دهيد چون صاحبش آن را براى من انجام نداده است [5].
و أمير المؤمنين عليه السّلام فرمود: رياءكار سه نشانه دارد اگر مردم او را ببينند با نشاط مىشود و چون تنها شود كسالت او را فرا مىگيرد و دوست دارد در تمام كارهايش او را ستايش كنند [6].
و مىفرمايد: از خدا چنان بترسيد كه محتاج عذر خواهى نباشيد و بدون ريا و قصد شهرت عمل كنيد زيرا هر كس براى غير خدا عمل كند خدا او را به عملش واگذار مىكند [7].
امام صادق عليه السّلام مىفرمايد: اعمالتان را براى خدا انجام دهيد و براى مردم كار نكنيد چه اينكه هر چه براى خدا انجام شود خدا مىپذيرد و آنچه براى مردم انجام شود به سوى خدا صعود نمىكند [1].
و مىفرمايد: هر ريايى شرك است بدرستى كه هر كس براى مردم عمل كند ثوابش بر مردم است و هر كس براى خدا عمل كند پاداشش بر خداست [2].
و باز آن بزرگوار در تفسير آيه شريفه«فَمَنْ كانَ يَرْجُو لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلا صالِحا وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ احَدا» 18: 110«».چنين مىفرمايد: گاهى انسان عملى نيك انجام مىدهد ولى نه براى رضاى خدا بلكه ميل دارد مردم بشنوند و او را بستايند، اين شخص همان كسى است كه در عبادت پروردگارش شرك ورزيده است.
سپس چنين اضافه كرد: هرگز بندهاى نيست كه در نهان كار خيرى كند و روزگار بگذرد مگر خدا برايش خيرى ظاهر كند و هرگز بندهاى نيست كه در نهان كار شرّى كند و روزگار بگذرد مگر اينكه خدا برايش شرّى ظاهر سازد.
و باز مىفرمايد: چه مىكند كسى كه نيكى را آشكار و بدى را پنهان مىكند آيا با خود فكر نمىكند كه واقعا چنين نيست در حالى كه خداى تعالى مىفرمايد:«بَلِ الانْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصيرةٌ» 75: 14[3] هرگاه باطن درست باشد ظاهر قوى مىشود [4].
فصل دوم حقيقت ريا - فرق بين ريا و سمعه - اقسام ريا
ريا از جهت لغوى از رؤيت مشتق شده است و به معنى طلب منزلت و مقام در قلوب مردم به وسيله ارائه اعمال نيك مىباشد.
و سمعه لغة از سماع گرفته شده و به معنى طلب منزلت در قلوب مردم به وسيله انتشار موجبات منزلت است.
تعريف ريا
ريا عبارت است از اراده مقام و منزلت بوسيله اطاعت خداوند متعال بنا بر اين به چنين عابدى مرائى «ريا كار يا خودنما» و به مردمى كه عابد، عبادتش را به آنها مىنماياند تا جايى در دل آنها پيدا كند رائى و به عملى كه شخص ريا كار اظهار مىكند مرائى به «وسيله ريا» و به قصد اين شخص ريا مىگويند.
اقسام ريا
چيزهائى كه مىتوان به وسيله آنها ريا كرد و به عبارت ديگر مىتوانند مرائى به باشند بسيارند.
و در يك تقسيم كلّى مىتوان آنها را به پنج قسم تقسيم كرد.
طبق اين تقسيم تمام وسائل ريا در اين اقسام جمع مىشوند:
1 - بدن 2 - هيئت و تركيب ظاهرى 3 - گفتار 4 - كردار 5 - پيروان و هر چيزى كه خارج از وجود شخص باشد طالبان دنيا معمولا به وسيله اين چند چيز ريا مىكنند ولى ريا و جاه طلبى به وسيله اعمالى كه عبادت شمرده نمىشوند آسانتر و سادهتر از ريا به وسيله عبادات است «چون در اين نوع ريا انسان كمتر مرتكب گناه مىشود».
قسم اول
قسم اول ريا در دين بوسيله بدن است
كه توسط لاغرى و رنگ زردى انجام مىشود هدف از اين كار اين است كه ديگران با ديدن اين حالت خيال كنند انسان در راه دين شديدا كوشا و در امر دين بسى محزون است و خوف آخرت بر وجودش غلبه نموده و خورد و خوابش را در ربوده است.
آهسته صحبت كردن و گود شدن حدقه چشم و خشكى لب به خاطر اظهار روزهدارى از همين باب است.
لذا حضرت عيسى بن مريم عليه السّلام مىفرمايد: هنگامى كه روزه مىگيريد سرتان را روغن بزنيد، موهايتان را شانه كنيد و در چشم سرمه بكشيد.
دستور به اين موارد به خاطر اين است كه عابد در معرض خطر ريا است. قسم دوم
قسم دوم ريا به وسيله هيئت و قيافه است
مثل درهم كردن موى سر، تراشيدن شارب، پائين انداختن سر در موقع راه رفتن، آهسته حركت كردن، باقى گذاردن اثر سجده در پيشانى و پوشيدن لباسهاى خشن، كوتاه و وصلهدار براى اينكه اظهار كند تابع سنّت است و توجهى به دنيا ندارد. قسم سوم
قسم سوم ريا به وسيله گفتار است
مثل موعظه، تذكر، گفتن سخنان حكيمانه، حفظ اخبار و احاديث، جنباندن لب در حضور مردم، امر به معروف و نهى از منكر در ملأ عام و امثال آن. قسم چهارم
قسم چهارم ريا به وسيله اعمال است
مثل طول دادن اجزاء نماز از قبيل قيام، ركوع، سجده و پايين انداختن سر، اظهار بى توجهى و امثال آن. قسم پنجم
قسم پنجم ريا به وسيله دوستان، ملاقات كنندگان و همنشينان است
مثل اين كه با كسانى از قبيل علما، عبّاد، زهّاد و فقرا و مساكين رفت آمد كند يا كارى كند كه مردم، زياد به او مراجعه كنند تا بدينوسيله نشان دهد كه رتبه دينىاش بالا است.
فصل سوم درجات ريا
براى تحقق ريا سه چيز لازم است كه اركان ريا ناميده مىشوند.
1 - قصد و نيّت ريا 2 - وسيله ريا يا مرائى به
3 - چيزى كه انسان به خاطر آن ريا مىكند كه در اصطلاح مرائى لاجله ناميده مىشود «هدف ريا» هر كدام از اين سه ركن داراى درجات و مراتبى هستند كه با شدت و ضعف آنها ريا شدّت و ضعف مىيابد.
درجات ركن اول (قصد ريا)
قصد ريا چهار درجه دارد اولين و شديدترين درجه، آن است كه انسان از انجام عبادت اصلا قصد ثواب نداشته باشد مثل كسى كه بين مردم نماز واجب يا مستحبّ مىخواند ولى اگر تنها باشد آن را ترك مىكند.
درجه دوم آن است كه اهمّ قصدش ريا و خودنمائى باشد و بطور تبعى و در حاشيه كمى هم به ثواب و پاداش الهى توجه داشته باشد.
درجه سوم اين است كه انتظار ثواب به همان اندازه در او ايجاد انگيزه مىكند كه قصد خودنمائى دخالت دارد به عبارت ديگر قصد ريا و نيّت ثواب به طور مساوى وجود داشته باشند به طورى كه اگر يكى از آنها نباشد شخص به عبادت بر انگيخته نمىشود.
و آخرين و ضعيفترين درجات قصد ريا آن است كه نيت خودنمائى نشاط بيشترى در او ايجاد مىكند و قصد ثوابش را تقويت مىكند به طورى كه اگر نبود باز هم عبادتش را انجام مىداد.
اين چهار مرتبه درجات و مراحل قصد ريا هستند كه همگى حرام و موجب بطلان اعمال مىشوند دليل اين مطلب آيات و رواياتى است كه در صدر بحث ذكر شد از قبيل حديث قدسى شريف:
من بىنيازترين بىنيازها از شركم.
و آيه شريفه:وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ ربّه احدا 18: 110«».
و كلام گهربار أمير المؤمنين عليه السّلام در توصيف رياكار: در خلوت كسل مىشود و در بين مردم به نشاط مىآيد [1].
[1]يكسل في الخلوة و ينشط عند النّاس.
درجات ركن دوم - وسيله ريا (مرائى به)
وسايل ريا عبارت از طاعات و عبادات است كه به دو دسته تقسيم مىشوند.
1 - ريا در اصل عبادات.
2 - ريا در اوصاف عبادات
قسم اول ريا در اصل عبادات
اين قسم خود داراى سه مرتبه است:
1 - ريا در اصل ايمان كه شديدترين نوع ريا است و صاحبان اين گونه ريا از منافقين محسوب مىشوند كه وعده عذاب ابدى به آنها داده شده و چه بسا چنين شخصى از كفّار بدتر باشد زيرا كفر باطنى و نفاق ظاهرى را در خود جمع كرده است.
2 - ريا در اصل عبادات با قبول واقعى اصول دين مثل ريا در نماز، زكات، حجّ و جهاد اين مرتبه از مرتبه اول ضعيفتر است.
3 - ريا به وسيله نوافل و مستحباتى كه اگر آنها را ترك كند مرتكب گناهى نشده ولى اگر در خلوت باشد در انجام آنها تنبلى و كسالت مىورزد و در ميان مردم براى انجام آنها شوق پيدا مىكند.
قسم دوم ريا در اوصاف عبادات
اين قسم نيز داراى سه مرتبه است:
1 - ريا در كارهايى كه با ترك آنها عبادت باطل مىشود مثل كسى كه اگر تنها باشد قرائت و ركوع و سجود نمازش را سريع انجام مىدهد ولى در بين مردم آنها را به طور كامل به جا مىآورد.
2 - ريا در كارهايى كه با ترك آنها عبادت ناقص نمىشود ولى در حكم تتمه و تكمله عبادت هستند، مثل طولانىتر كردن ركوع و سجود از حد معمول، طولانىتر كردن قيام، مرتب ايستادن، طول دادن قرائت و تأنّى در قرائت و اذكار نماز.
3 - ريا به وسيله اضافاتى كه از اصل عبادت خارجند مثل حاضر شدن در جماعت قبل از ديگران، ايستادن در صف اول و دست راست امام و امثال آن.
درجات ركن سوم (هدف ريا)
اهدافى كه انسان براى رسيدن به آنها رياء مىكند در سه مرتبه قرار دارند:
1 - اولين و شديدترين مرتبه آن است كه انسان به خاطر آن عبادت كند كه فرصتى بدست آورد كه در آن معصيت كند مثل كسى كه با انجام عبادات و مستحبّات و خوددارى از خوردن شبههناك اظهار ورع و تقوى مىكند بدين اميد كه به امانت و درست كارى معروف شود و منصبى چون قضاوت و سرپرستى اوقاف، وصايا و ايتام به او تفويض شود كه بتواند در آن سوء استفاده نمايد.
2 - اينكه منظورش از ريا رسيدن به امرى مباح از امور دنيوى باشد مثل دست يافتن به مالى يا ازدواج با زنى كه در غير اين صورت موفق به ازدواج با او نمىشود.
3 - اينكه هدفش از ريا اين باشد كه با ديده نقص به او ننگرند و او را از خواص به شمار آورند مثل كسى كه با عجله در حال حركت است و چون كسى او را مىبيند از ترس اينكه بگويند بىوقار است سرعتش را كم مىكند. يا بدون توجه شوخى مىكند ولى به خاطر اينكه او را كوچك نشمرند به دنبال شوخى استغفار مىكند و اظهار حزن كرده آه مىكشد [1].
تقسيم ريا
«آنچه تاكنون ذكر شد تقسيم ريا به حسب شدت و ضعف بود كه از شدت و ضعف اركان آن ناشى مىشود».
(و اكنون ريا را به حسب ظهور و خفاء تقسيم مىكنيم) بنابراين تقسيم، ريا به چهار قسم منقسم مىشود.
1 - رياى جلىّ (آشكار).
2 - رياى خفىّ (پنهان).
3 - رياى اجلى (آشكارتر).
4 - رياى اخفى (پنهانتر).
رياى اجلى آن است كه صاحبش را به عمل وا مىدارد به طورى كه موجب و علت عمل است.
2 - رياى جلىّ كه از اجلى پنهانتر است، آن است كه صاحبش را به عمل وادار نمىكند ولى انجام عمل را برايش آسانتر مىكند مثلا كسى كه اهل نماز شب است ولى بيدار شدن براى او مشكل است در صورتى كه گرفتار اين مرتبه ريا باشد هنگامى كه مهمان دارد براى بيدار شدن آمادگى بيشترى پيدا مىكند.
3 - رياى خفىّ كه مرتبه بعد از رياى جلىّ است آن است كه عمل خود را با اظهار شمايل به ديگران ارائه دهد مثل اظهار لاغرى و رنگ زردى، آهسته صحبت كردن، خشكى دهان، آثار اشك در صورت و غالب شدن چرت كه همگى بر شب زنده دارى دلالت مىكنند.
4 - رياى اخفى كه پنهانترين نوع رياى است آن است كه صاحبش عمل خود را پنهان مىكند و نمىخواهد كه ديگران از آن اطلاع پيدا كنند و از ظهور عملش خوشحال نمىشود ولى از ديگران انتظار سلام و احترام دارد و دوست دارد او را بستايند و در رفع حوائج او كوشا باشند و چون وارد مجلسى مىشود براى او جا باز كنند و اگر كسى در اين امور كوتاهى كند ناراحت مىشود.
