راهیان دولت شب: در احوالات عارف بالله آسیدعلی آقا قاضی رحمة الله علیه
علاّمه سیّد محمد حسین طباطبائى ؛ (1321 - 1408 ه‍ .ق ) درباره استاد خود مرحوم آیة الله العظمى حاج میرزا على قاضى ؛ (1285 - 1366 ه‍ .ق ) فرمود: ما هر چه در این مورد داریم از مرحوم قاضى داریم ، چه آنچه را كه در حیاتش از او تعلیم گرفتیم و از محضرش استفاده كردیم و چه طریقى كه خودمان داریم (همه را) از مرحوم قاضى گرفته ایم. معمولاً ایشان در حال عادى یك ده بیست روزى در دسترس بودند و رفقا مى آمدند و مى رفتند و مذاكراتى داشتند و صحبتهایى مى شد، و آن وقت دفعتاً ایشان نیست مى شدند و یك چند روزى اصلاً نبودند و پیدا نمى شدند. نه در خانه ، نه در مدرسه ، نه كوفه ، و نه در سهله ، ابداً از ایشان خبرى نبود، و عیالاتشان هم نمى دانستند كجا مى رفتند چه مى كردند، هیچ كس خبر نداشت . رفقا در این روزها به هر جا كه احتمال مى دادند، مرحوم قاضى را نمى جستند، و اصلاً هیچ نبود، بعد از چند روزى باز پیدا مى شد، و درس و جلسه هاى خصوصى را در منزل و مدرسه دائر داشتند، و همین جور، از قرائب و عجائب بسیار داشتند، حالات غریب و عجیب داشتند.
مرحوم قاضى شاگردان خود را هر یك طبق موازین شرعیّه ، با رعایت آداب باطنى اعمال ، و حضور قلب در نمازها و اخلاص در افعال ، به طریق خاصّى دستورات اخلاقى مى دادند، و دلهاى آنان را براى پذیرش الهامات عالم غیب آماده مى كردند. خود ایشان در مسجد كوفه و مسجد سهله حجره داشتند، و بعضى از شبها را به تنهایى در آن حُجرات بیتوته مى كردند و شاگردان خود را نیز توصیه مى كردند كه بعضى از شبها را به عبادت در مسجد كوفه یا سهله بیتوته كنند. دستور داده بودند كه چنانچه در بین نماز و یا قرائت قرآن و یا در حال ذكر و فكر، براى شما پیش آمدى كرد و صورت زیبائى را دیدید و یا بعضى از جهات عالم غیب را مشاهده كردید، توجه ننمائید و دنبال عمل خود باشید. روزى من در مسجد كوفه نشسته و مشغول ذكر بودم ، در آن بین یك حوریّه بهشتى از طرف راست من آمد و یك جام شراب بهشتى در دست داشت و براى من آورده بود، و خود را به من ارائه مى نمود، همین كه خواستم به او توجّهى كنم ، ناگهان یاد حرف استاد افتادم و لذا چشم پوشیده و توجّهى نكردم ، آن حوریّه برخاست و از طرف چپ من آمد و آن جام را به من تعارف كرد، من نیز توجهى ننمودم و روى خود را برگرداندم ، آن حوریّه رنجیده شد و رفت و من تا بحال ، هر وقت آن منظره به یادم مى افتد از رنجش آن حوریّه متاءثر مى شوم.

از یك خروش یا رب شب زنده دارها حاجت روا شدند هزاران هزارها
یك آه سرد سوخته جانى سحر زند در خرمن وجود جهانى شرارها
آرى دعایى نیمه شب دانستگان باشد كلید قفل مهّمات كارها



منابع:
1- سیماى فرزانگان ، ج 3، ص 76.
2- مهر تابان ، ص 136 و 30.
3- مهر تابان ، ص 136 و 30.