۱- قصدواراده

۲- توبه از کبر وتکبر

۳- کبروتکبرمنازعه با حضرت کبریایی است

۴- کبرمانع قرب به حضرت مقصود است

۵- کبر مرتبه ای از الحاد است

۶- خدای متعال به متکبر نظر نمی کند



 

قصدواراده

رذيله سستى و كسالت، در حقيقت، نداشتن قصد حق و اراده جناب اوست. نقطه مقابل اين رذيله، قصد حق و رضوان او و اراده لقاء و جوار اوست. پاك ساختن خود ازاين رذيله، به اين است كه انسان هميشه و در همه احوال حضرت حق را قصد كند، و وجه حق را اراده نمايد، و تا نيل به مقصد همين قصد و اراده را داشته باشد، آنهم با دردمندى و اشتياق. يعنى جدا و به معنى كلمه، درد او يكى باشد، ودواى او نيز يكى.

پيداست آن كه بيدار گشته و توبه نموده، و قصد حق كرده و اراده وجه او نموده است، در هيچ حالى در طلب و عبوديت مسامحه ندارد، و سستى و كسالت نمى‏كند، و غفلت و بطالت نخواهد داشت. ذكر و فكر حق در همه احوال پيشه او، و عبادت و مجاهدت در همه اوقات طريقه اوست. نه ذكر و فكر حق براى او سخت خواهد آمد، ونه قيام به عبادت براى او ناخوشايند خواهد بود.

مسئله اصلى براى يك سالك صادق همين است كه «قصد» و «اراده» داشته باشد، و مشكل اساسى من و تو، و هر مدعى بى حقيقت نيز همين است كه «قصد» و «اراده» نداريم، يعنى حضرت حق را قصد و اراده نكرده‏ايم. جناب او مقصود ما نگشته، وشهود وجه او مراد ما نيامده است.

قصد صادق و اراده صادقانه، و به تعبيرى، نيت صادقه، اكسير طريق و كبريت احمر است، و داشتن چنين قصد و اراده‏اى بسى مشكل.

شايد من و تو، و هر مدعى ديگر چنين گمان كنيم كه ما نيز از چنين قصد و اراده‏اى برخورداريم، و قصد ما نيز حق و رضوان او، و اراده ما هم جوار و لقاى اوست. وليكن اشتباه مى‏كنيم، و اگر به بررسى قلب خويش بپردازيم و محاسبه دقيق بنماييم، به وضوح مى‏يابيم كه ما صاحب اين قصد و اراده نيستيم، بلكه فاقد آن هستيم. چگونه مى‏شود كسى جدا چنين قصدى و چنين اراده‏اى داشته باشد، و لحظه‏ها و ساعتها و شب و روز را به سستى و غفلت بگذارند، و در طلب مقصود و مراد خويش نباشد؟! و چگونه مى‏تواند روى به غير بياورد، و مقصود را فراموش كند؟! و چه معنايى دارد اقبال به ذكر و قيام به عبادت براى وى سخت و ناخوشايند باشد؟!.

اساس همه فضيلتها تحقق چنين قصد و اراده‏اى در دل انسان است، و دل هم در اين صورت دل است.

امام صادق سلام الله عليه مى‏فرمايد: «صاحب النية الصادقة، صاحب القلب السليم...» (مصباح الشريعة، باب چهارم )يعنى «صاحب قصد صادق، صاحب قلب سليم است...»

آن دل كه جناب او را قصد و جوار او را اراده كرده است و بس، و جز او را نمى‏خواهد، و جز او در آن دل نيست، دل پاك از اغيار است - قلب سليم - و در روز لقاى حق، چنين قلبى بايد، نه هر قلبى. يوم لا ينفع مال ولا بنون - الا من اتى الله بقلب سليم (آيه 88 و 89سوره شعراء).

خداى متعال در خصوص صاحبان اين قصد و اراده مى‏فرمايد: «ولا تطرد الذين يدعون ربهم بالغداة و العشى يريدون وجهه...»(آيه 52 سوره انعام) يعنى «و از خود مران آنان را كه صبح و شام پروردگارشان را مى‏خوانند و مى‏خواهند، و وجه او را اراده مى‏كنند...».

سخن در وصف آنان بسيار زياد است و مجال گفتن بسيار محدود و كم، و ناگفتنيها نيز بى‏شمار.


توبه از کبر وتکبر

از جمله رذايل و از بزرگترين آنها، رذيله «كبر»است.