و تمام اين انتظارات را به خاطر عباداتش دارد به طورى كه اگر آن عبادات را انجام نمىداد اين توقعات را نداشت.
در اينجا ممكن است سؤالى مطرح شود و آن اينكه: ما مىبينيم كسى نيست كه از ظاهر شدن اعمالش خوشحال نشود پس آيا تمام مردم رياكارند؟ جواب: هر سرور و فرحى ريا نيست بلكه سرور داراى اقسامى است كه فقط بعضى از آنها رياء و مذموم و باقى پسنديده و محمودند.
1 - گاهى انسان عملش را مخفى مىكند و آن را فقط به خاطر خدا انجام مىدهد ولى هنگامى كه مردم از آن اطلاع مىيابند خوشحال مىشود زيرا مىداند با خواست خدا اعمالش ظاهر شده و خدا باعث اطلاع مردم شده است از اين جهت پىمىبرد كه خداوند به او نظر لطف و مرحمت دارد لذا خوشحال مىشود، اين خوشحالى به خاطر نظر لطفى است كه خداوند متعال در حق او داشته است نه به خاطر ستايش مردم و پيدا كردن منزلت در قلوب آنان اين سرور اشكالى ندارد.
و خداى متعال مىفرمايد:قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ برَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا 10: 58[1].
2 - گاهى از اين معنى استدلال مىكند كه همانطور كه خدا در اين دنيا كارهاى نيكش را آشكار و كارهاى زشتش را مستور نموده است معلوم مىشود كه در قيامت با او چنين معاملهاى مىكند.
همانطور كه رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم مىفرمايد: هر بندهاى كه خدا در دنيا بر او پرده پوشى كند در آخرت نيز بر زشتيهايش پرده خواهد پوشاند [1].
بنابراين خوشحالى او در صورت اول از اين است كه عملش مورد قبول واقع شده و در صورت دوم از رفتارى است كه در آينده (آخرت) با او مىشود.
3 - گاهى سرور و فرحش به اين خاطر است كه مىبيند هر كس از اين عمل آگاه شود از او پيروى خواهد كرد و بدين جهت اجرش چند برابر مىشود و علاوه بر اين كه اجر عمل نهانى نصيبش شده اجر و پاداش عمل ظاهرى را نيز بدست آورده است و او به مقتضاى حديث نبوى با هر كس كه پيرويش كند در اجر و ثواب شريك است و به اندازه او پاداش مىگيرد بدون اين كه از اجر عمل كننده چيزى كاسته شود.
4 - گاهى انسان از اين خوشحال مىشود كه مىبيند آنها يك بنده مطيع و عابد را دوست دارند و او را «به خاطر اطاعتش» مىستايند پس معلوم مىشود كه خود، مطيع هستند و قلبا ميل به طاعت دارند در روايت است كه مردى به پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم عرض كرد: يا رسول اللّه عملم را پنهان مىكنم و دوست ندارم كسى از آن مطلع شود ولى چون كسى اطلاع مىيابد خوشحال مىشوم.
حضرت فرمود: براى تو دو پاداش هست پاداش عمل پنهانى و پاداش عمل آشكار.
از امام باقر عليه السّلام درباره مردى كه عمل خيرى انجام مىدهد و چون ديگران او را مىبينند خوشحال مىشود، سؤال شد.
فرمود: اشكال ندارد هر كس دوست دارد خدا او را به خوبى در ميان مردم مشهور كند البته در صورتى كه عملش را به اين منظور انجام نداده باشد.
5 - امّا اگر سرور و فرح از آن جهت باشد كه در قلوب مردم منزلت پيدا مىكند و مردم او را مىستايند و بزرگ مىدارند و در رفع حوائجش مىكوشند و در برخوردها او را احترام مىكنند اين گونه سرور و خوشحالى، ريا و نكوهيده است.
پس معلوم شد كه هر سرورى ريا نيست.
تبصرة
يكى از اقسام ريا اين است كه انسان عمل آشكار را بر خلوت ترجيح دهد بعضى گفتهاند بر عكس اين حالت يعنى ترجيح خلوت بر جلوت هم ريا است زيرا اگر كسى فقط براى خدا عمل كند نبايد خلوت و جلوت برايش فرق داشته باشد.
يكى ديگر از اقسام ريا ترك عمل از ترس گرفتار شدن به ريا است كسى كه چنين عملى انجام مىدهد كار شيطان را آسان كرده و او را از افساد بىنياز نموده است.
تقسيمى ديگر از ريا
گاهى ريا در غير عبادات واقع مىشود.
اين گونه ريا گاهى واجب و گاهى مستحب است زيرا بر مؤمن واجب است كه آبروى خود را حفظ كند و كارى را كه عيب او محسوب مىشود انجام ندهد مثلا براى جوانمردان سزاوار نيست كه در معرض مشاهده ديگران مرتكب امور پست شوند اگر چه اين كارها در خلوت براى آنان جايز باشد و لذا در شريعت مقدس اسلام دستور داده شده كه انسان ظاهرش را تزئين كند، نعمت خدا را اظهار نمايد، فقر خود را كتمان و اظهار غنى نمايد.
در روايت است كه روزى پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم براى رفتن بين اصحاب آماده مىشد در همين حال در ظرف آبى مىنگريست و عمامه و موهايش را صاف مىكرد.
عرض كردند: يا رسول اللّه شما هم از اين كارها مىكنيد؟ فرمود: بله خدا دوست دارد هنگامى كه بندهاى نزد برادرانش مىرود خود را براى آنها تزئين كند [1].
و أمير المؤمنين عليه السّلام فرمود: شما بايد خود را براى برادر مسلمانتان زينت دهيد همانطور كه براى غريبهاى كه دوست داريد شما را در بهترين شكل ببيند زينت مىدهيد [2].
و امام صادق عليه السّلام مىفرمايد: لباس پاكيزه دشمن را خوار مىكند [3].
مواردى كه ذكر شد همه از موارد رياى پسنديده است.
فصل چهارم علّت ريا و راه معالجه آن
ريا در عبادات يا ناشى از اين است كه انسان هميشه دوست دارد از لذت ستايش برخوردار و از رنج نكوهش در امان باشد.
يا مولود طمعى است كه به مال مردم دارد.
علاج ريا به اين است كه انسان مضرّات رياء را بشناسد و بداند كه ريا چه مصالح باطنى را از او سلب مىكند و چه محروميتها كه در دنيا از توفيقات و در آخرت از قرب و منزلت نزد خدا براى او ببار مىآورد و چه عقابها و خواريها و غضبهايى نصيب او مىكند و بداند كه ريا كار به خسران دنيا و آخرت دچار مىشود چون در دنيا به خاطر مراعات قلوب مردم هميشه خاطرش مشوّش است و رضايت مردم هرگز حاصل نمىشود زيرا هر چه گروهى را پسنديده آيد گروهى ديگر را ناخوشايند است و هميشه رضايت بعضى از آنها در خشم بعضى ديگر نهفته است و هر كس رضايت آنها را با خشم خدا طلب كند خدا بر او خشم مىگيرد و آنها را بر او خشمناك مىكند.
و بداند كه تمام امور از جمله قلوب مردم در دست خداست و اوست كه هر گونه بخواهد آنها را مىگرداند.
پس هر كس بين خود و خدايش را اصلاح كند خدا بين او و مردم را اصلاح مىكند و هر كس خدايى را كه تمام امور به دست اوست براى رضايت مردمى كه نفع و ضرر، موت و حيات و نشر و حشر خود را مالك نيستند به غضب آورد واقعا سفيه و احمق است.
و چگونه طمع به اموال مردم باعث مىشود انسان عملى انجام دهد در حالى كه مىداند خداست كه قلوب را تسخير مىكند و به آنها اراده منع و بخشش مىدهد.
و مهما تكن عند امرئ من خليقة و ان خالها تخفى على النّاس تعلم
و هر گاه انسانى داراى خصلتى باشد آشكار مىشود اگر چه خيال كند از نظر مردم مخفى است و چه بسا خدا خبائث درونش را براى مردم آشكار كند و آنها هم از او بيزار شوند و بر او خشم گيرند و دچار خسران دنيا و آخرت شود همانطور كه در روز محشر در محضر تمام خلائق رازش فاش خواهد شد.
ولى اگر عملش را براى خدا خالص كند خدا اخلاصش را براى مردم آشكار مىكند و او را محبوب همه مىگرداند و ديگران را مسخّر او كرده زبانشان را به حمد و ثنايش مىگشايد.
اينها همه در حالى است كه در مدح آنها كمالى و در مذمتشان نقصى نيست و اگر واقعا انسان شوق ستايش دارد و از مذمّت و نكوهش مىهراسد به مدح ملائكه مقرّبين و بالاتر مدح پروردگار عالم دل ببندد و از مذمّت ملائكه و نكوهش پروردگار بترسد.
بعد از اين كه اينها را دانست خود را عادت دهد كه عباداتش را پنهان كند و آنها را در محل در بسته انجام دهد همان گونه كه كارهاى زشت را پنهان مىكند و به اطلاع خدا از عباداتش قانع باشد تا نفسش براى مطلع كردن ديگران با او منازعه نكند و چون مدتى بر اين حال مواظبت كند برايش آسان خواهد شد.
ولى بايد از خدا كمك بخواهد و با نفس خود مجاهده كند كه مجاهده بر عهده بنده و هدايت از خداست.«وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ اللَّهُ لا يُضِيعُ اجَرَ الْمُحْسِنِينَ» 29: 69[1].
وَلاٰ تَطْرُدِ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ
بِالْغَدٰوَةِ وَالْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ...
انعام – 52
ای پیغمبر زنهار آنانرا که صبح و شام خدا را میخوانند
و مراد و مقصد ایشان فقط خداست از خود مران
که نه چیزی از حساب آنها بر تو و نه چیزی از حساب تو
بر آنهاست . پس تو اگر آن خداپرستان را از خود برانی
از ستمکاران خواهی بود
وقتی پیغمبر میخواست برای هدایت چند نفر از سران غیرمسلمان
تلاش کند به یک نفر از مسلمانان ضعیف و مستضعف کمی
بی اعتنایی کرد که هماندم خداوند این آیه را بر پیغمبر نازل کردند
و فرمودند اگر به این اشخاص بی اعتنایی کنی
از ظالمین و ستمکاران خواهی بود
این آیه باعث شد که آن سران نیز ایمان بیاورند
پس بیایید در کنار احترام بیش از حدی که به مقامات و رؤسای مسئول
میگذاریم مقداری هم به زیر دستان خود محبت کنیم
و ملاک احترام خود را بر مبانی غیر مادی بنا کنیم که خدای ناکرده
مورد خشم و غضب خداوند قرار نگیریم
وَکَذٰلِکَ فَتَنّاٰ بَعْضُهُمْ بِبَعْضٍ
لِیَقُولُوا اَهٰؤلٰاءٍ مَنَّ اللهُ عَلَیْهِم مِنْ بَیْنِنٰا
اَلَیْسَ اللهُ بِاَعْلَمَ بِالشّاٰکِرینَ
انعام – 53
و همچنین ما برخی را به برخی دیگر بیازمودیم
تا آنکه گویند آیا این فقیران را خدا درمیان ما برتری
به نعمت اسلام داد ؟
آیا خداوند (از این منکران) به احوال سپاسگزاران داناتر نیست
در صدر اسلام افرادی از روی غرور و تکبری که البته از مال و اموال
و فرزندان به آنها دست داده بود حاضر نبودند هم رده و همرتبه
بردگان و تازه مسلمانان فقیر باشند
و این غرور و تکبر بیجا آنان را از حق و حقیقت و دین خداوند دور میکرد
بیائید با تمرین و ممارست نشانه های غرور و تکبر و خودستائی را
از خودمان دور کنیم تا به عاقبت گذشتگان دچار نشویم
***
نشانه های غرور از دیدگاه شما چیست؟
پسر کوچکی برای مادربزرگش توضیح میداد که چگونه همهچیز ایراد دارد… مدرسه، خانواده،
دوستان و… مادربزرگ که مشغول پختن کیک بود از پسر کوچولو پرسید که کیک دوست داری؟
و پسر کوچولو پاسخ داد: البته که دوست دارم.
روغن چطور؟ نه! و حالا دو تا تخممرغ. نه مادربزرگ! آرد چی؟ از آرد خوشت میآید؟ جوش شیرین
چطور؟ نه مادربزرگ! حالم از همهشان به هم میخورد.
بله، همه این چیزها به تنهایی بد بهنظر میرسند اما وقتی بهدرستی با هم مخلوط شوند، یک کیک
خوشمزه درست میشود.
خداوند هم بههمین ترتیب عمل میکند. خیلی از اوقات تعجب میکنیم که چرا خداوند باید بگذارد ما چنین
دوران سختی را بگذرانیم اما او میداند که وقتی همه این سختیها را به درستی در کنار هم قرار دهد،
نتیجه همیشه خوب است.
ما تنها باید به او اعتماد کنیم، در نهایت همه این پیشامدها با هم به یک نتیجه فوقالعاده میرسند.
خدایا
قلبم را از غیر تو عصب کشی کرده ام
دیگر نه از سردی نگاه کسی می ترسد
و نه از گرمی برخورد کسی می لرزد
يه روز پدري به پسرش ميگه كه هر موقع دل كسي رو شكستي يه ميخ به ديوار بزن
پسر بعد از يه مدت به پدرش گفت كه ديوار كاملا پر شده .
