عارفان و عاشقان: عارف بالله و زاهد بزرگ آشیخ مرتضی طالقانی(ره)
شیخ عارف و زاهد مرتضی طالقانی در سال 1274 هجری قمری در قریه دیزان طالقان به دنیا آمد و در جوانی به کار چوپانی اشتغالی یافت . روزی در پی تابیدن یک بارقه الهی به دلش، بی درنگ از کوه بازگشت و احشام و اغنام را به صاحبانش بازگردانید و راهی مکتب شیخ محرم، روحانی محترم ده شد. قرآن و کتابت و برخی کتب ادبیات را نزد وی آموختد و سپس
برای طی مدارج عالیه به سال 1295 قمری، راهی حوزه علمیه تهران و از آنها به سال 1317 قمری پس از گذراندن دوره ای پانزده ساله و بهره گرفتن از اساتید معظم حوزه علمیه اصفهان راهی حوزه مقدسه نجف اشرف گردید.
مرحوم آیت الله مرعشی نجفی(ره) نقل می کردند: «شیخ زاهد بود و عابد ، و از پیرایه های دروغین دنیای فرومایه، روی گردان. بسیار روزه می گرفت و بسیار به عبادت می پرداخت و از زندگانی به کمترین قانع بود و کوتاه سخن آن که او مردی آسمانی و ملکوتی و روحانی بود به گونه ای که هر کس شبانگاهان و سحرگاهان او را می دید، از حال عبادتش منقلب می گشت، اگر چه از أشقی الاشقیاء می بود.» یکی از بزرگان می فرماید: «از لحظه ای که به حجره اش وارد می شدیم، مجذوب کلام جداب و مواعظ گیرای شیخ می گشتیم. گاه چنان از خوف خداوند سخن می گفت که ما را گریان می ساخت و خود نیز می گریست.»
مرحوم شیخ بسیار پر کارو وقت شناس و برای ساعات عمرخویش ارزشی بسیار قائل بود به گونه ای که یا در حال درس و بحث و یا عبادت بود. به گونه ای که یکی از بزرگان می فرماید: «روزهای چهارشنبه در حجره را بر خویش می بست و خلوت می کرد و کسی نمی دانست به چه مشغول می شود، تنها می فهمیدیم که به مراقبه و عبادت مشغول است.» ایشان در غیر ساعات مقرر برای درس و ملاقات، کسی را به حضور نمی پذیرفت ، حتی یکی از بزرگان نقل می فرمودند که روزی در ساعت عبادت، که ایشان حجره را برای خویش خلوت می کرد، یکی از مراجع عصر به دیدارش امد. شیخ از پذیرش امتناع ورزید و فرمود: «وقتی دیگر بیایند.»
یکی از ماجراهای شگفت معنوی درباره مرحوم شیخ مرتضی ماجرای ملاقات ملکوتی و شیرین ایشان با مرحوم حاج هادی ابهری است. مرحوم علامه آیت الله سید محمد حسینی طهرانی(ره) نقل می فرمایند: « دوستی داشتیم صاحب ضمیر و روشن دل و متقی و دلسوخته و به حق که از عاشفان حسین علیه السلام بود به نام حاج هادی صنمی ابهری. او هشتاد و سه سال عمر کرد و پنج سال است رحلت کرده. مدت رفاقت من با او نزدیک به هیجده سال طول کشید و من با او صیغه اخوت خوانده بودم. او نقل میکرد: در سفری که به عتبات عالیات مشرف شدم و چند روزی در نجف اشرف بودم، کسی را نیافتم که با او بنشینم و درد دل کنم تا برای دل سوخته ام تسکینی حاصل آید. روزی به حرم مطهر مشرف شده، زیارت کردم و مدتی در آن جا نشستم. خبری نشد و از این رو، به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کردم: «مولا جان! ما میهمان شماییم، چند روز است در نجف می گردم، کسی را نیافتم. حاشا به کرم شما! از حرم بیرون آمده، بی اختیار راه بازار حوریش را پیش گرفتم و به مدرسه مرحوم سید محمد