مبادله اسرا

عراق و ایران بر مبنای قطعنامه 589، کار مبادله اسرا را آغاز کردند. از انجایی که ایران حدود 70 هزار اسیر عراقی در اختیار داشت و ما فقط حدود 40 هزار اسیر ایرانی در اختیار داشتیم، بهتر آن بود که هر 1000 ایرانی در برابر 1700 اسیر عراقی مبادله شوند. اما هر دو طرف به توافق رسیدند که به تعداد مساوی اقدام به مبادله اسرا نمایند و بدیهی است که این تصمیم با موافقت و تأیید صدام و رهبران عالی رتبه ایران به مورد اجرا گذاشته شد. این کار از طرف  ما یکی اشتباه آشکار و غیر قابل قبول بود.

وضعیت به همین ترتیب برای چند روزی ادامه پیدا کرد تا اینکه یک بار 800 اسیر ایرانی برای تحویل اعزام شدند؛ 200 اسیر کمتر از تعداد توافق شده اعزام شده بودند. علت آن بود که اسرای یک اردوگاه به پایان رسیده  بودند. در نتیجه ایرانی ها 200 اسیر عراقی را به عقب بازگرداندند و از  تحویل انها خودداری نمودند. بهتر بود که از این رویداد به عنوان یک زنگ خطر بزرگ درس گرفته می شد و پیش از انکه این روند ادامه می دادیم ،  نسبت به ان بازنگری می کردیم و (صدام) دچار این توهم نمی شد که ایران در جنگ کویت از او پشتیبانی خواهد کرد. زیرا این رفتار نشانه آشکاری  بود بر اینکه ، ایرانی ها به محض تحویل گرفتن 40 هزار اسیر خود از تحویل  بقیه اسرای ما خودداری خواهند نمود و حدود 30 هزار یا حداقل 20 هزار اسیر را در نزد خود نگه خواهند داشت. این رویه به انها امکان خواهد داد که افسران مهم و عناصر مفید را در نطد خود نگه دارند و عناصر کم اهمیت تر را به عراق بفرستند. البته همه آنها فرزندان و برادران ما هستند و از نظر انسانی فرقی بین آنها وجود ندارد.

ایرانی ها به محض تحویل گرفتن اسرایشان، از تحویل دادن اسرای ما ، که هنوز در اردوگاه های اسارت ایران، از 8 تا 16 سال گذشته تا کنون به سر می برند، خودداری نمودند. این وضعیت بیانگر بی توجهی و لاابالی گری صدام نسبت به سرنوشت افراد ملتی است که خود را قربانی کشور نمودند. نشانه بی توجهی صدام به خویشاوندان و فرزندان اسرا و تمام مشکلات پیچیده ای است که در بعد اجتماعی دارند. صدام تا به این لحظه هیچ اقدامی برای  آزادسازی بقیه اسرا به عمل نیاورده است، زیرا اصلاً توجهی به آنها و سرنوشتشان ندارد.

واقعیت آن است که در عراق با اسرای ایرانی رفتاری خوب و انسانی صورت گرفت و عزت و کرامت و اعتقاداتشان حفظ شد.[1] در مراحل بازجویی ای اولیه، با وجود سرسختی بسیاری از آنها و اصرارشان به عدم توهین به (امام) خمینی، حتی در حد یک کلمه نیز به هیچ یک از انها توهین نشد. برخی از بازجویان ساده لوح  مراحل اولیه، بنا به دلایل اطلاعاتی و یا  سطحی نگری، از انها می خواستند تا به (امام) خمینی توهین نمایند. وضعیت اسرای ایران در مقایسه با اسرای ما در اردوگاه های اسارت ایران بهتر بود و فقطیک یا دو بار بر اثر دخالت مأمورین دولتی برای آرام سازی اسرا در اردوگاه های اسارت، حوادث چند قتل روی داد.[2]

رویدادی که بیش از 15 سال پیش، در اوایل سال 1982 رخ داد ، از ذهنم پاک نشده است . هنگامی که من در قرارگاه مقدم فرماندهان در استان میسان بودم ، یکی از افسران اطلاعات لشکر دهم با من تماس گرفت و راجع به سرسختی و بی لیاقتی یک اسیر ایرانی با من سخن گفت و اظهار داشت که  سرانجام او را خواهد کشت. من از او خواستم تا دست نگه دارد. خود را به ان لشکر در منطقه امامزاده عباس ، واقع در منطقه دزفول رساندم و از او  خواستم تا وضعیت را روشن کند. او گفت که این اسیر روی تصویر صدام آب دهان ریخته است. دستور دادم تا آن اسیر را به پناهگاه افسر اطلاعات احضار کنند. او را به نزد من آوردند. یک بچه 12 ساله بود.[3] به او گفتم : « چرا این را کردی؟» او شروع به گریه کرد و گفت : « مادر و پدرم را در خرمشهر کشتید و کاری کردید که من بدون هیچ خویشاوند و یا سرپرستی  در یکی از مساجد زندگی کنم.» سپس به طرف عکس قاب شده صدام که روی دیوار پناهگاه آویزان بود رفت و بار دیگر به روی آن آب دهان ریخت.[4]

در شرایطی که صدام انواع جنایت ها را در حق ملتمان روا داشته بود ، آن افسر اطلاعاتی گفت : « او را خواهم کشت ، او مستحق مرگ است» به آن افسر که همشهری من بود، پاسخ دادم که اسلام کشتن اسرا را کلاً حرام کرده است تا چه رسد به این بچه یتیم و بیچاره ! او جرمی که مستحق مرگ باشد، مرتکب نشده است. سپس از او خواستم تا این اسیر را در جمع دیگر اسرا و بی آنکه حرفی راجع به اتفاقی که افتاده گفته شود، به اردوگاه های اسرا هدایت نمایند. چون اگر خبر این اتفاق به گوش صدام می رسید، ما را متهم می کرد و شاید به اعدام محکوم می شدیم.

جنگ ما با افرادی شبیه به این بچه (ولی با سن و سالی بزرگ تر) و با خشونت و درندگی صورت می گرفت. آنها با سرعت زیاد به طرف هدف پیشروی کرده و به خوبی رخنه و نفوذ می کردند. می توانستند به سرعت گسترش یابند و در زمانی بسیار کوتاه و دور از انتظار و رکورد شکن ، خود را به قرارگاه ها برسانند . انها با وجود خسارت هایی که متحمل می شدند ، مهارت بالایی در عبور از میدان های مین داشتند و از جهت روحی و روانی در وضعیت  خوبی بودند ؛ ایمان داشتند که بهشت جایگاه ایشان است.

نیروهای ما نیز زمانی که دفاع از سرزمین عراق مطرح ش ، موضع دفاعی بسیار مستحکم و حتی مثال زدنی در تاریخ جنگ ها داشتند. میانگین آتشباری توپخانه و خمپاره ها بسیار بالا بود . ما حدود 90 هزار گلوله توپ در هفته و در شرایط عادی پرتاب می کردیم ، اما در جریان نبردهای مهمی همچون نبرد حصاد اکبر (دروی بزرگ) در شرق بصره و در اوایل سال 1987، ما چند میلیون گلوله توپ معمولی و شیمیایی شلیک کردیم. چون در اینجا دفاع از میهن مطرح بود.

من در سه دور مذاکرات بین عراق و ایران در کاخ سازمان ملل در ژنو، با حضور دبیرکل وقت سازمان ملل دکوئیار شرکت کردم. ریاست هیئت های دو کشور را طارق عزیز و علی اکبر ولایتی وزیر خارجه (وقت) ایران بر عهده داشتند.  من عکس های متعددی در این مذاکرات گرفتم، ولی زمانی که مجبور شدم خانه ام را در عراق ترک گویم انها را رها کردم، که اینک به دست مأمورین دولتی افتاده است.

مذاکرات در شرایطی آغاز شد که سیاست آمریکایی ها در قبال رژیم عراق رنگ و لعاب غیر دوستانه ای به خود می گرفت. موضوع به کارگیری سلاح های شیمیایی در حلبچه و مناطق دیگر مطرح شده بود. این مذاکرات با پیچیدگی همراه بود و بیشتر به جلسات سخنرانی و مانور شباهت داشت. رؤسای دو هیئت به جای انکه طرف مقابل را مخاطب خود قرار دهند، دکوئیار را مخاطب صحبت های خود قرار می دادند.

طارق عزیز تلاش داشت تا همچنان بر ابطال قرارداد سال 1975 اصرار ورزد، در حالی که طرف مقابل همچنان به پایبندی به ان پافشاری می کرد. هنگامی که طارق عزیز از کلمه « محمره» استفاده کرد، ولایتی به او اعتراض کرد و گفت : «خرمشهر» و چنانچه بازهم از این کلمه استفاده کنید، من از کلمه « اروندرود» به جای کلمه « شط العرب» استفاده خواهم کرد.»