پدرش گفت بعد از اين سعي كن دل اين افراد رو به دست بيار و با به دست اوردن دل هر كدوم ميخ مربوط به اون افرد رو در بيار
بعد از يه مدت پسر با خوشحالي به پدرش گفت كه همه ميخ ها رو در اوردم
پدر نگاهي به پسرش انداخت و گفت درسته كه همه ميخ ها رو در اوردي ولي جاي اين ميخ ها هنوز رو ديوار باقيست درست مثل جاي اون زخمي كه تو رو دل اونها جا گذاشتي .
خداوندا ما را یاری کن دل هیچ یک از بنده هایت را نشکنیم «
((یکی دیگر از ابزارهای جنگ نرم))
اخیرا دشمنان دست به اقدام حساب شده ای زده اند
وباطراحی اس ام اس هائی باقالب طنز در مورد
(عاشورا -مهدویت -مرجعیت )
ومشکلات جامعه (گرانی- کمبود و....)
وارسال آن به شهروندان قصد
کمرنگ کردن اعتقادات اسلامی ما
ودر درجه بعد قصد تضعیف نظام را دارند
بهوش باشید
واز ارسال اینگونه اس ام اس ها به دوستان خودداری کنید
تصور کن برنده یک مسابقه شدی و جایزه ات اینه که بانک هرروز صبح یک حساب برات باز می کنه و توش هشتاد و شش هزار و چهارصد تومان یا دلار پول می گذاره ولی دوتا شرط داره.
یکی اینکه همه پول را باید تا شب خرج کنی، وگرنه هرچی اضافه بیاد ازت پس می گیرند. نمی تونی تقلب کنی و یا اضافهٔ پول را به حساب دیگه ای منتقل کنی.
هرروز صبح بانک برات یک حساب جدید با همون موجودی باز می کنه. شرط بعدی اینه که بانک می تونه هروقت بخواد بدون اطلاع قبلی حسابو ببنده و بگه جایزه تموم شد.
حالا بگو چه طوری عمل می کنی؟ او زمان زیادی برای پاسخ به این سوال نیاز نداشت و سریعا" .....
همه ما این حساب جادویی را در اختیار داریم: زمان.
این حساب با ثانیه ها پر می شه. هرروزکه از خواب بیدار میشیم هشتاد و شش هزار و چهارصد ثانیه به ما جایزه میدن و شب که می خوابیم مقداری را که مصرف نکردیم نمیتونیم به روز بعد منتقل کنیم. لحظه هایی که زندگی نکردیم از دستمون رفته. دیروز ناپدید شده. هرروز صبح جادو می شه و هشتاد و شش هزار و چهارصد ثانیه به ما میدن.
یادت باشه که من و تو فعلا" از این نعمت برخورداریم ولی بانک می تونه هروقت بخواد حسابو بدون اطلاع قبلی ببنده.
امروز یه احساس خیلی بدی بهم دست داد...
ولی من بهش دست ندادم...
همیشه یک ذره حقیقت پشت هر"فقط یه شوخی بود " هست.
یک کم کنجکاوی پشت" همین طوری پرسیدم " هست.
قدری احساسات پشت"به من چه اصلا " هست.
مقداری فکر پشت " نمیدونم" هست. و اندکی درد پشت" اشکالی نداره" هست!!!
همیشه یک ذره حقیقت پشت هر"فقط یه شوخی بود " هست.
یک کم کنجکاوی پشت" همین طوری پرسیدم " هست.
قدری احساسات پشت"به من چه اصلا " هست.
مقداری فکر پشت " نمیدونم" هست. و اندکی درد پشت" اشکالی نداره" هست!!!
یکی میگفت : توی این ماه خدا که دست و پای شیطون بسته است باید از کنار نفست باسرعت
عبور کنی و بگی : "میگ میگ...."
اما نمیدونست نفس ما نشسته رومون
و دائم میگه : "انگوری انگوری...."
اینـــو تــــوی ایــــن شبــــهای قــــدر امسال فــــهمیــــدم!!!
كبر از نتائج و ثمرات عجب است و فرقش با عجب اين است كه صفت عجب بدون مقايسه نفس با كس يا چيز ديگرى در انسان به وجود مىآيد البته معنى اين سخن اين نيست كه عدم مقايسه شرط وجودى عجب است بلكه مىخواهيم بگوئيم مقايسه شرط نيست ولى كبر - بر خلاف عجب - صفتى است كه هميشه در مقايسه نفس با ديگرى به وجود مىآيد يعنى مقايسه شرط وجودى كبر است بنا بر اين مىتوان كبر را چنين تعريف كرد: كبر عبارت است از احساس راحتى و اعتماد و تكيه انسان بر اينكه خود را از ديگران برتر مىداند.
بحث از كبر در چند فصل انجام مىشود.
فصل اول مذمت و نكوهش كبر
قرآن كريم مىفرمايد:سَاصْرِفُ عَنْ آياتِىَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِى الارْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ 7: 146[1].
و مىفرمايد:كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ 40: 25[2].
و مىفرمايد:وَ اسْتَفْتَحُوا وَ خابَ كُلُّ جَبّارٍ عَنِيدٍ 14: 15[1].
و مىفرمايد:انَّ اللّهَ لا يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرينَ 16: 23[2].
نبى گرامى اسلام صلى اللّه عليه و آله و سلّم مىفرمايد:
هر كس به اندازه يك دانه خردل كبر در قلبش باشد وارد بهشت نمىشود و كسى كه به اندازه يك دانه خردل ايمان در دلش باشد وارد آتش نمىشود [3].
و فرمود: خداى تعالى مىفرمايد:
كبر زينت، و عظمت پوشش من است هر كس در مورد يكى از آنها با من نزاع كند در جهنمش مىافكنم [4].
و در كتاب كافى از امام باقر عليه السّلام روايت شده: كبر رداى خداست و انسان متكبر با خدا در مورد ردايش نزاع مىكند [5].
و مىفرمايد: عزت و كبر رداى خدايند هر كس يكى از اين دو را به خود بپوشد خداى تعالى با روى در آتش جهنمش مىافكند [6].
و از امام صادق عليه السّلام است: كسى كه يك ذرّه كبر در قلبش باشد داخل بهشت نمىشود [7].
محمد بن مسلم مىگويد از امام باقر عليه السّلام يا امام صادق عليه السّلام شنيدم كه مىفرمود: كسى كه به اندازه يك دانه خردل كبر در دلش باشد داخل بهشت نمىشود.
مىگويد: من استرجاع كردم (يعنى گفتم: انا اللّه و انّا إليه راجعون).
فرمود: چرا استرجاع كردى؟ عرض كردم: بخاطر كلامى كه از شما شنيدم.
فرمود: منظورم آن نيست كه تو فهميدى منظورم فقط انكار است كبر فقط انكار است [8].
امام صادق عليه السّلام فرمود: كبر عبارت است از كوچك شمردن مردم و بىاعتنائى به حقّ [9].
و مىفرمايد: رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: بزرگترين كبر تحقير مردم و بىاعتنائى به حقّ است.
راوى مىگويد: عرض كردم: تحقير مردم و بىاعتنائى به حقّ چيست؟ فرمود: ندانستن حقّ و حمله كردن به اهل آن هر كس چنين كند با خدا در مورد ردايش نزاع كرده است.
و فرمود: در جهنّم درّهاى مخصوص متكبرين وجود دارد كه سقر نام دارد اين درّه از شدت حرارت خود به خدا شكايت مىكند و از خدا مىخواهد كه به او اجازه نفس كشيدن دهد سپس نفسى مىكشد كه جهنّم را در آتش خود مىسوزاند.
و مىفرمايد: در قيامت متكبرين به صورت مورچگان ريزى محشور مىشوند و مردم آنها را لگدمال مىكنند تا خداى تعالى از حساب خلائق فارغ شود [1].
عمر بن يزيد مىگويد: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم: من غذاى خوب مىخورم و بوى خوش استعمال مىكنم و مركب خوب سوار مىشوم و غلامى هم پشت سرم حركت مىكند اگر اين كار به نظر شما كبر و تجبّر است انجام ندهم.
حضرت مدتى سرش را پائين انداخت سپس فرمود: جبّار ملعون كسى است كه به مردم بىاعتناء و به حقّ جاهل باشد.
عرض كردم: به حقّ كه جاهل نيستم امّا نمىدانم بىاعتنائى به مردم چيست؟ فرمود: بىاعتنايى به مردم كوچك شمردن آنهاست.
امام صادق عليه السّلام فرمود: هيچكس لاف بزرگى نزند جز به سبب ذلتى كه در خود مىبيند [2].
و در حديث ديگرى است: هيچ كس تكبر نمىورزد مگر به خاطر ذلّتى كه در خود مىبيند [3].
نبى اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم مىفرمايد: خداى تعالى به مردى كه از روى تكبر لباسش بر زمين كشيده شود توجه نمىكند.
و مىفرمايد: هر بندهاى بخشش كند خدا جز عزّت چيزى بر او نمىافزايد و هر بندهاى به خاطر خدا تواضع كند خدا او را بلند مىگرداند [4].
و مىفرمايد: واقعا من مىپسندم كه مردى با دست خود چيزى را حمل كند كه هم خدمتى به
خانوادهاش باشد و هم تكبّر را از خود دور كند [1].
آن حضرت روزى به اصحابش فرمود: چه شده كه در شما حلاوت عبادت را نمىبينم؟ عرض كردند: حلاوت عبادت چيست؟ فرمود: تواضع.
و فرمود: هرگاه متواضعين امّت مرا ديديد در برابر آنها تواضع كنيد و چون متكبرين را ديديد بر آنها تكبر كنيد كه تكبر شما باعث خوارى و كوچكى آنها مىشود [2].
امام كاظم عليه السّلام فرمود: تواضع آن است كه با مردم چنان رفتار كنى كه دوست دارى با تو رفتار كنند [3].
فصل دوم اقسام تكبر
بنابر آنچه از احاديث گذشته استفاده مىشود تكبر داراى اقسامى است.
1 - تكبر بر خدا
چنانكه نمرود به آن گرفتار بود تا حدى كه خيال جنگ با خداى آسمان را در سر مىپروراند و مثل آنچه فرعون و ديگر مدعيان الوهيت به آن دچار بودند فرعون چون از بندگى خدا تكبر مىورزيد گفت:انَا رَبُّكُمُ الاعْلى 79: 24[4].
قرآن كريم مىفرمايد:انَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِى سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِينَ 40: 60[5].
تكبّر از دعا و تضرع بسوى خدا نيز از اين قسم است.
2 - تكبّر بر خلق
اين قسم تكبر دو شعبه دارد
الف: تكبر بر انبياء و رسل و ائمه
سبب اين شعبه آن است كه انسان خود را بالاتر و برتر از آن مىداند كه از يك بشر معمولى اطاعت كند قرآن كريم از قومى چنين نقل مىكند:ا نُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنا 23: 47[6]
و نقل مىكند:انْ انْتُمْ الا بَشَرٌ مِثْلُنا 14: 10[1].
و نقل مىكند:وَ لَئِنْ اطَعْتُمْ بَشَرا مِثْلَكُمْ انَّكُمْ اذا لَخاسِرُونَ 23: 34[2].
همانطور كه ائمه جور تكبر ورزيدند و از ائمه حقّ اطاعت نكردند.
ب: تكبر بر ساير مردم
يعنى اين كه خود را از ديگران بهتر بداند و آنها را تحقير كند و هنگامى كه حق را از يكى از بندگان خدا بشنود زير بار نرود و آن را انكار كند.
خود بزرگ بينى هميشه از اعتقاد به وجود يكى از صفات كمال در خود سرچشمه مىگيرد.
و صفات كمال يا مربوط به دين هستند يا دنيا.
كمال دينى عبارت از علم و عمل است.
و كمال دنيوى عبارت است از اصل و نسب، جمال، قوت، مال و كثرت ياران.
1 - تكبر به علم
اگر كسى به خاطر علمش دچار تكبر شود علاجش اين است كه بينديشد كه علم او را به اين مطلب هدايت مىكند كه كبر فقط لايق خداى تعالى است و اگر انسان تكبر ورزد مغضوب خداى تعالى مىشود و خدا تواضع بندگان را دوست دارد پس سزاوار است خود را به چيزى مكلف كند كه مولايش مىپسندد و بداند كه حجت خدا بر اهل علم مؤكدّتر است.
امام صادق عليه السّلام مىفرمايد: هفتاد گناه جاهل بخشيده مىشود قبل از آنكه يك گناه از عالم بخشيده شود [3].
پس اگر عالم قبول دارد كه در جهان عالمتر از او و هم سطح او بسيار است كبرش معنا ندارد و اگر خود را از همگان اعلم مىداند بايد توجه داشته باشد كه حجت خدا بر او كاملتر و محكمتر است و ملاك خير و شرّ عاقبت كار است.
2 - تكبر به عمل
عمل نيز به همين صورت است اگر انسان خود را از همگان پرهيزگارتر و متّقىتر و صالحتر مىبيند مطمئن باشد كه ملاك نجات، فقط عمل و عبادت نيست بلكه معيار خاتمه كار است پس هر كس را مىبيند با خود بگويد شايد او نجات يابد و من هلاك شوم و شايد او بين خود و خدايش
صفات پسنديدهاى داشته باشد كه به وسيله همانها مستحق نجات باشد و من مستحق هلاك.
كسى كه احتمال دهد خودش در محضر خدا شقىّ و بدبخت است به شغلى مشغول مىشود كه او را از تكبر باز مىدارد و هر كس با ديده رضا به اعمال خود ننگرد و معتقد باشد كه اگر قرار شود خدا با عدلش با او رفتار كند به خاطر اعمالى كه آنها را حسنات مىپنداشته مستحق عقاب خواهد شد تا چه رسد به بديها و سيئات ممكن نيست تكبر در او راه يابد.
