از جمله کساني که هنگام مرگ نزد محتضر حاضر مي شود،

شيطان است. او براي گرفتن و فريفتن ايمان مؤمن حضور مي يابد.

در روايتي صفوان بن مهران از امام صادق عليه السلام نقل مي کند

که فرمودند: هنگامي که مرگ يکي از دوستان ما فرارسد،

شيطان از جانب راست و چپ او مي آيد (و او را احاطه مي کند)

تا از ايمان و اعتقادي که دارد، بازش دارد (و نگذارد با ايمان از دنيا برود)

ولي خداوند مانع او مي شود و به همين دليل مي فرمايد:


يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت في الحياه الدنيا و في الآخره؛ ۱

خداوند مؤمنان را با گفتار ثابت و استوار (عقيده صحيح و محکم)

در حيات دنيا و آخرت پا برجا و ثابت مي دارد.


از روايت ديگري استفاده مي شود که وقتي ابليس ملک الموت

همراه با پانصد فرشته از فرشتگان را مي بنيد که با کيفيت خاصي

براي قبض روح مؤمني مي آيند، دست بر سر گذاشته و فرياد

مي کشد. در اين هنگام لشکريانش علت را جويا مي شوند و

گويند: اي سرور ما چه اتفاقي براي شما افتاده ؟ جواب مي دهد:

آيا نمي بينيد که به اين بنده چگونه کرامتي عطا شده است؟!

چرا غفلت کرديد و نتوانستيد او را فريب داده و گمراه کنيد؟!

گويند ما درباره ي او تلاش خود را کرديم؛ ولي او از ما پيروي نکرد ۲

در روايتي ديگر نيز از امام صادق عليه السلام آمده است که

هيچ کس نيست، مگر اين که هنگام مرگ ابليس بعضي

شياطين تحت امرش را براي به کفر کشاندن و ايجاد شک در

دينش موکل او مي کند تا وقتي که روحش خارج شود؛ اما بر

مؤمنان چنين تسلطي ندارد؛ پس هنگامي که نزد مردگان خود

(کساني که در حال مردن هستند) حاضر شديد، تا به هنگام

مرگشان شهادتين را به آنان تلقين کنيد. ۳

اين روايت هم تصريح مي کند که علت حضور شيطان به هنگام مرگ،

به کفر کشاندن مؤمنان است. البته در آن هنگام شيطان توانايي

جذب همگان را ندارد؛ بلکه بي ايمانان و دنياطلبان غافل از آخرت

هستند که خود را در اختيار او قرار داده و او را «ولي» انتخاب

مي کنند؛ به فرمانش گوش مي سپارند و در اين موقع حساس

اگر ايمان ضعيفي هم داشته باشند، از دست مي دهند.


خداي تعالي از سويي تسلط شيطان را بر کساني مي داند که

او را ولي خود بدانند: ۴ يا در آيه اي ديگر مطرح مي کند که

شيطان بر گمراهان سلطه دارد: ۵

1. ر.ک محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 6، باب «سکرات الموت و شدائده» و باب «ما يعاين المؤمن و الکافر عند الموت». ص 188.
2. بحارالانوار، ج 6 ص 161.
3. همان، ص 165.
۴. نحل (16)، 100.
۵. حجر (15)، 47.