موت اختیاری
من به «مرگ» آگاهم، مرگ را می خواهم !!
آسید ابوالحسن جلوه (1238 - 1314 ه .ق ) استاد حكیم زنجانى هیدجى (1233 -
1314 ه .ش ) موت اختیارى را به عنوان دلیل بارز تجّرد نفس قبول داشت و یك
بار هم موت ارادى در خویش پدید آورد. ولى حكیم هیدجى منكر مرگ اختیارى بود و
خلع اختیارى را محال مى دانست و در بحث با شاگردانش آن را انكار مى كرد.
شبى در حجره خود پس از به جا آوردن فریضه عشاء رو به قبله مشغول تعقیبات
نماز بود كه پیر مردى به حجره اش وارد شد، سلام كرد، آنگاه عصایش را در
گوشه اى نهاد و گفت : جناب آخوند، چرا مرگ اختیارى را قبول ندارى ؟
حكیم جواب داد: این وظیفه ماست بحث و نقد و تحلیل آن كار ما است ، و بى دلیل و برهان آن را انكار نمى كنم .
پیر مرد درنگ ننمود و در برابر دیدگان حكیم پاى خود را رو به قبله كشید و
به پشت خوابید و گفت: « انا لله و انا الیه راجعون» و مُرد.
حكیم برخواست و او را تكان داد. دید مُرده است ، نگران شد، در حال اضطراب و
تشویش طلاّب مدرسه را خبر نمود. تابوتى آورد و آماده شدند تا پیر مرد را
به فضاى شبستان مدرسه ببرند، ناگاه پیرمرد از جا برخاست و گفت :« بسم الله
الرحمن الرحیم . و رو به حكیم نمود و لبخند زد و اظهار داشت : حالا موت
اختیارى را باور كردى؟»
حكیم گفت : به خدا باور كردم . پیر مرد در خاتمه گفت : «آقا جان معرفت تنها
از طریق درس خواندن به دست نمى آید. عبادت نیمه شب ، تعبّد، راز و نیاز و
مانند اینها هم لازم است ».
از همان شب حكیم متحوّل گشت و از سروده هایش این حالات زاهدانه و عارفانه
هویدا است . حكیم از همان شب روش گذشته را عوض نمود. نیمى از اوقات را براى
مطالعه و تدریس و تحقیق و نیم دیگر را براى تفكر در آفرینش الهى ، عبادت و
قسمت دیگر را براى نیایش و نماز و نافله ها قرار داد.
به نقل از:
-علامه سیدمحمد حسینی طهرانی، معاد شناسى ، ج 1، ص 101،
- ستارگان حرم ، ج 3، ص 33.