همانطور كه سيد العابدين امام چهارم عليه السّلام مىفرمايد:
خداى من كسى نيكىهايش بدى است چگونه بدىهايش بدى نيست؟ [1] و قرآن كريم مىفرمايد:وَ الَّذِينَ يُؤتُونَ ما أتَوا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ 23: 60[2].
يعنى طاعات و عبادات را به جاى مىآورند در حالى كه در هراسند كه مبادا مورد قبول واقع نشوند.
3 - تكبر به نسب
اين قسم تكبر، تكبر به كمال ديگران است و اگر كسى كه انسان به واسطه او كبر مىورزد زنده باشد مىتواند به او بگويد برترى از آن من است و تو فقط كرمى هستى كه از زائد خميره من خلق شدهاى.
براى فرار از اين قسم تكبر بايد اصل و نسب حقيقى خود را بشناسد كه پدرش نطفهاى كثيف و جدّش خاك ذليل است و اينكه خلقت انسان از خاك شروع شده و خلقت نژاد او از آب بى مقدار مقرر شده است [3].
4 - كبر به جمال
علاج اين قسم اين است كه در باطن خود دقت كند تا آنقدر فضيحت و رسوايى در خود ببيند كه لذت تكبّر و فخر فروشى را در نظرش تيره گرداند چه اينكه به هر جاى بدن بنگرد نوعى و رنگى از كثافت انباشته شده است در رودههايش مدفوع، در مثانهاش ادرار، در بينى مخاط، در دهان بزاق، در گوش چرك، در رگها خون، در زير پوست جراحت و در زير بغل بوى زننده.
هر روز چند بار با دست خود مدفوع مىشويد و چند بار به مستراح رفت و آمد مىكند تا از بدنش چيزى خارج شود كه ديدنش ناراحت كننده است تا چه رسد به بوييدن و لمس كردنش.
و بينديشد كه در اول امر از كثافات زننده خلق شده از نطفه نقش گرفته، از خون حيض [1] تغذيه كرده، از مجراى بول وارد رحم شده كه خودش مجراى خون حيض و كثافات ديگر است.
و اكنون اگر يك روز خود را رها كند و نظافت نكند كثافات و بوهاى زننده از او برانگيخته مىشود.
و به زودى هم مىميرد و تبديل به مردارى كثيف مىشود كه از هر كثافتى زنندهتر است.
5 - تكبر به قدرت
علاج اين قسم اين است كه بنگرد در معرض ابتلا به چه امراضى است و اگر يك رگ از بدنش درد بگيرد عاجزتر از هر عاجز و ذليلتر از هر ذليلى مىشود و اگر مگسى چيزى را از او بربايد قادر نيست آن را باز ستاند و اگر پشه ريزى وارد دماغش شود يا مورچهاى داخل گوشش شود او را مىكشد و اگر خارى به پايش فرو رود او را عاجز مىكند و يك روز تب چنان ضعفى بر او مستولى مىكند كه تا مدتى طولانى جبران نشود. ثانيا هر چه قدرتش زياد باشد از خر و فيل و گاو و شتر قوىتر نيست پس اين چه افتخارى است كه او را با حيوانات هم صفت مىكند.
6 - تكبر به ثروت و ياران
تكبر به جمال و قدرت مربوط به چيزهايى بود كه در خود انسان وجود داشت به خلاف اين قسم كه مربوط به چيزى است كه در وجود انسان نيست بلكه خارج از انسان است بنابراين زشتترين نوع تكبر مىباشد.
افّ بر شرفى كه يهود و نصارى و كفّار در آن از ما جلوتر باشند.
و تفّ بر شرفى كه دزد و ظالم مىتواند آن را از انسان سلب كند.
اينها به اضافه علل و امراض و آفات مختلف و طبايع متضادى كه چون صفراء و بلغم و باد و خون بر او مسلط است كه بخواهد يا نخواهد راضى باشد يا نباشد بعضى از اجزايش بعضى ديگر را منهدم مىكند لذا اجبارا گرسنه مىشود، اجبارا تشنه مىشود، اجبارا مريض مىشود و اجبارا مىميرد نفع و ضرر و خير و شرّ خود را در اختيار ندارد دوست دارد بداند ولى نمىداند مىخواهد چيزى را به ياد داشته باشد ولى فراموش مىكند مىخواهد چيزى را فراموش كند و از آن غافل باشد ولى از خاطرش نمىرود مىخواهد قلبش را متوجه امرى كند ولى در جاى ديگر جولان مىكند نه قلبش را مالك است نه نفسش را چه بسا چيزى را دوست دارد كه مايه هلاكتش مىشود و از چيزى بدش مىآيد كه حياتش به آن بستگى دارد غذاها را دوست دارد در حالى كه او را هلاك مىكنند از داروها احساس تلخى مىكند در حالى كه نفع و حيات او را در بردارند در يك لحظه شبانه روز از اينكه بينايى و شنوايى و علم و قدرتش را از دست بدهد يا اعضاى بدنش فلج شوند و عقلش از دست برود و روحش ربوده شود و تمام آنچه را كه در دنيا دوست مىدارد از او سلب شود در امان نيست.
خلاصه اينكه بيچارهاى ذليل است كه در هر حال باقى نخواهد ماند چه او را به حال خود رها كنند و چه او را برگيرند و از اين دنيا ببرند عبدى است مملوك كه قادر بر چيزى نيست.
پس اين انسان كجا و تكبر، انسانى كه در گذشته نطفهاى كثيف بوده در آينده مردارى متعفن مىشود كه هر انسانى از او دورى مىجويد و بالأخره به اصل خود يعنى خاك برمىگردد.
و اى كاش در همان حال رها شود «ولى چه آرزوى محالى» كه زنده مىشود تا شدائد و دردها بكشد، محاسبه شود و به خاطر اعمال گذشتهاش عذاب ببيند اجزاء متفرقش را جمع مىكنند، او را از قبر به سوى هولها و هراسهاى قيامت خارج مىكنند در آن حال چشمش به آسمانى شكافته، زمين دگرگون شده، كوههايى در حال حركت، ستارگانى كدر، خورشيدى خاموش، حالات ظلمانى، فرشتگان غلاظ و شداد، جهنم بادم سوزان و بهشتى كه مجرمين با حسرت بدان مىنگرند مىافتد و نامههائى را مىبيند كه منتشر شده و تمام گفتار و كردار او را از ريز و درشت حتى اگر به اندازه ذرّهاى باشد در آن جمع كردهاند.
خداوند تعالى به آغاز و انجام انسان اشاره كرده مىفرمايد:«قُتِلَ الانْسانُ ما أَكْفَرَهُ مِنْ اىِّ شيءٍ خَلَقَهُ مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ ثُمَّ اماتَهُ فَاقْبَرَهُ» 80: 17 - 21[1].
آنچه ذكر شد علاج تكبر از طريق علمى بود.
علاج عملى تكبر
علاج عملى تكبر آن است كه براى خدا و خلق عملا تواضع كند به اين معنى كه افعال و اخلاق متواضعين را پيشه نمايد.
از نبى اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده: كه در روى زمين غذا مىخورد و مىفرمود: من بندهاى هستم،
مثل بندگان غذا مىخورم.
به سلمان گفتند چرا لباس نو نمىپوشى؟ فرمود: من بنده هستم اگر روزى آزاد شدم لباس نو مىپوشم.
منظورش آزاد شدن در آخرت است.
بعد از اين كه انسان شناخت و معرفت پيدا كرد جز با عمل، متواضع نمىشود لذا مىبينيم كه خداى تعالى اعرابى را كه بر خدا و رسول تكبر مىورزيدند مأمور به ايمان و نماز مىكند.
در نماز اسرارى هست كه به خاطر آنها عمود دين شده. از جمله اسرار آن قيام و ركوع و سجود است زيرا اعراب از خم شدن ابا داشتند و چه بسا كسى تازيانه از دستش مىافتاد و براى برداشتنش خم نمىشد و بند كفشش باز مىشد ولى براى اصلاح آن سر خم نمىكرد. به همين خاطر خداى تعالى آنها را مأمور به سجود و ركوع كرد.
فصل سوم معيار تشخيص حالت تكبّر و تواضع در نفس
«اكنون كه تكبر و اقسام آن و زشتى آن و راه علاجش را شناختيم بجاست ملاك و معيارى به دست آوريم كه بوسيله آن خود را بشناسيم و بدانيم كه آيا جزء متكبّرين هستيم يا در زمره متواضعين» و گر نه ممكن است گاهى خود را متواضع به حساب آوريم و فكر كنيم هيچ گونه تكبّرى در ما وجود ندارد در حالى كه نزد خدا متكبر محسوب شده و تمام كوششهايمان به هدر رفته باشد براى به دست آوردن اين ميزان پنج راه آزمايشى وجود دارد.
1 - اوّل اين كه با يكى از همرديفان خود در مسألهاى بحث كنيم در اينجا لحظه آزمايش وقتى است كه حقّ بر زبان طرف مقابل جارى مىشود در اين هنگام اگر قبول و اعتراف به حق و تشكر از آن شخص براى انسان مشكل باشد مطمئنا نوعى كبر و خود برتر بينى در او نهفته است پس بايد تقوا پيشه كرده با علم به خباثت درون و خطر عاقبت، و عمل، يعنى مكلّف كردن نفس به كارهايى چون اعتراف به حقّ و زبان گشودن به ستايش و ثناء او و اقرار به عجز خود و تشكر از او به خاطر استفادهاى كه از او كرده و كارهايى از اين قبيل كه براى نفس مشكل و سنگين است به علاجش همّت گمارد.
2 - دوم اينكه دوستان و همرديفان را در مجالس و محافل بر خود مقدّم كنيم و خود پايينتر از آنان بنشينيم اگر اين كار بر ايمان مشكل بود تكبّر داريم لذا بايد نفس خود را به همان كارها مكلّف كنيم تا به تدريج آسان شوند در اين باب، شيطان كيد دقيقى دارد و آن اينكه انسان را وادار مىكند روى كفشها بنشيند يا به جاى اين كه در كنار همرديفان خود قرار گيرد افراد پستتر از خود را در كنار آنها قرار داده خود در رتبه بعد از آنها بنشيند و گمان كند اين كار تواضع است در حالى كه عين كبر است زيرا اين كارها از آن جهت بر متكبّرين آسان است كه اين توهّم را ايجاد مىكنند كه آن شخص صدر مجلس را با ديده تحقير مىنگرد و خود را برتر از آنها مىداند.
با اين كار غير از اين كه تكبر ورزيده با اظهار تواضع به نوع ديگر كبر فروشى كرده است.
3 - سوم اينكه دعوت فقراء را اجابت كند و براى رفع حاجات دوستان و نزديكان به بازار برود اگر بر او سنگين بود بداند كه متكبّر است.
4 - چهارم اينكه ما يحتاج خود و خانوادهاش را با دست خود از بازار به خانه حمل كند اگر نفسش از اين كار ابا داشت به كبر و ريا دچار است. 5 - پنجم اينكه از پوشيدن لباسهاى كهنه ابا نداشته باشد امتناع از كهنه پوشى در ملاء عام ريا و در خلوت كبر است.
البته در سه راه اخير لازم است كه شرائط زمان و مكان و اشخاص مراعات شود «آنچه تاكنون ذكر شد راه كسب صفت حميده تواضع بود اما بايد توجه داشت كه تواضع به هر شكلى پسنديده نيست بلكه» آن تواضعى محمود و پسنديده است كه از هر گونه خفّت و خوارى و حقارت و پستى خالى باشد زيرا همانگونه كه تكبّر نكوهيده است تحمّل حقارت و خفّت مذموم است و لذا گفتهاند «خَيْرُ الامُورِ اوْسَطُها».
هر كس از امثال خود جلو بيفتد متكبّر است و هر كس پست سر همرديفان خود بيفتد متواضع است اما اگر مثلا عالم براى كفّاش تواضع كند و او را در جاى خود قرار دهد و كفشهاى او را اصلاح كند اين تواضع نيست بلكه پستى و قبول ذلّت است [1].
ماه رمضان به پایان رسید و هنوز دیدارتان میسر نشده و دل در انزوای تنیده دلتنگی است. شاید کمی بیانش سخت باشد اما حقیقتا همین است که دوری یار دل را به قدری منزوی میسازد که تاب هیچ جمعی را بر نمی تابد و در هیچ جا آرام و قرار نمی یابد. آرامش در کنار یار همانند آرامش در کنار ساحل است. وقتی آرام آرام موجهای مهر و محبت نوازش میدهد چنان غرق سرور میشوی که در جرگه مستان قرار می گیری...
از این روست که فرمود: آنقدر مستم که از چشمم شراب آید برون...
جنبش عدم تعهد كه درعربي با عنوان «نهضة عدم الانحياز» و درانگليسي«Non aligned movement » يادمي شود، درآغاز تأسيس، عنوان «Non-Commitment » داشت كه به معناي عدم مسؤوليت وتعهداست، بي درنگ تغيير داده شد. جنبش عدم تعهد، از سوي ملي گرايان وطرفداران زبان فارسی ايران به «جنبش ناوابستگان» ترجمه شده بود اما با استقبال همگاني روبه رو نشد و به فراموشي سپرده شد.۱
« جنبش »
به حركت يا رفتار گروهي ـ نسبتا ـ منظم و بادوام براي رسيدن به هدف اجتماعي ـ سياسي معين و براساس نقشه معين كه ممكن است اصلاحي يا انقلابي باشد گفته مي شود.
