يه روز پدري به پسرش ميگه كه هر موقع دل كسي رو شكستي يه ميخ به ديوار بزن

 پسر بعد از يه مدت به پدرش گفت كه ديوار كاملا پر شده . 

پدرش گفت بعد از اين سعي كن دل اين افراد رو به دست بيار و با به دست اوردن دل هر كدوم ميخ مربوط به اون افرد رو در بيار 

بعد از يه مدت پسر با خوشحالي به پدرش گفت كه همه ميخ ها رو در اوردم

 پدر نگاهي به پسرش انداخت و گفت درسته كه همه ميخ ها رو در اوردي ولي جاي اين ميخ ها هنوز رو ديوار باقيست درست مثل جاي اون زخمي كه تو رو دل اونها جا گذاشتي .

 خداوندا ما را یاری کن دل هیچ یک از بنده هایت را نشکنیم «