طارق عزیز به صورت تحریک آمیزی غرق در مذاکرات شده بود ، ولی ایرانی ها با خونسردی پاسخ او را می دادند. هر یک از دو طرف دیگری را تهدید به جنگ و نبرد می کردند و به نظر می رسید که دکوئیار در برابر تمایل آنها به اتلاف وقت و عدم دستیابی به توافق ناتوان مانده است. زمانی که در ژنو بودیم ، طارق عزیز تلگرافی را به بغداد مخابره کرد و از  بغداد خواست تا به منظور تحت فشار قرار دادن رژیم ایران سر و صدایی در جبهه ها به راه بیندازد. اما بغداد با این خواسته موافقت ننمود. به هر حال طارق عزیز، بیشتر وقت خود را در ژنو، در ساختمان دفتر نمایندگی دائمی عراق در این شهر، به نوشیدن مشروب و ورق بازی و رد و بدل کردن لطیفه های بسیار زشت و زننده سپری می کرد.

این مذاکرات و اوقات استراحت و انتظار طولانی ، به من این امکان را داد تا از نزدیک شخصیت طارق عزیز را بازشناسم. آینده نشان خواهد داد که او از بدترین دشمنان عراق است. وی نقش بسیار مخربی در تاریخ عراق و منطقه ایفا می کند. هر چند که او ترسو نیست ولی درست پرورش نیافته است. صدام ازاو به عنوان حلقه ارتباطی با جهان مسیحیت استفاده می کند، زیرا او فردی است مسیحی. همچنین با توجه به تسلطش در فن نگارش ، از او برای نگارش مقالات و تبلیغات و گزارش های کشوری سود می جوید و تا حدودی او را نظریه پرداز تلقی می کند. طارق عزیز تنها شخص غیرنظامی است که بعد از عزت الدوری و طه الجزراوی در طول حکومت صدام وی را همراهی کرده است.[5]

مذاکرات ژنو به علت فقدان اراده سیاسی جهت دستیابی به توافق، با شکست مواجه گردید. ولی آتش بس همچنان پابرجا باقی ماند. زیرا جنگ هر دو کشور را خسته کرده بود. از سوی دیگر معاهده الجزایر تا زمان ورود صدام به کویت همچنان معلق باقی ماند ، اما در روز 14/9/1990 صدام اقدام به ارسال نامه معروف خود خطاب به (آیت الله هاشمی رفسنجانی ) کرد و طی آن معاهده الجزایر را به رسمیت شناخت و گفت : « جناب برادر، رئیس جمهور! این همه آن چیزی است که شما خواسته بودید.» بار دیگر صدام انچه را که به او تعلق نداشت بخشید ، بی آن که به نظرسنجی و یا آراء مردم و یا نمایندگان (اعضای) بدبخت مجلس ملی نمایشی عراق مراجعه کرده باشد. ایران کوچک ترین اقدامی نکرد و حتی یک اسیر از حداقل 20 هزار اسیری که هنوز در اردوگاه های اسارت در ایران به سر می برند نیز آزاد نکرد. در حالی که همه عراقی ها از ایران می خواهند که آنها را آزاد نماید.

 

عوامل ناکامی نظامی

شکست ما در تحقق اهداف جنگ، فقط و فقط به شخص صدام باز می گردد. زیرا لازم بود تا اهداف جنگ براساس عوامل مختلف و منطقی و بر مبنای یک ارزیابی دقیق از اوضاع تعیین گردد، نه براساس هوا و هوس و رؤیاهای فردی.

دستاوردهای بزرگ نظامی ما در جنگ به عوامل مختلفی باز می گردد که در اینجا به تعدادی از آنها اشاره می کنم :

1. موضع گیری عمومی سیاسی و بین المللی در مخالفت با ایران، بازتاب منفی بر توانمندی های رزمی ایران گذاشت.

2. قدرت اقتصادی بزرگی که برای عراق فراهم گردید، از درآمدهای داخلی، کمک های کشورهای خلیج (فارس) و وام های بلندمدت بود و به طور مثبت در امور زیر نمود پیدا کرد :

الف) توانایی در خرید تجهیزات رزمی

ب) ایجاد شرایط منحصر به فرد معیشتی برای نیروهای مسلح و مردم عراق. ( به گونه ای که با شرایط قبل و بعد از جنگ متفاوت بود. دستیابی شهروندان به بهترین مواد غذایی، پوشاک و دیگر ملزومات با قیمتی ناچیز طول جنگ، امری عادی بود. چنین اقداماتی، شرایط روانی لازم را برای پذیرش تداوم جنگ با تمام مصیبت ها و رنج هایش فراهم می نمود، ولی آثار بسیار منفی بر وضعیت اقتصادی عراق در فردای پایان جنگ بر جای نهاد. به گونه ای که عراق برای فرار از این فشارها راه خودکشی را در پیش گرفت و به کویت حمله کرد.)

3. توانایی در انجام مانورهای گسترده و رسیع نظامی، به صورت عملی در سطح بیش از 800 کیلومتر خطوط جنگ گستردگی داشت. هنگامی که فرماندهان عالی رتبه عراق، قدرت ابتکار عمل را در برابر فعالیت های فرسایشی و حرکت های موثر طرف مقابل یعنی ایران از دست دادند، ماتورهای گسترده و سریع، در کنار دیگر اقدامات مقابله جویانه و به عنوان عاملی حساس و بسیار مهم تلقی می گردید.

عراق تا قبل از جنگ اکتبر 1973 تعداد محدودی تانک بر در اختیار داشت. ولی جنگ اکتبر نشان داد که تا چه اندازه در ابزار و امکانات جابه جایی نظامی برای نیروهایمان کمبود داریم. این کمبود در جنگ اکتبر سبب گردید تا تانک های  ما مسافت های طولانی را روی شنی های خود به منظور نزدیک شدن به جبهه جنگ با اسرائیل طی کنند. لذا قراردادی را به منظور خرید یک هزار تانک بر از نوع « فاون» با آلمان غربی امضا کردیم و از آنها به منظور مقابله  با اهداف و انگیزه های نیروهای ایرانی به صورت گسترده ای در مانورهای نیروهای مکانیزه و زرهی و جابه جایی از منطقه ای به منطقه ای دیگر استفاده کردیم.

4. اطلاعات نظامی به عنوان عاملی اساسی و بسیار حساس، از عوامل موفقیت در جنگ تلقی می شود. در عراق مفهوم و یا برداشت از کلمه اطلاعات (استخبارات) به معنای اطلاعات تفسیر شده و یا تأکید شده ای است که بیانگر توانمندی طرف مقابل در شروع یک جنگ یا حمله کلی یا جزئی است.

اطلاعات یکی از ارکان برنامه ریزی نظامی تلقی می شود و به تهیه طرح های فریب و جلوگیری از غافلگیر شدن کمک می نماید. فریب و یا پنهان کاری اصل غافلگیری را شکل می دهد. اداره کل اطلاعات نظامی ما در طول سال های جنگ یک ارگان فعال و کارآمد تلقی می شد که با بهره گیری از امکانات ذاتی خود و هماهنگی هایش ، سیلی به هم پیوسته از اطلاعات را فراهم می آورد. این کار مانور و تحرک گسترده را  امکان پذیر می ساخت و حتی می توان گفت که کلیه اطلاعات اساسی مانورها و تحرکات را تشکیل می داد ما در شرایط مورد نظر، اطلاعات گسترده ای را به دست می آوردیم و این اطلاعات به تحقق پیروزی نظامی ما کمک می کرد.

5. حجم زیادی آتش نیروهای ما در طول جنگ با ایران ، دارای قدرت آتش انبوه بود ، تا جایی که از کنترل نیز خارج می شد و به ویژه در سا لهای آخر جنگ، مقدار زیادی (مهمات) به هدر رفت. بیشتر مهمات توپخانه و خمپاره ها در داخل تولید می شد. این وضعیت معلول نیاز به مقابله با حملات گسترده و انبوه نیروهای پیاده ایرانی بود.