« عدم تعهد »
استراتژي و راهبردي است كه در روابط بين الملل بر بي طرفي تاكيد مي كند نه بر كناره گيري . بنابراين بي طرفي در راهبرد عدم تعهد معناي مثبت دارد يعني شركت فعال در سياست هاي بين المللي براي كاهش بحران ها و جلوگيري از دو قطبي شدن استراتژي هاي بي طرفي منفعل و انزواطلبي در روابط بين الملل طرفدار گوشه گيري و به حداقل رساندن نقش دولت ها در معادلات بين المللي است اما استراتژي عدم تعهد فعال و پويا است .
زمينه ها و بسترهاي پيدايش جنبش عدم تعهد
پس از پايان جنگ جهاني دوم و نابودي حكومت آلمان به رهبري آدولف هيتلر كه دشمن مشترك آمريكا و شوروي پيشين به شمار مي رفت اين دو كشور دچار اختلاف شديد و در سايه همين اختلاف برخي كشورها تجزيه و تقسيم شدند. اين مسأله بر ديگر كشورها نيز تأثير گذاشت و باعث شد كه كشورهاي ديگر با تاثيرپذيري از آمريكا و شوروي ـ خواسته يا ناخواسته ـ به يكي از دو بلوك روي آورند. در اين ميان تعدادي از كشورهاي جهان كه خود را متعهد به اردوگاه شرق و غرب نمي دانستند بي طرفي خود را در جهت گيري هاي بين المللي اعلام كردند. اين كشورها بعدا جنبشي را به وجود آوردند كه به « جنبش عدم تعهد » معروف شد.
كشورهاي آسيايي هندوستان پاكستان سريلانكا ميانمار و اندونزي در 1954 در كلمبو پايتخت سريلانكا نشستي را براي بحث درباره مسايل منطقه اي و بين المللي برگزار كردند. در اين نشست مباحث ناپيوستگي و بي طرفي مطرح و به كشورهاي آسيايي و افريقايي توصيه شد كه از پيوستن به قدرت هاي بزرگ خودداري كنند.
رهبران كشورهايي كه در نشست كلمبو شركت كرده بودند براي ايجاد يك جنبش بزرگ و تاثيرگذار در سياست بين الملل اعلام آمادگي كردند و از ديگر كشورها خواستند كه به اين جنبش بپيوندند. تعدادي از كشورهاي ديگر كه راهبرد بي طرفي را برگزيده بودند به درخواست آنان پاسخ مثبت دادند . بنابراين نخستين نشست مقدماتي كشورهاي غيرمتعهد در 1955 در باندونگ اندونزي برگزار شد . در اين نشست رهبران و نمايندگان بيست و نه كشور آسيايي و افريقايي ازجمله جواهر لعل نهرو، احمد سوكارنو، جمال عبدالناصر و مارشال تيتو رهبر يوگسلاوي پيشين حضور داشتند. علاوه بر اين ها نمايندگان ناظر كشورهاي فلسطين، الجزاير، مراكش و تونس كه در آن زمان درگير جنگ هاي استقلال طلبانه بودند شركت كرده بودند.
در همان آغاز راه در ميان اعضاي جنبش دو گروه و گرايش شكل گرفت . گروهي خواهان مبارزه با كمونيسم شدند مانند پاكستان، فيليپين، ژاپن، ويتنام جنوبي، لائوس، تركيه، تايلند، اتيوپي، لبنان، ليبي، ليبريا و عراق و گروه ديگر كه اكثريت را تشكيل مي دادند طرفدار اصول « پانچ شيلا » بودند مانند افغانستان، ميانمار، مصر، هندوستان، اندونزي و سوريه .
اين دو گروه سرانجام با ميانجيگري جواهر لعل نهرو و جمال عبدالناصر بر موضع واحد و كلي يعني مبارزه با استعمار شرق و غرب به توافق رسيدند.
اصول رفتاري جنبش عدم تعهد
اصول پنجگانه اي كه متأثر از پانچ شيلا۲ (اعلاميه توافق هندوستان و چين بر سر مسأله تبت ) بود و به پيشنهاد جواهر لعل نهرو در اعلاميه نهايي اجلاس باندونگ گنجانده شد عبارت اند از :
1 ـ احترام متقابل به تماميت ارضي و حاكميت كشورها .2 ـ عدم تجاوز به خاك يكديگر .
3 ـ عدم دخالت در امور داخلي يكديگر .
4 ـ اصل مساوات ميان كشورها .
5 ـ همزيستي مسالمت آميز۳
ساختار تشكيلاتي جنبش عدم تعهد :
الف ـ كنفرانس سران .
كنفرانس سران كشورهاي عضو جنبش عدم تعهد هر سه سال در يكي از پايتخت هاي اعضاي جنبش برگزار مي شود. وزير خارجه كشور ميزبان در كنفرانس سران به عنوان رئيس جديد جنبش به مدت سه سال ـ يعني تا برگزاري كنفرانس بعدي سران ـ برگزيده و معرفي مي شود.
ب ـ رياست جنبش .بر فرض درگذشت استعفا يا بركناري رئيس جنبش عدم تعهد از وزارت خارجه كشور ميزبان وزير خارجه بعدي به طور خودكار رئيس جنبش خواهد شد.
درنشست هاي سران كشورهاي عدم تعهد سه گروه شركت كننده حضور پيدا مي كنند:
1- اعضاي جنبش. كشورهايي كه رسما اساسنامه جنبش را پذيرفته وبه عضويت جنبش درآمده اند. اين گروه ازحق رأي برخوردارند.
2- كشورهايي كه به عنوان ناظر، در نشست شركت مي كنند. پس از فروپاشي اتحادجماهير شوروي بيشتر ناظران از كشورهاي تازه استقلال يافته شوروي پيشين است مانند روسيه و...هستند
3- سازمان هاي بين المللي كه از سوي جنبش به عنوان مهمان دعوت مي شوند مانند سازمان ملل متحد، اتحاديه افريقا، اتحاديه عرب و...
ج ـ كنفرانس وزيران خارجه .
اين كنفرانس هر سه سال يك بار با حضور وزيران خارجه كشورهاي عضو برگزار مي شود. همچنين در مواقع ضروري به صورت فوق العاده و خارج از چارچوب زماني معين مي تواند برگزار شود.
د ـ دفتر هماهنگي كشورهاي غيرمتعهد
اعضاي اين دفتر وزيران خارجه يا نمايندگان كشورهاي عضو هستند. كار اين دفتر هماهنگي و بررسي مسايل مورد علاقه اعضا و پرداختن به درخواست هاي جديد عضويت در اين جنبش است هـ ـ گروه هاي هماهنگي ميان دولت ها.
اين گروه ها براي هماهنگ كردن برنامه هاي اجتماعي اقتصادي فرهنگي و... در جريان كنفرانس تشكيل شد. وظيفه اين گروه ها آماده سازي گزارش موضوعات گوناگون و سپردن آن به كنفرانس است . اين گروه ها درباره مسايل متعددي ازجمله حمل ونقل ارتباطات توسعه بهداشت جهانگردي و انرژي هسته اي صلح آميز تحقيق و پژوهش مي كنند.
و ـ جلسات سالانه وزيران خارجه در نيويورك
نشست وزيران خارجه كشورهاي عضو جنبش عدم تعهد هر سال در خلال جلسات مجمع عمومي سازمان ملل متحد برگزار مي شود و هدف آن نزديك كردن مواضع اعضا و ايجاد جبهه واحد در مسايل جهاني است .۴
شرايط عضويت در جنبش عدم تعهد
در پنجمين كنفرانس سران در سال 1973 در الجزيره شرايط عضويت در جنبش به اين صورت تعيين شد :
1 ـ عدم تعلق به هيچ يك از اتحاديه هاي نظامي
2 ـ دنبال كردن سياست مبتني بر اصول همزيستي مسالمت آميز .
3 ـ كمك به جنبش هاي آزادي بخش
4 ـ عدم واگذاري پايگاه هاي نظامي
5 ـ عدم امضاي قراردادهاي دو يا سه جانبه كمك هاي نظامي .۵
كنفرانس هاي جنبش عدم تعهد.
كشورهاي عضو جنبش عدم تعهد كه تقريبا نصف كشورهاي دنيا را دربرمي گيرد و نيم قرن از تاسيس آن مي گذرد از آغاز تاكنون پانزده كنفرانس سران برگزار كرده است :
نشست مقدماتي ـ باندونگ (اندونزي ) 1955
1 ـ بلگراد (يوگسلاوي پيشين ) 1-6 سپتامبر،1961
2 ـ قاهره (مصر) 5-10 اكتبر، 1964
3 ـ لوزاكا (زامبيا) 8-10 سپتامبر،1970
4 ـ الجزيره (الجزاير) 5-9 سپتامبر، 1973
5 ـ كلمبو (سريلانكا) 16-19 اوت،1976
6 ـ هاوانا (كوبا) 3-9 سپتامبر، 1979
7 ـ دهلي نو (هندوستان ) 7-12 مارس،1983(اين نشست قرار بود دربغداد برگزار شود اما به دليل نبود امنيت در زمان جنگ عراق وايران به دهلي نو منتقل شد.)
8 ـ هراره (زيمبابوه ) 1-6 سپتامبر،1986
9 ـ بلگراد (يوگسلاوي پيشين ) 4-7 سپتامبر،1989
10 ـ جاكارتا(اندونزي) 1-7 سپتامبر، 1992
11 ـ كارتاگينا (كلمبيا) 18-20 اكتبر، 1995
12 ـ دوربان (افريقاي جنوبي ) 2-3 سپتامبر، 1998
13 ـ كوالالامپور (مالزي ) 20-25 فوريه، 2003
14- هاوانا (كوبا) 15-16 سپتامبر، 2006
15- شرم الشيخ(مصر)2009 11-16جولاي،2009
16- تهران (ايران) 30-31 آگوست 2012 ۶
اهداف جنبش
از مجموع كنفرانس هايي كه تاكنون برگزار شده است اين موارد را مي توان به عنوان استراتژي و راهبرد جنبش عدم تعهد يادآوري كرد :
1 ـ احترام به حاكميت و تماميت ارضي
2 ـ كاهش تشنج در روابط بين الملل
3 ـ مخالفت با پيوستن به اتحاديه هاي نظامي
4 ـ پشتيباني از منشور ملل متحد
5 ـ خودمختاري و آزادي همه ملل از بند استعمار
6 ـ همكاري مثبت بين المللي
7 ـ حل مسالمت آميز اختلافات
8 ـ مبارزه با نژادپرستي
9 ـ لزوم خلع سلاح با نظارت بين المللي و امضاي قرارداد خلع سلاح از سوي قدرت هاي بزرگ
10 ـ مداخله نكردن در امور داخلي ديگر كشورها11 ـ ايجاد سنتزي از ناسيوناليسم و انترناسيوناليسم براي گسترش روابط كشورهاي جهان سوم
12 ـ مبارزه با عقب ماندگي13 ـ سياست ناپيوستگي ۷
نقد و بررسي كارنامه جنبش عدم تعهد.
جنبش عدم تعهد در طول جنگ سرد به ويژه در زمان رهبران كاريزمايي چون نهرو ناصر و سوكارنو در برابر بلوك گرايي دو ابرقدرت شرق و غرب مقاومت كرد و از طريق تحريم پيوستن به اتحاديه ها و پيمان هاي نظامي در كاهش تنش ها و چالش هاي منطقه اي و بين المللي نقش موثر و عمده اي داشت . علاوه بر اين ها سياست استعمارزدايي جنبش باعث شد كه بسياري از ملت هاي دربند استعمار آسيايي و افريقايي به استقلال برسند و در سال 1349 مجمع عمومي سازمان ملل متحد قطعنامه پايان استعمار را به تصويب برساند .
باتوجه به همه اين ها ـ متاسفانه ـ با گذشت زمان عوامل گوناگوني بر راهبردهاي جنبش تاثير گذاشت و كارآمدي آن را با علامت سوال روبه رو كرد. اين عوامل را مي توان به دو دسته تقسيم كرد :
الف ـ عوامل بيروني
از آغاز شكل گيري جنبش عدم تعهد ابرقدرت هاي شرق و غرب تلاش كردند كه با لطايف الحيل بر تصميم هاي جنبش تاثير بگذارند و از همسويي و يك پارچگي آن بكاهند. دالس وزير خارجه وقت آمريكا اعلام كرد : « هر كه با ما نيست برماست » يعني از نظر آمريكا و غرب عدم وابستگي به بلوك غرب برابر با وابستگي به بلوك شرق است .
اتحاد جماهير شوروي هم تلاش مي كرد كه با استفاده از شعارهاي ضدسرمايه داري و همسونشان دادن خود با كشورهاي جهان سوم در جنبش عدم تعهد نفوذ و مواضع آن را به سود خود تغيير بدهد و از طرفداران ايدئولوژيك خود در ميان اعضاي جنبش بخواهد كه تصميمات جنبش را به سمت و سوي مورد نظر بلوك شرق هدايت كنند. چنانكه دولت كوبا علي رغم اصول بنيادين جنبش عدم تعهد ـ آشكارا ـ اعلام كرد كه به بلوك شرق تعلق دارد.
ب ـ عوامل دروني
عوامل دروني كه باعث واگرايي و پراكندگي در آراي اعضاي جنبش و در نتيجه به ناكامي و ناكارآمدي جنبش مي انجاميد عبارت بودند از :
1 ـ جناح هاي داخلي .
گروه بندي هاي داخلي جنبش مانند اتحاديه عرب سازمان وحدت افريقا. سازمان كنفرانس اسلامي و... سبب شد كه جنبش عدم تعهد نتواند به توافق آرا و استراتژي مشتركي در برابر قدرت هاي بزرگ برسند و منافع عمومي و همگاني اعضاي جنبش تحت الشعاع گروه بندي هاي داخلي قرار گيرد.
