حکمت های جان افزای سائلین و مشتاقین

حکمت های جان افزای سائلین و
مشتاقین
سینه پر اسرار: روزی جابربن یزید جُعفی به امام باقر علیه السلام عرض کرد: بر من باری عظیم از اسرار و احادیث خود بار نموده و فرمودید: هرگز یکی از آن ها را نگویم. گاه میبینم که آن اسرار در سینه ی من به جوش میآید و حالتی شبیه به جنون به من دست میدهد.
امام فرمودند: هرگاه تو را این حالت دست داد، به صحرا بیرون رو، سر در چاه کن و بگو: حدیث کرد مرا محمدبن علی (یعنی خود امام باقر) و مطالب را بیان کن تا سینه ات آرام بگیرد. نوشته اند، جابر قریب هفتادهزار حدیث فقط از امام باقر علیه السلام حفظ داشته و مأمور به گفتن همه ی آنها نبوده است. (منتهی الامال، 2/99)
محبت و محنت: شبلی گوید: وقتی به دهی از دهات شام رسیدم، مردی را دیدم نشسته و سر در پیش افکنده، بی خود سخن میگفت و مردم بسیار گرد وی در آمده بودند. پرسیدم حال این مرد چیست؟ گفتند: این مرد دیوانه است. پیش وی رفتم و سلام کردم. جواب سلام مرا داد و گفت: ای شبلی! اگر خواهی سلامت یابی، گرد کوی محبت مگرد، تا رقم دیوانگی بر تو نکشند، و این قدم اول است. هر چند که ما در محبت میافزاییم وی در محنت می افزاید. (تفسیر حدائق الحقایق، ص462)
این چرا نویسی؟ : پدر ابوسعید ابوالخیر، از دوستداران سلطان محمود غزنوی خانه ای ساخته و همه ی دیوارهای آن را صورت سلطان محمود و لشگریان و فیلان او نگاشته بود.
شیخ در آن زمان طفلی بود. گفت: پدر! از برای من خانه ای بگیر. چون خانه آماده شد، ابوسعید همه ی آن خانه را «الله» نوشت. پدرش گفت: این چرا نویسی؟ گفت: تو نام سلطان خویش مینویسی و من نام سلطان خویش. (تذکرة الاولیاء، عطار)
فقیر، مریض، غریب: خداوند به حضرت موسی علیه السلام وحی فرمود: ای موسی ......فقیر کسی است که مانند من کـفیلی نداشته باشد.
مریض کسی است که چون من طبیبی نداشته باشد.
غریب کسی است که مثل من مونسی (حبیبی) نداشته باشد. (کلیات حدیث قدسی، ص 145)
سینه پر اسرار: روزی جابربن یزید جُعفی به امام باقر علیه السلام عرض کرد: بر من باری عظیم از اسرار و احادیث خود بار نموده و فرمودید: هرگز یکی از آن ها را نگویم. گاه میبینم که آن اسرار در سینه ی من به جوش میآید و حالتی شبیه به جنون به من دست میدهد.
امام فرمودند: هرگاه تو را این حالت دست داد، به صحرا بیرون رو، سر در چاه کن و بگو: حدیث کرد مرا محمدبن علی (یعنی خود امام باقر) و مطالب را بیان کن تا سینه ات آرام بگیرد. نوشته اند، جابر قریب هفتادهزار حدیث فقط از امام باقر علیه السلام حفظ داشته و مأمور به گفتن همه ی آنها نبوده است. (منتهی الامال، 2/99)
محبت و محنت: شبلی گوید: وقتی به دهی از دهات شام رسیدم، مردی را دیدم نشسته و سر در پیش افکنده، بی خود سخن میگفت و مردم بسیار گرد وی در آمده بودند. پرسیدم حال این مرد چیست؟ گفتند: این مرد دیوانه است. پیش وی رفتم و سلام کردم. جواب سلام مرا داد و گفت: ای شبلی! اگر خواهی سلامت یابی، گرد کوی محبت مگرد، تا رقم دیوانگی بر تو نکشند، و این قدم اول است. هر چند که ما در محبت میافزاییم وی در محنت می افزاید. (تفسیر حدائق الحقایق، ص462)
این چرا نویسی؟ : پدر ابوسعید ابوالخیر، از دوستداران سلطان محمود غزنوی خانه ای ساخته و همه ی دیوارهای آن را صورت سلطان محمود و لشگریان و فیلان او نگاشته بود.
شیخ در آن زمان طفلی بود. گفت: پدر! از برای من خانه ای بگیر. چون خانه آماده شد، ابوسعید همه ی آن خانه را «الله» نوشت. پدرش گفت: این چرا نویسی؟ گفت: تو نام سلطان خویش مینویسی و من نام سلطان خویش. (تذکرة الاولیاء، عطار)
فقیر، مریض، غریب: خداوند به حضرت موسی علیه السلام وحی فرمود: ای موسی ......فقیر کسی است که مانند من کـفیلی نداشته باشد.
مریض کسی است که چون من طبیبی نداشته باشد.
غریب کسی است که مثل من مونسی (حبیبی) نداشته باشد. (کلیات حدیث قدسی، ص 145)
بـندگی کن تا که سلطانت کنند ............. در بســاط قــرب مـهمــانت کنند
خـوی حیوانی سـزاوار تو نیست ............. ترک خو کن تا که انسـانت کنند (به نقل از جوهری صاحب خزائن الاسرار)
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و چهارم آذر ۱۳۹۲ ساعت 22:31 توسط ثنا
|