«كبر» يعنى براى خود امتيازى ديدن، و براساس آن، خود را برتر از ديگران دانستن. اين حالت، يا اين خصوصيت، از خصوصيات روحى و از جمله رذايل اوصاف و اخلاق است. ظهور اين خصوصيت روحى،در اقوال و افعال را «تكبر» مى‏ناميم. كسى كه گرفتار رذيله «كبر» مى‏باشد، به اقتضاى اين رذيله سعى مى‏كند با حركات مخصوص، و با گفتار مخصوص برترى خويش را اظهار كند. طبعاً با اقوال و افعال خود ديگران را تحقير مى‏كند، و خود را بالاتر از آنها نشان مى‏دهد.

اطوار گوناگون حركات و گفتار صاحبان اين رذيله را تا حدود زيادى مى‏شناسيم، گرچه خود اين گرفتاران چنين مى‏پندارند كه مردم نمى‏دانند و از جنون آنان بى خبرند. من و شما از مواجهه با اين عاقلان ديوان محروم نبوده و نيستيم، و به همين جهت، خوب مى‏دانيم كه گرفتارى صاحبان «كبر» چگونه است، خيالاتى درونى آنان چيست، چه انتظارات و توقعات در باطن آنان هست، براساس همان انتظارات خويش چه حركاتى دارند و چه اطوارى در سخن گفتن و نگاه و برخوردهاى خود با اين و آن نشان مى‏دهند، و بالاخره چه اعجوبه‏اى هستند؟!.

اگر عاقلى در جزئيات حركات و گفتار آنان تأمّل كند، و ريزه كاريهاى اطوار و حالات آنان را مورد دقت قرار دهد، آنان را جز ديوانگان به ظاهر عاقل، و عاقلان ديوانه، و گرفتاران به وحشتناك‏ترين اوهام و خيالات نمى‏بيند، و به تعبيرى، آنان را جز بيماران نمى‏يابد. دقت در كيفيت برخورد اينها با ديگران،، در كيفيت حرف زدن و در قيافه‏هاى تصنعى و جهنمى كه به خود مى‏گيرند، در رفتار مضحك اينها در محافل و مجامع، و در ساير حركاتى كه دارند، آنهم با آن و هم و پندارى كه در باطن اينها مى‏گذرد، بخوبى روشنگر اين حقيقت است كه اين بيچاره‏ها در پرده‏هاى متراكم و خيال آنچنان گرفتار آمده‏اند كه قابل توصيف با جمله و عبارت نيست.

اين گرفتاران براى حفظ عزت كاذب و خيالى خود، و براى نگهدارى برترى موهوم خويش، مجبورند هر آلودگى ديگر را نيز به خود هموار كنند، و از هر فضيلت و كرامتى محروم بمانند. اگر خوب دقت كنيد، به اين حقيفت هم پى مى‏بريد، و به وضوح مى‏يابيد كه اينها براى حفظ برترى موهوم خويش مجبور مى‏شوند هر سيئه از سيئات اعمال را مرتكب گردند، و به هر رذيله از رذايل اوصاف و اخلاق آلوده باشند. و نيز، مجبور مى‏شوند هر حسنه‏از حسنات اعمال را آنجا كه لازم باشد ترك كنند، و از تخلق به اخلاق كريمه و صفات فاضله


خود را محروم سازند.

«كبر از جمله حجابها و از غليظ ترين آنهاست. هلكات و آثار سوء اين رذيله بسيار است. به بعضى از آنها به اجمال اشاره مى‏كنيم.

کبروتکبرمنازعه با حضرت کبریایی است

آنكس كه براى خود امتياز و فضيلتى قائل است، و بزرگى و عزت براى خود معتقد است، و خلاصه، «خود» را چيزى مى‏داند، در عين اينكه به حسب واقعيت در اشتباه سخت قرار گرفته و حقيقت غير از آن است كه او مى‏پندارد، در عين حال، او با خيال پرورى خويش به مقام منازعه با حضرت كبرايى حق برآمده، و به دروغ و پندار بى اساس براى خود كبرياء قائل شده است. و خدا راست كه وى را به اين خيال پرورى، و به اين پندار ناصحيح متوجه كند، و كبرياى موهوم وى را بشكند، و حقيقت امر را بر او روشن بگرداند. (دقت كنيد).

امام باقر سلام عليه مى‏فرمايد: «الكبر رداء الله و المتكبر ينازع الله ردائه» (اصول كافى، ج 2، كتاب الايمان و الكفر، باب الكبر) يعنى «حجاب كبريايى مخصوص حضرت حق است، و شخص متكبر به مقام منازعه با خداى متعال در خصوص كبرياى او بر مى‏آيد».