6. امکان جایگزینی سریع تلفات اشخاص و تجهیزات

7. قدرت پایداری و مقاومت در جنگ برای چند سال، و سپس انتقال فراگیر به مرحله تعرض فعال و گسترده . (باید دانست که بدون در اختیار گرفتن قدرت ابتکار عمل و داشتن جسارت در انجام حمله ، به هیچ وجه امکان تحقق پیروزی  وجود ندارد. معمولاً تلفات نیروهای مدافع کمتر از تلفات نیروهای مهاجم است ؛ البته اگر نیروهای دفاعی موفق باشند . ولی اگر عملیات تهاجمی موفقیت آمیز و با برنامه ریزی دقیق قبلی باشد ، تلفات انسانی در مقایسه با نبردهای دفاعی بسیار کمتر خواهد بود. در مورد مقایسه درصد کشته ها و زخمی ها ، نظریه  معروفی که می گوید : « سه نفر زخمی در مقابل یک کشته» به اثبات نرسید ؛ زیرا در برخی از نبردها تعداد زخمی ها 9 برابر کشته ها بود . ولی میانگین کلی کشته ها و زخمی ها در پایان جنگ ، در حدود همان فرمول معروف سه به یک بود)

8. احساسات ملی و عادلانه بودن خواسته ما در دفاع از خاک عراق،[6]موجب تقویت روحی نیروهای ما در سال های پایانی جنگ، به ویژه ، پس از تهدید شدن قلمرو کشور ما توسط نیروهای ایرانی گردید.

چند نکته درباره جنگ عراق با ایران

1. تانک برها در جنگ با ایران برای ما حداکثر استفاده را داشتند. زیرا نیروهای ما در جبهه ای زمینی به طول بیش از هزار کیلومتر وارد نبرد شدند. اگر چه نیروهای زمینی منظم ایران (ارتش) در حرکت ، سنگین بودند. اما سپاه پاسداران در جابه جایی از یک منطقه (محور) عملیاتی به محوری دیگر دارای سرعت عمل بود؛ آن چنان که جابه جایی ده لشکر برای آنان، به علت استفاده از تحهیزات  سبک، بهره گیری از روش های کاری ساده و استفاده از اتوبوس های غیرنظامی و کامیون برای جابه جایی افراد ، بیش از چند روز به طول نمی انجامید.

انحصار ابتکار عمل در منتقل نمودن نبرد از منطقه ای به منطقه ای دیگر، توسط نیروهای ایرانی ، یک خطر واقعی برای نیروهای ما تلقی می گردید. اگر تانک برها را در اختیار نداشتیم ، نمی توانستیم بر نیروهای ایرانی پیش دستی  گرفته و در برابر آرایش قوای انها تجمع نماییم . البته در اینجا اهمیت یک سرویس اطلاعاتی شایسته و لایق نیز احساس می شود. با این همه ، دستیابی به اطلاعات دقیق و زود هنگام به تنهایی کافی نیست، بلکه در کنار آن باید توانمندی های گسترده ای به منظور جابه جایی های استراتژیک و انتقال نیرو  فراهم باشد. جابه جایی یک لشکر زرهی از منطقه میانی به منطقه جنوبی در یک زمان کوتاه، یک عنصر مهم برای تأمین آرایش نیرو که یکی از اصول مهم جنگ است، تلقی می شود.

ستاد مشترک کل ارتش، بار دیگر اهمیت تانک برها را دریافت. در پایان  جنگ کویت ، عملکرد تانک برها با مشکل مواجه شد. راننده های آنها فرار کردند. به همین علت هنگامی که ارتش عراق قصد داشت تا ستونی از تانک ها برای مقابله با انتفاضه (قیام مردم عراق در سال 1991) به حرکت درآورد، یک افسر ستاد با درجه سرتیپی را مجبور می کرد تا برای بازگشت سریع تر تانک برها، کنار راننده ان بنشیند. این مسئله سبب شد تا فرماندهان عراقی مجبور به اجاره  کردن حدود 20 تانک بر از بازارهای غیرنظامی اردن گردند.

2. روند سال های جنگ و بعد از آن ثابت کرد که بین رهبران سیاسی ایران و عراق تفاوت بسیاری وجود دارد. رهبران ایران در روابط خارجی خود و متهم شدنشان به تندروی دینی و موضع گیری های افراطی و لجوجانه و کمک کردن به جنبش های افراطی در جهان و به ویژه در کشورهای عربی، در شرایط نه چندان خوشایند یا مطلوبی به سر می بردند. اما نهادهای حکومتی ایران در مقایسه با کشورهای جهان سوم، به شکل قابل قبول، با شیوه های مردمی و مبتنی بر قانون اساسی دست به دست می شد. این قاعده در مورد ریاست جمهوری و همچنین ریاست مجلس شورا (پارلمان) و وزارتخانه ها نیز صدق می کرد.

شکل حکومت و فلسفه آن در هر یک از دو کشور بر چگونگی اداره جنگ تأثیر گذاشت. در شرایطی که روحانیون در تهران درآمدهای اندکی را برای  جنگ تعیین کرده بودند، هیچ گاه به حفظ موقعیت هایشان فکر نمی کردند. این  در حالی بود که صدام همه عوامل و شرایط را برای تداوم حاکمیتش به کار  می گرفت. عدنان خیرالله وزیر دفاع سابق می گفت : « ما نباید برای مصرف شدن پول ها نگران باشیم. سرنوشت ما به جنگ بستگی دارد و بعد از جنگ اگر لازم شد نان و پیاز هم می خوریم.» در واقع مردم تاوان جنگی را دادند که رهبران عراق خواهان آن بودند. در این میان میلیاردها دلار پول مردم را از طریق  معاملات تسلیحاتی و صنایع نظامی و دیگر امور ب جیب زدند. تنها خواسته  صدام ان است که همچنان به عنوان حاکمی مطلق، باقی بماند. هنگامی که او  می گوید « مردم» منظورش خود او است و هنگامی که می گوید « عراق» یا  « حزب» و یا « امت» غیر از خودش را مد نظر ندارد. در شرایطی که (امام) خمینی وارد جزئیات طرح های جنگی نمی شد، صدام یا ساده لوحی هایش فرماندهان نظامی اش را سردر گم کرده بود.

هزاران عراقی در موقعیت های رزمی نامناسب جان خود را از دست دادند، چرا؟ زیرا که صدام بر ماندن در موقعیت های همچون دشت سرپل ذهاب، مندلی، دانه خشک، مهران و خرمشهر اصرار می ورزید. صدام با استفاده از بوق های تبلیغتی مختلف، القابی را برای خود برگزید که پیش از این شنیده نشده بود؛ مثل « فرمانده ضرورت ها» . بله فرمانده ضرورت ها بود، ولی به نفع دشمنان عراقی که به وسیله او به جهنم تبدیل شد و گورستان های آن گسترش پیدا کرد.

3. به دنبال وارد آمدن تلفات سنگینی به صفوف نیروهای ما و احساس نیاز به سلاح بازدارنده ای که رهبران ایران را از تداوم جنگ باز دارد. اندیشه دستیابی به سلاح های شیمیایی شکل گرفت. جامع سرمایه داری مادی گرا، در صورت فراهم آمدن سودهای هنگفت، منبعی اساسی برای تهیه مخفیانه سلاح های  ممنوعه تلقی می شوند. عراق به صورت گسترده ای از این مسئله استفاده کرد. غرب  نیز مادامی که از سلاح های شیمیایی برای مصالح سیاسی و نظامی اش استفاده شود، چشمان خود را می بندد. عراق کار تولید ماده « سی اس» با تأثیرات محدود را آغاز نمود. پس از آن با پیشرفت صنایع شیمیایی، ماده « خردل» را که به ایجاد تاول های پوستی منجر می گردد تولید نمود. این تاول ها به ندرت می تواند به مرگ شخص منجر شود. در سال 1985 این روند گسترش پیدا کرد و به تولید ماده های مهم « زارین» و « تابوان» منجر گردید که در نبرد اشغال فاو توسط ایرانی ها در فوریه 1986، از این دو عامل به صورت گسترده ای استفاده  به عمل آمد. همان طور که قبلاً اشاره کردم. در این نبرد 45 هزار نفر از نیروهای مهاجم ایرانی را مصدوم ساختیم. اگر کاربرد این سلاح ها نبود، اوضاع  به ضرر ما شکل می گرفت. زیرا ما در این نبرد 26 فروند از مدرن ترین  هواپیماهایمان را از دست دادیم.

دومین دفعه به کارگیری گسترده دو ماده « زارین» و « تابون» در منطقه « شیخ صالح» ایران واقع در شرق « دربندیخان» و در منطقه عملیاتی میانی بود. در این منطقه سپاه پاسداران نیروی انبوهی را برای حمله به نیروهای ما در قلمرو خاک عراق آرایش داده بود که حدود دو روز پیش از آغاز این حمله، 50 فروند هواپیمای جنگنده مجهز به بمب های شیمیایی تجمع نیروهای ایرانی را هدف قرار دادند و این حمله را سرکوب کردند. به طوری که بیمارستان های کرمانشاه از هزاران مصدومی موج می زد که به طور موقت از صحنه نبرد تخلیه شده بودند.

