روزه 1
روزه 1
انسان با حواس خود واقعیتهای محسوس را متوجه میشود
وبا تعقل خود حقایق معقول در عالم را درک می کند
حقایق عقلی از جنس نور هستند
واگر انسان بتواند حجاب بین خودو انها را کنار بزند
جانش تحت تاثیر تجلیات نور حقایق عقلی قرار می گیرد
حقایق عقلی به جهت مجرد بودن وبه چهت نحوه وجودی برتری که دارند همواره در تجلی می باشند
واگر انسان تحت تاثیر تجلیات ان قرار بگیرد از کمالات مخصوصی که هر حقیقتی باخود دارد بهره مند میشود
بعد از اینکه ما به کمک عقل متوجه وجود حقایق شدیم باید به کمک قلب امادگی ارتباط با این حقایق را در خود ایجاد کنیم
مثلا عقل متوجه وجود حقایقی مثل خدا ، ملایکه ، و اسما، الهی و سنن جاری در هستی میشود
ولی علم به وجود ان حقایق یک چیز است
و ارتباط پیدا کردن با ان یک چیز دیگر
درک حقایق کار عقل است
ولی اگر قلب و دل نباشد انچه که بوسیله عقل بدست امده را نمیتوان انطور که بایسته است را بهره کافی برد
زیرا ارزش وجود حقایق به ارتباط و انس با ان است
عقل حقایق را درک میکند و میفهمد که نورانیت این حقایق مطلوب جان انسان است و مسیر ارنباط با این حقایق را نشان میدهد تا بوسیله عبودیت ارتباط با این حقایق فراهم شود
تا جان انسان هماهنگی لازم رابا عالم اعلا را در خود ایجاد کند
عبودیت همان عقل عملی است که عقل نظری انرا درک گرده وراه ارتباط با انرا بیان گرده
در این حالت انسان اهنگی خاص علاوه بر انچه عقل نظری گفته در وجود خود احساس میکند که به ان تعبد می گویند
تعبد حیاتی روحانی است که موجب تحرک عقل نظری میشود وانرا به ثمر میرساند
تعبد نحوه ای از حیات است که موجب عزمی خاص در انسان می گردد
تا انسان در ان حالت اراده کند که رابطه ای بین او و حقایق عالم برقرار شود
وجان او در مرتبه ای خاص از عالم وجود قرار گیرد که تحت تاثیر پرتو انوار غیبی باشد
پس دانستن حقیقت کار عقل است و انسان از طریق عقل اگاه میشود که چه حقایقی در عالم هستی وجود دارد اما ان اراده ای که سبب میشود تا انسان به دانایی های متعالی خود بسنده نکند وبا انها انس بگیرد مربوط به روحیه عبودیت او میشود وانس با حقایق با قلب صورت می گیرد وانس با حقیقت و اتحاد با ان کار قلب است که از طریق تعبد محقق میشود
و فرق فلسفه با عرفان در همین نکته است که عرفان روح انس با حقایق را در انسان تقویت می کند
و شریعت مقدس اسلام سعی دارد که انسان ها از طریق تعبد با حقایق مرتبط شوند
یکی از موضوعاتی که موجب میشود که تا انچه را که عقل فهمید دل احساس کند ، روزه داری است
اگر مبانی عقلی و قلبی روزه در کنار هم مطرح شود
قلب و قالب روزه وارد زندگی انسانها میشود و بهره ای را که خداوند برای بندگانش اراده کرده ظهور می یابد
حالا سوال میکنم که ایا اصلا انسان می تواند با حقایق عالم اعلا ارنباط برقرار کند ؟ و چگونه باید عمل کند که این ارتباط برفرار شود ؟
با توجه به وسعت نفس ناطقه ی انسان همه می دانیم که انسان فراتر از فقط بدن مادی است
وفقط به این بدن مادی محدود نشده است
و مقصد دستورات دین و تکلیف های الهی هم این است که انسان از جنبه روحانی و معنوی خویش غافل نشود که اگر غافل شود قالب زندگی او میماند و قلب و روح ان میرود
و وقنی که انسان متوجه شد که وجود او یه جنبه مادی و یک جنبه روحانی و معنوی دارد واز روح و جسم تشکیل شده ، بعد باید جایگاه بدن و روح خود را متوجه شود و بداند که اصل کدام است و فرع کدام !
و وقنی که فهمید روح اصل است و جسم فرع ، دیگر بدنی راکه در حد یک ابزار محسوب میشود تا روح را به تعالی برساند ، مقصد او نمیشود و خواسته ها و امیال جسمی او برایش هدف نمیشود
و وقتی که عقل و قلب او متوجه شد که جنبه روحانی او اصل است و او دارای استعدادی است که تا همنشینی خدا امکان صعود دارد و مقامش فوق ملایکه است و حقیقت او از روح صادر شده و روح به خود خدا منتسب است و نفخت فیه من روحی است وخدا از روح خودش در کالبد انسان دمیده دیگر میفهمد که باید مواظب باشد تا جایگاه خود را پایین نیاورد
و میفهمد که حالا که او ترکیبی از جسم و روح است باید غلبه جسم کم شود تا بتواند در فضای عالم قدس و معنا سیر کند
و دیگر از حقیقت قدسی خود نمی گذرد و مشغول توجه تام به جسم و امیال ان نمیشود
و میفهمد که باید برنامه ای بریزد تا از حقیقت خود محروم نشود و خود را طوری مدیریت می کند که بتواند همنشین خدا شود
و اینجاست که موضوع روزه و ماه مبارک رمضان نقش و اهمیت خود را پیدا می کند و شوق رسیدن به محبوب از دریچه روزه و ماه رمضان در انسان شعله می کشد
چون میبیند که از این دریچه می تواند تا همنشیی خدا رشد کند
واگر عقلش اینرا درک کرد ان وقت طلب شعله می کشد و سیر شروع میشود
وتا کسی به طلب نرسد نمیتواند از امیال جسم خود عبور کند و بسوی حقیقت قدسی قدم بردارد