همسایه که نان مرا ربود،
سنگ بر زمین انداز
من خود پریده ام...
حرف از رفتن هاســــــــــت
کاش کسی ...
به خود نگاه مي کنم تا ببينم خطا کجاست
بعد از کمي تامل و قدري سکوت
پي مي برم آنجا که خالي از خداست ، خطاست...
خدایا
اگر بناست بسوزیم طاقتمان ده
و اگر بناست بسازیم قدرتمان ده
مردم از فتنه گریزند و ندانند که ما
بتمنای تو در حسرت رستاخیزیم
کی پر کاهی بماند در میان بادها ؟
آنانکه خدا را نمی شناسند ،
تورا که می شناسند خدا را بشناسند!
خدا را فراموش نکن درخت بی ریشه خشک
است
به عنایت نظری کن که من دلشده را
نرود بی مدد لطف تو کاری از پیش
اي عزيزان بدانيد ماندنمان در گرو رفتنمان است.
خداوندا.....
برای همسایه که نان مرا ربود، نان !!
برای عزیزانی که قلب مرا شکستند، مهربانی !!
برای کسانی که روح مرا آزردند، بخشش !!
و برای خویشتن خویش آگاهی و عشق می طلبم.....