اميد است در اين روايت به تأمل بپردازيد، و از حقايق نهفته در آن بهره‏مند شويد.

در روايت ديگرى از آن حضرت چنين مى‏بينيم: «العزرداء الله، و الكبر ازاره، فمن تناول شيئاً منه أكبه الله فى جهنم»(اصول كافى، ج 2، باب الكبر) يعنى «حجاب عزت، و حجاب كبرياء هر دو از حجابهاى جلال و مخصوص حضرت ذوالجلال است پس هر كس چيزى از عزت و كبرياء براى خود بخواهد، خداى متعال او را به رو به جهنم مى‏اندازد».

 

به ارباب بصيرت تأكيد مى‏كنيم در تعبيرات مخصوص اين بيان به تأمل بپردازند و در نكات آن تعمق داشته باشند، مخصوصاً در جمله «فمن تناول شيئاً منه أكبه الله فى جهنم». اين جمله خبر از اين حقيقت مى‏دهد كه صاحب «كبر» در حقيقت، چيزى را مى‏خواهد كه اهل آن نيست، و چيزى را مى‏خواهد كه خواستن آن منازعه با حضرت واحد قهار است. (دقت شود).

مخلوق، جز فقر و احتياج، چيزى نيست. فقر و احتياج نمى‏تواند از او جدا شود. او فقر ذاتى و احتياج وجودى به حضرت قيوم دارد. با اين وضع، چه معنايى دارد او طالب كبرياء باشد، و تكبر او چه مفهومى مى‏دهد؟!. كبرياء خواستن او، و تكبر او، جز منازعه با حضرت كبريايى حق نيست، البته براساس پندار جاهلانه او. خداى واحد قهار نيز براى شكستن پندار او، مواجهه خاصى با او دارد، و او را نه تنها به مذلت جهنم مى‏اندازد، بلكه، خوارى ديگرى بر آن مى‏افزايد، و او را به رو به جهنم مى‏برد جمله «أكبه الله فى جهنم» كه تعبير


«أكبه» آورده است، اشاره به اين معنى دارد، زيرا اين تعبير به معنى «به رو انداختن» است.

دشمن ارگيرى به حد خويش گير
تا بود ممكن كه گردانى اسير
قطره با قلزم چو استيزه كند
ابله است او ريش خود بر مى‏كند
 
 
کبر مانع قرب به حضرت مقصود است

سالك مى‏خواهد روز به روز به خداى متعال نزديك شود، تا د رجوار او قرار گيرد و شاهد وجه كريم او باشد. و رذيله «كبر» مانع قرب و نزديك شدن است. بنابراين، داشتن اين رذيله با سلوك الى الله منافات دراد، و كنار زدن آن يك ضرورت خواهد بود.

امام باقر و امام صادق سلام الله عليهما مى‏فرمايند: «لا يدخل الجنة من فى قلبه مثقال ذرّة من كبر»(اصول كافى، ج 2، كتاب الايمان و الكفر، باب الكبر) يعنى «به بهشت، و به جوار قرب خداى متعال قدم نمى‏گذارد كسى كه در قلب او به اندازه دره‏اى كبر باشد».

اين بيان ناظر به قيامت مى‏باشد كه روز ظهور سرائر و بواطن است. و اين بدان معنى است كه در همين دنيا در باطن امر، صاحب كبر به جوار قرب خداى متعال راه نمى‏يابد و به او نزديك نمى‏شود و اين حقيقت كه در اينجا در پشت پرده است، در قيامت همانند همه حقيقت‏هاى پشت پرده به ظهور مى‏رسد، و صاحب كبر به بهشت‏ها كه جوار قرب خداى متعال است راه نمى‏يابد (تأمل كنيد).

آنچه در قيامت به ظهور مى‏رسد همه در اين جا در پشت پرده موجود است، و در قيامت پرده كنار مى‏رود.

سر قضيه در مانع از قرب بودن رذيله كبر، براى ارباب بصيرت تا حدودى روشن است و آن اين كه، صاحب كبر نه تنها «خود» را مطرح مى‏كند و به «خود» نظر دارد بلكه به مطرح كردن «خود» حرص نيز مى‏ورزد، و سعى دارد «خود» موهوم خويش را بسيار بزرگ، و اگر شد يك حقيقت نشان دهد. اين حركت، يك حركت معكوس و نقطه مقابل حركت عبودى و سلوك الى الله است. زيرا سلوك عبودى با هجرت از «خود»است.

«خود» را ديدن و «خود» را مطرح ساختن، از خدا دور شدن، و از جناب او فاصله گرفتن است. اساس عشق و عبوديت را بر فقر و فناء نهاده‏اند، و فقر و فناء را طريق قرب و وصال قرار داده‏اند.

