مراقبت از نفس


مراقب افکارتان باشید   که تبدیل به گفتارتان میشوند

مراقب گفتارتان باشید که تبدیل به رفتار تان می شود

مراقب رفتار تان باشیدکه تبدیل به عادت می شود

مراقب عادات خود باشیدکه تبدیل به شخصیت شما می شود

مراقب شخصیت خود باشیدکه سرنوشت شما می شود

 

 

به کجا چنین شتابان

جماعت‌!

كجا مي‌رویم‌؟
 
چرا به‌ زمین‌ و آسمان‌ بد مي‌گوییم‌؟
 
چرا از روزگار گله‌ مي‌كنیم‌؟
 
چرا تحمل‌ خودمان‌ را نداریم‌؟
 
چرا با لبخند بیگانه‌ایم‌؟
 
چرا غصه‌ها به‌ جانمان‌ چنگ‌ انداخته‌؟
 
چرا از یكدیگر خسته‌ایم‌؟
 
چرا به‌ آب‌ و آسمان‌ نگاه‌ نمي‌كنیم‌؟
 
چرا انتظار بهار را نمي‌كشیم‌؟
  
چرا چشم‌هامان‌  الي‌ ربّك‌ ناظره‌  نیست‌؟
 
مگر فراموشمان‌ شده‌ زمین‌ از آن‌ خداست‌ و  یورثها من‌ یشاء من‌ عباده‌ ؟
 
مگر فراموشمان‌ شده‌  والعاقبة‌ للمتقین‌ ؟
 
چرا دل‌هایمان‌ را به‌  إنّ الارض‌ یرثها عبادي‌ الصالحون‌ خوش‌ نمي‌كنیم‌؟
 
چرا منتظر  الساعة‌  كه‌  قریب  است‌ نیستیم‌؟
 
چرا براي‌  یوم‌ الخروج‌  روزشماري‌ نمي‌كنیم‌؟
 
چرا به‌  والله‌ متم‌ نوره‌  یقین‌ نداریم‌؟
 
جماعت‌!
 
باور بیاورید به‌ وعده‌ خداوند؛  لیستخلفنّهم‌ في‌ الارض‌  دروغ‌ نیست‌.
 
لیظهره‌ علي‌ الدین‌ كلّه‌  جدّي‌ است‌، اگر چه‌ مشركان‌ را خوش‌ نیاید.
 
جماعت‌!
 
انشق‌ القمر  در پیش‌ است‌.
 
اقترب‌ الساعة‌  چشم‌ برهم‌ زدني‌ طول‌ نمي‌كشد.
 
یوم‌ الفتح‌  از راه‌ مي‌رسد و خدا نكند در آن‌ روز از كساني‌ باشیم‌ كه‌ ایمان‌ به‌ دردمان‌ نخورد.
 
جماعت‌!
 
نمازهایتان‌ را با  أمّن‌ یجیب‌ المضطر  ختم‌ كنید.
 
و به‌ یاد داشته‌ باشید منت‌ خدا را بر  الذین‌ استضعفوا في‌ الارض‌

 
او همه‌ تشنگان‌ را با  ماء معین‌ سیراب‌ مي‌كند.
 
جماعت‌!
 
خداوند اراده‌ كرده‌ است‌ كه‌ ما قوي‌ باشیم‌ كه‌ او را دوست‌ بداریم‌ و او دوستمان‌ بدارد.
 
خداوند به‌  اقامواالصلوة‌  ما افتخار مي‌كند.
 
اتواالزكوة‌  ما را به‌ رخ‌ دنیاطلبان‌ مي‌كشد.
 
از  امروا به‌ معروف‌ و نهوا عن‌ المنكر ما حظ‌ مي‌كند.
 
جماعت‌!
 
ما تنها نیستیم‌.
 
أینما تكونوا یأت‌ بكم‌ اللّه‌ جمیعاً  دست‌ به‌ سر كردن‌ ما نیست‌.
 
چرا نوید  بقیة‌الله‌ خیرلكم‌  را به‌ یكدیگر نمي‌دهیم‌؟
 
به‌ خدا قسم‌ زمین‌، مرده‌ نمي‌ماند!
 