طرح حمله شیمیایی به شهر تهران، پایتخت ایران نیز تهیه شده بود.[7] اما گسترش بناهای عمودی شهر، کار را پیچیده می نمود. زیرا شهروندان به راحتی می توانستند با رفتن به طبقات بالاتر، از تماس با مواد سنگین سمی در امان بوده و خود را از شر گازهای شیمیایی مصون نگه دارند. راه مقابله با این کار شکستن شیشه های پنجره ها و پس از ان نفوذ گاز به داخل منازل با یک حمله  سنگین موشکی و هوایی بود. ولی بروز تحول در وضعیت نظامی جنگ به نفع عراق، سبب گردید تا از این اندیشه صرف نظر شود.

مجموع تلفات ایران بر اثر به کارگیری سلاح های شیمیایی، حدود 25 هزار  کشته و 65 هزار مصدوم بود. بالاخره صدام اجازه داد تا در انبارها و کارخانجات تولید بمب های شیمیایی در برابر بازرسان بین المللی کشوده شود و هیچ یک مخفی نماند.

4. جنگ با ایران، با توجه به خون ها و اموالی که تباه گردید برای عراق بسیار گران تمام شد. همه این مصیب ها بر اثر نادانی در ارزیابی صحیح امور و اصرار و سختگیری برای طرف مقابل و همچنین به کارگیری نادرست نیروها و ضعف علمی و تکنولوژیکی به وجود آمد.

5. ایرانی ها برای برانگیختن روحیه شور و غرور ملی بر مسائل روحانی تأکید می نمودند. این در حالی بود که آنها در تأمین وسایل تدارکاتی جنگ از جمله جنگ افزار و سوخت و ارزاق با مشکلات جدی مواجه بودند. تا جایی که مجبور شدند برای جمع اوری کمک های مالی و کالا و حتی قرص نان به منظور ادامه فعالیت نیروهایشان از مساجد استفاده نمایند.

با توجه به محاصره نظامی ایران و خودداری غرب و بیشتر کشورهای شرق از فروش تجهیزات رزمی موردنیاز ایران و با توجه به فروپاشی ارتش منظم ایران، به دنبال تصفیه های گسترده ای که بعد از سقوط شاه دامنگیر آن گردید، ایران به نیروهای غیرمنظم، شامل سپاه پاسداران و نیروهای بسیج و کمیته های  انقلاب تکیه نمود. این نیروها در جنگ، در زمینه به کارگیری سلاح های فردی همچون موشک اندازهای آرپی جی، « توپ های 106 میلی متری ضد تانک» و  موشک های « تاو» بسیار خوب عمل کردند و زیان های قابل توجهی را به نیروهای زرهی ما وارد آوردند. اما در به کارگیری نیروهای زرهی و مکانیزه تا حدود زیادی عقب بودند و این خود معلول عوامل متعددی بود؛ مثل : قدیمی بودن تانک ها و عدم نگهداری خوب از انها و برخورداری نیروهای ما از  تانک های مدرن « تی – 72».

نیروهای ما از قدرت آتش انبوه بهره مند بودند. علاوه بر ان امکان جایگزین  نمودن مستمر و فوری تجهیزات رزمی را که در طول نبرد از بین می رفتند، داشتند. اما مشکل بزرگ آن بود که در طول زور، تانک ها به جای توپخانه عمل  می کردند و شب ها باری بر دوش نیروهای پیاده بودند. از انجا که قصد داشتیم کل جبهه را حفظ نماییم، نیروهای ما به صورت فراگیر گسترش پیدا می کردند  وو همین مسئله سبب می شد تا بتوانیم دست به پیشروی های سریع بزنیم. می توان گفت که تا اوریل 198 آن طور که باید و شاید از قدرت آتش و حرکت به صورت صحیح بهره برداری به عمل نیامد. همچنین عملیات مشترکی بین نیروهای زرهی و هوانیروز صورت نگرفت.

نیروهای سپاه پاسداران وارد نبردهای سنگینی شدند. هنگامی که گروهی از انها به اسارت در می آمدند، معلوم می شد که به آنها تلقین شده که  مزار ائمه (ع) پشت خاکریزهایی که انها درصدد اشغال آن و بیرون راندن نیروهای ما از انجا بوده اند،[8] قرار داد.[9] بسیاری از آنها حاضر نبودند سنگر های انفرادی خود را ترک کنند، مگر گلوله مستقیم تانک و یا جنگ افزار دیگری به طرفشان شلیک شود. نیروهای سپاه پاسداران به خوردن غذای آماده  بسنده می کردند و گاهی نیز با خودشان مقدار اندکی پسته، بیسکویت و یا نان خشک حمل می کردند.

6. نیروی هوایی ما در مراحل اولیه جنگ از ارتفاع بالا، یعنی چیزی بین 22 تا 24 هزار پا، اقدام به بمباران مراکز تجمع و مواضع استقرار نیروهای  ایرانی می کرد. علت بمباران از ارتفاع بالا آن بود که (هواپیماها) از تیررس جنگ افزارهای ضدهوایی کوتاه برد ایران در امان باشند. این یکی از بدترین  شیوه های استفاده از نیروی هوایی در جنگ بود. چرا که در هواپیماهای ما، ابزار نشانه وری و شلیک مناسب از ارتفاع بالا پیش بینی نشده بود. خلبان های ما با پرتاب کورکورانه بمب هایشان در مناطق گسترده، خود را از شر آنها رها می کردند و ما، با وجود ادعای فرماندهی نیروی هوایی مبنی بر اینکه این  مسئله به تخصص آنها مربوط می شود، همچنان به این روش، اعتراض می کردیم. اما در مناطقی که موشک های زمین به هوای « هاک» مستقر بود، غالباً نقش نیروی هوایی در عملیات اصلی که عمدتاً باید با خسارت های فراوان همراه باشد، محدود می گردید.

پس از سال 1985 ایران به موشک های دوربرد « سام 2» ساخت روسیه دست یافت. ماهواره های جاسوسی، اولین نقطه استقرار این موشک ها را در غرب اصفهان ردیابی کردند. این موقعیت بعدها توانست یکی از هواپیماهای  گشتی – شناسایی میگ 25 ما را سرنگون سازد.

یک سال پس از آغاز جنگ، برتری نیروی هوایی ما بر نیروی هوایی ایران افزایش یافت و همین مسئله راه را برای تضعیف بنیه اقتصادی ایران هموار ساخت. حمله به اهداف اقتصادی در سال 1986 مؤثرتر از پیش بود، زیرا با استفاده از تصویربرداری هوایی و تشویق کسانی که با ما برای بازدید از محل بمباران شده و تعیین میزان ضرر و زیان های وارده همکاری می کردند، می توانستیم میزان قدرت ضربه وارده را ارزیابی نماییم.[10] علاوه بر آن از اطلاعات دریافت شده از ماهواره های جاسوسی نیز بهره برداری می کردیم.

موازنه استراتژیک بین عراق و ایران

اندیشیدن، قدم اول هر اقدام عاقلانه است. این صفت فطری همه مخلوقات، قطع نظر از تفاوت هایی که در ساختار و توانمندی های عقلی شان وجود دارد، است. در سیاست و اقتصاد و حرکت جامعه و کسب اطلاعات و درگیری های مسلحانه نیز ارزیابی اوضاع، اجتناب ناپذیر است. البته در اینجا منظور، عمل کردن به ارزیابی ذهنی فرماندهی کل، به عنوان ارزیابی اوضاع نیست. بلکه منظور ارزیابی فراگیری است که به وسیله کارشناسان فن انجام می شود و به وسیله فرماندهان عالی رتبه تأیید می گردد. در این ارزیابی، کلیه مسائل مرتبط با درگیری مورد توجه قرار می گیرد. در هر ارزیابی از اوضاع، لازم است موازنه قوا با توجه به چارچوب و ابعاد درگیری سنجیده شود. اما در درگیری های خارجی باید موازنه استراتژیک مورد نظر قرار گیرد.

جنگ عراق با ایران مبتنی بر ارزیابی فراگیر وضعیت نظامی بود. ولی ارزیابی استراتژیک اوضاع صورت نگرفت. از همین روی نتوانست به اهدافش جامه عمل بپوشاند. جنگ با کویت مثال بهتری از فقدان هر نوع ارزیابی از اوضاع است. تنها چیزی که در جنگ کویت وجود داشت، هذیان گویی های برخی از چره های خیالباف بود. روشی که به فاجعه منجر شد. گفته ای وجود دارد که می گوید: «  باید از تصمیم گیری پیشاپیش و یا گرایش خیال بافانه به یک سمت خودداری گردد. زیرا کسی که چنین کاری انجام دهد، عوامل را به سمت انچه  که در نظر دارد هدایت می کند و در این هنگام است که ارزیابی اوضاع به  توجیه و کارگردانی خطرناک تغیر جهت پیدا می کند.» همان طوری که قبلاً نیز گفته شد. کمیته بررسی، شامل افسران ستاد، در سال 1978 اوضاع نظامی ایران را مورد ارزیابی قرار داد. ولی رهبران سیاسی، شایستگی درک اهداف استراتژیک (سیاسی – نظامی) اوضاع را نداشتند. امروزه  هنگامی که ما به موازنه استراتژیک بین عراق و ایران در سال 1980 نظر می افکنیم، به این نتیجه می رسیم که از نظر نظامی و سیاسی، آغاز جنگ یک تصمیم اشتباه و از نظر منافع ملی و قومی و انسانی نیز یک جنایت بوده است.

