پیك ناپیدا؛ جان فدای آن که ناپیداست باد !!
پیك ناپیدا؛ جان فدای آن که ناپیداست باد !!
دلسوختهاى هر شب خدا را مىخواند و ذكر ((الله )) از دهان او نمىافتاد.
در همه حال لفظ ((الله )) بر زبان داشت و یك دم از این ذكر، نمىآسود.
شبى شیطان به سراغش آمد و گفت: ((این همه الله را لبیك كو؟ چگونه او را این
همه مىخوانى و هیچ پاسخ نمىشنوى؟ اگر در این ذكر، سودى بود، باید ندایى
مىشنیدى و لبیكى مىآمد.))
مرد، شكسته دل شد و به خواب رفت . در خواب حضرت خضر را دید كه به او مىگوید: ((چه شد كه از ذكر بازماندى؟ ))
گفت: (( همه عمر او را خواندم، هیچ پاسخ نشنیدم. اگر بر در كسى چند بار
بكوبند، پاسخى شنوند . من سالها است كه الله مىگویم و لبیك نمىشنوم.
ترسم كه مرا از خود رانده باشد و سزاوار لبیك نباشم .)) خضر گفت: ((هرگاه
كه او را خواندى، او تو را پاسخ گفته است .))
گفت: چگونه؟ گفت: ((همین كه او را مىخوانى، او تو را حال و توفیق داده است
كه باز بیایى و الله بگویى . آن الله گفتنهاى تو، لبیكهاى خدا است . اگر
رد باب بودى، آن توفیق نمىیافتى كه باز آیى و باز او را بخوانى . بدان كه
اگر در دل تو سوز و دردى است، آن سوز و گدازها، همان فرستادگان خدا هستند
كه از جانب خدا تو را پاسخ مىگویند و به درگاه او مىكشانند.
گفت آن الله تو لبیك ماست - - آن نیاز و درد و سوزت پیك ماست
ترس و عشق تو كمند لطف ماست - - زیر هر یا رب تو لبیك هاست
اگر دیدى كه جاهلى و غافلى، خدا را نمىخواند، بدان كه خدا بر دهان و دل او
قفل زده است، و اگر اهل دلى پیوسته خدا را خواند، آن از توفیق و اراده حق
است كه خواسته است بندهاش به درگاه آید و نالد. پس اگر چون گذشته ذكر بر
لب داشتى، بدان كه او تو را بدین كار گمارده است و اگر به ذكر و مناجات،
رغبت نداشتى، پس همو تو را اجازت نفرموده است.
برگرفته از: «مثنوى معنوى، دفتر سوم، ابیات 200- 189 .»