به‌ خدا قسم‌  جاء الحق‌  آمدني‌ است‌!
 
زهق‌ الباطل‌  شدني‌ است‌!

 و واي‌ به‌ حال‌ ما اگر از مفلحونِ  حزب‌ الله‌  نباشیم‌ 

 

 

آرزوی ظهور

مهدی جان

اگر حجاب ظهورت
حضور پست من است
دعا كن كه بميرم

امید رحمت از حق

به نام خداوند بخشایشگر مهربان

پروردگارا !

تو را سپاس که در فصل رویش مرا امیدی دوباره بخشیدی و بر خوان نعمت های بیکرانت خواندی.

مهربانا !

می دانم در این میهمانی که تو میزبان آن هستی ، دست رد بر سینه ی هیچ بنده ای نمی زنی ، پس رحمتت را بر من ارزانی دار و دلم را میهمان باران سخاوتت کن که دل کویری ام مدت هاست منتظر چنین لحظه ای است.

بار خدایا !

یاری ام فرما تا در کلاس بهار که فصل زندگی و زنده شدن است من هم حیات یابم و شاگردی شایسته باشم و از کتاب آسمانیت بهره ها جویم .

عزیزا !

مرا از زندان سیاهی رها ساز و پر پرواز عطا کن تا از دنیا و تعلقاتش دور بمانم و اسیر چنگال نفس خویش نشوم .

ای یگانه ی بی همتا !

حتی برای لحظه ای مرا به حال خود وامگذار تا فانوس قلبم خاموش شود و در تاریکی آشکار فرو مانم .

به حق مهربانیت ، ای مهربان ترین مهربانان ... آمین

 

یا علی مرتضی

 

