چگونه زیستن مهم است نه چقدر زیستن

عقاب داشت از گرسنگی می مرد و نفسهای آخرش را می کشید.
کلاغ و کرکس هم مشغول خوردن لاشه ی گندیدۀ آهو بودند.
جغد دانا و پیری هم بالای شاخۀ درختی به آنها خیره شده بود.
کلاغ و کرکس رو به جغد کردند و گفتند این عقاب احمق را می بینی بخاطر غرور احمقانه اش دارد جان می دهد؟ اگه بیاید و با ما هم سفره شود نجات پیدا می کند حال و روزش را ببین آیا باز هم می گویی عقاب سلطان پرندگان است؟
جغد خطاب به آنان گفت: عقاب نه مثل کرکس لاشخور است و نه مثل کلاغ دزد، آنها عقابند از گرسنگی خواهند مرد اما اصالتشان را هیچ وقت از دست نخواهند داد

از چشم عقاب چگونه زیستن مهم است نه چقدر زیستن. زندگی ما انسانها هم باید مثل عقاب باشد، مهم نیست چقدر زنده ایم مهم این است (با عزت)به  بهترین شکل زندگی کنیم. یا حسین

واقعه غمبار فدك

 

فدك طبق نقل مورخین قریه‏اى آباد و حاصلخیز در سرزمین حجاز و در نزدیكى خیبر بود.(1) هنگامى كه رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از فتح خیبر باز مى‏گشت، خداوند رعب و وحشت را در قلوب اهل فدك كه از یهودیان سرسخت بودند، افكند و آنان به خاطر ترس از كشته شدن صلح نامه‏اى را با پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله امضاء نمودند و بر اساس آن نیمى از فدك را به آن حضرت صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بخشیدند و چون براى به دست آوردن فدك جنگى انجام نشده و سربازان اسلام هیچ دخالتى در آن نداشتند، مشمول عنوان غنیمت نگشته و «فِىْ‏ء» محسوب مى‏شود كه اختیار آن با پیامبر است.(2) به همین دلیل وقتى برخى از سران مسلمین از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله درخواست كردند كه فدك را مانند دیگر غنائم بین آنها تقسیم كند، این آیه نازل شد: «وَ ما أفاءَ الله‏ُ على رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما اَوْ جَفْتُمْ عَلَیْهِ من خَیْلٍ وَلا رِكابٍ ولكنَّ الله‏َ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى مَنْ یَشاءُ وَالله‏ُ عَلى كُلِّ شى‏ءٍ قَدیرٌ»(3)؛ «آنچه را خدا به رسولش از آنها (یهود) باز گرداند، چیزى است كه شما براى به دست آوردن آن نه اسبى تاختید و نه شترى، ولى خداوند رسولان خود را بر هر كس بخواهد مسلط مى‏سازد و خدا بر هر چیز قادر است.»

از اینرو پس از این كه آیه «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ»(4)؛ «حق خویشاوندان نزدیك خود را بده.» نازل شد، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فدك را به حضرت فاطمه علیهاالسلام بخشید. دانشمندان بزرگ اهل سنّت همچون ابى یعلى موصلى(5)، ذهبى(6)، سیوطى(7)، هیثمى(8)، خوارزمى(9) و حاكم حسكانى(10) نقل مى‏كنند كه وقتى آیه فوق نازل شد، «دَعَا النَّبىُّ فاطمةَ و أَعْطاها فَدَكَ؛ پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فاطمه علیهاالسلام را فرا خواند و فدك را به او اعطا نمود.»

ابن ابى الحدید دانشمند اهل تسنّن مى‏گوید: از استادم على بن فارقى پرسیدم: آیا فاطمه راستگو و صادق بود؟ پاسخ داد: آرى. گفتم: پس چرا خلیفه اول «فدك» را به ایشان برنگرداند؟ استادم لبخندى زد و گفت: اگر در آن روز فدك را به فاطمه علیهاالسلام داده بود، در روز بعد فاطمه خلافت شوهرش را ادّعا مى‏كرد و او نمى‏توانست هیچ عذرى بیاورد؛ چرا كه یقین داشت فاطمه در مورد خلافت شوهرش راست مى‏گوید.

از مطالب بیان شده روشن مى‏شود كه «فدك» ملك شخصى حضرت فاطمه علیهاالسلام بوده و خلیفه اول به زور و بدون هیچ مدرك معتبرى و به صرف یك حدیث جعلى دالّ بر این كه پیامبران از خود ارثى به جاى نمى‏گذارند،(11) آن را غصب كرد. نقل شده كه بعد از وفات رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله حضرت فاطمه علیهاالسلام نزد ابوبكر رفت و فرمود: «یا اَبابَكْرٍ مَنْ یَرِثُكَ إذا مُتَّ؛ اى ابابكر! هنگامى كه بمیرى چه كسى از تو ارث مى‏برد؟» ابوبكر گفت: اهل و فرزندانم. ایشان فرمودند: «فمالی لا أرثُ رسولَ الله‏ِ؛ پس چگونه است كه من از رسول خدا ارث نمى‏برم؟» و سپس فرمودند: «والله‏ِ لا أُكَلِّمُكَ بِكَلِمَةٍ ما حَیَیْتُ؛ به خدا قسم تا وقتى كه زنده‏ام كلامى با تو سخن نخواهم گفت.» و لذا تا وقتى كه ایشان زنده بود، با او سخن نگفت.(12)

البته «فدك» اگر چه از نظر اقتصادى براى اهل‏بیت علیهم‏السلام مهم بود ولى از آنجا كه سند مشروعیت و حقانیت و قرب معنوى آنان به رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله محسوب مى‏شد، دشمنان اسلام سعى داشتند به هر نحوى كه شده آن را در اختیار گیرند و به كار خود (غصب) مشروعیت بخشند. شاهد گویا بر این مطلب این است كه ابن ابى الحدید دانشمند اهل تسنّن مى‏گوید: از استادم على بن فارقى پرسیدم: آیا فاطمه راستگو و صادق بود؟ پاسخ داد: آرى. گفتم: پس چرا خلیفه اول «فدك» را به ایشان برنگرداند؟ استادم لبخندى زد و گفت: اگر در آن روز فدك را به فاطمه علیهاالسلام داده بود، در روز بعد فاطمه خلافت شوهرش را ادّعا مى‏كرد و او نمى‏توانست هیچ عذرى بیاورد؛ چرا كه یقین داشت فاطمه در مورد خلافت شوهرش راست مى‏گوید.(13)

آرى این هم ظلم و مصیبتى دیگر، اما فاطمه كه در كوران حوادث تلخ روزگار همچون كوهى پرصلابت و استوار ایستادگى نموده بود، از حقّ مسلم خود گذشت و همچون دیگر موارد صبر و پایدارى نمود و دردهاى خود را با خالق خویش در میان گذاشت و این سخن پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در ذهن او تداعى مى‏كرد كه: «اِلَى الله‏ِ أَشكُو ظالِمیكِ مِنْ أُمَّتی؛ نزد خداوند از ستمكاران امتم كه در حق تو ظلم مى‏كنند شكایت مى‏كنم.»(14)

 

پی‎نوشت‎ها:

1. معجم البلدان، مادّه «فدك.»

2. ر.ك: سیرة النبویة، ابن هشام، دارالمعرفة، ج3، ص353.

3. حشر/6.

4. اسراء/ 26.

5. مسند ابى یعلى موصلى، دارالمأمون، ج2، ص334.

6. میزان الأعتدال، ذهبى، ج2، ص228.

7. الدر المنثور، سیوطى، ذیل آیه فوق.

8. مجمع الزوائد، هیثمى، دارالكتاب العربى، ج7، ص49.

9. مقتل الحسین، خوارزمى، مكتبة المفید، ج1، ص71.

10. شواهد التنزیل، حاكم حسكانى، مجمع احیاء الثقافة الاسلامیّة، ج1، ص438.

11. تاریخ المدینة، ابن شَبّه، دارالفكر، ج1، ص197 ـ 198.

12. كشف الغمّة، همان، ج1، ص103؛ تاریخ المدینة، همان.

13. شرح نهج‏البلاغة، همان، ج16، ص284.

14. كشف الغمّة، همان، ج1، ص123؛ بحارالأنوار، همان، ج28، ص27.

 

منبع:

مجله مبلغان، شماره 56، علی تقوی . 

خودکشی باتیغ وبلاگ

 

حراج جان وآبرو با چه قیمتی؟

فریب می دهند دلت را:

سلامممممممممممممم،

واااااای عجب وبلاگی داررررررری تووو،مطالبت خیللللللللی عاشقوووونه وجالبه ،خیلی دوس دارم باهات

تبادل لینک کنممممممم اگه توهم دوس داشتی منو با این اسم لینک کن(عاشقتم همیشه،بدون تو هرگز)

قربونت برم،فعلا.. «عشق یعنی باتو بودن وبرای تو جان دادن...».

کور می کنند عقلت را:

سلامممممممم..من اومدم ..خوبی عزیز؟ واااای دلم خیلی برات تنگ شده بود،کاش می شد یه جورایی

باهات حرف بزنم وصدای قشنگتم بشنوم کاش عکس تو داشتم ولحظه های تنهایی با نگاهی عاشقونه

دلی سیراشک میریختم،آخه چندروزه بدجور وابستت شدم،انگارته دلم یه چیزی مث عشق زنده شده که

دوریت برام غیر قابل تحمله.

آآآآآآآآآی خدا دیگه تحمل دوری تو ندارم ...این شمارمه........0915 هروقت دوس داشتی میتونی

اس بدی یا بزنگی خوشحال میشم.باور کن برای من اولین وآخرین تویی ،دنیارو به پات میریزم

وهرچی توبخوای میشه.اصن غلام حلقه به گوشتم...اووووووووووووووووکی؟

صید می کنند جسمت را:

سلام عزیزجوووون آخ که الهی فدای مرامت،خوب شد زنگ زدی،دلم خیلی گرفته بود،چه خبر؟خوبی،دلم

بدجور هوای دیدنت وکرده،میگم میشه یه جورایی از خونه بزنی بیرون فقط درحدیه نیگاه ببینمت،

اگرم خواستی می ریم توپارک...یه کم بشینیم وباهم گپ وگفتی بزنیم دلمونم وا میشه،باور کن اصن

بدون توخراب خرابم.جون من خواهش میکنم بیا میدونم مامانت نمیذاره،حالا به یه بهونه ای خودت

وبرسون... چی؟ میای ؟واای میدونستم که عشقتو دوس داری خواستمو رد نمی کنی... پس من

منتظرم.

قربانی می کنند شرف ونجابت وحیثیتت را:

سلااااااااااام،خوب کردی اومدی،بیابریم یه گوشه دنج بشینیم کسی مزاحممون نشه،نترس بیابشین کنارم

سرتو بذارروشونه هام،یه کم رومانتیک تر،عشقه دیگهراستی میشه یه وقت دعوتت کنم باهم بریم

بیرون شهر؟یا هروقت خونه خلوت شد زنگ میزنم بیای خونمون،توپارک زیاد فاز نمیده میشه یکی

ببیندمون.

توخونه خلوته میشه باهم چندتا عکس هم یادگاری بگیریم ازاون عکس خفنای هندی که هی همدیگه رو بغل

میکنن وعشوه میان واینا..

خجالت نکش بابا مث اینکه ما قراره عاشق هم باشیم وبعدشم بزودی باهم ازدواج کنیم... وای فکرشو بکن..

ماازدواج کنیم وچندتا بچه قد ونیم قد داشته باشیم...گوگولی مگولی.

میدونی چیه؟ عشق بدون عشقبازی وبوس و بغل و.. یه عشق خشکه به نظر من،بهتره ازامروز باهم

صمیمی ترباشیم عشقای خشک وبدون ... عشق نیست،میدونم تو دلت راضی به این کارنیست...اما حیفه

همینجوری وقتمون پای عشق خالی بگذره..

پس از شش ماه

الو رضا؟الو..کجایی ... یه اتفاقی برام افتاده.. میدونی چی شده حالم بده فک کنم باردارم،چیکارکنم؟

میترسم.چی؟...یعنی چی مشکلی نیس؟میگم حامله ام....وای خدا اگه بابامامانم بفهمن چی؟ آبرو

وحیثیتم رفت رضا..

رضا میدونستم با این رابطه هاآخرش گندمون درمیاد تورو خدا یه کاری کن...چی ؟احمق معلومه چی

داری میگی؟برم سقطش کنم؟سقط کردن قتله میدونی یعنی چی؟

باید با خانوادت صحبت کنی وراضیشون کنی بیان خواسگاری وبعدشم تا بیشترازاین آبرومون نرفته ازدواج

کنیم..چی؟به توچه؟....ینی چی؟این بلایی هستش که توسر من آوردیبا وعده های دروغ وعشق

الکی حیثیت وشرف منو بردی ومنو خام خودت کردی،خیلی نامردی رضا..خیلی.. دیگه نمیخوام ریختت

رو ببینم..

خدایا چیکارکنم خودت کمکم کن...

پس از چندروز

شنیدی میگن دختر فلانی خودکشی کرده؟میگن بایه پسره دوس میشه طرفم باوعده های دروغ خامش

میکنه وبعدشم طی چندمرحله رابطه نامشروع حاملش میکنه،بعدشم میزنه زیر همه چی ودخترم چون

گندش رو میشه خودکشی میکنی.خاک توسرش ابروی خودشو خونوادشم برد،طفلک بابامامانش

وداداشش سرندارن از خجالت تو محل بالابگیرن،کثافت خواستگارزیاد داشت خام واون پسره ولگرد

ووبگرد شد واونارو رد کرد...واقعا که چه دور وزمونه ایشده

استغفرالله

بله دوستان اینم حقیقت عشقای وبلاگی وکوچه بازاری که متاسفانه دخترای بلانسبت ساده لوح اینجوری

باحیثیت خودشون وخانوادشون بازی می کنندوعاقبتشم همین میشه که ملاحضه فرمودین.

تازه ایجور عشقا اگه به ازدواجم برسه،آخرش طلاق و جدایی میشه میدونین چرا؟

چون با هر برخورد کوچیکی شوهره با پُتک می کوبه توسر خانومش که اگه تو پاک بودی و دختر خوبی

بودی تو خیابون عاشق کسی نمیشدی.

خواهرای گل من:

حیا ومتانت وسنگینی ووقار گنج وجودتونه که این روزا همه پسرا بخاطر داشتن یه همسر

محجبه سر میشکونن...قدراین گوهر درونی رو بدونید...من برادرانه گفتم.

خداجوون خودت مواظب خواهرای گل ایمانی من باش


تا زنده هستم نمی گذارم این دست تنها بماند

وتـا زنـده ام نمـی گـذارم

ایـن دست "تنهـا" بمـانـد...


روزگاری دو فرشته در سفر خود به زمین به هیئت انسان در آمده و در منزل فردی ثروتمند فرود آمده و از صاحبخانه اجازه خواستند تا شب را در آنجا سپری کنند . آن خانواده بسیار بی ادبانه برخورد کردند و اجازه نداند تا آن دو فرشته در اتاق میهمانان شب را سپری کنند و در عوض آنها را به زیرزمین سرد و تاریکی منتقل کردند . آن دو فرشته همانطور که مشغول آماده کردن جای خود بودند ناگهان فرشته بزرگتر چشمش به سوراخی در درون دیوار افتاد و سریعاً به سمت سوراخ رفت و آن را تعمیر و درست کرد.

فرشته کوچکتر پرسید : «چرا سوراخ دیوار را تعمیر کردی ؟» فرشته بزرگتر پاسخ داد: «همیشه چیزهایی را که می بینیم آنچه نیست که به نظر می آید.» فرشته کوچکتر از این سخن سر در نیاورد .


فردا صبح آن دو فرشته به راه خود ادامه دادند تا شب به نزدیکی یک کلبه متعلق به یک زوج کشاورز رسیدند و از صاحبخانه خواستند تا اجازه دهند شب را آنجا سپری کنند.زن و مرد کشاورز که سنی از آنها گذشته بود با مهربانی کامل جواب مثبت دادند و پس از پذیرایی اجازه دادند تا آن دو فرشته در اتاق آنها و روی تخت آن ها بخوابند و خودشان روی زمین سرد خوابیدند .

صبح هنگام فرشته کوچک با صدای گریه مرد و زن کشاورز از خواب بیدار شد و دید آن دو غرق در گریه می باشند . جلوتر رفت و دید تنها گاو شیرده آن زوج که محل درآمد آنها نیز بود در روی زمین افتاده و مرده است .


فرشته کوچک برآشفت و بر سر فرشته بزرگتر فریاد زد : «چرا اجازه دادی چنین اتفاقی بیفتد . تو به خانواده اول که همه چیز داشتند کمک کردی و دیوار سوراخ آنها را تعمیر کردی ولی این خانواده که غیر از این گاو چیز دیگری نداشتند کمک نکردی و اجازه دادی این گاو بمیرد.»


فرشته بزرگتر به آرامی و نرمی پاسخ داد : چیزها آنطور که دیده می شوند به نظر نمی آید. فرشته کوچک فریاد زد : «یعنی چه من نمی فهمم.»


فرشته بزرگ گفت : «هنگامی که در زیر زمین منزل آن مرد ثروتمند اقامت داشتیم دیدم که در سوراخ آن دیوار گنچی وجود دارد و چون دیدم که آن مرد به دیگران کمک نمی کند و از آنجه دارد در راه کمک استفاده نمی کند پس سوراخ دیوار را ترمیم و تعمیر کردم تا آنها گنج را پیدا نکنند . دیشب که در اتاق خواب این زوج خوابیده بودم فرشته مرگ آمد و قصد گرفتن جان زن کشاورز را داشت و من بجای زن گاو را پیشنهاد و قربانی کردم .»


بعضی وقتها چیزهایی اتفاق می افتد که دقیقا بر عکس انتظار و خواست ماست و اگر انصاف دارید به اتفاقاتی که می افتد باید اعتماد داشته باشید . شاید که به وقت و زمانش متوجه دلایل آن اتفاقات شوید.

داستان عشق


 

داستان عشق؛ سلیمان نبی و گنجشکان


 





روزی گنجشک نری به یک گنجشک ماده - که نسبت به او بی تفاوت بود - گفت؛ «چرا حاضر نیستی با من زندگی کنی؟ من اگر بخواهم می توانم قبّه و بارگاه سلیمان را با نوک خود بکنم و در دریا بیندازم.» باد این سخن را به گوش سلیمان رساند، آن حضرت لبخندی زد و حکم کرد که هر دو را حاضر کنند.

سلیمان به گنجشک نر گفت؛ «آیا ادعایی که کردی می توانی انجام دهی؟»

گفت؛ «نه یا رسول خدا ! ولیکن به این وسیله مثل هر موجود دیگری می خواستم خود را نزد زن خود زینت دهم و بزرگ نشان دهم، عاشق را به خاطر آنچه می گوید نمی توان سرزنش کرد.»

سلیمان به گنجشک ماده گفت؛ «چرا آنچه را از تو می خواهد انجام نمی دهی در حالی که او ادعای عشق و محبت به تو می کند؟»

گنجشک ماده گفت؛ «ای پیامبر خدا! او مرا دوست ندارد، دروغ می گوید و ادّعای باطل می کند، زیرا گنجشک دیگری را هم دوست دارد.»

سخن آن گنجشک در دل سلیمان اثر کرد و بسیار گریه کرد و چهل روز از محل عبادت خود بیرون نیامد و دعا می کرد که خدا دل او را از آلودگی محبت غیر خود پاک کند و مخصوص محبت خود گرداند.»

منبع: بحارالانوار، ج 14، ص 95

گزارش تصویری/شهدای دفاع از حرم حضرت زینب(س)


شادی روح حماسه آفرینان دفاع از حرم صلوات .دوستان لطفاً رسانه باشید این شهدا و کار بزرگشون رو از غربت در بیارید

سلامتی رزمندگان اسلام و شادی روح شهدایی که غریبانه این روزها در گوشه و کنار شهرهای مختلف به خاک سپرده میشن صلوات

شهید مجاهد علی خزام

شهید مجاهد علی خزام از فرماندهام مبارز سوریه است که سوری ها میگن اگه برای رجولیت اسمی باشه اون ((علی خزام)) شادی روحش صلوات

siR3eI_535

الشهید البطل العمید الرکن(شهید قهرمان سرتیپ) المجاهد علی خزام ( أبو حیدرة )
ایشون از اعضای گارد ریاست جمهوری بشار اسد هم بودند..!
شادی روحش صلوات

siZTHx_480

شهید دانی حجا از نیروهای مسیحی ارتش سوریه که در دفاع از حرم حضرت سکینه (س) در داریا شهید شده اند
شادی روحش صلوات

sit3ot_403

از نیروهای عراقی لوا ابوالفضل العباس المجاهد جسور محمد اسماعیل
بابا تو از مجید سوزیکی ماهم با حالتری – قوت بازوش و صولت نگاش صلوات

sihw39_481

از طرفداران جنبش “هنا دمشق” تشریف دارن از شهر گانو(غانو) در ساح عاج
خدایا چرا ما باید اینجا باشیم دستمون هم به جایی نرسه

siPSif_360

شهید علی سعد از شهدای حزب الله

ای خدا چرا ما نمیتونیم اونجا باشیم و با برادرامون علیه سلفی ها و وهابیها بجنگیم
شادی روحش صلوات

siO78k_500

شهید عاهد سعاده از شهدای اخیر حزب الله

sifjF2_535

قبرستان سیده زینب در نزدیکی حرم حضرت زینب مدفن تعدادی از شهدای مدافع حرم حضرت زینب است

siLnHY_535

شهید علی فواد حسن

siefL9_450

سمت چپی شیخ حسین العبودی و سمت راستی حیدر علی

siPZw5_360

شهید المجاهد محمد جهاد یوسف (سراج)

این برادر حزب اللهی رو با اسپاینر زدن پیکرش هم چند روز دست وهابی ها بود که در بازپس گیری مدافعان حرم پیکر رو پس گرفتن . شادی روحش صلوات

siJbFm_535

شهید سالم الغانمی از العماره

siaFNm_535

فرمانده ابوفاطمه الموسوی

siKfOs_343

فرمانده مدافعان حرم حضرت زینب(س) بر سر مزار برادر شهیدش که چند وقت پیش در دفاع از حرم به شهادت رسید
قوت رزمندگان اسلام صلوات بفرست

sitFww_535

آیت الله آصفی نماینده مقام معظم رهبری در عراق که نماز را در حرم امام حسین بر پیکر شهید ابوعلی کربلایی از مدافعان حرم حضرت زینب ادا کرد

si4d15_535

سمت چپ شیخ حسین العبودی و سمت راست حیدر علی
یا لیتنا کنا معکم

sie48O_535

محمد المنار – ایشون از بچه های لجان الشعبیه (همون بسیج)هستن!ولی از عکسهای دیگه بر میاد که در منطقه سیده زینب یا مناطق شیعه نشین فعالیت میکنن!
خدا قوت دلاور

siiXzS_433

شهادت یکی از مجاهدین عراقی به نام شهید ساجد هاشم از اهالی شهر العماره در دفاع از حرم حضرت زینب اعلام شد. این شهید از اعضای عصائب اهل الحق بود – عکس بالا سرش شهید آیت الله صدر و آقاست
شادی روحش صلوات

siJx3I_535

شهید حمزه غلموش از مدافعان حضرت زینب(س)

دلم تنگ رزمنده هاست خدایا ما رو تو ثواب این جهاد شریک کن و توفیق جهاد و شهادت در راه خودت را به ما عطا کن
شادی روحشان صلوات

sirlor_535

شهید ابو عیب

آدمی در عالم خاکی نمی آید بدست عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی
سلامتی رزمندگان اسلام و شادی روح شهدایی که غریبانه این روزها در گوشه و کنار شهرهای مختلف به خاک سپرده میشون صلوات

sic7vW_535

شهید ابراهیم قانصو یکی از شهدای حزب الله که در آزادسازی حرم حضرت سکینه به شهادت رسید

sirDil_535

فرمانده لواء ابوالفضل العباس حاج ابوعجیب که از اهالی زینبیه هست. برادرش هم چند ماه پیش در دفاع از حرم حضرت زینب شهید شد

siaBK0_480

 

در برابر سلفی ها اگر هم صدایی بگو یا علی...

 

همسنگر ..... سلام...
چه نشسته ایم که سلفی ها به جای شمع، بر کیک تولد مولا، پیکر شیعه ای بی سر روشن کرده اند....
وظیمه ما چیست؟؟؟؟؟
ما که صدای شعار هایمان  زمین را مسخرکرده است و ادعایمان گوش آسمان را کر کرده است...
حالا اگر نمی توانیم توشه سفر ببندیم و بر همه خواسته های دنیایی بخندیم و سلاح  خویش بر کمر ببندیم  وهمانند قاسم ابن الحسن (ع)شهادت را ز عسل شیرین تر ببینم و  همراه با مدافعان حرم حضرت دل بر، بنت الحیدر، به دیار شام هجرت کنیم  ،
که دلیل نمی شود خود را" بی مسولیت" نسبت به اعمال وقیحانه ی سلفی ها بپنداریم و  سکوت کنیم ....
داخل پرانتز عرض کنم هرچند که بزرگواران همه در درایت و بصیرت پیش قراولان سپاه عشق هستید ....بعد از سوریه نوبت ایران است... باید با چشم خود اعمال کفتار صفتانه ی سلفی ها را ببینیم تا باور کنیم  دشمنی   و کینه این دشمنان اهل بیت را؟؟؟؟؟؟
آیا دوست دارید که ابوقصار (لعنه الله علیه)طعم  قلب و جگر ما را نیز بچشد؟؟؟؟
نباید کاری کنیم؟؟؟
فردا چگونه چشم در چشمان شهلای مولا بیندازیم؟؟؟؟؟
یعنی هیچ کاری از دستمان بر نمی اید؟؟؟؟؟
همت کنیم و رندی کنیم و عشق به خرج دهیم خواهید دید که با همین دست های خالی چه کار ها که انجام نمی شود ......
آخر عزیزان ....
وبلاگی بنویسید ...
طرحی بزنید.....
مطلبی انتشار دهید ...
ایمیلی بزنید....
(مثلا یکی از دوستان شبکه ی کثیف الجزیره را به باد ایمیل گرفت ....)
که هر ایمیل خود را مانند تیر و ترکشی فرض کنید که حد اقل نتیجه آن اینست که خواهند فهمید شیعه " زنده" است ....
یا ایها الذین امنو ا خدوا حذرکم .... ای کسانی که ایمان آورده اید در برابر دشمن سلاح خود را در بر گیرید ...نسا/71
به قول پیر می فروش که ذکرش به خیر باد زیادی صاف نباش! آدم ها در جاده های صاف بیشتر ویراژ می دهند …
همسنگر ..... سلام...
چه نشسته ایم که سلفی ها به جای شمع، بر کیک تولد مولا، پیکر شیعه ای بی سر روشن کرده اند....
وظیمه ما چیست؟؟؟؟؟
ما که صدای شعار هایمان  زمین را مسخرکرده است و ادعایمان گوش آسمان را کر کرده است...
حالا اگر نمی توانیم توشه سفر ببندیم و بر همه خواسته های دنیایی بخندیم و سلاح  خویش بر کمر ببندیم  وهمانند قاسم ابن الحسن (ع)شهادت را ز عسل شیرین تر ببینم و  همراه با مدافعان حرم حضرت دل بر، بنت الحیدر، به دیار شام هجرت کنیم  ،
که دلیل نمی شود خود را" بی مسولیت" نسبت به اعمال وقیحانه ی سلفی ها بپنداریم و  سکوت کنیم ....
داخل پرانتز عرض کنم هرچند که بزرگواران همه در درایت و بصیرت پیش قراولان سپاه عشق هستید ....بعد از سوریه نوبت ایران است... باید با چشم خود اعمال کفتار صفتانه ی سلفی ها را ببینیم تا باور کنیم  دشمنی   و کینه این دشمنان اهل بیت را؟؟؟؟؟؟
آیا دوست دارید که ابوقصار (لعنه الله علیه)طعم  قلب و جگر ما را نیز بچشد؟؟؟؟
نباید کاری کنیم؟؟؟
فردا چگونه چشم در چشمان شهلای مولا بیندازیم؟؟؟؟؟
یعنی هیچ کاری از دستمان بر نمی اید؟؟؟؟؟
همت کنیم و رندی کنیم و عشق به خرج دهیم خواهید دید که با همین دست های خالی چه کار ها که انجام نمی شود ......
آخر عزیزان ....
وبلاگی بنویسید ...
طرحی بزنید.....
مطلبی انتشار دهید ...
ایمیلی بزنید....
حقیر  به شخصه شبکه ی کثیف الجزیره را به باد ایمیل گرفتم ....
که هر ایمیل خود را مانند تیر و ترکشی فرض کنید که حد اقل نتیجه آن اینست که خواهند فهمید شیعه " زنده" است ....
یا ایها الذین امنو ا خدوا حذرکم .... ای کسانی که ایمان آورده اید در برابر دشمن سلاح خود را در بر گیرید ...نسا/71
به قول پیر می فروش که ذکرش به خیر باد زیادی صاف نباش! آدم ها در جاده های صاف بیشتر ویراژ می دهند …
اگر هم صدایی بگو یا علی...




 

تنگه ی اُحد. تنگه ی انقلاب .تنگه ی قلب

 

 

قصه ی تنگه ی اُحد راخوانده ای؟؟

فقط چند ضربه ی شمشیر تا پیروزی کامل سپاه رسول الله مانده بود

علی و حمزه (علیهماالسلام) که پشت به هم می دهند و رجز می خوانند، معرکه طوفانی می شود، شخص پیامبر هم در خط مقدم جبهه حضور دارد.

که ناگاه..بصیرت وعمل به تکلیف..ولحظه شناسی جای خودش را داد به

زروق وبرق دنیایی وهواخواهی وغفلت...و

همه با ذکر «الله اکبر» به سمت غنایم هجوم آوردند و تنگه رها شد!

وشدآنچه شد..جنگ مغلوبه شد، حمزه، سیدالشهداء شد، ابوسفیانها فریاد به رجزخوانی بلند کردند

ودل رسول خداآن قدرزخم برداشت..که چاک چاک شد

قصه نگفتم برایتان تاریخ نخواندم..سرتان رادردآوردم که بگویم..همیشه تاریخ تکرارمیشود..حواسمان راجمع کنیم کجای این میدان جنگ ایستاده ایم.

...

زندان ها را دیگران رفتند، کتک ها را دیگران از ساواک خوردند، تبعیدها را "خمینی" ها کشیدند، انقلاب را همین خون شهیدان به بار نشاند، داغ فراق را خانواده شهدا کشیدند،وآن وقت قیافه اش  رابعضی هاگرفتندومالک انقلاب شدند..

"مطهری" ها و "بهشتی" ها خودشان را خرج این نظام کردند، رزمندگان هشت سال با همه دنیا جنگیدند، بسیجی ها "همت" به خرج دادند، "باقری" ها طراحی کردند و "باکری" ها عملیات ،

 اما عکس هایش را ما گرفتیم ....

