بسم الله الرحمن الرحيم

كلمه ابليس در قرآن به معنى موجود خاصى است كه از رحمت خدا رانده شده و گاه معادل شيطان به معناىتمام به كار رفته است، ابليس به سبب اطاعت نكردن از امر خداى از روى استكبار مطرود و مردود از مقام قرب الهى شد و مستحق عذاب ابدى و لعن مى‏باشد و تا روز باز پسين (وقت معلوم) سعى در گمراه ساختن انسان‏ها خواهد كرد، از اين جهت عدو مبين انسان است.

و نيز در قرآن عدو اللّه خوانده شده و يكى از صفات او رجيم است و در قرآن به انسان‏ها توصيه شده است كه او را دشمن بدارند.

كلمه ابليس در قرآن كريم 11 بار و داستان سرپيچى او از امر الهى و استكبار او بارها به صورت‏هاى گوناگون بيان شده است، كه در اين باره دانشمندان علم كلام و مفسران به تفصيل سخن گفته‏اند

موضوع بسيار عجيبى كه در آثار گروهى از بزرگان صوفيه ديده مى‏شود، كوششى است كه در دفاع از ابليس و توجيه نافرمانى او كرده‏اند. در اقوال برخى از صوفيان، عباراتى كه حاكى از هم‏دلى و هم‏دردى با ابليس، حسن نظر به او، كوچك شمردن گناه او و حتى اثبات بى‏گناهى اوست ديده مى‏شود

از قول حسن بصرى آورده‏اند كه گفت: «ان نور ابليس من نار العزة»؛ و اگر نور خود را به خلق ظاهر كند به خدايى پرستيده مى‏شود.

ذوالنون مصرى از طاعات و عبادات بى‏تزلزل و كمال اخلاص او در بندگى با تحسين ياد مى‏كند. بايزيد بسطامى بر حال او دل مى‏سوزاند و براى او طلب بخشايش مى‏كند. جنيد بغدادى از استدلال او بر اينكه جز خداى را سجده كردن نارواست در شگفت مى‏ماند. ابوبكر واسطى مى‏گويد: كه راه رفتن را از ابليس بايد آموخت كه در راه خود مرد آمد(1)
سهل تسترى از سخن گفتن او در علم توحيد به حيرت مى‏افتد(2)شبلى در وقت نزع از اينكه خطاب (لعنتى) با ابليس بوده است بى‏تابى مى‏كرد و بر او رشك مى‏برد(3) ابوالعباس قطاب سنگ انداختن بر ابليس را دور از جوانمردى‏ مى‏شمرد و او را شايسته مقام بزرگ در قيامت مى‏داند(4) ابوالحسن خرقانى از حق‏شناسى و عبرت‏آموزى وى ياد مى‏كند(5) ابوالقاسم كركاني را (خواجه خواجه‏گان) و سرور محجوران مى‏خواند(6)
خلاصه اينكه: اهل تصوف درباره علت عصيان ابليس توجيهات و تصوراتى ذكر كرده‏اند و فرقه‏هايى مانند يزيديه كه تقديس فوق‏العاده‏اى از ابليس دارند.

و امّا در آيات كريمه مكرر از شيطان مذمت شده و آنكه او دشمن خدا و پيغمبران و دوستان خداست و امر فرموده كه با او دشمنى نمائيد و در قرآن خود خبر داده كه او وعده فقر مى‏دهد و امر مى‏كند به كارهاى زشت و فحشا، و فرموده عبادت نكنيد شيطان را و مرا عبادت كنيد امّا نزد آقايان صوفيه شيطان مظهر حق است و فعل او فعل خداست و دوستى با او دوستى با خداست و عبادت او عبادت خداست، مانند بت هر دو مظهر هستى مطلق‏اند(7) ايشان مى‏گويند كه ما ابليس را مى‏بينيم و بر وى تسلط داريم و او يار و مددكار ماست. با اينكه خداوند تعالى در قرآن مجيد فرموده:

«ان الشيطان لكم عدوّ فاتّخذوه عدّوا»؛ «يعنى بدرستى كه شيطان دشمن شماست پس او را دشمن خود بگيريد»(

تمجيد صوفيان از ابليس:

شيخ احمد غزالى كه از بزرگان تصوف است، شيطان را «سيد الموحدين» ناميده است و يك روز بالاى منبر به مردم مى‏گفته: «كسى كه از شيطان درس توحيد نياموزد زنديق و كافر است!» و هم او گويد: «شيطان از موسى بن عمران برتر بوده است(9)

علاوه اينكه مولوى هم در اشعارش لعن بر شيطان بى‏گناه را نادرست مى‏داند آنجا كه مى‏گويد:

ترك سجده از حسد گيرم كه بود

اين حسد از عشق خيزد نز جحود

هر حسد از دوستى خيزد چنين‏

كه شود با دوست غيرى همنشين‏

بى‏گنه لعنت كنى ابليس را!

چون نبينى از خود اين تلبيس را

مولوى مى‏خواهد بگويد: ابليس بى‏گناه را لعنت نبایدكرد زيرا از شدت عشقى كه به خدا داشت رشگ مى‏برد مسجودى غير از خدا وجود داشته باشد و ملائكه به آدم سجده كنند، لذا خودش سجده نكرد...

البته در جاي ديگر هم مولوى مى‏گفت: «زيركى ز ابليس و عشق از آدم است، چه شد آنجا عشق را از آدم مى‏دانست و زيركى را از ابليس و اينجا حقرا به ابليس بى‏گناه! مى‏دهد و مى‏گويد از شدت عشق خدا به غير خدا سجده نكرد از اين تناقض گذشته خداوند مى‏فرمايد «ابليس تكبر ورزيد و سجده نكرد و در زمره كارفران درآمد» هنوز هم مولوى مى‏گويد: «بى‏گنه لعنت كنى ابليس را...»

۱- اثنی عشریه، ج 2، ص 271

2- همان، ج 1، ص 258

3- همان، ج 2، ص 170

4- همان، ج 2، ص 186

5- همان، ج 1، ص 130

6- عين القضاءنا، ج 1، ص 97

۷- مناظره دكتر باسياح، ص 68

8- تحفةالاخيار، ص 222

9- نهج‏البلاغه خوئى

10- مثنوى مولوى، ص 172 - 170

11- بقره آيه 33

12- ارمغان خانقاه ص