یا علی

یا علی  ،  یا مرتضی  ،  یا ایلیا

شاه  و حیدر ،  بنده ی پاک خدا

یا علی، یا شاه مردان،  شاه دین

دست ایزد ،  صفدر  حق بر زمین

یا عـلی ،   یا سیـدی  ،   یا مقتـــدا

من کی ام ؟  وامانده ای از حق جدا

تو که ای؟   تو حیدری،  شیر خدا

هم ولی  ،  هم اولیاء ، هم اوصیا

یا علی ، سرگشته و درمانده ام

گیر نفس    خویشتن وامانده ام

من  اسیر  نفس  بد خو  کرده ام

زین  جهت رو  بر  ولایت  کرده ام

عشق تو ، درمان درد بی دواست

راه تو  ، هر حاجت دل  را رواست

عشق یعنی ،  پیروی  از راه تو

مست مست ، از کوثر والای تو


عشق یعنی ، خم حیدر در غدیر

عشق یعنی ، پیروی  از تو  امیر

عشق یعنی ، عهد بستن با  ولی

عشق یعنی ، حامی سیـد علی

عشق یعنی ، حیدری و  صفدری

عشق یعنی ،  سبز سبز حیدری

عشق یعنی ،   سوی حق پرداختن چون بسیجی جان و هم سر باختن

چون بسیجی جان و هم سر باختن

عشق یعنی ،  سر  به  زیر  انداختـن

سوی دشمن ،  کفر بی دین ، تاختن

عشق یعنی ،  خیبری و سنگری

عشق یعنی  ،  باکـری و باقـری

عشق یعنی ،همت و چمران مـا

دانش و  آوینــی و  صیـــاد مـا

عشق نباشد، جز حمایت  از  ولی

عشق یعنی،  دست بیعت با علی

بار الهـی ؛  راه مـا راه علیست

نائب بر حق او  ، سید علیست

یا علی ، یا مرتضی ،  ما رسته ایم

از    نیـاز  بر  اجنبی   وارستــه ایم

دست با حامی حیدر بسته ایم

عهد  بر  خم  ولایت  بسته ایم

بر بسی تحریم و سختی تاختیم

یا علی گفتیم  و  ایران ساختیـم

یا علی ، این کشــور مهـــدی تــوست

خود نما نصرت، که این شیعی توست

یا علی ،  یا مرتضی  ،  یا ایلیـا

شیر حق ، نصرت نما ایـران مـا


شیعه ای نامی

ای  قلم  از  قدرتی غالب بگو

سید علی خامنه ای

از  علی  ابن ابی  طالب  بگو


از علی مرد سیاست مرد دین

از  علی  تنها ترین  مرد  زمین


شکرلله شیعه ای نامی شدیم

اهل جمهوری اسلامی  شدیم


از خمینی درس عشق آموختیم

در  تنور جبهه و جنگ سوختیم


بیعتی   کردیم  با   سید  علی

راه حق در قول و فعلش منجلی


بیعت ما دوستان  عین  ولاست

زاده   زهرا علی  روح  خداست


عده ای از همرهان جاهل شدند

در  حمایت از  علی کاهل شدند


خاک  شهر  کوفه  بر  سر هایتان

پس  چه  شد  ایمان و باورهایتان


شهیدان ، شهید ، شعر شهید ، شعر ، شهدا

پشت   بر  مولا  و  زهرا   کرده اید

هیچ شرم از این شهیدان کرده اید


حرفی   از   اعماق  ایمان  میزنم

با  لب  و  حلق شهیدان می زنم


تا  چه  باید  کرد  را   حاصل  کنم

فتنه   اهریمنان   باطل   کنم


ملت  ایران  فراز  و  شیب  دید

از قلم بیش از تفنگ آسیب دید


سامری ها با  قلم بت  ساختند

فتنه  در   دامان  دین   انداختند


مکر داخل کفر خارج را ببین

رونق  کار  خوارج  را  ببین


دین  فروشان  قلعه  و بارو  زدند

یک  به یک پشت قلم اردو  زدند


با اساس دین تسامح می کنند

پای  ارزش ها تسامح می کنند


داستان   دوم  خرداد چیست

مبدأیی جز نیمه خرداد نیست


تا  که گردد  فتنه و  آسیب کم

جبهه ای ها باز با هم هم قسم


چاره  ما  را  نباشد  جز  وفاق

جنگ مرصاد است پایان نفاق


نایب مهدی ولی داریم و بس

شیعیان سید علی داریم و بس

 

خورشید فردای همه

آقای حداد عادل رئیس سابق مجلس شورای اسلامی

 حداد عادل و آیت الله خامنه ای ، مقام معظم رهبری

 شعر زیبای برای رهبر عزیز انقلاب

آیت الله خامنه ای سروده که در زیر میخوانید ...

 

 

 

 

 

 

 

 

اي دو چشمانت چراغ شام يلداي همه

آفتاب صورتت خورشيد فرداي همه
 

 

 اي دل دريايي‌ات كشتي نشينان را اميد

وي نگاه روشنت فانوس درياي همه

اي بيان دلنشينت بارش باران نور

وي كلام آتشينت آتش ناي همه

خنده‌هاي گاه‌گاهت خنده خورشيد صبح

شعله لرزان آهت شمع شبهاي همه

 

قامتت نخل بلند گلشن آزادگي

سرو سرسبزي سزاوار تماشاي همه


گر كسي از من نشاني از تو جويد،گويمش

خانه‌اي در كوچه باغ دل، پذيراي همه



لاله زار عشق يكدم بي گل رويت مباد

اي گل رويت بهار عالم آراي همه

ولایت کشتی نشین

مرحوم آغاسی در زمان حیات خود شعری را در رسای رهبر انقلاب سروده بود که مجددا منتشر می‌شود:  