خون دلهایش را امام ما "خامنه ای عزیز" از دست دشمنان قسم خورده و دوستان بدتر از دشمن خورد، فتنه ها را عاشورا جمع کرد، 9دی را مردم پابرهنه به حماسه تبدیل کردند

 و ما همه اینها را فقط روزی سه مرتبه از اخبار صدا و سیما شنیدیم.

وحالاکه شجره ی طیبه ی انقلاب به بارنشسته..

تهرانی مقدم ها واحمدی روشن ها..راشهیدمیکنند..وماتازه میشناسیمشان..

 

براستی تنگه ی احد، امروز کجاست؟

بگذارخیالت را راحت کنم..ولایت دارد در وسط میدان نبرد..برصف آمریکاواسراییل میتازد ودل دشمن رامی لرزاند..

من وتو چه کاره ایم/؟

برای انقلاب چه کردیم؟؟؟

حواسمان باشدتنگه ی انقلاب رارهانکنیم..

خون دلــهــــــــــــــا خورده ایم..

برای اینکه فریب شیطان رانخوریم..بصیرت ..وعمل به تکلیف و لحظه شناسی رامرورکنیم..

 

دیروز داشتیم در انزوای ناامیدی جان می کندیم که تفکر روح الله ما را به خود آورد تا امروز با آدینه های به یادماندنی افتخار و اقتدار، قدرت اسلام را به رخ جهان بکشیم.

 باانقلابمان دنیارابیدارکردیم خداکندخودمان

 به خواب نرویم..

و این نکته اساسی را هم یادت نرود که دشمن ترین دشمنانت، شیطان است.  پس مراقب تنگه قلبت باش!

 همه این پست رابهانه کردم تابگویم برای ظهوربایدایستاد..

ولحظه ای غفلت نکرد..

مردی ازتبارفاطمه آواره بیابان هاست..

تامن وتوکاری بکنیم..برای ظهورش التماس..

پانویس..هشدار..اگربابالاآمدن آفتاب ازخوابی بیدارشویم..نمازمان قضاست..

 

مصادیق اغوای شیطان

 

 
 
حتما" لازم نیست شیطان شما را به یک سایت شیطانی وارد کند ..

برای او همین که نماز اول وقتتان را پشت مانیتور از شما میگیرد کافیست ..
.

آشتی با فاطمه ی زهرا سلام الله علیها

 

داستان زیبا و تاثیرگذار یک بار اعتماد جوانی گناهکار به حضرت زهرا(سلام الله علیها)

چند وقت پیش توی تهران، توی حسینیه ای منبر میرفتم، یه جوونی اومد نزدیک سی سالش. گفت حاج آقا من با شما کار دارم. گفتم بنویس، گفت نوشتنی نیست. گفتم ببین منو قبول داری؟ گفت آره. گفتم من چند ساله با جوونا کار میکنم، کسی که نتونه حرفشو بنویسه بعدشم نمیتونه بگه. یک و دو و سه و چهار کن و بنویس. گفت باشه.
فرداشب که اومدیم، یه نامه داد به ما، من بردم خونه، نامه را که خوندم دیدم این همونیه که من در به در دنبالش میگشتم. 
فرداشب اومد گفت که: چی شد؟
گفتم من نوکروتنم، من میخوام با شما یه چند دقیقه صحبت کنم.
وعده کردیم و گفت که: منو چجوری میبینید شما؟
گفتم من نه رمالم نه جادوگرم چی بگم؟
گفت: نه ظاهری، گفتم بچه هیئتی
زد زیر گریه گفت: خاک تو سر من کنند، تو اگر بدونی من چه جنایاتی کردم، چه گناهایی کردم. فقط خوب خوبه ای که میتونم بگم از گناهایی که کردم اینه که مادرمو چند بار کتک زدم، پدرمو زدم، دیگه عرق و شراب و کارای دیگه شو، دیگه...
گفتم پس الآن اینجوری!!!!!
گفت حضرت زهرا دستمو گرفت
گفت حاج آقا من سرطانی بودم، سرطانی میدونی یعنی چی؟
گفتم یعنی چی؟
گفت به کسی سرطانی میگن که نه زمان حالیشه، نه مکان، نه شب عاشورا حالیشه، نه تو حسینیه، نه مکان میفهمه
گفت من سرطانی بودم
یه خونه مجردی با رفیقامون درست کرده بودیم، هرکی هر کی رو جور میکرد تو این خونه مجردی اونجا رختخواب گناه و معصیت...
گفت شب عاشورا هرچی زنگ زدم به رفیقام، هیچکدوم در دسترس نبودند
نه نمازی، نه حسینی، هیچی
میگفتم اینارو همش آخوندا درآوردند، دو تا عرب با هم دعواشون شده به ما چه
میگفت ماشینو برداشتم برم یه سرکی، چی بهش میگن؟ گشتی بزنم
تو راه که میرفتم یه خانمی را دیدم، دخترخانم چادری داشت میرفت حسینیه
خلاصه اومدم جلو و سوار ماشینش کردم با هر مکافاتی که بود، میرسونمت و ....ـ
خلاصه، بردمش توی اون خانه ی مجردی
اینم مثل بید میلرزید و گریه میکرد و میگفت بابا مگه تو غیرت نداری؟ آخه شب عاشوراست!!!! بیا به خاطر امام حسین حیا کن
گفتم برو بابا امام حسین کیه؟ اینارو آخوندا درآوردند، این عربها با هم دعواشون شده به ما ربطی نداره
گفت توی گریه یه وقت گفتش که: خجالت بکش من اولاد زهرام، به خاطر مادرم فاطمه حیا کن!!! من این کاره نیستم، من داشتم میرفتم حسینیه! 
گفتم من فاطمه زهرا هم نمیشناسم، من فقط یه چیز میشناسم: جوانی، جوانی کردن
جوانی، گناه
جوانی، شهوت
اینارو هم هیچ حالیم نیست
گفت این خانمه گفت: تو اگر لات هم هستی، غیرت لاتی داری یا نه؟ گفت: چطور؟
_ خودت داری میگی من زمین تا آسمون پر گناهم ، این همه گناه کردی، بیا امشب رو مردونگی لوتی وار به حرمت مادرم زهرا گناه نکن، اگه دستتو مادرم زهرا نگرفت برو هرکاری دلت میخواد بکن
گفت ما غیرتی شدیم
لباسامو پوشیدم و گفتم: یالا چادرو سرت کن ببینم، امشب میخوام تو عمرم برای اولین بار به حضرت زهرا اعتماد کنم ببینم این زهرا میخواد چیکار کنه مارو... یالا
سوار ماشینش کردم و اومدم نزدیک حسینیه ای که میخواست بره پیاده اش کردم
از ماشین که پیاده شد داشت گریه میکرد
همینجور که گریه میکرد و درو زد به هم، دم شیشه گفت: ایشاالله مادرم فاطمه دستتو بگیره، خدا خیرت بده آبروی منو نبردی، خدا خیرت بده...
میگه اومدم تو خونه و حالا ضد حال خوردیم و ....
تو صحبت ها که داشتم میبردمش تا دم حسینیه، هی گریه میکرد و با خودش حرف میزد، منم میشنیدم چی میگه
اما داشت به من میگفت
میگفت: این گناه که میکنی سیلی به صورت مهدی میزنی، آخه چرا اینقدر حضرت مهدی رو کتک میزنی، مگه نمیدونی ما شیعه ایم، امام زمان دلش میگیره، اینارو میگفت
منم سفت رانندگی میکردم
پیاده که شد رفت، آمدم خونه
دیدم مادرم، پدرم، خواهرام، داداشام اینا همه رفتند حسینیه
تو اینام فقط لات من بودم
گفت تلویزیونو که روشن کردم دیدم به صورت آنلاین کربلا را نشون میده
صفحه ی تلویزیون دو تکه شده، تکه ی راستش خود بین الحرمین و گاهی ضریحو نشون میده، تکه دومش، قسمت دوم صفحه ی تلویزیون یه تعزیه و شبیه خونی نشون میداد، یه مشت عرب با لباس عربی، خشن، با چپی های قرمز، یه مشت بچه ها با لباس عربی سبز، اینارو با تازیانه میزدند و رو خاکها میکشوندند
میگفت من که تو عمرم گریه نکرده بودم، یاد حرف این دختره افتادم گفتم واااااای یه عمره دارم تازیانه به مهدی میزنم
میگفت پای تلویزیون دلم شکست، گفتم زهرا جان دست منو بگیر
زهراجان یه عمره دارم گناه میکنم، دست منو بگیر
من میتونستم گناه کنم، اما به تو اعتماد کردم
کسی هم تو خونه نبود، دیگه هرچی دوست داشتم گریه کردم
گریه های چند ساله که بغض شده بود، گریه میکردم، داد میزدم، عربده میکشیدم، خجالت که نمیکشیدم دیگه، کسی نبود
میگفت نزدیکای سحر بود، پدر و مادرم از حسینیه آمدند
تا مادرم درو باز کرد، وارد شد تو خونه، تا نگاه به من کرد (اسمش رضاست)، یه نگاه به من کرد گفت: رضا جان کجا بودی؟
گفتم چطور؟ گفت بوی حسین میدی!
رضاجان بوی فاطمه میدی، کجا بودی؟
افتادم به دست پدر و مادرم، گریه.... تورو به حق این شب عاشورا منو ببخش
من کتک زدم، اشتباه کردم
بابام گریه کن، مادرم گریه کن، داداشها، خواهرا... همه خوشحال
داداش ما، پسر ما، پسرم حسینی شده
صبح عاشورا، زنجیرو برداشتم و پیرهن مشکی رو پوشیدم و رفتم تو حسینیه
تو حسینیه که رفتم، میشناختند، میدونستند من هیچوقت اینجاها نمیومدم
همه خوشحال
رئیس هیئت آدم عاقلیه
آمد و پیشونی مارو بوسید و بغلمون کرد و گفت رضاجان خوش آمدی، منت سر ما گذاشتی
گفت منم هی زنجیر میزدم و یاد اون سیلی هایی که به مهدی زده بودم گریه میکردم
هی زنجیر میزدم به یاد کتکایی که با گناهانم به مهدی زدم گریه میکردم
جلسه که تمام شد، نهارو که خوردیم، رئیس هیئت منو صدا زد
(من یه خواهشی دارم به کسانی که دستشون به دهنشون میرسه، میتونند سالی چند نفرو کربلا ببرند تورو به خدا یکی از کسانی که کربلا میبرید از این طایفه باشه
اون جوونی که اهل این حرفها نیست اما یه روز عاشورا میاد، همون روز دستشو بگیر بگو خوش آمدی، میای بریم کربلا؟
این جوونا اگر شش گوشه ی حسینو ببینند گریه میکنند، متحول میشن، کربلا آدمو آدم میکنه)
اومد به من گفت: رضاجان میای کربلا؟ گفتم: کربلا؟!! من؟!!! من پول ندارم!!!
گفت نوکرتم، پول یعنی چی؟ خودم میبرمت
میگفت حاج آقا هنوز ماه صفر تموم نشده بود دیدم بین الحرمینم
رئیس هیئت اومد گفت که: آقارضا، بریم تو حرم
گفتم برید من یه چند دقیقه کار دارم
تنها که شدم، زدم تو صورتم گفتم حسین جان میخوای با دل من چکار کنی؟
زهراجان من یه شب تو عمرم به تو اعتماد کردم، کربلاییم کردی؟ بی بی جان آدمم کردی؟
اومدم شبکه رو گرفتم، ضریح امام حسینو، گریه کردم. داد میزدم، حسین جان، حسین جان، دستمو بگیر حسین جان، پسر فاطمه دستمو بگیر، نگذار برگردم دوباره
میگفت رئیس هیئت کاروان داره، مکه مدینه میبره. میگفت حاج آقا به جان زهرا سال تمام نشده بود گفت میای به عنوان خدمه بریم مدینه، گفت همه کاراش با من، من یکی از خدمه هام مریض شده
خلاصه آقا چندروزه ویزای مارو گرفت، یه وقت دیدیم ای بابا سال تمام نشده تو قبرستان بقیع، پای برهنه، دنبال قبر گمشده ی زهرا دارم میگردم
گریه کردم: زهرا جان، بی بی جان، با دل من میخوای چکار کنی؟ من یه شب به تو اعتماد کردم هم کربلاییم کردی هم مدینه ای؟
میگفت خلاصه کار برام پیش اومد و کار و دیگه رفیقای اون چنینی را گذاشتم کنار و آبرو پیدا کردم
یه مدتی، دو سالی گذشت
میگفت حاج آقا همه یه طرف، این یه قصه که میخوام بگم یه طرف
مادر ما گفت: رضاجان حالا که کار داری، زندگی داری، حاجی هم شدی، مکه هم رفتی، کربلایی هم شدی، نوکر امام حسین هم شدی، آبرو پیدا کردی، اجازه میدی بریم برات خواستگاری؟
گفتم بریم مادر، یه دختر نجیب زندگی کن را پیدا کن
رفتند گفتند یه دختری پیدا کردیم خیلی دختر مومنه و خوبیه و اینهاست، خلاصه رفتیم خواستگاری
پدر دختر تحقیقاتشو کرده بود.
چقدر خوبه دختردارها اینجوری دختر شوهر بدن، باریکلا
میگفت منو برد توی یه اتاق و درو بست و گفت: ببین رضاجان من میدونم کی هستی. اما دو سه ساله نوکر ابی عبدالله شدی. میدونم چه کارها و چه جنایات و .... همه ی اینارو میدونم، ولی من یه خواهش دارم، چون با حسین آشتی کردی دخترمو بهت میدم نوکرتم هستم. فقط جان ابی عبدالله از حسین جدا نشو. همین طوری بمون. من کاری با گذشته هات ندارم. من حالاتو میخرم. من حالا نوکرتم.
میگفت منم بغلش کردم پدر عروس خانم را، گفتم دعا کنید ما نوکر بمونیم.
گفت از طرف من هیچ مانعی نداره، دیگه عروس خانم باید بپسنده و خودتون میدونید
گفتند عروس خانم چای بیارند. ما هم نشسته بودیم. پدرمون، خواهرمون، مادررمون، اینها همه، مادرش، خاله اش، عمه اش، مهمونی خواستگاری بود دیگه
عروس خانم وقتی سینی را آورد گذاشت جلوی ما، یه نگاه به من کرد، یه وقت گفت:

یا زهرا!!!!!

سینی از دستش ول شد و گریه و از سالن نرفته خورد روی زمین...
مادرش، خاله اش، مادر من، خواهر ما رفتند زیر بغلشو گرفتند و بردنش توی اتاق
میگفت من دیدم حاج آقا فقط صدای شیون از اتاق بلنده
همه فقط یک کلمه میگن: یا زهرا!!!
منم دلم مثل سیر و سرکه میجوشید، چه خبره! مادرمو صدا زدم، گفتم مادر چیه؟
گفت مادر میدونی این عروس خانم چی میگه؟
گفتم چی میگه؟
گفت: مادر میگه که....

دیشب خواب دیدم حضرت زهرا اومده به خواب من، عکس این پسر شمارو نشونم داده، گفته این تازگیا با حسین من رفیق شده....
به خاطر من ردش نکن

مادر دیشب فاطمه سفارشتو کرده

 

به خدا جوونا اگر رفاقت کنید، اعتماد کنید، زهرا آبروتون میده، دنیاتون میده، آخرتتون میده
یا زهرا!

رهبری که فقط ما داریم (7)

 

رهبری که فقط ما داریم (7)


برای تمركز در نماز

 

گاهی حضرت آیت اللّه‏ خامنه‏ ای را زودتر از وقت اذان به مسجد برای اقامه نماز جماعت می‏آوردم، آقا می‏فرمود: برای من كمی نان و پنیر بیاور.

 

 

روزی از روی كنجكاوی به مرحوم كرامت (بانی مسجد كرامت) گفتم: آقا مگر برای نهار به منزل بازنمی‏گردند كه از من خوراكی طلب می‏كنند؟ مرحوم كرامت گفت: معده آقا در زندان بر اثر شكنجه آسیب دیده است و در طول روز گاهی معده ایشان درد می‏گیرد، لذا كمی خوراكی می‏خواهند تا برای مدت كوتاهی درد معده تسكین پیدا كند و بتوانند با تمركز نماز جماعت بخوانند.


آقای فتحعلیان (عضو هیئت امنای مسجد كرامت ـ مشهد)

رهبری که فقط ما داریم (6)

 

رهبری که فقط ما داریم (6)


انتقاد پذیری

دختر 17 ساله ‏ای از تهران، بنام زینب ـ ن، نامه‏ ای به مقام معظم رهبری می‏نویسد و در آن می‏آورد: «روز قدس، مردی ـ در میان خطبه‏ های شما ـ بلند شد، مثل اینكه نامه‏ ای داشت، ولی شما چقدر تلخ او را در انظار هزاران نفر شكستید.

 

 

مقام معظم رهبری برای روشن شدن ذهن آن نوجوان، چنین می‏نویسد: «دختر عزیزم! از تذكّر شما خرسند و متشكرم و امیدوارم خداوند همه ما را ببخشد و از خطاهای كوچك و بزرگ ما ـ كه كم هم نیستند ـ در گذرد. من در باب آنچه شما یادآوری كرده‏ اید، هیچ دفاعی نمی‏كنم. گاهی گوینده از تلخی لحن خود به قدر شنونده آگاه نمی‏شود، در این موارد همه باید از خداوند متعال بخواهند كه گوینده را متوجه و اصلاح كند و اگر ممكن شود به او تذكر دهند. توفیق شما را از خداوند متعال مسئلت می‏نمایم.»

 

مهندس مقدم (از اعضای بیت )

رهبری که فقط ما داریم (5)

 

رهبری که فقط ما داریم (5)

اگر این شهدا نبودند...

 

قرار بود مقام معظّم رهبری در ساعت مشخصی به منزل یكی از علما تشریف بیاورند. پانزده دقیقه از وقت مقرر گذشت و آقا بعد از یك ربع تاخیر تشریف آوردند.

 

 

آن شخص با كنایه به آقا گفتند: شما چند دقیقه ‏ای تاخیر داشتید. آقا فرمودند: بله ما به دیدن خانواده شهدا كه می‏رویم، معمولا اگر در یك كوچه چند خانواده شهید باشد، به همه آنها سر می‏زنیم، در كوچه‏ای كه ما رفته بودیم، از قبل گفته بودند دو خانواده شهید حضور دارند، بعد معلوم شد خانواده شهید دیگری نیز حضور دارد، تأخیر ما به این علت بود.


این آقا باز درك نكرد و گفت: این كارها برای جذب قلوب بد نیست؛ یعنی شما این كار را برای جذب قلوب می‏كنید. مقام معظّم رهبری با یك حالت جدّی فرمودند: شما اسمش را هر چه می‏خواهید بگذارید، ولی آقای فلانی بدانید اگر این خانواده شهدا نبودند، اگر این خونهای پاك نبود، این عمامه بر سر بنده و جنابعالی نبود.

 

حجة الاسلام آقای موسوی كاشانی (یكی از اعضای بیت )

رهبری که فقط ما داریم (4)

 

رهبری که فقط ما داریم (4)



سبقت از اهل فن در كتاب خوانی

 

یكی از مسئولین فرهنگی كشور نقل می‏كرد:یك روز محضر مقام معظم رهبری رسیدم.

 

 

آقا یك كتاب رمان آوردند كه نام آن بچه‏ های هاروارد بود و به من فرمودند:این را خوانده‏ ای؟عرض كردم: نه! (در حالی كه بنده مدیر مسئول روزنامه‏ ای می‏باشم.) سپس فرمودند: این كتاب درباره فلان موضوع است. ببین اینها چقدر زیبا در قالب رمان انقلاب روسیه را به خورد جوانها می‏دهند.



حجة الاسلام پاینده (از اساتید دانشگاه)

رهبری که فقط ما داریم (1)

 

رهبری که فقط ما داریم (1)

ردّ امتیاز ویژه

 

زمانی كه ضریح مطهر حضرت امام رضا علیه ‏السلام در حال تعویض بود، در خدمت مقام معظم رهبری به پابوسی امام هشتم مشرف شدیم. مقام معظم رهبری برای زیارت در كنار مرقد آن امام همام علیه‏ السلام ، مشغول راز و نیاز بودند. چون ضریح را برداشته بودند، حضور در كنار قبر، رنگ و بوی دیگری داشت.


http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/4245/B/ememreza-khamenei-002.jpg


بعد از پایان راز و نیازِ حضرت آیت اللّه‏ خامنه‏ ای، آقای واعظ طبسی به ایشان عرض كرد، آقازاده‏ ها هم بیایند نزدیك‏تر تا از نزدیك امام علیه‏السلام را زیارت كنند. معظم له فرمودند: پس بقیه چی؟!


این دقّت را همواره حضرت آقا دارند. ایشان امتیاز ویژه و خاصی را برای فرزندانشان قایل نیستند. در آن روز هم فرمودند: اگر بقیّه افراد می‏توانند از نزدیك قبر امام هشتم علیه‏السلام را زیارت كنند، فرزندان من هم بیایند.

پس از بیان آقا، همه توفیق حضور یافتند. عجب روز به یاد ماندنی بود! بعضی از

دلشكستگان، سر از پا نمی‏شناختند.

حجة الاسلام محمد علی حقانی (از اعضای بیت )

شب نوزده ماه مبارک رمضان

 

شب نوزده رمضان بود. ما هم عشق هیات بودیم. با بچه ها قرار گذاشته بودیم مسجد جامع شهرمون. مداح توپی هم قرار بود بیارن.تازه مد شده بود حسین حسین اکسیژنی خوندن! خلاصه همه چی جور بود برای یه سینه زنی مشتی. زیر پیرهن سیاهم یه زیرپیرهنی سیاه پوشیدم که اگه پاش افتاد( مثل دفعه ی قبل!) پیرهن دربیاریم ضایع نباشه شب ضربتی! یه شال سیاه هم انداختم گَلِ گردن و راه افتادم. همه چی جور بود برا یه شب باحال. داشت دیر می شد.تند تند راه می رفتم  و کوچه ها رو رد می کردم.تو سیاهی یکی از کوچه ها چشمم افتاد به دوتا بچه هفت-هشت ساله که مدام این طرف و اون طرف رو می پاییدن و یه بسته سیاه هم دستشون بود! جلو خونه ی یکی از آشناها بودن! کنجکاو شدم ببینم ماجرا چیه! یکی از بچه ها نگهبانی می­داد کسی نیاد و یکی دیگه با احتیاط رفت و محکم در زد! بعد بسته سیاه رو گذاشت دم در خونه و تند دوید و پشت تیر چراغ برق قایم شد! قضیه داشت جالب می شد! خودم رو بهتر استتار کردم که اگه خواستم بچه ها رو بگیرم  از دستم فرار نکنن! چند ثانیه بعد یه پسربچه اومد دم در.پسر همون آشنامون بود! کسی رو ندید. بسته رو برداشت و بازش کرد.دو سه تا دفتر و مداد بود و یه تراش آهنی که وقتی افتاد رو زمین و جرینگ صدا داد فهمیدم تراشه... پسربچه رو تو خونه و در رو بست.سه چهار سالی بود بابای کارگرش فوت کرده بود...بچه ها که خودشون رو قایم کرده بودن و با دقت خونه رو نگاه می کردن با احتیاط بیرون اومدن.به هم لبخند زدن و رفتن...

شب نوزدهم بود.یه مداح توپ هم احتمالا روضه ضربت خوردن بابای همه ی یتیمای عالم رو تموم کرده بود و حالا داشت کم کم شور می گرفت...

شب نوزدهم بود و یه کوچه­ ی دلتنگ پر بود از انعکاس صدای مردی در آن سوی تاریخ ...الله الله فی الایتام...

...شب نوزدهم بود و باید خفقان می گرفتم...

بخاطر خدا از گناه دست بکش

 

 
یک بار هم شده بخاطر خدا از یک گناه دست بکش
 

تو چگونه امروز راه را پیدا میکنی؟...

 

 
 
 
شهید برونسی وقتی گم شده بود

صدای حضرت زهرا (س) را شنید که میفرماید:

ده قدم به راست، بیست قدم به چپ
 
 
 
تو چگونه امروز راه را پیدا میکنی؟...
 
 
 
 

 

جواب آزمایش الهی

 

جواب آزمایش الهی مون ، درست در نمیاد ؛



اگر از حرام و لقمه اش ناشتا نباشیم ...

دو شهیدی که عقدشان در آسمان بسته شد.

 

دو شهیدی که عقدشان در آسمان بسته شد.
باهم تا بهشت به معنای واقعی
 
 
شهید صدیقه رودباری در هجدهم اسفند سال 1340 در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد.روزهای نوجوانیش در سالهایی سپری شد که سرزمینمان در پیچ وتاب روزهای منتهی به پیروزی انقلاب بود.در ان روزها او خود را به به خیل عظیم وخروشان ملت می رساند ودر تظاهراتها شرکت می کرد وتا صبح نیز به مداوای مجروهان می پرداخت.آنقدر فعال بود که در زمان درس وتحصیل بارها اورا در پشت بام مدرسه ودر حال فعالیتهای انقلابیش می یافتند.روح نا ارامش همواره در پی چیزی ورای خواست ها وآرزوهای یک دختر معمولی بود...

انقلاب که شد در مدرسه شان انجمن اسلامی را راه انداخت  وفعالیتهایش را منسجم تر کرد.خانواده ودوستانش صدیقه را آخر هفته ها در کهریزک ویا معلولین ذهنی نارمک پیدا می کردند.صدیقه آنها را شستشو می داد وبهشان رسیدگی می کرد.بسیار پر دل وجرات بود.شجاعت ودلیریش به گونه ای بود که نشان می داد به زودی "مهر شهادت بر روی شناسنامه اش خواهد خورد"...

پس از انقلاب ،هیجان واحساس وصف ناپذیری پیدا کرده بود.احساسی که تا آن زمان مثل خون در رگهایش جاری بود،حالا پر خروش گشته بود واو را اززندگی عادی وروزمره دور می کرد.از تعلقات دنیوی فاصله گرفته بودومدام می گفت که"نباید در خانه بنشینیم وبگوییم که انقلاب کرده ایم .باید که در بین مردم باشیم وپیام انقلاب را به مردم برسانیم..".

5 خرداد سال 59، از طرف جهاد سازندگی برای انجام فعالیتهای جهادی به شهر بانه کردستان اعزام شد.در بانه هر کاری که از دستش بر می آمد انجام می داد.در روستاهایی که پاکسازی می شدند،کلاسهای عقیدتی وقرآن بر گزار می کرد.با توجه به شرایط بسیار سخت آن روزهای کردستان ،دوشادوش پاسداران بانه فعالیت می کرد در حالی که هیچ گاه اظهار خستگی نکرد...

در سپاه بانه مسئول آموزش اسلحه به خانومها  بود.علاوه بر آن مخابرات سنندج نیز محل فعالیت او به شمار می رفت.آنقدر فعال بود که یکی دوبار منافقین برایش پیغام فرستادند که "اگر دستمان به تو بیفتد ،پوستت را از کاه پر می کنیم".خواهرش در ان روزها خواب دیده بود که اقایی نورانی وارد جمع می شود و صدیقه را صدا می کند وبا خودش می برد .از حاضرین سوال کرده بودند که این آقا چه کسی بود که گفتمد ایشان امام زمان بودند..تعبیر این خواب را که پرسیدند گفتند این دختر سربازی اش در راه اسلام قبول می شود...

 

شهید صدیقه رودباری

 در روزهای حضورش در سپاه بانه، فرمانده اطلاعات سپاه بانه ،شهید محمود خادمی کم کم به او علاقه مند شد.محمود که قبل از آن در جواب به دوستانش که پرسیده بودند که "چرا ازدواج نمی کنی؟"گفته بود:"هنوز همسری را که می خواهم برای خودم انتخاب کنم پیدا نکرده ام .من کسی را می خواهم که پا به پای من در تمام فراز ونشیب ها ،حتی در جنگ با دشمن هم رزم من باشد ومرا در راه خدا یاری دهد..."ولی محمود بعد از آشنایی با صدیقه رودباری تصمیم خود را گرفت وهمسر آینده خود را انتخاب کرد...

28 مرداد سال 59، روزی بود که صدیقه  ودوستانش خسته از مداوای مجروحین ودر حالی که پا به پای پاسداران دویده بودند،در اتاقی دور هم نشسته واستراحت می کردند.در همین هنگام دختری وارد جمع 3 نفره شان شد.صدیقه او را می شناخت.گاهی او را در کتابخانه دیده بود.آن دختر به بهانه ای اسلحه صدیقه را برداشت ومستقیم گلوله ای به سینه اش شلیک کرد.پاسداران با شنیدن صدای شلیک گلوله به سرعت به سمت اتاق دویدند.محمود خادمی خود پیکر نیمه جان صدیقه را به بیمارستان رساند.او بیشتر از 3 ساعت زنده نماند و بالاخره به آرزوی خود که شهادت بود رسید.همانطور که در آخرین تماس تلفنی اش با خانواده اظهار داشت که "هیچ گاه به این اندازه به شهادت نزدیک نبوده است..."

پس از چند ساعت که از ان اتفاق دلخراش می گذشت،محمود با چهره ای غمگین وبرافروخته به جمع سپاهیان برگشت وبا حالت خاصی خبر شهادت او را اعلام کرد ودر آن جمع اظهار داشت"بچه ها من هم دیگه عمری نخواهم داشت.شاید  خواست خدا بود که عقد ما در دنیای دیگری بسته شود..."

 

شهید محمود خادمی

 حدود 2 ماه بعد،در 14 مهر سال 59 ،محمود خادمی فرمانده اطلاعات سپاه بانه در حالی که داوطلب شده بود که دوست بیمارشان را به بیمارستان برساند،ماشینش توسط ضد انقلاب مورد حمله قرار گرفت .او تا اخرین گلوله خود مقاومت کرد.افراد مهاجم، غافل از این که او راننده ماشین نیست ،بلکه محمود خادمی  فرمانده اطلاعات سپاه بانه است،پس از به شهادت رساندن وی برای خاموش کردن آتش خشم وکینه خود،قسمتی از صورت او رانیز با شلیک گلوله های تخم مرغی از بین بردند.وبه این ترتیب بود که محمود خادمی نیز پس از 2 ماه جدایی از صدیقه به او پیوست تا همانطور که خود گفته بود"عقدشان در دنیایی دیگر ودر آسمانها بسته شود..."

 

مزار شهید صدیقه رودباری،قطعه 24/ردیف32/شماره8 بهشت زهرا(س)

 مردم در این دوره از تاریخ، یخ بسته اند/در این رنج واسارت/دست وپارا بسته اند/نه بوی خون،نه بوی دود ،نه بوی مسلسل/پس من به کجا می روم؟من کیستم؟/تو باید حماسه بیافرینی/همچنان که حسینیان آفریده اند/دستهای کوچکمان/صدای دشمنان را در گلو خفه می کند/به یادم داشته باش/من شهیدم...(سروده شهید صدیقه رودباری)

 

سالگرد شهادت شهیده حجاب مروه شربینی

 
فردا 10 تیرماه، سالگرد شهادت شهیده حجاب مروه شربینی است.

