
عشق آسمانی و زمینی
«و کسیکه از ذکر من و از یاد من روی گرداند، پس در اثر این إعراض،
و اما عشق
عشق واقعی جلوه ای از تمام زیبایی های عالمه
نوری ماورای تمام نورهای زمینی
حسی ماورا تمام حس های زمینی
یه عاشق واقعی ظاهربین نیست بلکه درونگرا و واقع بینه
تمام هستی با عشق ساخته شده و این عشق اینقدر نابه
که در همه آفریده ها به خوبی جلوه میکنه
حتی یه سوسک چندش آور که ظاهرا بده ولی در باطن
تمام هستی و عشق ناب یه مخلوق بودن را دنبال
خودش یدک میکشه و اگر با چشم دل بهش نگاه کنی
میفهمی چقققققققققققققدر لطافت و زیبایی داره
این خصلت بعضی از انسانهاست که همه چیز و همه کس
را بر طبق شرایط و بعضی رفتار ها محاکمه میکنند
ولی
لطافت یه عشق واقعی را من به یه گلبرگ گل رز قرمز
تشبیه میکنم که در اوج زیبایی مملو از حرارت و لطافت
و ظرافته ، که این حس بزرگیه خدا را فریااااااااد میزنه
عشق واقعی اینقدر ارزشمنده که تمام بدی های
دنیا نمیتونند از بینش ببرند
چون سر منشا این عشق خداست
و بر میگره به این جمله که همیشه گفتم و خواهم گفت
عشق جلوه ای از عظمت خداست که قسمت
کوچکی از اون را توسط یه عشق
زمینی به بنده اش هدیه میکنه
پند و اندرز
از زشت رویی پرسیدند : آنروز که جمال پخش میکردند کجا بودی ؟گفت : در صف کمال .
.اگر کسی به تو لبخند نمیزند ، علت را در لبان بسته خود جستجو کن .
.مشکلی که با پول حل شود ، مشکل نیست ، هزینه است .
همیشه رفیق پا برهنه ها باش ، چون هیچ ریگی به کفششان نیست .
با تمام فقر ، هرگز محبت را گدایی مکن
و با نمام ثروت هرگز عشق را خریداری نکن .
.هر کس ساز خودش را می زند، اما مهم شما هستید که به هر سازی نر قصید .
.مردی که کوه را از میان برداشت کسی بود که شروع به برداشتن سنگ ریزه ها کرد .
.شجاعت یعنی : بترس ، بلرز ، ولی یک قدم بردار.
. . یادت باشه که : در زندگی یه روزی به عقب نگاه میکنی . به آنچه گریه دار بود میخندی .
.آدمی را آدمیت لازم است ، عود را گر بو نباشد ، هیزم است
.کشتن گنجشکها ، . کرکس ها را ادب نمی کند .
. از دشمن خود یک بار بترس و از دوست خود هزار بار .
فرق بین نبوغ و حماقت این است که نبوغ حدی دارد ولی حماقت را حدی نیست .
عقاب مظهر تحمل رنج ها
عقاب می تواند 70 سال زندگی کند
اما...
به 40 سالگی که می رسد چنگال های بلند و انعطاف پذیرش دیگر نمی توانند طعمه را گرفته و نگاه دارند .
نوک بلند و تیزش خمیده و کند می شود .
شهبال های کهن سالش بر اثر کلفت شدن پرها به سینه اش می چسبند و پرواز برای عقاب دشوار می گردد .
آنگاه عقاب می ماند و یک دو راهی :
اینکه بمیرد
و یا اینکه یک روند دردناک تغییرات را برای 150 روز تحمل کند
و این روند مستلزم آن است که به قله یک کوه پرواز کرده و آنجا بنشیند
در آنجا نوک خود را به صخره یی می کوبد تا آنجا که کنده شود
پس از آن منتظر می ماند تا نوک جدیدی به جای آن بروید ، و بعد از آن چنگالهایش را از جا در می آورد
پس از آنکه چنگال جدید رویید ، عقاب شروع به کندن پرهای کهنه اش میکند
و پس از گذشت 5 ماه عقاب پرواز تولد مجدد را انجام میدهد و مدتها زندگی خواهد کرد...برای 30 سال دیگر
چرا تغییر لازم است؟.... بسیار می شود که برای زیستن نیاز است تغییری را ایجاد کنیم...گاهی اوقات نیاز داریم از شر خاطرات و عادات کهنه و سنتهای گذشته رها شویم
براي پرواز به آسمانها، منتظر نمان که عقابي نيرومند بيايد و از زمينت برگيرد و در آسمانهايت پرواز دهد. بکوش تا پر پرواز به بازوانت جوانه زند و برويد و بکوش تا اينهمه گوشت و پيه و استخوان سنگين را که چنين به زمين وفادارت کرده است، سبک کني و از خويش بزدايي، آنگاه به جاي خزيدن، خواهي پريد. در پرنده شدن خويش بکوش و اين يعني بيرون آمدن از زندانهاي اسارت .
خدا همیشه یاورته |
کوچکی جهان و حقارت و منیت انسان
به ابتکار نقاش توجه کنید
بشر مخلوق بسیار کوچکی است. نه!؟
پس نگران مسائل نباشید و هر لحظه را غنیمت بشمرید سعی کنید به خدا نزدیک شوید
دید و ذهنتان را باز کنید و نگران شیطان نباشید. او از همه حقیر تر است
عشقتان را به خدا غنیمت شمرده و سلامت و آرام زندگی کنید
, وسعی کنیم دنیای درونمان راتوسعه بدهیم . درجهان
بیرون که رقمی نیستیم , شایدبتوانیم کاتالیزوری باشیم
درپروسه ی تکامل انسان وجهان
آخرين درس كلاس آسماني
سهيلا قرار بود يك هفته به مرخصي برود و آن روز براي خداحافظي و گرفتن حلاليت از دانشآموزان، مصممتر از روزهاي قبل به سوي مدرسه گام بر ميداشت اما هنوز چند لحظه بيشتر از ورودش به كلاس درس نگذشته بود كه سقف كلاس بر سر او و دانشآموزانش خراب شد.
صداي فرياد دانشآموزانش در نعره مهيب موشكي كه مدرسه را كمانه گرفته بود بلعيده شد و لحظاتي بعد در ميان فضاي غبار آلود، تعدادي آمبولانس با صداهايي يكسان وارد حياط مدرسه شدند.
غربت شهادت اين معلم جوان، بهانهاي شد تا در هفته معلم، صحبتهای مادر پير سهيلا را مرور كنيم؛
مطلوبه قهري مادر سهيلا صارمي درباره دخترش ميگويد: سهيلا دختر اولم بود، در زمان بارداري او سعي ميكردم تمام دوران بارداريام را روزه باشم و حتي به دليل اينكه پزشكان بيمارستان مرد بودند از قابله خواستيم تا به خانه بيايد.
اين مادر با يادآوري روز تولد دخترش لبخند ميزند و اظهار ميدارد: روز تولد سهيلا نيز روزه بودم و همي باعث شده بود كه زن قابله مدام بگويد « چيزي بخور درد زايمان داري» اما من در جوابش ميگفتم «ميخواهم فرزندم را با دهان روزه به دنيا آورم» و اينگونه شد سهيلا به دنيا آمد.
* دختر خوش قدم
خانم قهري باز هم لبخند ميزند و ادامه ميدهد: زن قابله همانطور كه سهيلا را در آغوشم جاي ميداد، گفت «دخترت خوش قدمه همين امروز حسنعلي منصور را به هلاكت رساندند».
وي با يادآوري كودكي سهيلا، آرامش دارد و اين آرامش از پس چشمان مهربانش آشكار است، ميگويد: از كودكي علاقه زيادي به قرآن داشت و از همان دوران نيز به كلاسهاي قرآن ميرفت و در فضايي قرآني رشد پيدا كرد تا اينكه در سن ۲۱،۲۰ سالگي با فردي كه مدير مدرسه پسرانه در خرم آباد بود ازدواج كرد و سهيلا نيز به عنوان معلم قرآن نهضت سوادآموزي در خرم آباد مشغول به كار شد.
* بايد از دانشآموزانم خداحافظي كنم
اين مادر به روز شهادت دخترش اشاره ميكند و اين بار بغض در صدايش شنيده ميشود، و آرام بيان ميكند: شدت حملات به خرمآباد زياد شده بود و من چون نگرانش بودم، با امكانات كم آن زمان هر روز با سهيلا تماس ميگرفتم و از او ميخواستم به تهران برگردد؛ در آخرين تماس كه سهيلا با ما داشت، قرار شد كه يك هفته مرخصي بگيرد و به ديدنمان بيايد، آن زنمان تقريباً سيسموني كه براي بچه سهيلا تدارك ديده بودم را تكميل كرده بودم در انتظار ديدارش به سر ميبردم.
وي اضافه ميكند: شبي در منزل بوديم كه شوهر خواهرم به منزلمان آمد و گفت «بچهاي كه سهيلا در راه داشته از بين رفته است و بايد شما را به خرمآباد ببرم».
اين بار اشك تمام چهره مادر را در بر ميگيرد و ميگويد: تمام مسير تا رسيدن به خرمآباد دل در دلم نبود؛ وقتي به "در " منزل سهيلا رسيديم خانهاي كه هنوز جهاز دخترم در آن نو بود و پر از صداي شادي و هلهله بود، با پارچههاي مشكي سياهپوش شده بود و تنها از آن صداي فغان و گريه به گوش ميرسيد.
خانم قهري اشكهايش را پاك ميكند و ادامه ميدهد: از افرادي كه مدام گريه ميكردند پرسيدم «دخترم كجاست؟» و آنجا بود كه خبردار شديم سهيلايم با كودك ۶ ماههاي كه در شكم داشت در سردخانه است.
مادر اين معلم فرهنگي شهيد اظهار ميدارد: شوهر سهيلا به ما گفت «آن روزي كه سهيلا شهيد شد، وسايلش را جمع كرده بود كه به تهران بيايد اما پافشاري كرده بود كه قبل از آمدن به تهران، حتماً بايد با دانشآموزانش خداحافظي كند».
وي ميگويد: سهيلا را با خود به تهران آورديم و او در قطعه ۵۳ بهشت زهرا (س)، به همراه كودكش آرام گرفت؛ برايم مهم اين بود كه او به آرزوي خودش رسيده و خوشحال است، و سيسمونياش كه در خانه مانده بود را بين فقرا تقسيم كردم.
PLAY BOY IN IRAN
متاسفانه به دلیل عدم آگاهی مردم از معنی آرم پلیبوی (خرگوش پلیبوی) استفاده از محصولات و ارم این کمپانی در کشور ما رو به افزایش است. و با توجه به آن که استفاده از محصولات این شرکت، در سرتاسر جهان برای افراد زیر 18 سال ممنوع میباشد، اما در ایران آرم این شرکت را به عنوان یک علامت فانتزی گاه بر روی بعضی از لباسها و تیشرتهای کودکان و نوجوانان دیده میشود، و حتی مارک آن، به عنوان شرکت سازنده، روی لباسها و عطرهای برخی فروشگاهها نیز یافت میگردد، و به تازگی برخی فروشگاههای فروش بدلجات و حتی طلا فروشیها نیز اقدام به ساخت آرم این شرکت نمودهاند، که هم جای تامل داشته و هم مراقبت مسئولین ذیربط را بیشتر میطلبد. پلی بوی نام یک مجله معروف آمریکایی است که ماهیانه در دهها کشور، و به زبانهای مختلف منتشر میشود و شامل مقالات سیاسی، اجتماعی، ورزشی، و مصاحبههایی با اشخاص مهم دنیا است. اما این همه ماجرا نیست، بلکه رسالت اصلی این مجله که در قالب مقالات ذکر شده مطرح میگردد، با دیدگاه مسایل بصورت صرفا جنسی است، و همواره بر روی جلد آن، تصاویری مستهجن از دختران و زنان کاملا برهنه به چاپ می رسد.
لجبازی
«و کسیکه از ذکر من و از یاد من روی گرداند، پس در اثر این إعراض،
چادر اذیت نمی کنه؟
تو وبلاگ های زیادی دیدم که در مورد چادر و در دفاع از اون و گاهی نیز کوبیدن
و زیر سوال بردنش مطلب می نویسن
با بیان گوشه ای از متن وبلاگ ها من نظر خودم رو براتون میگم امید وارم که
را هنمائیم کنید .
وقت بازی که میشد، پارک که میرفتیم، مسابقه که میگذاشتیم، کوه که میرفتیم، ... مدام باید در کلنجار بودی وقتی دخترکان همسن و سالت چادر از سر بر میدارند - به راحتی - و مشغول بازی میشوند، تو هم میخواهی بازی کنی، اما با چادر.
دبیرستانی که شدیم، مهمانیهایی که باید کمک میکردیم به بزرگترها، سینما که میخواستیم برویم، کوه که میرفتیم، ... مدام باید در کلنجار میبودی، با خودت و با دیگران.
"مگه با چادر می تونی سفره پهن کنی و کمک کنی؟ " یا "مگه با چادر می تونی ظرف بشوری؟
موضوع چادر یک واقعیتیه. ولی مگه هر کاری بدون هزینه امکان پذیره ؟
شما برای هر کاری باید هزینه اونو پرداخت کنی . گاهی اوقات هزینه یک چیز پولی هست و گاهی اوقات آبرو و گاهی نیز فکر و گاهی وقت و عمر . گاهی نیز اعصاب و روان و گاهی نیز ...
فرض کن شما یک معلم هستی و دانش آموزان را سواد خوانده و نوشتن یاد میدی . در کنار این به تربیت و پرورش کودک نیز می پردازی . خوب هزینه این کارت چیه ؟ به همین راحتی که اون بچه اصلاح نمیشه . درسته تو در قبال این تربیت پولی هم دریافت می کنی ولی واقعا آیا این پول با زحمتت برابری می کنه ؟
پس از خودت هم هزینه می کنی . باید دید هزینه اثر بخشی کاری که می کنیم چقدر هست ؟!
خوب شما با حفظ حجاب و چادر باید ببینی که چه چیزی را به دست می آوری ؟
شما در قبال حفظ حجاب رضاین خدا رو به دست میاری و این چیز کمی نیست . درسته که در بازی مقداری با مشگل مواجه میشی ! درسته که در رفت و آمد مقداری با مشگل مواجه میشی ! درسته که در میهمانی ها مقداری با مشگل مواجه میشی ! ولی این هزینه ای که می کنی برات رضایت الهی رو در بر داره .
با حفظ حجاب محبت 14 معصوم را کسب می کنی و این چیز کمی نیست . شما از شهر خودت بلند میشی و میری مشهد . میری کربلا . میری مکه . چرا ؟ چون در صدد کسب رضایت الهی هستی ؟ در پی کسب محبت اهل بیت هستی و هزینه این سفرت رو هم که هم پول هست و هم خستگی و هم رنج و ملالت های خاص سفر و چه بسا حرف شنیدن . گم شدن . دیر و زود شدن غذا . مشکلات خرید سوغاتی و دهها مشگل دیگه می پردازی . بحث حجاب هم همینه . تو با حجاب گوهر وجودت رو بهتر از مواقع دیگه پاکیزه و سالم نگه میداری . با حجاب اعتماد و اطمینان بهتر همسرت رو کسب می کنی . با حجاب افتخار بیشتر و والاتر فرزندان خودت رو نسبت به خودت کسب می کنی و این ها چیز کمی نیست .
پس هزینه ی این پاکی گوهر وجود خودت را بپرداز و با افتخار هم اونو حفظ کن که در صدد کسب رضایت الهی هستی . و رضایت الهی دیگه هزینه نیست و پس انداز هست . مثل یک حساب بانکی هست که حداقل در اون دنیا با سودش به تو بر می گرده .
تا آخر پائیز این مطلب در ابتدای وبلاگ قرار می گیره تا نظراتتون رو بفرمائید . ۱۸/۵/۹۱
رابطه کامل شدن مکارم اخلاق با ولایت و تکمیل دین
سلام
امروز روی حدیث نبوی « انی بعثت لاتمم المکارم الاخلاق » ؛ من مبعوث شدم تا مکارم اخلاق را تکمیل کنم ٰ فکر می کردم ؛
دیدم در پایان عمر شریف پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – بعد از واقعه غدیر خم و جانشینی آقا امیر المومنین ٰ آیه نازل شد که :« الیوم اکملت لکم دینکم » ؛ امروز دین شما را کامل کردم .
به این نتیجه رسیدم که :
1 – بین تکمیل مکارم اخلاق و و تکمیل دین و ولایت امیر المومنین علی – علیه السلام – رابطه وجود داره .
2 – پذیرش ولایت امیر المومنین علی – علیه السلام – ؛ از مکارم اخلاق و حد نهایی اخلاق و کامل کننده مکارم اخلاق است .
3 – تا ولایت امیر المومنین را نپذیریم ؛ مکارم اخلاق ما کامل نمی شود .
4 – ولایت باطن مکارم اخلاق هست و از ظاهر مکارم اخلاق باید به باطن ولایت رسید .
این پست را تا آخر تابستون ثابت قرار میدم تا اگر استنباط من غلطه به من بگید
۹۱/۴/۱۹
عرفان امام خمینی 5
من در ميان شما باشم و يا نباشم به همه شما وصيت و سفارش مىكنم
كه نگذاريد انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بيفتد. نگذاريد پيشكسوتانِ
شهادت و خون در پيچ و خم زندگى روزمره خود به فراموشى سپرده
شوند.
صحيفه امام ج21
اماما! تا امام خامنهای هست، یعنی تو هستی
اماما! اگر چه تو در بين ما نيستي
اما كلمات و سخنانت
هميشه و هر لحظه در گوشها و قلبهايمان جاري و ساري است
حتي اگر بخواهيم فراموش هم كنيم ، نميتوانيم
آخر، خلف صالحت، سيد علي در ميان ما است...
اماما!
دیروز تو با دلی آرام و قلبی مطمئن از ميان ما تا به خدا سفر كردي
و ما را تنها گذاشتی
در وانفسای روزگاری که در آن
ظلم بیداد می کند
و عدالت به مسلخ ميرود
اماما! اگر چه تو در بين ما نيستي
اما كلمات و سخنانت
هميشه و هر لحظه در گوشها و قلبهايمان جاري و ساري است
حتي اگر بخواهيم فراموش هم كنيم ، نميتوانيم
آخر، خلف صالحت، سيد علي در ميان ما است و
بوي تو را ميدهد
حرفهايش، حرفهاي تو
و رفتارش، رفتار توست
و مگر ميشود تو را فراموش كرد
تا وقتي كه سيد علي در بين ماست؟
تو رفتی اما
دستانمان را در دستان علی زمان گذاشتی
و چه زیبا انتخابی بود "سيد علي"!
شمشیر زدن در رکاب علی زمان
و دفاع از حریم ولایت زیر بیرق ولیّ
سعادتی بود که تو برای ما به ارمغان اوردی
يا روحالله!
درست است كه روزهای با تو بودن را حس نکردم
اما روزهای بی تو بودن، بودنت را در کنارم حس کردم
در تمام روزهایی که سید علی تنها بود تو را در کنارش حس کردم
در تک تک لحظاتی که غبار فتنه صحن شهرم را فرا گرفته بود
دستان آسمانی ات را دیدم بر فراز آسمان شهرم
که می ربود غبار را از چشمان ظلمت زده ام
امروز که بعد از 23 سال وصیت نامه ات را می خوانم از طراوت و تازگی اش در شگفت ام!
تو از "انقلاب" سخن گفتي
و از خطر ليبرالها و متحجران
و از نااهلان و نامحرمان
و وصيت كردي:
و بدان
تا زندهام نخواهم گذاشت اين سفارشت روي زمين بماند
اماما!
سخنان تو مصباح هدایت است برای من و امثال منی که بصيرتمان ضعیف شده!
سخنان تو نور می بخشد به چشم دل همه ایرانیان که
سر بلند بیرون آیند از فتنه های اخرالزمان
اماما!
امروز تو ديگر نه متعلق به خمين و ايران
كه متعلق به همهي جهانيان و بشريت هستي
حالا ديگر
از خاور دور تا شمال آفريقا
از مصر و تونس تا يمن و بحرين
بوي تو و آرمانهايت را گرفته است
"بسيج جهاني مستضعفين" در حال شكلگيري است
جنگ فقر و غنا
جنگ حق و باطل
جنگ پابرهنگان و مستكبران
به اوج خود رسيده و
"استكبار"
عن قريب است كه براي هميشه از ملتها سيلي بخورد
اي روح خدا!
ملت ایران به وجود امامی چون تو افتخار می کند
اگر امروز تو در کنارمان نیستی، خیالت آسوده باشد
تا انقلاب مهدی(عج) و تا زمانی که امام خامنه ای هست، یعنی تو هستی
آری؛ تو در کنارمان هستی
و ما تو را با تمام وجود حس می کنیم...
بوی تو را از "سید علی" استشمام می کنیم
بشنو صداي ملت ايران را
كه از اعماق قلبهايشان فرياد ميزنند
"خامنهاي خميني ديگر است"...
قصد تخریب
سلام به دوستای خوبم
ظاهرا یه بنده خدایی - به دلایل نا معلوم - قصد تخریب ما رو - مایی که صفر کلوین هم به حساب نمی آئیم - داره و با اسم و آدرس ما کامنت های خاصی میذاره.
فقط بدونید که طرز رفتار و منش و نوع سخن من در وبلاگم کاملا مشخصه و اگه یه وقت دیدید که نظرات من در وبلاگ شما با نوع مطالب من در این وبلاگ تفاوت داره بدونید که از من نیست . ممنونم.
از دوست عزیزم صاحب وبلاگ http://yaranemontazar.blogfa.com/ که منو باخبر کرد ممنونم جزاک الله خیرا .
