نقد مکتب های اخلاقی و عرفانی - اکانکار
نکته بعدی: تعلق نفس به بدن ، یک تعلق ذاتی است ، چرا که روح حقیقتی است عین تعلق به بدن و در متن و ذات روح تعلق به بدن خوابیده است . از این رو ممکن نیست که روح باشدو بدن نباشد .به همین جهت ما معتقدیم که روح در هر عالمی متناسب با همان عالم و احکام و قوانینش بدون بدن نخواهد بود و روح انسان در هر نشاه و در هر عالم ، بدنی مناسب با آن عالم راخواهد داشت
نکته سوم: ترکیب روح و بدن یک ترکیب اتحادی است نه انضمامی ؛ یعنی ، روح و بدن به یک وجود موجود هستند و بر اثر این ترکیب است که حقیقتی به نام انسان شکل می گیرد .روح بی بدن نمی تواند به هستی خود ادامه دهد و بدن هم بی روح نمی تواندموجودیت خود را حفظ کند .از این رو می گوییم ترکیب روح و بدن ترکیبی است که بدون آن نمی توانند موجود باشند و براساس این ترکیب است که این دو موجود می شوند و وجودی یگانه می یابند .درترکیب انضمامی ما دو چیزی را که موجود هستند و هستی آنهامستقل از یکدیگر است ، به هم متصل کرده و آنها را با هم ترکیب می کنیم . در ترکیب انضمامی این طور نیست که آن دو موجود بر اثراین ترکیب به عالم هستی باریابند؛ بلکه آن دو، هستی مستقل ازیکدیگر دارند و ما فقط با یک ترکیب میان آن دو پیوند حاصل کرده ایم . اما در ترکیب اتحادی مانند روح و بدن آن دو به حدی با هم یگانه گشته اند که بر یک وجود موجودند واین طور نیست که نخست بدنی موجود شود و آن گاه روحی جدا از آن و سپس ما این دو را به هم پیوند زده و ترکیب کنیم ، بلکه با وجود انسان روح و بدن موجودمی شوند و اصلاً در پرتو این ترکیب است که آن دو به عالم هستی قدم می گذارند .
نکته چهارم: در ترکیب اتحادی باید دو موجودی که به یک وجودموجود می شوند، دارای مرتبه یکسانی باشند؛ یعنی ، اگر یکی درمرتبه قوه و استعداد محض بود و یکی در مرتبه فعلیت ، نمی توان این دو را با یکدیگر متحد ساخت ؛ چرا که این دو بر اثر ترکیب یکی می شوند و این یگانگی در حدی است که به یک وجود موجودند ونمی توان موجودی را - که در مرتبه قوه بوده وجودش ضعیف تر ازفعلیت و پایین تر از آن است - با مرتبه فعلیت - که وجودش قوی وبالاتر است - با هم ترکیب اتحادی یابند .نمی توان مرتبه پایین درعین پایین بودن بر اثر ترکیب به مرتبه بالا ارتقا یابد؛ چنان که مرتبه بالانیز - در عین بالا بودن - نمی تواند بر اثر ترکیب به مرتبه پایین تنزل کند .از این رو ترکیب اتحادی یک موجود بالقوه با یک موجود بالفعل محال است .
نکته پنجم: همه عالم هستی در حرکت می باشد؛ یعنی ، هرموجودی در مسیر خاص خود و براساس قوانین حساب شده پیوسته در حرکت است و در این حرکت رو به کمال متناسب با خود دارد؛مثلاً دانه گندمی که روی زمین قرار گرفته و با شرایط مساعدی شکافته شده و به تدریج می روید، بی شک متوجه آخرین مرحله بوته گندمی است که رشد خود را تکمیل کرده ، سنبل داده و دانه های زیادی به بارمی آورد .هسته میوه ای که در درون خاک پنهان شده و سپس پوست خود را شکافته و نوک سبزی بیرون می دهد، از همان مراحل آغازین آهنگ رسیدن به درجه کمال و برومندی دارد که درختی پر از میوه خواهد شد .به هر حال دستگاه آفرینش ، هرگز از پیش خود ( حرکت رو به کمال مقصود ) دست نکشیده و به کار خود ادامه می دهد وکاروان هستی را پیوسته به سوی مقاصد ویژه خودشان هدایت می کند .روح و بدن نیز از این حقیقت و قانون هستی مستثنانمی باشند .این دو نیز مانند سایر موجودات دیگر، پیوسته در حال حرکت بوده و در این حرکت خود نیز رو به کمال متناسب با خوددارند .
نکته ششم: حرکت ، خروج حرکت کننده از قوه به فعلیت ، از نقص به کمال و از فقدان به سمت وجدان است ؛ یعنی ، متحرک در طی حرکت در مسیر خود، از قوه به فعلیت و از نداری به دارایی می رسد.بر این اساس روح و بدن در حرکت خود، یک سلسله نقصان ها،نداری ها و قوه ها را پشت سر گذاشته و واجد کمالات دارایی وفعلیت می شود .ششم : در هر حرکتی اگر موجودی از قوه به فعلیت برسد، محال است که موجود به فعلیت رسیده دوباره به قوه برگردد؛زیرا حرکت همیشه از نقص به کمال ، از فقدان به سمت وجدان و ازنداری به سوی دارایی است . از این رو امکان ندارد موجودی که به فعلیت رسیده ، دوباره به سمت قوه برگردد؛ مثلاً بدن یک حیوان پس از کامل شدنش ، دیگر به حالت نطفه بودن باز نمی گردد؛ چرا که این خلاف قانون حرکت است .