زن 33 ساله مصری که به خاطر حجابش به وی توهین شد و بعد از شکایت، هنگام محاکمه جوان توهین کننده در دادگاه آلمان، متهم با چاقو به مروه حمله ور شد و با 18 ضربه چاقو وی را جلوی چشم همسر و فرزند سه ساله اش و مسئولین دادگاه و مردم به شهادت رساند.

مروه هنگام شهادت، باردار نیز بود.

وقتی همسر مروه برای کمک به وی شتافته بود، پلیس آلمان به وی تیراندازی کرده و وی را نقش بر زمین کرد. که بعدا پلیس ادعا کرد وی را با قاتل اشتباه گرفته است.

 

دل نوشت :

مثل این که حمله به زنان بی دفاع باردار رسم نامردان روزگار شده! در صدر اسلام هم این اتفاق افتاده بود ! اونجا با غلاف شمشیر و اینجا با ... .لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم.


مفقودالاثر

 

 

طبق شهادت تاریخ ابوبكر اعلام كرده هركس از پیامبری قولی دریافت كرده و نگرفته بیاد تا من بهش بدم . و باز طبق شهادت تاریخ از اكثرشون هیچ شاهدی نخواسته . چرا از فاطمه شاهد خواسته است ؟!

اما میدونید اینجا چه سوالی برای من پیش میاد و فكر میكنم واقعا فدك رو غصب كرده ؟

جناب ابوبكر پس اینكه فاطمه س یكبار نماینده فرستاد و جوابی نگرفت دفعه بعد خودش آمد و گفت فدك را به من بده ابوبكر گفت اگر شاهد بیاری بهت میدم . ایشون نیز بر طبق كتب اهل سنت سه شاهد اوردند. اما بازهم ایشون قبول نكردند !

اما میدونید چیه ؟

اینه كه جناب ابوبكر در صحیح بخاری این چنین رفتار كرده است :

2296 - حَدَّثَنَا عَلِىُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ حَدَّثَنَا سُفْیَانُ حَدَّثَنَا عَمْرٌو سَمِعَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِىٍّ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ - رضى الله عنهم - قَالَ قَالَ النَّبِىُّ - صلى الله علیه وسلم - « لَوْ قَدْ جَاءَ مَالُ الْبَحْرَیْنِ ، قَدْ أَعْطَیْتُكَ هَكَذَا وَهَكَذَا وَهَكَذَا » . فَلَمْ یَجِئْ مَالُ الْبَحْرَیْنِ حَتَّى قُبِضَ النَّبِىُّ - صلى الله علیه وسلم - فَلَمَّا جَاءَ مَالُ الْبَحْرَیْنِ أَمَرَ أَبُو بَكْرٍ فَنَادَى مَنْ كَانَ لَهُ عِنْدَ النَّبِىِّ - صلى الله علیه وسلم - عِدَةٌ أَوْ دَیْنٌ فَلْیَأْتِنَا . فَأَتَیْتُهُ ، فَقُلْتُ إِنَّ النَّبِىَّ - صلى الله علیه وسلم - قَالَ لِى كَذَا وَكَذَا ، فَحَثَى لِى حَثْیَةً فَعَدَدْتُهَا فَإِذَا هِىَ خَمْسُمِائَةٍ ، وَقَالَ خُذْ مِثْلَیْهَا . أطرافه 2598 ، 2683 ، 3137 ، 3164 ، 4383 - تحفة 2640 ، 2541

جابربن عبدالله مى‌گوید: پیامبر به من فرمود: اگر اموال بحرین برسد به تو چیزى از آن خواهم داد؛ ولى از بحرین مالى نرسید و رسول خدا صلى الله علیه وسلم از دنیا رفت، وقتی كه رسید، ابوبكر دستور داد هر كس كه رسول خدا صلى الله علیه وسلم به او وعده‌اى داده و یا طلبى از آن حضرت دارد نزد من بیاید، من نیز نزد وى رفته و گفتم : رسول خدا صلى الله علیه وسلم به من چنین و چنان فرمود ، او مشتى از درهم (یا دینار) به من داد وچون آن را شمردم پانصد درهم بود وگفت: دو برابر آن را خودت بردار.

صحیح البخارى - (ج 8 / ص 340)

چرا جناب ابوبكر از وعده پیامبر كه فقط شخص جابر از آن خبر داد، و درخواست شاهد ننمود؟ جز عناد با فاطمه است ؟ جز غصب فاطمه است ؟ جز دشمنی با ال پیامبر است ؟

یا در این كتاب نیز چنین گفته شده است :

ومنها رجوعه إلى توریث الجدة بخبر المغیرة,ومحمد بن مسلمة أن النبی علیه السلام أعطاها السدس. ونقضه حكمه فی القضیة التی أخبر بلال أن رسول الله علیه السلام حكم فیها بخلاف ما حكم هو فیها

مغیره و محمد بن مسلمه است كه گفتند: رسول خدا یك ششم از میراث را به جدّه داد. وقتی كه بلال خبر داد كه رسول خدا بر خلاف او حكم كرده است ابوبكر حكمش را نقض كرد.

كشف الأسرار عن أصول فخر الإسلام البزدوی - (ج 2 / ص 544)

چرا اینجا نگفت شاهد بیاورید ؟!

نتیجه ایه مودت چه شد ؟

 

نتیجه ایه مودت چه شد ؟


دستور قرآنی داریم که :

قُلْ لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى . الشوری /23

بگو اجر رسالت نمیخواهم ، جز مودت و محبت خویشانم.

حال در صیحترین روایات اهل سنت هم داریم که

أن فاطمة غضبت على أبی بكر فهجرته حتى توفیت .

فاطمه بر ابو بکر غضب کرده پس با از او کناره می گرفت ( کنایه از قهر) تا اینکه از دنیا رفت

صحیح البخاری فی كتاب الخمس ، باب فرض الخمس : 4 / 504 ، ح 65 12 .

در جای دیگر می گوید :

أن فاطمة وجدت على أبی بكر فهجرته .

فاطمه بر ابو بکر غضب کرده پس از او دوری کرد .

صحیح البخاری ، کتاب المغازی باب غزوة خیبر ، ج 5 :82 ، ح 704 ، وروی ذلك فی مسند أحمد ج 1 ، ص 9 ط . م ، و ج1 ، ص 18 ط . ب ، وكفایة الطالب : ص370 باب 99 فضائل فاطمة 3 ، وطبقات ابن سعد ج 8 : 23 ذكر بنات رسول الله 9 - فاطمة - وفیه : فغضبت فاطمة ، وكنز العمال ج 7 : 242 ، ح 18769 .

حال سوالهای بسیار مهمی که پیش می اید این است که :

1 : ایا ابوبکر قران نمیخواند ؟

2 : ایا ابوبکر به قران عمل نمی کرد و با با نص صریح قران مخالفت کرده ؟

به راستی دلیل این عمل خانم فاطمه زهرا چه بوده است ؟

بمیرید

 

ان شالله تا آخر امشب مثل هر سال شاهد حضور حداکثری باشیم . . .




قُلْ مُوتُواْ بِغَیْظِكُمْ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ:


بگو به خشم خود بمیرید كه خداوند به راز درون سینه‏ها داناست (119 آل عمران)

 

تجربه

 

 
به کوچه ای رسیدم که پیرمردی از آن خارج می شد؛
به من گفت :نرو که بن بسته! گوش نکردم، رفتم.
وقتی برگشتم و به سر کوچه رسیدم؛ پیر شده بودم!!!

نگه داشتن ایمان در آخر الزمان

 

 


نگهداشتن ديــــــــن و ايمان در آخرالزمــــــــان

سخت تر از  نگهداشتن ذغال گداخته در کـــــــــف دست است...

خدا چگونه عاشق شهدا شد؟

 

من طلبني وجدني و من وجدني عرفني و من عرفني احبني و من احبني عشقني و من عشقني عشقه و من عشقه قتله و من قتله فعلي ديته و من علي ديته فانا ديته." 

"هر كس مرا طلب كند، مرا مي يابد و هر كه مرا بيابد، مرا مي شناسد و هر كه مرا بشناسد، مرا دوست دارد و هر كسي مرا دوست بدارد، عاشقم مي شود و هر كه عاشقم بشود، عاشقش مي شوم و هر كس را كه عاشقش بشم، او را مي كشم و هر كس را بكشم، ديه او به گردن من است و هر كس كه به گردن من ديه دارد، من خودم ديه او هستم."

چگونه عاشق خداوند بشویم تا خداوند نیز عاشق ما بشود و از ما با شهادت استقبال بکند و دیه ی ما بشود؟

آری باید ببینیم شهدا چه کارهایی انجام دادند که خداوند عاشقشان شد و آن ها را با شهادت نزد خود برد و خود دیه ی آنها شد !

 

می دانستی این لبخند هایت خواب خیلی ها را گرفته است؟

 

 

می دانستی این لبخند هایت خواب خیلی ها را گرفته است؟
می دانی عده ای برای این که دیگر لبخند هایت را نبینند چقدر خرج کرده اند؟
می دانی از این که طرفدارت هستیم زندگی عده ای شده جهنم؟
می دانی راجع تو و ما چه می گویند؟
مهم نیست بالاخره باید کاری کنند دیگر چاره ای جز تخریب ات که ندارند! بگذار کارشان را بکنند شاید آرام شوند ...
شاید سرشان را زیر برف کنند صدای نه سازش نه تسلیم یار امام خامنه ای  هستیم را نشنوند...
شاید...

 

کاش بدانی هر نگاهی لایق لمس نگاهت نیست..

 

بانو"..

کاش بدانی هر نگاهی لایق لمس نگاهت نیست..

و هر دستی لایق "هم دستی ات" ..

و هر دلی لایق "هم دلی ات"..



راستش اینجا هر "همی" لایق "هم" بودن نیست!..



هوا ابری است!



آفتاب که سر بزند خواهی دید که اینجا هنوز هم دستان پاک "هم دست" دارند..

و دل های پاک "هم دل"..

عید مبعث مبارک

 

خیلی از لذت ها ،

بهره مندی ها ،

کامجویی ها

مخصوص کسانی است که

بزرگ شده اند !

بالغ شده اند!

به سن فهمیدن رسیده اند!

می توان رویشان حساب کرد!

می توان مسئولیتی را بدیشان سپرد!

.

.

من وتو

ا زمعدود انسانهایی هستیم که

ظرفیت دریافت آخرین وکاملترین دین را داشته ایم

" مبعث " جشن تولد بلوغ ماست!

حیف است  بهره مان از این جشن

فقط تعطیلی اش

باشد!!

...

..

.

فرق خمینی با خامنه ای

 

حروف خ م ی ن درنام

خمیـــنی

و

خامـــنه ای

مشــــترک است...

فقط نـــام خامنه ای

یـــک آه

بیشـــتر دارد

که ازدست

خواص بی بــصیرت

میکــشد...

خدایا در تاریکی قبر به فریادم برس

 

همه می آییم "

 

"
 

.genComment_like{ text-align:right; } .setLikeIt { cursor:pointer; -color:#00c; color:#36C; text-decoration: none; } .setLikeIt:hover { text-decoration: underline; }

دقت کن...

 

✜✜✜✜ دقت کن...

✜✜✜ نگاهشان به منو توست...

✜✜ نکند گناهی از ما سر زده که اینگونه به ما مینگرند ؟!!!

✜ و شاید هم بخاطر...




بابای مهربونم

 

این دلنوشته توسط یکی از دوستان در فراق پدر شهیدش که حدود ۹ ماه قبل در کردستان ایران توسط وهابیت به شهادت رسید نوشته شده است.

 

دلم بی قراره
دلم پره
یه چیزی داره گلومو فشار میده
یه جای خالی دارم که با هیچی پر نمیشه
کجایی؟
چه حس بدی دارم....
حتی نمیتونم بنویسم
بابا قربون دستات برم هر جا هستی دستاتو میبوسم
بابا جون الهی دورت بگردم
اونایی که بابا هنوز کنارتونه خاک پاشو رو چشماتون بذارید و قدرشو بدونین....
ازت دورم
ازت دورم
ازت دورم
داغ دلم کهنه تر شده است
بابا بیا که زخم دلم تازه تر شده است
اشکی مانده گوشه ی چشمم تو را قسم
کمک کن آسمون چشمهام بباره همه وجودم شکست اما بغض ام نمیشکنه
پرواز   تو   کمر    مادرم    شکست
دردت به جون من همه چی تیره تر شده
بگو  که  رفتنت  شایعه  است
 
برادرم   از غمت  پیر تر  شده
بعد تو بابا مردن برای دخترکت ساده تر شده
دلم برات تنگ شده بابایی
دلم داره میپوسه به خدا
فکر نکنی یه وقت8 ماه و نیم شده و ما تو رو فراموش کردیم
نه عزیزم هر روز داغم تازه تر میشه
هر روز درمونده تر میشم
مامان داره جلو چشمامون ذره ذره آب میشه
دل اونم برات تنگه چه قدر صبوری کنه بابایی؟
میدونی امشب دلم خیلی پره دوست دارم باشی وقتی بهونه گیری میکنم آروم ام کنی
بابا قلبم درد میکنه قفسه سینم میسوزه
تازه ازپایگاه اومدم اما خستگی جسم ام احساس نمیشه دلم گرفته  از غصه هر روز بیشتر از قبل به مرگ نزدیک میشم
مهربونترین بودی پس بیا... نمیدونم چه جوری نگو محاله نگو نمیشه من این حرفا رو باور ندارم
تو نرفتی
تو نباید میرفتی
به خاطر من نه
به خاطر مامان بیا بگو اینا همش کابوس بوده
برگرد

...
 من از دیشب نتونستم آروم و قرار داشته باشم
میترسیدم بغص صدام دل غمگین مامان رو متلاطم تر کنه
چی بگم که دیگه روزگارم مثل قبل نیست
 
میدونم میخونی
 
فدای چشمای مهربونت فدای دستات فدای صدات چه دلتنگم بابا......
خدا کمک کن بتونم دوباره رو به راه شم

گمون کنم اگه بخوای به من عنایت کنی
 بهتره با داغ دلم نذاری تنها باشم
 
شاید که بعد از پدرم نفس بمونه اما
 امید من به این همیشه بودنه خدامه
باور نمی‌کنم که  بی پدر شدم
بی تو مگه میشه زندگی کرد
با رفتنت هستی من هم سوخت
کاش وجود بی مقدارمن حذف میشد به جای گلی مثل تو…
 
دیگه از 5 شنبه از جمعه متنفر شدم
 
  
چه قدر بیچاره ام که حتی نمیتونم  مثل مامان اشک هامونثار سنگ قبرت بکنم
توی این مدت خیلی ها دلمو شکوندن …
 

خیلی ها نامردی کردن…
 

خیلی ها عذابم دادن….
 
اما دیگه تو نبودی تااون صدای مهربونت آرومم کنه
 
فدای لبخندی که همیشه روی لبات بود
 

خدایا خلاصم کن…
بابای نازنینم عاشقانه دوستت دارم و دستای مهربونت رو با تمام احساسم میبوسم .رفتی و تنهام گذاشتی ... دلم پر میکشه برا یه لحظه دیدنت.....
 

به امید روز وصال

 

پاسخ یکی از دوستان به این دلنوشته :


ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون. كساني كه در راه خدا به شهادت رسيدند را مرده مپنداريد، بلكه آنها زنده بوده و در نزد خدا روزي ميخورند.


مقدمه :


... جان


انسانها ( النفس جسمانيه الحدوث و روحانيه البقاء ) هستند. يعني انسان ابتدا بصورت جسم خلق مي شود و سپس بصورت روح باقي ميماند. پس همه ي انسان ها از بين رفتني نيستند . حال چرا قران شريف در مورد شهدا مثال زده و در مورد تمام انسان ها چيزي نفرموده است؟

همه ي انسانها در عالم باقي به خدا ميرسند ، منتها بعضي به جمال خدا ( بهشت با تمام مراتب آن ) و گروهي به  جلال او ( جهنم با تمام مراتب آن ) . و شهدا از جمله كساني هستند كه به جمال او ميرسند.
تمام انسانها با توجه به ظرفيت خود در آن دنيا هم بسوي خداي متعال داراي سير و سلوك هستند كه پر واضح است كه سير و سلوك آن دنيا قطعا با اين دنيا متفاوت است زيرا لوازمات آنها با هم فرق دارد . مثلا ما در اين دنيا جسم خاكي داريم ولي در آن دنيا فاقد آن هستيم. لذا سير و سلوك آن دنيا با اين دنيا فرق دارد.
نكات مهم : 
موارد بسيار مهمي كه در اين آيه مشخص هست عبارت است از اين كه :
1 - شهدا عند ربهم هستند. خب اين يعني چه؟


در مسير سير و سلوك الهي بالا ترين مقامي كه براي انسان متصور است مقام عنديت است. مقام حضور است . حاضر بودن در محضر الله .  يعني شهدا به جايي رسيده اند كه در محضر حق تعالي حاضر هستند. هر كسي از مومنان با توجه به علاقه و مشربشان با يكي از ائمه اطهار محشور هستند و در بارگاه ايشان جاي دارند. يكي داراي مشرب حسيني است و در بارگاه امام حسين عليه السلام حضور دارد. يكي فاطمي است و در محضر بانوي عالمين است . يكي دربان علوي است ، يكي حاجب مصطفوي است و ... ولي شهدا در محضر الله هستند و اين يكي از بزرگترين مقامات براي يك سالك الي الله است.و مايه ي روشني چشم شهدا.

2 - نكته ي ديگر اين كه يرزقون هستند . چون خدا نامحدود است ، لذا سير و سلوك  بسوي او هم نامحدود است و لذا حركت بسوي كمال هم نامحدود است. سير بسوي الله و كمال نياز به رزق دارد ، همان طور كه در دنيا اين گونه بود و انسان با رزق معنوي و توفيق بسوي او حركت مي كرد ، آن دنيا نيز اين گونه است و بايد رزق معنوي به انسان برسد تا حركت ادامه يابد . و اين رزق براي شهدا مهياست . آن هم رزقي كه مستقيم از سوي خدا برايشان در نظر گرفته شده، و اين خيلي مايه بركت است و سرعت سير انسان بسوي كمال را خيلي سرعت مي بخشد تا جايي كه همانندبرق الخواطف  بوسيله ي براق قدرت سير دارند. و چه چيزي بهتر از اين؟

3 - موضوع مهم ديگر بحث الله است:
انسان در زندگي خود با توجه به مجاهداتي كه دارد متجلي به يكسري از اسمائ و صفات الهي مي گردد، بعضي متجلي به اسم كريم خدا مي شوند، گروهي متجلي به اسم تواب خدا ، گروهي متجلي به اسم رزاق خدا ، گروهي متجلي به دو اسم ، گروهي متجلي به  سه اسم ، گروهي متجلي به صد اسم و قس علي هذا.
ولي اسمي كه از همه كاملتر است و مستجمع تمامي اين اسمائ و صفات الهي  هست ، اسم الله مي باشد . و اين كه شهدا در نزد الله هستند يعني اين كه متجلي به تمام اسمائ  و صفات الهي مي گردند . كه اين برايشان طوبي و حسن ماب.

4 - و خيلي حرف هاي ديگه هست كه در اين آيه وجود دارد و بر شهدا مترتب است كه مي گذريم.


پس به پدرت افتخار كن و خوشحال باش كه خدا از بين حدود 6 ميليلرد انسان او را براي در محضر خودش بودن پذيرفت و سعي كن با شادي و شادماني و خوشحالي ( تاكيد مي كنم با خوشحالي ) راهش را ادامه بده و محکم و قوی باش و مايه ي افتخار براي او .

  اميدوارم كه خدا تو را هم به اين مقام عنايت فرمايد.
ومن الله التوفيق.


 

رئیس جمهور بعدی بدونه...

 

ماموریت ابلیس

 

از مأموریت که برگشت، خوشحال بود.

 پرسید: «راستی فرمانده! گمراه کردن اینها چه فایده  ای دارد؟»

 

ابلیس جواب داد:

«امام اینها که بیاید، روزگار ما سیاه خواهد شد؛

 اینها که گناه میکنند، امامشان دیرتر می آید...»

توحش اخلاقی در غرب

 

ازادی  و آزادی بیان غربیها یعنی :

از هر کسی و هر چیزی و هر شخصیتی خواستند حرف بزنند

 و فیلم وکاریکاتورش رو بسازند

 وبکشند

به هر کشوری خواستند لشکر کشی کنند

 ومردم هر کشوری راخواستند بکشند

 ودر هر کشوری خواستند زندان وپایگاه نظامی بسازند 

مسلمان کشی و نسل کشی کنند

 به تمامی اعتقادات یک کشور یا دنیای اسلام تعرض کنند

فیلم بسازند کاریکاتور بکشند وکسی حق نداشته باشه با انها حرفی بزنه 

به پیامبران الهی توهین کنند

قران بسوزانند

سگ اون ها در کشورهای دیگه دارای مصونیت باشه

حالا این طرف قضیه:

هیچ کشوری حق ندارد در مورد هولوکاست که اصلا معلوم نیست وجود داشته باشه حرف بزنه

کسی حق تعرض یا نگاه چپ به سفارتخانه های انها را نداشته باشد

دنیا حجاب نداشته باشه و با حجاب در کشورشان برخورد کنند

بمب اتم بسازند و در ونیا از اون استفاده کنند ولی کسی انرژی صلح امیز هسته ای نداشته باشه.

مغزها به کشور اونها فرار کنند و کسی جلوی اون ها رو نگیره

هم جنس بازی در دنیا باشه

واقعا غرب در چه توحش اخلاقی شدیدی قرار داره !!!!

 


 

تکلیف ولایت مداری هست

 

امروزه هر چه در بین کاندیداهای ریاست جمهوری تفحص می کنی

می بینی

 خیلی هاشان از سر تکلیف

واحساسی که به تکلیف ختم می شود امدند

 تا سر وسامانی به وضعیت فعلی کشور بدهند

 

ولی بدونید که تکلیف همه ما را سید الشهدا معلوم کرده است

 وولایت فقیه چشمه جوشان عشقی است که

 همگی ما از ان سیراب می شویم 

 وهیچگاه تنهایش نمی گذاریم

اگر می توانید با ولایت باشید که بیایید

 وگرنه راهی اشتباه را پیش گرفته اید

 انهایی که  با ولایت زاویه گرفتند را مردم دیگر نمی خواهند

 وشماهایی که امده اید بدانید

 یک راه  برایتان هست

 انهم ولایتمداری است.



مراقب سلامت خوراک فکرمون هم باشیم

 

 

 
       

 


رژیمی برای کاهش وزن گناهان

 

خیلی از ما هنگامی که حس می کنیم کمی چاق شده ایم و اضافه وزن داریم سریعا به فکر چاره می افتیم تا وزن خود را کاهش دهیم . اما شاید هرگز فکر نکنیم که گناهان ما چقدر وزن دارد؟ تا چه وزنی نرمال است؟ و چه وزنی از آن ها ما را در بحران قرار خواهد داد؟
ما باید کمی به فکر این گناهان چاق شده مان باشیم اگر کمی بنشینیم و حساب کتاب کنیم تا حدودی می توانیم وزنشان را تخمین بزنیم ، نباید بگذاریم اینقدر رشد کند و چاق شود که نتوانیم تحملش کنیم و کمر انسانیتمان را بشکند .
خوب هم می دانیم که دیر یا زود باید برداریمش بر کولمان بگذاریم و راهی سفری پر خوف و خطر شویم ، حالا چطور ممکن است بتوانیم با این غول بی شاخ و دم که سوارمان شده از پلی که به اندازه مو باریک است و به اندازه شمشیر برنده گذشت؟ این امکان ندارد با هیچ محاسبه ریاضی هم جور در نمی آید این سقوط حتمی است. پس هر چه سریعتر باید یا خود ، درمانی برایش پیدا کنیم یا به یک متخصص مراجعه کرده و بخواهیم کمکمان کند .
اما چیزی که حتما باید در دست داشته باشیم ترازوئیست که عملکردمان را با آن ارزیابی کنیم ببینیم در یک زمان مشخص مثلا چقدر کاهش وزن گناه داشته ایم که آن هم مشخص است کتاب خدا و سیره اولیای دینش بهترین سنجش و میزان است.
و یک نکته ای که در این موازین به آن اشاره شده . بسیار هم مورد تأکید است روزه است که در کم کردن قامت نتراشیده گناهان حکم چاقویی تیز را دارد که سریعا آن ها را کنده و جدا می کند .
فایده ی روزه، تقواست و آن خود سودی است که عاید خود شما می شود و فایده ی داشتن تقوا مطلبی است که احدی در آن شک ندارد چون هر انسانی به فطرت خود این معنا را درک می کند که اگر بخواهد به عالم طهارت و رفعت متصل شود و به مقام بلند کمال و روحانیت ارتقاء یابد. اولین چیزی که لازم است بدان ملتزم شود این است که از افسار گسیختگی خود جلوگیری کند و بدون هیچ قید و شرطی سرگرم لذتهای جسمی و شهوات بدنی نباشد و خود را بزرگتر از آن بداند که زندگی مادی را هدف بپندارد.
سخن کوتاه آنکه از هر چیزی که او را از پروردگار تبارک و تعالی مشغول سازد بپرهیزد و این تقوا تنها از راه روزه و خودداری از شهوات به دست می آید و نزدیکترین راه و مؤثرترین رژیم معنوی و عمومی ترین آن بطوری که همه ی مردم و همه ی اعصار بتوانند از آن بهره مند شوند و نیز هم اهل آخرت از آن رژیم سود ببرد و هم شکم بارگان اهل دنیا عبارت است از خود داری از شهوتی که همه ی مردم در همه ی اعصار متبلوی بدانند و آن عبارت است از شهوت شکم از خوردن و آشامیدن و شهوت جنسی که اگر مدتی از این سه چیز پرهیز کنند و این ورزش را تمرین نمایند به تدریج نیروی خویشتن داری از گناهان در آنان قوت می گیرد و نیز به تدریج بر اراده ی خود مسلط می شوند آنوقت در برابر هر گناهی عنان اختیار از کف نمی دهند و نیز در تقرب به خدای سبحان دچار سستی نمی گردند . چون پر واضح است کسی که خدا را در دعوتش به اجتناب از خوردن و نوشیدن و عمل جنسی که امری مباح است اجابت می کند قهرا ً در اجابت دعوت به اجتناب از گناهان و نا فرمانیها شنواتر و مطیع تر خواهد بود ] (1)

 وقتی انسان یک ماه کارهای مباح را به فرمان حق تعالی به راحتی ترک می کند پس این قدرت را دارد که حرام را کنار بگذارد؛ هر چه اجتناب از معاصی بیشتر شود و اغیار از خانه ی دل بیرون روند صاحب اصلی که همان پروردگار باشد در آن مسکن می گزیند . القلب حرم الله فلا تسکن فی حرم الله الا الله وقتی دل جایگاه رب شد آنگاه تنها در راستای رضای خالقش گام بر می دارد و این اطاعت محض او را به لقاء الله خواهد رساند .

 در حدیث معراج است که خداوند فرمود : یا احمد (صلی الله علیه و آله و سلم ) آیا می دانی که میراث روزه چیست ؟ عرض کرد : نه . فرمود : میراث روزه کم خوراکی و کم گویی است سپس فرمود : سکوت مورث حکمت می شود و حکمت مورث معرفت و معرفت مورث یقین است و چون به مرتبه ی یقین برسد باکی ندارد که چگونه بر او می گذرد ! به سختی یا به آسانی . برای او متفاوت نیست و این مقام صاحبان رضاست . (2)

مؤمن برای بهره برداری از ماه مبارک رمضان در دو ماه رجب و شعبان روح خود را جلا داده و آماده ی ایستادن برسکوی پرش ( ماه مبارک رمضان ) می شود . از یک طرفی عبادات متنوعی که در ماه مبارک رمضان وارد شده و از طرف دیگر پرهیز از خور و خواب و شهوت ( حتی حلال ) اثر وضعی بسیار مطلوبی بر روح مؤمن می گذارد که مهمترین آن اجتناب از گناه است

 در حدیث قدسی در مورد مقام کسانی که به رضای الهی رسیده اند آمده است : هر کس بر وفق رضای من عمل کند مداومت و ملازمت بر سه چیز را به او بدهم اول آنکه با شکری آشنایش می کنم که دیگر مانند شکر دیگران آمیخته با جهل نباشد و قلبش را آنچنان از یاد خودم پر کنم که دیگر جایی برای نسیان در آن نباشد و آنچنان از محبت خودم پر کنم که دیگر جایی برای محبت مخلوقها در آن نماند آنوقت است که وقتی به من محبت می ورزد به او محبت می ورزم و چشم دلش را به سوی جلالم باز می کنم و دیگر هیچ سری از اسرار خلقتم را از او مخفی نمی دارم و در تاریکیهای شب و روز با او راز می گویم آنچنان که دیگر مجالی برای سخن گفتن با مخلوقین و نشست و برخاست با آنان برایش نماند سخن خود و ملائکه ام را به گوشش می شنوانم و با آن اسرار که از خلق خود پوشانده ام آشنایش سازم (3)

 نکته ی مهم دیگری که باید به آن توجه کرد تقویت اراده در ماه مبارک رمضان است . اکثر ما بدلیل ضعف در عزم و اراده به معصیت گرفتار شده و به همین جهت از حضرت حق دور می شویم . مؤمن در ماه مبارک رمضان در می یابد و می چشد که نه تنها می تواند از حرام اجتناب کند بلکه حتی اراده ی او چنان قوی می شود که از برخی حلالها نیز چشم پوشی می کند

 مؤمن برای بهره برداری از ماه مبارک رمضان در دو ماه رجب و شعبان روح خود را جلا داده و آماده ی ایستادن برسکوی پرش ( ماه مبارک رمضان ) می شود . از یک طرفی عبادات متنوعی که در ماه مبارک رمضان وارد شده و از طرف دیگر پرهیز از خور و خواب و شهوت (حتی حلال) اثر وضعی بسیار مطلوبی بر روح مؤمن می گذارد که مهمترین آن اجتناب از گناه است؛ لذا وقتی ظرف دل مؤمن از نجاست گناه پاک شود و بر این امر استقامت کند کم کم محبت خداوند در چنین دلی جای خواهد گرفت .

 نکته ی مهم دیگری که باید به آن توجه کرد تقویت اراده در ماه مبارک رمضان است . اکثر ما بدلیل ضعف در عزم و اراده به معصیت گرفتار شده و به همین جهت از حضرت حق دور می شویم . مؤمن در ماه مبارک رمضان در می یابد و می چشد که نه تنها می تواند از حرام اجتناب کند بلکه حتی اراده ی او چنان قوی می شود که از برخی حلالها نیز چشم پوشی می کند . لذا اگر به حرکت در این مسیر ادامه دهد و بر قوت اراده ی خویش بیافزاید می تواند به بهترین مدارج معنوی و مراتب عالیه ی سلوک رسیده و به قرب حق نائل آید .

 الهی توفیق عبودیت و بندگی خویش را که کلید رستگاری است نصیب همه ی ما بفرما .