دوست عزیز!
فردی با هویت و آدرس وبلاگ شما، برایم پیامی گذاشت که با مراجعه به مطالب وبلاگت اصلا باورم نمی شد، نویسنده اون مطلب شما باشین.
احتمالا فردی با نام و آدرس وبلاگ شما، برای دیگر وبلاگ ها پیام هایی با سیاست های دور از سیاست شما گام بر می دارد، لطفا بیشتر مواظب باشید!!؟
با تشکر
سلام
ممنونم که مطلعم کردی
سیاست من دقیقا در مطالبم قابل روئیته و همونیه که در مطالبم میاد.
به قول شما حتما قصد تخریب منو داره. بازم ممنونم .
۲۲ / ۶ ۹۱ مصادف با شهادت آقا امام جعفر صادق - علیه السلام -
ادعا ممنوع
بحارالانوار ج ۶۵ ص ۱۵۷
در زمان ولایتعهدی امام رضا (ع) در مرو جمعی از شیعیان شناسنامه ای برای زیارت حضرت به بیت امام مشرف شدند و خود را به عنوان شیعیان علی (ع) معرفی کردند ولی امام آنها را به حضور نپذیرفت. آنها دو ماه تمام هر روز اصرار می کردند و امام جواب رد می داد تا اینکه روزی با شرمندگی و تواضع به خادم امام گفتند: محرومیت از دیدار حضرت موجب شماتت دشمنان شده در حالیکه ما از محبین و دوست داران امیرالمومنین هستیم. بلا فاصله بعد از اینکه دست از ادعای بزرگ شیعه بودن بر داشتند امام رضا(ع) به آنها اذن ورود دادند و مطالب مهمی در فضیلت محبت اهل بیت بیان فرمودند.
خدا می داند امام زمان (عج) از دست ادعاهای بی پایه ی ما چه حس و حالی دارند
این تک بیت تقدیم به آقایمان جهت توبه
دروغ گفته ام که از دوریت شکسته دلم که از فراغ تو حتی ترک به قلبم نیست
با تشکر از دوست خوبی که این متن رو به ما هدیه دادن
به مناسبت شب اول ماه رجب
مَا كَانَ اللهُ لِيَفْتَحَ عَلي عَبْدٍ بَابَ الْشُّكْرِ وَ يُغْلِقَ عَنْهُ بَابَ الزِّيَادَۀِ وَلا لِيَفْتَحَ عَلي عَبْدٍ بَابَ الدُّعاءِ و يُغْلِقَ عَنْهُ بَابَ الاِجَابَۀِ وَلا لِيَفْتَحَ لِعَبْدٍ بَابَ التَّوْبَۀِ وَ يُغْلِقَ عَنْهُ بَابَ الْمَغْفِرَۀِ.
از امیرالمومنین(علیه السلام) منقول است که فرمودند: اينچنين نيست كه خداوند متعال درِ شكر را بر روي بندهاي بگشايد و از آن طرف باب زيادتيِ نعمت را بر روي او ببندد؛ و درِ دعا را بر روي بندهاي بگشايد و از آن طرف باب اجابت را بر روي او ببندد؛ و درِ توبه را بر روي بندهاي بگشايد و از آن طرف باب مغفرت و آمرزش را بر روي او ببندد.
امیرمؤمنان علی (علیه السلام) فرمودند: «مَا كَانَ اللهُ لِيَفْتَحَ عَلي عَبْدٍ بَابَ الْشُّكْرِ وَ يُغْلِقَ عَنْهُ بَابَ الزِّيَادَۀ»؛ اينطور نيست كه خداوند درِ شكر را بر روي بندهاي بگشايد و از آن طرف باب زيادتي را نعمت را بر روی او ببندد. آنگاه كه خداوند امر ميكند شكرگذارِ من باش، وقتی بنده ستايش و ثنا و حمد او را به جای آورد، خداوند درِ زيادتي نعمت را بر روي او میگشاید. همچنانکه در آیه شریفه می-فرماید: «لَإِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ». اگر شكرگذارى كنيد، (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود.
«وَلا لِيَفْتَحَ عَلي عَبْدٍ بَابَ الدُّعاءِ و يُغْلِقَ عَنْهُ بَابَ الاِجَابَۀِ»؛ اينطور نيست که خداوند درِ دعا و مسألت را بر روي عبد بگشايد و از آن طرف درِ اجابت و پاسخ مثبت را بر روي او ببندد. خدا اينطور نيست که بگوید «بخواه»، بعد وقتي بنده درخواست کرد، خدا او را محروم كند. در آیه شریفه میفرماید: «اُدْعوُنِي اَسْتَجِبْ لَكُمْ». مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم.
«وَلا لِيَفْتَحَ لِعَبْدٍ بَابَ التَّوْبَۀِ وَ يُغْلِقَ عَنْهُ بَابَ الْمَغْفِرَۀِ»؛ خداوند اينطور نيست كه از سویی درِ توبه را بر روي بندهاش بگشايد، ولی از آن طرف درِ مغفرت و آمرزش را بر روي او ببندد. خدا اينطور نيست که بگوید «معذرت بخواه»، ولی عذر بنده را نپذيرد. در قرآن کریم میفرماید: «وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَميعاً». همگى به درگاه خدا توبه كنيد. هنگامی که خود او خطاب میکند «تُوبُوا» آیا ميخواهد توبه را قبول نكند؟!
در اينجا علي (عليه السّلام) بين سه چيز با سه چيز ديگر تلازم درست ميكند: ۱- بين شكر و زيادتي نعمت ۲- بين دعا و اجابت ۳- بين توبه و مغفرت؛ و اين سه یعنی «شكرگذاري و دعا كردن و توبه كردن» از ناحيه خداوند آمده و او امر كرده پس پيآمدش اين است كه حال که اين درها را باز كرده بايد آن درها را هم باز كند.
لذا میخواستم به دوستان سفارش کنم که امشب را از دست ندهید. امشب شبی است که باید هر لحظهاش را غنیمت بشمارید. همه ما گرفتاریم؛ من بعید میدانم کسی باشد که بگوید من گرفتاری ندارم.. همه ما گرفتاریم. حالا گرهگشا کیست؟ خداست.
این بوی خون از بلای نفته !
نمی دونم چی بگم ! خیلی متاثر شدم!
سکوت من واقعا از گریه غم انگیز تر است!
اینا چرا دست از سر مردم مسلمان بر نمی دارند ؟!
از جون ما چی میخوان؟!
چه منافعی دارن که دست از سر ما بر نمی دارن؟!
برای حفظ منافعشون آیا باید مردم دیگه رو استثمار کنن؟!
بکشن؟ اسیر کنن ؟!
چرا بعضی از ماها عمق فاجعه رو درک نمی کنیم؟!
این کارها مخالف حقوق بشر نیست؟ مغایر آزادی نیست؟
کدام منطق این اجازه رو میده؟!
چرا این قدر زور میگن؟ چرا این قدر ظلم می کنن؟!
کو منشور سازمان ملل ؟!
کجا هستند حافظان صلح ؟!
اینه معنای نظم نوین جهانی ؟!
اینه معنای دهکده ی بزرگ جهانی ؟!
این دختر بچه چه گناهی کرده ؟
دمکراسی به شیوه ی آمریکا همینه ؟!
ارمغان سر زمین آزادی اینه ؟!
خودتون مگه بچه ندارین که این قدر ظلم می کنید ؟!
مرگ بر آمریکا
مرگ بر اسرائیل
مرگ بر انگلیس
شناخت فرقه ی آيين رايل
مکتب رايل مدعي است تمامي پيامبران الهي را قبول دارد با اين تفاوت كه ايشان را نه خداوند، بلکه انسانهايي ساکن کرات ديگر فرستادهاند که بيست و پنج هزار سال پيشرفته تر از انسان هاي زميني مي باشند. از سه منظر مي توان به ارزيابي مدعيات اين مذهب نوساخته بشري پرداخت:
الف- از جهت مقدار هماهنگي ادعاهاي اين دين با آموزه هاي اديان بزرگ، زيرا اين دين خود را مخالف اديان الهي ندانسته بلکه آن پيامبران را نيز رسولان الوهيم( نام انسانهاي كرات ديگر) ميداند حال مهمترين پرسش اين است که اگر اين پيامبر جديد يعني رايل ادامه دهنده راه همان انبياء الهي است پس اين همه تفاوت و تناقض از کجا آمده است؟ به برخي از اين تناقضات اشاره ميکنيم:
1. چگونه است که در قرآن ميخوانيم که خداوند متولد نشده و موجودي از او متولد نمي شود[1] ولي رايل مدعي است که الوهيم (همان موجود يا موجوداتي که پيامبران را فرستاده اند) از نسلهاي قبلي الوهيم به دنيا آمده و اين سلسله به دنيا آمدنها تا بينهايت ادامه پيدا ميکند.
2. اين دين ميگويد از طرف همان موجودي آمده است که حضرت محمد (ص) را فرستاده است حال اين سوال پيش مي آيد که پس چگونه در قرآن کريم حضرت محمد(ص) آخرين پيامبر دانسته شده است[2] و آيا الوهيم نمي دانست که 14 قرن بعد بناست پيامبر ديگري براي انسانهاي زميني بفرستد؟
3. تمامي اديان الهي بر غير مادي بودن و ناميرا بودن خداوند و نيز ازلي و ابدي بودن او تأکيد دارند در حالي که الوهيم موجودي است ميرا و از پدران خود به وجود آمده است و نيز در مکاني خاص زندگي مي کند و به چشم ديده ميشود . آيا الوهيم فراموش کرده که در کتابهاي قبلي خود به مردم چه پيامي داده و خود را چگونه معرفي کرده است؟
4. اصلي ترين پيام رايل جانشيني علم به جاي مذهب است که در جاي خود به آن خواهيم پرداخت، ولي اکنون سخن دراين جاست که چرا الوهيم توسط فرستادگان پيشين خود، دين و مذهب براي انسان ها فرستاده، ولي اينک همان پيامها را نفي ميکند و علم را جانشين مذهب ساخته است؟ آيا اين تناقض در رفتار از موجودي که به ادعاي رايل بيست و پنج هزار سال پيشرفته تر از زمينيان است پذيرفتني است؟
5 . مهمترين تناقض سخنان رايل با تعاليم انبياء الهي در اصليترين مدعاي رايل نهفته است، و آن انكار موجودي به نام خداست. باور به خدا ركن اصلي اديان الهي است. چگونه كسي كه اين اصل را قبول ندارد ميتواند ادعا كند كه همه اديان را به رسميت ميشناسد.
6. رايل دين بودا را نيز در كنار ساير اديان و فرستاده الوهيم ميداند و بلكه مدعي است دين بودا با كمي اصلاح، همان دين رايل خواهد شد. ولي نكته جالب آن است كه بودا ديني است كه رهبر و بنيانگذار آن هيچگاه ادعاي آمدن از سوي خدا نكرد و فقط مردم را به سوي اخلاق متعالي دعوت ميكرد[3]. حال بايد ديد چگونه الوهيم پيامبري فرستاده كه خودش چنين ادعايي ندارد.
7. رايل براي آنكه سخنانش مشتري بيشتري جذب كند، هر آنچه را كه دين ناميده شده است، فرستاده الوهيم ميداند، حتي بهاءالله را كه هيچ يك از مسلمين و بلكه هيچ يك از جهانيان او را پيامبر نميدانند فرستاده الوهيم مي داند. اصولاً بهاييت ديني است دستساز و لااقل در ايران همه زواياي تاريخي آن بر مردم روشن است.
8. بررسي اين تناقضات فرصتي بيش از اين نوشته كوتاه ميطلبد، اموري همچون ادعاي اين كه بهشت حضرت آدم و حوا در اسرائيل كنوني بوده و اين نكته را به قرآن نسبت ميدهد در حالي كه در قرآن از اين نكته خبري نيست و يا اين كه مدعي است پيامبر با سفينه فضايي به معراج رفته و با خدا ملاقات كرده است در حالي كه به تصريح قرآن خدا ديدني نيست و اين كه وحي را همان تله پاتي دانسته و ... دقت در اين ادعاها نشانگر ضعف اطلاعاتي كساني است كه اين سخنان را منتشر ميكنند و اطلاعاتي بسيار ناچيز از ساير اديان دارند. چنان كه در يكي از نوشتههايشان سوره آل عمران را سوره عمران نوشتهاند.
ب- راه ديگر بررسي و ارزيابي گفتههاي رايل سنجش سخنان او با حقايق فلسفي و علمي است.
1. رايل الوهيم را انسانهايي ميداند كه انسانهاي پيشرفته قبلي، آنها را خلق كردهاند و آن قبليها نيز مخلوق نسلي قبل از خود مي باشند و همين طور اين سلسله تا بينهايت ادامه دارد. در حالي كه اگر سازنده اين افسانه، آشنايي بيشتري با فلسفه داشت، مرتكب چنين اشتباهي نميشد. زيرا به لحاظ عقلي امكان اتصال سلسله به بينهايت وجود ندارد و بالاخره اين سلسله بايد به جايي منتهي شود. اين نكته نه تنها مدعاي ماست بلكه اين اصل( محال بودن تسلسل) از پايههاي تفكر عقلي در غرب و شرق ميباشد[4].
2. رايل ميگويد كه پيامبران پيشين در سرزمين الوهيم با شيوه مهندسي ژنتيك، دوباره سازي شدهاند و رايل آمده تا جهان را براي بازگشت ايشان آماده كند. ميپرسيم اگر اين پيامبران زندهاند چرا خود براي تبليغ اين دين به زمين نميآيند اگر حضرت عيسي(ع) بيايد و پيام الوهيم را به مسيحيان برساند آيا گمان نميكنيد كه مردم بيشتري اين پيام را بپذيرند؟
3. رايل معتقد است که علم را به جاي مذهب براي مردم به ارمغان آورده است. پرسش ما اين است كه كدام علم؟ علمي كه همه روزه بخشي از دست آوردهايش مورد مناقشه قرار گرفته و دانشمندان به اشتباه خود در آن زمينه اعتراف ميكنند، چگونه ميتواند جانشين مذهب و راهنماي انسان باشد؟ گوينده اين سخنان اگر اطلاعات بيشتري درباره تاريخ تفکر بشر و يا حداقل جريانهاي فکري حاکم در مغرب زمين داشت، چنين ادعايي را مطرح نميكرد. زيرا بشر در قرن 18و اوايل قرن 19 ميلادي يکبار به علم ايمان آورد و با گذشت زمان و پيشرفت علم و نيز تنقيح باورهاي فلسفي خود به اين نتيجه رسيد كه علم به تنهايي نميتواند دردهاي بشر را درمان كند و لذا امروزه نسبت به علم پرستي خودکافر شده است[5] و روي به درگاه خداوند گذاشته است. گذري بر مکاتب سيانتيستي و علم گرايانه و نيز فلسفههاي پوزيتويستي در تاريخ سه قرن اخير اروپا به راحتي نشان مي دهد که بشر امروز علم را شايسته آن نميداند که مورد تعلق ايمان باشد. امروزه دانشمندان مهم فلسفه علم، درباره واقع نمايي گزارههاي علمي به ترديد افتاده و بسياري از ايشان به صراحت، علم را براي اداره زندگي بشر ناکافي ميدانند[6].
4. رايل مدعي است انسانهاي كره زمين و نيز ساير موجودات زنده توسط مهندسي ژنتيك ساخته شدهاند. در اين مدعا اولاً معلوم نيست كه اصل حيات از كجا آمده است و ثانياً معلوم نيست چرا هر انساني كه به دنيا ميآيد داراي پدر و مادر است و از نطفه انساني ديگر به وجود ميآيد و اين علم ژنتيك كي و توسط چه كسي به كار رفته است؟
ج- راه سوم مطالعه اين آيين ساختگي، بررسي ساختار دروني مدعاهاي ايشان است:
رايل در توجيه اين که چرا الوهيم پس از فاجعه هيروشيما تصميم به معرفي خود به جهانيان گرفته است مي گويد زيرا در اين زمان الوهيم به اين نتيجه رسيد که ممکن است بشر از علم خود در مسير خطرناکي استفاده کند. حال ميپرسيم آيا قبل از آن هيچ فاجعهاي رخ نداده بود که از علم سوء استفاده شود؟ آيا خود جنگ جهاني و كشته شدن چندين ميليون انسان توسط سلاحهاي کشتار جمعي ساخته شده با استفاده از علم بشر کافي نبود؟ و جالب است که بسياري از انسانها نيز در همان زمان و بلکه قبل از آن به اين نتيجه رسيده بودند که ممکن است دستاوردهاي علمي بشر در مسيري به کار گرفته شوند که به صلاح انسان و بشريت نباشد. پس الوهيم چه تفاوتي با انسان دارد و اين پيشرفت چندين هزار ساله چه فايدهاي داشته است؟
رايل خود را پيامآور موجوداتي ميداند که از نظر علمي بسيار پيشرفتهتر از انسانها هستند ولي از اين مدعا هيچ نشاني در خود رايل مشاهده نميشود. به نظر ميرسد لااقل خود او بايد به وسيله علم ژنتيک خلق شده باشد و نيز خود از دانشهاي علمي بشر بينياز باشد. ولي چنين نيست. در حالي كه پيامبران الهي در زمينه آن چه که گفتهاند سرآمد تمامي بشريت در تمامي طول تاريخند و مثلا در زمينه معارف الهي که رهآورد ايشان است هميشه بالاترين و عميقترين سخنان را گفتهاند و در عين حال، خود نيازي به ديگران در اين مورد نداشتهاند. ولي گويا رايل، هيچ يک از اين صفات را ندارد. و اصلا اگر رايل از کرات ديگر خبر دارد نشانه آن چيست؟ چرا هيچ نظريه جديد علمي و يا تکنولوژي نوي براي انسانها نياورده است؟ و جالب است که هر چيزي را که ادعا ميکند حاصل تلاش و کوشش خود بشر زميني است. علم ژنتيک و کشف سيارات جديد و ... همه و همه حاصل علم همين انسان هستند؟ آيا رايل که مدعي است به سرزمين الوهيم سفر کرده است مي تواند يک سياره جديد به انسانها معرفي کند؟ در پايگاه اطلاع رساني رايل از اين كه رايل همچنان زنده است اظهار خوشحالي شده است، پرسش اين است كه اگر امكان شبيه سازي به وسيله مهندسي ژنتيك وجود دارد، ديگر زنده و يا مرده بودن رايل چه تأثيري دارد؟ اگر اين خدايان خيالي اينقدر قدرتمند هستند چگونه ميگويند اگر اسرائيل از ساخت سفارت ما جلوگيري كند از ساخت آن پشيمان شده و آن را به جاي ديگري منتقل خواهند كرد؟ اگر بنا باشد اشكالات دروني اين دين ساختگي شمرده شود نيازمند چندين جلد كتاب خواهيم بود. به علاوه كه منابع اصلي اين مدعاها را در اختيار نداشتيم كه اگر ميبود بيمحتوايي مدعاهايشان بيش از اين آشكار ميشد.
استفاده رايل و هوادارانش از چند اصطلاح خاص علمي که در روزنامه ها ونشريات رايج شده اند، نشانگر آن است که او و طرفدارانش نه تنها در زمينه علوم ديني و علوم عقلي همچون فلسفه ناتوانند بلکه در دايره دانش تجربي نيز بسيار بي اطلاع هستند و از بسياري از تحولات در عرصه علم خبر ندارند و به همين دليل به چند اصطلاح همه فهم پناه بردهاند.و براي نمونه حتي پيش بينياي از آينده علم بشر نيز ندارند چه رسد به اين كه خود سهمي در پيشرفت علم داشته باشند.
تمامي شواهد دروني مدعيات رايل و نيز مقايسه آن با دادههاي عقلاني و وحياني و نيز علم تجربي نشان ميدهد كه اين دين ادعايي، نه تنها ديني اصيل نيست بلكه مخترعان اين عقيده از نظر اطلاعات ديني و علمي و فلسفي در سطح بسيار پاييني قرار دارند به گونهاي كه براي ساختن اين مذهب خيالي حتي زحمت مطالعه دقيق ساير اديان را به خود ندادهاند[7].[1] . توحيد/3.
[2] . قرآن كريم.
[3] . هيوم، رابرت، اديان زنده جهان، ترجمه : عبدالرحيم گواهي تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1373، ص91.
[4] . براي اطلاع از اين بحث در فلسفه اسلامي رك: مصباح يزدي ، محمد تقي، آموزش فلسفه، تهران: سازمان تبليغات اسلامي، 1368، ص75- 85، و در فلسفه غرب رك: ژيلسون، اتين، مباني فلسفه مسيحيت، ترجمه: محمد محمد رضايي و سيد محمود موسوي، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1375، ص 113.
[5] . درباره تاريخ تفكرات علمگرايانه و افول آن رك: ژيلسون، اتين، نقد تفكر فلسفي غرب، ترجمه : دكتر احمد احمدي، تهران، انتشارات سمت، 1380، فصل يازدهم از اين كتاب ارتباط بيشتري با اين بحث دارد. و نيز رك: نصر، سيدحسين، جوان مسلمان و دنياي متجدد، ترجمه ، مرتضي اسعدي، تهران، طرح نو، 1375، ص 264- 281.
[6] . براي اطلاع از مباحث رايج در فلسفه علم رك: تاونس، چارلز، اچ، مقاله ، تلاقي علم و دين، ترجمه : فرهاد مشتاق، درج شده در مجله قبسات، شماره اول از سال دوم بهار 1376، ص30- 39.
[7] . تمامي اطلاعات مربوط به اين دين از سايت اختصاصي اين كيش أخذ شده است، و به دليل ارائه ناقص اطلاعات از سوي هواداران اين كيش كمبود شناخت از اين دين مشهود است.