جمعیت (برتر ایران)

جمعیت ایران سه برابر جمعیت عراق است. این اختلاف پیامدهای زیر را به دنبال داشت:

1. توانایی بالا جهت ادامه نبرد با استفاده از افراد.

2. جایگزینی سریع تلفات جانی.

3. حفظ وضعیت روانی برتر.

4.توانایی تحمل جنگ طولانی. در شرایطی که عراق برای جبران کمبود نیروی انسانی خود سربازان را مجبور می کرد چهار برابر مدت رسمی خدمتالزامی خود و یا بیشتر خدمت نمایند. اداره نظام وظیفه ایران، سربازان را به محض گذراندن مدت رسمی خدمت یعنی دو سال، از خدمت رسمی مرخص می کرد. در حالی که سربازان عراقی چیزی بین 10 تا 12 سال را در خدمت الزامی زیر پرچم سپری می کردند.

پایان جنگ به رنج های انها پایان نداد، زیرا برخی از آنها زمانی که وارد ارتش  شدند 18 سال داشتند و وقتی از خدمت ترخیص شدند، سنشان به 30 سال رسیده بود. آنها نتوانستند برای ساختن زندگی خصوصیشان گامی بردارند. دولت نیز به وضعیت مالی آنها کوچکترین توجهی نکرد. عراق مجبور شد درهای خود  را به روی میلیون ها کارگر خارجی که میلیاردها دلار از ثروت عراق را به خارج  بردند بگشاید و این اشتباه فاحش بود. تعداد زیادی از آنها در بافت اجتماعی و اداب رسوم عراق آشفتگی به وجود آوردند. حضور یک میلیون و سیصدهزار نفر عراقی در ارتش و جیش الشعبی (نیروهای مردمی) برای ان بود که ما به نیروی کار نیاز داشتیم. ولی برنامه ریزی نادرست و نبودن مقررات و روش های کاری صحیح منجر به بروز معضلات بزرگی گردید.

5. توانایی در کنترل جبهه به صورت متعادل و در اختیار داشتن تعداد قابل توجهی از نفرات. ( تبدیل نمودن این برتری به یک معضل اقتصادی برای ایران مستلزم اقدامات گسترده و فراتر از حد توان ما بود.)

مساحت (برتر ایران)

مساحت ایران حدود 7/3 برابر مساحت عراق است. با توجه به دلایل زیر،  اختلاف در مساحت برای ایران، یک نقطه قوت واقعی تلقی می شد:

1. توانایی گسترش اهداف حیاتی در مناطق مختلف و گزینش شده براساس اصل دفاع برتر.

2. امکان توزیع هواپیماها، انبارهای مهمات و ذخایر در مناطق خارج از برد هواپیماهای ما و یا در مناطقی که امکان ارائه اقدامات حفاظتی و دفاعی قابل توجهی فراهم بود.

3. در هنگام نزدیک شدن هواپیماها، وقت کافی برای هشدار در اختیار دارد.  ( این مسئله در دو منطقه میانی و جنوبی عراق که زمین باز و گسترده است و در ایران که به جز قسمتی از جنوب غربی این کشور، سایر مناطق کوهستانی و صعب العبور است نمود بیشتری داشت. زرا سرزمین باز ما امکان دید گسترده ای را فراهم می کرد. در حالی که عکس این مسئله در طرف مقابل صادق بود.)

4. دور بودن اهداف استراتژیک جمعیتی و صنعتی و ... ایران از مرزها.( با وجود اینکه رژیم عراق از هر روش و وسیله ای استفاده کرد. ولی خسارت های وارد شده به تأسیسات ایران اندک بود و از طرفی نمی شد جنگ را در مناطق متروکه و یا غیر استراتژیک به پایان رساندو اشغال تعدادی از شهرهای ایران نیز نتوانست روند جنگ را تحت تأثیر قرار دهد. زیرا شهرهای اصلی، خارج از تیررس ما بودند. در زمینه دفاع هوایی، داشتن مسافت گسترده یک مشکل و یک بار اضافی تلقی می شود، ولی نفوذ به مناطق وسیع و اخلال در آنها نیز مستلزم داشتن بازویی قوی و کارامد است.)

5. مناطق غربی ایران دارای شرایط زمینی متضادی است. هم مناطق کوهستانی و بسیار صعب العبور به چشم می خورد و هم مناطق ناهموار و هم مناطق بازی که می توان آنها را به زیر آب برد. وجود موانع آبی و گلوگاه ها و تنگه های متعدد کوهستانی در به کارگیری نیروها در عمق مناطق، تأثیر به سزایی داشت. برای مثال در صورتی که تصمیم گرفته می شد در عمق رخنه نماییم، این کار مستلزم به کار بردن نیروهای زیادی به منظور کنترل تقاطع ها، گلوگاه ها، عوارض، معابر و جاده های فرعی بود که از توان ما خارج بود؛ به ویژه که طرف مقابل ما از اراده قوی و روحیه جنگی برخوردار بود.

منابع اقتصادی (برتر ایران)

ایران دارای منابع اقتصادی متعددی است :

1. منابع آبی بسیار، از جمله : رودخانه ها، آب های عمقی و شبه سطحی، دریاچه ها، ذخایر آب موجود در پشت سدهای عظیم، آب های سیل و باران، آب های محلی و آب هایی که از بیرون به سوی ایران سرازیر است.

2. بیش از 250 هزار کیلومتر مربع از اراضی ایران، زمین های حاصل خیز کشاورزی است.

3. مناطق توریستی و باستانی مهم.

4. ذخایر نفتی قابل توجهی در ایران وجود دارد و ایران دارای سهمیه ای مشابه عراق برای صدور نفت است. ( این مقایسه تا پیش از جنگ کویت است.) همچنین ایران دارای قدرت پالایش نفت در سطحی بیش از نیازمحلی است.

5. تولیدات صنعتی قابل توجهی در زمینه های صنایع حیاتی و بسیار پیشرفته تر از صنایع ما (در ایران) وجود دارد. صنایع نظامی نیز رو به گسترش تدریجی است.

6. ایران تجربه خوبی در زمینه تجارت خارجی و بازاریابی و همکاری های منطقه ای دارد.

7. برنامه ریزی خوب در زمینه مصرف و یا مصرف بهینه در سطح فرد، جامعه و دولت.

با وجود اینکه درصد بیسوادی تا پیش از سرنگونی شاه حدود 50درصد بود، ولی اکنون سطح علمی و اموزشی و فنی و حرفه ای ایران در مقایسه  با کشورهای منطقه، در شرایط خوبی قرار دارد. ما از سال 1974 آموزش  فنی و حرفه ای ایران را با دقت تحت کنترل داشتیم و ان را به عنوان یکی  از معیارهای اساسی پیشرفت مورد توجه قرار می دادیم.

موقعیت جغرافیایی (مهم ایران)

1. ایران از موقعیت جغرافیایی بسیار مهمی بهره مند است. این موقعیت  جغرافیایی مهم، نقاط قوت قابل توجهی را برای ایران به ارمغان می اورد. این نقاط و تأثیرات استراتژیک انها باید مورد توجه قرار گیرد.

الف) وجود سواحل طولانی دریایی، یک سری تسهیلات دریایی فراهم آورده و امکان ایجاد تعداد زیادی بندر را در اختیار ایران گذاشته است.

ب) امکان گسترش کشتی های جنگی در نقاط متعدد، به منظور پیشگیری از نابود شدن کشتی ها، بر اثر بمباران ناگهانی وجود دارد.

ج) استقلال عمل در تجارت خارجی و پرهیز از تجارت به روش عبور از طریق دیگر کشورها، بخش عمده تجارت این کشور را تحت تأثیر قرار داده است.

د) پمپاژ و صدور نفت به بازارهای جهانی به صورت مستقیم و بدون نیاز به تسهیلات و یا عقد قرارداد با کشورهای همسایه و بی نیاز از پرداخت عوارض و هزینه های مالی هنگفت صورت می گیرد. در نتیجه از فشارهای سیاسی اعمال شده بر صادرات نفتی در امان است.

ه) توانایی پذیرش شناورهای مختلف را بر روی آب های خود دارد.