 پی نوشت ها :

(1) تفسیر المیزان / ج 2 / ص 9

(2) المراقبات / ص 202

(3) تفسیر المیزان / ج 1 / ص 464

طغیان

 

اگر عمرم جاودانه بود

معلوم نبود چه طغیانی در برابر پروردگارم می کردم !!!

تکامل

 

 

ما بذر هستيم اما اگر بذر بميريم ناكام خواهيم مرد.

 بايد تبديل به گل شويم و رايحه دلنوازمان را بپراكنيم.

 فقط در اينصورت كامروا مي شويم.

 يك درخت آنگاه به كامروايي مي رسد كه شكوفا شود.

 آنگاه كه بهار از راه مي رسد و درخت،

 وجود خود را به رنگهاي زيبا،

بوهاي دلنواز، نشاط و طراوت مي شكوفاند.

 آنگاه كه درخت در باد و خورشيد به رقص در آيد

به كامروايي مي رسد.

 فراز تو بلند تر از هيماليا

و ژرفاي تو ژرف تر از اقيانوس آرام است.

و آنگاه كه از فراز و ژرفاي خود آگاه شوي،

زندگي ات سراسر شكرگزاري مي شود.

 هستي چيزهاي زيادي به  تو بخشيده است.

 هستي تمام آفرينشهاي خود را در وجود تو نهاده

 و تو را بسيار ثروتمند ساخته است-

ثروتي بي پايان...

و ما همچنان بسان گدايان زندگي مي كنيم.

راه رهروي به تو نشان مي دهد كه تو نه يك گدا،

 بلكه يك پادشاهي.

 

مقام دوستى

 

 

گرگ خون آشام را در گله مهمانى مبر،.

تا نگردد بره ات قربان نام دوستى.

مار سرماخورده را در آستينت جا مده،.

آن ستم گستر كجا داند مقام دوستى

جبر و اختیار – انسان و موبایل - طنز

با تشکر از وبلاگ پزوهندگان جوان

این متن تراوشات ذهنی و عقاید فعلی  بنده در سن 36 سالگی است که خالی از اشکال نیست پس ای خواننده گرامی مواظب باش با ریسمان  من ته چاه نروی چون نسبت به صحت بعضی عقاید خود تردید دارم لذا عواقب هر گونه برداشت از این متن متوجه خود شماست و بنده بر گردن نمی گیرم و خوشحال می شوم اگر در عقاید من اشکالی است با لطف خود راهنمائی بفرمائید. نکند دوستی ما با دین و پیامبر حکایت دوستی خاله خرسه باشد.

 

آیا تا بحال به گوشی موبایل خود فکر کرده اید

 

کل گوشی موبایل از خاک افریده شده است

و اگر آنرا در طبیعت رها کنیم به خاک باز میگردد

 

هر گوشی که آفریده میشود جسم است و کار نمی کند و باید نرم افزار سیستم عامل بر روی آن نصب شود اصطلاحا فلش شود یعنی روح در آن دمیده شود

 

و اگر خالق آن از یک سی دی هزاران گوشی را فلش کند از سی دی چیزی کم نمی شود همانگونه که از خدا چیزی کم نمیشود.

 

ویروس گوشی را خالق گوشی می نویسد همان گونه که شیطان را خدا آفرید

ویروس کش گوشی را هم خالق آن می نویسد همان گونه که خداوند شیطان را عذاب خواهد کرد

 

برای ویروس کشی گوشی باید بدانیم که ویروسی شده یعنی باید اول خود را بشناسیم و آن را پیش خالق ببریم تا ویروس کشی نماید یعنی خالق را بخوانیم تا  اجابت کند ما را

 

و اگر روزی گوشی ما سرخود شود و بخواهد خراب کاری کند چه کسی از خالق به نقاط ضعف او آگاه است و می تواند او را از پای در بیاورد

 

اگر گوشی موبایل من پورت مادن قرمز ندارد یعنی جبر

اگر گوشی من بلوتوث دارد یعنی جبر

اگر ما می توانیم بلوتوث آنرا روشن کنیم  و یا خاموش کنیم یعنی اختیار

 

اینکه که گوشی ما بتواند عکس بگیرد یا نگیرد یعنی جبر

اینکه ما با گوشی بخواهیم عکس بگیریم یا نگیریم یعنی اختیار

 

اینکه گوشی ما فیلم نمایش بدهد و یا ندهد یعنی جبر

اینکه ما با آن قرآن بخوانیم و یا فیلم مبتذل نگاه کنیم یعنی اختیار

 

انکه ما هر از چند گاهی از گوشی خود بک آپ میگیرم تا اطلاعاتش  در صورتیکه از دست رفت بتوانیم باز گردانیم  و زمان بک آپ را در اوقات بیکاری انجام می دهیم یعنی خواب که روح ما به پرواز در می آید و آنچه در روز بر ما گذشته را  ثبت مینماید پس اگر بخواهیم پروندمان سیاه نشود قبل از شب ( موقع بک آپ گیری)  آنچه که در حافظه داریم و زشت است را پاک کنیم

 

چگونه؟

 

با برگشت به تنظیمات کارخانه (اتوب الیه) یعنی

 

استغفرالله ربی و اتوب الیه

  

و اگر دستور توبه عمل نکرد چه؟

 

یعنی پورت های آسمان بسته است

حال چگونه پورت های آسمان را هک کنیم؟

 

 

از منوی start    ( بسم ا... الرحمن الرحیم)

در قسمت  RUN تایپ کنیم

 

ASALAM ALAL HOSAIN

VA ALA ALIEBNEL HOSAIN

VA ALA AVLADEL HOSAIN

VA ALA ASHABEL HOSAIN

 

آیا جواب سلام واجب نیست؟

 

پس

 

بدین طریق چهار پورت باز میشود که هر چه بگوییم بالاخره از یکی از این پورتها (توسل ) (یا همان VPN) بالا می رود.

 

حال دوباره به منوی بازگشت به تنظیمات کارخانه می رویم

 

استغفرالله ربی و اتوب الیه

 

 

با این دستور گوشی ما فلش میشود و بعد از خواب چون روح به پرواز در می آید یعنی ببخشید وقتی گوشی خاموش می شود و مموری را از روی ما در می آورند و می خواهند بک آپ بگیرند چیزی در آن یافت نمی شود

 

و برای اینکه نتوانند اطلاعات از دست رفته که همه اش خطا بوده و گناه ، بازیافت نمایند بهتر است اطلاعات جدیدی در آن کپی نماییم

 

و برای رد گم کنی یک حمد و 3 توحید در مموری کپی کنیم تا وقتی میخواهند بک آپ بگیرند ختم قرآنی را در مموری ببینند و چون ختم قرآن را که فرشته ملائک خودشان دارند پس بخود زحمت کپی کردن نداده و میزان ثوابش را ثبت میکنند ولی از این غافلند که ما چه خوانده ایم و چی درست و غلط خوانده ایم خلاصه بنفعمان تمام میشود تا شب بعد.

 

و وای بر اینکه حق الناس داشته باشیم

 

 چرا که هرچی ما دلیت کنیم یکی از آن سوی شبکه و بر روی یک مموری موبایل دیگر  اطلاعات ما را که به او ظلم کرده ایم ذخیره نموده است   و فرشته ملائک میفهمند که ما اطلاعاتمان را دلیت کرده ایم و  خلاصه ته توی قضیه را در می آوردند .

 

اگر توانستیم حق الناس را جبران کنیم که بهتر و گرنه اگر در حد و توانمان نبود چاره ای نیست کاری را بعنوان رد مظالم کرده و ثوابش را به شخص ثالث هدیه میکنیم تا خداوند  فرشته ای را وکیل کند اطلاعات خطاهای ما را از مموری شخص ثالث نیز پاک نماید.

 

و وای اگر کسی را گمراه کرده باشیم که هر خطا او کند به گوشی ما هم دایورت می شود. و چاره نداریم که او را پیدا کنیم و گوشیش را از دایورت خارج کنیم.

 

خلاصه در این گوشی منو های زیادی بر حسب جبر قرار گرفته و انتخاب هر کدام در اختیار ماست اگر دلمان خواست  می توانیم به  منوهای خوب سرک بکشیم و اگر فضولیمان گل کرد به منو های سکیوریتی رفته و اگر پر رو بازی در بیاوریم به پین کد و نهایتا پوک کد و سوختن سیم کارت و ... الفاتحه

 

که ای کاش میگفتند الخاتمه

چرا که الفاتحه یعنی شروع کاری جدید و آن نکیر و منکر و برزخ و  قیامت و بهشت و دوزخ است.

 

و من مهندس میدانم که گوشی را پس از مرگ اوراق و قطعاتش را پراکنده میکنند  و اگر بخواهند با بازیافت این قطعات و مواد دوباره گوشی را احیا میکنند و این بر خالق گوشی کار سختی نیست.

و حافظه اش را رستور میکنند و مثل بلبل حرف میزند و چغولی ما را میکند و خداوند اختیار بهشت و جهنم را به ما می دهد و ما چون خود می دانیم که چه غلطی کرده ایم سر بالا نیاورده و راه جهنم در پیش میگیریم

 

خوشا به حالمان اگر در این دنیا کمی از محمد و آل محمد حرف زده باشیم  آنوقت همینطور که سرمان پایین است و از روی پل صراط بترس و بلرز داریم عبور میکنیم  و شعله های آتش را زیر پای خود احساس میکنیم  به شخصی بر می خوریم

 

اول دلمان  خوش میشود که جهنم پر شده  و جایی برای ما نیست سر که بالا می آوریم شخصی را میبینیم که گویا آشناست

 

خدایا این کیست

جهنم که هنوز پر نشده

 

نکند پیامبر است

نه بابا پیامبر بر روی پل صراط بالای جهنم چه میکند

 

پیامبر که قرار است کنار حوض کوثر منتظر فاطمه باشد

 

ولی نه 

 

به دخترش گفته بود که اگر مرا کنار حوض کوثر ندیدی بالای پل صراطم

 

بابا جان روی پل صراط چه میکنی؟

امتم را شفاعت میکنم

 

به چه قیمت؟

 

به قیمت یک یا حسین

 

 

بابا جان مگر اون دنیا پارتی بازی هم هست؟

 

نه پدر جان قبلا با خدا معامله کردم .

 

کی معامله کردی ؟

 

در شب معراج

 

 به چه قیمت معامله کردی؟

 

به گرسنگی اهل بیتم

به کشته شدن اهل بیتم

 

چرا چنین بهائی پرداختی

 

چون بسیاری از امت من گنهکارند

 

آیا راه دیگری نبود

 

چرا جبرئیل در شب معراج فرمود اگر بخواهی میتوانی دعا کنی و تقدیر اولادت را عوض نمائی ولی روز قیامت نمی توانی شفاعت کنی و من گفتم راضی به رضای خدا هستم

 

حال آیا همه امت را شفاعت میکنی

 

آری اگر بصورت انسان محشور شوند و  نه حیوان و نماز را سبک نشمارند.

 

 

نگاهی به خود می اندازم خدا را شکر ظاهرا انسان محشور شدم

ولی وای نمازم را که بی توجه می خواندم و اعمالم که خراب است

 

طوری نیست چون با ایمان بودی و متقی و خداترس و به حق و صواب سخن میگفتی خدا اعمالت را به لطف خود اصلاح فرموده و از گناه تو در گذشته و چون شراب نخوردی آن چنان گناهانت را محو میکند که خودت هم فراموش میکنی و با پرروئی تمام و با سرفرازی  وارد بهشت می شوی و طلبکار هم خواهی بود.

 

چرا خدا چنین میکند

چون ارحم الراحیمنه

ای پیامبر چرا شما  اینقدر برای ما سختی میکشید

چون خداوند مرا رحمه للعالمین خلق کرده

 

وای پیامبر یک بدبختی سر خورد افتاد تو جهنم

 

نگران نباش من میرم جلوی درب جهنم  نمیگزارم وارد جهنم شود اگر فاطمه جان امد بگو کنار حوض کوثر منتظر من باشد.

 

و من همانگونه که در این دنیا بیمعرفت بازی درآوردم دوباره پیامبر را بحال خود رها کرده و شوت گاز به سوی بهشت می روم

 

می خواهم وارد بهشت شوم ملکی جلوی مرا میگیرد و میگوید

 

نمی شود.

 

بابا من که گناهی نکردم پاک پاکم

 

باشد باید منتظر بمانی تا پیامبرت بیاید

 

قرارمون این نبود

 

چرا قرار همین بود هر امتی پشت سر پیامبرش باید باشد

 

چند هزار سالی صبر میکنم تا پیامبر بیاید

 

اخ جون پیامبر اومد  و وارد بهشت شد

 

می خواهم بروم تو دوباره ملک جلوی مرا میگیرد

 

بابا پیامبر که اومد

 

پیامبر دارد شهدا کربلا را سیراب میکند

 

برم

 

نه

 

شهدا و صدیقین  اول باید بروند

 

برم

 

نه

 

پیامبر  دارد با کشته شدگان در راه زیارت امام حسین مصافحه میکند.

برم

 

نه

 

 

صبر کن اولویت با کسانی است که  بر تو برتری دارند

 

 

خلاصه بعد از چند صد هزار سال

 

برم

 

دیگه کسی نمانده ؟

 

نه بخدا فقط من ماندم

 

بیا برو تو گم شو با این همه گناه  پر رو بازی هم در میاره

 

تو بهشت همه تختها پر شده

 

آهای حوری پری تخت من کو؟

 

تو تخت نداری باید رو زمین بخوابی

 

خدا را شکر رو زمین جایی گیرمان آمد .

 

خدا را شکر  بهشت فاضلاب نداره وگرنه بجای نهر شیر و عسل و شراب فاضلابش نصیب ما می شد.

 

خدا را شکر نهرهای شیر و عسل و شراب تو بهشت فاسد نمی شن و گرنه ما این آخر خط همش میاس شیر ترش کرده و عسل مورچه زده و شراب الکلی سر درد کننده بخوریم

 

بازم طوری نیست

 

بهتر از جهنمه

 

بهتر از اوناییه که بیرون از بهشت تو اعراف الافند

 

بازم خدا را شکر این پاداش اون همه گند کاری نبود

 

یک ملک میاد میگه

 

خدا فرمود مگر من نگفته بودم کار های خوب را 10 برابر پاداش میدم

 ببخشید ای ملک اونائی که به خدا نزدیکند مگر چکار کردند؟

 

السابقون السابقون اولئک المقربون

 

اونائی که وضعشون بهتر از منه چکار کردن

 

اونا در کار خیر از  تو پیشی گرفتن

 

راستی از من راجع به اصول و فروع دین سوال نکردند

 

تو پرونده ات نوشتن دائما بر پیامبر صلوات میفرستادی خوب یعنی اصول و فروع دیگه

 

بابا صلوات چکارش به اصول و فروع

 

مگر نمی گفتی خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست و ظهور امام زمان را نزدیک کن

 

وقتی میگفتی خدایا یعنی خدا را قبول داری دیگه

وقتی میگفتی  محمد یعنی نبوت را قبول داری

وقتی میگفتی آل محمد یعنی امامت را قبول داری

وقتی میگفتی درود فرست اونم در زمانی که اونها بر روی دنیا نبودند یعنی معاد را قبول داری

وقتی هم برای ظهور دعا میکردی یعنی امام زمانت را شناختی

وقتی تقاضای تعجیل میکردی یعنی از بی عدالتی رنج می بردی  می دونستی که امام فقط عادل است و عدل رو هم قبول داشتی

 

دیگه نیازی به سوال نبود

 

ای بد بخت درس عبرت بگیر

 

بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحیمِ

 برای برخی دوره امدادهای الهی محدود به هزاران سال پیش است و در عصر مدرن قرار نیست که دیگر چنین اتفاقاتی بیفتد؛ این دسته از افراد چه بدانند و چه ندانند ادامه دهنده راه نیچه ای هستند که عصر مدرن را دوره مرگ خدا دانست چرا که در این عصر دیگر ارتباط زمین و آسمان قطع می شود و هر  اتفاقی فقط با معادلات مادی محاسبه می شوند. در همین دوران، انقلابی به رهبری امام خمینی رحمه الله علیه در ایران به پیروزی رسید که تمام معادلات مادی حسگرایان لذت جوی غربی و شرقی را بهم ریخت و مجددا به تمام جهانیان یادآور شده که هنوز خداوند است که حاکم جهانیان است.

 

پنجم اردیبهشت در تاریخ کشورمان، روزی است که ملت مسلمان ایران آشکارا تحقق وعده های حق الهی را مشاهده کردند و تفسیر سوره فیل در عصر مدرن را همراه جهانیان به نظاره نشستند تا همگان بدانند سنتهای الهی را تغییری نیست (1) و اگر امتی در راه او مقاومت کنند، بی شک از امدادهای غیبی اش بهره مند خواهند شد(2).

امریکایی ها تمام محاسبات مادی را به منظور نفوذ به عمق خاک ایران انجام دادند، منطقه مورد هجوم را به منظور ایجاد فضای واقعی تمرین برای نیروها، ساختند و نیروهای ویژه خود را در صحرا آموزش دادند. نیروهای نفوذی در ارتش ایران را یافتند و با استفاده از ماهواره های هواشناسی و ابرکامپیوترهایشان پیش بینی دقیق آب و هوا را انجام دادند. حال همه چیز آماده بود تا ابرقدرت جهان مادی، برنامه بی نقص خود را به مرحله اجرا درآورد.
 
 

پدافند ایران خاموش شد، نیروی هوایی بپاخواست و تا دل کویر ایران توانست نفوذ کند، همه چیز طبق برنامه پیش می رفت و جز خائنان وطن فروش نامسلمان کسی از حضور امریکایی ها در قلب وطن خبرندارد. هنوز شش ماهی از سخنرانی انقلابی حضرت امام رحمه الله علیه و جمله معروف ایشان نمی گذرد (3) که امریکایی ها براحتی توانسته اند تا نزدیکی پایتخت ایران نفوذ کنند و تا موفقیت فاصله چندانی ندارند... لیکن امریکایی ها حساب همه چیز را کرده بودند الا آنچه آن را خرافات می نامیدند.

ام القرای اسلام و کعبه ای که اگر ویران شود، ذکر خدا از زمین برچیده خواهد شد، در آنروز ایران بود و این بود که باد نقش ابابیل را برعهده گرفت و ریزه های شن، حجاره(4) شدند و خداوند امدادی فروفرستاد که تمام محاسبات مادیون عالم را به هم ریخت و این برای خداوند سخت نبود. ملتی که برای خدا بپا خواست در سالهای پایانی قرن بیستم هم خدا را در کنارش دید و دست غیب الهی پشتیبان خود یافت و شن ها مأمور خدا بودند تا بینی فرعون زمان را به خاک بمالند.

اما این اولین امداد الهی در حق ملت مسلمان ایران نبود و آخرین آنها هم نخواهد بود، اما یکی از بارزترینشان بود و ملتی که به چشم خود امداد غیبی الهی را دید، نه از تحریم مادیون می هراسد و نه از نغمه های ناامیدکننده مزدوران، به تنگ می آید و در انتخابات به ندایی متمایل می شود که نه به سوی تسلیم و سازش می خواند و نه راهکارهای مادی غرب را به عنوان راه حل ارائه می کند چرا که می داند اگر وصل به قدرت لایزال الهی باشد، ابرقدرتی است که تمام قدرتهای پوشالی مادی در مقابلش هیچند.
 

مروری بر سخنان حضرت امام رحمه الله علیه در مور این اتفاق به عنوان حسن ختام خالی از لطف نخواهد بود :"اين جز اين بود كه يك دست غيبى در كار است؟! نبايد بيدار بشوند آنهايى كه توجه به معنويات ندارند و به اين غيب ايمان نياورده‏اند؟ نبايد بيدار بشوند؟ كى اين هليكوپترهاى آقاى كارتر را كه مى‏خواستند به ايران بيايند ساقط كرد؟ ما ساقط كرديم؟ شنها ساقط كردند، شنها مأمور خدا بودند، باد مأمور خداست، قوم عاد را باد از بين برد. اين باد مأمور خداست، اين شنها همه مأمورند. تجربه بكنند باز.
لكن ما نبايد مغرور بشويم. من به ملت ايران عرض مى‏كنم كه مغرور نشويد. تمام قدرت، قدرت خداست و بايد اتكال به او بكنيد، و خودتان را فانى بكنيد در آن قدرت بزرگ. مادامى كه ملت ايران همان قدرت اول را كه قدرت معنوى بود و با اللَّه اكبر پيش برد، مادامى كه اين حفظ بشود شما بيمه هستيد؛ بيمه الهى هستيد. خدا نكند كه دستهايى كه الآن در كار هست و مى‏خواهند شما را مأيوس بكنند، اينها در اين شيطنتشان پيروز بشوند، و شما را از آن حالى كه در اول انقلاب داشتيد منحرف كنند، كه آن روز، روزى است كه خداى تبارك و تعالى عنايتش را خداى نخواسته از شما بر مى‏دارد و شما به همان حالها مى‏افتيد. حفظ كنيد؛ حفظ كنيد آن حالى كه در اول نهضت داشتيد. شما نهضت براى شكم نكرديد، شما نهضت براى اتاق و حياط نكرديد، شما نهضت نكرديد براى اينكه يك مقامى پيدا بكنيد. شما آرزوى شهادت نمى‏كنيد به اينكه برسيد به يك مثلًا فرشى و يك نوايى. اين حال را كه حالى است الهى حفظ كنيد، و مادامى كه اين حفظ بشود شما پيروز هستيد. و من وعده پيروزى به شما مى‏دهم. و خداى تبارك و تعالى، وعده پيروزى داده است به شما: انْ تَنْصُرُوا اللَّه يَنْصُرْكُمْ. (5) اقدامتان را ثابت نگه داريد و مشتهاى گره كرده را كه مشتهاى الهى است حفظ كنيد، و از هيچ ابرقدرتى نترسيد، و از هيچ تبليغاتى، داخلى و خارجى، هيچ خوفى نداشته باشيد. ما راه خودمان را مى‏رويم و آن راه خداست (6)." 
 

(1) اشاره به آیه 62 سوره مبارکه احزاب
 
(2) اشاره به آیه 30 سوره مبارکه انفال
 
(3) اشاره به جمله معروف "امریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند" که در 16 آبان 58 ایراد شد.
 
(4) سنگ، اشاره به آیه 3 سروه مبارکه فیل :"ترمیهم بحجارة من سجیل"
 
(5) آیه 7 از سوره مبارکه محمد (ص)
 
(6) صحيفه امام، ج‏12، ص: 381


 

طبس شما را بس!...

 

 

طبس : ۱۳۸۹

طبس : ۱۳۹۰

طبس شما را بس !...

از شما انبوه دشمنان ، سوره ی فیل و داستان پرندگان را

                                                                             آیا خوانده است هیچکس ؟

و باز از شما کسی به یاد دارد آیا

                             سالیانی پیش تر، بر پدران گردنکشتان ، چه رفت در طبس ؟

برای شما ، از آن ماجرا ، چه مانده بر جا

                                 جز خاطراتی زخمی ، آرزوهایی سوخته ، با چند عکس ؟!...

و اینک سال ها ، از پس آن ماجرا ، در حالی که روزگار ما

                                                           باز حکایتی نو، سر داده است از طبس

                                    وقت است به هوش آیید

                                                     و دست بر دارید از خواب و خیال و هوس

                                    که نبرد با ایران

                                                         این گرد دلیر، وین شیر رها شده از قفس

                                                     این توفنده موج از خلیج فارس تا مرز ارس

                                                                  نیست کار هر روبه و خار و خس

                                     وز جنگ با ایمان

                                                                   اگر در خانه ی عقلتان هست کس

                                                                                          طبس شما را بس !...

ده خاطره از شهید حسین علم الهدی

ده خاطره از شهید حسین علم الهدی

1)چهارده ساله بود كه شنید یک سیرک مصری آمده اهواز. مسئول سیرک آدم فاسدی بود. فقط برای خنداندن اهوازی ها نیامده بود. حسین همراه چند تا از دوستانش، چادر سیرک را آتش زدند و فرار كردند.

دو سال بعد، مسیر دسته های سینه زنی عاشورا، میدانی بود که مجسمه شاه در آن نصب شده بود. حسین دلش نمی خواست دور شاه بگردد. مسیر را عوض کرد و بعد از آن، همه هیئت ها پشت سر هم مسیر حرکت خود را تغییر دادند. پلیس عصبانی شده بود و دنبال عامل می گشت. با همکاری ساواک، سرنخ ها رسید به حسین. در مدرسه دستگیرش کردند. برای بازجویی، می خواستند خانه حسین را هم بگردند. ریختند توی خانه. حسین فریاد زد: «ما روی این فرش ها نماز می خوانیم، کفش هایتان را دربیاورید.» مأمور ساواک خشکش زده بود.

2) حسین را انداختند توی بند نوجوانان بزهکار. صبوری به خرج داد. چند روز بعد صدای نماز جماعت و تلاوت قرآن از بند، بلند بود. مأموران حسین را گرفتند زیر مشت و لگد. می گفتند تو به اینها چه کار داشتی؟! از آن به بعد شکنجه حسین، کار هر روز مأموران شده بود. یکبار هم نشد که زیر شکنجه، اطلاعات را لو بدهد. نوجوان شانزده ساله را می نشاندند روی صندلی الکتریکی و یا این‌که از سقف آویزانش می کردند.

3)رشته مورد علاقه اش «تاریخ» بود. سال 1356 در دانشگاه فردوسی مشهد قبول شد. هر روز نماز صبحش را در حرم می خواند. توی مسجد کرامت مشهد جلسات تفسیر قرآن آیت الله خامنه ای را پیدا کرده بود. بچه های دانشجو را به این جلسات می‌برد.

4)هل مطالعه و تحقیق بود. با اشتیاق می خواند. گاهی با اساتید به شدت بحث می کرد، مخصوصاً اساتیدی که برداشت صحیحی از تاریخ اسلام نداشتند. می گفتند: «اگر حسین در کلاس باشد، ما به کلاس نمی آییم.» اهل تحلیل بود. در دوره ای که گروه های مختلف سیاسی در حال جذب جوانان بودند، با رهنمودهای آیت الله خامنه ای و شهید هاشمی نژاد، ذره ای از مسیر صحیح انقلاب دور نشد.

5) قبل از پیروزی انقلاب یک بار به اهواز آمد. از این‌که روی دیوارها شعاری نوشته نشده بود، بسیار ناراحت شد. شبانه با یکی از دوستانش رفتند و اولین شعاری که نوشت این بود: «تنها ره سعادت، ایمان، جهاد، شهادت.» اهل آرامش نبود. گروه «موحدین» را تشکیل داده بود و مرتب برای انقلاب فعالیت می کرد. تکبیر می گفت. بعد از تبعید امام از عراق به مقصد نامعلوم، شبانه برای نشان دادن خشم ملت ایران، کنسولگری عراق را در خرمشهر به آتش کشید. برنامه چریکی بعدی اش زمینه سازی برای اعتصاب شرکت نفت بود.

6)بنی‏ صدر دستور داده بود كه باید نیروهای مستقر در هویزه عقب‏نشینی كنند و به سوسنگرد بیایند. حسین می‏گفت: هویزه در دل دشمن است و ما از اینجا می‏توانیم به عراق ضربه بزنیم. شخصاً با بنی‏صدر هم صحبت كرده بود. وقتی كه دید راه به جایی نمی‏برد، نامه‏ای به آیت‏الله خامنه‏ای نوشت و گفت كه تعداد اسلحه‏های ما از تعداد نیروها هم كمتر است، ولی می‏مانیم!

7)چهارم دی 1359 بیست تا سی نفر از جوانان با دست خالی، اما با دل استوار از ایمان و توكل، مقابل دشمن تا دندان مسلح ایستادگی كردند. هیچ كس زنده نماند!

8)عراقی‏ها با تانك از روی اجساد مطهر شهدای هویزه گذشتند، طوری كه هیچ اثری از شهدا نماند. بعدها جنازه‏ها به سختی شناسایی شدند. حسین را از قرآنی كه در كنارش بود شناختند. قرآنی با امضای امام خمینی(ره) و آیت‏ الله خامنه‏ ای.

9)مادر حسین نیز شیرزنی بود. بعد از تبعید امام در سال 1342، تلگرافی برای شاه فرستاد: «اگر مسلمانی چرا مرجع تقلید ما را تبعید كرده‏ای و اگر مسلمان نیستی، بگو ما تكلیف خودمان را بدانیم.» زینب‏وار در تمام سختی‏ها ایستادگی كرده بود. در سال 67 به رحمت ایزدی رفت و بنا به وصیتش در كنار حسین، در هویزه آرام گرفت.

10)اتاق كوچكى از ساختمان نهضت سوادآموزى اهواز در اختیار سید حسین بود، ایشان و چند نفر از دوستانش از جمله من، به آنجا رفت و آمد داشتم. یكى از شب‏ها، من و حسین در این اتاق مشغول مطالعه بودیم.

نیمه‏ هاى شب بود كه نهج البلاغه می‏خواند. من نگاه كردم به ایشان، دیدم چهره ‏اش برافروخته شده و دارد اشك می‏ریزد. من با زیر چشم، شماره صفحه نهج البلاغه را نگاه كردم و به ذهن سپردم پس از مدتى، سید حسین نهج البلاغه را بست و براى استراحت به بیرون رفت. من صفحه نهج البلاغه را باز كردم، دیدم همان خطبه‏اى است كه حضرت على (ع) در فراق یاران باوفایش ناله می‏كند و مب‏فرماید :أین َ عمار؟ أین َ ذوالشهادتین؟ كجاست عمار؟ كجاست...

 

 

 

 

 

آيات وارده در شأن امام علىـ عليه السلام ـ در منابع اهل سنت.

 

 

*بخش اول: آيات وارده در شأن امام علىـ عليه السلام ـ در منابع اهل سنت.

آيات فراوانى را علماى اهل سنت در شأن امام علىـ عليه السلام ـ تفسير كرده اند و در تأييد آن رواياتى را از پيغمبر اكرمـ صلى الله عليه وآله وسلم ـآورده اند به طورى كه بعضى از علماى اهل تسنن مانند ابن حجر، خطيب بغدادى، سيوطى، گنجى شافعى، ابن عساكر، شيخ سليمان قندوزى حنفى و... از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت: (نَزَلَتْ فِى عَلىٍّ ثَلاثُ مِائَةِ آية)(1) در شأن علىـ عليه السلام ـ سيصد آيه نازل شده است.

و گروه ديگرى از علماء عامّه از يزيد بن رمّان چنين روايت كرده اند: (عَنْ يَزِيد بْنِ رُمّان قَالَ: مَا نَزَلَ فِى أَحَد مِنَ القرآنِ مَا نَزَلَ فِى عَلِىِّ بْنِ اَبِى طالِب)(2) گفت: «تعداد آياتى كه در شأن علىـ عليه السلام ـ نازل شده در مورد هيچ كس نازل نشده است.»