شناخت فرقه موريش ساينس تمپل
فرقة موريش ساينس تمپل چگونه فرقهاي است؟
موريش (Moorish ) در لغت انگليسي به معناي «وابسته به اهالي شمال آفريقا» و ساينس (science ) به معناي علم و دانش و تمپل (Temple) به معناي معبد و پرستشگاه ميباشد. و تركيب اين سه كلمه كه عبارت ميشود از: «Moorish science temple» عنواني است براي فرقهاي كه در آمريكا تحت اسم اسلام در بين سياهان فعاليت ميكند. اين فرقه با متأثر گرديدن از فرقه «قاديانيه» يا «احمديّه» منسوب به ميرزا غلام احمد قادياني ـ متولد 1251 ق در شهر قاديان استان پنجاب هند و متوفاي 1326 ق در اثر مرض وباء در شهر لاهور پاكستان[1] ـ در ميان سياهپوستان امريكا به رهبري شخصي به نام «نويل دروعلي» به وجود آمده است.
ميرزا غلام احمد قادياني كه در يك خانواده مسلمان به دنيا آمده بود، بعد از اتمام تحصيلاتش به پندار خودش آيه «و مبشراً برسول يأتي اسمه احمد»[2] منطبق بر خود نموده و ادّعاي نبوت را سر داد، ولي بخاطر عدم استقبال جامعه اسلامي هند از اين ادعاي خود، تا حدودي عقبنشيني نموده و اعلان كرد كه نبوت او يك نوع نبوت منعكس شدهاي از نبوت پيامبر اسلام است، چون او با توجه به اعتقاد به تناسخ، حلول و وحدت وجود، معتقد بود كه تمام كمالات انبياء در حضرت محمّد ـ صلّي الله عليه و آله ـ جمع شده است و اين كمالات بعد از پيامبر در او انعكاس پيدا كرده است.[3] او و پيروانش به خاطر همين ادّعاي نبوّت «ظليّه» و اينكه نبوّت او در ساية نبوّت پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ قرار دارد از طرف مسلمين تكفير شده و فرقهاش يك فرقة غير اسلامي معرّفي گرديده است.[4] به هر حال اين فرقه هر چند نتوانست در كشورهاي اسلامي و مراكز فرهنگي آنان، براي خودش اعتباري كسب كند، امّا در كشورهاي غير اسلامي در ميان مهاجرين مسلمان و نو مسلمانان بومي تأثير گذارده و توانسته است به حيات خودش ادامه دهد. اين فرقه از سال 1920 در آمريكا فعّاليت خود را آغاز نموده و باعث شده است كه زمينة به وجود آمدن فرقههاي ديگر هم سنخ با خودش را در ميان سياه پوستان آمريكا فراهم كند.
فرقة موريش يكي از همين فرقههايي است كه اكثر سياه پوستان آفريقايي تبار آمريكا در اوائل قرن بيستم اين فرقه را براي رفع بحران دين و اعاده هويت مذهبي و ملي شان به وجود آوردند. زيرا آنان در دورة بردگي از آفريقا به آمريكا انتقال داده شده بودند و به مرور زمان به صورت اجبار، دين و مذهب و هويّت مليشان را از دست داده بودند. سياه پوستان تلاشهاي زيادي را براي احقاق حقوقشان و رفع ظلم و ستم سفيدها و حكّام منطقه، از اوائل قرن بيستم آغاز نمودند و نتيجة اين تلاشها به وجود آمدن فرقههاي متعدد ظاهراً اسلامي ميباشد.
رهبر اين فرقه براي نجات سياهپوستان آفريقايي نخواسته است كه از فاكتورهاي نژادي و قومي استفاده كند، بلكه تلاش او بر اين بوده است كه با نيروي معيارها و شعارهاي اسلامي از يك طرف و با عنوان نمودن مظلوميت و فقر سياهان از طرف ديگر، بين آنان اتّحاد و انسجام فكري و سياسي به وجود آورد تا هم از نظر اقتصادي براي آنان تحوّلي ايجاد شود و هم يك نوع پشتوانة ديني و مذهبي داشته باشد كه بتواند سياهان غير آفريقايي را هم به سوي خودشان جذب نمايد.[5]
پس اين فرقه نتيجة دو عامل بيروني و يك عامل دروني در ميان سياهان ميباشد، دو عامل بيروني يكي فشارهاي اجتماعي، اقتصادي و سياسي سفيدها و حكّام دولتي منطقه و ديگري وجود و نفوذ فرقه قاديانيه (احمديه) در جامعة آمريكايي توسط مبلّغين اين فرقه ميباشد. عامل دروني، بحران هويّتي و ديني آنان است كه در كنار دو عامل فوق موجب ايجاد فرقهاي مذهبي در بين آنان گرديده است.[1] . الظاهر العاملي، سليمان، القاديانيه، قم، مركز الغدير للدراسات الاسلاميه، اول، 1420 ق، ص 6 و 24.
[2] . صف/6.
[3] . القاديانيه، ص6.
[4] . حسن بن علي السقاف، صحيح شرح العقيده الطحاويه، اردن، دار الامام النودي، اول، 1416 ق، ص 408.
[5] . www. Balagh. Net / persian / din / islam / islam _ melal / adyan / pro _ ahl / islam _ va _ musalmanan _ dar amrika / 06 . htm
دراویش اهل حق
اهل حق نام يكى از فرقه هاى غُلات [غلوكنندگان در حق امامان] است كه على اللهى هم ناميده مى شوند. آنان درباره امام على(عليه السلام)راه غلو را پيموده و براى او مقام الوهيت اثبات كرده اند. برخى افراد اين فرقه ممكن است چنين اعتقادهايى نداشته باشند.
برخى هواداران اين فرقه مى گويند: اين فرقه در قرن دوم هجرى پديد آمده و در قرن هفتم تجديد حيات كرده و بعضى ديگر معتقدند كه ريشه پديد آمدن اين فرقه، به قرن چهارم بر مى گردد و مؤسس آن را فردى به نام مبارك شاه كه عنوان سلطان طريقت داشته مى نامند و مى گويند صد سال پس از مرگ او، روح مبارك شاه در جسم فردى به نام سلطان صحاك يا اسحاق تجلى كرده و در واقع مؤسس و كامل كننده مسلك آن ها سلطان صحاك بوده است.
سلطان اسحاق براى تشكيلات اين فرقه جانشينانى تعيين كرد و به هر كدام لقبى داد، پير بنيامين را به سمت پيرى و داود را به سمت دليل و... معرفى كرد.
از نظر اهل حق هر كس كه پيرو اين مسلك باشد، نخستين وظيفه او اين است كه به وسيله يكى از پيرها يا دليل هاى منسوب به يكى از خاندان ها، خود را به يك خاندان مرتبط سازد و بر اين اساس سر سپردن به يكى از شاخه هاى اين فرقه، هويت مذهبى او را معين مى سازد.
اهل حق در هفته يك يا چند بار در جسم خانه و با جضور پير جمع مى شوند، و مراسم را به طور معمول در شب هاى جمعه با تشريفات ويژه اى برگزار مى كنند و نذر و نيازها را با خلوص نيت و پاكى جسم و تجلى روح به پاكان انجام مى دهند و آن را براى حل مشكلات مؤثر مى دانند.
اهل حق نماز نمى خوانند و به جاى آن نذر و نياز مى كنند و روزه مخصوصى مى گيرند كه سه روز است. بعضى گروه هاى اهل حق كه از آنان با عنوان شيطان پرست ياد مى شود، نسبت به شيطان تكريم و احترام قائلند و با لعنت فرستادن به شيطان به شدت مخالفند.
سبيل در نزد اهل حق حرمت ويژه اى دارد و وجود آن را از اركان اصلى سلطان صحاك مى دانند. عمده ترين مركز اهل حق در ايران، استان كرمانشاه به ويژه شهرهاى كرمانشاه، اسلام آباد، سرپل ذهاب، قصر شيرين، كرند غرب، صحنه، دينور و... مى باشد. •
ما در اين جا عقيده قاطع نداريم كه آن چه اشاره شده اعتقادهاى حقيقى و واقعى اهل حق باشد، بلكه تنها اگر فرض كنيم كه چنين اعتقادهايى داشته باشند، بنا به دلايلى با اسلام اصيل و ناب و نيز با سيره اهل بيت و پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)به ويژه امام على(عليه السلام)فاصله و منافات دارد، چون هر عقل سالمى به وحدانيت خداوند متعال شهادت مى دهد و در جاى خود بر توحيد و يگانگى خداوند دلايل محكم و مستدل عقلى ارائه شده است; افزون بر اين، عقيده الوهيت درباره امام على(عليه السلام)برخلاف آيات روشن قرآن كريم است. قرآن كريم بر موضوع توحيد بسيار تأكيد مى فرمايد و حتى سوره اى به نام توحيد در قرآن نازل شده است. امام على(عليه السلام)از پيشوايان معصوم بوده و مانند ديگر انسان ها بنده خداوند و انسان كاملى محسوب مى شود. خود آن حضرت عقيده افراطى و غلوآميزرا درباره خويش رد كرده، مى فرمايد: «او را سپاس مى گويم و زيادت خواه نعمت اويم، گردن نهاده عزت اويم، پناه خواه از معصيت اويم و نيازمند كفايت اويم.... گواهى مى دهم كه خداوند يكتاست...» •
در جايى ديگر مى فرمايد: «سيهلك فى صنفان: محب مفرط يذهب به الحب الى غير الحق و مبغض مفرط....; به زودى دو دسته به خاطر من تباه شود: 1. دوستى كه كار را به افراط كشاند و محبت، او را به غير حق براند. 2. و آن كه در بغض اندازه نگاه ندارد و بغضش او را به راهى كه راست نيست در آورد. حال آن دسته نيكوست كه درباره من راه ميانه را پيمايد و از افراط و تفريط بپرهيزد.» •
هم چنين در آيات قرآن كريم بر وجوب و اقامه نماز، به ويژه نمازهاى يوميه بسيار تأكيد و سفارش شده و آن را عبادتى واجب شمرده است، چنان كه مى فرمايد: «...فَاَقِيموا الصَّلوةَ اِنَّ الصَّلوةَ كانَت عَلَى المُؤمِنينَ كتـبـًا مَوقوتـا;(نساء،103)... نماز را ]به طور معمول[ انجام دهيد، زيرا نماز وظيفه ثابت و معيّنى براى مؤمنان است.»
در روايات اسلامى نيز بر وجوب نمازهاى روزانه تأكيد و سفارش شده است تا جايى كه نماز مرز ميان كفر و ايمان دانسته شده است، اهل بيت(عليهم السلام) به ويژه امام على (عليه السلام)نيز تا آخرين لحظات عمر شريف خود هيچ گاه نماز را ترك نكردند; امام على(عليه السلام)در اين باره مى فرمايد: «شما را به نماز و مواظبت بر آن سفارش مى كنم، زيرا كه نماز بهترين كار است و ستون دين شماست.» •
در جايى ديگر مى فرمايد: «مراقب نماز باشيد و آن را پاس داريد و بسيار به جاى آوريد و به وسيله آن ]به خدا[ تقرب جوييد، زيرا نماز در اوقات معين بر مؤمنان واجب گشته است، آيا به پاسخ دوزخيان گوش فرا نمى دهيد كه وقتى از آن ها پرسيده شود: «چه چيز شما را به دوزخ كشانيد؟ گويند: ما از نمازگزاران نبوديم.» •
پس نمى توانيم ادعا كنيم كه دوست دار امام على(عليه السلام)هستيم، ولى به سفارش ها و سيره آن حضرت عمل نكنيم.
ما مسلمانان بر اساس دليل هاى محكم عقلى (استدلالى) و نقلى (روايات و سيره پيامبر و اهل بيت(عليهم السلام)) معتقديم كه بايد در عمل و فكر، پيرو آخرين پيامبر بزرگ خداوند و پيشوايان معصوم(عليه السلام)باشيم كه در روايات اسلامى دوازده نفر معرفى شده اند كه نخستين آن ها مولاى متقيان حضرت على(عليه السلام)و آخرين آنها نجات دهنده بشريت و امام مهربانى ها و مهرورزى ها و عدالت گستر جهان حضرت امام مهدى(عليه السلام)مى باشند.
پيامبر گرامى و عزيز(صلى الله عليه وآله وسلم)مى فرمايد: «تا وقتى كه دوازده جانشين من بر شما حكومت كنند، اين دين پيوسته برپاست.» •
پرسش گر محترم! ما نمى گوييم چشم بسته و بى دليل بايد مذهب شيعه دوازده امامى را پذيرفت، بلكه انسان بايد با چشم باز، با تحقيق و مشاوره و بدون هيچ تعصبى تحقيق كند، تا حقايق را براى فطرت و سرشت خويش روشن سازد.
از ميان فرقه هاى اسلامى، مذهب شبعه دوازده امامى، هم چون خورشيدى مى درخشد و ديگر فرقه ها نسبت به آن بسان ستارگان و سيارات كم فروغند كه نور خود را از ماه و خورشيد مى گيرند.
مذهب تشيع از مبانى عقلى و نقلى محكمى برخوردار است و در واقع استمرار رسالت پيامبر گرامى نيز به وسيله امامت دوازده گانه ممكن است.
برخى اعتقادهاى شيعه عبارت است از:
1. عقيده به مهدويت: شيعه معتقد است آخرين امام معصوم(عليه السلام)به خاطر مصالح و حكمت هايى از چشم مردم غايب است و از پس پرده غيبت، هدايت مردم و هستى را بر عهده دارد، و زمانى كه خداوند صلاح بداند در برابر ظالمان و ستمگران قيام و ظهور خواهد كرد و حقّ مظلومان را از ظالمان خواهد گرفت و عدل و داد را در سراسر جهان حكم فرما مى كند. •
2. شيعه معتقد است كه امر خطير و مهم جانشينى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)به خاطر اهميت آن بايد از طرف خداوند متعال صورت پذيرد و خداوند متعال امام را بايد از ميان افرادى كه معصوم باشند، انتخاب كند; آيات فراوانى از قرآن كريم بر اين مهم دلالت دارد، از جمله آيه تطهير كه مى فرمايد: «اِنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُذهِبَ عَنكمُ الرِّجسَ اَهلَ البَيتِ ويُطَهِّرَكم تَطهيرا;(احزاب، 33) خداوند فقط مى خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد.»
افزون بر مفسران شيعه، برخى مفسران اهل سنت هم معتقدند اين آيه درباره عصمت پيشوايان معصوم و اهل بيت پيامبر عزيز و مهربان نازل شده است. •
هم چنين آيه اكمال (مائده، 3)، آيه اولى الامر(نساء، 59) و... همه بر جانشينى و امامت دوازده امام پس از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)دلالت مى كند. •
3.از ديگر عقايد شيعه دوازده امامى، شفاعت است كه بر اساس اين عقيده، انسان هاى پرهيزگار مانند پيامبران، امامان(عليهم السلام)نيكوكاران، صالحان و مؤمنان مى توانند در روز قيامت در نزد خداوند مهربان و به اجازه او، از عده اى شفاعت كنند تا خداوند از گناهان آن ها چشم پوشى كند. خداوند در آيه 255 سوره بقره مى فرمايد: «مَن ذَا الَّذى يَشفَعُ عِندَهُ اِلاّ بِاِذنِهِ; كيست آن كس كه جز به اذنش در پيشگاهش شفاعت كنند.» علامه سيد محمد حسين طباطبايى(رحمه الله) در اين باره مى گويد: «مراد از شفاعت كنندگان در آيه ياد شده، امامان معصوم(عليهم السلام) هستند.» •
4. توسل و درخواست كمك و استعانت از محضر اهل بيت(عليهم السلام) يكى ديگر از اعتقادهاى شيعه است اين عقيده نيز مانند ديگر اعتقادهاى شيعه، بر آيات و روايات اسلامى تكيه دارد; قرآن كريم مى فرمايد: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اتَّقُوا اللّهَ وابتَغوا اِلَيهِ الوَسيلَةَ...(مائده، 35); اى كسانى كه ايمان آورده ايد از ]مخالفت فرمان[ خدا بپرهيزيد و وسيله اى براى تقرب به او بجوييد...» يكى از بهترين مصاديق آن اولياى الهى هستند كه ما خداوند را به حق آنان و به منزلتى كه نزد خداوند دارند سوگند مى دهيم و مى گوييم: «اللهم انى اسئلك و اتوجه اليك بنبيك...» •
پاورقي ها:
1. ر.ك: فرق و مذاهب كلامى، على ربانى گلپايگانى، ص 323 ـ 327، مركز جهانى علوم اسلامي
2. ر.ك: نهج البلاغه، ترجمه سيد جعفر شهيدى، ص 8، خطبه 2، انتشارات علمى و فرهنگى،
3. ر.ك: نهج البلاغه، همان، ص 125، خطبه 127.
4. ر.ك: ميزان الحكمة، محمد محمدى رى شهرى، ترجمه حميد رضا شيخى، ج 7، ص 3095.ص 3133،ص 249
5. براى آگاهى بيش تر ر.ك: عدالت گستر جهان، آية الله ابراهيم امينى.
6. ر.ك: المسند، سليمان بن داود بن الجارود، ج 8، ص 274، حيدر آباد، پاكستان.
7. براى آگاهى بيش تر ر.ك: مباحث كلى امامت، آية الله امينى، انتشارات دفتر تبليغات
8. ر.ك: الميزان فى تفسير القرآن، سيد محمد حسين طباطبايى، ج 19، ص 291.
9. ر.ك: مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمى، دعاى توسل، انتشارات الزهراء،
نقدی بر دراویش اهل حق 2
ب) انتقادهاي عملي
با اين كه اهل حق خود را مسلمان و متدين به دين اسلام ميدانند، اما نه تنها در اصول دين همانند ساير مسلمانان نيستند؛ در فروع دين هم مانند ساير مسلمانان عمل نميكنند كه به چند مورد از اين موراد اشاره ميشود:
1. ترك نماز و روزه
اهل حق، نماز و روزه بر شيوه اسلامي را كاملاً مردود ميدانند، سلطان سهاك در مسائل عقيدتي اكيداً اعلام داشته كه روزه سه روز و نياز به جاي نماز. اينها پولي را كه به عنوان نياز و سرانه دادن، ميدهند كافي از نماز ميدانند و ميگويند: ما نياز ميدهيم و آن نياز غالباً يك گوسفند قرباني است كه آن را رئيس ديگ جوش كند و به اهل حق بخوراند و ميگويند اگر نياز نباشد نماز بيسود است اگر نيازدهي پس نماز بيهوده است.[13]
و بدين ترتيب با آيات قرآن كه روزه را يك ماه[14] و نماز را واجب ميداند، مخالفت ميكنند و با اين همه ادعاي مسلماني هم ميكنند.
2. تغيير قبله
اهل حق كعبه را قبله نميدانند و «پيديور» كه محلي در غرب شهرستان پاوه يعني جايگاه سلطان سهاك را قبله خود ميپندارند. و مردگان را رو به اين منطقه خاك ميكنند و قربانيها را هم رو به اين منطقه قرباني ميكنند. و البته در مقام شعر نيز قلب را قبله هر شخصي معرفي ميكنند.
3. منع از كوتاه كردن شارب (سبيل)
اهل حق شارب (سبيل) زدن را كاملاً ممنوع ميشمارند. و اهل حق واقعي را كسي ميدانند كه شارب او دست نخورده باقي مانده باشد. از يكي از بزرگان آنها نقل شده است كه: صاحبكار فرمود: در دوره مرتضي علي (دورهاي كه خدا در جسد حضرت علي حلول كرده بود) قرار چنين بوده هر كسي كه ما را خواست سبيل نگيرد، از نان و آب روزه نباشد، اهل حق قليان نكشد؛ آن وقت قرار چنين بود، چه بر طريقت چه بر حقيقت، ما اقرار داديم در پيش محمد مصطفي هر كساني از اين سه چيز بيرون باشد ما از او جدا باشيم، نشانه ياري (احل حق بودن) همين است.[15]
13. ر. ك: سيري كوتاه در مرام اهل حق، ص 38.
14 بقره/181.
15 . اهل حق، ص 127.
نقدی بر دراویش اهل حق 1
بنابر ادعاي بزرگان اهل حق، اساس مذهب اهل حق كوشش براي وصول به حق و خداوند ميباشد و در اين راه بايد نخست مرحلة شريعت يعني انجام آداب و مراسم ظاهري دين و مرحله طريقت يعني رسوم عرفاني و مرحله معرفت يعني شناخت خداوند و مرحله حقيقت يعني وصول به خداوند را بپيمايند.[4]
اختلاف موجود بين اهل حقها زيادتر از آن است كه بتوان از يك گروه واحد اهل حق سخن گفت، برخي از محققان با توجه به اسناد و مدارك منتشره، اهل حقهاي امروزي را به سه گروه تقسيم كردهاند:
1. گروه شيطان پرستان: اينان شيطان را تقديس ميكنند و خوك را مقدس ميشمارند و از گوشت آن ميخورند و با طهارت مخالفند.
2. گروه علي اللهي: كه شامل تعداد بسياري از طائفههاي اهل حق ميشود، اينان تصور ميكنند كه حضرت علي - عليه السّلام - جسماً و ذاتاً خداست. دين خود را جدا از اسلام ميدانند؛ واجبات شرعي را قبول ندارند.
3. گروه اهل حقهاي به ظاهر مسلمان كه خود را شيعه امامي ميدانند .[5]
با همه اين گروهبنديها همه اهل حق در پنج مورد با هم اشتراك دارند كه عبارت است از:
1. سرسپردن. 2. داشتن پير و دليل. 3. نياز دادن به جاي نماز. 4. روزه سه روزه گرفتن. 5. شارب داشتن.[6]
الف) انتقادهاي اعتقادي
[1] . مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج 25، ص 270.