ای نوح ای ولایت کشتی نشین

مرحوم آغاسیی موج موج خطبه تو آتشین


امروز موج حادثه در دست توست‏
توفان ما اشارت انگشت توست‏


باز هم تکرار مکر عام و خاص‏
یک علی با بی‌نهایت عمروعاص‏


یک علی مظلوم همچون جد خویش
ظلم‌هایی دیده اندر حد خویش


کیستند این عمروعاصان شقی
کفر کیشان به ظاهر متقی


ای خداوندان ملک عافیت
والیان مسند اشرافیت


من یقین دارم مسلمان نیستید
چون ولی را تحت فرمان نیستید


من در این آشفته بازار شما‏
پرده بر می‌دارم از کار شما


گر شمایان نیستید اهل نفاق‏
مرگ خواهید از خدا بالاتفاق‏


این نماز و روزه و حج و زکات‏
بی‌ولایت چیست غیر از منکرات‏


جز ولایت وادی ایمن کجاست‏
ایمنی از شر اهریمن کجاست‏


بر ولای مرتضی مومن شوید
کز عذاب قهر حق ایمن شوید


گفت احمد با علی بیعت کنید
یا که در دین خدا بدعت کنید


بر ولای مرتضی کافر شدید؟
یا که از مولا مسلمان‌تر شدید؟


از چه رو چون کوفیان بی‌ولی
خرده می‌گیرید بر کار علی


با علی در بدر بودن شرط نیست
ای برادر نهروان در پیش روست‏


یا علی امشب تنور آماده کن‏
امتت را امتحانی ساده کن‏


تا شود معلوم خاص الخاص کیست
در دل دریای خون غواص کیست


پس از این در تب هنگامه ز پا ننشینم
در تب معرکه سرگرم دعا ننشینم


نکند مکر بنی‌صاعده تکرار شود‏
که علی در قفس خانه گرفتار شود


بنشین باده به کام دگران خواهد شد
چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد‏


موریانه چه موذیانه می‌جوند‏
ریشه‌های چارچوب انقلاب را

 


امروز موج حادثه در دست توست‏
توفان ما اشارت انگشت توست‏


باز هم تکرار مکر عام و خاص‏
یک علی با بی‌نهایت عمروعاص‏


یک علی مظلوم همچون جد خویش
ظلم‌هایی دیده اندر حد خویش


کیستند این عمروعاصان شقی
کفر کیشان به ظاهر متقی


ای خداوندان ملک عافیت
والیان مسند اشرافیت


من یقین دارم مسلمان نیستید
چون ولی را تحت فرمان نیستید


من در این آشفته بازار شما‏
پرده بر می‌دارم از کار شما


گر شمایان نیستید اهل نفاق‏
مرگ خواهید از خدا بالاتفاق‏


این نماز و روزه و حج و زکات‏
بی‌ولایت چیست غیر از منکرات‏


جز ولایت وادی ایمن کجاست‏
ایمنی از شر اهریمن کجاست‏


بر ولای مرتضی مومن شوید
کز عذاب قهر حق ایمن شوید


گفت احمد با علی بیعت کنید
یا که در دین خدا بدعت کنید


بر ولای مرتضی کافر شدید؟
یا که از مولا مسلمان‌تر شدید؟


از چه رو چون کوفیان بی‌ولی
خرده می‌گیرید بر کار علی


با علی در بدر بودن شرط نیست
ای برادر نهروان در پیش روست‏


یا علی امشب تنور آماده کن‏
امتت را امتحانی ساده کن‏


تا شود معلوم خاص الخاص کیست
در دل دریای خون غواص کیست


پس از این در تب هنگامه ز پا ننشینم
در تب معرکه سرگرم دعا ننشینم


نکند مکر بنی‌صاعده تکرار شود‏
که علی در قفس خانه گرفتار شود


بنشین باده به کام دگران خواهد شد
چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد‏


موریانه چه موذیانه می‌جوند‏
ریشه‌های چارچوب انقلاب را

 

ارغنون دلم

‏اي غريو تو ارغنون دلم

سطوت خطبه‌ات ستون دلم                       

شعر شهریار


خطبه‌هاي نماز جمعه تو

نقشه حمله با قشون دلم


چشم از نقش تو نگارين است

مي‌نگارد مگر بخون دلم


عقل من پاره مي‌کند زنجير

که به سر مي‌زند جنون دلم

 