2 ـ تركيب ناهمگون .
در ميان اعضاي جنبش دولت هايي با ساختارهاي گوناگون سياسي اقتصادي و ايدئولوژيك متفاوت گرد هم آمده بودند. اين مساله گرفتاري هاي فراواني را فراراه تصميمات مشترك و جمعي اعضاي جنبش فراهم كرده بود. چنانكه در قضيه اشغال افغانستان كه يكي از اعضاي قديمي جنبش به شمار مي رفت توسط شوروي پيشين جنبش نتوانست به يك جمع بندي قابل قبول برسد و كشورهاي سوسياليستي جنبش موضع متفاوتي با ديگر اعضاي جنبش گرفتند.
3 ـ ملي گرايي
علي رغم شعار همگرايي و اولويت مصالح و منافع همگاني اعضاي جنبش كشورهاي عضو بيشتر به دنبال منافع ملي خود روان بودند. اين خط مشي از كارايي و كارآمدي جنبش مي كاست .
4 ـ عدم ضمانت اجرايي .مواضع ديدگاه ها و استراتژي جنبش عدم تعهد در قالب اعلاميه ها و قطعنامه هايي بيان مي شد كه از نظر حقوقي الزام آوري نداشت و بيشتر به توصيه هاي اخلاقي شبيه بود از اين رو هيچ گونه ضمانت اجرايي نداشت .
5 ـ تصميم گيري براساس اتفاق آرا .
تصميمات جنبش برپايه اجماع و اتفاق آراي اعضا گرفته مي شود. اين روش تصميم گيري باعث مي شود كه با كمترين و كوچك ترين اختلاف نظر ميان اعضاي جنبش هيچ گونه تصميم مهم و موثري گرفته نشود و اعضاي جنبش به نشست هاي تشريفاتي بدون دست آوردي معيني قناعت ورزند . ۸
راهكارهاي جنبش در وضعيت جديد.
جنبش عدم تعهد براي تنش زدايي و جلوگيري از بحران هاي سياسي و نظامي در اوايل نيمه دوم سده بيستم و جنگ سرد بين دو اردوگاه شرق و غرب به وجود آمد در طول چهاردهه جنگ سرد اين جنبش توانست از يارگيري ابرقدرت ها از ميان كشورهاي جهان سوم تا اندازه اي جلوگيري و بسياري از مسايل و چالش هاي پديدآمده در ميان اعضا را بدون دخالت ابرقدرت ها حل وفصل كند. با فروپاشي اتحاد جماهير شوروي پيشين و پيمان نظامي ورشو درباره ادامه حيات سياسي جنبش عدم تعهد دو ديدگاه به وجود آمده است :
الف ـ جنبش عدم تعهد پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي فلسفه وجودي خود را از دست داده است برپايه همين استدلال كشور آرژانتين بعد از فروپاشي شوروي از جنبش كناره گيري و عضويت خود را لغو كرد.
براساس اين ديدگاه پس از انحلال نظام بين الملل دوقطبي ديگر نيازي به تشكلي مانند جنبش عدم تعهد نيست . زيرا كشورهاي جهان از طريق سازمان ملل متحد و ديگر مجامع بين المللي مي توانند اهداف و منافع منطقه اي و ملي خود را دنبال و استقلال خود را حفظ كنند.
ب ـ ديدگاه ديگر در اين باره اين است كه در نظام بين الملل دوقطبي اين امكان وجود داشت كه هر يك از دو ابرقدرت رقيب خود را بالانس كندو به گونه اي توازن قوا به وجود آيد ولي در نظام بين الملل تك قطبي منافع امنيت و استقلال سياسي كشورهايي كه همسو با نظام تك قطبي نيستند بيش از هر زمان ديگر تهديد مي شود. بنابراين جنبش عدم تعهد اهميت و ضرورت بيشتري پيدا كرده است . باتوجه به كميت كيفيت و ظرفيت بالفعل و بالقوه كشورهاي عضو اين جنبش مي تواند نقش فعال و سازنده اي در عرصه بين الملل داشته باشد. ازجمله در اين زمينه ها :
1 ـ باتوجه به اين كه3/2 اعضاي سازمان ملل متحد را كشورهاي عضو جنبش عدم تعهد تشكيل مي دهد . اين جنبش مي تواند فراكسيون بسيار قوي و نيرومندي را در مجمع عمومي سازمان ملل به وجود آورد و از اين طريق برانگيزه هاي اعضاي دايمي شوراي امنيت تاثير بگذارد. چنانكه راي اعضاي جنبش عدم تعهد به نفع انرژي هسته اي جمهوري اسلامي ايران افكار عمومي جهان را تحت تاثير قرار داد و شوراي امنيت نمي تواند از اين مسايل به سادگي عبور كند.
2 ـ از نظر اقتصادي نبض اقتصاد و مواد اوليه آن و همچنين بازار مصرف توليدات كشورهاي صنعتي در اختيار اعضاي جنبش عدم تعهد است . از اين منظر نيز جنبش مي تواند به طور غيرمستقيم بر تصميم هاي سياسي و يك جانبه مجامع بين المللي كه اهداف ويژه اي را دنبال مي كنند تاثير بگذارد.
3 ـ عرصه بين الملل عرصه كشاكش و تعارض منافع دولت ها است . كشاكش و چالش هاي بين المللي بحران هاي گوناگوني را به دنبال دارد. كشورهايي كه از نظر سياسي و اقتصادي نيرومند هستند با كمترين هزينه بحران هاي يادشده را به خارج از مرزهاي خود هدايت مي كنند ـ سوگمندانه ـ كشورهاي غيرمتعهد بيش از كشورهاي ديگر زمينه و بستر مناسبي براي پذيرش، افزايش و پويش اين بحران ها شده است . اعضاي جنبش عدم تعهد اگر به اصول جنبش و آرمان هاي مشترك آن وفادار باشند مي توانند از رشد نمو و انتقال بحران به داخل مرزهاي خود جلوگيري كنند و با تشريك مساعي مي توانند از ايجاد پديده هاي منفوري چون گوانتانامو ابوغريب و بگرام و... در اين كشورها جلوگيري كنند
۱-سايت ويكي پديا،5/6/1391
۲- Panchashila پانچ شيلات در زبان سانسكريت به معناي پنج اصل در شريعت بودا و نام پنج عمل و رفتار آييني بوداييان عامي است . اين اصطلاح را دولت هند براي اصول پنجگانه سياست خارجي خود به كار برد. (دانشنامه سياسي نوشته داريوش آشوري )
۳- قوام عبدالعلي « اصول سياست خارجي و سياست بين الملل » سمت يازدهم 1384 تهران .
۴- موسي زاده رضا « سازمان هاي بين المللي » ميزان ششم 1384 تهران
۵ - قوام، پيشين.
۶ - سايت ويكي پديا، 5/6/1391
۷- قوام، پيشين.
۸ - آقايي سيدداوود « حقوق سازمان هاي بين المللي » دانشگاه پيام نور سوم 1383
سلام مولای من حالتون خوبه دوباره اومدم ، خدارو شکر که بازم به یاده شما افتادم ، مولای من نمیدونم این روزا چه تعداد از آدما در طول روز به یاده شما می افتن ولی اینو میدونم که تعدادشون هر روز و هر روز داره کمتر میشه مولا جان تو روایات هست که امر فرج اونقدر طولانی میشه که عده زیادی از مردم باور خودشون رو نسبت به شما از دست میدن . امروز باید اعتراف کنم که جامعه ما داره به همین سمت پیش میره ، متاسفانه خیلی از ماها شمارو فراموش کردیم. مایی که تو مملکت شیعه داریم زندگی میکنیم وضعیتمون اینه چه برسه به دیگر کشورها. مولا جان راستش اونقدر اینور و اونور میگن که این حرفا دروغه اینا رو عربا و آخوندا از خودشون درآوردن که بعضی وقتا خودمم به شک می افتم. امروز داشتم با یکی بحث میکردم گفت اگه امام زمان میتونست ماهارو از این گرفتاریها نجات بده اول خودشه نجات میداد و ...... هیچی بهش نگفتم فقط تو خودم داشتم خودمو میخوردم ، میگفت اصلاً شما وجود ندارین ...... خواستم بهش بگم چرا وجود دارن من خودم دیدمشون ولی اگه میگفتم دروغ بود مولای من خیلی وقت پیشا آرزوم این بود شمارو ببینم ولی الان آرزوهام بیشتر دنیایی شدن . چه شبا که به فکر شما نخوابیدم ، چه شبایی که با اشک از خدا شمارو خواستم ، چه ....... عزیزه زهرا چقدر اومدم جمکران ، مولا جان چقدر چشم دنباله شما گشت ولی ندیدمتون ..... مولا جان تو اون روزا درسته ندیدمتون ولی همیشه شمارو حس کردم همیشه خودمو بهتون نزدیک میدونستم ، مولا جان مطمئن بودم اگه هر لحظه ظهور کنید من یاور شما خواهم بود ، مولای من اون روزا آرزوم یه چیز بود اونم شهادت در راه و هدف شما، مولای من یادش بخیر چقدر باهاتون درد و دل میکردم ، هر مشکلی داشتم این محبت شما بود که باعث میشد کم نیارم. عزیزه زهرا کاش همیشه تو اون دوران میموندم ، کاش دلم اینقدر بیمار نمی شد ، مولای من کاش ........ عزیزه زهرا خیلی ازتون فاصله گرفتم درست ، خیلی غرق در دنیا شدم درست ، خیلی بی معرفتی کردم درست ، خیلی ......... ولی آقا جان هنوز وقتی اسم شما میاد قلبم تندتر میزنه ، آقای من ، وقتی بهتون سلام میدم شرمم میاد از کارایی که کردم ، عزیزه زهرا هر چقدر هم که گناه کرده باشم بازم دوستون دارم ، مولا جان همیشه هر جا که باشم سنگ شمارو به سینه میزنم ، آقا جانم من ادعا دارم که فدایی شما هستم.آقا جان من حقیر رو با همه بدی هام بپذیر ، آقا وقتی یه دفعه به یاده شما می افتم احساس میکنم شما به یاده من افتادین ، آقا جان نمیدونم چی بگم ولی اینو میدونم که دوستون دارم میدونم که یه روزی به برکت وجوده شما من هم پاک می شم اونوقت دیگه تنها آرزوم اینه که در کنار شما و یاور شما باشم و اگه خدا قبول کنه شهید در راه شما باشم. مولا جان تو نمازاتون ماروهم دعا کنین
متن زیر 20 داستان مینی مال در خصوص شهیدان رجایی و باهنر است که به صورت گزیده از دو کتاب در حال انتشار در این رابطه انتخاب شده است.
آقای رجایی شما حزب اللهی هستید؟
«محمدعلی» تا آمد دست چپ و راستش را بشناسد یاد گرفت که کار کند و کار کند. دست فروشی که می کرد همان جا کنار خیابان بساط ناهار را پهن می کرد و شکم گرسنه اش را با نان و خیاری آرام می کرد. باز هم کار بود و زحمت...
متن زیر 20 داستان مینی مال در خصوص شهیدان رجایی و باهنر است که به صورت گزیده از دو کتاب در حال انتشار در این رابطه انتخاب شده است.
1-«محمدعلی» تا آمد دست چپ و راستش را بشناسد یاد گرفت که کار کند و کار کند. دست فروشی که می کرد همان جا کنار خیابان بساط ناهار را پهن می کرد و شکم گرسنه اش را با نان و خیاری آرام می کرد. باز هم کار بود و زحمت...
2-مثل هر هفته جوان های فامیل جمع شده بودند خانه رجایی!
یک نفر نیامده بود، وقتی سراغش را گرفت جوانی بلند گفت:
- پشت در است چون مشروب خورده خجالت می کشد داخل شود.
هیچ کس نفهمید رجایی در گوشی چه حرفی به جوان زد، دستش را گرفت و آورد سر سفره و گفت:
- با هم غذا می خوریم
- ولی دهان من نجس است
«تو مهمان من هستی» را گفت و غذا را شروع کرد،
جوان می گفت که دیگر سراغ آن کار حرام نرفتم چون رجایی من را به لجاجت نینداخت.
3-شیخ دانشسرا!
به محمد علی و کاظم می گویند که ته ریش دارند و رفتارهایی که نشان مذهب دارد.
کاظم را کشیده کنار و می گوید: اگر می خواهی مثل بقیه باشی، با همان شوخی ها و رفتارها بهتر است اول ریشت را از ته بتراشی!
مکثی می کند و بعد می گوید: من و تو با این ظاهر دینی اگر خلاف کنیم همه متدینین را به تظاهر متهم می کنند.
4-بحث حسابی گرم شده بود؛ یکی رجایی استدلال می آورد، یکی آن طرف کمونیست.
یک نفر توی جمع که ناظر بود یک دفعه فحشی پراند به لنین
عصبانیت رجایی را که دید گفت: به لنین فحش دادم شما چرا ناراحت شدید؟!
با خشم فروخورده گفت: حق نداریم به کسی که مورد احترام دیگری است توهین بکنیم چرا که به خود او توهین کرده ایم.
اثر این احترام و منطق را بعدها دید وقتی جوان کمونیست به آغوش اسلام بازگشت.
5-ضعف مرا به حساب انقلاب و مکتب من نگذارید»
همین جمله بالای سر میز کارش با همه حرف می زد... همین.
