توصیه به سالکین مبتدی (قسمت اول )
کسی که استعداد سلوک را در خود مییابد و گزینه نهایی خویش را عرفان میبیند ،باید عرفان
را نخستین کار خود بداند و دیگر امور خود را اشتغال دوم قرار دهد. کسی که از کودکی در
خود میبیند که این امور است که برای او جلوهگری دارد باید نخست در همان مسیری که
خداوند پیش پای او قرار میدهد فقط به عرفان بپردازد. اگر کسی استعداد سلوک را در خود
بشناسد اما هر جایی شود و بخواهد هر چیزی را فرا گیرد محال است بتواند این استعداد را تا
مقامات عالی آن شکوفا نماید. بله، عارفی که وصول دارد میتواند امور دیگر را پیگیر شود اما
سالک نوپا تنها باید در پی استعداد عرفانی خود باشد و فقط خداوند را هدف خود قرار دهد.
کسی که میخواهد به همه چیز برسد و خدا را هم داشته باشد هیچ گاه سالک نمیگردد و ممکن
نیست کشف، کرامت، تصرف، تمکین، اقتدار و مغیبات داشته باشد. آنچه اولیای خدا را از
دیگران ممتاز میکند دلبستگی آنان فقط به خداست. آنان هدف نخستین خویش را عرفان و
وصول به حق تعالی برمی گزینند.
کسی که استعداد عرفان دارد باید به حداقلهای دنیوی بسنده نماید و هیچ گاه آن را هدف
نخستین قرار ندهد، بلکه تمامی سرمایههای خود را با حفظ تمامی این اصول بهویژه یافت
مربی در این مسیر هزینه نماید. چنین کسی عرفان را گمشده خود میداند و آن را در رتبه
نخست قرار میدهد و دیگر امور را محدود و کنترل میسازد. کسی که گزینه نخستین وی دنیا،
مال، علم یا فلسفه است و عرفان و معنویت برای او جاذبهای ندارد و مشی عرفانی برتر و
قاهری ندارد اما تنها عرفان و عارفان را دوست دارد باید خود را نزد مربی تست زند و
چنانچه استعداد عرفان را ندارد بر گزینههای دیگر سرمایه بگذارد؛ همانطور که اگر استعداد
عرفان داشته باشد و به امور دیگر مانند کسب علم بپردازد و آن را هدف نخستین خود قرار
دهد، همان برای وی مزاحم و مانع میشود و استاد و مربی وی باید این مزاحم را با دادن
تمرینهایی محدود کند. رفتار انسان با توانمندیها و علایق خویش نباید همانند رفتار یک
چوپان با گوسفندان خود باشد به این معنا که همه را با هم هی کند و به جلو براند؛ بلکه
میبایست آن را دستکم همچون حرکت کاروانی قرار دهد که یکی جلو و بقیه در پی او
میروند.
سالک باید بداند سرمایهای به نام عمر دارد که تنها میتواند آن را برای رسیدن به یک
افق با یک روش هزینه نماید و مجالی برای آزمون و خطا و گرویدن به روشهای
مختلف سلوکی ندارد.
سالک نیازمند یافت شگرد و تعیین روش سلوکی خود است که البته این کار به مربی و استاد
مرتبط است و سالک باید استادی کارآزموده بیابد که روشی کارآمد را با مهارت تمام دنبال
مینماید. استاد گاه به سالک دستور هجرت میدهد و گاه او را به هجران میکشاند. برای یکی
درد را تجویز مینماید و برای دیگری کوشش را و این امر هم به استعداد متفاوت شاگردان باز
میگردد و هم به گوناگونی حالات و مقامات. در سلوک به عشق و قرب و لطف میرسند و این
مربی و روش اوست که اصل است و عشق و ارادت بر مدار اوست که معنا مییابد.
سالک باید این مدار را بیابد و سرمایه عمر خود را برای آن قرار دهد. لازم است سالک مسیر
خود را تشخیص دهد تا بداند به کجا میرود. در مسیر نیز نیاز به مباشر و عشق دارد که
همان استاد معنوی اوست؛ همانطور که قرآن کریم تنها پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را به
عنوان الگو معرفی مینماید: «لَقَدْ کانَ لَکمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ اُسْوَهٌ حَسَنَهٌ» (احزاب / 21).
سالک در استفاده از خوراک، پوشاک و نوع مصارف زندگی خود باید ماذون باشد و با استاد
خود مباشر گردد تا در پرتوی تربیت وی دریایی بیکران گردد. گاه ممکن است مریدی از
مراد خود پیش افتد که بدون آن که زمینه حسادتی پیش آید، مراد او را به مرشدی قویتر
یا به قطب ارجاع میدهد.
بر این اساس است که میگوییم این از توفیق الهی است که سالک مربی کارآزموده و سالمی
بیابد که طرحی درست و کارآمد برای سلوک داشته باشد. بسیاری از سالکانی که به وصول
دست نمییابند مشکل از ضعف درونی آنان نیست، بلکه موانع آنان نبود روش درست،
سیستماتیک و نظاممند و رویه واحد و سالم است. سالک پیش از هر حرکتی باید هدف و
طریق خود را بشناسد و بر درستی آن واقف گردد وگرنه بر زمینی سست ساختمانی رفیع
سلوک را بنیان میدهد و همان بر او آوار میشود و وی را به تباهی میکشد و از آن آسیب
و آفت فراوان میبیند. چنین سلوکی مانند ورود بدون تجهیزات به محیطی غیر بهداشتی است
که به اندک زمینهای بیمار میگردد.
سلوک در صورتی سلامت دارد که سه زمینه زیر را دارا باشد: نخست آن که خردمندی در آن
باشد و اموری که توجیه عقلانی ندارد و بیاساس است به آن راه نیابد. سالک باید خردمند باشد
و آنچه را که میگوید بر اساس پشتوانه منطقی و فلسفی بگوید و از عامیانهگری و عامیانهگویی
پرهیز نماید.
ادامه دارد