قرب نى بالا و پستى جستن است
قرب حق از حبس هستى رستن است
نيست را چه جاى بالاى است و زير
نيست رانى زود و نه دور و نه دير
كارگاه صنع حق در نيستى است
غره هستى چه دانى نيست چيست
(دفتر سوم مثنوى)



کبر مرتبه ای از الحاد است
 

متكبر با كبر ورزى خويش، در حقيقت، با خداى متعال الحاد مى‏ورزد، و اين چيزى نيست كه با سلوك عبودى بسازد، چون با آن كاملاً منافات دارد. سلوك عبودى راه انقياد در پيش گرفتن است و كبر ورزى طريق خصومت اتخاذ كردن، و آن كجا و اين كجا؟!

عاقلان به مقتضاى عقل خويش راه انقياد از حضرت حق در پيش گيرند، و عاشقان به مقتضاى عشق.

عاقلان اشكسته‏اش از اضطراب‏
عاشقان اشكسته با صد اختيار
عاقلانش بندگان بنديند
عاشقانش شكرى و قند يند
ائتيا كرهاً مهار عاقلان
ائتيا طوعاً مهار بى دلان
(دفتر سوم مثنوى)

در اصول كافى در باب كبر آمده است كه از امام صادق سلام الله عليه در خصوص مرتبه نازله الحاد سوال شد. امام در جواب فرمود: «ان اكبر أدناه» يعنى «كبر مرتبه پايين‏تر الحاد است».


خدای متعال به متکبر نظر نمی کند

آنچه از اول امر دست سالك را مى‏گيرد و پيش مى‏برد، نظر خاص حضرت حق است. جناب او با عطف نظر بنده را به سوى خود جذب مى‏كند، او را از حجب و تيرگيها پاك مى‏گرداند، تا به جوار قدس خود راه دهد. و رذيله «كبر» مانع از اين عطف نظر وجذب ربوبى، و موجب حرمان است، و طبعاً براى يك سالك از همان اول امر موجب عدم موفقيت خواهد بود. يعنى از همان ابتداء ازنظر خاص خداى متعال دور بوده، ومشمول جذب او نگشته، و از تزكيه و تطهير الهى بهره‏مند نشده است، و در نتيجه در سلوك خود موفق نخواهد بود.

امام باقر سلام الله عليه فرمود: «قال رسول الله صلى الله عليه و آله: ثلاثة لا يكلمهم الله و لا ينظر اليهم يوم القيامة ولا يزكيهم و لهم عذاب أليم: شيخ زان، و ملك جبار ،و مقل مختال» (اصول كافى، ج 2، كتاب الايمان و الكفر، باب الكبر)يعنى «سه كس هستند كه خدا با آنان در روز قيامت سخن نمى‏گويد، و به طرف آنان نظر نمى‏كند، و آنان را پاك نمى‏گرداند، و براى آنان است عذاب دردناك: پيرزناكار، و سلطان جبار، و بيچاره متكبر».

اين بيان نيز اگر چه ناظر به قيامت است، و از آنچه در آن روز خواهد شد خبر مى‏دهد، ليكن بطورى كه اشاره كرديم، روز قيامت، روز ظهور سرائر و بواطن، و روز آشكار شدن حقايق پشت پرده است، و آنچه در حيات دنيوى در باطن مى‏گذرد، در قيامت به ظهور خواهد رسيد. اين سه دسته كه در روايت ذكر شده اس، در همين دنيا و در باطن امر از تكلم حق و عطف نظر و تزكيه او محروم مى‏باشند، و همين امور در روز قيامت به تناسب احكام آن روز به ظهور مى‏رسد.

بنابراين، سه دسته مذكور، از جمله گرفتاران به رذيله كبر، در حيات دنيوى خود و در باطن امر، از نظر خاص ربوبى كه جذب او و تزكيه و تطهير او را در بر دارد، محروم هستند.

تبعات و هلكات «كبر» و «تكبر» را با اين خلاصه گوييها نمى‏شود بيان كرد، و آنچه گفتيم، نمونه‏هايى بود و بس.

با توضيحى كه گذشت، ضرورت توبه از كبر و تكبر، و لزوم تطهير خود از آنرا دانستيم. توجه سالكان را به اين نكته هم جلب مى‏كنيم كه كنارزدن اين رذيله به لحاظ ريشه عميق داشتن آن در وجود انسان، به آسانى حاصل نمى‏شود و مجاهدت زياد مى‏خواهد.