نمونه هايى از آيات وارده در شأن امام علىـ عليه السلام ـ

1) جريان خوابيدن امام علىـ عليه السلام ـ در بستر پيامبر و نزول آيه در فضيلت امام

قال الله تبارك و تعالى: (وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَشرى نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاةِ اللّه)( بقره: 207(.

قال ابو العباس أحمد بن عثمان بن أبى على، أَنَّ رسولَ اللّهَـ عليه السلام ـ لَمَّا أرادَ الْهِجْرَةَ خلّف عَلى بْن أَبى طالب

بِمَكَة لِقَضاءِ دُيُونِهِ وَردّ الوَدَائع الّتى كَانَتْ عِنْدَهُ وَ أَمَرَهُ لَيْلَةً خَرَجَ اِلَى الغِارِ وَ قَدْ أَحَاطَ المُشْرِكوُنَ بِالْدّارِ اَنْ يَنامَ عَلى فِراشِهِ فَفَعَلَ ذلِك فأوحى اللّه اِلى جبرئيلَ وَ ميكائِيلَ اِنّى آخَيتُ بَيْنَكُما وَ جَعَلْتُ عُمرَ اَحَدِكُما أَطْوَلَ مِنْ عُمرِ الآخَر فَأَيُّكُما يُؤَثِّر صاحِبَهُ بِالحَياة؟ فَاختارا كِلاهُما اَلحَياةَ فَأَوحَى اللّهُ عزّوجلّ اِلَيهِما اَفَلا كُنتُما مِثلَ علىّ بن ابيطالبـ عليه السلام ـ آخَيتُ بِينَهُ وَ بِينَ مُحَمَّدـ صلى الله عليه وآله وسلم ـفَبَاتَ عَلى فِراشِهِ يَفديَهُ بِنَفْسِهِ وَ يُؤثِرَهُ بِالحَياةِ. اَهْبَطا ـ جبرئيل و ميكائيل ـ الى الارض فَأحْفَظاهُ مِنْ عَدُوِّهِ فَنزَلا فَكانَ جَبرئيلُ عِندَ رأسِ على و ميكائيلُ عِندَ رِجْلَيْهِ وَ جَبْرَئيلُ يُنادى بَخ بَخ مِنْ مِثْلِكَ يا ابن أبى طالب يُباهى اللّه عزّوجلّ بِهِ الملائكة فَأَنْزَلَ اللّه عزّوجلّ عَلى رَسولِهِ وَ هُوَ مُتَوَجَّهٌ اِلَى المَدينَةِ، فى شأن على (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرى نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرَضَاة اللّه)(3)

ابو عباس احمد بن عثمان بن ابى على مى گويد: هنگامى كه پيامبرـ صلى الله عليه وآله وسلم ـمى خواستند به (مدينه) هجرت كنند علىـ عليه السلام ـ را جهت رسيدگى به كارهاى خويش و اداى امانات و پرداخت ديون مأمور نمود و شبى كه مشركين خانه پيامبر ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ را محاصره كرده بودند تا ايشان را به قتل برسانند، پيامبر اسلامـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ (به امر خدا) خانه خويش را به سوى غار ترك كردند و علىـ عليه )ازجان و دل) آن شب را در بستر پيامبر خوابيدند و جان خويش را فداى پيامبر نمودند. در اين حال خداوند به جبرئيل و ميكائيل فرمود: من بين شما پيمان برادرى بستم و عمر يكى از شما را طولانى تر از ديگرى قراردادم، اكنون كداميك از شما عمر طولانى را انتخاب مى كنيد؟ هر دو عمر طولانى را انتخاب كردند و خداوند فرمود: آيا نمى خواهيد از على بن ابيطالب سرمشق بگيريد كه چگونه حيات پيامبر را بر حيات خويش ترجيح داد و در بستر رسول خدا به جاى او خوابيد و براى فداكارى و ايثار آماده شد؟ به سوى على رويد و او را مراقبت و محافظت نماييد. آنگاه جبرئيل و ميكائيل فرود آمده در حالى كه جبرئيل در نزد سر آن حضرت و ميكائيل در نزد پاى ايشان بود، به آن حضرت تبريك گفتند و اظهار داشتند كه: مبارك بادبر تو اى پسر ابوطالب، خداوند به وجود تو در برابر ملائكه مباهات مى كند. سپس اين آيه شريفه نازل شد: (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرى نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرَضَاة اللّه).

2) امام علىـ عليه السلام ـ اسرار قرآن كريم

 (قُلْ كَفى بِاللّهِ شَهيداً بَيْنى وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ)( - رعد: 43.)

طبق نقل عده اى از علماء اهل سنت، آيه شريفه فوق درباره امام علىـ عليه السلام ـ نازل شده است. (عَنْ عَبْدِ اللّهِ بنِ سَلامِ رضى اللّه عنه فى قولِهِ تَعالى «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ» قَالَ: سأَلْتُ رَسُولَ اللّهـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ قَالَ: اِنَّمَا ذَلِكَ عَلىُّ بْن اَبى طالِب)از عبدالله بن سلام نقل شده كه: از رسول خداـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ درباره آيه شريفه (وَ مَنْ عنده علم الكتاب)

«كسى كه نزد اوست علم و (اسرار) كتاب (قرآن) سؤال شد، حضرت فرمود: اين آيه منحصراً درباره حضرت على بن ابيطالب است(4  )

3) امام علىـ عليه السلام ـ و انفاق آشكار و پنهان

(عن ابن عباس فى قوله تعالى (الذين يُنْفِقونَ أَمْوالَهُمْ بِالَّيْلِ وَ النَّهارِ سِرَّاً وَ علانيّة فَلَهُمْ اَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوفٌ عَلَيْهِم وَ لا هُمْ يَحْزَنُونْ)( بقره: 274.)(قال نَزَلَتْ فِى عَلِىِّ بْنِ أَبِى طالِب كانَ عنده اَرْبَعَة دراهم فَأَنْفَقَ بِالَّيْلِ واحداً و فِى السرّ واحِداً و فى العلانية واحداً.)(5) «ابن عباس مى گويد: اين كلام خدا «كسانى كه مال خود را در شب و روز، پنهان و آشكارا، انفاق مى كنند مزدشان نزد پروردگارشان است و نه ترسى بر آنهاست و نه غمگين مى شوند» در شأن على بن ابى طالبـ عليه السلام ـ نازل شده است كه نزد على بن ابى طالبـ عليه السلام ـ چهار درهم بود، آن حضرت يك درهم را شب و درهم ديگر را در پنهانى و يك درهم ديگر را آشكارا انفاق نمود.

و خداوند به جهت اهميت اين عمل، آيه فوق را بر پيامبر اكرمـ صلى الله عليه وآله وسلم ـنازل كردند كه از اين طريق شخصيت معنوى و برجسته امام علىـ عليه السلام ـ را به همگان معرفى نمايد.

4) امام علىـ عليه السلام ـ و انفاق انگشتر به سائل در حال ركوع

(عَنْ ضُرَيسْ عَنْ عَلىّـ عليه السلام ـ قَالَ: (نَزَلَتْ هذِهِ الآيَةُ عَلَى رَسوُلِ اللّهِـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ: (اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسوُلُهُ وَ الَّذِينَ آمَنوُا اَلَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ)( مائده: 55.) فَخَرَجَ رَسوُلُ اللَّهُـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ فَدَخَلَ الْمَسْجِدَ وَ النَّاسُ يُصَلُّونَ بَيْنَ راكِع وَ قَائِم وَ اذا سَائِلٌ فَقَالَ: يَا سَائِلُ هَلْ أَعْطَاكَ أَحَدٌ شَيْئَاً؟ فَقالَ: لا إِلاَّ هَاذَاكَ        

به خدا قسم علىـ عليه السلام ـ زبان پيامبر است

الرَّاكِعُ (لِعَلىـ عليه السلام ـ ) أَعْطَانِى خَاتَمَةً.(6)

ضريس از علىـ عليه السلام ـ نقل مى كند: اين آيه (اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّه...) بر پيامبر نازل شد، پس از آن در حالى كه مردم مشغول نماز بودند پيامبر وارد مسجد شد و ديد يك نفر سائل ايستاده است، حضرت رو به سائل كرد و فرمود: اى سائل آيا كسى چيزى به تو داده است؟ عرض كرد: نه يا رسول اللّه، جز آن ركوع كننده (به علىـ عليه السلام ـ اشاره كرد) كه انگشتر خود را به من داد، غير از او كسى چيزى به من نداده است.

5) به خدا قسم علىـ عليه السلام ـ زبان پيامبر است

(عن انس (فى قوله تعالى): «افمن كان على بيّنة من ربه» قالَ هُوَ رَسُولُ اللّهِ، «و يتلوه شاهد منه» قالَ هو علىُّ بن ابى طالب، كانَ وَ اللّهِ لِسانَ رَسُولِ اللّهـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ)(7)

«از أنس بن مالك در تفسير اين آيه شريفه روايت شده است كه گفت: مراد از «أفمن كان على بينة من ربه» پيامبر اكرمـ عليه السلام ـ است و منظور از «و يتلوه شاهد منه» على بن ابى طالبـ عليه السلام ـ مى باشد. به خدا سوگند كه على زبان پيامبر بوده است.

6) در روز قيامت خداوند از ولايت علىـ عليه السلام ـ سؤال خواهد كرد

طبق نقل مفسرين خاصّه و عامّه، آيه شريفه زير درباره ولايت علىـ عليه السلام ـ بوده و در روز قيامت از ولايت آن حضرت سؤال خواهد شد:

(وَقِفُوهُمْ اِنَّهُمْ مَسئولُونَ)( - صافات: 24. )

«در روز قيامت خداوند به ملائك فرمان مى دهد كه آنها يعنى مردمان كفر پيشه و گمراه را متوقف سازيد كه در كارشان سخت مسؤول هستند و بايد مورد بازپرسى قرار بگيرند.

و روايات متعددى جهت تأييد اين مطلب از طريق عامه نقل شده است كه ذيلا به نمونه هايى از آن اشاره مى شود:

الف) (عن ابى سعيد الخدرى، عن النبىـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ فى قوله «وقفوهم انّهم مسئولون» قال: عن ولاية علىّ بن ابى طالب).

از ابى سعيد خدرى روايت شده است كه پيغمبر اكرمـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ در تفسير اين آيه شريفه «وقفوهم انهم مسئولون» مى فرمود: از ولايت على بن ابى طالب، سؤال مى شود.

ب) (وَ عَنْ أَبى اِسْحاقِ فى قولِهِ تَعالى: «وقفوهم انّهم مسئولون» قال: يَعنى مِنْ وِلايَةِ علىِّ بن ابى طالبـ عليه السلام ـ ، اِنَّهُ لا يَجُوزُ اَحَدٌ الصّراطَ اِلاّ وَ بِيَدِهِ بَراةٌ بِولايةِ عَلى بنِ ابى طالب)

از ابو اسحاق روايت كرد كه او در مورد تفسير اين آيه شريفه «وقفوهم انهم مسئولون» گفت: يعنى از ولايت على بن ابى طالبـ عليه السلام ـ (پرسيده مى شود). به درستى كه كسى حق عبور از صراط را ندارد مگر آن كه در دستش برات ولايت على بن ابى طالبـ عليه السلام ـ باشد.

ج) (عن ابن عبّاس فى قوله عزّوجلّ: «وقفوهم انّهم مسئولون» قال: عَنْ وِلايةِ عَلىِّ بنِ ابى طالب)(8)

7) در روز قيامت از نعمت ولايت سؤال خواهد شد

(ثُمَّ لَتسأَلُنَّ يَوْمَئِذ عَنِ النَّعيم)(2)

(عَنْ جَعْفَر بن محمدـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ فى قَولِهِ عَزَّوَجَلَ «ثُمَّ لتسألنَ يَوْمَئِذ عن النَّعيم» قَالَ: عَنْ وِلايَةِ عَلىِّ بنِ أبِى طالِبـ عليه السلام ـ ).(9)

از امام جعفر بن محمدـ عليه السلام ـ روايت شده كه در مورد آيه «ثم لتسألن يومئذ عن النعيم» فرمود: مراد از نعمتى كه در قيامت از آن سؤال مى شود، ولايت على بن أبى طالبـ عليه السلام ـ است.

8ـ جريان انتصاب امام علىـ عليه السلام ـ بر ولايت

(يا اَيُهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيكَ مِنْ رَبِّكَ وَاِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ، وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ، اِنَّ الله لا يَهدِى الْقَوْمَ الْكافِرينَ.( مائده/67.)

اى پيامبر، آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است را كاملا (به مردم) ابلاغ كن و اگر چنين نكنى رسالت او را انجام نداده اى، و خداوند تو را از (خطرات) مردم نگاه مى دارد و خداوند جمعيت كافران را هدايت نمى كند.

 (عن ابن عباس فى قوله تعالى: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك...) قال: نزلت فى علىـ عليه السلام ـ ، أمر رسول اللهـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ اَنْ َيبْلُغَ فيه، فأَخَذَ رَسول اللهِـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ بيدِ علىٌـ عليه السلام ـ فقال: من كنت مولاهُ فعلىٌ مولاه اللّهُمَّ وال من والاه و عاد من عاداه)(10)

از ابن عباس در مورد اين آيه شريفه «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك...» روايت شد كه گفت، در مورد علىـ عليه السلام ـ نازل شد. (خداوند در اين آيه) به پيامبرش فرمان داد كه در مورد على ـ عليه السلام ـ تبليغ نمايد. (ولايت) علىـ عليه السلام ـ را ابلاغ كند. پس پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـدست على ـ عليه السلام ـ را گرفت و فرمود: هر كس كه من آقا و مولايش هستم، پس على آقا و مولاى اوست، خداوندا; دوست بدار هر كس او را دوست بدارد و دشمن بدار هر كسى با او دشمنى مى كند. 9ـ ولايت امام علىـ عليه السلام ـ كمال دين و اتمام نعمت

(اَلْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتى وَ رَضيتُ لَكُمُ الاِسْلامَ ديناً)( مائده/4.).

امروز دين شما را به حد كمال رسانيدم و بر شما نعمت خود را تكميل نمودم، و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) براى شما پذيرفتم.

ابو سعيد خدرى مى گويد: وقتى اين آيه بر پيامبر اكرمـ صلى الله عليه وآله وسلم ـنازل شد، حضرتـ صلى الله عليه وآله وسلم ـفرمودند:

(اللهُ اكبرُ عَلى اِكْمالِ الدّينِ وَاِتْمامِ النِّعْمَةِ وَرِضَا الرَّبِ بِرِسالَتى وَ وِلايَةِ علىِّ بنِ ابى طالب مِنْ بَعْدى.)

«الله اكبر بر تكميل شدن دين و اتمام نعمت پروردگار و خشنودى خداوند از رسالت من و ولايت على بعد از من.»(11)

على با قرآن و قرآن با على است

*بخش دوّم: روايات وارده در شأن امام علىـ عليه السلام ـ در منابع اهل سنت

على با قرآن و قرآن با على است

1) ـ (عن ابى ذر عن ام سلمه عن النبىـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ: علىُّ مع القرآن و القرآن مع علىّ لَنْ يَفْتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلىَّ الحَوْض)(12)

از امّ سلمه روايت شد كه گفت: از پيامبر اكرمـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ شنيدم كه مى فرمود: على با قرآن است و قرآن با على است، از هم جدا نمى شوند تا نزد حوض كوثر بر من وارد مى شوند.

حق با على و على با حق آميخته است و ابداً از هم جدا نمى شوند

2) ـ (عَنْ اَبى ثابِت مَوْلى أَبِى ذَرٍّ، قالَ: دَخَلْتُ عَلى أُمّ سَلَمَةَ فَرَأَيْتُها تَبْكى وَ تَذْكُرُ عَلِيَاً وَ قالَتْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللّهـ صلى الله عليه وآله وسلم ـيَقُولُ: عَلِىٌّ مَعَ الحَقِّ وَ الحَقُّ مَعَ عَلِىٍّ، وَ لَنْ يَفْتَرِقا حَتَّى يَرِدا عَلَىَّ الْحَوْضِ يَوْمَ الْقِيامَةِ)(13)

ابو ثابت غلام ابوذر(رحمه الله) گفت: بر امّ سلمه وارد شدم و او را گريان ديدم در حالى كه اميرالمؤمنين علىـ عليه السلام ـ را ياد مى كرد و مى گفت: از رسول اكرمـ صلى الله عليه وآله وسلم ـشنيدم مى فرمود: على با حق است و حقّ با علىـ عليه السلام ـ است و هرگز از يكديگر جدا نمى شوند، تا در روز قيامت در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.

پيامبر شهر علم و على باب آن

3) ـ (عَن اِبْنِ عَبَّاس، قالَ، قالَ رَسُولُ اللّهـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ اَنَا مَدينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلىٌّ بابُها، فَمَنْ اَرادَ الْعِلْمَ فَلْيَأْتِ بابَ الْمَدينَةِ)(14)

ابن عباس مى گويد: پيامبر اكرمـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ فرمود: منم شهر علم و على درِ آن شهر، پس هر كس علم مى خواهد از درِ شهرِ (علم) وارد شود.

دوستان علىـ عليه السلام ـ مؤمن و دشمنان او منافق هستند

4) ـ (عَنْ زَر بْنِ جَيْش، قالَ سَمِعْتُ عَلِياً يَقُولُ: وَ الَّذى فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَىء النَّسَمَةَ، اِنَّهُ لَعَهِدَ النَّبِىُّ اِلىَّ اَنْ لا يُحِبُّكَ اِلاّ مُؤمِنُ وَ لا يُبْغِضُكَ اِلاّ مُنافِقٌ)(15)

زرّ بن جيش گفت از علىـ عليه السلام ـ شنيدم كه مى فرمود: قسم به خدايى كه دانه را بشكافت و مخلوقات را به وجود آورد پيمانى است كه پيغمبر اكرمـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ با من كرده است كه: (اى على) تنها شخص مؤمن دوستدار تو است و كسى با تو دشمنى نمى كند مگر شخص منافق.

علىـ عليه السلام ـ و شيعيان او رستگارند

5) ـ (عَن علىـ عليه السلام ـ قالَ، قالَ رَسُولُ اللّهِـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ يا عَلِىُّ اِذا كانَ يَوْمُ الْقِيامَةِ يَخْرُجُ قَوْمٌ مِنْ قُبُورِهِمْ، لِباسُهُمُ النُّورُ عَلى نَجائِبَ مِنْ نُور، أزِمَّتُها يَواقِيتُ حُمْر، تَزُفُّهُم الْمَلائِكَةُ اِلى الَْمحشَرِ، فَقالَ عَلِىٌّ: تَبارَكَ اللّهُ ما أَكْرَمَ قَوْماً عَلَى اللّهِ. قَالَ رَسُولُ اللّهِـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ: يا عَلِىُّ هُمْ اَهْلُ وِلايَتِكَ وَ شيعَتُكَ وَ مُحِبُّوكَ، يُحِبّونَكَ بِحُبّى، وَ يُحِبُّونى بِحُبِّ اللّهِ، هُمُ الْفائِزُونَ يَوْمَ الْقِيامَةِ)(16)

از اميرالمؤمنين علىـ عليه السلام ـ روايت شده كه فرمود، پيامبر اكرمـ صلى الله عليه وآله وسلم ـفرمودند:

يا على روز قيامت گروهى از قبرهاى خود بيرون مى شوند كه لباسشان نور است و بر ناقه هايى از نور سوار مى باشند كه لجامهاى آن ناقه ها از ياقوت سرخ است و فرشتگان، آنان را به سوى محشر حركت مى دهند، پس علىـ عليه السلام ـ گفت: تبارك اللّه، اين قوم چقدر در پيشگاه خداوند گرامى هستند! رسول خداـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ فرمود: يا علىـ عليه السلام ـ آنان شيعيان و دوستداران تو مى باشند، كه تو را به دوستى من دوست دارند و مرا به دوستى خداوند دوست مى دارند، آنان در روز قيامت كامياب و رستگارند.

پيامبرـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ و علىـ عليه السلام ـ حجت خداوند بر بندگانش

6) ـ (عَنْ أَنَس، قالَ، قالَ النَّبِىُّـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ أَنَا وَ علىٌّ حُجَّةُ اللّهِ عَلى عِبادِهِ)(17)

انس گويد رسول اكرمـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ فرمود: من و على حجّت خداوند بر بندگانش هستيم.

هر كس بر علىـ عليه السلام ـ آزار رساند پيامبرـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ را آزرده است

7) ـ (عَنْ عَمْرِو بْنِ شاس اَنَّهُ سَمعَ النِّبِىَّـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ يَقُولُ: مَنْ اَذى عَلِيّاً فَقَدْ اَذانى)(18)

از عمرو ابن شاس روايت است كه از پيامبر اكرمـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ شنيد كه مى فرمود: هر كس على را بيازارد در حقيقت مرا آزرده است.

دوست داشتن علىـ عليه السلام ـ (در انديشه و عمل) سبب بخشش گناهان

8) ـ (عَنْ اِبْنِ عَبّاس قالَ، قالَ رَسُولُ اللّهِـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ: حُبُّ عَلِىّ اَبى طالِب يَأْكُلُ السَّيِّئاتِ كَما تَأْكُلُ النّارُ الْحَطَب)(19)

ابن عباس گفت كه پيامبر اكرمـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ فرمود: دوست داشتن على بن ابى طالب، سيّئات و گناهان را مى خورد (و نابود مى كند) همان گونه كه آتش هيزم را مى خورد (و از بين مى برد).

اطاعت از علىـ عليه السلام ـ اطاعت از پيامبر است

9) ـ (عن ابى ذر (رضى اللّه عنه) قال قال: رَسولُ اللّهِـ صلى الله عليه وآله وسلم ـمَنْ اَطَاعَنى فَقَدْ اَطاعَ اللّه و من عصانى فَقَدْ عَصىَ اللّهَ وَ مَنْ اَطاعَ عَليّاً فَقَدْ اَطاعَنى وَ مَنْ عَصى عَلِياً فَقَدْ عَصَانى)(20)

ابوذر مى گويد: پيامبر اكرمـ صلى الله عليه وآله وسلم ـفرمود: هر كس از من اطاعت كند از خدا اطاعت كرده است و هر كس از من دورى كند از خدا دورى كرده است و هر كس از على اطاعت كند، از من اطاعت كرده است و هر كس از على اطاعت نكند، از من اطاعت نكرده است.

علىـ عليه السلام ـ رهبر تمام مؤمنين است

10) ـ (عن عمرو بن ميمون عن ابن عباس انّ رسول اللّهـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ قال لِعَلىٍّـ عليه السلام ـ : «اَنْتَ وَلِىُّ  

كُلِّ مُؤْمِن بَعْدى»)(21)

عمرو بن ميمون از ابن عباس نقل مى كند كه رسول خداـ صلى الله عليه وآله وسلم ـبه علىـ عليه السلام ـ فرمود: يا على تو بعد از من ولى و رهبر تمام مؤمنين هستى».  

علىـ عليه السلام ـ آقاى دو جهان است و دوستى او دوستى خدا است

11) ـ (عن ابن عباس أنّ رسول اللّهـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ نَظَرَ اِلَى عَلىٍّ فَقَالَ: «اَنْتَ سيّدٌ فِى الدُّنيا وَ الْاَخِرَة، مَنْ أَحَبَّكَ فَقَدْ احَبّنى و حَبيبُكَ حَبيبَ اللّهِ، وَ مَنْ أبْغَضَكَ فَقَدْ أبْغضنى و بَغيضُكَ بَغيضُ اللّه، وَ وَيلٌ لِمَنْ أبغضك من بعدى)(22)

ابن عباس مى گويد: رسول خداـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ به علىـ عليه السلام ـ نگاه كرد و فرمود: (يا) على تو آقاى دنيا و آخرت هستى، هر كس تو را دوست دارد به حق مرا دوست داشته است. دوستى تو دوستى خداست، و هر كس تو را دشمن بدارد با من دشمنى كرده است، دشمنى با تو دشمنى با خداست. واى بر كسانى كه بعد از من تو را دشمن بدارند.

اين ها نمونه هايى از روايات وارده در منابع اهل سنت، درباره فضائل اميرمؤمنان حضرت علىـ عليه السلام ـ است.

منابع :

-1 خطيب بغدادى در ترجمه اسماعيل بن محمد بن عبدالرحمن در شماره 3275 از تاريخ بغداد، ج 6، ص 221.

ـ شيخ سليمان قندوزى حنفى، ينابيع الموده، باب 42، ص 148 (...اكثر من ثلاث مائة آيه.

ـ حافظ بن عساكر در حديث 941 از ترجمه اميرالمؤمنين از تاريخ دمشق، ج 2، ص 431، ط 2.

ـ گنجى شافعى در باب 62 از كتاب كفاية الطالب، ص 231.

ـ سيوطى، تاريخ الخلفاء، ص 172.

ـ ابن حجر صواعق المحرقه، ص 76.

2- ابن عساكر در حديث 940 از ترجمه اميرالمؤمنينـ عليه السلام ـ از تاريخ دمشق، ج 2، ص 430، ط 2.

ـ ابن حجر در كتاب صواعق، ص 76.

ـ سيوطى در تاريخ الخلفاء، ص 171 (عن ابن عباس)

ـ حافظ الحسكانى در حديث 50 در اول فصل 5 از مقدمه كتاب شواهد التنزيل، ج 1، ص 39، ط 1. و در حديث 55، ص 41 از همين كتاب.

ـ گنجى شافعى، در باب 62 از كفاية الطالب، ص 253. .

3-الف) أسد الغابة فى معرفة الصحابة، لابن الأثير (بيروت، دار احياء التراث العربى، باب العين) المجلد الرابع، ص 25.

ب) ترجمة الامام على بن أبى طالبـ عليه السلام ـ من تاريخ مدينة دمشق، لابى القاسم على بن الحسين بن هبة الله الشافعى المعروف بابن عساكر بتحقيق الشيخ محمد باقر المحمودى (بيروت، مؤسسة المحمودى، للطباعة و النشر، الطبعة الثانية، 1399 هـ 1978) ج 1، ح 187ـ190

ج) مستدرك على الصحيحين، ابى عبدالله الحاكم النيابورى. و بذيله حافظ الذهبى، (بيروت، دار المعرفه) ج 3.

د) التفسير الكبير، ج 5 ص 204. ج 3، ص 132.

4-تفسير ثعلبى. ـ شيخ سليمان قندوزى حنفى، ينابيع المودة، باب مناقب السبعون، ص 284، حديث 60. ـ سيوطى الاتقان، ج 1، ص 13 و تفسير درّ المنثور در ذيل آيه شريفه. 

5- التفسير الكبير، ج 7، ص 89. در ذيل آيه شريفه. ـ اسد الغابة فى معرفة الصحابة (با مشخصات سابق) ج 4، ص 25. ـ ابراهيم بن محمد الجوينى الخراسانى، فرائد السمطين، حققه و علّقه الشيخ محمد باقر المحمودى (مؤسسة المحمودى، الطباعة بيروت، الطبعة الاولى، 1398 هـ ق) ج 1، ص 356، ح 282. 

6-- ابوالفداء الحافظ ابن كثير الدمشقى، البداية و النهاية (مكتبة المعارف ـ بيروت) الجزء السابع، ص 358. ـ فرائد السمطين، (با مشخصات سابق) ج 1، ص 195، ح 153. ـ فخر الدين راضى، تفسير الكبير (دار الكتب العلميه، طهران ـ ايران) ج 12، ص 26 ذيل آيه شريفه، عبارتى با مختصر تفاوت. ـ شيخ سليمان قندوزى، ينابيع المودة، ص 251.

7-- تفسير ثعلبى، ج 2، ص 239 ذيل آيه شريفه. حافظ بن عساكر، ترجمة الامام على بن ابى طالبـ عليه السلام ـ ، ج 2، ص 420، ح 928. گنجى شافعى، كفاية الطالب، ص 235، باب 62. شيخ سليمان قندوزى حنفى، ينابيع المودة، ص 115، باب 26. ابن مغازلى شافعى، مناقب، ص 270، ح 318.

8-1- منابع هر سه حديث فوق به عبارت ذيل است: ـ محمد الجوينى الخراسانى، فرائد المسطين، مع تعليق الشيخ محمد باقر المحمودى (بيروت مؤسسة المحمودى، الطبعة الاولى، 1398 هـ ق) ج 1، ص 78، ح 46ـ47. ـ ذهبى، ميزان الاعتدال، ج 3، ص 118، شماره 5802. ـ گنجى شافعى، كفاية الطالب، ص 247، باب 62. ـ شيخ سليمان قندوزى حنفى، ينابيع المودة، ص 133، باب 37. ـ هيثمى، صواعق المحرقه، ص 89.

9-حافظ ابى نعيم اصبهانى، ما نزل من القرآن فى علىـ عليه السلام ـ ، ذيل آيه شريفه. ـ حافظ الحسكانى، شواهد التنزيل، ج 2، ص 368.

10-سيوطى، تفسير الدرالمنثور، ج 2، ص 327، ذيل آيه شريفه.    ـ فخر رازى، تفسيرالكبير، ج 3، ص 636، ذيل آيه شريفه.    ـ ترجمة الامام على ابن ابيطالبـ عليه السلام ـ ، (با مشخصات سابق)، ج 2، ص 86، حديث 589.    ـ شيخ سليمان قندوزى حنفى، ينابيع الموده، ص 140، باب 39.    ـ شهاب الدين آلوسى شافعى، روح المعانى، ج 6، ص 172، ذيل آيه شريفه.    ـ قاضى شوكانى، فتح القدير، ج 3، ص 57.    ـ و دهها كتاب ديگر كه نقل آنها از حوصله اين مختصر خارج است.

11-فرائد السمطين، (با مشخصات سابق)، ج 1، ص 74.    ـ ابن كثير در تفسير خود، ج 2، ص 491، ذيل آيه شريفه.    ـ البدايه و النهايه، (با مشخصات سابق)، جلد 7، ص 347.    ـ گنجى شافعى، كفاية الطالب، ص 60، باب 62.    ـ سيوطى، تفسير الدرالمنثور، ج 2، ص 284، ذيل آيه شريفه.    ـ ابن مغازلى شافعى، المناقب، ص 19، حديث 24.    ـ و دهها كتاب ديگر كه نقل آنها از حوصله اين مختصر خارج است.

12- أبى عبداللّه الحاكم النيسابورى، المستدرك على الصحيحين. بذيله التلخيص للحافظ الذّهبى (دار المعرفة، بيروت ـ لبنان) ج 3، ص 124. حاكم بعد از نقل اين حديث مى گويد: هذا حديث صحيح الاسناد و در ذيل مستدرك حافظ ذهبى نيز بعد از نقل حديث فوق مى گويد: اين حديث صحيحى است. ـ شيخ سليمان قندوزى حنفى، ينابيع المودة، باب 20، ص 103. ـ سيوطى، تاريخ الخلفاء، ص 173 (باب فضائل علىـ عليه السلام ـ ). ـ متقى هندى، كنزالعمال، ج 11، ص 603 (مؤسسة الرساله بيروت، چاپ پنجم).