[2] . مرداني، محمد، سيري كوتاه در مرام اهل حق، انتشارات مؤسسه دفاع از حريم اسلام، چاپ اول، 1377، ص 39 و 47 تا 55.
[3] . مشكور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامي، انتشارات آستان قدس رضوي، چاپ سوم، 1375، ص 78.
[4] . همان، ص 79.
[5] . مقدمه داود الهامي بر كتاب سيري كوتاه در مرام اهل حق تأليف محمد مرداني، انتشارات مؤسسة دفاع از حريم اسلام، چاپ اول، 1371، ص 10 و 11.
[6] . سيري كوتاه در مرام اهل حق، ص 56.
شيطانپرستي محصول عرفان يهود است
انسان هرچه تلاش كند تا از دين، معنويت و عرفان فاصله بگيرد، ناكام خواهد شد؛ چون همه هستي انسان روح اوست و روح انسان از ملكوت و خدا نشأت ميگيرد، تشنگي ذاتياش تنها با دين سيراب ميشود.
حال اگر در مسير سيراب كردن خود، آب گوارا يافت، سعادتمند ميشود اما اگر به سرچشمه حيات، معنويت و معرفت نرسيد، كام خود را به هر لجنزاري نزديك خواهد كرد.
در عصر حاضر و پس از چند قرن تلاش كه نيروهاي مختلف فكري و جريانهاي اجتماعي وجود داشته تا به نام عصر روشنگري و مدرينيته دين و معنويت را به نام اسطوره از زندگي بشر خارج كند، ناكام شد به نحوي كه امروز بشر در زندگي خودش هزاران فرقه معنوي و عرفاني را ميبينيد و در اين آشفته بازار، هر كس ادعايي مطرح ميكند.
* افزايش چشمگير دينهاي نوين در عصر حاضر
امروزه دينها و جريانهاي معنويتگراي گوناگون بسياري اعلام موجوديت كردهاند به طوريكه محققان مربوطه مانند ايرين باركر، كه سالها تحقيق در اين باره دارد، مدعي است كه نميتوان تعداد دينهاي جديد در دنيا را بيان كرد.
در طول 50 سال اخير تعداد پيامبران و ادياني كه ظهور كردهاند، شايد بيش از اديان طول تاريخ شوند.
براي تحليل اين اديان نوين ميتوان، 3 رويكرد را نام برد.
ديدگاه سادهانگارانه، دومين رويكرد تحليل پيرامون عرفانها و دينهاي نوظهور است. برخي معتقدند كه بشر در عصر بحران معنويت به اين جنبشهاي معنوي نوين براي پاسخ گرفتن نيازهاي امروز نياز دارد.
اين ديدگاه اشكالات اساسي دارد. الان در غرب كه دولت و نظريات سكولار است و با دين كاري ندارند، آنجا هم نهضتهاي مردمي و كانونهاي قانوني براي جلوگيري از شكلگيري اين فرقهها ايجاد شده است.
وقتي معنويتهاي نوظهور در قلمرو جهاني را با پارادايمهاي علمي مطالعه ميكنيم، در مييابيم كه گرايش به معنويت يك گرايش اصيل است كه غالب جامعه انساني متوجه اين موضوع شده است كه بدون دين و موقت نميتواند زندگي كند.
* دينهاي جديد منشأ مشترك دارند
با مطالعه در آثار عرفان های جدید مشخص می شود که در اين عرفانها خداي متعالي، به زمين آمده و در درون بشر جاي گرفته است. كساني مانند پائولوكوئيلو، اوشو و وين دائر از خدا سخن ميگويند، اما خداي متعالي در تعاليم اين افراد مرده و تنها شامل يك نيروي دروني است كه با نيروي فكري به خصوص تمركز ميشود اين نيرو را مهار كرد و به جريان انداخت و از ان استفاده كرد.
اين موضوع، غربيهاي متدين را نگران كرده است به طوريكه نام اين جنبش جديد را شرقيسازي غرب گذاشتهاند. چون در تفكر تائو و بودا، خداي متعالي را خيلي قبول ندارند و از نيروي درونيه صحبت ميكنند. مانند معابد تائو (دين باستاني در سرزمين چين) كه در آن معابد ورزشي است و نيروهاي دروني را در قالب تمرينات ورزشي به جريان مياندازد. به همين علت است كه تئولوژيستها و الهيدانان غربي، فريادشان بلند شد كه مسيحيت از دست ميرود و دينداري مردم غرب، در حال شرقي شدن است.
* در غرب، باور به تناسخ جاي اعتقاد به معاد را گرفته است
عامل مشترك دوم بين عرفانهاي نوظهور خدايي دروني با شبكهاي از نيروي طبيعي و شعور عالمگير در ارتباط است و خداي ما جلوهاي از خداي كيهاني است.
نقطه مشترك سوم این که : اين عرفانها ميگويند براي هدايت شدن به نداي درون خودش گوش كن. البته قلب جلوهگاه الهامات الهي است و پيامبر براي احساس خير و شر، رجوع به قلب را سفارش ميكند، پس قلب سرچشمه الهامات الهي است، اما وسوسهها در اين قلب حضور جدي دارند. پيامبران عصر جديد، اين موضوع كه به نداي دروني گوش كن را بيان ميكنند در حاليكه هيچ معياري از تشخيص خير و شر را معرفي نميكنند.
اين اديان نوين سرچشمه واحدي دارند. اگر مشترك نباشند، منشأ مشترك دارند.
*ردپاي يهود در زايش دينها و عرفانهاي نوين
گاردون ميلتون نظر جالبي دارد. وي ميگويد؛ با اينكه جمعيت يهوديان نسبت به ديگر اديان كم است اما معمولاً يا پايهگذار اديان جديد هستند يا به اديان جديد وارد ميشوند.
مركز گفتوگوي بينالاديان كه در انگلستان واقع شده است، بخشهايي از اديان مختلف را جذب ميكند و با ادغام آنها يك دين جديد ميسازند. همچنين جرياني وجود دارد به نام پارلمان اديان جهان كه تحت نفوذ كامل يهوديها است. دركتاب «تاريخ اديان» نوشته «جاني بيناس» تنها 12 دين تا قبل از قرن بيستم، معرفي شده است اما مؤسسان پارلمان اروپا انتظار دارند تا 220 دين در جلساتشان شركت كنند. اسپانسر و حاميان مالي اين پارلمان نيز خانوادههايي مانند روچيل و مردوخ، مالكان رسانههاي گسترده و صاحبنام هستند. مؤسسه توسعه يهوديت، يكي ديگر از بنيادهاي فعال در زمينه دامن زدن به اين جنبش است.
يهوديان كه نژاد سامي دارند و خود را برتر از ديگران ميدانند، هيچگاه قبول نميكنند كه پيروان دين ديگر به دين آنها در آيند حال اين يهوديت چگونه ميخواهد توسعه پيدا كند؟ اين بنياد در حقيقت در زمينه معنويت و با تبليغ عرفان يهود يعني «كابالا» انديشههاي خود را تبليغ ميكند.
* كاباليستها، پيشرو در توليد عرفانهاي نوظهور
هماكنون در دنيا كاباليستهاي يهودي، كاليستهاي مسيحي، كاباليستهاي زرتشتي و كاباليستهاي هندو به دنبال دستيابي به يك هژموني و سلطه و اقتدار جهاني حركت ميكنند.
وقتي عرفان يهود و كابالا را مطالعه ميكنيم، به همان آموزههاي عرفان جديد، نيروي كيهاني، نداي درون، نيروي فكر و تمركز براي رسيدن به قدرت انجام كارهاي خارقالعاده برميخوريم. گرهارد شولم كه خود يهودي است ميگويد: عرفان يهود بيش از اينكه عرفان باشد، جادوگري است.
عرفان يهود در راستاي 3 اصل اساس گام بر ميدارد. ايجاد جنبشهاي ديني نوين و معنويت نوظهور با مطالعه بر فرهنگها و دينهاي مختلف، راهاندازي تشكيلاتي به نام «دين عصر جديد» كه اختلافنظر وجود دارد كه آيا اين دين عصر جديد، تنها يك دين يا بستري براي پيدايش و زايش اديان جديد است و اصل سوم نيز شيطانپرستي نام دارد.
* شيطانپرستي، محصول عرفان يهود
در عرفاني يهود، چند قاعده وجود دارد. يكي از آنها تئوري «سفيراها» يا تجليات الهي است. در اين قاعده تجليات الهي شامل 2 بخش تجليات خير و تجليات شر است. در اين عقيده تجليات شر يا عالم ستيراهرا در اختيار فرشتهاي به نام سمائيل قرار دارد.
در اين اعتقاد، جهان هستي به طور تناوب در اختيار تجليات خير و شر است و هر دوره اقتضائات خودش را دارد. به عنوان مثال در اين عقيده، دوران بازگشت مسيحا، اوج تجليات خير الهي است و جهان پر از صلح ميشود. آنها معتقدند كه اين تجليات، پشت سرآمده و رفتهاند و پيش از ظهور حضرت مسيح (ع) دوره تجليات شر است. گاهي حتي ميگويند كه در اين دوره فرزندان خدا عليه خدا شورش ميكند و گاهي نيز ميگويند جنگي بين خدا و نيروهاي شر در بر ميگيرد به هر حال اين عقايد ريشه در عرفان يهود دارد.
اگر انجيلهاي شيطاني را ورق بزنيد، اصطلاحات آن با ادبيات عبري كه زبان مذهبي يهود است، نوشته شدهاند. در اين انجيلها معتقدند كه در دورهاي كه تجليات شر الهي جريان دارد، راه زندگي خوب، هماهنگي با شيطان و كرنش كردن در برابر اوست. حال شيطانپرستان به طور صريح ميگويند كه الان نيروهاي خير ضعيف شدهاند و خدا ضعيف شده و نميتواند كاري كند.
كابالانها معتقدند كه در عالم يك توازن و يك هارموني وجود دارد و آن هارموني بين نيروهاي خير و شر برقرار است. اين توازن و هارموني در بسياري از جنبشهاي عرفاني نوظهور با نامهاي مختلف وجود دارد. بسياري از آثاري كه در ايران ترجمه ميشوند نيز بحث نيروهاي خير و شر و توازن بين آنها را مطرح ميكنند و القاء ميكنند كه براي زندگي خوب بايد توازن را برقرار كرد.
اين اعتقاد ميگويد كه براي رسيدن به خدا، نياز به طاعت و بندگي و ترك گناه نيست؛ بلكه ميتوان با خير و شر و هماهنگي و هارموني به خدا رسيد. معتقدند كه اگر توازن را برقرار كنيد، ميتوانيد به راه خدا برسيد.
نقد مکتب اخلاقی و عرفانی حلقه 4
وجه تمايز القائات شيطاني از رحماني در عرفان حلقه چيست؟
عرفان حلقه معتقد است هر كس به درك حلقههاي كيهاني نايل شود، ميتواند هر چه بخواهد به قرآن نسبت دهد و اگر با آيات ناسازگار باشد، درست است و تفسير به رأي نيست! آيا هر كسي ميتواند تجارب خود را به كلامالله نسبت دهد؟
به تازگي كتابي تحت عنوان «پرسش از عرفان حلقه» به قلم حجتالاسلام حميدرضا مظاهريسيف، مدير مؤسسه فرهنگي بهداشت معنوي چاپ شده است.
گروه مخاطبي كه براي اين كتاب ارزشمند پيشبيني شده، مربيان هستند. يعني؛ افرادي كه مطالعات انتقادي جنبشهاي معنوي نوظهور را انجام ميدهند.
مشروح 4 عنوان پاياني اين كتاب در پي ميآيد.
نقد مکتب اخلاقی و عرفانی حلقه 3
تمسك به نيرويهاي شيطاني چگونه با عرفان اسلامي قابل جمع است؟
پايه و اساس عرفان حلقه، دستدرازي به نيروهاي شيطاني است كه آثار و نشانههاي آن به صورت علمي و تجربي در زندگي درمانگران و درمانجويان قابل بررسي است، حال سؤال ما اين است كه تمسك به نيروهاي شيطاني چگونه با سنت عرفاي اسلام قابل جمع است؟
به تازگي كتابي تحت عنوان «پرسش از عرفان حلقه» به قلم حجتالاسلام حميدرضا مظاهريسيف، مدير مؤسسه فرهنگي بهداشت معنوي چاپ شده است.
گروه مخاطبي كه براي اين كتاب ارزشمند پيشبيني شده، مربيان هستند. يعني؛ افرادي كه مطالعات انتقادي جنبشهاي معنوي نوظهور را انجام ميدهند.
آنچه در پي ميآيد، مشروح عناوين پنجم تا هشتم اين كتاب است.
نقد مکتب اخلاقی و عرفانی حلقه 2
جمع اباحهگري و معنويتگرايي چگونه ممكن است؟
«عرفان حلقه» همه راههاي معرفت و عشق الهي را بسته و نسبت به دينداري و بيديني، پرهيزكاري و خيانتكاري، پاكي و ناپاكي هم بيتفاوت است؛ يعني به دنبال ترويج اباحيگري است.
به تازگي كتابي تحت عنوان «پرسش از عرفان حلقه» به قلم حجتالاسلام حميدرضا مظاهريسيف، مدير مؤسسه فرهنگي بهداشت معنوي چاپ شده است.
آنچه در پي ميآيد، مشروح عناوين پنجم تا هشتم اين كتاب است.
* خداشناسي، چگونه
پرسش ديگر اين است كه عرفان حلقه، در جستجوي خداشناسي و ارتباط با خداست يا به شعور كيهاني سرگرم شده است؟
«عرفان كيهاني (حلقه)، شعور الهي را به طور نظري و عملي ثابت نموده، از اين طريق وجود صاحب اين هوشمندي، يعني خداوند را به اثبات ميرساند و در واقع اين عرفان، منجر به خداشناسي عملي ميگرد.» اين تبيين از خداشاسي بسيار ناقص و در راه خداشناسي ناكام كننده است.
بسياري از ماديگرايان كه منكر وجود خدا هستند، شعور كيهاني را ميپذيرند و معتقدند كه ماده، خودش هوشمند است و اگر در عالم نظم و تدبيري ديده ميشود، سرچشمهاي فراتر از همين عالم مادي ندارد. اساسا تئوري شعورمندي عالم در سدههاي اخير از سوي كساني باز، توليد و مطرح شده كه منبع هوشمندي فراتر از طبيعت را نفي ميكنند و براي توجيه تدبير و حكمتي كه در جهان جاري است، به خودمختار بودن و شعورمندي ماده معتقد شدهاند.
بنابراين كسي كه خداوند را نشناخته باشد، با تبيينهايي كه در عرفان حلقه وجود دارد در خدانشناسي خود ثابت قدم ميشود، نه اين كه به خداشناسي برسد، هر چقدر هم كه شعور كيهاني در عمل بيشتر اثر بگذارد، در افراد بيايمان به خدا، ايمان به شعور هستي مادي بيشتر ميشود، نه ايمان به الله تبارك و تعالي.
استفاده از تعابيري مثل اين كه شعور كيهان «يدالله» و «حبلالله» است، موجب معرفت خداوند، ايمان به او يا تقويت باور نميشود. انسان ميتواند با معرفت عقلاني و سپس برافروختن آتش عشق الهي به سوي او برود. معرفت عقلاني، منطق روشن و برهان محكم، توصيف درست از اسماء و صفات الهي را ميخواهد. شناخت، مقدمه عشق است؛ كسي كه با قلب پاك او را بشناسد، عشق به او را تجربه خواهد كرد و عشق الهي وجودش را فرا خواهد گرفت.
براهين خردپسند يا دست كم اقناي عقلي در باب معرفت خداوند، كجاي عرفان حلقه جا دارد؟ زمينهسازي براي كشف، شهود و چشيدن عشق الهي در كدام بخش از تعاليم عرفان عملي حلقه، قرار گرفته است؟
عرفان حلقه، همه راههاي معرفت و عشق الهي را بسته است؛ نه با منطق و عقل عبوديت، كاري دارد و نه از توصيف صفات الهي. چنان كه در قرآن كريم و ساير كتابهاي آسماني آمده، بهره ميبرد. نسبت به دينداري و بيديني، پرهيزكاري و خيانتكاري، پاكي و ناپاكي هم بيتفاوت است، پس چگونه ميتواند خداشناسي را محقق كند؟
در بخشي از منابع فراماسوني بر اساس عقل يهود آمده است: «فراماسونري بيخدا نيست، اما مفهومي كه به عنوان خدا پذيرفته، با آنچه در مذاهب وجود دارد متفاوت است. خداي فرماسونري يك كمال اعلي است كه در اوج تكامل است...
ان در كليت همه مخلوفات جهان است؛ يعني قدرت كلي و انرژي كه همه چيز را در بر ميگيرد.»
نقد مکتب اخلاقی و عرفانی حلقه 2
جمع اباحهگري و معنويتگرايي چگونه ممكن است؟
«عرفان حلقه» همه راههاي معرفت و عشق الهي را بسته و نسبت به دينداري و بيديني، پرهيزكاري و خيانتكاري، پاكي و ناپاكي هم بيتفاوت است؛ يعني به دنبال ترويج اباحيگري است.
به تازگي كتابي تحت عنوان «پرسش از عرفان حلقه» به قلم حجتالاسلام حميدرضا مظاهريسيف، مدير مؤسسه فرهنگي بهداشت معنوي چاپ شده است.
آنچه در پي ميآيد، مشروح عناوين پنجم تا هشتم اين كتاب است.
* خداشناسي، چگونه
پرسش ديگر اين است كه عرفان حلقه، در جستجوي خداشناسي و ارتباط با خداست يا به شعور كيهاني سرگرم شده است؟
«عرفان كيهاني (حلقه)، شعور الهي را به طور نظري و عملي ثابت نموده، از اين طريق وجود صاحب اين هوشمندي، يعني خداوند را به اثبات ميرساند و در واقع اين عرفان، منجر به خداشناسي عملي ميگرد.» اين تبيين از خداشاسي بسيار ناقص و در راه خداشناسي ناكام كننده است.
بسياري از ماديگرايان كه منكر وجود خدا هستند، شعور كيهاني را ميپذيرند و معتقدند كه ماده، خودش هوشمند است و اگر در عالم نظم و تدبيري ديده ميشود، سرچشمهاي فراتر از همين عالم مادي ندارد. اساسا تئوري شعورمندي عالم در سدههاي اخير از سوي كساني باز، توليد و مطرح شده كه منبع هوشمندي فراتر از طبيعت را نفي ميكنند و براي توجيه تدبير و حكمتي كه در جهان جاري است، به خودمختار بودن و شعورمندي ماده معتقد شدهاند.
بنابراين كسي كه خداوند را نشناخته باشد، با تبيينهايي كه در عرفان حلقه وجود دارد در خدانشناسي خود ثابت قدم ميشود، نه اين كه به خداشناسي برسد، هر چقدر هم كه شعور كيهاني در عمل بيشتر اثر بگذارد، در افراد بيايمان به خدا، ايمان به شعور هستي مادي بيشتر ميشود، نه ايمان به الله تبارك و تعالي.
استفاده از تعابيري مثل اين كه شعور كيهان «يدالله» و «حبلالله» است، موجب معرفت خداوند، ايمان به او يا تقويت باور نميشود. انسان ميتواند با معرفت عقلاني و سپس برافروختن آتش عشق الهي به سوي او برود. معرفت عقلاني، منطق روشن و برهان محكم، توصيف درست از اسماء و صفات الهي را ميخواهد. شناخت، مقدمه عشق است؛ كسي كه با قلب پاك او را بشناسد، عشق به او را تجربه خواهد كرد و عشق الهي وجودش را فرا خواهد گرفت.
براهين خردپسند يا دست كم اقناي عقلي در باب معرفت خداوند، كجاي عرفان حلقه جا دارد؟ زمينهسازي براي كشف، شهود و چشيدن عشق الهي در كدام بخش از تعاليم عرفان عملي حلقه، قرار گرفته است؟
عرفان حلقه، همه راههاي معرفت و عشق الهي را بسته است؛ نه با منطق و عقل عبوديت، كاري دارد و نه از توصيف صفات الهي. چنان كه در قرآن كريم و ساير كتابهاي آسماني آمده، بهره ميبرد. نسبت به دينداري و بيديني، پرهيزكاري و خيانتكاري، پاكي و ناپاكي هم بيتفاوت است، پس چگونه ميتواند خداشناسي را محقق كند؟
در بخشي از منابع فراماسوني بر اساس عقل يهود آمده است: «فراماسونري بيخدا نيست، اما مفهومي كه به عنوان خدا پذيرفته، با آنچه در مذاهب وجود دارد متفاوت است. خداي فرماسونري يك كمال اعلي است كه در اوج تكامل است...
ان در كليت همه مخلوفات جهان است؛ يعني قدرت كلي و انرژي كه همه چيز را در بر ميگيرد.»
نقد اخلاقی و عرفانی حلقه
در مرحله بعد با تربيت افراد به عنوان مستمر به صورت هرمي در شهرهاي مختلف رشد كردند و فعاليت خود را گسترش دادند. گذشته از سرمايه كلاني كه از اين طريق عايد پايهگذاران اين فرقه شد (البته بنابر اعلام مركزيت حلقه، اين پولها براي امور خيريه هزينه ميشود) آموزشهايشان نتايج سؤالبرانگيزي بين مربيان، فراگيران و درمانشدگان اين مجموعه داشته است.