2. کنترل تنگه هرمز با توجه به اشراف مستقیم ایران بر این تنگه از طریق جزایری که گرداگرد آن وجود دارند. ( مثل جزیره های سیری، ابوموسی، تنب بزرگ، تنب کوچک، قشم، کیش[11]، جاسک[12] و ...) .

3. در صورت بروز یک جنگ منطقه ای، بدون دخالت ایالات متحده آمریکا و یا یک قدرت دیگر، ایران می تواند هر نوع تردد را اعم از کلی و جزئی در تنگه هرمز، تحت کنترل خود قرار دهد. همچنان که ایران می تواند با استفاده از سواحلش تداوم تجارت خود را در داخل و یا خارج از تنگه هرمز از طریق دریای عمان تضمین نماید. علاوه بر ان ایران دارای یک پایگاه اساسی در چابهار است. ایران در طول جنگ توانست بازرگانی را در بنادر عراق، به صورت کامل متوقف نماید.

4. دریای خزر در شمال ایران می تواند تجارت و تسهیلات دریایی، هر چند کمتر از سواحل جنوبی، را در اختیار ایرن بگذارد. ولی جنگ در جنوب اثری در شمال ندارد همچنان که در شمال اثری در جنوب ندارد.

5. همسایگی با کشورهایی که با یکدیگر اختلاف دارند و یا از حیث سیاسی  رقیب یکدیگرند؛ مثل : اتحاد شوروی (سابق)، ترکیه، افغانستان، پاکستان و عراق. داشتن مرزهای باز از طریق دریاها امکان همکاری های چند جانبه را فراهم  می سازد. در حالی که رژیم حاکم در بغداد، پس از تجاوز به کویت خود را در محاصره کشورهایی قرار داد که اختلاف و کینه ورزی ها و یا جنگ های خونین با آن داشتند.

عوامل روحی ( در ایران)

نود و هشت درصد جمعیت ایران، مسلمانند و اکثریت قریب به اتفاق آنها (حدود 85درصد) پیروان مذهب جعفری هستند. افراد اهل تسنن در شمال غرب ایران و در میان کردهای استان های کردستان و ارومیه و در منطقه ترکمن صحرا پراکنده شده اند.[13] جمعیت افراد اهل تسنن بر مبنای  آمارگیری های سال 1976، حدود 750 هزار نفر بوده است که در حال حاضر به یک میلیون و 250 هزار نفر رسیده است. اما اکثریت قریب به اتفاق آذربایجانی ها و درصد بالایی از کردهای استان های کرمانشاه و ایلام و تمام اعراب خوزستان را شیعیان تشکیل می دهند. ایران در طول حاکمیت صفوی ها به مذهب جعفری و یا تشیع گروید. منظور از شیعه کسانی هستند. که پیرو امام علی(ع) (کرم الله وجهه) هستند.[14] اما نامگذاری اصلی آنها به نام امام جعفرصادق(ع) یکی از پنج امام مجتهد اسلام باز می گردد.[15] مذهب جعفری در ایران با توجه به مبارزات شدیدی که به رهبری روحانیت علیه حکومت شاهنشاهی در زمان رضاشاه پهلوی و پسرش محمدرضا پهلوی رهبری گردید، از ماهیت انقلابی برخوردار شد. انقلاب ایران محمدرضا پهلوی را در فوریه1979 سرنگون نمود و او پس از ترک ایران به دنبال پیروزی انقلاب، در مصر فوت کرد. شاه خود را وارث کسری، پادشاه پادشاهان و مالک زمین می دانست و چنین تصور می کرد که شرایط برای مدرنیزه کردن ایران و ایجاد ارتباط کامل بین ایران و غرب فراهم شده است.

او از شرایط پیچیده ای که به دنبال درگیری اعراب و اسرائیل پدید آمده بود بهره برداری کرد. ولی یک سری عوامل محلی و همچنین قدرت گسترش نهادهای دینی و تأثیرات شدید روانی انها بر کلیه اقشار را نادیده گرفته بود. با وجود اینکه نیروهای مسلح او به کمک هزاران کارشناس امریکایی و غیرامریکایی اماده شده بودند و تا حدود زیادی در برابر خیزش انقلابی انسجام خود را حفظ کردند، ولی  سرانجام در برابر اراده اکثریت قریب به اتفاق مردم که دست خالی به خیابان ها  ریخته و فقط به سلاح دین مجهز بودند، ناتوان ماندند.

سرنگونی شاه واقعیت های زیر را اثبات کرد :

. در موازنه قوا و همچنین موازنه منافع و مصالح ایران و کشورهای جهان،تحولات سیاسی و نظامی روی داد.

. تغییرات ریشه ای در روابط و ارتباطات خارجی ایران و تحول شدید در نوع نگرش به اسرائیل، سادات، غرب و به ویژه ایالات متحده امریکا به وجود آمد.

. نقش ایران به عنوان ژاندارم منطقه پایان یافت.

. روند تدریجی دین زدایی (لائیک) در ایران، به صورت دفعی پایان یافت.

. اولین حکومتی که نقش مذهب جعفری اثنی عشری را در عصر نوین ایفا نماید، ظهور کرد. چشم های شیعیان جهان سوم به این حکومت دوخته شده است.

. زمان امپراطوری ها و دیکتاتوری ها به پایان رسیده است و هر کس از این  زمره سرنگون شود، دیگر هیچ گاه باز نمی گردد.

. یک روش انقلابی جدید از طریق اجرای قاطعانه اسلام شیعی و ادغام سیاست در دین ظهور پیدا کرد.

در برابر چنین خیزش انقلابی سهمگین و با توجه به احساس میلیون ها مردمی که به خاطر احساس پیروزی و قدرت انقلابی و ژرفای دینی سر از پا نمی شناختند، ما ناگهان به خاطر دیکتاتوری و خودکامگی موجود در کشورمان، بدون انکه حسابگری و تحلیلی منطقی داشته باشیم، خود را در خط تماس و برخورد مستقیم با این جریان جدید قرار دادیم.

نیروهای نظامی (ایران)

هنگامی که جنگ در 22 سپتامبر 1980[16] آغاز گردید، قدرت نظامی عراق و ایران از جهت ساختار و تعداد یگان ها تا حدود زیادی شبیه به هم بود. ولی یگان های توپخانه ایران به خاطر تعداد، کالیبر و انوع توپ ها در شرایط بهتری بود. اما اوضاع کلی به نفع ما بود. برتری توپخانه ایران به خاطر وجود پنج گروه توپخانه تحت فرماندهی قرارگاه کل فرماندهی نیروی زمینی بود. این نیروها شامل حدود 30 گردان سنگین و متوسط بودند. در ان هنگام نیروهای سپاه پاسداران راه خود را در جهت تکامل پیدا نکرده بودند و به جز تانک های تی – 72، تانک های ما بهتر از تانک های ایران نبود.

به کارگیری زور( در عراق)

به کارگیری گسترده زور باید مبتنی بر عوامل اساسی باشد، مثل :

1. وجود تهدید جدی به گونه ای که امنیت کشور را در معرض خطر قرار دهد. با این همه باید مردم و نیروهای مسلح نسبت به وجود چنین خطری مجاب شده باشند.

2. در نظر گرفتن جنبه های حقوقی و سیاسی به منظور پرهیز از پیامدهای خطرناک بین المللی.

3. عدلانه بودن قضیه مورد ادعا، یعنی اینکه جایگزین های دیگری برای تحقق حقوق مشروع مورد نظر وجود نداشته باشد. در عین حال این حقوق مشروع نیز می باید به اندازه خود جنگ بزرگ باشد.

4. خودداری از زیاده روی در به کارگیری زور و برقراری تعادل بین احتمالات مختلف و میزان سود و زیان.

5. کسب اطمینان قطعی از فراهم بودن قدرت رزمی و مالی و سیاسی به منظور تحقق پیروزی.

6. مراعات جنبه های تاریخی و روانی به گونه ای که اجازه برانگیخته شدن کینه ورزی ها و دشمنی های بلند مدت را ندهد.

7. اطمینان از بازتاب های مثبت به کارگیری زور، در جنبه داخلی، به ویژه با توجه به شرایط پیچیده ای که در داخل عراق وجود دارد.

8. تصمیم گیری برای آغاز جنگ باید توسط مردم صورت گیرد، زیرا این قضیه با سرنوشت و آینده انان و نسل های آینده ارتباط دارد.