13- ترجمه الامام على بن ابيطالبـ عليه السلام ـ (با مشخصات سابق) ج 3، ص 119، ح 1162. ـ حاكم، المستدرك، (با مشخصات سابق) ج 3، ص 124، ح 61، فرائد المسطين، (با مشخصات سابق) ج 1، ص 439. ـ شيخ سليمان قندوزى حنفى، ينابيع المودة، باب 20، ص 104. ـ هيثمى، مجمع الزوائد، ج 9، ص 135.

14- اسد الغابة فى معرفة الصحابه (با مشخصات سابق) ج 4، ص 22. ـ فرائد المسطين، (با مشخصات سابق) ج 1، ص 98، ح 67. ـ البداية و النهاية (با مشخصات سابق) ج 7، ص 359. ـ المستدرك على الصحيحين (با مشخصات سابق) ج 3، ص 126. ـ ترجمة الامام على بن ابى طالب (با مشخصات سابق) ج 2، ص 464، ح 984.

15- الحافظ أبى عبدالله محمد بن يزيد القزوينى ابن ماجه، سنن، تحقيق: محمد فؤاد عبدالباقى (بيروت، دار احياء التراث، 1395 هـ ق 1975 م. فرائد السمطين (با مشخصات سابق) ج 1، ص 130، ح 93ـ95. ـ البداية و النهاية (با مشخصات سابق) ج 7، ص 355. ـ ترجمه الامام على بن ابى طالبـ عليه السلام ـ (با مشخصات سابق) ج 2، ص 190، ح 6740.

16- ترجمة الامام على بن ابى طالب (با مشخصات سابق) ج 2، ص 346 و 846. ـ گنجى شافعى، كفاية الطالب، باب 86، ص 313. ـ هيثمى، مجمع الزوائد، ج 10، ص 21 و ج 9، ص 173. ـ بلاذرى، حديث 215، شرح حال اميرالمؤمنين از انساب الأشراف، ج 2، ص 182، ط 1.

17ترجمة الامام على بن ابى طالبـ عليه السلام ـ (با مشخصات سابق) ج 2، ص 272، ح 793 تا 796. ـ خطيب، شرح حال محمد بن اشعث، تاريخ بغداد، ج 2، ص 88. ـ ابن مغازلى، مناقب، حديث 67 و 234، ص 45 و 197، ط 1. ـ ذهبى، ميزان الاعتدال، ج، ص 128، شماره 8590. ـ شيخ سليمان قندوزى حنفى، ينابيع المودة، باب مناقب السبعون، ص 284، حديث 57.

18- ترجمه الامام على بن ابى طالبـ عليه السلام ـ من تاريخ مدينة دمشق (با مشخصات سابق) ج 1، ص 388، ح 459. ـ المستدرك الصحيحين (با مشخصات سابق) ج 3، ص 122. حاكم بعد از نقل اين حديث مى گويد: هذا حديث صحيح الاسناد. ـ شيخ سليمان قندوزى حنفى، ينابيع المودة، باب مناقب السبعون، ص 275، حديث 9. ـ احمد بن حنبل در عنوان «حديث عمرو بن شاس الاسلمى» از المسند، ج 3، ص 483، ط 1.

19- ابن عساكر، شرح حال امام علىـ عليه السلام ـ ، تاريخ دمشق، ج 2، ص 103، حديث 607 (شرح محمودى). ـ خطيب، شرح حال احمد بن شبوية بن معين موصلى، تاريخ بغداد، ج 4، ص 194، شماره 1885. ـ متقى هندى، كنزالعمان، ج 15، ص 218، شماره 1261. ـ شيخ سليمان قندوزى حنفى، ينابيع المودة، باب مناقب السبعون، ص 279، حديث 33. در باب 56، ص 211 و نيز در ص 252.

20- المستدرك الصحيحين (با مشخصات سابق) ج 3، ص 121. حاكم بعد از نقل حديث فوق مى گويد: هذا حديث صحيح الاسناد.

21-- ابوالفراء الحافظ ابن كثير الدَّمشقى، البداية و النهاية (بيروت ـ لبنان، مكتبة المعارف) ج 7، ص 346.

22- البداية و النهاية (با مشخصات سابق) ج 7، ص 356.

 

چه چیز برای من در نظر گرفته ای؟

 

به خدا گفتم : «چه چیز برای من در نظر گرفته ای؟»
خدا گفت: «آنچه تو بخواهی»
گفتم: « مثلا من تمام دنیا را می خواهم، می شود؟»
خدا خندید و گفت:« همه ی دنیا را برای تو خلق کرده ام»
گفتم : «خودت را..»
گفت: « تصاحب من کار سختی ست »
گفتم: « چرا؟ »
فرمود: « من از آنِ آن بنده ای هستم که در دنیا چیزی جز من ندارد»

بندگی

 

به خدا گفتم : «چقدر بخشنده ای؟»

خدا گفت: «بسبار ...»

گفتم : «پس آن آتش جهنم تو از چیست؟»

خدا گفت : «سعی کن با خودت هیزمی نیاوری»

گفتم : «چگونه ؟»

فرمود : «بندگی کن»

یادی از مرگ...

 

 
 

امروز کمی سکوت کنیم و فکر کنیم...

 

تا کی به هم تیکه و طعنه بزنیم؟

 

تا کی دل بشکنیم؟

 

تا کی حرام بخوریم؟

 

تا کی بدویم برای این دنیا؟

 

تا کی ظلم؟

 

تا کی بدی؟

 

تا کی افکار بد راجع به دیگران؟

 

تا کی حق گردنمون باشه؟

 

تا کی حسادت؟

 

تا کی قضاوت؟

 

تا کی قساوت؟

 

تا کی بد رفتاری؟

 

تا کی حلالیت نخواستن؟

 

تا کی برتری جویی؟

 

زمانش نرسیده بر گردیم؟

 

هنوز سیاهی

 

بدی

 

و...

 

بسه بسه

 

به خدا ما هم میمیریم...

 

 

رنج

 

""رنج بخشی از زندگی است و آموزنده است...

 

 اگر رنج نصیبمان نشود :

 

بهترین درسهای زندگی را نمی آموزیم.""

 

قدر بودن ها

 

 

كاش بودنها را قدر بدانیم

به خـــــدا قسم

نبودنها

همین نزدیكیهاست . . . !

 

 

 

چه کسی میگوید که گرانی شده است ؟؟؟

 

چه کسی میگوید که گرانی شده است ؟؟؟

دوره ی ارزانیست...!

دل ربودن ارزان...!

دل شکستن ارزان...!

دشمنی ها ارزان...!

چه شرافت ارزان...!

تن عریان ارزان...!

آبرو قیمت یک تکه نان...!

و دروغ از همه چیز ارزان تر...!

قیمت عشق چقدر کم شده است...!

کمتر از اب روان!

و چه تخفیف بزرگی خورده ست قیمت هر انسان...!!!

وادی عشق

 

شهرنشینان هفت شهر عشق در قهقهه مستانه شان آموختند: 

وادی عشق، بسی دور و دراز است ولی طی شود جاده صد ساله به آهی، گاهی

 

آخرین مد لباس برای آنانی که دنبال مد هستند

 

 

 

 

 

به راه بياييم تا ...

  از راه بيايد‏


اللهم عجل لوليک الفرج‏

هر کس به سوی قبله‌ی خود رو به نماز است

 


 

هر کس به تمنای کسی غرق نياز است

هر کس به سوی قبله‌ی خود رو به نماز است

هر کس به ...زبان دل خود زمزمه ساز است
با عشق درآميخته، در راز و نياز است

به سمت او "قدمي بردار" ،

 

آتشي نمى سوزاند "ابراهيم" را ،

و دريايى غرق نمي کند "موسى" را ؛

کودکي، مادرش او را به دست موجهاى "نيل" مي سپارد ،

تا برسد به خانه ي فرعونِ تشنه به خونَش ؛

ديگري را برادرانش به چاه مى اندازند ،

سر از خانه ي عزيز مصر درمي آورد !

مکر زليخا زندانيش مي کند ،

اما عاقبت بر تخت ملک مي نشيند...

از اين "قِصَص" قرآنى هنوز هم نياموختي؟!

که اگر همه ي عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند ،

و خدا نخواهد ؛

نمي توانند ...

او که يگانه تکيه گاه من و توست !

پس ؛

به "تدبيرش" اعتماد کن ،


به "حکمتش" دل بسپار ،

به او "توکل" کن ؛

و به سمت او "قدمي بردار" ،

سرمایه خنده ما ، گریه دیگران نباشد

 

یادمان باشد

 

که بخندیم همچنانکه نفس میکشیم ،

امّا ....

سرمایه خنده ما ، گریه دیگران نباشد


 

هفت سین شهدا


 

سربندهایمان را می بندیم

از سیم خاردار نفس،با سلاح ایمان گذر می کنیم

با استشمام از عطر سبزه های روینده در کنار سنگرها خاکیمان

بر روی سجاده ی عشق،به قامت بی سر شهیدان اقتدا می کنیم

این است هفت سین عاشقان شهادت...



 

       Click here to enlarge

یاد شهدا به خیر! یاد خاکریز و سنگرای شهدا به خیر! یاد سفره

هفت سین شهدا به خیر..!

       
Click here to enlarge




 

Click here to enlarge

فرصتی دوباره برای ادم شدن و تزکیه نفس

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 الحمد والثناء لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین (ع)

سال جدید دارد آغاز میشود که انشاءالله امیدوارم سالی پر از خیر و برکت برای شما بوده و امیدوارم در این سال معرفت الهی و عشق به خداوند متعال در درون شما بیشترو بیشتر شود .

وقتی  سال جدید آغاز می شود ، یک احساس خاصی که در درون انسان ایجاد می شود احساس بودن و جدید شدن است. در طبیعت هم این نو شدن و نو بودن و جدید بودن وجود دارد ،  و در انسان ها هم دیده می شود که معمولا از خانه تکانی آغاز شده و به لباس نو در سال جدید میرسد و بعضا به اخلاق و رفتار هم می کشد.

 رازی در عید هست و اون عبارت از  بازگشت است ، اسمش را عید گذاشته اند و یک بازگشتی به نو شدن .

 و این نو شدن ظاهر امر است ،  درس های زیادی می شود از عید گرفت . مثلا این که در عید انگار خداوند متعال فرصتی دوباره به ما بخشیده و تجدید فرصت برای ما شده است ؛ ما در یک دوره ی زمانی هر کاری خواستیم  کردیم ، و هر چه خواستیم گفتیم ، و هر آنچه خواستیم شدیم ، و خداوند متعال فرصتی دوباره به ما عنایت کرد که مراتب بالاتری را طی کنیم ؛ لذا باید شاکر خداوند رئوف باشیم که سالی جدید را به عمر ما اضافه کرد و اجازه ی حیات مجدد را به ما داد و فرصت داد تا نفس بکشیم و گذشته ها را جبران کنیم و خود را رشد داده و به مراحل بالاتری برسیم.

 انسان تا وقتی که در این دنیا هست در یک نگاه کلی دو وظیفه دارد : وظیفه ای نسبت خدا و وظیفه ای نسبت به خودش .

وظیفه ای که نسبت به خدای خودش دارد شناخت بیشتر خداوند است. وظیفه ای که نسبت به خودش دارد خدایی کردن خودش است یعنی آن خدایی را که شناخته است ، خودش را به او شبیه  و شبیه تر کند.  لذا اگر خدا فرصتی دوباره در قالب سال جدید به ما میدهد از خدا بخواهیم که هم معرفت  ما را نسبت به خودش بالا ببرد و حالا که فرصت را دادی توفیق ما را زیاد کن تا بتوانیم خود را شبیه به تو کنیم و مثل تو شویم .

آن قسمتی را که وظیفه ما نسبت به خدای ماست را به آن عرفان می گویند. و آن قسمتی را که قرار است ما خود را متصف به اخلاق الله کرده و متخلق به صفات خدایی کنیم به آن اخلاق می گویند. و هر دو لازم و ملزوم یکد یگر و کامل کننده هم هستند ؛ ولی به قطع و یقین می توان گفت کسی که خودش را به اخلاق الله متخلق کند خداوند متعال توفیق شناخت خودش را به او خواهد داد،  ولی برعکس اگر باشد احتمالش کمتر است. البته نمی گویم امکان ندارد ولی کمتر است. شاید کسی باشد که دکترای عرفان هم داشته باشد و زحمات زیادی برای شناخت خدا کشیده باشد ولی معلوم نیست که بتواند خودش راشبیه به خدا کند. ولی کسی که خودش را به اخلاق الله شبیه کند  از لحاظ درونی حالتی در او ایجاد می شود و زمینه ی شناخت خدا هم ایجاد می شود. لذا هیچ چیزی به اندازه اخلاق برای انسان راه گشا نیست و عاقبت بخیری نمی آوورد البته در این جا منظورم از علم اخلاق معادل تزکیه نفس و پیرایش و آرایش است .

 در سیر و سلوک مثلا می گوئیم عوالم وجودی چهار تا هست که عبارت است از ناسوت ، ملکوت ، جبروت ، لاهوت  و در مورد آنها صحبت می شود ؛ این خیلی خوب است ولی این برای انسان نهایتا راه گشا نیست آن چه که راه گشا هست متصف شدن به اخلاق الله  است  . مثلا اگر شما بتوانید سخاوت داشته باشید انفاق کنید این برایتان راه گشا هست .

 روح ما در این دنیا یک حاملی داردو آن جسم  و بدن ماست این جسم و بدن ما بعد از مرگ در همین دنیا باقی می ماند ولی همین که پا به عالم برزخ می گذاریم روح ما به یک جسم مثالی تعلق خاطر پیدا می کند که همان جسم برزخی ما می باشد ما در این 60 یا 70 سال زندگی خود در این دنیا دائما در حال ایجاد و ساختن جسم برزخی خود هستیم این روز ها و ایام و عمر ها که می گذرد باید دقت کنیم و ببینیم که  این  اخلاق و خُلقیات ما آیا تبدیل به مقام می شود؟ یا نه ؟

 مثلا می گوئیم آدم باید صبور باشد و عصبانی نشود در سال 91 فرضا من دو ماه ادم صبوری بودم و 10 ماه صبور نبودم و این یعنی من در کل آدم صبوری نبودم این برای خُلقیات من ، جسم برزخی و مثالی ایجاد می کند  در آن دنیا جسم مثالی ما از شکل وحوش تبدیل به آدم می شود و عالم برزخ که تمام می شود و قیامت می شود ، و اذا الوحوش حشرت می شود و منظور، انسان هایی هستند که اخلاق وحوش را دارند .

 تعصب ، مسخره کردن ، خشونت ، زخم زبان ، افراط و تفریط  در مسائل جنسی ، بی بند و باری و ... از مصادیق اخلاق وحوش است لذا کسی موفق است که بتواند از شکل وحوش به آدم  نزدیک شود . ای کاش چند ساعت قبل از تحویل سال یک کتاب اخلاقی را مطالعه  می کردیم و تصمیم می گرفتیم که اخلاقیات را شناسایی کنیم و در طول سال 92 به آن بپردازیم .

 وظیفه ای که ما برای خود داریم شامل اطرافیان ما هم می شود  ؛ مثلا آنهایی که فرزند دارند وظیفه دارند فرزند خود را هم خوب تربیت کنند آنهای که زن دارند با همسرشان خوب رفتار کنند و مهربان باشند .

 در سال 92 خدا  فرصتی جدید به ما داده که بتوانیم جبران کنیم . روح ما نو شده است آیا تصمیم جدید تر و قوی تری هم گرفته ایم که بسوی خدا بازگشت کنیم؟ عید  از عود می آید و عود هم به معنای بازگشت هست .  بازگشت به دامان خدا  . آیا ایمان ما به خدا هم نو شده؟ قوی تر شده؟ کسی که  این تصمیم نو شدن را نمی گیرد و از این فرصت ها استفاده نمی کند در حقیقت دارد خودش را به هلاکت  میاندازد .  خداوند متعال در آیه 195 سوره بقره می فرماید : انفاق کنید در راه خدا و با دستان خود ، خودتان را به هلاکت نیندازید ، احسان کنید که خدا محسنین را دوست دارد .

یعنی اگر انفاق نکنی داری خودت را به هلاکت می اندازی .

یکی از واضحات دین اسلام و قرآن و احادیث است که ما خودمان را به دست خود به هلاکت می اندازیم ، به این شکل که وظیفه ی را نسبت به خودمان که اخلاقیات است را انجام نمی دهیم .

اکثر انسان ها واقعا همین طور هستند ، اکثر انسان ها بالاترین غفلتی را که دارند نسبت به خودسازی خودشان است ؛ غفلت از این که باید چکار کنند ؟ سر در گریبان خود فرو نمی برند که فکر کنند باید چکار کنند و اخلاقیات خود را ملکه نمی کنند ؛ در حالی که اخلاقیات را باید ملکه و تثبیت کنند . اگر ملکه نباشد بعد از مدتی آن خُلق و خوی مثبت پاک می شود و آن تاثیر روحی مناسب را ندارد .

خیلی از انسان ها نماز خوانده و روزه می گیرند ولی در مسیر خود سازی قرار ندارند . مسیر خودسازی را، هم انسان خودش باید تلاش کند و هم از خدا بخواهد که کمکش کند که خدا این فرصت خودسازی را در اختیار او  قرار دهد . همین الان از خدا بخواهید که :

 خدایا ! این فرصت را به من بده که خودم را بسازم ، از کسانی که از تو غافل هستند رهایی پیدا کنم و بروم به طرف کسانی که به تو گرایش دارند.

در سوره فرقان است که : انسان دست به پای خود می زند و می گوید ای کاش فلانی را به عنوان دوست و رفیق خود انتخاب نمی کردم . پس دقت کنیم و از همین الان شروع کنیم .

فرصت های قبلی همه از دست رفته است ، دیروز گذشت ، دقایق قبلی همه گذشت ، روزهایی که از دست ما رفت را می توانستیم به ماحل جلوتری از تقوا برویم ؛ لذا باید روی ورودی های خودمان ( ذهن ، گوش ، چشم ، و ... ) دقت داشته باشیم و آنها را از خاطرات نفسانی و شیطانی و حرام باز داریمو دقت داشته باشیم که هر چیزی را به درون وجود خودمان راه ندهیم .

وقت و عمر خیلی ارزش دارد ، اگر دوستی شما را به یاد خدا نمی اندازد او را کات کنید و از او ببُرید و بروید سراغ کسی که شما را به یاد خدا می اندازد. باورمان بشود که سال 91 به این سرعت گذشت . ما خیلی جای کار و سازندگی داریم که باید فرصت ها را غنیمت بشماریم و از فرصت ها استفاده کنیم .

در این مسیر اولین حسی که باید به شما دست بدهد این است که باید نگران خودت باشی . منظور اضطراب نیست ؛ بلکه باید دغدغه داشته باشی که خودت را بسازی و خدا هم ببیند که شما دوست داری خودت را بسازی و رشد کنی.

خداوند  در سوره ی بقره می فرماید : و اذا سئلک عبادی فانی قریب اجیب الدعوۀ الداع اذا دعان .

ما همه سر در گم هستیم و دور خودمان می چرخیم که خدایا تو کجایی ؟ ما می خواهیم رشد کنیم ،آیا تو پشت و پناه ما هستی ؟ آیا کمکمان می کنی ؟ خداوند متعال یک رسولی را برای ما فرستاده پیامبرش می فرماید ، اگر بندگان من نزد تو آمدند و از تو سوال کردند که من ( خدا ) هستم ؟ و دنبال من می گشتند ؛ به آنها بگو ، احساس غربت و دوری نکنید ، من خیلی به شما نزدیکم. و در جای دیگر می فرماید من از رگ گردن به شما نزدیک ترم ؛ من در قلب شما هستم ؛ به هر سمت و طرف که نگاه کنید من هستم و هر جا که بروید با شما هستم ، پس اصلا احساس غربت نکنید.

عبادی را که می گوید ، خیلی به انسان احساس عاشقانه ای دست می دهد؛ چون بنده را منتسب به خودش می کند ؛ و حالت محبت آمیزی دارد . می گوید من نزدیکم و دعای اجابت کننده را اجابت می کنم ، هیچ شرط و شروطی هم نمی گذارد و می فرماید اگر تو مرا بخوانی تو را اجابت می کنم . حالا اجابت کردن فرق داشته و مراتبی دارد ؛ مثلا فرزند کوچک شما می گوید یک ماشین برایم بخر ، و تو می بینی که او بچه است و رانندگی بلد نیست ، برای او ماشین نمی خری ولی یک چیزی می خری که خوشحال شود، مثلا یم دوچرخه می خری .

خدا هم نگاه می کند که چه می خواهی و با توجه به وسعت تو به تو می دهد ، لذا باید خواند و دعا کرد.

و اگر خدا انسان را بخواند ( مثل خوانده خدا در اذان که می فرماید : حی علی الصلاۀ ) ، تو هم باید خدا را اجابت کنی و تنبلی نکنی ، یا دستور به نماز شب می دهد باید اجابت کنی . اجابت یک اجابتی دو طرفه است ، هر چند که وقتی خدا ما را  می خواند برای رفع نیازش ما را نمی خواند و برای رشد دادن ما را می خواند .

ما حصل کلام این که ، وظیفه ی ما نسبت به خود و نسبت به خدا را فراموش نکنیم . شناخت خدا ، وظیفه ی ما نسبت به خداست و وظیفه ی ما نسبت به خودمان این است که خُلقیات خوب در ما ملکه شود و خُلقیات بد از وجود ما رخت بر بندد.

نماز خواندن ، قرآن خواندن ، و ... تا زمانی که اخلاقیات در ما ایجاد نشود صورت برزخی ما را به شکل انسان درنمی آورد، حضرت رسول اکرم – صلی الله علیه و آله و سلم – مکاشفه کرده بودند و دیده بودند که نماز خوانی مثل یک کلاغی بود که دارد به زمین نوک می زند .

همه ی ما باید به سمتی حرکت کنیم که آدم شویم و آدمیت را در خود ایجاد کنیم . خداوند متعال در قران می فرماید : لیس الانسان الا ما سعی . برای انسان نیست جز آنچه را که سعی کند . ما چه سعی و تلاشی برای به مقام رساندن ( و نه حال )  خُلقیات در وجود خودمان داریم ؟ چقدر رسیدگی به یک یتیم در وجود ما جلوه کرده؟ چقدر احسان در ما جلوه گری داشته ؟ هر چقدر این جلوه گری ها در وجود ما قوی تر باشد صورت ملکوتی ما بیشتر شبیه آدم می شود ، و نور دارد .

بخاطر همین خداوند متعال در سوره شمس 11 مرتبه قسم می خورد و سپس می فرماید : قد افلح من زکیها . هر کسی که نفس خود را تزکیه کند به فلاح و رستگاری می رسد . فلاح و رستگاری که انسان به آن میرسد لقاءالله است ، برای رسیدن به رستگاری که همان لقاءالله باشد باید تزکیه نفس کرد و بالاترین ابزار تزکیه نفس نیز ذکر است .

ذکر یاد آوری خُلقیات خداوند به شما است که شما باید شبیه آن خُلقیات شوید . مثلا می گوئیم یا تواب ، یا رزاق ، و دوست داری که رزق و روزی تو بسط پیدا کند و یا رزاق را صدا میزنی . وقتی یا رزاق را صدا می زنی اولین چیزی که در ذهن تو تداعی می شود این است که رابطه من با زیر مجموعه خودم آیا یک رابطه رزق دهند گی ( هم مادی و هم وعنوی ) است ؟ تواب را که صدا میزنی ، آیا رابطه من با دیگران  یک رابطه بخشندگی گناهان و اشتباهات دیگران هست؟

با تکرار این این ذکر در حقیقت می خواهی این صفت خدا را در درون خودت ملکه کنی . یا وقتی که می گویی یا باسط الیدین بالعطیه ، آیا دست خودت گشوده به عطایا هست؟ وقتی می گویی یا صادق ، آیا خودت صادق هستی ؟ یا سمیع ، یا کلیم ، یا حکیم ، یا فتاح ، و ... هر کدام از اسماء و صفات خدا را که صدا می زنی در حقیقت برای این است که این صفت را در درون تو ایجاد شود و وقتی ایجاد شد فلاح و رستگاری اتفاق می افتد.

قرآن درآیه 44 سوره کهف می فرماید: هنا لک الولایۀ لله الحق . در مورد باغ شدّاد و آتش گرفتن آن باغ است که ادعا می کرد هیچ کسی نمی تواند آن باغ را از بین ببرد که یک شبه همه ی آن سوخت و از بین رفت . می فرماید : هو خیر ثوابا خیر عقبی . خدا خودش بالاترین ثواب و بالاترین آخرت است . بالاترین عاقبت بخیری خود خداست .

آن کسانی که خیلی زرنگ هستند ، دنبال ثواب نیستند ؛ زیرا بالاترین پاداش را می خواهند و بالاترین عاقبت بخیری را می خواهند که هر دو خود خداست . بالاترین قصر و بهشت را هم که داشته باشی و خدا را نداشته باشی به چه درد تو می خورد؟ بخاطر همین حضرت علی – علیه السلام – در دعای کمیل می فرماید : فکیف اصبر علی فراقک؟  و این زمانی اتفاق می افتد که دائم به فکر و یاد او باشی و اخلاقیات او را در درون خود ایجاد کنی و و هر چه انسان در این امر موفق تر باشد مسلماَ به درجات قرب بالاتری دست پیدا خواهد کرد.

لذا در سال 92 فرصت جدیدی که فراهم شده این دو وظیفه را به خوبی انجام دهیم . از خدا می خواهیم به حق امام  جواد – علیه السلام – این حالت را در وجود ما ایجاد کرده و ما هم مثل آن عزیزان صاحب خُلق عظیم شویم که خداوند به پیامبرش – صلی الله علیه و آله و سلم – فرمود : انک لعلی خُلق عظیم .

 

ارزش یک دوست واقعی

 

قُلْ اِنّی نُهیتُ اَنْ اَعْبُدَ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ الله

قُلْ لٰآ اَتّبِعُ اَهْوٰآءَکُمْ قَدْ ضَلَلْتُ اِذاً

وَ مٰا اَنَا مِنَ الْمُهْتَدینَ

انعام -56

بگو (ای پیغمبر) که خدا مرا از پرستش آن خدایان

باطلی که شما می پرستید منع فرمود

بگو من پیروی هوسهای شما نکنم

تا مبادا گمراه شده و راه هدایت نیابم

وقتی خداوند به پیغمبر عظیم الشأن خودشان میفرماید

از دوست و همنشین ناباب دوری کن تا مبادا تو را به گمراهی

بکشاند ، ما دیگر جای خود داریم

بعضی ها معتقدند که مهم نیست با چه کسی نشست و برخاست

میکنیم مهم این است که خودمان خوب باشیم و

حواسمان را جمع کنیم تا گمراه نشویم

نظر شما چیه ؟؟؟

نعمت های الهی

 

قُلْ اَرَاَیْتُمْ اِنْ اَخَذَ اللهُ سَمْعَکُمْ وَ اَبْصٰارَکُمْ

وَ خَتَمَ عَلٰی قُلُوبِکُمْ مَنْ اِلٰهٌ غَیْرُ اللهِ یَاْتیکُمْ بِهِ

اُنْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الْاٰیٰاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ

انعام 46

بگو (ای پیغمبر) اگر خدا گوش و چشمهای شما گرفت

و مهر بر دل شما نهاد آیا خدائی غیر خدا هست

که این نعمتها بشما باز دهد بنگر که ما چگونه آیات را روشن

می گردانیم باز آنها چگونه بنادانی اعراض می کنند

آیا در مقابل الطاف خداوند شکر گزار هستیم

به نظر شما ....

به نظر شما چگونه شکر هر یک از اعضاء بدنمون رو میتونیم

انجام بدیم مثلا شکر نعمت چشم ، شکر نعمت گوش ،

شکر نعمت زبان و... چطور انجام میشه؟

آیا با غیبت کردن و غیبت شنیدن شکر نعمت

زبان و گوش را میکنیم آیا با دیدن

مناظر .... شکر نعمت چشم را میکنیم

پس بیائیم در رفتار خودمون تجدید نظر کنیم و با

دست پر انشاء الله از این ماه خارج بشیم


گوشه ای از جنایات منافقین

 


• گروهک منافقین در سال ۱۳۵۴ مارکسیسم را ایدئولوژی خود قرار داده اند.
• محمد سعادتی از رهبران منافقین اعتراف کرده که جاسوس شوروی بوده است.


• در ۳۰ خرداد ۶۰ منافقین صدها تن از مردم را با تفنگ و پیچ گوشتی و تیغ موکت بری در خیابان ها سلاخی کردند.
• دولت فرانسه به مسعود رجوی و ابولحسن بنی صدر پس از جنایات فراوان اجازه اقامت و ادامه فعالیت علیه نظام جمهوری اسلامی ایران است داده است.
• کشورهای غربی به ویژه امریکا از این گروهک جنایتکار حمایت می کند.
• شهید مصطفی احمدی روشن توسط منافقین ترور شده است.
• منافقین رئیس جمهور رجایی نخست وزیر باهنر و شهید بهشتی را ترور کرده اند.
• پنج شهید محراب همگی به دست گروهک منافقین به شهادت رسیده اند.
• منافقین مسئولیت تمام ترورهای را در نشریه رسمی خود- مجاهد- پذیرفته اند.


• از جمله خیانت های منافقین در جنگ تحمیلی، تخلیه تلفنی هموطنان برای حزب بعث بوده است.
• منافقان سرنشینان یک اتوبوس را در شیراز ترور کردند.
• میانگین عملیات تخریب و بمب گذاری منافقین ۲۰ عملیات در هفته بود.
• منافقین در یک عملیات در غرب ایران ۱۵۰۰ شهروند را شهید کردند.
• منافقین در جنگ تحمیلی با حمایت حزب بعث عملیات¬های مرصاد، چلچراغ و آفتاب را علیه ایران انجام دادند.
• منافقین تا کنون سرنشینان دو هواپیمای مسافربری ایران را به گروگان گرفته اند.
• رجوی بعد از اخراج از فرانسه در سال ۶۵ رسمأ به دامان صدام پناهنده شد.
• منافقین در کشتار مظلومانه حجاج بیت¬الله الحرام در مکه در سال ۱۳۶۶ با حکام آل سعود همکاری کرده اند.
• منافقین در عملیات انفال در عراق در کشتن اکراد با صدام همکاری داشتند.
صدام بعد از عملیات کرد کشی هرماه ۳۰ میلیون دلار در اختیار منافقین قرار داد.
• منافقین در سرکوب انتفاضه شیعیان جنوب عراق در سال ۱۳۷۰ مشارکت داشتند.