با توجه به نکات یاد شده اعتقاد به تناسخ اگر جایگزین معاد شود و معاد حذف شود قطعا ضروری دین اسلام حذف شده است.
نکته سوم: ترکیب روح و بدن یک ترکیب اتحادی است نه انضمامی ؛ یعنی ، روح و بدن به یک وجود موجود هستند و بر اثر این ترکیب است که حقیقتی به نام انسان شکل می گیرد .روح بی بدن نمی تواند به هستی خود ادامه دهد و بدن هم بی روح نمی تواندموجودیت خود را حفظ کند .از این رو می گوییم ترکیب روح و بدن ترکیبی است که بدون آن نمی توانند موجود باشند و براساس این ترکیب است که این دو موجود می شوند و وجودی یگانه می یابند .درترکیب انضمامی ما دو چیزی را که موجود هستند و هستی آنهامستقل از یکدیگر است ، به هم متصل کرده و آنها را با هم ترکیب می کنیم . در ترکیب انضمامی این طور نیست که آن دو موجود بر اثراین ترکیب به عالم هستی باریابند؛ بلکه آن دو، هستی مستقل ازیکدیگر دارند و ما فقط با یک ترکیب میان آن دو پیوند حاصل کرده ایم . اما در ترکیب اتحادی مانند روح و بدن آن دو به حدی با هم یگانه گشته اند که بر یک وجود موجودند واین طور نیست که نخست بدنی موجود شود و آن گاه روحی جدا از آن و سپس ما این دو را به هم پیوند زده و ترکیب کنیم ، بلکه با وجود انسان روح و بدن موجودمی شوند و اصلاً در پرتو این ترکیب است که آن دو به عالم هستی قدم می گذارند .
نکته چهارم: در ترکیب اتحادی باید دو موجودی که به یک وجودموجود می شوند، دارای مرتبه یکسانی باشند؛ یعنی ، اگر یکی درمرتبه قوه و استعداد محض بود و یکی در مرتبه فعلیت ، نمی توان این دو را با یکدیگر متحد ساخت ؛ چرا که این دو بر اثر ترکیب یکی می شوند و این یگانگی در حدی است که به یک وجود موجودند ونمی توان موجودی را - که در مرتبه قوه بوده وجودش ضعیف تر ازفعلیت و پایین تر از آن است - با مرتبه فعلیت - که وجودش قوی وبالاتر است - با هم ترکیب اتحادی یابند .نمی توان مرتبه پایین درعین پایین بودن بر اثر ترکیب به مرتبه بالا ارتقا یابد؛ چنان که مرتبه بالانیز - در عین بالا بودن - نمی تواند بر اثر ترکیب به مرتبه پایین تنزل کند .از این رو ترکیب اتحادی یک موجود بالقوه با یک موجود بالفعل محال است .
نکته پنجم: همه عالم هستی در حرکت می باشد؛ یعنی ، هرموجودی در مسیر خاص خود و براساس قوانین حساب شده پیوسته در حرکت است و در این حرکت رو به کمال متناسب با خود دارد؛مثلاً دانه گندمی که روی زمین قرار گرفته و با شرایط مساعدی شکافته شده و به تدریج می روید، بی شک متوجه آخرین مرحله بوته گندمی است که رشد خود را تکمیل کرده ، سنبل داده و دانه های زیادی به بارمی آورد .هسته میوه ای که در درون خاک پنهان شده و سپس پوست خود را شکافته و نوک سبزی بیرون می دهد، از همان مراحل آغازین آهنگ رسیدن به درجه کمال و برومندی دارد که درختی پر از میوه خواهد شد .به هر حال دستگاه آفرینش ، هرگز از پیش خود ( حرکت رو به کمال مقصود ) دست نکشیده و به کار خود ادامه می دهد وکاروان هستی را پیوسته به سوی مقاصد ویژه خودشان هدایت می کند .روح و بدن نیز از این حقیقت و قانون هستی مستثنانمی باشند .این دو نیز مانند سایر موجودات دیگر، پیوسته در حال حرکت بوده و در این حرکت خود نیز رو به کمال متناسب با خوددارند .
نکته ششم: حرکت ، خروج حرکت کننده از قوه به فعلیت ، از نقص به کمال و از فقدان به سمت وجدان است ؛ یعنی ، متحرک در طی حرکت در مسیر خود، از قوه به فعلیت و از نداری به دارایی می رسد.بر این اساس روح و بدن در حرکت خود، یک سلسله نقصان ها،نداری ها و قوه ها را پشت سر گذاشته و واجد کمالات دارایی وفعلیت می شود .ششم : در هر حرکتی اگر موجودی از قوه به فعلیت برسد، محال است که موجود به فعلیت رسیده دوباره به قوه برگردد؛زیرا حرکت همیشه از نقص به کمال ، از فقدان به سمت وجدان و ازنداری به سوی دارایی است . از این رو امکان ندارد موجودی که به فعلیت رسیده ، دوباره به سمت قوه برگردد؛ مثلاً بدن یک حیوان پس از کامل شدنش ، دیگر به حالت نطفه بودن باز نمی گردد؛ چرا که این خلاف قانون حرکت است .
با توجه به نکات یاد شده اعتقاد به تناسخ اگر جایگزین معاد شود و معاد حذف شود قطعا ضروری دین اسلام حذف شده است.
+ نوشته شده در پنجشنبه دوازدهم خرداد ۱۳۹۰ ساعت 18:47 توسط ثنا
|