چند روز پیش یه کلاسی شرکت کرده بودم که انگار از همه قشر توی کلاس حضور داشتند بی حجاب بد حجاب با حجاب دانشجو طلبه ...

استاد خیلی خوب صحبت می کرد و مدیریت قوی داشت و از همه خواست تا خودشونو هر جور دوست دارن معرفی کنن خلاصه هر کس یه جور خودشو معرفی می کرد یکی با مدرکش یکی با شغلش یکی نام مستعارش ...

استاد خیلی با حوصله گوش می کرد همه فکر می کردن خودشونو خیلی خوب تعریف می کنن بعد از اینکه همه خودشونو معرفی کردند استاد که ظاهری معمولی داشت تکانی به خود داد و گفت کسی می تونه تعریف متفاوت و بهتری رو ارائه بده ؟ از اون جایی که هر کس فکر میکرد بهترین تعریف رو ارائه داده کسی داوطلب نشد

استاد ایستاد و با نگاهی به همه گفت خودم تعریف می کنم : من فردی مسلمان و افتخارم شیعه بودن است همه متعجب شده بودیم استاد ادامه داد و خوشحالم که کتابم قران است

سکوت لحظه ای کلاس را فراگرفت استاد لب به سخن باز کرد و گفت میبینید ما حتی مسائل مهم را هم نمیشناسیم ...

سپس بار دیگر خواست که همه نظرشان را راجع به قرآن بگویند

یکی گفت از بزرگترین معجزه هاست دیگری گفت راه سعادت بشر است کس دیگری گفت راه جامعی است برای هدایت...

استاد تبسمی کردو گفت همه این حرفها را قبول دارید؟

همه یک صدا تایید کردیم

استاد لحظه ای ایستاد و گفت خب گفتید که قران چه ویژگی های منحصر به فردی دارد حال از شما می خواهم از آیه ای برایم بگویید که زندگیتان بر حول ان می چرخد یک مسلمان اصلا یک انسان با دانستن اینها باید ذره ای از آن را در زندگی اش پیاده کند استاد منتظر ماند اما دوباره کلاس در سکوت فرا رفت تا اینکه استاد گفت می بینید چقدر نسبت به مسائل مهم بی اهمیتیم؟

همه با حجاب و بی حجاب به عنوان یک مسلمان خجالت کشیدیم

و استاد فرمود :

اسلام به ذات خود ندارد عیبی                         عیبی اگر هست از مسلمانی ماست