#داستانهای_عرفانی_یک_قدم_برترآ
#داستانهای_عرفانی_یک_قدم_برترآ
ابوسعید یک بار به طوس رسید. مردمان از شیخ استدعای مجلس کردند. اجابت کرد. بامداد در خانقاه استاد تخت بنهادند. مردم می آمد و مینشست. چون شیخ بیرون آمد مقریان قرآن برخواندند و مردم بسیار درآمدند، چنانک هیچ جای نبود. معرف بر پای خاست و گفت: «خدایش بیامرزاد که هر کسی از آنجا که هست یک گام فراتر آید.» شیخ گفت: «و صلی الله علی محمد و آله اجمعین.» و دست به روی فرو آورد و گفت: «هر چه ما خواستیم گفت، و همه پیغمبران بگفتهاند، او بگفت که از آنچ هستید یک قدم فراتر آیید.» کلمهای نگفت و از تخت فرو آمد و برین ختم کرد مجلس را.
اسرارالتوحید فی مقامات ابوسعید ابوالخیر
+ نوشته شده در سه شنبه هشتم تیر ۱۳۹۵ ساعت 5:3 توسط ثنا
|