مشام جانها مهیای استشمام ظهور از مشرق حضور
«شعف»، بیتاب است و «شوق» بیقرار. ذرات عالم ثانیهشماری میکنند، آسمان منتظر است و نفس زمین در سینه زمان حبس شده،
جمکران دلها رو به سوی سامرا دارد، بوی یاس در تار و پود جانها ریشه دوانیده، «عشق» در قلبها مأوا کرده و بار دگر «امید» متولد شده.
نگاه نرگسها از پشت پنهانیترین گلبرگها، معنویترین اصوات را تا ذوق ابدیت بر ذائفه بشر ریخته و جانش را با عطر یاس آمیخته.
امروز خنده غنچهها زیباتر گشته، پنجره حضور بر قلب هستی باز شده و نسیم ظهور بر قاب گیتی وزیدن گرفته.
مکیترین آیات از فراز منبر فرج، بر مدینه دلها تجلی یافته، «محبت» دست در دست «مودت»، به چشمان مهدی موعود متوسل شده و
نگاه عارفانه «عشق»، در پس نجواهای پنهان آرام گرفته.
با میلاد قائمه گیتی، «عدل» تمامقد ایستاده، «دل» بار عشق بر دوش گرفته و «دعا» بر بال فرشتگان، دخیل اجابت بسته.
مهدی جان! سبزپوش سروقامت! با آمدنت عاشقانت را زیر سایه لطفت مأوا دادی و گرمای دست پرمهر نوازشگرت را بر سر آنها کشیدی.
تمام هستی گیتی! عاشقانت را دریاب که در خلوت بیانتهای خود هزاران بار غزل وصال را زمزمه میکنند.
ای نور مشرقی! مشتاقانت خوب میدانند روزی حصار ثانیهها در هم خواهد شکست و با ظهورت، مشام جانها را با طلوع صبح نگاهت، از دلاویزترین، مست خواهی کرد.
آرامش دل همه ی بیقرارها! هوای نفس، هوای زیستن را از ما گرفته بازگرد و بزدا این غبارها.
ای لحظه خوش عشق! برگرد و منتظرانت را تا بیکران چشم مستت، پذیرا باش تا انتهای دورانها.
برگرد انتظار دل هفت آسمان عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان