حرف های در گوشی...
بعضی شبا یه سری حرفا دارم...
با خدا
یه سری حرفای در گوشی...
امشب از اون شباس
که خیلی دلتنگم برات خدا جون
ماه امشب خیلی قشنگه
و همدم شده برام
گوش میده به حرفام
خدا جون خسته شدم ...
خسته که نه...
امیدی برام نمونده
از بس گفتم دلتنگ اربابم...
خدایا می دونم که اگه ...
یعنی واقعا از ته دلم نیست...
خدایا مگه خودت نمی گی
ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ
خدایا خوب منم همیشه می گم
الهی و ربی من لی غیرک
پس خدا جون میشه مثل همیشه دستامو بگیری
خدا جون میشه بقلم کنی؟
رهگذر نوشت:
از رهگذر خاک سر کوی شما بود
هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد
نمی دونم شاید بی ربط باشه
ولی...
امشب حضرت حافظ اینو برام تجویز کرد...
+ نوشته شده در دوشنبه دهم مهر ۱۳۹۱ ساعت 22:41 توسط ثنا
|