میرزا احمد نهاوندی(مرشد چلویی)
عارفانه ای از میرزا احمد
نهاوندی(مرشد چلویی)
میرزا احمد نهاوندی ملقب به «مرشد چلویی» بین سال های ۱۲۶۵ تا ۱۲۷۰ه.ش چشم به جهان گشود. وجه تسمیه این لقب شغل ایشان در ادارة یک چلوکبابی و ارشاد مردم در ضمن آن بود. جناب مرشد از کباب ها و گوشت طبخ شده لقمه هایی گرفته و به دهان شاگردانی که برای بردن غذا برای کارفرمای خود آمده بودند، می گذاشت و می فرمود: «این ها از غذایی که می برند، نمی خورند. من به این ها اول می خورانم تا حسرت نخورند و یا دچار دست کجی نشوند.» به خلاف عرف متداول کاسبان، جناب مرشد در مغازه خود نوشته ای با این مضمون نصب کرده بود که: « نسیه می دهیم، حتی به شما. وجه دستی هم می دهیم به قدر قوّت». با این وصف مغازه چلوکبابی حاج مرشد چندبار طعمه حریق شده و سوخت. ایشان طبع شعر داشته و اشعاری نیز از وی با عنوان «دیوان سوخته» بر جا مانده است. مشروح سرگذشت این کاسب حبیب الله در کتابی به نام «بهترین کاسب قرن» به نگارش درآمده است. میرزا اسماعیل دولابی(ره) و شیخ رجبعلی خیاط (ره) از دوستان بسیار صمیمی و عرفانی ایشان بودند. سر انجام این پیر خوش ضمیر و این عارف خادم، در ۲۵ شهریور۱۳۵۷ه.ش به گونه ای ویژه به سمت حضرت معشوق بال گشود. ماجرای رحلت ایشان از این قرار است که لحظه های آخر ناگهان چشم گشوده و فرمود: «خودم می آیم!» و سپس چشم از این عالم فانی فرو بست.
میرزا احمد نهاوندی ملقب به «مرشد چلویی» بین سال های ۱۲۶۵ تا ۱۲۷۰ه.ش چشم به جهان گشود. وجه تسمیه این لقب شغل ایشان در ادارة یک چلوکبابی و ارشاد مردم در ضمن آن بود. جناب مرشد از کباب ها و گوشت طبخ شده لقمه هایی گرفته و به دهان شاگردانی که برای بردن غذا برای کارفرمای خود آمده بودند، می گذاشت و می فرمود: «این ها از غذایی که می برند، نمی خورند. من به این ها اول می خورانم تا حسرت نخورند و یا دچار دست کجی نشوند.» به خلاف عرف متداول کاسبان، جناب مرشد در مغازه خود نوشته ای با این مضمون نصب کرده بود که: « نسیه می دهیم، حتی به شما. وجه دستی هم می دهیم به قدر قوّت». با این وصف مغازه چلوکبابی حاج مرشد چندبار طعمه حریق شده و سوخت. ایشان طبع شعر داشته و اشعاری نیز از وی با عنوان «دیوان سوخته» بر جا مانده است. مشروح سرگذشت این کاسب حبیب الله در کتابی به نام «بهترین کاسب قرن» به نگارش درآمده است. میرزا اسماعیل دولابی(ره) و شیخ رجبعلی خیاط (ره) از دوستان بسیار صمیمی و عرفانی ایشان بودند. سر انجام این پیر خوش ضمیر و این عارف خادم، در ۲۵ شهریور۱۳۵۷ه.ش به گونه ای ویژه به سمت حضرت معشوق بال گشود. ماجرای رحلت ایشان از این قرار است که لحظه های آخر ناگهان چشم گشوده و فرمود: «خودم می آیم!» و سپس چشم از این عالم فانی فرو بست.
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و یکم آذر ۱۳۹۲ ساعت 22:14 توسط ثنا
|