من هم از آن فن و فنون دانم

که جنون زايد از فنون دلم


کلماتت چو تيشه فرهاد

مي‌شکافند بيستون دلم


وز مواعظ که مي‌کني آنگاه

صبر ميزايد از سکون دلم


انقلاب من از تو اسلامي است

که حريفي به چند و چون دلم


بازوان امام آنکه دگر

بي قرين است در قرون دلم


چشم اميدي و چراغ نويد

هم شکوهي و هم شکون دلم


در رکوع و سجود خامنه‌ای

من هم از دور سرنگون دلم


خاصه وقت قنوت او کز غيب

دست‌ها مي‌شود ستون دلم


او به يک دست و من هزاران دست

با وي افشانم از بطون دلم


عرشيان مي‌کنند صف به نماز

از درون دل و برون دلم

 

من بروني نيم خدا داند

كاين صلا خيزد از درون دلم

 

من زبان دلم ولي افسوس

بسكه بي همزبان زبون دلم

 

پيرم از چرخ واژگون و عليل

بشنو از بخت واژگون دلم


چون کماني خميده ايم ليکن

تيرآهي است در کمون دلم


طوطي عشقم و زبان از بر

جمله ماکان و ما يکون دلم


در ترازوي سنجشم مگذار

اي کم عشق تو فزون دلم

 

درس من خارج است و حاشيه نيست

كه دگر فارغ از متون دلم

 
دگرم بخشي از تن و جان نيست

دل به جانان رسيده چون دلم

 

«شهریارم» لسان حافظ غيب

شعر هم شاني از شئون دلم

رهبر نورانی و فرزانه

من عاشـق آن رهبــر نورا نــی خـویشم
آن دلبــر وارستــۀ عـرفـانـی خــویشم
عمـری است غمیـنم ز پریشانـی آن یار
هـر چنـد که محزون ز پریشانی خویشم
در دام بـلایت شـده ام سخـت گرفتـار
امـواج بـلای دل طوفــانــی خـویشم
چون نقـش نگـارین تو بر دیـده در افتــد
گمگشتــۀ این دیـدۀ بـارانــی خـویشم
زان لحظه که مجنون شدم از زلف سیاهت
در کوهم و در دشـت و بیـابـانی خـویشم
از شـوق وصال تو چه ویرانـه شد این دل
چندی است که شاد ازدل ویـرانی خویشم
یک لحظه پشیمان نشدم از غم آن دوست
عمری است که مشغول نگهبـانی خـویشم
دل کنـده ام از عـالـم دنیــایـی و لیکـن
دلـبستــۀ آن یـار خـراسـانــی خـویشم
تـوفیـق زیـارت بـه جمـالـش نـدهنــدم
این غــم به که گویم غم پنهانـی خـویشم
زان روز که در بنـد نگـاه تـو اسیـرم
افسـردۀ دیـدارم و زنـدانــی خـویشم
سرباز و نگهبـانـم و هم حامـی جـان از
جـمهـوری اسـلامـی ایـرانــی خـویشـم
من گـرچـه در ایـن دایـره شاعـر نیم امـا
                          تضمیـن گـر شعریش به نـادانـی خویشم
                                

عید آسمانی

عید است ولی بدون او غم داریم


عاشق شده ایم و عشق را کم داریم

ای کاش که این عید ظهورش برسد

این گونه هزار عید با هم داریم

ٌٌٌٌٌٌ

خوش آن دمی که بهاران قرارمان باشد

ظهور مهدی زهرا بهارمان باشد

ََََََ

یا رب عید است عطا بر همه ده

بر ماتم واندوه همه خاتمه ده

پایان غم همه ظهور مهدیست

تعجیل فرج به مهدی فاطمه ده

ًًًًًً

سر خوش آن عیدی که آن بانی نور

از کنار کعبه بنماید ظهور

قلب ها را مهر هم عهدی زند

از حرم بانگ اناالمهدی زند

ًًًًًً

حافظ گشوده ام و چه زیباست فال تو

حتما قشنگ می شود امسال ، حال تو

با آن قلب و زبان و فکر درست

فرخنده باد روز و شب و ماه و سال تو  

ًًًًًً

جایگاه ولایت فقیه به زبان ساده

 

الولایة لله والرسول و للمومنین

از دوستی پرسیدم : ولایت فقیه دارای چه جایگاهی می باشد ؟ و چگونه می توان ضرورت و وجوب آنرا  اثبات کرد؟ و آیا اصلا اثبات شدنی هست؟