بررسي مباني نظري و شيوههاي عملي حلقه، بسيار ابهام برانگيز است. تحقيقات نشان ميدهد كه اين ابهامات نه در آثار منتشر شده از سوي مركزيت اين گروه پاسخ داده ميشود و نه از سوي افرادي كه در دورههاي آنها شركت ميكنند. طرح اين پرسشها براي مسترها و شركتكنندگان در دورههاي عرفان حلقه نيز بينتيجه بوده است و معمولاً با برخوردهاي نامناسب و يا اظهار ابهام از سوي افراد وابسته به حلقه روبهرو شده است.
نقدها و اشكالهاي مطرح شده سطوح مختلفي دارند كه به جنبههاي گوناگون عرفان حلقه مربوط ميشوند. بدون شك مهمترين ابهامها به اصل ساختار عرفان حلقه مربوط ميشود كه بايد در اولويت قرار گيرد.
مسئله اصلي اين تحقيق «چيستي ابهامات اساسي عرفان حلقه» است.
منابع مورد استفاده علاوه بر مصاحبهها و بررسيهاي ميداني، از جمله گفتوگوي چند ساعته با جناب آقاي طاهري، كتابها و جزواتي است كه از سوي مركزيت حلقه منتشر شده است. اما به منظور شفافيت در استنادات تنها مطالبي كه به آثار مكتوب حلقه مربوط ميشود، مطرح و بررسي ميشود. اشاره به نتايج تحقيقات ميداني فقط جهت اطلاع خوانندگان بوده و در اصل پرسشها و نقدها نقشي ندارد.
براي تعيين قلمرو تحقيق مطالب ارائه شده از سوي مركزيت، عرفان حلقه را به سه بخش تقسيم ميكنيم: نخست، بخشي كه در صدد اثبات وجود شعور كيهاني است.
بخش دوم، معرفي عرفان حلقه. و بخش سوم، كاركردها و شواهد مؤيدي است كه براي عرفان حلقه بيان ميشود. اين تحقيق فقط به بخش دوم يعني ساختار اصلي عرفان حلقه ميپردازد. با صرف نظر از اينكه تعريف و تبيين عرفان حلقه از شعورمندي عالم با تعريف و تبيين قرآني آن تفاوت دارد، اصل وجود اين شعورمندي از مفروضات تحقيق حاضر به شمار ميآيد و به همين علت بخش اول مباحث از گستره تحقيق خارج ميشود.
بخش سوم مباحث عرفان حلقه كه كارآييهاي اين ايده را بيان ميكند، بايد در مقاله مستقلي بررسي شود. نوع مسائلي كه در اين بخش مطرح است تغييراتي را در منابع و روش تحقيقي به دنبال خواهد داشت. پژوهش درباره كارآيي عرفان حلقه با استناد به مصاحبه با مسترها، فراگيران و افرادي كه ادعا ميشود درمان شدهاند، انجام شده و گزارشهاي دردناك و مشكلاتي را كه بسياري از اين افراد از آن رنج ميبرند، در بردارد.
نتيجه اين تحقيق مجموعهاي از پرسشهاست كه تناقضها و ابهامات اساسي عرفان حلقه را نمايان ميسازد. اميدوارم اين تحقيق و پرسشهاي حاصل از آن يا پاسخهاي منطقي و مؤدبانهاي را در پي داشته باشد و يا بيداري افرادي را كه ناآگاهانه به اين فرقه گرايش يافتهاند و آرزومندم كساني كه در معرض گرايش به اين فرقه هستند، با هوشمندي و تأمل بيشتر تصميمگيري كنند.
اشو و نفی شریعت
اشو و نفی شریعت : اوشو اصولا با دین مخالف است و دینداری واقعی را در بی دینی می داند! یکی از وجوه دین ستیزی اوشو «شریعت ستیزی » است . او معتقد است هر دینی سه سطح و لایه دارد :1=شریعت 2=طریقت 3= حقیقت ،سپس می گوید هر پیامبر تا زمانی که زنده است،شریعت او نیز زنده است اما وقتی که صاحب اصلی شریعت ازدنیا رفت در آن صورت شریعت او به مثابه یک نعش بی روح و بی خاصیت است. شریعت را بُعد بیرونی دین دانسته که هیچگونه طراوتی ندارد ، لایه دوم که همان حقیقت است در واقع روح دین است اما راه رسیدن به آن روح «طریقت» است .پس طریقت در مقابل شریعت یعنی راه و روشی که ما را به حقیق و روح دین می رساند . دین ستیزی درآئین اوشو: اوشو به مبارزه با ادیان الهی و غیر الهی پرداخته است وی گاهی با اصل وجود دین به مبارزه پرداخته وآن را ساخته و پرداخته عده ای فرصت طلب و قذرت طلب می پندارد و گاهی می کوشد با انکار برخی از آموزه های مهم ادیان الهی ،باور به آنها را باوری نادرست و غیر انسانی قلمداد نماید. اوشو دین را موجب اختلاف انسانها و از دست رفتن یکپارچگی و انسجام زندگی آدمیان دانسته و می گوید «ادیان انسان را شقه شقه کرده اند ونه تنها به قطعات مختلف که به قطعاتی مخالف با یکدیگر» به نظر او هنر ادیان این است که با هرچیزی که موجب لذت آدمی می شود مخالفت می کنند ،ادیان با وعده های پوچ و غیر واقعی خود مانع ارضای میل جنسی انسان می شوند در حالیکه انسان می تواند آنچه را که ادیان به او وعده می دهند که در دنیای دیگر نصیبش کنند، در همین دنیا به دست آورد. او می تواند هر گونه که می خواهد میل جنسی خود را ارضا نماید.
سکس در مکتب اوشو : او شو سکس را امری مقدس ومهمترین نیروی زندگی دانسته و همگان را از نکوهش سکس بر حذر داشته و معتقد است همه دگرگونی های زندگی از طریق این نیرو رخ می دهد، او سکس را مقدمه عبادت می داند. اوشو سکس را تنها در ارتباط با غیر همجنس خلاصه نمی کند بلکه همجنس بازی را نیز تقدیس می کند ومدعی است هیچ چیز اشتباهی در همجنس گرایی نیست بلکه همجنس گرایی را بهتر از ناهمجنس گرایی می داند. او بهترین مکان برای دین شناسی و خدا شناسی را کاباره ها می داند و نه کلیساها و مساجد! اوشو هر چند مراقبه های زیادی برای تمرین معنوی مورد نظر خود بیان می کند اما بزرگترین مراقبه را مراقبۀ سکس می داند. وی معتقد است همه سائل و مشکلات بشر در سکس خلاصه می شود حتی کسانی که در جستجوی معنویت و خدا هستند، در حقیقت در جستجوی مسائل جنسی اند مشکل اساسی آنان مشکلات جنسی است نه مشکلات دینی . وی روشی به نام سکس مدیتیشن ابداع نمود که زنان و مردان زیادی در محل اجتماع پیروان اوشو در کنارهم به سکس مشغول می شوند و ساعتهای متمادی را در کنار هم و با عوض نمودن گزینه ها به سر می برند.
کمون اوشو : اوشو مرکز عبادی ، به معنای مورد نظر او و قبله گاه اصلی پیروان خود را در شهر پونای هند پایه گذاری کرد و هم اکنون به صورت روزانه پیروان او از سراسر جهان به منظور استفاده از تعالیم اوشو و بازدید از کمون اصلی اوشو به شهر پونا مسافرت می کنند . از آنج که اوشو بسیاری از اندیشه های مارکسیستی به ویژه به اندیشۀ اشتراک در همسر پایبند است نام رکز معنوی خود را «کمون» به معنای اشتراک و اشتراکی گذاشته است .
*بر گرفته از کتاب درآمدی بر عرفان حقیقی و عرفانهای کاذب، نوشته احمد حسین شریفی
اوشو و پیامبر اسلام
وى ماجراى تابناک بعثت پیامبر اسلام را اینگونه معرفى مى کند:
«سال 610 میلادى محمد در غارى در کوهستان حرا بود. همین که نخستین تجربه معنوى اش را درک کرد از اینکه مبادا دیوانه یا شاعر شده باشد ترسید. پس با اضطراب به نزد همسرش رفت و با ترس گفت :
اندوهى دارم. من شاعرم یا جن زده ؟ او حتى براى از بین بردن خود به فکر پرت کردن خود از صخره هاى بلند هم افتاده بود. این حالت براى او مثل یک ضربه روحى قوى مثل نیروى بزرگى از عشق بود او به مدت سه روز مدام در حال لرزیدن بود.
طورى که انگار به تب عمیقى و خطرناکى مبتلا شده بود. او ترسیده بود فکر مى کرد که شاعر یا دیوانه شده است. در اثر این تجربه در محمد چشمه صوفى گرى جوشیدن مى گیرد.
همیشه هردوحالت شاعرى و دیوانگى با هم همراه بوده است. او هردو بود. او هم شاعر و دیوانه بود. او دیوانه و عارف شده بود1.
اما هنگامى که پیامبر اکرم (ص) در کوه نور غار حرا به بعثت برانگیخته شد. هیچگاه لقب صوفى گرى به خود نداد و آموزش هایش را در مسیر صوفى گرى معرفى ننمود.
اوشو همانند کافران و دشمنان پیامبر اکرم (ص) در عصر ظهور اسلام پیامبر را متهم به دیوانگى و شاعرى مى کند با این تفاوت که آنان به طور مستقیم پیامبر را دیوانه و شاعر و ساحر مى خواندند و اوشو در لواى تجربه معنوى و حالات شاعرى و صوفى گرى.
در قران کریم مى خوانیم : ما علمنه الشعر و ما ینبغى له ان هو الاذکر و قرآن مبین2
ما هرگز شعر را به او پیامبر نیاموختیم و شایسته او نیست که شاعر باشد این کتاب آسمانى - فقط ذکر و قران مبین است .
در قرآن کریم به کرّات به این نکته اشاره شده که کفار پیامبر اسلام و پیامبران هم عصر خود را دیوانه و ساحر و شاعر مى خواندند در حالى که واقعیت چیز دیگرى بود.
ضمناً اوشو به طور کلى وجود گناه را منکر مى شود و گناه را ترفندى براى به سلطه کشیدن مردم مى داند. حال اگر بنابر معتقدات اوشو گناهى وجود نداشته باشد پس دلیلى ندارد انسان خواهان رسیدن به بى گناهى حیوان باشد
و ریاضت ها را به جان بخرد.
وى در نفى وجود گناه مى گوید : گناه یکى از قدیمى ترین ترفندها براى سلطه بر مردم است آنها در تو احساس گناه ایجاد مى کنند. آنها ایده هایى بس احمقانه به خودت مى دهند که قادر به محقق ساختن آنها نیستى.
سپس گناه به وجود مى آید و همین که گناه به وجود آمد تو به دام افتادى. گناه راز کاسبى همه به اصطلاح ادیان شرک است3
اگر گناه ترفند ادیان شرک است و احساس گناه یک احساس کاذب است دلیلى نیست انسان خواهان بى گناهى همچون حیوان باشد.
و اگر گفتار اوشو صادق باشد بواسطه تمجید و ترغیب رسیدن سایناسین ها به بى گناهى حیوان، خود و مکتب اش مصداقى از کسانى مى شوند که خواهان به اسارت کشیدن انسان ها هستند .
پى نوشت ها:
1) همان. ص 37
2) قرآن کریم سوره یس. ایه 69
3) الماس اوشو. ص
مبارزه با ادیان و مذاهب در عرفان اوشو
اوشو دوهدف را دنبال مى کند.
1) تلاش جهت به فراموش سپردن تاریخ.
فراموش کردن تاریخ دین به منظور یکتاز شدن در حوزه دین و عرفان است. در عرفان اوشو تاریخ و مطالعه آن به شدت مذموم است .
وى در برخى موارد کلام پیامبران الهى و استادان بزرگ عرفانى را براى تایید گفتار خود به کار مى برد و بعضاً از آنان تمجید به عمل مى آورد و در دیگر سخن آموزه هاى آنان را انکار و بیهوده مى داند
و خود را سرلوحه آگاهى مذهبى و توانایى دینى به شمار مى آورد و با دیگر آموزه هاى ادیان بزرگ که حامیان فراوان دارند سرجنگ مى آورد و مى گوید از گوروهاى (استادهاى اخلاقى ) دروغین برحذر باشید آنها بسیارند.
گوروى دروغین به شما این دنیا را وعده مى دهد. حتى اگر قرار باشد براى جهان دیگر قولى بدهد باز هم به معیار این دنیایى است او به شما زنى زیبا در بهشت - فردوس را وعده مى دهد.
او به شما قول جویبارهاى شراب در بهشت را مى دهد. اما این چیزها همیشه در حد وعده باقى مى مانداو به شما قلعه هاى طلایى کاخ هاى تزیین شده
با الماس و طلا و نقره و زن و شراب در بهشت وعده دهد - اما حقیقت این است که این چیزها به این دنیا تعلق دارند. او صرفاً در حال تحریک شماست.او فقط قصد دارد شما را گول بزند 1
اوشو در دیگر سخن معتقد است تاریخ خود را تکرار مى کند. زیرا تاریخ به جماعت ناآگاه تعلق دارد. هستى هرگز خود را تکرار نمى کند. هستى بسیار پویا و بسیار متکبر است2 .
من سرآغاز آگاهى مذهبى کاملاً نوینى هستم. لطفاً مرا با گذشته پیوند نزنید. گذشته حتى ارزش به خاطر سپارى ندارد. چه نعمت بزرگى براى بشریت خواهد بود. اگر سراسر تاریخ گذشته را کنارى نهیم.
همه گذشته را به گنجینه هزاره ها بسپاریم و به انسان آغازى جدید بخشیم - آغاز غیرتحمیلى - و دوباره او را ادم و حوا کنیم تا بتواند از صفر شروع کند - انسانى نو، تمدنى نو، فرهنگى نو3 .
وى در مسیر کشیدن خط ابطال برروى تمام استادان الهى و عرفانى و کنار راندن پیامبران و استادان بزرگ در این حوزه مى گوید : وقتى یک استاد زنده است. طریقش نیز زنده است. او مزه اى دارد تند و تیز. یک استاد را در حالى که زنده است بچشید .ابلهان مرده پرستند. انسان خردمند دوستدار زندگى است. 4
2) نفى فلسفه و منطق در جهت حرکت به سوى عرفان ضد تعقل .
اوشو مى گوید:
قوانین منطقى زنده نیستند. حیات یک جریان سیال و زنده است. کسانى که قوانین منطق را ارزش مى نهند و سعى دارند تا زندگى کنند آن را به گونه اى تمام مى کنند که در دستانشان چیزهاى مرده دارند.
ولى کسانى که خود را از چهارچوبه منطق دور مى کنند و به درون زندگى بپرند. قادر به درک راز حیات مى باشند به این دلیل است که سوترا گویدتمام اصول منطق را بشکنید ... شما باید بخاطر آورید که فلاسفه کسانى هستند که سعى دریافتن حقیقت زندگى به مدد عقل دارند.
تاکنون نتوانسته اند هیچ چیز کشف کنند هزاران کتاب نوشته اند. اما کتاب هاى شان فقط بازى با کلمات است. آنها براى تفسیر کلمات نگاشته شده اند.
و شبکه اى از کلمات را زیرکانه و وسیع گسترده اند. که مشکل مى توان راه خروج از آن پیدا نمود اما آنان هیچ چیز نمى دانند. اصلاً هیچ چیز. کسانى که حقیقت زندگى را مى دانند حکما و عرفا هستنداینان کسانى هستند که بجاى تمرین زبانى ترفند هستى، درون آن غوطه مى خورند5 .
اوشو با تمام نظام هاى فلسفى مخالف است بحث برسر این نیست که فلان سیستم فلسفى مناسب و دیگرى نادرست است بلکه از منظر وى هرآنچه رنگ و بوى فلسفى گرفت غلط است و باید از آن دور شد.
به عبارت دیگر او با جولان عقل در هر نظام عرفانى مخالف است. او معتقد است همه نظام هاى فلسفى معرکه اند. هگل، کانت، مارکس حرف ندارند. تنها نقطه ضعف این نظام هاى فلسفى آن است که همه شان مرده اند. من صاحب هیچ نظام فلسفى اى نیستم. نظام فلسفى نمى تواند زنده بماند.
من یک رونده ام. یک جریان مثل رود. من حتى نمى دانم که دیروز چه گفته ام. به این موضوع هم اصلاً فکر نمى کنم. من فقط پاسخگوى این لحظه ام. من پاسخگوى حرف هاى دیروز نیستم. برو از دیروزى بپرس.
قطعاً پیدایش نخواهى کرد. فردا نیز مرا نخواهى یافت. نه دیروزى وجود دارد و نه فردایى تنها همین لحظه است که واقعیت دارد6 .
آیا عقل و تفکر در مقابل عرفان و طریقت است و انتخاب یکى منجر به رد دیگرى است؟
همانگونه که خداوند قوه عاقله را جهت راه گشایى انسان آفرید. سکوت و طریقت نیز در امتداد راه گشایى انسان معنوى به سوى قرب الهى است.
منطق و فلسفه برگرفته از تفکر و تعقل سالم و در مسیر سیر و سلوک مقتبس از جهان بینى و بینش عالى است تفکر بزرگترین عطیه الهى است. تعقل انسان را از دیگران متمایز نمود.
اگر تفکر را از انسان بگیرند نقطه تمایزى با دیگر موجودات ( حیوانات ) ندارد. از این رو براى پیروزى و پایدارى چهره حوزه عرفان و غیره مى بایست فکر کرد تا صراط سالم را شناخت.
بدون شک هیچ موفقیتى بدون تفکر و تعقل پدید نیامده است لااقل کشف نشده است و پیروزى در جهان حاصل نشد مگر در صراط یک تفکر و تأمل صحیح .
اوشو انسان جوینده معنویت را تشویق به فکر نکردن مى کند و مى گوید : گرایش خود را از ذهن به قلب تغییر بده. این نخستین تغییر است. کمتر فکر کن. بیشتر احساس کن کمتر هوشمندى به خرج بده. بیشتر از شم خود مدد بگیر . فکر کردن فرایندى بسیار فریبنده است.
باعث مى شود احساس کنى دارى کارهاى مهمى انجام مى دهى اما فقط در هوا، در بالاى ابرها، قصر مى سازى. افکار چیزى جز قصرهاى معلق در هوا نیست 7.
وى به تمام انسان هاى مذهبى مى گوید درون مایه جستجوگرى شما نیکو است اما کیشى را که برگزیده اید نادرست است او مى گوید : «همه آئین ها برپایه دستاویزى ساختگى بنا شده است.
همه شیوه ها دروغین اند. آنها تنها یک موقعیت را پدید مى آورند و انگیزه نیستند. مى توان دستاویزهاى تازه اى به بار آورده و دین هاى تازه اى پدید آورد. دستاویزهاى کهنه فرسوده مى شوند. دروغ هاى کهنه از رنگ و بو مى افتند و به دروغ هاى نوترى نیاز خواهد بود8.
اما اینکه مکتب اوشو مصداقى از دروغ نوین است یا خیر برعهده خواننده بماند .
اوشو در مورد ادیان مى گوید : از آن زمان که دین دل مشغولى بوده است همگان دارند دروغ مى گویند : مسیحیان، یهودیان، جنین ها همگان در حال دروغ گفتن هستندهمگى آنان از خدا مى گویند. از بهشت و از دوزخ، فرشتگان بدون آنکه هیچ چیزى را در کل شناخته باشند 9
او تمام تعالیم عمیق اعتقادى - شریعتى اسلام را، ماحصل تلاش و جهد هزارساله عالمان اسلامى را رها مى کند و از دریاى عمیق آموزه هاى اخلاقى - عرفانى اسلام تنها صوفیگرى باطله را مى بیند و کار را به جایى مى کشاند که اسلام را بدون صوفى گرى فاقد حیات و ارزش مى پندارد .
پی نوشت:
1) اوشو. آواز سکوت. ترجمه میرجواد سید حسینى. ص 94
2) الماس اوشو. ص 187
3) همان. ص 366
4) آواز سکوت. ص 100
5) اوشو. ضربان قلب حقیقت مطلق. ترجمه دکتر لوئیز ( مرضیه ) شنکایى. ص 404
6) ریشه ها و بالها. ص 175
7) الماس اوشو. ص 219
8) اوشو. مراقبه هند وجد و سرور. ترجمه فرامرز جواهرى نیا. ص 20
9) اینک برکه اى کهن. ص 91
مبارزه با ادیان و مذاهب در عرفان اوشو
اوشو دوهدف را دنبال مى کند.
1) تلاش جهت به فراموش سپردن تاریخ.
فراموش کردن تاریخ دین به منظور یکتاز شدن در حوزه دین و عرفان است. در عرفان اوشو تاریخ و مطالعه آن به شدت مذموم است .
وى در برخى موارد کلام پیامبران الهى و استادان بزرگ عرفانى را براى تایید گفتار خود به کار مى برد و بعضاً از آنان تمجید به عمل مى آورد و در دیگر سخن آموزه هاى آنان را انکار و بیهوده مى داند
و خود را سرلوحه آگاهى مذهبى و توانایى دینى به شمار مى آورد و با دیگر آموزه هاى ادیان بزرگ که حامیان فراوان دارند سرجنگ مى آورد و مى گوید از گوروهاى (استادهاى اخلاقى ) دروغین برحذر باشید آنها بسیارند.
گوروى دروغین به شما این دنیا را وعده مى دهد. حتى اگر قرار باشد براى جهان دیگر قولى بدهد باز هم به معیار این دنیایى است او به شما زنى زیبا در بهشت - فردوس را وعده مى دهد.
