مردی کنار بیراهه ای ایستاده بود .

ابلیس را دید که با انواع طنابها به دوش درگذر است.

کنجکاو شد و پرسید:« ای ابلیس ، این طنابها برای چیست؟  »
جواب داد:« برای اسارت آدمیزاد !
طنابهای نازک برای افراد ضعیف النفس و سست ایمان،
طناب های کلفت هم برای آنانی که دیر وسوسه می شوند؛»
سپس از کیسه ای طناب های پاره شده را بیرون ریخت و گفت :
« اینها را هم انسان های باایمان که راضی به رضای خدایند و اعتماد به نفس داشتند، پاره کرده اند و اسارت را نپذیرفتند. »
مرد گفت : « طناب من کدام است ؟  »
ابلیس گفت :« اگر کمکم کنی که این ریسمان های پاره را گره زنم ،
خطای تو را به حساب دیگران می گذارم... »

مرد قبول کرد.
ابلیس خنده کنان گفت :

«عجب ! با این ریسمان های پاره هم می شود انسان هایی چون تو را به بندگی گرفت... »