دوستم گفت : می دانی که من سواد چندانی ندارم و توان این را ندارم که این موضوع را از طریق قرآن و احادیث و یا علم کلام و منطق و یا فلسفه به تو اثبات کنم. مثال من مثال آن چوپان است که در زمان حضرت موسی وجود داشت و به شیوه خود خدا را عبادت می کرد ( خدایا تو کجایی تا شوم من چاکرت ..... ) ، مثال من مثال آن پیر زنی است که مشغول نخ ریسی بود و پیامبر و یارانش بر او وارد شدند و پیامبر از او سوال کرد که خدای خود را چگونه شناختی ؟

پیر زن دست از نخ ریسی برداشت و گفت : من دست از نخ ریسیدن برداشتم و چرخ نخ ریسی از حرکت ایستاد ، همان طور که این چرخ نخ ریسی تدبیر کنند ه ای دارد و اگر من نباشم از حرکت می ایستد ، این جهان هستی نیز تدبیر کننده ای دارد که آنرا هدایت می کند و این تدبیر کننده و ناظم جهان اسمش خداست.

به دوستم گفتم اشکالی ندارد ، شما به شیوه ی خودت در مورد ولایت فقیه برایم توضیح بده .

دوستم گفت : قبول داری که ولایت از آن خداست؟ گفتم : بله.

گفت : قبول داری که این ولایت به حضرت رسول ( ص ) داده شده  ( از خدا و رسول اطاعت کنید ، پیامبر از خودتان به شما اولی تر است ، ولایت از آن خدا و رسول است و ... ) است ؟ عرض کردم ، بله .

گفت : قبول داری که این ولایت به حضرت علی ( ع ) و اولاد او در روز غدیر خم ( امروز دین شما را کامل کردم ، ولی شما کسی است که در رکوع نماز انگشتر خود را انفاق می کند و ... )  داده شده است ؟ گفتم ، بله .

گفت قبول داری که ولی حقیقی در شرایط فعلی امام زمان ( ع ) است ؟ عرض کردم ، بله .

گفت قبول داری که امام زمان – علیه السلام – درزمان غیبت صغری چهار نایب خاص داشت و ولایت آن حضرت از طریق آن چهار نایب خاص جاری و ساری می شد ؟ گفتم ، بله .

گفت : قبول داری که پس از آن چهار نایب خاص ، امام زمان – علیه السلام – دیگر نایبی تعیین ننمود و فرمود من بعد به فقهای شیعه مراجعه نمائید و این فقهاء را با روایت ( مخالفا لهوائه ، مطیعا لا مر مولا و ... ) معرفی کرد تا ما دچار اشتباه نشویم ؟ گفتم ، بله .

گفت : خوب همین افرادی را که امام زمان – علیه السلام – معرفی کرده همان ولی فقیه و نایبان عام آقا هستند که ولایت امام زمان از طریق آنان در میان امت جاری و ساری می شود . همین افراد که مخالف هوای نفس خود باشند و مطیع امر مولا و ... باشند دارای ولایت هستند و باید اوامر آنان را اطاعت نمود.

گفتم : این افراد که در جامعه ما زیاد هستند ، تکلیف ما با همه آنان چه می شود ، آیا همه آنان دارای ولایت هستند و ما باید از همه آنان تبعیت کنیم ؟

 گفت : نقش مجلس خبرگان همین جا اهمیت پیدا می کند . ما که تخصص لازم را برای شناسایی این افراد در سطح جامعه نداریم و آگاهی ما در مورد این افراد سطحی هست ، به همین خاطر تعدادی فقیه که در شناسایی این افراد خبره باشند را انتخاب می کنیم و به این وسله از آنان می خواهیم که در اجتماع افرادی را با مشخصات ارائه شده از سوی امام زمان – علیه السلام – وجود دارند را پیدا کرده و به ما معرفی کنند . و خبرگان هم نزدیکترین فرد به امام زمان – علیه السلام – را کشف و شناسایی کرده و به مردم معرفی می کند و ما هم با این فرد که نزدیکترین انسان به امام زمان – علیه السلام – می باشد ، بیعت کرده و این فرد همان ولایت فقیه می باشد .