6-آقای رجایی شما حزب اللهی هستید؟
خبرنگار این را پرسید که جواب نخست وزیر را بسنجد.
- اگر حزب اللهی باشم از نوع لاجوردیهاست...
7-این چه وضعیتی است؟
- چه وضعیتی آقای رجایی؟
- آسفالت کوچه را می گویم !
- ببخشید، بد آسفالت کرده اند؟ می گویم درست کنند.
- نه آقا! هیچ کوچه ای آسفالت نشده آنوقت آمده اید کوچه ما را درست کرده اید.
- آخر شما ...
آخر نداره. این ها اخلاق طاغوتی است ما که با اسم کاری نداشتیم؛ مشکلمان بارسم بود.
8-« هر کس رجایی را دوست دارد، برود»
همه از این حرف تعجب کرده اند
گفت من مهمان دانشگاهم کار خوبی نکردید که برای استقبال به فرودگاه آمدید الان کار مردم زمین مانده و ناراحت می شوند اگر بشنوند به خاطر من اینجا آمده اید؛ آنوقت فحشش می ماند برای من و شما.
9-دوست داری به من خدمتی کنی؟
« این چه سوالی است؟ هر کسی دوست دارد به رجایی رئیس جمهور خدمت کند»
این سوال مثل صاعقه از ذهن مرد گذشت که روبروی رجایی نشسته و او را خطاب کرده است.
- بفرمایید، سراپا گوش !
«همیشه به یادم بیاورید که من محمد علی رجایی ام، پسر عبدالصمد و اهل قزوین. کاسه بشقاب فروش و دوره گرد.»
مرد بهت زده فقط به رئیس جمهور کشورش نگاه می کند.
10-باورش سخت بود، برای همه؛
همین دو ماه قبل بود که بهشتی و 72 تای دیگر...
برای خیلی ها انگار همه چیز به پایان رسیده بود.
فقط قلب آرام امام بود که همه را آرام کرد و گفت: «رجایی و باهنر اگر نیستند خدا که هست».
--------------------------------------------------------------------------------
1-بشارت فرزند صالح را در خواب به حاج اصغر داده بودند.
خواب دیده بود فرزندش «ناصرالدین» آسمانها لقب گرفته است.
«محمد جواد» به دنیا آمد. رمز این لقب سال ها طول کشید تا گشوده شود ...
2-مراسم ازدواج باهنر بود.
جوان کت و شلواری، خوش پوش و آرام، گوشه مجلس نشسته بود.
می گفتند دوست باهنر است، اسمش ... علی شریعتی.
3-فهمیده بود پدر در خرج تحصیل محمد رضا مانده، کسی نمی دانست «محمدجواد» این پول ها را چطور پس انداز می کند و برای مخارج برادر میفرستند
اما... خدا که می دانست.
ذخیره کرایه تاکسی و به جایش دو ساعت پیاده روی، غذا هم که ... می شد گاهی نخورد؛
4-چپ و راست، می رفتند و می آمدند که باهنر با بچه کمونیستها می گردد.
وقتی با آن جوان کمونیست میدیدندش که شوخی و خنده ...
- حاج آقا، در شأن شما نیست که با این ها باشید!
دست گذاشته بود روی شانه های طرف و گفته بود: هنر این است که این ها را به راه بیاوریم که اگر نتوانستیم همه جوانهای ما را کمونیست می کنند...
5-با خانواده که سفر می رفت؛ حتماً یک خانواده دیگر را هم با خود می برد.
می گشت در فامیل و دوستان، خانواده ای که توان مالی سفر نداشت همراه می کرد.
هم تفریح می کردند و هم تا برگشت، کلی از مشکلات روحی و روانی اعضای آن خانواده حل شده بود.
6-رفته بود دوره فشرده زبان انگلیسی.
روحانی و زبان انگلیسی! خطبه انگلیسی که میخواند باور نمی کردی او همان باهنر ، روحانی ایرانی است.
7-در آن اوضاع و احوال طاغوت، تلویزیون که نمیشد دید؛ فیلم ها هم که وضعش معلوم بود. زدن شرکت فیلم و دوبله و اصلاح فیلم های خوب و پخش برای خانواده های مذهبی کار خوبی بود،
اما شاید کسی فکر نمی کرد که یک روحانی از این کارها بکند.
8-پر کاریاش خیلیها را به تعجب وا داشته بود.
آمده بودند که اینقدر کار نکنید، به فکر خودتان باشید، خسته می شوید ...
می گفت: «من هرگز خستگی را ملاقات نخواهم کرد»
لبخند روی لبها هم نمی توانست سنگینی و قرمزی چشم ها را بپوشاند ...
9- آقای وزیر به نظرم این جا اشتباه کردید: به این دلیل و این دلیل.
دلیل ها همه درست بود.
وزیر صبور لبخندی زد و گفت: «مرد آن است که حرفش دو تا شود!»
میگفت نباید به اشتباه خود اصرار کنیم.
شاید خیلیها میگفتند باهنر دیسیپلین وزارت ندارد.
10-همه خوشحالند از انتخابی که کرده اند؛ رئیس جمهور رجایی و نخست وزیر هم باهنر ... صدای انفجار تن خیلی ها را لرزاند، خیلیهایی که دو ماه قبل تابوت بهشتی و یارانش را بر دوش حمل کرده بودند.
این بار نوبت پر زدن رجایی بود و باهنر.
چه کشیدند این ملت وقتی ...
حرف امام همه را آرام کرد: « رجایی و باهنر اگر نیستند خدا که هست.»
فرزند دلبندم،
نصيحتي خواسته بودي، چند جمله مينويسم شايد از آن ميانه يکي کارگر افتد و تو را ميسزد که اندرز پدر به جان بپذيري که هم تو شايسته و عاشقي و هم من، دلسوز و مشفق.
فرزندم،
بزرگترين مانع رسيدن به کمال آلوده بودن به گناه است که گناه سمّ قتّال است و اسباب وبال. هر اندازه از گناه فاصله گيري، به خدا نزديک شوي و هر چه بيشتر گناه را ترک کني، رضاي حق را بهتر جذب کني. حافظ ميگويد:
در ره منزل ليـلي که خطرهاست در آن شرط اول قـدم آنست که مجنـــون باشي
غوطه در اشک بزن، کاهل طريقت گويند پاک شو اول و پس ديده بر آن پاک انداز!
عزيزم،
اولگام راهيان طريق حق، اطاعت فرمان و ترک عصيان است. جائي که صفيالله را با ترک اولائي ز بهشت ميرانند؛ چگونه آلودگان را با آن همه گناه به بهشت فراخوانند؟! اگر ميخواهي به قرب خدا رسي؛ بايد ترک هوا کني که صاحبان گناه، آبروئي ندارند و آنان را به کعبه رضاي حق راهي نيست. بيچارگي و واماندگي و بدبختي بشر، همه از معصيت است که گناه، عامل ذلت و باعث نکبت و وسيله سلب توفيق و سبب لغزش از طريق است.
دعاي کميل را با تفکر در واژه واژه آن بخوان تا از عواقب شوم گناه آگاه گردي. خوب بينديش که علي(عليهالسلام) چه ميگويد و آثار شوم گناه را چگونه بيان ميفرمايد. گاهي گناه، بلا نازل ميسازد و گاه برکت ميبرد و گاه مانع رفع دعا و اجابت التماس بنده ميگردد؛ گاهي حلاوت عبادت را از آدمي ميگيرد که دل از گناه تيره ميشود و توفيق از انسان دور ميگردد. آن گاه در پايان دعا، بيتابي علي را با همه عصمت و طهارتش بنگر؛ درست چون مجروحي خون از بدن رفته و چون زمينخوردهاي دست و پا شکسته و چون مصدومي در تصادف متلاشي گشته، دست استغاثه برميآورد و فرياد برميدارد و پريشان و بيطاقت مينالد که خدايا زود باش، شتاب کن، همين شب، همين ساعت، همين لحظه دستم را بگير که ميافتم، توفيقم بخش که اين زهر هلاکم ميکند، درمانم کن که اين درد هم اکنون مرا ميکشد. از درد به خود ميپيچد که هر نفس، خطر مرگ تهديدش ميکند، ناله ميزند و خدا را قسم ميدهد که: «...ان تهب لي في هذه اللّيله و في هذه الساع کلّ جرم اجرمته و کلّ ذنب اذنبته...»
راستي چه بيانصافي و بزرگستمي است که انسان با مولاي مهربان خويش درافتد و با آن همه عنايت و نوازش و مرحمت که از او ميبيند، باز جرئت ورزد و فرمان او را مخالفت نمايد. آه، چه بيشرمي از اين بالاتر و چه وقاحتي از اين زشتتر؟ و چه گستاخي از اين رسواتر؟ آه، چه خجلتآور است که او با بينيازي، ناز تو کشد و تو با آن همه نياز، به او پشت کني!! او تو را فراخواند و تو فاصله گيري و به عقب برگردي؛ او در حق تو، وفا کند در پي وفا، کرم کند بر سر کرم و نعمت دهد پياپي و نوايت رساند دمادم و تو در حق او، جفا کني بر سر جفا و جرئت ورزي در پي جرئت!! دعوتش را نپذيري و محبتش را ناسپاسي کني. کفران ورزي و سرپيچي کني. واي و صد واي از اين جسارت که او تو را جويد و خواند و تو از او در غفلت به سر بري. او به تو رو ميآرد و تو از او بگريزي. او به گرمي پاسخت گويد و تو دعوتش را اجابت نکني.
عزيز من،
هر گناهي جسارت به خداست. اين همه جسارت را چگونه تحمل ميکني؟! آيا روزي ميتواني آن را تلافي کني. دعاي توبه زين العابدين را بخوان؛ ببين و بينديش، بخوان و بازخوان. بنگر که چگونه گناه در نظر وي عظيم و غيرقابلجبران است. ميفرمايد: «اگر آن قدر دستم را به درگاه تو بلند سازم تا بازوانم از پيکر فروافتد و اگر در برابرت به معذرت رکوع روم و آنقدر رکوعم را طولاني کنم تا پشتم بشکند و اگر در برابر تو آنقدر به خاک افتم تا مهرههاي گردنم از کار افتد و اگر تلافي گناه را همه عمر به جاي نان و آب، خاک و خاکستر خورم با اين همه شايسته بخشش يک گناه نگردم.»
فرزندم،
خوب در گناهان گذشته و حال خويش بينديش و همواره آن را به ياد داشته باش و همواره هراسان و بيمناک باش که کار گناه وخيم است و عاقبتش نامعلوم. اگر تو آن را فراموش کني، خدا فراموش نخواهد کرد. هر زمان که حالي داري، استغفار کن و از خد آمرزش خواه که پيامبر گرامي با عصمت عظيمش هر روز هفتاد بار استغفار ميکرد. خوف از گناه علامت ايمان است که پيامبر(ص) به اباذر فرمود: «نشان مؤمن آن ست که اگر گناهي کند چنان هراسان باشد که گوئي در کنار صخرهاي لرزان قرار گرفته که هر لحظه بيم آن ميرود که آن صخره عظيم فروغلتد و بر او فروافتد.»
فرزندم،
به خود اجازه هيچ گناهي مده اگرچه خرد و حقير باشد؛ که هر گناهي مخالفت خداست و مخالفت خدا در هر امر عظيم است و علي(عليه السلام) فرمود: «اشدّ الذنوب ما استخفّ به صاحبه؛ سختترين گناه گناهيست که گنهکار آن را کوچک شمارد.» مگر نه اين است که کوههاي بزرگ از سنگريزههاي خرد و درياي بيکران از قطرات باران فراهم ميآيد؟ شاعر عرب ميگويد:
خلِّ الذنوب صغيرها و کبيرها فَهُوَ التُّقي لا تُحقِرنَّ صغيرهً ان الجِبال مِن الحِصي
و امام بزرگوار موسي بن جعفر(عليهالسلام) فرمود: «خشم خدا در ميان گناهان پنهان است، پس هيچ گناه را مرتکب مشو چه داني شايد همان گناه کمينگاه خشم خداست و تو با ارتکاب آن به خشم خدا دچار خواهي شد.»
عزيزم،
گاه يک شعله موجب حريقي بزرگ ميگردد و کبريتي خرمني را آتش ميزند و موئي ديده را کور ميسازد؛ پس مبادا هيچ گناهي را کوچک شماري که در ديد بزرگان معرفت هر گناهي کبيره است.
هر چند که پند در جهان بسيار است پندي دهمت که گوهري شهوار است
مشمار گنه خرد و گر چند کم است يک شعله کم آفت صد نيـــزار است
اگرچه سخن به درازا کشيد، بگذار سخني ديگر از زينالعابدين(عليهالسلام) که دردشناس و درماندان است، در خطر گناه، براي تو بخوانم که تو فروغ چشم و آرام دل مني و دريغم آيد که تو را از خطرات گناه در حدّ توان خويش آگاه نسازم. دوست دارم که تو را پيش از سقوط در چاه، بيدار سازم تا به چاه نيفتي و اگر خداي ناکرده افتادي، رهائي خويش را به سرعت چاره جوئي و در چاه نماني که ماندن همان است و هلاکت همان. در مناجات نخستين از مناجات پانزدهگانه زينالعابدين(عليهالسلام) چنين ميخواني: «الهي البستني الخطايا ثوب مذلّتي وَ جَلّلني التباعد منک لباس مسکنتي و امات قلبي عظيم جنايتي؛ يعني، خدايا گناهان لباس ذلّت و خواري بر تنم پوشانده و دوري از تو جامه بدبختي و بيچارگي در برم کرده و جنايت بزرگ من، دلم را نه افسرده که مرده ساخته است.»