• گروهک منافقین تاکنون ۲۵۰۰۰ تن از مردم عراق را به شهادت رسانده است.
• ۱۸ میلیون تن از مردم عراق خواستار اخراج منافقین از کشورشان شده اند.
گروهک منافقین بیش از ۱۲۰۰۰ تن از مردم ایران را به شهادت رسانده است.
• در سال ۱۳۸۲ منافقین اعضای خود را در پاریس مجبور به خودسوزی کرده اند.
• مسعود رجوی همسر شرعی و قانونی مریم رجوی نیست.
• انقلاب ایدئولوژیک منافقین همان ازدواج غیر شرعی مسعود با مریم بوده است.
• فساد جنسی در اردوگاه اشرف به امری شایع تبدیل شده است.
• مسعود رجوی سرکرده منافقین همه زنان باندش را به عقد خود در آورده است.
• منافقین برای کنترل عناصر زن خود از وسایل باز دارنده بارداری استفاده می کنند.
• سازمان برای لودادن اعضای مذهبی خود به آنها اعلامیه با مدارک جعلی می داد و سپس محل حضور آنها را به ساواک گزارش می داد.
• رهبران منافقین همه اعضای خود را مجبور به طلاق همسران خود کرده اند.
• مسعود رجوی سرکرده منافقین دختران سازمان را به بعثی ها هدیه می داد.
• منافقین تا کنون ۱۵۰ تن از زنان عضو را با عمل جراحی عقیم کرده اند.
• منافقین اعضای معترض خود را در اردوگاه اشرف شکنجه می کنند.
• منافقین اعضای خود را مجبور به نوشتن اعترافات روزانه می کنند.
• “اشرف” اردوگاه منافقین یک زمین غصبی متعلق به یک عشیره عراقی بوده است.
• گروهک منافقین ۳۷ میلیون بشکه نفت از صدام رشوه گرفته است.
• منافقین با ورود به حرم حسینی زائران عراقی را مضروب ساخته اند.
• گروهک منافقین بین جوانان عراقی مواد مخدر رایگان توزیع می کند.
• بنا بر اعترافات اعضای سازمان القاعده آنها را در اردوگاه منافقین آموزش می دیدند.
• منافقین با سرکرده گروهک تروریستی جندالله و ریگی رهبر آن مرتبط بودند.
• یک شرکت اسرائیلی در تل اویو حامی مالی پخش تلوزیون منافقین است.
• منافقین یکی از عوامل افشای برنامه مسالمت آمیز هسته ای ایران بوده اند.
• که نام گروهک منافقین در صدر لیست بین المللی گروه های تروریستی است.
• در جریان کودتای نوژه در سال ۵۹ کودتاچیان قول واگذاری پست به رجوی داده بودند.
• تنها ۲۵ درصد ترورهای سازمان متوجه مسئولین و نظامیان بوده و بقیه را مردم عادی تشکیل می دادند.
• منافقین از سال ۵۷ تا ۷۵، ۴۱۸ عملیات ترور را در تهران انجام داده اند.
• طبق اسناد رژیم پهلوی، کاظم برادر سرکرده منافقین با نام استعار “میرزا” منبع ساواک بوده است.
• “حسین ربوبی” مسئول پایگاه های سابق منافقین در پاکستان حکم ابطال نمازی که بدون عکس مسعود خوانده شود را داده بود.
• منافقین در سال ۶۹، ۹۰۰ کودک را به زور از والدینشان جدا و آنها را به خارج تبعید کردند.
• طبق گزارش اکتبر ۱۹۹۴ وزارت خارجه امریکا، منافقین ۱۳۶۶ مسعود رجوی را امام عصر می نامیدند.
• در بهمن ۵۷ منافقین ساختمان دیوار به دیوار سفارت حزب بعث عراق را به عنوان دفتر مرکزی خود انتخاب کردند.
• پخش فارسی رادیو عراق در سالهای ۵۸ و ۵۹ برنامه هایی را در تمجید از منافقین و رهبران آنها پخش کرد.
• تا قبل از سال ۱۳۵۰ ازدواج در سازمان بنا به دستور حنیف نژاد رهبر گروه ممنوع بوده است.
• اولین هواپیما ربایی منافقین در سال ۱۳۴۹ به مقصد عراق بوده است.
• اولین تصفیه فیزیکی در سازمان در سال ۵۲ و علیه جواد سعیدی به علت انتقاد به سازمان بوده است.
• از سال ۵۲ گرفتن روزه به دستور رهبران سازمان به بهانه تحلیل قوای جسمی مبارزین ممنوع شد.
• مجید شریف واقفی به علت مخالفت با الحاد و مارکسیست شدن سازمان توسط آنها به قتل رسید.

آنچه در پیش رفت ذکر یکی از هزار بود و تنها، جنایات منافقین در طول جنگ تحمیلی بسیار بیشتر از این بیلان مذکور می باشد. شما قضاوت کنید! تروریست کیست؟!

 

فیلم برداری سری از جلسه اطلاعاتی بین سران فرقه رجوی و مامورین امنیتی صدام

فیلم ملاقات مسعود رجوی و صدام حسین در زمان جنگ ایران و عراق

فیلم برداری سری از ملاقات مسعود رجوی و ژنرال حبوش رئیس سازمان امنیت صدام حسین

فیلم برداری سری از دریافت پول توسط سازمان مجاهدین خلق از ماموران سازمانهای مخفی صدام حسین


 

گناه از نان شبـــ هم واجب تــر

 

 


گناه از نان شبـــ هم واجب تر است این روزها !

در عجبم از مردمانی که از نداری می نالند

اما بر بامِ خانه های محقرشان بساطِ گناه پهن است …

این روزها گناه از نان شبـــ هم واجب تــر است…

جاذبــــــــــــــــــه

 

 

جاذبه سیب، آدم را به زمین زد…


و جاذبه زمین، سیب را…


فرقی نمی‌کند،


سقوط، سرنوشتِ دل دادن به هر جاذبه‌ای، غیر از خداست.

به جاذبه‌ای می‌اندیشم که پروازم می‌دهد.


خدا…

 

اللهم عجل لولیک الفرج!

دیروز وامروز.........................

 

 
نمیدونم از کجا باید شروع کنم ، از گوشهای به خون آغشته شهید سپهبد صیّاد شیرازی یا از گوشواره هایی که خودنمایی میکنند..از پلاک خونین شهید بگویم یا از گردنبندی که معلوم نیست به کدام هدف به گردن آویخته شده..از صورت زیبایی که دشمن آن را دریده یا از صورتی که محل نوازش تیغهای گوناگون است..خودتان ببینید و قضاوت کنید که از کجا میتوان شروع کرد..مگر ما نشنیده ایم در جوانی پاک بودن...

در این عکس نقطه ای برای اشتراک وجود دارد زیرا در هردوی آنها تعدادی دوست و رفیق کنار هم جمع شده اند ، اما تفاووت ها بسیار است ، در یکی رفیقانی گرد هم آمده اند که عاشق حضرت حق هستند و آماده اند جانشان را در راه اسلام فدا کنند و دلشان برای دیدن حضرت مهدی(عج) می تپد و به رهبر زمانه خویش لبیک گفتند..در آن یکی افراد مثل اینکه در یک "فستیوال" شرکت کرده اند ، از همین اسم فستیوال میشود فهمید که برنامه هایی که دشمنان برای آنها ریخته اند دارد به خوبی اجرا میشود ، این جوانان در عوض آمادگی برای ظهور حضرت ولی عصر (عج) و پشتیبانی از رهبر زمانه ، از دشمنان غربی و اهداف آنان همایت میکنند و برای جلب توجه جنس مخالف به هر دری میزنند..خیلی از آنها می گویند اگر جنگ بشود ما هم میرویم ، آیا این جمله به حقیقت می پیوندد ؟ ذهن ناقص من نمیتواند قضاوت بکند..


- من نمیدانم در چهره حاج مجید پازوکی چه وجود دارد ، هر وقت به عکسهای حاجی نگاه میکنم در دل خود میگویم چه انسان با محبت و خنده رویی ، چهره اش به دلم می نشیند..حاج مجید از مصادیق این بیت است که میگوید : " در فراق دوستان دیگر زما چیزی نماند ، هر که رفت از هستی ما پاره ای با خویش برد " و در نهایت او هم به جمع یاران خمینی(ره) پیوست..اما در طرف دیگر مدل مویی را می بینید که هنوز هم نمیدانم برای چه استفاده میشود و چه چیزی را اثبات می کند..در مقابل این عکس هیچ احساسی ندارم..خوشم نمی آید که به آن نگاه کنم..بچه ها به خدا داریم راه رو اشتباه میریم..


-در این عکس جانباز بزرگواری رو می بینید که روزی تا پای جان از "ایران اسلامی" دفاع کرده است و این گونه دو دست قلم شده اش را رو به خدا دراز کرده است و در قنوت خود با خدای خویش میگوید خدایا از من راضی باش..از طرف دیگر دستی در عکس آمده است که روی آن نوشته شده ایران عزیز ، جانم فدایت..به نظر شما کدامیک از این دست ها در روز قیامت سربلند است ؟


- این عکس هم خود به خود گویای همه چیز هست ، به نظر من آنهایی که در سمت چپ تصویر هستند ، انشالله از آزمایش الهی سربلند بیرون خواهند آمد..اما در مورد آنهایی که در سمت راست عکس هستند ، هیچ نمیتوانم بگویم و برای خودم و آنها از خداوند بلند مرتبه طلب مغفرت میکنم.


-ببخشید اگر دلتان به درد آمد و با دیدن این عکس ناراحت شدید ، نمیدانم به کدام دلیل ناراحت شدید ، برای دست خونین آن بسیجی ، یا دستان این نامحرمان که اینطور با هم مخلوط شده است و به ظاهر نمایش هماهنگی را رقم زده است..خدایا..خدایا..فقط میتوانم بگم "عجل لولیک الفرج"




بدون شرح

 

سوره زلزال | ادریس ابکر

 

 

شاید

 

دلی را نشکن شاید خانه خدا باشد

 کسی را تحقیر مکن شاید محبوب خدا باشد

از کمکی دریغ مکن شاید کلید بهشت باشد

سر نماز اول وقت حاضرشو،شاید آخرین دیدارت با خدا در زمین باشد

من هم از همهمه ی اهل زمین دلگیرم...

 

در اعتراض به بدحجابی در جامعه

 

تو كجايي سهراب؟

آب را گل كردند

چشم ها را بستند و چه با دل كردند...

واي سهراب كجايي آخر؟

زخم ها بر دل عاشق كردند...

خون به چشمان شقايق كردند !

تو كجايي سهراب؟

كه همين نزديكي عشق را دار زدند !

صبر كن سهراب...

گفته بودی قایقی خواهی ساخت !

قایقت جا دارد؟

من هم از همهمه ی اهل زمین دلگیرم...

سیاست با خدا بس کن

 

سیاست با خدا بس کن
 
 صداقت را نما پیشه

 

که رب تو خودش 

 

  رند آفرین روزگاران است...

مظلومیت یعنی این...

 

 

ترجیح میدم چیزی نگم فقط نگاه کنید و به غریبی ارباب خون گریه کنید

غریب مادر  حسین... حسین... حسین

چقد چادر سر کردن کار سختیه!!!!!

 

 

چقد چادر سر کردن کار سختیه!!!!!

بجاش پوشیدن این کفشا مث آب خوردنه!!!

 

جزئیات حمله اسرائیل به تاسیسات هسته ای ایران

ساعت 5:30 صبح حدود 66 جنگنده اسرائیلی به سمت نیروگاه هسته ای بوشهر به پرواز درمیایند طی پرواز خلبان موشه ایهود به برج مراقبت اطمینان میدهد که بازگشت موفقیت آمیزی خواهد داشت و او اولین شخصی خواهد بود که نیروگاه بوشهر را مورد هدف قرار خواهد داد و با خاک یکسان خواهد کرد همینطور دیگر خلبانان طی تماس های مکرر به یکدیگر وعده جشنی در خانه میاخین خلبان کارکشته میدهند ...

 جنگنده ها وارد خاک ایران میشوند در همان ابتدا آتش سنگینی از سوی نیروهای ایرانی جنگنده های اسرائیلی را کلافه میکند طوری که به فاصله 30 ثانیه 25 جنگنده اسرائیلی محو میشوند سرهنگ موشه ایهود گزارش استفاده نیروهای ایرانی از سلاحی جدید را مخابره میکند اما جوابی نمیگرد در بعد از طی مسافتی بیشتر سرهنگ موشه متوجه میشود که تمام جنگنده ها بجز او نابود شده و اوچاره ای جز بازگشت ندارد با مقرر فرماندهی تماس میگرد ولی جوابی نمیگیرد. بدون تعلل به سوی فرودگاه نظامی صهیون بازمیگردد در طی مسیر چندین بار با برج مراقبت تماس مگیرد که باز جوابی نمگیرد ... بعد از چند دقیقه که وارد آسمان اسرائیل میشود متوجه دود غلیظی میشود که تا دور دستها ادامه دارد او نمیتواند باند فرودگاه را پیدا کند پس به پرواز خود بدون هدف ادامه میدهد دقایقی میگذرد و او تنها دود میبیند در طی مسیر ناگهان صدایی به او هشدار میدهد که شما در آسمان مصر هستید او میگوید  سرهنگ نیروی ارتش اسرائیل است و تقاضای فرود در فرودگاه مصر را دارد برج مراقبت خنده‌ای میکند و میگوید کدام اسرائیل ...؟! دیگه اسرائیلی وجود نداره.....!


اعتقاد

 

 

ترجمه متن:

- داداشی به نظر تو زندگی بعد از تولد وجود داره؟ آیا تو به وجود مامان اعتقاد داری؟

- نه من به این چیزا اعتقادی ندارم؛ من یک ملحدم. مگه تو تا حالا مامانو دیدی؟




درکوب حلقه ای

 

یادمه مادر بزرگم می گفت :

هر زمان احساس کردی که مرد شده ای , دیگه با درکوب حلقه ای در نزنی که اون مخصوص زن هاست و درکوب چاکشی برای مردان است

حال می بینم هنوز هم خیلی ها دارند درکوب حلقوی را می کوبند .

در قدیمی

اگه به این روز اعتقاد نداری ،همینطوری بگرد

 

خواهرم ،


اگه به این روز اعتقاد نداری ،




گِله ای نیست.

همینطوری بگرد !!


اربعین

 

 


ابر، ای ابر

که بر تربت آن سبزترین می‌گذری

آب یادت نرود.


مرکب شب

 

رسیدن به خداوند سفری است که
جز با نشستن بر مرکب شب پیموده نشود .

امام عسکری (علیه السلام)

بحارالانوار ج ۷۵ ص ۳۸۰

پ.ن :خدایا مارو ببخش که مرکب شب رو فقط به نت گردی و خورو خواب طی میکنیم

و لحظه لحظه غفلت

بشنو از نی !!! چون حکایت می کند!!؟؟

 

 

                                   

     ماولایت فقیه را آنطورشناختیم که اگر بگوید نفس نکش ! نمی کشیم تابمیریم   تمام

  بیانات حضرت امام در مورد امام خامنه ای:

من آقاى خامنه‏ اى را بزرگ کردم.(1) (او کسى است) که آواى دعوت او به صلاح و سداد در گوش مسلمین جهان طنین‏ انداز است؛(2) متعهد و مبارز در خط مستقیم اسلام و عالم به دین سیاست.(3)

این‏جانب که از سال‏هاى قبل از انقلاب با ایشان ارتباط نزدیک داشته‏ ام و همان ارتباط بحمد الله تعالى تا کنون باقى است، ایشان را یکى از بازوهاى تواناى جمهورى اسلامى مى‏دانم و شما را چون برادرى که آشنا به مسائل فقهى و متعهد به آن هستید و از مبانى فقهى مربوط به ولایت مطلقه فقیه جدا جانب دارى مى‏کنید، میدانم و در بین دوستان و متعهدان به اسلام و مبانى اسلامى، از جمله افراد نادرى هستند که چون خورشید روشنى میدهند.(4)

شما اگر گمان بکنید که در تمام دنیا، در بین رئیس‏ جمهور ها و سلاطین و امثال این‏ها، مى‏ توانید یک نفر را مثل آقاى خامنه‏ اى پیدا بکنید که متعهد به اسلام باشد و خدمتگزار و بناى قلبى‏ اش بر این باشد که به این ملت خدمت کند، پیدا نمى‏کنید. من ایشان را سال‏هاى طولانى مى‏ شناسم و در آن زمانى که اول نهضت بود، ایشان وارد بود و به اطراف براى رساندن پیام‏ها تشریف مى‏ بردند و بعد از این هم که این انقلاب به اوج خودش رسید، ایشان همه جا حاضر واقعه بود تا آخر و حالا هم هست. او یک نعمتى است که خدا به ما داده است.(5)

ما در پیشگاه خداوند متعال و ولى بر حق او حضرت بقیة الله ارواحنا فداه افتخار مى‏کنیم به سربازانى در جبهه و در پشت جبهه که شب‏ها را در محراب عبادت و روزها را در مجاهدت در راه حق تعالى به سر مى‏برند. من به شما خامنه‏ اى عزیز تبریک مى‏گویم که در جبهه‏ هاى نبرد با لباس سربازى و در پشت جبهه با لباس روحانى به این ملت مظلوم خدمت نموده و از خداوند تعالى سلامت شما را براى ادامه خدمت به اسلام و مسلمین خواستارم(6) (و) ان شاء الله تعالى خداوند، امثال جناب عالى را که جز خدمت به اسلام نظرى ندارید، در پناه خود حفظ فرماید.(7)

1- صحیفه نور، ج 15، ص 139
2- صحیفه نور، ج 15، ص 41
3- صحیفه نور، ج 15، ص 179
4- صحیفه نور، ج 15، ص 173
5- صحیفه نور، ج 17، ص 170
6- صحیفه نور، ج 15، ص 41
7- صحیفه نور، ج 20، ص 171

ادعا

 

حاصلضرب " توان " در " ادعا" مقداری ثابت است :
هر چه " توان " انسان کمترباشد " ادعای" او بیشتر است .
و هر چه " توان " انسان بیشتر شود " ادعایش " کمتر می گردد.


 

ما راهمان را گم کردیم

 

 

تلخ مثل زهر. دردناکتر هم می شود وقتی که زندگی دنیا هدف شود و خدا از دلها دور انداخته شود. و قاب گرفته شود و بر روی طاقچه ها گذاشته شود تا هر وقت از دنیایمان فاصله گرفتیم از او کمک بخواهیم که شادی های دنیا را برایمان برگرداند. ما خدا را هم برای رسیدن به دنیایمان خواستیم و باختیم.
ما راهمان را گم کردیم.

و اما .............امروز

 

 

مرد دنیای امروز

 به دنبال زن با حیا و آرامش دهنده می گردد

و زن دنیای امروز

 به دنبال مرد غیور با عفت است.

 تعجب آنکه

 مرد

 چشم چرانی و دوست یابی می کند تا به دلخواه اش برسد

و زن

خودآرایی و بی حیایی میکند تا مردش را بیابد!...

وشیطان

به هر دو می خندد...

و مولا

 بر هر دو نگران...

تلاوت قران به سبک وهابیت

 

خبیث و طیب

 

لا يَسْتَوِي الْخَبيثُ وَ الطَّيِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَةُ الْخَبيثِ (مائده ۱۱۰)

هرگز پاك و ناپاك مساوى نيستند هر چند زيادى ناپاكان شما را به تعجب وا دارد

از مهندسی زیبای یک حشره بسیار ریز لذت ببرید

 

 

اخلاق

 

۱- قصدواراده

۲- توبه از کبر وتکبر

۳- کبروتکبرمنازعه با حضرت کبریایی است

۴- کبرمانع قرب به حضرت مقصود است

۵- کبر مرتبه ای از الحاد است

۶- خدای متعال به متکبر نظر نمی کند



 

قصدواراده

رذيله سستى و كسالت، در حقيقت، نداشتن قصد حق و اراده جناب اوست. نقطه مقابل اين رذيله، قصد حق و رضوان او و اراده لقاء و جوار اوست. پاك ساختن خود ازاين رذيله، به اين است كه انسان هميشه و در همه احوال حضرت حق را قصد كند، و وجه حق را اراده نمايد، و تا نيل به مقصد همين قصد و اراده را داشته باشد، آنهم با دردمندى و اشتياق. يعنى جدا و به معنى كلمه، درد او يكى باشد، ودواى او نيز يكى.

پيداست آن كه بيدار گشته و توبه نموده، و قصد حق كرده و اراده وجه او نموده است، در هيچ حالى در طلب و عبوديت مسامحه ندارد، و سستى و كسالت نمى‏كند، و غفلت و بطالت نخواهد داشت. ذكر و فكر حق در همه احوال پيشه او، و عبادت و مجاهدت در همه اوقات طريقه اوست. نه ذكر و فكر حق براى او سخت خواهد آمد، ونه قيام به عبادت براى او ناخوشايند خواهد بود.

مسئله اصلى براى يك سالك صادق همين است كه «قصد» و «اراده» داشته باشد، و مشكل اساسى من و تو، و هر مدعى بى حقيقت نيز همين است كه «قصد» و «اراده» نداريم، يعنى حضرت حق را قصد و اراده نكرده‏ايم. جناب او مقصود ما نگشته، وشهود وجه او مراد ما نيامده است.

قصد صادق و اراده صادقانه، و به تعبيرى، نيت صادقه، اكسير طريق و كبريت احمر است، و داشتن چنين قصد و اراده‏اى بسى مشكل.

شايد من و تو، و هر مدعى ديگر چنين گمان كنيم كه ما نيز از چنين قصد و اراده‏اى برخورداريم، و قصد ما نيز حق و رضوان او، و اراده ما هم جوار و لقاى اوست. وليكن اشتباه مى‏كنيم، و اگر به بررسى قلب خويش بپردازيم و محاسبه دقيق بنماييم، به وضوح مى‏يابيم كه ما صاحب اين قصد و اراده نيستيم، بلكه فاقد آن هستيم. چگونه مى‏شود كسى جدا چنين قصدى و چنين اراده‏اى داشته باشد، و لحظه‏ها و ساعتها و شب و روز را به سستى و غفلت بگذارند، و در طلب مقصود و مراد خويش نباشد؟! و چگونه مى‏تواند روى به غير بياورد، و مقصود را فراموش كند؟! و چه معنايى دارد اقبال به ذكر و قيام به عبادت براى وى سخت و ناخوشايند باشد؟!.

اساس همه فضيلتها تحقق چنين قصد و اراده‏اى در دل انسان است، و دل هم در اين صورت دل است.

امام صادق سلام الله عليه مى‏فرمايد: «صاحب النية الصادقة، صاحب القلب السليم...» (مصباح الشريعة، باب چهارم )يعنى «صاحب قصد صادق، صاحب قلب سليم است...»

آن دل كه جناب او را قصد و جوار او را اراده كرده است و بس، و جز او را نمى‏خواهد، و جز او در آن دل نيست، دل پاك از اغيار است - قلب سليم - و در روز لقاى حق، چنين قلبى بايد، نه هر قلبى. يوم لا ينفع مال ولا بنون - الا من اتى الله بقلب سليم (آيه 88 و 89سوره شعراء).

خداى متعال در خصوص صاحبان اين قصد و اراده مى‏فرمايد: «ولا تطرد الذين يدعون ربهم بالغداة و العشى يريدون وجهه...»(آيه 52 سوره انعام) يعنى «و از خود مران آنان را كه صبح و شام پروردگارشان را مى‏خوانند و مى‏خواهند، و وجه او را اراده مى‏كنند...».

سخن در وصف آنان بسيار زياد است و مجال گفتن بسيار محدود و كم، و ناگفتنيها نيز بى‏شمار.


توبه از کبر وتکبر

از جمله رذايل و از بزرگترين آنها، رذيله «كبر»است.

«كبر» يعنى براى خود امتيازى ديدن، و براساس آن، خود را برتر از ديگران دانستن. اين حالت، يا اين خصوصيت، از خصوصيات روحى و از جمله رذايل اوصاف و اخلاق است. ظهور اين خصوصيت روحى،در اقوال و افعال را «تكبر» مى‏ناميم. كسى كه گرفتار رذيله «كبر» مى‏باشد، به اقتضاى اين رذيله سعى مى‏كند با حركات مخصوص، و با گفتار مخصوص برترى خويش را اظهار كند. طبعاً با اقوال و افعال خود ديگران را تحقير مى‏كند، و خود را بالاتر از آنها نشان مى‏دهد.

اطوار گوناگون حركات و گفتار صاحبان اين رذيله را تا حدود زيادى مى‏شناسيم، گرچه خود اين گرفتاران چنين مى‏پندارند كه مردم نمى‏دانند و از جنون آنان بى خبرند. من و شما از مواجهه با اين عاقلان ديوان محروم نبوده و نيستيم، و به همين جهت، خوب مى‏دانيم كه گرفتارى صاحبان «كبر» چگونه است، خيالاتى درونى آنان چيست، چه انتظارات و توقعات در باطن آنان هست، براساس همان انتظارات خويش چه حركاتى دارند و چه اطوارى در سخن گفتن و نگاه و برخوردهاى خود با اين و آن نشان مى‏دهند، و بالاخره چه اعجوبه‏اى هستند؟!.

اگر عاقلى در جزئيات حركات و گفتار آنان تأمّل كند، و ريزه كاريهاى اطوار و حالات آنان را مورد دقت قرار دهد، آنان را جز ديوانگان به ظاهر عاقل، و عاقلان ديوانه، و گرفتاران به وحشتناك‏ترين اوهام و خيالات نمى‏بيند، و به تعبيرى، آنان را جز بيماران نمى‏يابد. دقت در كيفيت برخورد اينها با ديگران،، در كيفيت حرف زدن و در قيافه‏هاى تصنعى و جهنمى كه به خود مى‏گيرند، در رفتار مضحك اينها در محافل و مجامع، و در ساير حركاتى كه دارند، آنهم با آن و هم و پندارى كه در باطن اينها مى‏گذرد، بخوبى روشنگر اين حقيقت است كه اين بيچاره‏ها در پرده‏هاى متراكم و خيال آنچنان گرفتار آمده‏اند كه قابل توصيف با جمله و عبارت نيست.

اين گرفتاران براى حفظ عزت كاذب و خيالى خود، و براى نگهدارى برترى موهوم خويش، مجبورند هر آلودگى ديگر را نيز به خود هموار كنند، و از هر فضيلت و كرامتى محروم بمانند. اگر خوب دقت كنيد، به اين حقيفت هم پى مى‏بريد، و به وضوح مى‏يابيد كه اينها براى حفظ برترى موهوم خويش مجبور مى‏شوند هر سيئه از سيئات اعمال را مرتكب گردند، و به هر رذيله از رذايل اوصاف و اخلاق آلوده باشند. و نيز، مجبور مى‏شوند هر حسنه‏از حسنات اعمال را آنجا كه لازم باشد ترك كنند، و از تخلق به اخلاق كريمه و صفات فاضله


خود را محروم سازند.

«كبر از جمله حجابها و از غليظ ترين آنهاست. هلكات و آثار سوء اين رذيله بسيار است. به بعضى از آنها به اجمال اشاره مى‏كنيم.

کبروتکبرمنازعه با حضرت کبریایی است

آنكس كه براى خود امتياز و فضيلتى قائل است، و بزرگى و عزت براى خود معتقد است، و خلاصه، «خود» را چيزى مى‏داند، در عين اينكه به حسب واقعيت در اشتباه سخت قرار گرفته و حقيقت غير از آن است كه او مى‏پندارد، در عين حال، او با خيال پرورى خويش به مقام منازعه با حضرت كبرايى حق برآمده، و به دروغ و پندار بى اساس براى خود كبرياء قائل شده است. و خدا راست كه وى را به اين خيال پرورى، و به اين پندار ناصحيح متوجه كند، و كبرياى موهوم وى را بشكند، و حقيقت امر را بر او روشن بگرداند. (دقت كنيد).

امام باقر سلام عليه مى‏فرمايد: «الكبر رداء الله و المتكبر ينازع الله ردائه» (اصول كافى، ج 2، كتاب الايمان و الكفر، باب الكبر) يعنى «حجاب كبريايى مخصوص حضرت حق است، و شخص متكبر به مقام منازعه با خداى متعال در خصوص كبرياى او بر مى‏آيد».

اميد است در اين روايت به تأمل بپردازيد، و از حقايق نهفته در آن بهره‏مند شويد.

در روايت ديگرى از آن حضرت چنين مى‏بينيم: «العزرداء الله، و الكبر ازاره، فمن تناول شيئاً منه أكبه الله فى جهنم»(اصول كافى، ج 2، باب الكبر) يعنى «حجاب عزت، و حجاب كبرياء هر دو از حجابهاى جلال و مخصوص حضرت ذوالجلال است پس هر كس چيزى از عزت و كبرياء براى خود بخواهد، خداى متعال او را به رو به جهنم مى‏اندازد».

 

به ارباب بصيرت تأكيد مى‏كنيم در تعبيرات مخصوص اين بيان به تأمل بپردازند و در نكات آن تعمق داشته باشند، مخصوصاً در جمله «فمن تناول شيئاً منه أكبه الله فى جهنم». اين جمله خبر از اين حقيقت مى‏دهد كه صاحب «كبر» در حقيقت، چيزى را مى‏خواهد كه اهل آن نيست، و چيزى را مى‏خواهد كه خواستن آن منازعه با حضرت واحد قهار است. (دقت شود).

مخلوق، جز فقر و احتياج، چيزى نيست. فقر و احتياج نمى‏تواند از او جدا شود. او فقر ذاتى و احتياج وجودى به حضرت قيوم دارد. با اين وضع، چه معنايى دارد او طالب كبرياء باشد، و تكبر او چه مفهومى مى‏دهد؟!. كبرياء خواستن او، و تكبر او، جز منازعه با حضرت كبريايى حق نيست، البته براساس پندار جاهلانه او. خداى واحد قهار نيز براى شكستن پندار او، مواجهه خاصى با او دارد، و او را نه تنها به مذلت جهنم مى‏اندازد، بلكه، خوارى ديگرى بر آن مى‏افزايد، و او را به رو به جهنم مى‏برد جمله «أكبه الله فى جهنم» كه تعبير


«أكبه» آورده است، اشاره به اين معنى دارد، زيرا اين تعبير به معنى «به رو انداختن» است.

دشمن ارگيرى به حد خويش گير
تا بود ممكن كه گردانى اسير
قطره با قلزم چو استيزه كند
ابله است او ريش خود بر مى‏كند
 
 
کبر مانع قرب به حضرت مقصود است

سالك مى‏خواهد روز به روز به خداى متعال نزديك شود، تا د رجوار او قرار گيرد و شاهد وجه كريم او باشد. و رذيله «كبر» مانع قرب و نزديك شدن است. بنابراين، داشتن اين رذيله با سلوك الى الله منافات دراد، و كنار زدن آن يك ضرورت خواهد بود.

امام باقر و امام صادق سلام الله عليهما مى‏فرمايند: «لا يدخل الجنة من فى قلبه مثقال ذرّة من كبر»(اصول كافى، ج 2، كتاب الايمان و الكفر، باب الكبر) يعنى «به بهشت، و به جوار قرب خداى متعال قدم نمى‏گذارد كسى كه در قلب او به اندازه دره‏اى كبر باشد».