اختلال استراتژیک ( عراق در برابر ایران)

مهمترین نقاط اختلال یا ایجاد ضعف استراتژیک عبارت است از اشتباه محاسبات در سطح عالی تخصص های عمومی یا ویژه ؛ این مسئله ما را به طرح پرسش های زیر وادار می سازد :

1. در شرایطی که فاصله اهداف استراتژیک و بزرگ در کشوری صدها کیلومتر دورتر از مرزها باشد، نفوذ فراگیر به این کشور آن هم در عمقی بین یک تا چند صد کیلومتر می تواند کارساز باشد؟

2. چگونه می توان شرایطی را پذیرفت که طی آن پایتخت و کلیه استان های به اتفاق این شهرها نیز در تیررس موشک های انها باشد، در حالی که ما  تا سال آخر جنگ از قدرت واقعی برای انجام اقدام مشابه در مورد تهران و شهرهای بزرگ ایران ناتوان بودیم. (البته به جز آنچه که توسط  هواپیماهای اصلاح شده میگ 25 صورت گرفت. این هواپیماها از ارتفاع بسیار بالا (70 هزارپایی) – با توجه به عدم امکان استفاده از بمب افکن های سنگین و اندک موجود – به صورت کورکوانه اقدام به پرتاب بمب هایشان می نمودند.)

3. آیا ما می توانستیم نیروی هوایی ایران را با ضربات غافل گیرانه هوایی نابود سازیم؟ آیا ما سلاح های هوشمند لیزری در اختیار داشتیم تا به وسیله انها بتوانیم هواپیماهای نهفته در پناهگاه های مستحکمشان را نابود سازیم؟ بدیهی است که نه! وجود اختلال در موازنه هوایی و سپس متحول شدن آن به نفع ما، به خاطر موضعگیری های بین المللی و پشتیبانی سنگین مالی و وام های هنگفتی بود که در طول سال های جنگ به دست آوردیم.

4. آیا تداوم جنگ به مدت 8 سال با تمام مصیبت هایی که به دنبال داشت، نشانه موفقیت برنامه ریزی و تصمیم گیری در جنگ بود؟!

5. آیا (عراق در) این جنگ توانست حتی یکی از اهداف استراتژیک خود را محقق سازد؟

6. آیا مأموریت مقابله با ایران یک مأموریت صحیح و درست برای عراق بود؟ آیا صحنه ایران جای مناسبی برای از خود گذشتگی فراوان عراقی ها بود؟

7. اینک که حدود 16 سال از شعله ور شدن اتش این جنگ می گذرد، از لحاظ نظامی، امنیتی و اقتصادی، شرایط و وضعیت هر یک از دو کشور ایران و عراق چگونه است ؟

8. از اینها گذشته چه کسی تاوان جنگ را پس داده است ؟ آیا کشته ها و قربانیان و معلولین و یتیم ها و بیوه زنان و اسرا و کودکان و نسلهای  بعدی ما که میلیاردها دلار خسارت دیده اند، نیستند که تاوان جنگ را پس دادند؟ با تمام این اوصاف صدام باز هم می گوید که جنگ با افتخار و عظمت آفرین بود! ما به عظمت ساخته و پرداخته صدام در برابر عقب ماندگی ها، ویرانی ها و دشمنی هایی که به وجود امده، چه نیازی داریم؟

9. آیا این جنگ منطقه را وارد یک مسابقه تسلیحاتی با آینده ای نامعلوم نکرده است ؟ چنین جنگی می تواند پیامدهای زیر را داشته باشد :

•      درامدها تا حد ورشکستگی به هدر رفت. هر چند کشورهای خلیج (فارس) به خاطر کمی جمعیت و زیاد بودن درآمدهایشان به اندازه ما متضرر نشدند، ولی عراق به دلیل شرایط سیاسی، جمعیتی، جغرافیایی و اجتماعی وضعیت کاملاً متفاوتی پیدا کرده است.

•      مشکلات نژادی عراق هنوز تمام نشده و این مشکل، منابع مالی و انسانی قابل توجهی را به هدر داده است.

•      وجود نابسامانی ها و اهرم های فشار داخلی به خاطر در پیش گرفتن سیاست های نادرست.

•      عراق یک اشتباه سیاسی متفاوت با انچه که در کشورهای خلیج (فارس) جریان دارد، مرتکب شده است. هیچ عراقی وجود ندارد که وارد حزب نشده و یا به یک جریان گرایش نداشته باشد. نگرش مردم نسبت به حاکم خود یک نگرش منفی است و او را فردی غاصب و مستبد می دانند. این نگرش مردم با توجه به اینکه فقط گروه اندکی در عراق عزیز گردیده واکثریت ذلیل شده اند و از نعمت های الهی محروم گردیده اند، چندان هم اشتباه نیست.

•      همسایگی عراق با کشورهای غیر عرب مشکلات فراوانی به وجود آورده است.

•      کشورهای خلیج (فارس) کار سازندگی را آغاز کرده اند. در حالی که ما یک خانواده بسیار کوچک را برای ایجاد تحول در شیوه ی حکومت در نظر گرفتیم ، دیوارهای این مجموعه با اولین تکان ها فرو ریخت و ما جنگ هایی را آغاز نمودیم. این خانواده در ادبیات عراق و روزنامه داخلی حزب بعث در اوایل  دهه 1970، به ما گفتند : « شیوه ی سازندگی کشورهای خلیج (فارس) باعث بروز فاجعه برای ما خواهد شد. اوردن شرکت هایی از جنوب شرق آسیا به همراه ده ها هزار کارگری که در اردوگاه های سازمان یافته کار می کنند، باعث فاجعه می شود. آنها در اموزش های نظامی و غیرنظامی شرکت جسته اند و این مسئله  به صورت ناگهانی ، به اشغال نظامی خلیج (فارس) منجر خواهد شد. یک ربع قرن دیگر چه اتفاقی خواهد افتاد ؟» آنها کشور خود را ساخته اند و ما پول هایمان را خرج جنگ های داخلی و خارجی کرده ایم. برادران و پسرعموهای صدام ثروت های ما را تحت پوشش طرح های موهوم و دروغین بین خود تقسیم کرده اند. طرح هایی که به وسیله پیمانکاران محلی اجرا گردیده، به صورت بدی اجرا شده است؛ زیرا رژیم اجازه ایجاد شرکت های واقعی سازندگی و عمرانی را نمی دهد.

•      در شامگاه جنگ با ایران، ذخایر ارزی ما بالغ بر 30 میلیارد دلار بوده است؛ پس درامدهای قبلی نفت کجا رفته است؟ در سال 1980 درامدهای ما به بیش از 25 میلیارد دلار می رسید. رژیم به بدترین شکل ممکن از این ثروت ها استفاده کرد. گسترش تأسیسات نفتی نیز به صورت نادرستی انجام شد.

•      درامدهای نفتی ما، 10 سال پیش از آغاز جنگ با ایران 20 برابر و امارات 80 برابر بیشتر شده بود. ما دومین ذخایر نفتی جهان را در اختیار داریم.

•      مسئله ای که مربوط به مسابقه تسلیحاتی می شود، مسئله از بین رفتن اعتمادو اطمینان و از میان رفتن ثبات است. همین مسئله به بروز انفجار بزرگی منتهی گردیده که کنترل ابعاد ان دشوار است. بحث جنگ ایران و عراق را با ذکر جمله ای از صدام، در نامه 21 آوریل 1990، خطاب به رئیس جمهور ایران به پایان می برم. او اعتراف می کند که یکی عامل تحریک کننده در جنگ وجود داشته است ( احتمالاً قدرت هایی که در جنگ بین دو کشور دخالت داشته اند، تلاش می کنند بار دیگر آتش آن را برافروزند.) آیا این اعتراف او کافی نیست که وی تحت تأثیر فریب و تحریک دیگران واقع شده است؟ آیا این همان مجد و عظمت است؟

•      سیاست جنگ ها، توهم رهبری، تأثیر تحریکات و وعده های دیگران واقع شدن و پاسخگویی و خودباختگی در مقابل ستایش دروغین، نه تنها منجر به هدر رفتن ذخایر اقتصادی می شود، بلکه بهره برداری و انباشت آن را نیز تحت  تأثیر منفی خود قرار می دهد. برنامه ریزان سیاسی مشاهده می کنند که پاسخگویی فراگیری که صدام از ان دم می زند، حاکی از نبوغ شخصی او نیست.

در اولین مراحل جنگ، صدور نفت عراق به صورت کلی متوقف گردید. از همین رو، چند کشور عربی به نیابت از عراق، کار صادرات نفت را به عهده گرفتند، تا به تعهدات عراق عمل نمایند. هر چند که این اقدام یک اقدام پسندیده تلقی می شود، ولی در واقع وام هایی بود که در کارنامه این ملت ثبت شد. این نشان می دهد که طراحان جنگ، وضعیت جغرافیایی و سیاسی عراق را مد نظر قرار نداده بودند.