او به شما قول جویبارهاى شراب در بهشت را مى دهد. اما این چیزها همیشه در حد وعده باقى مى مانداو به شما قلعه هاى طلایى کاخ هاى تزیین شده
با الماس و طلا و نقره و زن و شراب در بهشت وعده دهد - اما حقیقت این است که این چیزها به این دنیا تعلق دارند. او صرفاً در حال تحریک شماست.او فقط قصد دارد شما را گول بزند 1
اوشو در دیگر سخن معتقد است تاریخ خود را تکرار مى کند. زیرا تاریخ به جماعت ناآگاه تعلق دارد. هستى هرگز خود را تکرار نمى کند. هستى بسیار پویا و بسیار متکبر است2 .
من سرآغاز آگاهى مذهبى کاملاً نوینى هستم. لطفاً مرا با گذشته پیوند نزنید. گذشته حتى ارزش به خاطر سپارى ندارد. چه نعمت بزرگى براى بشریت خواهد بود. اگر سراسر تاریخ گذشته را کنارى نهیم.
همه گذشته را به گنجینه هزاره ها بسپاریم و به انسان آغازى جدید بخشیم - آغاز غیرتحمیلى - و دوباره او را ادم و حوا کنیم تا بتواند از صفر شروع کند - انسانى نو، تمدنى نو، فرهنگى نو3 .
وى در مسیر کشیدن خط ابطال برروى تمام استادان الهى و عرفانى و کنار راندن پیامبران و استادان بزرگ در این حوزه مى گوید : وقتى یک استاد زنده است. طریقش نیز زنده است. او مزه اى دارد تند و تیز. یک استاد را در حالى که زنده است بچشید .ابلهان مرده پرستند. انسان خردمند دوستدار زندگى است. 4
2) نفى فلسفه و منطق در جهت حرکت به سوى عرفان ضد تعقل .
اوشو مى گوید:
قوانین منطقى زنده نیستند. حیات یک جریان سیال و زنده است. کسانى که قوانین منطق را ارزش مى نهند و سعى دارند تا زندگى کنند آن را به گونه اى تمام مى کنند که در دستانشان چیزهاى مرده دارند.
ولى کسانى که خود را از چهارچوبه منطق دور مى کنند و به درون زندگى بپرند. قادر به درک راز حیات مى باشند به این دلیل است که سوترا گویدتمام اصول منطق را بشکنید ... شما باید بخاطر آورید که فلاسفه کسانى هستند که سعى دریافتن حقیقت زندگى به مدد عقل دارند.
تاکنون نتوانسته اند هیچ چیز کشف کنند هزاران کتاب نوشته اند. اما کتاب هاى شان فقط بازى با کلمات است. آنها براى تفسیر کلمات نگاشته شده اند.
و شبکه اى از کلمات را زیرکانه و وسیع گسترده اند. که مشکل مى توان راه خروج از آن پیدا نمود اما آنان هیچ چیز نمى دانند. اصلاً هیچ چیز. کسانى که حقیقت زندگى را مى دانند حکما و عرفا هستنداینان کسانى هستند که بجاى تمرین زبانى ترفند هستى، درون آن غوطه مى خورند5 .
اوشو با تمام نظام هاى فلسفى مخالف است بحث برسر این نیست که فلان سیستم فلسفى مناسب و دیگرى نادرست است بلکه از منظر وى هرآنچه رنگ و بوى فلسفى گرفت غلط است و باید از آن دور شد.
به عبارت دیگر او با جولان عقل در هر نظام عرفانى مخالف است. او معتقد است همه نظام هاى فلسفى معرکه اند. هگل، کانت، مارکس حرف ندارند. تنها نقطه ضعف این نظام هاى فلسفى آن است که همه شان مرده اند. من صاحب هیچ نظام فلسفى اى نیستم. نظام فلسفى نمى تواند زنده بماند.
من یک رونده ام. یک جریان مثل رود. من حتى نمى دانم که دیروز چه گفته ام. به این موضوع هم اصلاً فکر نمى کنم. من فقط پاسخگوى این لحظه ام. من پاسخگوى حرف هاى دیروز نیستم. برو از دیروزى بپرس.
قطعاً پیدایش نخواهى کرد. فردا نیز مرا نخواهى یافت. نه دیروزى وجود دارد و نه فردایى تنها همین لحظه است که واقعیت دارد6 .
آیا عقل و تفکر در مقابل عرفان و طریقت است و انتخاب یکى منجر به رد دیگرى است؟
همانگونه که خداوند قوه عاقله را جهت راه گشایى انسان آفرید. سکوت و طریقت نیز در امتداد راه گشایى انسان معنوى به سوى قرب الهى است.
منطق و فلسفه برگرفته از تفکر و تعقل سالم و در مسیر سیر و سلوک مقتبس از جهان بینى و بینش عالى است تفکر بزرگترین عطیه الهى است. تعقل انسان را از دیگران متمایز نمود.
اگر تفکر را از انسان بگیرند نقطه تمایزى با دیگر موجودات ( حیوانات ) ندارد. از این رو براى پیروزى و پایدارى چهره حوزه عرفان و غیره مى بایست فکر کرد تا صراط سالم را شناخت.
بدون شک هیچ موفقیتى بدون تفکر و تعقل پدید نیامده است لااقل کشف نشده است و پیروزى در جهان حاصل نشد مگر در صراط یک تفکر و تأمل صحیح .
اوشو انسان جوینده معنویت را تشویق به فکر نکردن مى کند و مى گوید : گرایش خود را از ذهن به قلب تغییر بده. این نخستین تغییر است. کمتر فکر کن. بیشتر احساس کن کمتر هوشمندى به خرج بده. بیشتر از شم خود مدد بگیر . فکر کردن فرایندى بسیار فریبنده است.
باعث مى شود احساس کنى دارى کارهاى مهمى انجام مى دهى اما فقط در هوا، در بالاى ابرها، قصر مى سازى. افکار چیزى جز قصرهاى معلق در هوا نیست 7.
وى به تمام انسان هاى مذهبى مى گوید درون مایه جستجوگرى شما نیکو است اما کیشى را که برگزیده اید نادرست است او مى گوید : «همه آئین ها برپایه دستاویزى ساختگى بنا شده است.
همه شیوه ها دروغین اند. آنها تنها یک موقعیت را پدید مى آورند و انگیزه نیستند. مى توان دستاویزهاى تازه اى به بار آورده و دین هاى تازه اى پدید آورد. دستاویزهاى کهنه فرسوده مى شوند. دروغ هاى کهنه از رنگ و بو مى افتند و به دروغ هاى نوترى نیاز خواهد بود8.
اما اینکه مکتب اوشو مصداقى از دروغ نوین است یا خیر برعهده خواننده بماند .
اوشو در مورد ادیان مى گوید : از آن زمان که دین دل مشغولى بوده است همگان دارند دروغ مى گویند : مسیحیان، یهودیان، جنین ها همگان در حال دروغ گفتن هستندهمگى آنان از خدا مى گویند. از بهشت و از دوزخ، فرشتگان بدون آنکه هیچ چیزى را در کل شناخته باشند 9
او تمام تعالیم عمیق اعتقادى - شریعتى اسلام را، ماحصل تلاش و جهد هزارساله عالمان اسلامى را رها مى کند و از دریاى عمیق آموزه هاى اخلاقى - عرفانى اسلام تنها صوفیگرى باطله را مى بیند و کار را به جایى مى کشاند که اسلام را بدون صوفى گرى فاقد حیات و ارزش مى پندارد .
پی نوشت:
1) اوشو. آواز سکوت. ترجمه میرجواد سید حسینى. ص 94
2) الماس اوشو. ص 187
3) همان. ص 366
4) آواز سکوت. ص 100
5) اوشو. ضربان قلب حقیقت مطلق. ترجمه دکتر لوئیز ( مرضیه ) شنکایى. ص 404
6) ریشه ها و بالها. ص 175
7) الماس اوشو. ص 219
8) اوشو. مراقبه هند وجد و سرور. ترجمه فرامرز جواهرى نیا. ص 20
9) اینک برکه اى کهن. ص 91
باگوان شرى راجنیش اوشو
باگوان شرى راجنیش اوشو
اوشو، عارف و فیلسوف معاصر هندى است. وى در 11 دسامبر 1931 در روستاى کوچک و دورافتاده کوچ وادا در ایالت مادهیا پرادش بدنیا آمد.
و از همان آغاز کودکى بیشتر تحت تاثیر پدربزرگ و مادربزرگ مادرى خود بود. وى علاقه وافرى نسبت به آنان داشت.
در سن هفت سالگى پدربزرگ مادرى اش را از دست داد و به گفته خویش این واقعه تاثیر عمیقى بر زندگى درونى او گذاشت و پنجره اى شد براى ایجاد اراده اى در جهت کشف حقایق عرفانى او .
اوشو، تحصیلات مقدماتى را در هند گذراند. سپس به دانشگاه سائوگر وارد و موفق به اخذ مدرک فلسفه از آن دانشکده شد. و حدود نه سال در دانشگاه جلال پور هند به آموزش فلسفه پرداخت. معروف است که اوشو در سن 21 سالگى تقریباً در سال 1953 به درجه روشن ضمیرى رسید .
وى در دوران تدریس در دانشگاه به اقصى نقاط هند سفر نمود. و علاوه بر بررسى تمام آداب و رسوم مذهبى اقوام هندى و مطالعه در این زمینه به ایراد سخنرانى هایى پرداخت. و در این مدت عقائد عرفانى و مراقبه هاى خودش را ترویج و تعلیم مى نمود.
وى بیش از 35 سال به تعالیم آموزه هاى خود ادامه داد. اوشو طرفداران و شاگردان فراوانى را در هند به دور خود جمع نمود در سال 1974 کمون خود را در شهر پون هندوستان بنا کرد. شاگردان اوشو که به عنوان سانیاسین مشهورند تصمیم گرفتند وى را اوشو بنامند.
اوشو برگرفته از کلمه Oceanic به معناى اقیانوس است .
لفظ اوشو از عبارت Oceanic experience به معناى حل شدن در اقیانوس ویلیام جیمز فیلسوف و ورانشناس آمریکایى (1842-1910) اقتباس شده است .
البته اوشو در دوران حیاتش به چندین نام شهره بود : راجا نام زمان کودکى، سپس راجنیش، آچاریا راجنیش در سال 1960، با گوان شرى راجنیش از 1971، از ماه دسامبر 1988 هرچهار نام تغییر یافته و از سپتامبر 1989 به سادگى به عنوان اوشو نامیده شد1.
اوشو در دوران تدریس تعالیم اش در زمینه هاى مختلف روش هاى درمانى، فلسفه و حکمت، روانشناسى و شیوه هاى رسیدن به آگاهى ناب و ... سخنرانى هایى ایراد نمود
که پس از گردآورى آثارش قریب بر 600 عنوان کتاب و بیش از 1000 سخنرانى ثبت و ضبط شده و بسیارى از آثار وى به بیش از 30 زبان زنده دنیا ترجمه شده است .
وى همواره اذعان مى نمود که من سرآغاز خودآگاهى مذهبى کاملاً نوینى هستم. لطفاً مرا با گذشته پیوند نزنید. گذشته حتى ارزش به خاطر سپردن ندارد.
چه نعمت بزرگى براى بشریت خواهد بود. اگر سراسر تاریخ گذشته را به کنارى نهیم. همه گذشته را به گنجه هزاره ها بسپاریم و به انسان آغازى جدید بخشیم آغازى غیرتحمیلى و دوباره او را آدم و حوا کنیم تا بتواند از صفر شروع کند.
انسانى نو، تمدنى نو، فرهنگى نو. به دیده اوشو انسان امروزى در هیجان چرخه دنیاى مدرن گرفتار است و سنت هاى کهنه دیروز در جهت معنویت راهى را به انسان مدرن نشان نخواهد داد.
وى انسان را به سوى پاک سازى عمیق افکار دینى ترویج مى کند و خواهان فراگیرى تعالیم معنوى خود است. تعالیم خویش را در اوج ظرافت معنوى و بهترین روش جهت انسان خواهان حقیقت بیان مى کند .
اوشو در سال 1981 جهت درمان بیمارى جسمى خود به ایالات متحده امریکا رفت و در آنجا حدود پنج سال اقامت کرد، وى تحت پافشارى شاگردانش قصد ماندن در ایالت متحده کرد.
مریدان اوشو در مدت چهارماه اراضى دورافتاده کوهپایه هاى ایالت اورگون را خریدارى و شهرى را به نام اوشو با عنوان راجنیش پورام Rajneesh Paramتاسیس کردند
اما در سال 1986 دولت امریکا به بهانه ى نقص قانون مهاجرت به شهرک راجنیش پورام وارد شد و اوشو را به دادگاه کشانید و پس از زندانى و محاکمات گوناگون وى را مجبور به بازگشت به هند کردند.
به نظر مى رسد علت اخراج اوشو ترس دولت امریکا از محبوبیت روزافزون اوشو بوده ویا اختلافات گوناگون دینى_ سیاسى پشت پرده اوشو با سیاستمداران امریکایى. هرچند بحث بر سر علت اصلى این اختلاف بسیار سخت است اما باید گفت ظاهر ماجرا ترس از رونق گیرى تعلیمات اوشو بوده است.
اوشو چهارسال بعد یعنى در سال 1990 در 19ژانویه براثر زهرى که هنگام بازگشت به هند به وى خورانده بودند کشته شد. زهر چنان بود که بعد از گذشت مدت طولانى علائم خود را در بدن وى نمایان ساخت و به تدریج او را از پاى درآورد .
گمان مى رود که در زندان ایالت اوکلاهوما، یک منبع قدرت متوسط تشعشع رادیو اکتیو را در تشک خواب او پنهان کرده بودند .تا ناتوانى هاى عقلانى، قابلیت هاى گفتارى و سیستم دفاعى بدنش را نابود کنند.
در صبح پنجم نوامبر تشک کثیفى که شب پیش به زور اوشو را برآن خوابانیده بودند تعویض شده بود. براى صبحانه نیر دو قطعه نان تست خیس خورده در یک سس بى طعم و بى بو را به وى خوراندند .
بلافاصله بعد از خوردن آنها، اوشو احساس تهوع شدید کرد. بعدها طبق دریافت دکترش ، مشخص شد که وى را جز قرار دادن در معرض تشعشع رادیواکتیو، با زهر مهلک «تالیوم» ( فلز سنگین مورد استفاده در زهر موش صحرایى ) نیز مسموم کرده اند2 .
پی نوشت:
1) اوشو. اینک برکه اى کهن. ترجمه سیروس سعدوندیان. ص 41.
2) همان. ص 19.
رئیس فرقه ی انحرافی حلقه : من خدای مجسم شما هستم!
سركرده عرفان كيهاني (حلقه) از يك طرف در جمع مريدان خود مدعي است كه خداي مجسم آنان است و از طرف ديگر ميگويد: زماني كه الهام ميشود رنگ چهرهام عوض ميشود و كلاً دگرگون ميشوم.
سركرده فرقه انحرافي "عرفان كيهان " (حلقه) كه براي سومين بار متوالي در يك سال اخير بازداشت شده است، در قالب كلاسهاي آموزشي ادعاها و موهوماتي را درباره مسائلي نظير هستي شناسي و شناخت شناسي مطرح كرده است. به منظور آشنايي بيشتر با انديشههاي مسموم و توهمات ذهني وي كه حتي در كسب مدرك ديپلم نيز ناتوان بوده به بازخواني بخشي از ادعاهاي وي پرداختهايم.
*طرح مباحث شركآميز در رابطه با الوهيت
". . . الآن شما هم خداي مجسم هستي، من هم هستم، همه هستند، همه وجه او هستند . . . مفهوم من پسر او هستم، الآن همه پسرش هستيم، همه فرزندش هستيم، به يك عبارتهايي چون حالا در اون ماجراي اونجا، مثلاً ما به خدا ميگيم دوست، اونجا بحث پدر، پدر آسماني، حالا اون شده پدر، ما شديم فرزند، يك تشبيه عرفاني است . . . خوب آخه اينجا مسائلي هست خداي زنده مرتبطه با بسم الله و اين صفات ديگه مربوط است به خداي زنده، خوب مربوط است به تجليات . . . ".
*به خود او نميتوانيم بگيم زنده!
". . . اينك ما به هم رسيدهايم؛ چيزي كه ظاهراً منتظرش بوديد و وصالي كه طلبش را داشتيد؛ اما نه بهاندازهاي كه من مشتاق بودم. شما مرا بخشنده ميدانيد؛ ولي اصلاً حد آن را نميدانيد و از آن صرفاً تصوري مبهم داريد. ميزان بخشندگي من را پس از وصال خواهيد فهميد؛ وقتي كه همه قدرت خود را به شما ببخشم. فقط در آنجاست كه مفهوم بخشنده مهربان را خواهيد فهميد. حال من هستم و شما. آيا با داشتن همه قدرت من و احساس بينيازي، باز هم طالب من خواهيد بود؟
در عالم ملكوت يك توان بالقوهاي هست كه نميداند چيكار ميخواهد بكند؟ نه تضاد دارد. يك عالم خنثي است به محض اينكه شيطان مأموريت پيدا ميكند از خنثي بودن ميآيد بيرون.
- از حالت خنثي ميآيد بيرون و يك عالم ديگر از توش ميآيد بيرون مثلاً عالم دوقطبي. در عالم ديگر به صورت ديگر ابليس هاي خاص خود را دارد.
- به ما مي رسد جنس خاك مال عامل پايين تر مي گه ا من پيام خودم در اختيار اين قرار بدم نمي دهم. اولين معلم ما شيطان بوده. اولين درسي كه مي دهد كه وقتي بگي من غريز خواهم كه باشي سقوط مي كني. بحث رمز خاك و آتش در واقع در اينجا رمز خاك و آتش كه خاك شكل پذير است و آتش عامل پختگي است.
- ما هم كه آگاهي است اگر در معرض شيطان قرار نمي گرفتيم كه پخته نمي شديم. جن آتش شامل شيطان و جن . جن از بيرون حمله مي كند و شيطان از درون. و اين پختگي را براي جنس خاك فراهم مي كند. اما ساير ملائك به تسخير ما در مي آيد. اين حلقه حلقه شيطان است.
- يكي از آن ملائك يا قوانين بنام عدالت است ، بحث اين است كه هر جزء و ذره اي از عقل كل ناشي شده است و تقسيم شده است به عقل اول وعقل دوم و...يعني به عقول مختلف تقسيم شده است ، گفتيم كه راجع به تقدس هيچ ذره اي نمي توانيم بگوئيم اين ذره از آن ذره مقدس تر است يا اين ذره اين مقدار بار تقدس دارد و خدا آن مقدار! تمام اجزاء سرجاي خودشان تقدس يكسان دارند و در مقابل همه آنها اصلي حكم فرما است كه اين ها از يك چيزي برخوردارند كه بين همه اشان آن تقدس توزيع شده است و هيچ ذره اي از ذره ديگر متكامل تر و يا جلوتريا مقدس تر نيست وعدالت حاكم است .كه اينها از يك چيز ي برخوردارند كه بين همه اشان آن تقدس توزيع شده است و هيچ ذره اي از ذره ديگر متكاملتر و جلوتر ومقدس تر نيست ، عدالت حاكم است . حالا وقتي كه به ما مي رسد كه ما خدائيم كه ما خالقيم ،خالق ليوان هستيم در سطح ما هم نيامده اند دربين من وشما توزيع نامتناسبي داشته باشند عقلي كه در شما جاري شده در من هم جاري است عقلي كه در ذرات وجود شما هست درمن درايشان و...جاري است ، درست شد ؟ لذا همه ما درمقابل كل خودمان از عقل برابري برخورداريم ،اين عقل به عدالت جاري شده است . عقل كل من با عقل كل شما به برابري داده شده است در كل يكي از ملك هاي عدالت است . عاملي كه توزيع عقل را به عدالت كرده است مثل يك ظرفي كه سوراخ سوراخ بكني و نو ر را از آن بتاباني و نور نقاط به تساوي مي افتد و.... كليه اين عقول مختلف كه بيش از 50 نوع است .... "
جزئيات تازه از اقدامات سردسته فرقه كيهاني
رئيس فرقه انحرافي كيهاني اقدام داير كردن دفاتر متعدد و ترويج افكار انحرافي و ادعاي دروغين درمانگري نمود.درحالي كه براي فعاليت هيچ مجوزي از وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي نداشت. به نامبرده براي شفاف كردن فعاليتها دو ماه مجوز داده شد اما نامبرده همچنان دست از ارتداد و قانونشكني برنداشت.
سركرده گروه ادعاهاي كفرآميزي دارد. شيطان را معلم اول انسان ميداند، او را موحدترين فرد خلقت ميداند، معتقد است شيطان ركوردار عبادت بوده است و العياذ بالله عقيده دارد شيطان اگر سجده هم ميكرد، خدا ميخواست او را از درگاهش بيرون كند.
وي يادآور شد: سركرده اين فرقه مدعي است ما به مقام خدايي ميرسيم، عوالم را طي كرده و به ملكوت ميرسيم و جهان موازي و بينهايت ناسوتي داريم. سركرده اين فرقه انحرافي همچنين معتقد است؛ پيامبر خودش قرآن را نوشته و العياذ بالله قرآن پر از تناقض است.
وي به فعاليتهاي خود ادامه داد و از يكي از كشورهاي آسياي ميانه دكتراي افتخاري دريافت كرد كه از نظر وزارت علوم اين مدرك فاقد اعتبار و ارزش است. پيرو اين سفر تعدادي از مديران نزديك به خود را ظرف يك هفته به خارج فرستاد و عدهاي براي دوره فرادرماني از كشور خارجي مجوز دريافت كردند كه اين حركت بعد از دستگيري مشكوك به نظر ميرسيد.
