#داستانهای_عرفانی_غذای_هارون_الرشید


روزى هارون الرشید از خوان طعام خود جهت بهلول غذائى فرستاد. خادم، غذا را برداشت و‎ ‎پیش بهلول آورد. بهلول گفت ‏من نمى خورم ببر پیش سگهاى پشت حمام بینداز! غلام‎ ‎عصبانى شد و گفت اى احمق! این طعام ، مخصوص خلیفه ‏است، اگر براى هر یک از اُمنا و‎ ‎وزراى دولت میبردم بمن جایزه هم میدادند، تو این حرف را میزنى و گستاخى به غذاى‎ ‎خلیفه میکنى؟! بهلول گفت: آهسته سخن بگو که اگر سگها هم بفهمند از خلیفه است نخواهند‎ ‎خورد! ‏(مجمع النورین ، ص 77)