اما در مقابل مشاهده می کنیم که نفت ایران، با وجود توانمندی ها و پیشرفت های تکنولوژیکی که با اجاره کردن هواپیماهای « سوپراتاندارد» فرانسه در سال 1984، نیروی هوایی ما را متحول نمود، همچنان به بازارهای جهانی سرازیر می شد. هواپیماهای سوپراتاندارد مجهز به موشک های « اگزوسه» ساخت فرانسه بود. هواپیماهای پیشرفته میراژ که وارد سیستم نیروی هوایی ما شدند نیز توانایی پرتاب این موشک ها را دارا هستند. نیروهای ما ده ها حمله هوایی و موشکی، علیه تأسیسات نفتی و پایانه های صدور نفت ایران انجام دادند و زیان های سنگینی را نیز به انها وارد آوردند، ولی متوقف نمودن صادرات نفت ایران، به علت محدودیت توانایی هوایی ما و همچنین دوردست بودن بسیاری از اهداف ایرانی ها، خارج از توان ما بود. علاوه بر آن ایرانی ها،  برای کاهش زیان های جنگ به نفت کش ها و کشتی های بازرگانی دست به  ابتکار جدیدی زدند. آنها وسیله ای ساختند که امواج راداری خاصی را منعکس می کرد و آنها را روی کشتی های قدیمی و یا کشتی های متروکه نصب می کردند.

سپس آن کشتی ها را از نقطه ای به نقطه ای دیگر حرکت می دادند. این اجسام عبارت بودند از قطعات فلزی با اشکال هندسی مختلف که بر سطح کشتی نصب می شدند، ولی روی صفحات رادار هواپیماهای ویژه ما به عنوان اهداف  بزرگ دریایی تلقی می گردیدند. ما ده ها فروند موشک را برای نابودسازی چنین اهدافی به هدر دادیم، بدون اینکه قبل از به کارگیری امکانات اطلاعاتی خودمان، هیچ گونه هشداری از سوی کشورهای دوست دریافت نماییم.

اینها نشان می دهد که فرسوده شدن ما و همچنین به درازا کشیده شدن جنگ خواسته دیگران بود. همچنین انها با دستیابی ایران به مقادیر محدودی ارز موافق بودند. آنها خواهان آن نیز بودند که صدور نفت ایران و عراق کاهش یابد. هر چند شاید این کاهش، موجب بالا رفتن قیمت می شد؛ اما این امر – گران شدن برای  دوره ای کوتاه – آسیبی همگانی و فراگیر در بر نداشت و از طرفی با وجود آنکه موشک های شلیک شده هزینه در برداشت، اما همه آن به صورت وام و بدهی بر عهده مردم عراق ثبت می شد. نمی دانم که آیا آنها در چنین حساب و کتابی درست عمل کرده اند یا نه ؟ و آیا می دانستند که این پول به انها باز می گردد یا خیر ؟!

بنابر گواهی یکی از طراحان اصلی سیاسیت امریکا (کیسینجر)، عملیات نابودسازی، یک پدیده موجه است. او می گوید :   « (جنگ عراق با ایران) اولین جنگ در تاریخ است که آرزو می کنیم هر دو طرف شکست خورده از ان بیرون بیایند.» صدام هم می گوید : « قصد داشتم آن را « روح قادسیه» بنامم. ولی رفقای ما در فرماندهی انقلاب عراق اصرار داشتند تا آن را « قادسیه صدام» بگذاریم.» آنها به او تعارف کرده اند، زیرا  به خوبی می دانستند که وی با تکرار کردن « قادسیه ی سعدبن ابی وقاص» دنبال چه اهدافی است؛ پس بهترین نام را برگزیدند. این قادسیه با تمام مصیبت هایی که به دنبال دارد قادسیه صدام است.

صدام بارها گفته است : « تبلیغات شایسته» تبلیغاتی است که بتواند موقعیت های  بغرنج را پوشش دهد و ان را به پیروزی تبدیل نماید.» ولی او هیچ گاه به مخیله اش راه نمی داد که ندای حق را نمی توان برای همیشه خفه کرد.



[1] . این ادعا یکی از آشکارترین دروغ های نویسنده است. در حالی که در صفحات قبل نویسنده مدعی شده است صدام یک دیکتاتور است، بسیاری از اطرافیان خود را به قتل رسانده و به مردم غیرنظامی در شهرهای ایران حمله کرده است، حتی در اندیشه حمله شیمیایی به تهران بود و مهمتر از ان که مردم خودش را در حلبچه با بمباران شیمیایی مورد حمله قرار داد. پس با چه منطقی بارزمندگان اسیر ایرانی که در جبهه های جنگ قوای نظامی عراق را مستأصل ساخته بودند، خوش رفتاری کرده است ؟ حفظ اعتقادات رزمندگان اساساً به دلیل روحیات و باورهای اعتقادی رزمندگان بود که تحت شدیدیترین فشارهای روانی و در سخت ترین شرایط حفظ شد و همین امر سبب گردید از اسرا به عنوان « آزادگان» یاد شود و مقاومت های حماسی آنها فرهنگ جدیدی را به وجود آورد.

[2] . توجه نویسنده کتاب را به خاطرات منتشر شده اسیران آزاد شده ایرانی جلب می کنیم. آیا وی می تواند پس از مطالعه آنها ، باز هم قضاوت کند که « وضعیت اسرای ایران در مقایسه با اسرای ما در اردوگاه های اسارت ایران بهتر بود!».

[3] . ادعای نویسنده غیرواقعی است. رزمندگانی که در جبهه حاضر می شدند بعضاً یا تغییر شناسنامه سعی داشتند شرایط را برای حضور خود فراهم سازند. در عین حال این نوجوانان بالغ و 16 و 17 ساله بودند.

[4] . کینه ملی و شجاعت این فرزند انقلابی جمهوری اسلامی ایران در دل پایگاه دشمن متجاوز برای همیشه ستودنی است.

[5] . اظهار نظر نویسنده در مورد طارق عزیز تا اندازه ای تعجب برانگیز است. زیرا نویسنده به هیچ وجه وارد بررسی شخصیت ها عراق و قضاوت در مورد انها نشده است. بنابراین صرف نظر از میزان صحت این قضاوت به نظر می رسد نظر نسبتاً مثبت برخی از محافل غربی به طارق عزیز سبب شده است نویسنده براساس نوعی احساس رقابت برایدرهم کوبیدن طارق عزیز اقدام کند.

[6] . این حرف از کسی که در این کتاب به تجاوز کاری صدام و دولت او در عراق اعتراف دارد، بعید به نظر می آید!

[7] . همراه با حملات موشکی عراق به تهران در اسفند سال 1366 شایعه امکان استفاده عراق از سلاح شیمیایی به نحو گسترده ای گسترش یافت و نگرانی زیادی را در مردم به وجود آورد. این اظهارات نویسنده نشان دهنده تلاش عراق برای به کارگیری سلاح شیمیایی می باشد. انتشار شایعات نیز احتمالاً بخشی از عملیات تبلیغات روانی عراق بوده است.

[8] . نویسنده برخلاف ادعای خود مبنی بر تربیت مذهبی با این قضاوت در واقع نشان می دهد قادر به درک تأثیر اعتقادات مذهبی و ایجاد انگیزه زیادت عتبات و کربلا در روحیه رزمندگان اسلام نیست. به همین دلیل متأثر از تبلیغات غربی ها با این موضوع برخورد کرده است.

[9] . این اظهار نظر نویسنده مغرضانه بیان شده است، زیرا انچه در میان اعتقادات رزمندگان وجود داشت و در افزایش انگیزه و روحیه آنها مؤثر بود، گشایش راه کربلا و قدس با شکست رژیم عراق بود. موقعیت کربلا نیز کاملاً در عراق مشخص بود. لذا نیازی به این گونه توجیهاتت برای تهییج در شکستن خطوط دفاعی عراق وجود نداشت و به کار گرفته نمی شد.

[10] . عراقی ها غیر از ماهواره و فیلم هایی که تلویزیون از محل اصابت بمب و موشک تهیه و پخش می کرد و منابع مستقلی که برای جمع اوری اطلاعات داشتند، از اطلاعات منافقین بهره برداری می کردند. منافقین بلافاصله پس از اصابت هر موشک و بمب برای جمع اوری اطلاعات از طریق تلفن و یا حضور عناصر آنها در محل، فعال می شدند و این اطلاعات را در اختیار عراق قرار می دادند.

[11] . موقعیت جزیره کیش ارتباطی با تنگه هرمز ندارد. تنها جزایر قشم، هرمز و لارک برای کنترل تنگه هرمز مفید است.

[12] . لارک صحیح است.

[13] . منطقه جنوب شرقی ( سیستان و بلوچستان) ذکر نشدهاست.

[14] . تعریف ناقص است. زیرا شیعیان جعفری به امامت مخصوص ائمه اثنی عشر (ع) اعتقاد دارند. زیدیه، اسماعیلیه، کیسانیه و ... نیز پیرو امام علی (ع) هستند.

[15] . توضیح ناقص است.

[16] . 31/6/1359