اين فرقه انحرافي عقيده دارد ارمنستان پايگاه اديان مختلف در شرق كره زمين است و هر ديني در آينده در آن كرسي خواهد داشت و ما بايستي سريع كرسي مورد نظر خود را در اين كشور كسب كنيم.
رئيس فرقه انحرافي كيهاني حتي نتوانسته ديپلم خود را كسب كند و با مدرك دكتراي افتخاري كه پس از تخلفاتش دريافت كرده سعي ميكرد مردم را فريب دهد. با اينكه به وي مهلت داده شد تا براي دوره روانشناسي و فرادرماني مجوزهاي لازم را از وزارتخانههاي ذيربط از قبيل وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي و كشور دريافت كند، هيچ اقدامي انجام نداد و مخالفين خود را با عنوان مافياي دارو تخطئه ميكرد.
اين فرقه انحرافي به هشدارها توجه نكرد و در نتيجه يكي از افراد وابسته به آن كه مدارك، كتابها و سيديهاي انحرافي و گمراهكننده فرقه ضاله را توزيع ميكرد، دستگير شد. اين فرقه افراد ديگري را براي توزيع محصولات انحرافي به كار گماشت .که كتابهاي ضاله و سيديهاي گمراه كننده نيز ضبط گرديد.
برخي از مردم كه متوجه فريب اين گروه شده بودند با استفتائاتي از مراجع تقليد در مورد اين گروه ضاله جويا شدند كه پاسخ علما و مراجع، تعطيلي جلسات اين فرقه ضاله و انحرافي و برخورد قضايي با مسئولان آن بود.
بنابر اعلام مراجع ذيربط نامبرده همچنين داراي سوابق گروهكي بوده و مدعي عرفان اسلامي - ايراني ميباشد. همچنين ادعاي درمان بيماران با اتصال به روح القدس (فرادرماني) را دارد. وي همچنين در زمينه گناه تسخير اجنه نيز فعاليت دارد.
فرقه كيهاني طي 2 سال گذشته، 2 فقره ترور تشكيلاتي داشته كه شاكيان پيگير شكايت خصوصي از وي هستند.
دو تن از مريدان اوليه اين گروه كه پس از مدتي پي به انحراف آنها بردند و پيگير روشنگري و محكوميت اين فرقه در دادگاه بودند از سوي عوامل اين فرقه تهديد و مورد ترور قرار گرفتند. يكي از اين افراد وقتي متوجه شد كه نامبرده ديپلم و سواد آنچناني ندارد و همسرش با القاي اين افراد از نزد وي فرار كرده و به نزد اعضاي فرقه رفته و اسير اين فرقه شده از آنها شكايت كرد و فرد ديگر كه با داير كردن كلاسهاي جديد انحرافات اين فرقه را برملا ميكرد، مورد ترور قرار گرفتند. نامبرده اخيرا از حادثه ترور به طرز معجزهآسايي نجات پيدا كرده و شكايت از كساني را كه او را از طريق پيامك تهديد كرده بودند؛ در دستگاه قضايي پيگيري ميكند.
نقد مکتب های اخلاقی و عرفانی - اکانکار
- تناسخ مِلکی ؛ به این معنا که نفس آدمی با رها کردن بدن مادی خود به بدن مادی دیگری وارد شود .2- تناسخ مُلکی یا ملکوتی ؛ به این معنا که نفس با عقاید، اندیشه ها، نیت ها، گفتارها و کردارهای خود بدنی مثالی متناسب با عالم برزخ و بدنی قیامتی متناسب با عالم قیامت ساخته و به صورت آن مجسم می شود .به بیان دیگر انسان با عقاید و افعالی که در دنیا مرتکب شده است ، برای خویش بدنی در برزخ و بدنی در قیامت می سازد که نفس او به آن تعلق گرفته و پس از رهایی و مفارقت از بدن مادی با آن بدن ها ترکیب می یابد .بنا به اعتقاد ما تناسخ مُلکی امری صحیح بوده ؛ ولی تناسخ مِلکی باطل است .
با توجه به مطالبی که اکانکار بیان کرده ، مشخص است که منظور ایشان اثبات و تایید تناسخ مِلکی است که از نظر ما خرافه ای است پوسیده که از آیین های کهن هند و بودا وام گرفته شده است.
شیطان
شیطان از جنس جن است واز آتش خلق شده است. وقبل از اینکه از بهشت شود خدا را بسیار عبادت میکرد . به همین دلیل عزازبیل نام گرفت.حضرت علی (ع) فرمودند: شیطان هفتاد هزار سال خدا را عبادت کرد وفقط یک نماز دو رکعتی او چهار هزار سال طول کشید.وقتی خدا انسان را از خاک آفرید ودرآن روح دمید به تمام ملائکه دستور داد که بر آدم سجده کنند وهمه سجده کردند به غیر از ابلیس.
شیطان به خدا گفت :من هفتاد هزار سال تو را عبادت کرده ام وخودت فرموده ای که هرکس مرا عبادت کند عبادتش بی نتیجه نمی گذارم وعوضش را به او می دهم. خدا فرمود:هرچه بخواهی در دنیا به تو عطاء می کنم.شیطان گفت :اول اینکه اجازه بدهی تا قیامت زنده بمانم. خداوند فرمود :تا روز معلومی تو را مهلت می دهم. دوم اینکه در مقابل هریک از فرزندان آدم 2 فرزند به ما عطا کنی که برای هریک از اولاد آدم دو فرزند را مسلط کنمتا آنها را به گمرا هی بکشانند.خدا باز هم قبول کرد.سوم اینکه از تو می خواهم مرا در بدن اولاد آدم همچون خون در جریان دهی که از هر جای بدن او بتوانم او را به معصیت بکشانمچهارم اینکهمی خواهم اولاد آدم ما را نبیند ولی ما انها را ببینیم.پنجم اینکه از تو می خواهم به من قدرتی دهی که به هرشکلی که می خواهم در آیم وهرکجا که می خواهم بروم.ششم میخواهم تا دم مرگ پیش اولاد آدم باشم(یعنی حتی وقتی حضرت ملک الموت برای قبض روح به سراغ آدم می آید شیطان هم حاضر می شود وانسان را وسوسه می کند.)امام محمد باقر(ع) فرمود: هنگامی که انسان درحال جان کندن است خیلی تشنه می شود و در آن هنگام شیطان با یک لیوان آب می آید ومی گوید :اگر برمن سجده کنی وکافر شوی این آب را به تو می دهم شیطان آب را میریزد ومی گوید از تو بیزارم ومی رود.
هفتم اینکه از تو می خواهم مرا برسینه اولاد آدم مسلط کنی تا اورا وسوسه کنم.
خدا در پایان می فرماید:تمام خواسته هایت را من برآورده میکنم ولی هرکس پیرو توباشد او را با تو به جهنم می فرستم.بعد شیطان می گوید :ای خدا بهعزت وحلالت قسم همه ی انسان ها را گمراه میکنم مگر عده معدودی که بنده خاص تو هستند.سپس گف:حالا که مرا بیرون می کنی جایی برای زندگی کردنم معین کن.خدا فرمود تو را درحمام ها وهرکجا که محل رفت وآمدمردم است قرار می دهم.شیطان گفت:غذای من چه باشد؟خدا فرمود: سرهر سفره ای که نام من(بسم الله الرحمن الرحیم) برده نشود بنشین با آنها که همچون حیوان گرسنه هستند غذابخور.امام محمد باقر(ع)فرمود:اگر اول غذایادتان رفت بسم الله بگوئید اخر غذا بگوئیدتا شیطان هرچه خورده استفراغ کند.
بعد شیطان گفت من احتیاج به آب دارم،خدا فرمود:آب تو شراب وهر چیز مست کننده باشد.بعد شیطان گفت برای من کتابی قرار بده. خدا فرمود :وشم(خالکوبی وکتابهای سحروجادو) اولین کسی که سحر وجادو را به انسان اموخت شیطان بود.بعدشیطان گفت برای من حدیثی قرار بده.خدا فرمود :حدیث تو دروغ است.بعد گفت:برای من دام ووسیله شکار قرار بده.خدا فرمود :زنان را وسیله صید وبه دام انداختن مردم قرار دادم.
روزی حضرت محمد (ص)شیطان را حاضر در مسجد الحرام دید وپیش او رفت وگفت:ای ملعون چرا ناراحتی؟شیطان گفت :از دست تو وامتت ناراحتم.حضرت فرمود از من چرا ناراحتی؟ شیطان گفت: ،چون این همه تلاش می کنم که مردم را گمراه کنم ،
ولی تو درقیامت از آنها شفاعت می کنی وتمام زحمات مرا به هدر میدهی به همین خاطر باتو دشمنم واز تو بدم می آید. حضرت فرمود: از امتم چرا ناراحتی؟ شیطان گفت:امت تو خوصوصیاتی دارند که امتهای دیگر ندارند.(منظور شیعیان می باشند) اول اینکه به هم می رسند سلام می کنند که سلام اسم خداست ومن از این اسم می ترسم،دوم اینکه وقتی همدیگر را می بینند به یکدیگر دست می دهند وتا دستهایشان از هم در نیامده گناهانشان بخشیده می شود.سوم اینکه وقتی می خواهند غذا بخورند بسم الله می گویند ومن دیگرنمی توانم غذابخورم و گرسنه می مانم.چهارم اینکه بعد از غذا خوردن الحمداالله می گویند. پنجم اینکه وقتی اسم تو می آید بلند بلند صلوات می فرستند وآنقدر ثواب آن زیاد است که من فرار میکنم ششم اینکه وقتی می خواهند کاری بکنند انشاء الله می گویند ومن دیگر نمی توانم
در آن کار دخالت کنم وآنها را برهم زنم.هفتم آنکه صدقه می دهند بااین کار هم گناهانشان آمرزیده می شود وهم هفتاد نوع بلا رااز خود دور می کنند.به همین دلیل حضرت نبی اکرم (ص) فرمود: وقتی انسان دستش را در جیبش می کند تا صدقه بدهد هفتاد شیطان دست اورا می گیرند تا اورا منصرف کنند.هشتم آنانکه قران می خوانند ودر خانه ای که قرآن خوانده شود دیگر جایی برای من نمی ماند چون درآن خانه ملائکه رفت وآمد می کنند .نهم آنکه مرا زیاد لعنت وباهر لعنت یک زخم در بدنم می افتد وتازمانیکه آن شخص را به گمراهی نکشانم آنها خوب نمی شوند.دهم اینکه هنگامی که گناه می کنند سریع توبه می کنند وزحمات مرا به هدر می دهند . یازدهم اینکه عطسه که می کنند الحمدالله می گویند.
حضرت فرمود :عطسه ازخداوند وخمیازه از طرف شیطان است ،وقتی عطسه می کنید باید الحمد الله بگوئید .وقتی انسان نماز می خواند شیطان از او دور می شود به خصوص اگر سجده نماز طولانی باشد شیطان از روی ناراحتی فریاد می کشد.حضرت رضا (ع) فرمود:هرکس نماز نخواند از شیطان پست تر است.چون شیطان یک خطا کردوآن هم اینکه
بر انسان سجده نکرد ولی انسان اگر نماز نخواند برای خدا سجده نمی کند .
حضرت محمد (ص)فرمود عبور از پل صراطنماز است. وفرمودند: اگرنماز مومن قبول شود بقیه ی اعمال او نیز پذیرفته می شود.در نماز ها نماز صبح خیلی سفارش شده است ودلیل آن این است که
در هنگام شب فرشتگان شب پیش انسان هسنتد و اعمال شب را می نویسند وهنگامی که اذان صبح را می دهند فرشتگان شب می روند و جای خود را به فرشتگان روز می دهند پس اگرنماز صبح را بخوانیم در دو پرونده ثبت می شودوآخرین عمل که همین نماز صبح است را فرشتگان می نویسند واولین چیزی که در پرونده صبح ثبت می شود همان نماز صبح است .از حضرت امام صادق (ع) منقول است: از صفات مومن این اسن که بسم الله الرحمن الرحیم رادرنماز بلند می گوید .اگر سر نماز بسم الله رابلند نگوئیم شیطان تاپایان نماز برروی شانه انسان می نشیند وانسان را وسوسه می کند ونیز فرمودند:هرکس بعد از تکبیر نماز (قبل از شروع حمد)اعوذبالله من شیطان ارجیم را بگویدبه اندازه هرمویی که در بدن اوست هزار حسنه برای او می نویسند. پیامبر(ص) فرمود: هرکس بعد از نماز تسبیحات حضرت زهرا (34 الله اکبر-33الحمدالله-33سبحان الله) بگویدبه خصوص اگر باانگشتانش بشماردهمان دستهایش اورا در قیامت شفاعت می کنند.همچنین انجام این عمل با تربتمه نیز در مفاتیح الجنان سفارش شده ثواب زیادی برای آن نقل شده است.
پائولو کوییلو، عرفانهای نوپدید، آرش حجازی، ندا آقاسطان و مهاجرانی
سعيد مستغاثي روزنامه نگار و منتقد سینمایی در نوشتهاي تحليلي به بررسي بخشي از سير زندگي پائولو کوییلو
نويسنده برزيلي، افكار انحرافي وي و روند ورود و ترجمه آثار او در ايران بهطور گسترده توسط آرش حجازي فرد مظنون به مشاركت در قتل ندا آقاسلطان پرداخت.
به گزارش رجانيوز، مستغاثي در اين نوشته به سفر پائولو کوییلو به ايران در دوره وزارت مهاجراني و استقبال وزير وقت فرهنگ از او در فرودگاه اشاره كرده و نگاه کوییلو درباره ايرانيان و نظام ايران را مرور ميكند:
شاید برای کسانی که خواننده ترجمه های آثار پائولو کوییلو در ایران هستند، نام آرش حجازی، آشنا باشد. همان مترجم انحصاری داستان های نویسنده برزیلی و دارای مجوز رسمی از شخص کوییلو برای این ترجمه ها (که این مجوز را همراه دستخط پائولو کوییلو در مقدمه اغلب کتابهایی که از وی ترجمه و انتشار داده، درج کرده است) و البته از مؤسسین انتشارات کاروان. (از راست: آرش حجازی، پائولو کوییلو و عطاالله مهاجرانی)
اما یک گروه دیگر نیز با نام آرش حجازی آشنا هستند (که البته گروه وسیع تری را تشکیل می دهند) همان گروهی که به دلايل مختلف بیش از یک سال است، ماجرای قتل مشکوک زنی به نام ندا آقا سلطان را تعقیب می کنند. بله آرش حجازی همان به اصطلاح پزشکی است که ظاهراً چند روز پیش از حادثه مرگ ندا آقا سلطان به ایران آمده و در لحظه اصابت گلوله به آن زن، گویا در چند قدمی او قرار داشته و اصلی ترین شاهد ماجرا بوده و بعد هم به ادعای خودش برای نجات ندا از مرگ تلاشهایی به خرج داده که پس از لحظاتی با اطمینان یافتن از مرگ وی دست از آن تلاش ها کشیده و از صحنه خارج شده است! (تحقیقات بعدی و از جمله صحبت های استاد موسیقی ندا آقا سلطان معلوم کرد که وی در آن صحنه فوت نکرده، همچنان زنده بوده و پس از انتقال با اتومبیل و در بیمارستان دار فانی را وداع گفته است!)
دو روز بعد چهره همین جناب آرش حجازی بر صفحه تلویزیون شبکه های مختلف تلویزیونی خارج کشور مشاهده شد (سرعت ایشان در خروج از کشور هنوز مورد بحث محافل مختلف است!) که در مصاحبه های متعدد حرف هایی زد (از جمله اصابت گلوله به ندا از جلو، یا برخورد گلوله به آئورت او و یا نحوه تشریح صحنه و...) که نادرستی اکثر آنها توسط تحقیقات انجام شده یا صحبتهای سایر شاهدان ماجرا و یا حتی حرف های بعدی خودش معلوم شد.
بگذریم، اما چند درصد از خوانندگان ترجمه های آرش حجازی از آثار پائولو کوییلو می دانستند، وی همان کسی است که در ماجرای قتل ندا آقا سلطان حضور داشته است؟ و برعکس، یعنی چند درصد از خیل آدم هایی که قضیه قتل ندا آقا سلطان را تعقیب کردند، می دانستند (یا به این موضوع اهمیت دادند) آرش حجازی یعنی کسی که ظاهراً خود را مطلعترین و نزدیکترین فرد نسبت به حادثه مذکور قلمداد کرده، مترجم و ناشر رسمی آثار پائولو کوییلو بوده است؟ این درحالی است که تقریباً تمامی شبکه های خارجی انعکاس دهنده مصاحبه های آرش حجازی به مترجمی وی و ارتباطش با پائولو کوییلو کمترین اشاره را داشته و یا اصلاً به آن توجهی نشان ندادند! (یا نگارنده و خیلی های دیگر نشنیدند؟!) این درحالی است که این شبکه ها معمولاً کمترین و بی اهمیت ترین فعالیت ادبی و هنری سوژه هایشان را به کوس و کرنا می زنند ولی درمورد آرش حجازی منحصراً به اینکه وی پزشک بوده و در صحنه حضور داشته، پرداختند!
اما با اینکه پائولو کوییلو شاید چهره آشنایی برای بسیاری از خوانندگانش در ایران باشد، بد نیست براساس اسناد و مدارک موجود (از جمله زندگینامه رسمی و مصاحبه هایش)، بعضی ناگفته ها درباره وی بازگو شود و افکارش اندکی تحلیل شود، تا بلکه مقصود حقیر از این مطلب حاصل آید.
پائولو کوییلو از همان دوران نوجوانی نسبت به دین و مذهب، دچار تنفر شد و به دلائل اختلالات روانی در سن 17 سالگی دو بار در بیمارستان روانی ریودو ژانیرو بستری شد که برای درمانش به کررات از شوک الکتریکی استفاده کردند.
پائولو کوئیلو پس از رهایی از بیمارستان به یک گروه تئاتر پیوست و کارهای پراکنده ای در مطبوعات انجام داد. تماشاگران اغلب نمایشهايي که گروه وی انجام می دادند، محتوای آن تئاترها را کاملا ضد اخلاقی و مروج فساد و... خواندند. در پی آن، پدر کوئیلو، بهدلیل حالات اسکیزوفرنیک، او را برای سومین بار در بیمارستان روانی بستری کرد. کوئیلو مدتی از دارو استفاده کرد و سپس به استفاده از مواد مخدر روی آورد. وی مدت پنج سال به مواد مخدر و توهمزا به شدت معتاد بود. او ابتدا کوکائین و سپس مواد روان گردان و پیوت و مسکالین و ماری جوانا و برخی دیگر از مواد افیونی را مصرف می کرد. همچنین به شدت به مشروبات الکلی معتاد بوده و همچنان معتاد است و مدتی هم در جنبش هیپی گری برزیل سر کرد. شاید از همین روست که اگرچه در آثارش به شدت مدعی عشق و عاشقی است اما تنها تجربیاتش از عشق و عاشقی، 3 بار ازدواج ناموفق بوده است!
دشمنان صف در صف
از راست به چپ : آرش حجازی ( مظنون به مشاركت در قتل ندا آقاسلطان ) ، پائولو
کوییلو و عطاالله مهاجرانی)
آن جوان مسلمانی که پای ماهواره می نشیند!!!!!
الم اعهد الیکم یا بنی آدم الا تعبدوا الشیطان ؟
آن جوان مسلمانی که پای ماهواره می نشیند!
آن جوان مسلمانی که قبله اش را آمریکا می بیند.
آن جوان مسلمانی که دلسپرده غمزه های رسانه های آبدار انگلیس است!
آن جوان مسلمانی که بر این فرهنگ نقابدار لجن آلود شیفته گردیده است!
آن جوان مسلمانی که هموطن بسیجی اش را تحقیر می کند و فکرش به دنبال
دلقک بی بی سی دلخسته می دود !
آن جوان مسلمانی که دینش را بازیچه ی دنیای شیاطین کرده و تا آغوش فساد چشم
بسته می دود !
آیا آمریکا را مهد تمدن و فرهنگ و دموکراسی و پیشرفت می دانی؟
مقهور نمایش های رنگارنگ و مدرن شده ای ؟
آیا خونی که از چنگال این هیولای آخر الزمان می چکد نمی بینی ؟
چنگال فرو رفته در تمدن ها و شرافت های انسانی !
آیا سرگرم نمایش انها شده ای و نقاب را بر چهره کثیفشان نمی بینی ؟
نقاب انداخته بروی اهداف زشت و شوم و حیوانی !
دلت را به فیلم های کمپانی های هالیوودی خوش کرده ای و هیجان جنگ ها و عشق های یهودی ؟
شیفته مراکز تجاری شان شده ای و برد و باخت های بازی های قماری شان؟
اسیر ماشین های آخرین مدلی؟ یا محو تحسین جایزه های نوبلی؟
دربند امکانات رفاهی شان هستی که از یک قرن استعمار جمع شده ؟
یا سرگرم تماشای رئیس جمهور سیاهی شان هستی که حاصل یک قرن دسیسه
برای استحمار افکار عمومی ست ؟
در لوازم آرایش به دام افتاده ای یا در ویترین های نمایش ؟
آیا در اخبار بی بی سی چیزی بجز اثبات برتری آنها می بینی ؟
یا حرفی بجز تحقیر ملتت می شنوی ؟
دلگرم قوانین سازمان ملل شان هستی که جنازه ای بر پشت آنهاست ؟
یا دلخوش به مدالهای نوبلی شان هستی که نوازش چنگی در مشت آنهاست ؟
قوانین یکسویه و غارتگرانه را نمی بینی ؟
ناله زن مسلمان رادر دادگاههای بیدادگرانه آنها نمی شنوی ؟
صدای دموکراسی نفت را در انفجارهای عراق!