اين بيان ناظر به قيامت مى‏باشد كه روز ظهور سرائر و بواطن است. و اين بدان معنى است كه در همين دنيا در باطن امر، صاحب كبر به جوار قرب خداى متعال راه نمى‏يابد و به او نزديك نمى‏شود و اين حقيقت كه در اينجا در پشت پرده است، در قيامت همانند همه حقيقت‏هاى پشت پرده به ظهور مى‏رسد، و صاحب كبر به بهشت‏ها كه جوار قرب خداى متعال است راه نمى‏يابد (تأمل كنيد).

آنچه در قيامت به ظهور مى‏رسد همه در اين جا در پشت پرده موجود است، و در قيامت پرده كنار مى‏رود.

سر قضيه در مانع از قرب بودن رذيله كبر، براى ارباب بصيرت تا حدودى روشن است و آن اين كه، صاحب كبر نه تنها «خود» را مطرح مى‏كند و به «خود» نظر دارد بلكه به مطرح كردن «خود» حرص نيز مى‏ورزد، و سعى دارد «خود» موهوم خويش را بسيار بزرگ، و اگر شد يك حقيقت نشان دهد. اين حركت، يك حركت معكوس و نقطه مقابل حركت عبودى و سلوك الى الله است. زيرا سلوك عبودى با هجرت از «خود»است.

«خود» را ديدن و «خود» را مطرح ساختن، از خدا دور شدن، و از جناب او فاصله گرفتن است. اساس عشق و عبوديت را بر فقر و فناء نهاده‏اند، و فقر و فناء را طريق قرب و وصال قرار داده‏اند.

قرب نى بالا و پستى جستن است
قرب حق از حبس هستى رستن است
نيست را چه جاى بالاى است و زير
نيست رانى زود و نه دور و نه دير
كارگاه صنع حق در نيستى است
غره هستى چه دانى نيست چيست
(دفتر سوم مثنوى)



کبر مرتبه ای از الحاد است
 

متكبر با كبر ورزى خويش، در حقيقت، با خداى متعال الحاد مى‏ورزد، و اين چيزى نيست كه با سلوك عبودى بسازد، چون با آن كاملاً منافات دارد. سلوك عبودى راه انقياد در پيش گرفتن است و كبر ورزى طريق خصومت اتخاذ كردن، و آن كجا و اين كجا؟!

عاقلان به مقتضاى عقل خويش راه انقياد از حضرت حق در پيش گيرند، و عاشقان به مقتضاى عشق.

عاقلان اشكسته‏اش از اضطراب‏
عاشقان اشكسته با صد اختيار
عاقلانش بندگان بنديند
عاشقانش شكرى و قند يند
ائتيا كرهاً مهار عاقلان
ائتيا طوعاً مهار بى دلان
(دفتر سوم مثنوى)

در اصول كافى در باب كبر آمده است كه از امام صادق سلام الله عليه در خصوص مرتبه نازله الحاد سوال شد. امام در جواب فرمود: «ان اكبر أدناه» يعنى «كبر مرتبه پايين‏تر الحاد است».


خدای متعال به متکبر نظر نمی کند

آنچه از اول امر دست سالك را مى‏گيرد و پيش مى‏برد، نظر خاص حضرت حق است. جناب او با عطف نظر بنده را به سوى خود جذب مى‏كند، او را از حجب و تيرگيها پاك مى‏گرداند، تا به جوار قدس خود راه دهد. و رذيله «كبر» مانع از اين عطف نظر وجذب ربوبى، و موجب حرمان است، و طبعاً براى يك سالك از همان اول امر موجب عدم موفقيت خواهد بود. يعنى از همان ابتداء ازنظر خاص خداى متعال دور بوده، ومشمول جذب او نگشته، و از تزكيه و تطهير الهى بهره‏مند نشده است، و در نتيجه در سلوك خود موفق نخواهد بود.

امام باقر سلام الله عليه فرمود: «قال رسول الله صلى الله عليه و آله: ثلاثة لا يكلمهم الله و لا ينظر اليهم يوم القيامة ولا يزكيهم و لهم عذاب أليم: شيخ زان، و ملك جبار ،و مقل مختال» (اصول كافى، ج 2، كتاب الايمان و الكفر، باب الكبر)يعنى «سه كس هستند كه خدا با آنان در روز قيامت سخن نمى‏گويد، و به طرف آنان نظر نمى‏كند، و آنان را پاك نمى‏گرداند، و براى آنان است عذاب دردناك: پيرزناكار، و سلطان جبار، و بيچاره متكبر».

اين بيان نيز اگر چه ناظر به قيامت است، و از آنچه در آن روز خواهد شد خبر مى‏دهد، ليكن بطورى كه اشاره كرديم، روز قيامت، روز ظهور سرائر و بواطن، و روز آشكار شدن حقايق پشت پرده است، و آنچه در حيات دنيوى در باطن مى‏گذرد، در قيامت به ظهور خواهد رسيد. اين سه دسته كه در روايت ذكر شده اس، در همين دنيا و در باطن امر از تكلم حق و عطف نظر و تزكيه او محروم مى‏باشند، و همين امور در روز قيامت به تناسب احكام آن روز به ظهور مى‏رسد.

بنابراين، سه دسته مذكور، از جمله گرفتاران به رذيله كبر، در حيات دنيوى خود و در باطن امر، از نظر خاص ربوبى كه جذب او و تزكيه و تطهير او را در بر دارد، محروم هستند.

تبعات و هلكات «كبر» و «تكبر» را با اين خلاصه گوييها نمى‏شود بيان كرد، و آنچه گفتيم، نمونه‏هايى بود و بس.

با توضيحى كه گذشت، ضرورت توبه از كبر و تكبر، و لزوم تطهير خود از آنرا دانستيم. توجه سالكان را به اين نكته هم جلب مى‏كنيم كه كنارزدن اين رذيله به لحاظ ريشه عميق داشتن آن در وجود انسان، به آسانى حاصل نمى‏شود و مجاهدت زياد مى‏خواهد.


توصیه های معنوی

 

استاد فاطمی نیا:

1- هر ماه نوری دارد و هر روز نوری دارد که مجانی به در خانه آدم میایند. این ما هستیم که باید این نورها را حفظ بکنیم.

شیعیان امیرالمومنین نزد خدا عزیز هستند. اینها اگر بر نمازها مراقبت کنند، مساله والدین، مساله غیبت و حسن خلق و.... را رعایت کنند، این انوار هر روز به در خانه شان می آید.

منتها ما چه می کنیم؟ این انوار را حفظ نمی کنیم. از یکی از بزرگان علما که با آشیخ حسنعلی(نخودکی اصفهانی) محشور بود، پرسیدم ایشان چگونه به این مقام نزد خدا رسیدند؟ آن ولی خدا جواب داد: "ایشان هرچه بدست می آورد نگه می داشت." ولی ما انوار را ضایع می کنیم. شب بلند می شود نماز شب می خواند، صبح می نشیند غیبت می کند. نور نماز شب رفت. با یک حرف تلخ این نورها از بین می رود.

2- من تعجب می کنم از بعضی ها! یک خانم مومن 20 بار به عمره رفته. بار 21 به او می گویند بیا این پول عمره را بده برای یک دختر یتیم، می گوید: "نه من نمی توانم. دوستان همه دارند می روند عمره. من چطور نروم؟"

حالا به این خانم بگو شما این همه عمره رفتی، مساله اخلاق رو در خانه رعایت می کنی؟ مگر دین خدا مسخره است؟ هر سال عمره می روی یک عیب و بدی را از خودت دور نکردی؟ یا آقا؛ فرقی ندارد. آقا بداخلاق بشود، عبادتش ضایع می شود. خانم بداخلاق بشود، عباداتش ضایع می شود.

3- مستحب با جایز فرق دارد. مستحب یعنی وقتی انجامش دادی یک چیزی هم گیرت می آید. حالا یکی از مستحبات قاضی که در مسند قضا نشسته این است که اگر متهمی را پیش او آوردند، دید موضوع اتهام از حقوق مردم است، باید ساکت شود شواهد را جمع کند و حکم کند.

اما اگر قضیه از حقوق خدا بود، مستحب است، یعنی مثل نماز نافله می ماند، که قاضی حرف در دهان متهم بگذارد. مثلا متهمی را بیاورند که این شراب خورده است. قاضی بگوید: کی؟ نه! یک داروهایی هست برای درد دندان که بوی بدی می دهند، این بنده خدا از آن ها استفاده کرده است. قاضی باید این ها را بگوید. اگر دین این چیزی بود که در کوچه خیابان می دیدیم، صرف نمی کرد امام حسین در راهش شهید بشود.

4- خدمت آیت الله بهاالدینی رسیدم. گفتم آقا راز مقام و رتبه سید سکوت چه بود؟ آقا دست بالا آورد و اشاره به دهان کرد. خدا شاهدست الان مردم خیلی دست کم گرفته اند آبرو بردن را.

ببینید خدا چند گناه را نمی بخشد: 1- عمدا نماز نخواندن.2- به ناحق آدم کشتن.3- عقوق والدین.4- آبرو بردن.

این گناهان این قدر نحس هستند که صاحبانشان گاهی موفق به توبه نمی شوند. پسر یکی از بزرگان علما که در زمان خودش استادالعلما بود، برای من تعریف می کرد: "به پدرم گفتم پدر تو دریای علم هستی. اگر بنا باشد یک نصیحت به من بکنی چه می گویی؟

می گفت پدرم سرش را انداخت پایین. بعد سرش را بالا آورد و گفت آبروی کسی را نبر!" الان در زمان ما هیئتی ها، مسجدی ها و مقدس ها آبرو می برند.

عزیز من اسلام می خواهد آبروی فرد حفظ شود. شما با این مشکل داری؟ دقت کنید که بعضی ها با زبانشان می روند جهنم.

روایت داریم که می فرماید اغلب جهنمی ها، جهنمی زبان هستند. فکر نکنید همه شراب می خورند و از دیوار مردم بالا می روند. یک مشت مومن مقدس را می آورند جهنم. ای آقا تو که همیشه هیئت بودی! مسجد بودی! بله. توی صفوف جماعت می نشینند آبرو می برند.

امیرالمومنین به حارث همدانی می فرماید: اگر هر چه را که می شنوی بگویی؛ دروغ گو هستی.

5- گناهکار چند نوع است. عده ای گناه می کنند، بعد ناراحت و پشیمان می شوند. سوز و گداز دارند. توبه می کنند و هرگز فکر نمی کنند که روزی این توبه را بشکنند؛ اما دوباره می شکنند. دوباره، سه باره، ده باره. در حدیث داریم که این اگر در تمام توبه شکستن ها سوز و گداز واقعی داشته باشد، در نهایت بر شیطان پیروز می شود.

اما اگر نه؛ دفعه اول سوز و گداز داشت، دفعه دوم کمتر، دفعه سوم کمتر و اگر برایش معمولی شد؛ او طعمه شیطان می شود. شدیدترین گناه، گناهی است که صاحب آن، آن را کوچک بشمارد.

6- دوره ای شده که همه چیز صاحب دارد غیر از دین و معارف. همه متولی دین شده اند. اگر درباره طب بخواهیم صحبت کنیم، باید آقای دکتر بیاید. اما دین؛ طرف می نشیند چشمش را هم می بندد و می گوید: فکر می کنم فلان آقا اشتباه کرده، فلان چیز حلال است و.... دین به همین سادگی است؟

همه الان صاحب معارف شده اند. همه عارف شده اند. به جوانی گفتم چرا می روی فلان جا؟ گفت حاج آقا سیمش متصل است. گفتم تو مبتدی هستی، سیم را هم تشخیص می دهی؟ من اسم این عرفان را گذاشتم عرفان سیمی. هر کسی را بهر کاری ساختند. متخصص مهم است. یک آسپرین ما از دست غیر متخصص نمی خوریم بعد درباره دین ... .

7- فرد وارد بازار قیامت می شود، فکر می کند خبری است. تعجب می کند؛ خدایا پس چه شد؟ نماز ها، عمره ها؟ می گویند تو دل شکستی. ریا کردی. زهر زبان ریختی. ببینید ما درد دل می کنیم.

جوان عزیز اگر عروج می خواهی، می خواهی به جایی برسی از خانه خودتان شروع کن! دل خواهرت را شکستی. برو درستش کن. دل مادر و پدر را شکستی. از خانه شروع کنید.

جوانانی هستند که محاسن دارند، انگشتر دارند، عطر تیروز هم می زنند، در بیرون هیئت ولی در منزل بروی بپرسی، هیچکس از او راضی نیست. پس برای چه هیئت رفته بودی؟ چرا جلسه رفته بودی؟ پس استاد یعنی چه؟

8- اگر صدای خوشی می شنوید، خوشتان می آید، باید سجده شکر به جا بیاورید. چون عده ای درک نمی کنند. این نعمت توجه به ظرایف است.

9- تقوا مراتب دارد. مراتب عالیه دارد. مراتب نازله دارد. وقتی قرآن نازل شد مردم چند دسته بودند. عده ای می گفتند اصلا گوش ندهید. حتی سرو صدا راه می انداختند تا کسی قران را نشنود. دسته دیگر می گفتند آقا صدا نکنید ببینیم چه می گوید؟ این از مراتب نازله تقوا بود. خیلی از این ها بعد از گوش دادن منقلب شدند. قران هدایتشان کرد. بی خود نبود که خانه و قوم و خویش خود را ترک کردند و رفتند جلوی نیزه و شمشیر، همراه پیامبر جنگیدند.

10- قران ظرایفی دارد که متقین می فهند. ظرایف قرآن برای متقین است.

11- اول مظلوم از انسان ها امیر المومنین است و در دعاها دعای کمیل. این دعا خیلی مظلوم است. در تیراژ بالا چاپ می شود، هر مجلسی هم که بروید دعای کمیل داریم.

اولا که وسط دعای کمیل، سخنرانی می کنند که دعای کمیل می شود سه ساعت. دعای کمیل بیست دقیقه است.
ما حق نداریم دعای امیرالمومنین را بکنیم سه ساعت.

اگر استادی نورانیتی داری، مختصر توضیح بده. وسط دعا هرچه شعر بلد است می خواند. همه بیچاره می شوند. جوان ها زده می شوند. می گویند جوان نمی رود دعای کمیل. خوب تو نمی گذاری.

مولوی می گوید در قدیم موذن بدصدایی بود. دیدند روزی صف بلندی از هدایا و تحفه ها تشکیل شده برای این موذن بدصدا. تعجب کرد و علت را پرسید. گفتند همه این افراد در صف مسیحی هستند. گفت چرا برای من تحفه آورده اند. گفتند برای صدایت. گفت صدای من که بد است.

گفتند این مسیحی ها شش ماه با یک دختر مسیحی سر مسلمان شدنش بحث داشتند. دختر اصرار داشت که من می خواهم مسلمان بشوم. مسیحی ها هم در طول شش ماه نتوانستند او را قانع کنند. صدای تو را که شنید گفت من اصلا اسلام را نمی خواهم. این تحفه و هدایا قدردانی مسیحیان از توست.

12- کشف و شهود صحیح فرقی با برهان ندارد. الا در ظهور و خفا.

13- شیطان را باید شناخت. شعار می دهند می گویند شیطان قوی است. نه شیطان قوی نیست؛ ما شیطان را رو می دهیم. ما بچه بودیم در محلات و خانه های پر درخت تبریز بازی می کردیم. دیدیم ناله یکی از بچه ها بلند شد. دیدیم یک بچه عقرب پیدا شد از مورچه کمی بزرگتر. این بچه داشت سیاه می شد طفلک.

بچه عقرب از بند انگشت هم کوچک تر بود. عقرب فقط یک لنگه کفش می خواهد. شما الان نمی توانید بگوئید عقرب قوی است ولی موذی است. رو بدهی میاید در آستین آدم.

شیطان هم ضعیف است. نگویید قوی است. این طور بگویید روبروی خدا ایستاده اید. شیطان قوی نیست؛ موذی است.

14- خداوند در قرآن می فرماید بر بنده من، کسی تسلط ندارد. تسلط شیطان بر کسانی است که دنبالش می روند. جوانان عزیز، اخلاقتان را زیباتر بکنید، نمازها را مرتب بخوانید، مساله والدین را رعایت کنید و عمل به وظیفه بکنید مطمئن باشید شیطان می رود.

15- جسارت به یک مقام نشان بزرگی اوست. چون دشمن چیزی جز بی حرمتی و جسارت ندارد.

16- دعا از معجزات قولی پیامبر است.

17- آدم این را متوجه شود که جز خدا کسی جواب مضطر را نمی دهد، همه کارهایش درست می شود. دعای امن یجیب را با جان بخوانید!

18- آقایان حیف تان نمی آید مادرها را اذیت می کنید؟ سید رضی جامع نهج البلاغه پس از مرگ مادرش گفت: "بعد از این با کدام دست بلاها را رد کنم؟" دست مادر که بالا می رود بلاها از شما دور می شود. حیف نیست سر یک چیز جزئی مادر را می رنجانید؟ از مجلس روضه برگشته مادر را می رنجاند؛ قبول باشد!

19- آشیخ موسی دبستانی را من زیارت کردم. خیلی لطیف بود. از شاگردان آیت الله قاضی بود. یک شب بلند می شود برای نماز شب. قبل از بیدار شدن برای نماز شب در خواب می بیند که یک نفر گفت: یا موسی اقبل و لا تخف انک من العاملین ( ای موسی رو کن و نترس که تو در امانی) نماز شب را خواند و خوابید، دیگر بلند نشد. همان طور در خواب رفت.

20- سفره خدا بزرگ است. پیرزنی نابینایی جلوی حضرت موسی را گرفت. گفت دعا کن خدا چشمانم را برگرداند. حضرت موسی گفت باشد. پیرزن گفت دعا کن جمالم را هم برگرداند. حضرت یک توقفی کرد. با خود گفت چشمانش را خدا داد ، دیگر زیبایی و.... وحی آمد که موسی چرا فکر می کنی؟ مگر از تو می خواهد؟


   استاد امجد:

1
- هر وقت گرفتاری داشتید به سجده بیفتید و ذكر یونسیه را بگویید. لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ

2- غير از چهارده معصوم نمي شود از کسی دفاع مطلق كرد، حتی عرفا.

3- نگران كردن پدر و مادر-ولو يك دقيقه-گناه است. اگر مي خواهي به منزل دير بروي ، زنگ بزن اطلاع بده تا نگران نشوند.

4- ارزش ها بايد ملاك باشد نه حزب و گروه. و الا بي دين مي شويم.

5- همه چيز را ببازيد تا برنده شويد.

6- اينقدر قرآن بايد بخواني تا بفهمي ، وقتي فهميدي ، ديگر قرآن رهايت نمي كند.

7- نه مريد ؛ نه مقام ، نه كتابخانه ؛ انسان موقع مرگ ، اينها را با خود نمي برد!
8- متاسّفانه امروز در جامعه ي ما تعقّل خيلي كم شده آقا تعقّل ؛ همين منشاء بسياري از مشكلات هست.

9- اين يك كلمه زندگي را شيرين مي كند : « من مقصّرم»

10- در قيامت با اينكه خود جهنّم از بوي بد آكنده است، باز اهل جهنّم از بوی بد عالم بی عمل در اذيّتی مضاعف اند.

11- ترك و فعل خيلي مهم نيست ، نيّت خيلي مهم است.

12- عميق ترين حرف بنده اين است: خدا هست.

13- بي خود اين طرف و آن طرف نرويم هيچ كس غير خدا كاره اي نيست.

14- خداوند گدای سمج را دوست دارد ولی در خانه خودش نه ديگران.

15- بايد فقط براي خدا كار كرد ولو كم.

16- شما عزيزان با خصوصيّات نفس ،آشنا نيستيد ! هيچ كس از عهده اش بر نمي آيد ،الّا خدا. بزرگان و نوابغ ،زمين خورده اند.

17- زندگي مشترك بر اساس تعاون و همكاري و صفا و صميميّت است نه قانونمندي(به معني خاص مضر).

18- وقار با تكبّر نبايد اشتباه شود.

19- آن چيزي كه نفس را آرام مي كند ، عشق است.

20- اگر كسي علم داشته باشد ولي حلم نداشته باشد ، مضرّ است.

21- علامت علم اين است كه خودمان كنار گذاشته شويم.

22- هواي نفس هم مثل هوا متغيّر است.

23- اگر انسان بازيگري را كنار بگذارد از اولياء خدا مي شود.

24- براي كسب اخلاص ، التماس از خدا لازم است.

25- آدم عاقل به غير خدا اعتماد نمي كند.

26- با مردم با محبّت رفتار كنيم كه محبّت بيش ترين اثر را دارد.

27- انسان به اندازه هر نفس زدنش، می‏تواند به سمت‏ خدا راه داشته باشد . هر انسان، بی‏نهایت راه به سوی خدا دارد . یکی مریضخانه می‏سازد، یکی مسجد می‏سازد، یکی به فقرا کمک می‏کند، یکی می‏تواند نماز بخواند و ... همه اینها راههایی است که می‏تواند انسان را به خدا برساند . همه اینها راه خداست; ولی گرایشها فرق می‏کند . یکی از راه مهندسی، یکی از راه پزشکی، یکی از راه روحانیت و ... هر کسی از یک راهی باید برود . خود انسان راههای فراوان دارد . بهترین راه را باید انتخاب کرد به نسبت آن گرایش و طبیعتی که در هر کسی هست .»

28- به جوان می گیم ای جوان! من نمی خوام تو رو به سمت خودم جذب کنم. من فقط به تو یه حرف می زنم. تو اگه بمب بارون بشه چی کار می کنی؟ نمی ری پناهگاه؟ خوب این دنیا همونه. همه اش ظواهره. گول این ظواهر رو نخور. برو تو پناهگاه خدا. اون جا باش بمب بارون که تموم شد بیا بیرون زندگی کن. اینا زندگی نیست که اینا ظاهرش قشنگه توش هیچی نیست.

29- اصلا در وادى خواب نباشيد چون خواب خيلى پيچيده است. خيلى مشكل است. فقط اگر خوابتان خوب بود به فال نيك بگيريد. و اگر خواب بد ديديد، بگوييد ان شاءالله چيزى نيست، ولى يك صدقه هم بدهيد.

30- اعتماد به نفس يك حرف غلطى است، مال ما نيست. اعتماد به خدا درست است. ما نفسى در كارمان نيست. نفس چيست كه بدان اعتماد كنيم؟ نفسى كه هر لحظه در يك حالت متغير است! فقط اعتماد به خدا مهم و مطرح است!

31- نماز را اول وقت‏ بخوانيد. اگر بي حال هستيد بگوييد مى‏خواهم حتى با بي حالى نماز را در اول وقت‏بخوانم. البته اگر دلايلى مثل برخورد با كلاس و... هست مشكلى نيست ولى مثلا ما دور هم نشسته‏ايم و حرف مى‏زنيم; چون وقت نماز شد، بلند شويم، نمازمان را بخوانيم. به دوستانمان هم بگوييم معذرت مى‏خواهم من فعلا نماز دارم. در جايى نوشته بود آقاى مطهرى در وسط يك جلسه‏اى بلند شد و گفت وقت‏خواب من شده! همه مسخره كردند، گفتند از خوابش نمى‏گذرد. نمى‏دانستند كه او مى‏خواهد برود بخوابد كه در دل شب با حال خوش بلند شود.

32- تمام فیوضات به دست امام حسین (ع) می باشد و پیشکارش حضرت ابوالفضل(ع) می باشد.

33- قرآن نامه ی خداست، صحیفه ی سجادیه جواب این نامه است و نهج البلاغه شرح این نامه است.

34- حزب الهی بی ترمز یعنی چه؟ بسیجی نور چشم همه می باشد باید ترمز داشته باشد . آخوند نور چشم همه می باشد باید ترمز داشته باشد .مومن باید ترمز داشته باشد تقوی یعنی ترمز ، آدم نمی تواند گاز بده بره توی دره می ره داغون می گردد.

35- درباره آیت الله العظمی بهجت: ايشان فرشته روى زمين هستند،بايد از بركات وجود ايشان استفاده كرد. ايشان در طفوليت هم معنوّيت را احساس می كرده است، و از جوانى اهل سير و سلوك بوده اند. يكى از دوستان ايشان كه با هم درس آقاى قاضى می رفتند، می گفت: «يك روز آقاى قاضى به موقع سر درس حاضر نمی شود، آقاى بهجت می گويد: ايشان حالشان خوب نيست، و يكايك حالات او را از خانه تا به درس بيان می كند. وقتى آقاى قاضى وارد محل درس می شوند، طرف آقاى بهجت می روند و می فرمايند: «امروز شيرين كارى كردى!»

36- پیامبر نیامده است ما دولا راست شویم، آمده است ما را ببرد آنجایی که خودش می باشد آنجایی که جبرئیل پر می اندازد جبرئیل رئیس ملائک آنجا نمی تواند برود.
37- هرچی می خوای از خدا فقط بگو : اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم!!

38- خدا می گوید چیزی در نزد من محبوبتر و عزیزتر از واجبات نیست کجا می روید سیرو سلوک ؟ سیرو سلوک واجبات و محرماته ، مرد ، مرد باشد واجباتش را انجام دهد و محرماتش را ترک کند به همه جا می رسد .

39- اگر قدرت داشتم خيلي از مجالس مذهبي را در اين شهر تعطيل مي كردم.

40- انسان به تفریح هم نیاز دارد انسان که یک بعدی نیست چند بعدی می باشد همه اش عبادت کنید خشک می شوید همه اش مطالعه کنید چیزی نمی فهمید، علم همه جا محترم است منتهی علم انسان ساز علم توحید می باشد از اول تا آخر قرآن یک کلمه بیشتر نیست: نفی غیر... .




 

کمان

 

دنیا مثل کمان کج است، واین یعنی که ما باید مثل تیر راست باشیم، واگر راستی پیشه کنیم، همین کج رفتاری های دنیا می توانند ما را اوج داده وپرواز دهند و یه هدف بنشانند.

این بود که سیدالشهدا روز عاشورا فرمود:

صبرأ علی بلائک

خدایا! من براین بلاها- کج رفتاری های مردم زمانه- صبوری و شکیبایی می کنم، چون می دانم آخرش پرواز و اوج گرفتن است.

واین یک فرمول و درس است برای همه ما که هرچه دنیا کج رفتاری بیشتری با ما داشته باشد، اگر ما صداقت و راستی پیشه کنیم راحت تر و سریع تر به هدف خواهیم رسید.


 

اصحاب عاشورایی

 

آنگاه اصحاب عاشورایی امام عشق به آخرین نماز خویش ایستادند و سفر معراج پایان گرفت. نخستین نمازی كه آدم ابوالبشر گزارد در وقت زوال بود و آخرین نمازی كه وارث‌ آدم گزارد، نیز... و از آن نماز تا این نماز ، هزارها سال گذشته بود و در این هزارها، چه ها كه بر انسان نرفته بود.

سرباز امام زمان اهل ولايت و اطاعت است و سر به فرمان دارد و مي‌داند كه اگر از مرگ نترسد، ديگر شيطان و جنود او را تسلطي نيست و هيچ قدرتي نمي‌تواند او را از صراط حق باز دارد.

تا آن‌گاه كه عدالت بر جهان حاكم شود، ای چشم بیاموز كه گل‌های سفید را این‌گونه بنگری. میدان مین عارضه‌ای نیست كه خواب بامدادی من و تو را پریشان كرده باشد، اگرچه آنها كه مین كاشته‌اند گل‌ها را دوست ندارند. سختی دنیا شیرینی آخرت است.تقدیر حقیقی جهان در كف مردانی است كه پروای نام ندارند. آنان از گمنامی خویش كهفی ساخته‌اند و در آن پناه گرفته‌اند، كهفی كه آنان را از تطاول دهر مصون خواهد داشت. اصحاب كهف، خود را از تعلقات رهانده‌اند و اینچنین، ننگ تعلقات نیز دامان آنان را رها كرده است.
صخره‌ها راه بسته‌اند تا صبر ما را بیازمایند. جاذبه‌ی خاك تن را به پایین مي‌كشد و جاذبه آسمان روح را به بالا، و انسان در حیرت میان این دو جاذبه،راه خود را به سوی حق باز می شناسند.


...و عاقبت کار در اراده شکست ناپذیر مؤمن صبور تقدیر شد.

یا ستار

اي خداي من از تو مي خواهم به عزتت كه ،بدي رفتار و كردار من دعايم را از اجابت جلوگيري نكند،و رسوا نكني

مرا به آنچه از اسرار پنهاني من كه اطلاع داري و شتاب نكني در عقوبتم براي رفتار بد و كار هاي بدي كه در خلوت

 انجام دادم  

اهاي دختر سرزمين من . . .

 

اهاي دختر سرزمين من . . .
اخ ببخشيد باز جنسيتت را فراموش کردم !
پسر سرزمين من ,
معلوم هست کجايي خيلي وقت است تو را گم کرده ايم :(
ديروز داشتي مردانه در ميدان ميجنگيدي . . .
امروز داري توي آرايشگاه ها ابرو بر ميداري ، مو رنگ ميکني ، دماغت را سر بالا ميکني . . .
اهاي پسر سرزمين من . . .
دختراااااااااااااااااااان سرزمين من نياز به مردي دارند که محکم باشد ، قوي باشد در سختي ها ، در دشواري ها همراه و هميارشان باشد انقدر قوي باشد که همه دنيا در برابرش کم بياورد . . .
اهاي پسر سرزمين کمي اهسته برو . . .
به کجا چنين شتابان . .

هم کلامی با جنس مخالف

 


هم کلامی با جنس مخالف محبت میاره . و اگر این هم کلامی به صورت دیداری هم باشه شدت اون محبت بیشتره. و هر چه مدت اون بیشتر باشه و این ارتباط عمیق تر باشه شدت محبت هم بیشتر میشه . حالا بستگی به قلب داره که در گرو شیطان باشه یا رحمن . که این علاقه و محبت رو خدایی کنه یا شیطانی. ولی اگر قلب جایگاه هر کدومش باشه شیطان بیکار نمی نشینه و سعی در تصرف اون داره . و در 99 درصد اوقات موفق میشه . قلب که به تصرف هر کسی در اومد اون وقت قوه خیال هم در ید قدرت اوست. و هر آنچه را که انسان تصور کنه و پردازش کنه تصدیق می کنه و هر چه را که تصدیق کنه نسبت به اون شوق و علاقه بوجود میاد و هر ان چه را که نسبت به اون علاقه داشته باشه مجبور به عمل می کنه و از اون جایی که قلب و قوه خیال در تصرف شیطان باشه عمل او هم شیطانی میشه .

امام خامنه ای: بسیج اخلاق اسلامی دارد اما ریا کار نیست



بسيج سياسي است ......................اما سياست‌زده نيست
مجاهد است ..................................اما بي‌انضباط و افراطي نيست
عميقاً متدين و متعبد است ...............اما متحجر و خرافي نيست
بابصيرت است ................................اما از خودراضي نيست
اهل جذب حداكثري است .................اما در اصول تسامح نمي‌كند
طرفدار علم است ...........................اما علم‌زده نيست
اخلاق اسلامي دارد ........................اما رياكار نيست
در آبادكردن دنيا فعال است ...............اما اهل دنيا نيست
بسيج يك مجموعه حزب‌الله واقعي است