کاظم یزدی در آمدم. در صحن مدرسه، روی سکویی مقابل حجره ای نشستم. ظهر شد، دیدم از رو به روی ام، از طبقه فوقانی، شیخی خارج شد. بسیار زیبا و با طراوت و زنده دل و از همانجا به بام مدرسه رفت و اذان گفت و بازگشت و همین که خواست به حجره رود، چشمم به صورتش افتاد. دیدم در اثر اذان، چیزی مانند دو حلقه نور بر گونه هایش می درخشد. به حجره رفت و در را بست. من شروع کردم به گریه و عرض کردم: «یا امیرالمؤمنین! پس از چند روز یک مرد را یافتم، ولی او نیز به من اعتنایی نکرد. بیدرنگ شیخ در حجره را باز کرد و رو به من نمود و اشاره کرد بیا بالا. از جا برخاستم و به طبقه فوقانی رفته، به حجره اش وارد شدم. هر دو یکدیگر را در آغوش گرفتیم و مدتی گریستیم. سپس، هر دو به حال سکوت نشستیم و مدتی یکدیگر را تماشا کردیم. آن گاه از هم جدا شدیم.» این شیخ روشن ضمیر، مرحوم شیخ مرتضی طالقانی – اعلی الله مقام الشریف – بوده است.
در خصوص رحلت ایشان، مرحوم علامه محمد تقی جعفری(ره) از جمله شاگردان شیخ چنین نقل می کنند: «.... دو روز به مسافرت ابدی اش مانده بود که مانند هر روز به حضورشان رسیدم . فرمود : " برای چه آمده ای ؟ " عرض کردم : " آمده ام که درس را بفرمایید ! " شیخ فرمود : " برخیز و رو ، آقا جان ، برو درس تمام شد ! " عرض کردم : " دو روز به محرم مانده و هنوز درس ها دایر است ! " فرمود : " به شما می گویم درس تمام شد ، من مسافرم ! خر طالقان رفته پالانش مانده ، روح رفته جسدش مانده ! " و بعد بلافاصله گفت : " لا اله الا الله . " در این حال اشک از چشمانش سرازیر شد . دانستم که از مسافرت ابدی خبر می دهد . عرض کردم : " حالا یک چیزی بفرمایید ! " فرمود تا رسد دستت به خود شو کارگرچون فتی از کار ، خواهی زد به سر

شب قبل از وفاتش مانند همه شبهای گذشته از پله های پشت بام بالا رفت و در حدود نیم ساعت با صدای آهسته مانند همیشه به مناجات سحرگاهی پرداخت و سپس از پله ها پایین آمد و نماز صبح را خواند. پس از دقایقی چند چراغ را خاموش کرد. تا این جا حالت همیشگی شیخ بود، اما صبح که مقداری از طلوع آفتاب گذشت، شیخ به سیاق معمول برای قدم زدن در حیاط مدرسه نیامد و از این رو، نگران شدندو از پشت شیشه پنجره حجره به شیخ نگریستند و دیدند که شیخ در حال عبادت جان به جان آفرین سپرده است.»
و بدین سان، عارف زاهد و سالک عابد، حکیم عصر آیت الله آقا شیخ مرتضی طالقانی نجفی در روز اول محرم الحرام سال 1363 هجری قمری در 89 سالگی دیده از جهان فرو بست و در جوار قرب معبود آرام گرفت. به احتمال قوی مرجع عصر آیت الله العظمی آقا سید ابوالحسن اصفهانی بر جنازه اش نماز گزارد و در ایوان سوم از حجرات جنوب غربی صحن شریف علوی به خاک سپرده شد .
از جمله شاگردان شاگردان شیخ مرتضی می توان از مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالقاسم خویی ، مرحوم آیت الله العظمی سید شهاب الدین حسینی مرعشی نجفی ؛ آیت الله العظمی حاج شیخ محمد تقی بهجت غروی فومنی و مرحوم آیت الله علامه محمد تقی جعفری تبریزی الزکیه، نام برد.

والسلام علیه یوم ولد و یوم مات و یوم یبعث حیا.