شادی و غم
پيری برای جمعی سخن میگفت ...
لطيفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند.
بعد از لحظه ای او دوباره همان لطيفه را گفت و تعداد کمتری از حضار
بعد از لحظه ای او دوباره همان لطيفه را گفت و تعداد کمتری از حضار
خندیدند.
او مجدد لطيفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطيفه
نخندید.
او لبخندی زد و گفت:
او لبخندی زد و گفت:
وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطيفه ای یکسان بخندید،
پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه
ادامه
میدهید؟
گذشته را فراموش کنيد و به جلو نگاه کنيد
+ نوشته شده در یکشنبه یکم خرداد ۱۳۹۰ ساعت 0:49 توسط ثنا
|