جهاد اقتصادی

خار در چشم سعودی و ایادی می کنیم

با اطاعت از ولی احساس شادی می کنیم

کوری چشم سران فتنه و بیگانگان

چشم ، آقا جان ، جهاد اقتصادی می کنیم

ْْْْْْْْ

خوش آن دمی که بهاران قرارمان باشد

جهاد اقتصادی آقا شعارمان باشد

‎به یاد صحن و سرای امام رضای غریب

ظهور مهدی زهرا دعایمان باشد ...

ْْْْْْْْ

هر چه می گویی همان است ما اطاعت می کنیم .

جان خود را ما فداییه ولایت میکنیم.

هر جهادی چه نظامی چه سیاسی فرق نیست

چشم مولا ما جهاد اقتصادی میکنیم

ْْْْْْْْ

رهبرا از شوق لبخند تو شادی می کنیم

اذن تو باشد اگر عزم جهادی می کنیم

کوری چشم تمام دشمنان بزدلت

 
سال نو را هم جهادی اقتصادی می کنیم

استعانت از آقا

 ای سید ما ، ای مولای ما

ما آنچه باید بکنیم ، انجام می دهیم؛آنچه باید هم گفت،هم گفتیم و خواهیم گفت.

من جان نا قابلی دارم ، جسم ناقصی دارم ،

اندک آبرویی هم دارم ؛ که این را هم خود شما به ما دادید.

همه ی اینها را من کف دست گرفتم ؛

در راه این انقلاب و در راه اسلام فدا خواهم کرد ؛ اینها هم نثار شما باشد.

سید ما ، مولای ما ، دعا کن برای ما؛

صاحب ما توئی،صاحب این کشور توئی،صاحب این انقلاب توئی

پشتیبان ما شما هستید؛

ما این راه را ادامه خواهیم داد؛با قدرت هم ادامه خواهیم داد.

در این راه ما را با دعای خود ، با حمایت خود ، با توجه خود،

پشتیبانی بفرما.

 

دعایی بهر آن دلداده کردم

منم سرگشته حیرانت ای دوست

کنم یکباره جان قربانت ای دوست

تنی نا ساز از شوق وصل کویت

دهم سر بر سر پیمانت ای دوست

دلی دارم در آتش خانه کرده

میان شعله ها کاشانه کرده

دلی دارم که از شوق وصالت

وجودم را ز غم ویرانه کرده

من آن آواره بشکسته حالم

ز هجرانت بُتا رو به زوالم

منم آن مرغ سرگردان و تنها

پریشان گشته شد یکباره حالم

سحرسر بر سر سجاده کردم

دعایی بهر آن دلداده کردم

ز حسرت ساغر چشمانم ای دوست

زبان از یکسره از باده کردم

دلا تا کی اسیر یاد یاری؟

ز هجر یار تا کی داغداری؟

بگو تا کی ز شوق روی لیلی

تو مجنون پریشان روزگاری؟

پریشانم، پریشان روزگارم

من آن سرگشته ی هجر نگارم

کنون عمریست با امید وصلت

درون سینه آسایش ندارم

ز هجرت روز و شب فریاد دارم

ز بیدادت دلی ناشاد دارم

درون کوهسار سینه خود

هزاران کشته چون فرهاد دارم

چرا ای نازنینم بی وفایی؟

دمادم با دل من در جفایی

چرا آشفته کردی روزگارم

عزیزم دارد این دل هم خدایی

 

نفاق دولت آمریکا

حرف های خودمانی

آیا حقیقتآ ما با آمریکا سر جنگ داریم؟!

 یا آمریکا با ما ؟!

که از آن طرف دنیا بلند شده

و آمده این طرف دنیا ، در کنا ر گوش ما

در عراق و افغانستان !

آیا واقعآ ما برای او تهدید هستیم ؟!

 یا اینکه او با این کارش داره ما رو تهدید می کنه ؟!