شهادت کجا من دیوانه کجا...
ستاره های خاموشی که روشن کننده راهمون شدن
چقدر غریبند
و چقدر قریب...
چه حس عجیبی...
دائم بر زبونم
اللهم الرزقنا الشهاده
اما...
::::::::::::::::::::::::::::::::::
همه مناطق رو گشتم
همه جا عطر تو بود عمو جونم
یه حس بهم می گفت یه روزی بودی تو این مناطق
اتفاقایی که می افتاد یه جور نشونه بود بیشتر برام
که دعوت شدم
که به خودم بیام...
اتفاقایی که شاید...
ولی خیالت راحت کلی سوغاتی با خودم آوردم
گلاب بهشتی...
که توشه راهم بشه
که ...
رهگذر نوشت:
سردشت
حال غریب
اشکهای بی وقفه
حاج باقر و روایت گری
تازه به خودم اومدم
که...
من کجا و شهدا کجا...
تا شهادت راهی طولانی به وسعت دلبستگی به دنیا در پیش است...
هر وقت....
+ نوشته شده در دوشنبه دهم مهر ۱۳۹۱ ساعت 22:48 توسط ثنا
|