در هر حال مردانه کوشش کن و به هر طريق که ميتواني از راه مراقبه يا محاکمه يا ندامت و توبه و يا استغفار و التماس، گرد معصيت و غفلت را از آينه دل بزداي و مراقب باش تا دگر باره غبار بر آن ننشيند.
فرزند محبوبم،
از تو که کم گناه کردهاي و دلي پاک و باصفا داري، فراوان التماس دعا دارم. مبادا پدر گنهکارت را فراموش کني، تو را به خدا ميسپارم.
خداحافظ
یادمان داده اند از دوری امام گریه کنیم تا بگوییم "آری ما هم وفاداریم"!
یادمان دادند به همه بگوییم: " ما اینگونه ایم اگر امام بگوید بمیر، می میریم!"
دریغ!هرگز یادمان ندادند چگونه فدا شویم،
چگونه دوست بداریم!
و یک بار هم برای امام زمان نمردند
و هرگز نفهمیدند بار معنایی مرگ، قلب عاشق می خواهد و دل شیر.
ما، هرگز امام را یاری نکردیم
چرا که:
یاد نگرفتیم
ابوالفضلی باشیم...
دانشمنداني كه حدود سه سال به تحقيق ومطالعه اين وضعيت حيرت آور پرداختند، دريافتند كه اين پالس هاي مافوق صوت به الكتريسته نوري تبديل شده و بيش از صدمرتبه در ثانيه تكرار مي شوند.
يك تيم آمريكايي اين آزمايش را در برابر يك گروه علمي در انگليس انجام دادند كه در بين اين گروه، يك دانشمند مسلمان هندي الاصل نيز قرار داشت. بعد از 5 روز آزمايش، گروه انگليسي از اين مساله بسيار شگفت زده شدند ولي دانشمند مسلمان انگليسي گفت: مامسلمانان اين مساله را در 1400 سال پيش تفسير كرده ايم. دانشمندان از اين سخن و
ي بسيار حيرت زده شدند و اصرار كردند كه آن را برايشان شرح دهد. دانشمند مسلمان اين آيه قرآن را قرائت كرد: «و هيچ موجودي نيست جز آن كه او را به پاكي مي ستايد ولي شما ذكر تسبيحشان را نمي فهميد. او بردبار و آمرزنده است.»
زماني كه اسم جلاله «الله» بلند شد، پالس هاي مافوق صوت به الكتريسته نوري تبديل و بر روي مانيتورها ظاهر گشت.
پروفسور «وليام براون» مسئول اين تيم تحقيقاتي با اين دانشمند مسلمان براي شناخت دين اسلام به گفت و گو پرداخت و دانشمند مسلمان براي وي دين اسلام را تشريح كرده و يك جلد قرآن مجيد به همراه تفسير آن به زبان انگليسي را به وي اعطا كرد. براون شهادتين را گفت و مسلمان شد.
به نقل از وبلاگ http://shakheni.blogfa.com/
کلید موفقیت را نمیدانم … اما کلید شکست این است که سعی کنیم همه را راضی نگه داریم …
- “گرفتن آزادی از مردمانی که نمی خواهند برده بمانند سخت است. اما دادن آزادی به مردمی که میخواهند برده بمانند سخت تر است.” (مارتین لوترکینگ)
- مردم فقط به یک طریق با شما برخورد میکنند و آن طریقی است که شما اجازه میدهید …
- نگرانی، مشکلات فردای شما را حل نمی کند، انرژی و توان امروزِ شما را از بین می برد.
- نگران افرادی که پشت سر شما سخن می گویند نباشید. آنها کسانی هستند که بجای رفع کاستی های خودشان، مشغول یافتن عیوب زندگی شما می باشند …
- هر کسی یک نابغه است. اما اگر یک ماهی را از روی توانایی او برای بالا رفتن از درخت مورد قضاوت قرار دهید، همه عمر خود را با این باور زندگی خواهد کرد که یک کند ذهن است! (آلبرت اینشتین)
- انسانهای ضعیف قدرت بخشیدن ندارند. بخشش صفت بارز انسانهای قوی است. (گاندی)
- تغییر نکنید بخاطر اینکه آدمها دوستتان داشته باشند. خودتان باشید و بدانید آدمهایی که لیاقتتان را دارند، خودِ واقعی شما را دوست خواهند داشت …
- بعد از بگو مگو: اونی که اول معذرت خواهی کنه شجاع ترینه! اونی که اول میبخشه قوی ترینه! اونی که زودتر فراموش میکنه خوشبخت ترینه!
سوگند به روز وقتی نور می گیرد و به شب وقتی آرام می گیرد که من نه تو را رها کرد هام و نه با تو دشمنی کردهام( ضحی 1-2)
افسوس که هر کس را برای تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او را -که مرا - به سخره گرفتی. (یس 30)
و هیچ پیامی از پیام هایم به تو مرسید مگر از آن روی گردانیدی.(انعام 4) و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام(انبیا 87)
و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان متوهم شدی که گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری. (یونس 24)
و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی توانی از او پس بگیری (حج 73)
پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرورفتند و تمام وجودت لرزید -چه لرزشی - ، گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من گمان بردی چه گمان هایی .( احزاب 10)
تا زمین با آن فراخی بر تو تنگ آمد پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری، پس من به سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی ، که من مهربانترینم در بازگشتن. (توبه 118)
وقتی در تاریکی ها مرا به زاری خواندی که اگر تو را برهانم با من میمانی، تو را از اندوه رهانیدم اما باز مرا با دیگری در عشقت شریک کردی .(انعام 63-64)
این عادت دیرینه ات بوده است، هرگاه که خوشحالت کردم از من روی گردانیدی و رویت را آن طرفی کردی و هروقت سختی به تو رسید از من ناامید شدهای. (اسرا 83)
آیا من برنداشتم از دوشت باری که می شکست پشتت؟ (سوره شرح 2-3)
غیر از من خدایی که برایت خدایی کرده است ؟ (اعراف 59)
پس کجا می روی؟ (تکویر26)
پس از این سخن دیگر به کدام سخن می خواهی ایمان بیاوری؟ (مرسلات 50)
چه چیز جز بخشندگی ام باعث شد تا مرا که می بینی خودت را بگیری؟(انفطار 6)
مرا به یاد می آوری ؟ من همانم که بادها را می فرستم تا ابرها را در آسمان پهن کنندو ابرها را پاره پاره به هم فشرده می کنم تا قطره ای باران از خلال آن ها بیرون آید و به خواست من به تو اصابت کند تا تو فقط لبخند بزنی، و این در حالی بود که پیش از فرو افتادن آن قطره باران، ناامیدی تو را پوشانده بود (روم 48)
من همانم که می دانم در روز روحت چه جراحت هایی برمی دارد ، و در شب روحت را در خواب به تمامی بازمی ستانم تا به آن آرامش دهم و روز بعد دوباره آن را به زندگی برمی انگیزانم و تا مرگت که به سویم بازگردی به این کار ادامه می دهم. (انعام 60)
من همانم که وقتی می ترسی به تو امنیت میدهم (قریش 3)
برگرد، مطمئن برگرد، تا یک بار دیگر با هم باشیم (فجر 28-29)
تا یک بار دیگه دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم. (مائده 54)
اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
1 - بدترين كارها آنست كه نيكى را از بين ببرد و گناهان را جلب نمايد.
2 - بدترين عقايد آن است كه مخالف با شريعت باشد.
3 - بدترين گرفتاريها و مصيبتها، جهل و نادانى است .
4 - بدترين زنان او است كه به شوهر خود تمكين ننمايد.
5 - بدترين فرزندان آنست كه فرمان پدر و مادر خود را اطاعت نكند.
6 - بدترين خصلتها، دروغگوئى و دو روئى است .
7 - بدترين حاكمان كسى است كه بيگناه از او بترسد.
8 - بدترين فرماندهان كسى است كه هواى نفس بر او امير باشد و فرمان دهد.
9 - بدترين قاضى او است كه در قضاوت خود ستم كند.
10 - بدترين رئيس او است كه به زير دستان جور و ستم روا دارد.
11 - بدترين عمل آنست كه آخرت انسان را تباه سازد.
12 - بدترين وزير كسى است كه وزير اشرار و بد كاران باشد.
13 - بدترين مدح و ستايش آنست كه بر زبان اشرار و بدان جارى گردد.
14 - بدترين سخن آنست كه بعضى از آن بعض ديگر را نقض كند.
15 - بدترين دانشها آنست كه به آن عمل نشود.
16 - بدترين اموال آنست كه حق الله از آن خارج نگردد.
17 - بدترين دوستان كسى است كه هنگام آسايش به تو بپيوندد و هنگام گرفتارى با تو قطع رابطه كند.
18 - بدترين شهرها شهرى است كه در آن امنيت نباشد.
19 - بدترين مردم كسى است كه خود را بهترين مردم بداند.
20 - بدترين بخششها آنست كه با تاءخير و با منت باشد.
مزد بندگی خداوند:
۱-شهادت
۲-شفاعت
۳-زیارت
بهترین دوست، خداست، او آن قدر خوب است که اگر یک گل به او تقدیم کنید دسته گلی تقدیم تان می کند و خوب تر از آن است که اگر دسته گلی به آب دادیم، دسته گل هایش را پس بگیرد.
- خداوند، گوش ها و چشم ها را در سر قرار داده است تا تنها سخنان و صحنه های بالا و والا را جست و جو کنیم.
- خود را ارزان نفروشیم، در فروشگاه بزرگ هستی روی قلب انسان نوشته اند: قیمت=خدا!
- این همه خود را تحقیر نکنید، خداوند پس از ساختن شما به خود تبریک گفت.
- وقتی احساس غربت می کنید یادتان باشد که خدا همین نزدیکی است.
- یادمان باشد که خدا هیچ وقت ما را از یاد نبرده است.
- کسی که با خدا حرف نمی زند، صحبت کردن نمی داند.
- آنکه خدا را باور نکرده است، خود را انکار کرده است.
- کسی که با خدا قهر است، هرگز با خودش آشتی نمی کند.
- خدا بی گناه است در پروندۀ نگاه تان تجدید نظر کنید.
- ما خلیفه ی خداییم، مثل خدا باشیم، ..
- آنکه خدا را از زندگیش سانسور کند همیشه دچار خود سانسوری خواهد بود.
- خدا از آن کس که روزهایش بیهوده می گذرد، نمی گذرد.
- بیهوده گفته اند تنها «صداست» که می ماند، تنها «خداست» که می ماند.
- روزی که خدا همه چیز را قسمت کرد، خود را به خوبان بخشید.
- برای اثبات کوری کافیست که انسان چشم های نگران خدا را نبیند.
- شکسته های دلت را به بازار خدا ببر، خدا، خود بهای شکسته دلان است.
- به چشم های خود دروغ نگوییم، خدا دیدنی است.
- چشم هایی که خدا را نبینند، دو گودال مخوفند که بر صورت انسان دهن باز کرده اند.
- امروز از دیروز به مرگ نزدیک تریم به خدا چطور؟
-اگر از خدا بپرسید کیستی؟ در جواب «ما» را معرفی خواهد کرد! ما بهترین معرف خداییم، آیا اگر از ما بپرسند کیستی؟ خدا را معرفی خواهیم کرد؟
- وقتی خدا هست هیچ دلیلی برای ناامیدی نیست.
- آسمان، چشم آبی خداست، نگران همیشه ی من و تو.
- خداوند سند آسمان را به نام کسانی که در زمین خانه ندارند امضا کرده است.
- خدایا پستی دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه گرساز تا فریب زرق و برق عالم خاکی مرا از یاد تو دور نکند.
۱) هنگامی که توبه حضرت آدم پس از ۲۰۰ سال پذیرفته شد شیطان
چنان زوزه ای کشید که همه فرشتگان شنیدند.
۲) در روز عید غدیر که امیرالمومنین علی (ع) به جانشینی
حضرت رسول(ص) برگزیده شد.پیامبر فرمود محبت به این مرد
حسنه ای دارد که هیچ گناهی به خاطر آن مانع از رفتن انسان به
بهشت نمی شود. پس به خاطر محبت شیعیان به علی (ع) هیچ
شیعه ای وارد جهنم نمی شود. در اینجا شیطان زوزه کشید. همه
شیاطین جمع شدند و با هم جلسه ای ترتیب دادند به این نتیجه
رسیدند که کوشش کنند که مردم شیعه نشوند.( همانطور که
می دانید ۸۵٪ از مسلمانان سنی هستند و فقط ۱۵٪ شیعه داریم .
شیاطین نامرد کار خودشونو کردند)
۳) در روز عاشورا که سید الشهدا به شهادت رسید پرده های آسمان
کنار رفت و تمام فرشته ها و جنیان و شیاطین ، مقامات کسانی را که
بر اثر گریه بر حسین(ع) و فرزندان او چه جایگاهی پیدا می کنند
به چشم دیدند. در اینجا شیطان از جا بر خاست و چنان زوزه ای کشید
که صدایش از غرب تا شرق جهان پیچید.
۴) هنگامی که آیه توبه (۵۳ سوره زمر)۱ نازل شد شیطان لشکریانش
را جمع کرد و گفت همه زحمتهای ما هدر رفت و چنان زوزه ای کشید
که همه آسمانیان و جهانیان شنیدند(دلتان خنک شود)
۱)قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ
إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ﴿53﴾ بگو اى بندگان
من كه بر خويشتن زيادهروى روا داشتهايد از رحمتخدا نوميد مشويد در
حقيقتخدا همه گناهان را مىآمرزد كه او خود آمرزنده مهربان است