لذت برده کشی و تریاک را در کشتارهای افغانستان !
انقلاب های مخملی را در گرجستان و تاجیکستان برای تامین نیروی حمله به مردم
افغانستان !
استعمار مدرن ! غارت و کشتار و فریب و تظاهر !
استحمار نوین ! حنگ و سلاح اتمی و سلاح بیولوژیک و تفاخر!
آی جوان مسلمان که اسیر هیاهوی ماهواره ای !
ماهواره اینک خود توهستی که در چنگ تبلیغات شیطان افتاده ای !
چه شد که مقهور ساختمان های اداری سر به فلک کشیده شدی ؟ چه شد که آرام
آرام هویت دریده شدی!
مقهور دانشگاههای شیطان جهت و دانشمندان حیوان صفت شدی؟!
دلداده ی دکورهای خیره کننده شدی و خاموش در برابر ستم های ویران کننده!
خمار نمایش های معنوی بودایی شان !
مخمور موسیقی های سودایی شان !
نمایش های عرفانی که انسانیتت را از تو دور می سازد!
خماری های دروغینی که هویت الهی تو را آرام آرام رنگ می بازد !
و تو آرام آرام مسخ می شوی !
بوزینه ای به شکل انسان که فقط به دنبال لذت خویش است !
آی جوان مسلمان !
این است همان شیطان بزرگ !
همان شیطانی که 14 قرن پیش در کتاب تو قرآن
تمامی شگردهایش بیان شده است !
تزیین و دنیا پرستی و لذت مادی و فریب و ستم و جنگ و غارت و شهوت و دروغ و ریا
و.....
این است همان شیطان بزرگ !
همان طاغوت بزرگ ! همان فرعونی که خود را خدا می داند ! پسران را در جنگ ها می
کشد و دختران را در غنا ها بی حیا می کند !
این است همان شیطانی که هنگام برخواستنت از سفره نعمتهای خداوند جهان
حسرت پیروی از او تا ابدکام تو را تلخ خواهد کرد !
لذت های باطل و نابود شدنی
تبعیت های زایل و مردود شدنی
تو دستت به خون کودکان غزه آلوده نیست! نه نیست ! اما به خاطر دفاعت از شیطان
در گناه او شریکی !
تو ماشه ای بر سینه زنان افغانی و عراقی و یمنی و فلسطینی نچکانده ای اما به
خاطر تاییدت از ستم .....
آیا آمریکا شیطان بزرگ نیست؟
همان که عهد سپردیم که پرستشش نکنیم؟
ایا با شما عهد نکردم ای بنی آدم که شیطان را نپرستید ؟ که او دشمن آشکار
شماست ؟
برخي مشخصه هاي بارز دراویش
كثرتگرايي
كثرتگرايي در حوزه ديني يعني چه يعني ميگويند شما ميخواهيد به صلح برسيد، ميخواهيد جامعه امنيت پيدا بكند ميخواهيد جامعه روي آرامش و صلح را ببيند بايد دست از اين برداريد كه بگويد ما حق هستيم چون تا زماني كه هر كسي كه بگويد ما حقيم و بر سر حقانيت خودش بايستد دنيا روي آرامش را نخواهد ديد پس بياييم پلوراليسم يا كثرتگرايي مذهبي را بپذيريم كثرتگرايي مذهبي چيست؟ ميگويند هر كس هر ديني دارد آن دين حق است ما ميگوييم كثرتگرايي مذهبي را در حوزه عملي ميپذيريم، پلوراليسم عملي را ميپذيريم اما پلوراليسم نظري غير قابل پذيرش است پلوراليسم عملي اسلام پذيرفته و اتفاقاً به بهترين شكل هم پذيرفته است ما فقط در حوزه اسلامي ميبينيم كه مكاتب مختلف مذهبي، اديان مختلف الهي، زندگي مسالمتآميزي داشتهاند در جامعه خودمان هم اهل كتاب داراي حقوق شهروندي حقوق سياسي حتي بيشتر از حقوقي كه شهروندان مسلمان در جامعه اسلامي دارند از آن برخوردار هستند ما زردتشتيان را داريم، كليميان را داريم، مسيحيان با دو گرايش ارامنه و آشوري داريم با حداقل آراء نماينده ميفرستند مجلس ما پلوراليسم عملي را ميپذيريم و در عمل هم اقدام كردهايم اما پلوراليسم نظري قابل پذيرش نيست نميتوانيم بپذيريم هم توحيد درست است هم تثليث درست است هم توحيد حق است هم تثليث حق است مثل اينكه كسي ادعا بكند شب است ، ما هم ادعا بكنيم روز است به لحاظ عقلي جمع نقيضين محال است. چرا تأكيد بر پلوراليسم نظري دارند چون از دل پلوراليسم نظري لاادريگري در ميآيد اباحهگري مذهبي ترويج ميشود بيديني ترويج ميشود و اتفاقاً يكي از نكات محوري كه نظام كفر و نظام ليبرالدموكراسي بر آن تأكيد دارد و تشويق ميكند در جوامع مذهبي پلوراليسم نظري را به خاطر اينكه در ذات اين پلوراليسم مذهبي لاادريگري و اباحهگري مذهبي نهفته است.
اصطلاحات ضد ديني
بعضي اصطلاحاتي هم كه از گذشته از همين حوزهي صهيونيزم بينالمللي ازحوزهاي صهيونيزم وارد حوزه ديني شد، وارد حوزه عرفي ما شد مثلاً اصطلاحاتي مثل عيسي به دين خود موسي به دين خود دقيقاً اينها اصطلاحاتي ضد ديني است چنين اصطلاحاتي در جامعه ما رواج پيدا كرده مثل اين اصطلاحي كه چراغي كه به خانه رواست به مسجد حرام است در حالي كه چه كسي گفته؟ چراغي كه به خانه رواست به مسجد رواتر است اگر اين شعار صهيونيستها در جامعه ما ميخواست دنبال شود ماي هيچ بناي رفيع مذهبي از گذشته نداشتيم. شما بناهاي مذهبي ما را ببينيد مسجد جامع را ببينيد دركنارش مردم خانههاي گلي داشتند آن بناي عظيم را بپا كردند اگر ميخواستند از آن شعار پيروي بكنند بناي مذهبي نبايد به پا ميكردند ترويج اين شعارها را ما نه تنها در امروز بلكه از دو قرن قبل شاهد هستيم حداقل از فصل بيداري سرمايهداري يك فصل است از قرن 18 يا 19 شروع ميشود كه مرحوم شريعتي از آن به عصر بيداري سرمايهداري ياد ميكند در آنجا به همين نكته اشاره ميكند كه سرمايهداري براي موفقيت موانعي كه پيش رو دارد راهكارهاي لازم را پيشبيني ميكند از اين بحث كه بگذريم با همين پيشدرآمد كه عرفان اسلامي امروز يكي از پرمشتريترين كالاهاي معنوي است كه بايد به جامعه عرضه شود بحران هويت كه ريشه در بحران معنويت دارد بشر امروز را تشنهتر از گذشته نيازمند عرفان حقيقي كرده و لذاست اگر عرفان اسلامي، عرفان حقيقي به جامعه تشنه عرفان ارائه نشود و كام اين جامعه تشنه به سرچشمه زلال عرفان حقيقي اسلامي متصل نشود مطمئن باشيد كه اغيار و رهزنان خواهند آمد كالاهاي بدلي عرضه خواهند كرد يكي از اين كالاهاي بدلي كه در جامعه ما عرضه شده و ميشود بحث تصوف است.
رهبانيت
يكي از شعارهاي محوري تصوف بحث رهبانيت است، ترك دنيا است، دوري گزيني از زندگي دنيا است حالا ببينيد اينجا ما يك گونهاي از زهد اسلامي هم داريم كه يكي از مقامات عاليه است براي انسان، يعني انسان براي آباداني دنيا تلاش بكند زحمت بكشد مجاهدت بكند اما خودش از اين دستآوردي كه او خلق ميكند كمترين بهره را ببرد آن چيزي كه در روايت داريم كه بهترين انسانها كساني هستند كه بيشترين سود رساني را داشته باشند اما كمترين نفع را ببرند دركنارش يك زهد ساختگي هم داريم همچنان كه تصوف به عنوان تارك دنيا تبليغ ميكند كه آقا اصلاً براي كار دنيا قدم از قدم برنداريد گام از گام برنداريد اين همان زهد انحرافي است زهد بدلي، زهد تقلبي كه بيشتر بايد به آن توجه كرد.
عشريه
يكي از نكاتي كه باز اينها جايگزين احكام روشن در حوزه شريعت اسلامي كردند پرداخت عشريه است. ما در حوزه اسلامي بحثي به نام خمس داريم بحثي به نام زكات داريم زكات براي توزيع عادلانه ثروت، تحقق قسط و عدل اسلام و خمس براي ترويج علوم اسلامي است. اسلام اين افتخار را دارد كه ميگويد كسي كه دنبال علم است شما زندگيش را تأمين كنيد او براي تأمين زندگيش مجبور نباشد از تحقيق و پژوهش علمياش باز بماند آن چيز كه دنياي مدرن حالا در اين دويست و سيصد سال اخير به آن رسيد به عنوان بورسيه تحصيلي يا تحصيل رايگان كه قطعاً و قطعاً اين را از حوزه اسلامي گرفتهاند در رهيافتهاي مكتبي ما هزار و چهار صد و اندي سال پيش اين حكم اسلامي را گذاشتهاند كه براي دينپژوهي براي فنآوري علمي براي تحقيقات علمي براي پيشرفت علمي جامعه شما زندگي عالم و دانشمند و پژوهشگر را تأمين كند تا او فراغت لازم را براي تحقيق و پژوهش خودش پيدا بكند اين از افتخارات احكام اسلامي ما است حالا ببينيد اين تبديل ميشود به يك حكم تقلبي و بدلي تحت عنوان عشريه، عشريه كه شما ده درصد كل درآمدت را به قطب بدهي كه او كيفش را بكند.
فقر
. نكته ديگري كه اينها رويش تبليغ ميكنند بحث فقر است از عقايد ديگر تصوف اين است فقر اختياري را انتخاب ميكند اين هم چيزي شبيه به همان زهد بدلي تقلبي است در حالي كه چنين چيزي در حوزه اسلامي وجود ندارد و نكته قابل توجه اين است كه سران اين اقطاب خودشان برخلاف آن چيزي كه براي پيروانشان تبليغ ميكنند.
زندگيهاي بسيار مرفه و شاهانهاي براي خودشان تدارك ميبينند كما اينكه بسياري از اينها ويلاهايشان نقاط مختلف اروپا و بهترين نقاط آب و هواي دنيا است.
ساقط شدن تكليف
از نكات ديگر كه اينها تبليغ آن را ميكنند ساقط شدن تكليف است ميگويند صوفي به مقامي ميرسد كه ديگر نيازي نيست كه تكاليفي به جا بياورد. نماز، روزه و ساير احكام اسلامي از آنها ساقط ميشود درحالي كه چنين چيزي در حوزه اسلامي نداريم كما اينكه آن كسي مقربتر ميشود به درگاه الهي نزديك ميشود عارف حقيقي ميشود احساس نياز بيشتري به معبود خودش ميكند كما اينكه بسياري از عبادات مستحبي ماها براي پيامبر «ص» وجوب پيدا ميكند اگر نماز شب براي مسلمانان مستحب است براي پيامبر «ص» واجب ميشود و هر كسي كه مقام قرب پيدا بكند احساس نياز بيشتري به معبود و برخورداري و بهرهمندي ازمنبع لايزال الهي ميكند. اما اين توصيه انحرافي جامعه را به اباحهگري مذهبي سوق ميدهد ميگويند شما به يك مقامي ميرسيد كه ديگر نيازي نسبت عبادت بكنيد شما ديگر وصل شديد ما چنين چيزي نداريم در حوزه اسلامي ما نميتوانيم بگوييم مقام قربش از حضرت رسول «ص» بالاتر بوده آن حضرت بيشترين نياز را به عبادت احساس ميكرده زن توصيههاانسان را غافل و به لاادريگري ديني سوق ميدهد
طرفداري دشمنان اسلام از صوفيه و دراويش
آقاي استفان شوارتز تأكيد ميكند بر اساس طرح پنتاگون يكي از هفت هدف دنياي غرب براي موفقيت در دنياي اسلام كمك به بازگشت تصوف به اين جوامع است اين همان گونه عرفان خاصي مورد نظر است كه به عنوان جايگزين رقيب براي اسلام راديكال (آنچه كه ما به عنوان اسلام ناب ميشناسيم آنها به عنوان انقلاب اسلام راديكال يا اسلام تندرو ميشناسند.)
برادلوتين هم دركنفرانسي كه در بنياد نيكان برگزار شد به دولت بوش پيشنهاد ميكند كه براي ارتقاء سطح گفتگوي دنياي اسلام با شيخ محمود هشام كنعاني رهبر بزرگترين گروه صوفيه به مذاكره بنشيند.
استفان شوارتز خصوصيات صوفيه را بررسي كرده ميگويد ايران به عنوان يكي از كانونهاي مهم صوفيه در جهان است كه بيشتر آثار صوفيه به زبان فارسي است و پلوراليسم و ميانهروي تصوف چه بسا نقش تعيين كنندهاي در دوره گذار جهان اسلام داشته باشد. حالا منظور از دوره گذار چيست؟ يعني دورهاي كه ما بتوانيم بيداري اسلامي جهان اسلام را سمت و سويي بدهيم كه برويم به سمت يك اسلام بيخاصيت به اصطلاح آقايان اسلام راديكال را ببريم به سمت يك اسلام استحاله شده همانطور كه مسيحبت گرفتار بدعت شد پروتستانيسم آمد و مسيحيت را حوزه اصلاح مذهبي از بطن خودش خارج كرد ما را هم دچار يك استحالهاي بكنند مسلمانان را به طور عام يعني بحث دنياي اسلام و مكتب اسلام مطرح است اينجا با چه مكانسمي با همان پروتستانيسم اسلامي يعني همان بلايي كه با پروتستانتيسم مسيحيت سر مسيحيت درآورند. باپروتستانتيسم اسلامي سر اسلام بياورند و شما بحث اصلاحات را ميتوانيد در همين قالب ببينيد كه از اسلام ناب به تعبير امام خميني رو برويم به سمت يك اسلام آمريكايي، اسلامي كه مورد نظر نظام كفر و استكبار است. چگونه با همين گونههاي به اصطلاح نو و در باطن كهنه پروتستانتيسم مسيحيت، و به تعبير شهيد مطهري پروتستانتيسم اسلامي دنبال گونهاي بدعت در حوزه دين است كه امام از اين بدعت به عنوان التقاء ياد ميكند و مرحوم شهيد مطهري ميفرمايد كه در اين پروسه آنچه اتفاق خواهد افتاد پيراستن اسلام از آنچه از اسلام است وآراستن اسلام به آنچه كه از اسلام نيست .
اعتقاد صوفیان و دراویش درباره ابلیس و دفاع از او در اثار بزرگان صوفیه
بسم الله الرحمن الرحيم
كلمه ابليس در قرآن به معنى موجود خاصى است كه از رحمت خدا رانده شده و گاه معادل شيطان به معناىتمام به كار رفته است، ابليس به سبب اطاعت نكردن از امر خداى از روى استكبار مطرود و مردود از مقام قرب الهى شد و مستحق عذاب ابدى و لعن مىباشد و تا روز باز پسين (وقت معلوم) سعى در گمراه ساختن انسانها خواهد كرد، از اين جهت عدو مبين انسان است.
و نيز در قرآن عدو اللّه خوانده شده و يكى از صفات او رجيم است و در قرآن به انسانها توصيه شده است كه او را دشمن بدارند.
كلمه ابليس در قرآن كريم 11 بار و داستان سرپيچى او از امر الهى و استكبار او بارها به صورتهاى گوناگون بيان شده است، كه در اين باره دانشمندان علم كلام و مفسران به تفصيل سخن گفتهاند
موضوع بسيار عجيبى كه در آثار گروهى از بزرگان صوفيه ديده مىشود، كوششى است كه در دفاع از ابليس و توجيه نافرمانى او كردهاند. در اقوال برخى از صوفيان، عباراتى كه حاكى از همدلى و همدردى با ابليس، حسن نظر به او، كوچك شمردن گناه او و حتى اثبات بىگناهى اوست ديده مىشود
از قول حسن بصرى آوردهاند كه گفت: «ان نور ابليس من نار العزة»؛ و اگر نور خود را به خلق ظاهر كند به خدايى پرستيده مىشود.
ذوالنون مصرى از طاعات و عبادات بىتزلزل و كمال اخلاص او در بندگى با تحسين ياد مىكند. بايزيد بسطامى بر حال او دل مىسوزاند و براى او طلب بخشايش مىكند. جنيد بغدادى از استدلال او بر اينكه جز خداى را سجده كردن نارواست در شگفت مىماند. ابوبكر واسطى مىگويد: كه راه رفتن را از ابليس بايد آموخت كه در راه خود مرد آمد(1)
سهل تسترى از سخن گفتن او در علم توحيد به حيرت مىافتد(2)شبلى در وقت نزع از اينكه خطاب (لعنتى) با ابليس بوده است بىتابى مىكرد و بر او رشك مىبرد(3) ابوالعباس قطاب سنگ انداختن بر ابليس را دور از جوانمردى مىشمرد و او را شايسته مقام بزرگ در قيامت مىداند(4) ابوالحسن خرقانى از حقشناسى و عبرتآموزى وى ياد مىكند(5) ابوالقاسم كركاني را (خواجه خواجهگان) و سرور محجوران مىخواند(6)
خلاصه اينكه: اهل تصوف درباره علت عصيان ابليس توجيهات و تصوراتى ذكر كردهاند و فرقههايى مانند يزيديه كه تقديس فوقالعادهاى از ابليس دارند.
و امّا در آيات كريمه مكرر از شيطان مذمت شده و آنكه او دشمن خدا و پيغمبران و دوستان خداست و امر فرموده كه با او دشمنى نمائيد و در قرآن خود خبر داده كه او وعده فقر مىدهد و امر مىكند به كارهاى زشت و فحشا، و فرموده عبادت نكنيد شيطان را و مرا عبادت كنيد امّا نزد آقايان صوفيه شيطان مظهر حق است و فعل او فعل خداست و دوستى با او دوستى با خداست و عبادت او عبادت خداست، مانند بت هر دو مظهر هستى مطلقاند(7) ايشان مىگويند كه ما ابليس را مىبينيم و بر وى تسلط داريم و او يار و مددكار ماست. با اينكه خداوند تعالى در قرآن مجيد فرموده:
«ان الشيطان لكم عدوّ فاتّخذوه عدّوا»؛ «يعنى بدرستى كه شيطان دشمن شماست پس او را دشمن خود بگيريد»(
تمجيد صوفيان از ابليس:
شيخ احمد غزالى كه از بزرگان تصوف است، شيطان را «سيد الموحدين» ناميده است و يك روز بالاى منبر به مردم مىگفته: «كسى كه از شيطان درس توحيد نياموزد زنديق و كافر است!» و هم او گويد: «شيطان از موسى بن عمران برتر بوده است(9)
علاوه اينكه مولوى هم در اشعارش لعن بر شيطان بىگناه را نادرست مىداند آنجا كه مىگويد:
ترك سجده از حسد گيرم كه بود
اين حسد از عشق خيزد نز جحود
هر حسد از دوستى خيزد چنين
كه شود با دوست غيرى همنشين
بىگنه لعنت كنى ابليس را!
چون نبينى از خود اين تلبيس را
مولوى مىخواهد بگويد: ابليس بىگناه را لعنت نبایدكرد زيرا از شدت عشقى كه به خدا داشت رشگ مىبرد مسجودى غير از خدا وجود داشته باشد و ملائكه به آدم سجده كنند، لذا خودش سجده نكرد...
البته در جاي ديگر هم مولوى مىگفت: «زيركى ز ابليس و عشق از آدم است، چه شد آنجا عشق را از آدم مىدانست و زيركى را از ابليس و اينجا حقرا به ابليس بىگناه! مىدهد و مىگويد از شدت عشق خدا به غير خدا سجده نكرد از اين تناقض گذشته خداوند مىفرمايد «ابليس تكبر ورزيد و سجده نكرد و در زمره كارفران درآمد» هنوز هم مولوى مىگويد: «بىگنه لعنت كنى ابليس را...»
۱- اثنی عشریه، ج 2، ص 271
2- همان، ج 1، ص 258
3- همان، ج 2، ص 170
4- همان، ج 2، ص 186
5- همان، ج 1، ص 130
6- عين القضاءنا، ج 1، ص 97
۷- مناظره دكتر باسياح، ص 68
8- تحفةالاخيار، ص 222
9- نهجالبلاغه خوئى
10- مثنوى مولوى، ص 172 - 170
11- بقره آيه 33
12- ارمغان خانقاه ص
دراویش
کليني به سند معتبر از « سدير صيرفي» روايت كرده كه :من رورزي از مسجد بيرون ميآمدم و امام باقر (عليه السلام) داخل مسجد مي شد ،دست مرا گرفت رو به كعبه كرد و فرمود:
.اي سدير!مردم مأمور شدند از جانب خداوند كه بيايند و اين خانه را طواف كنند وبه نزد ما آيند وولايت خود را بر ما عرضه نمايند.
سپس فرمود:
اي سدير ! مي خواهي كساني را كه مردم را از دين خدا جلوگيري مي كنند به تو نشان دهم؟آنگاه به ابو حنيفه و سفيان ثوري » (م161هجري) كه در مسجد حلقه زده بودند ،نگريست و فرمود :اينها هستند كه بدون هدايت از جانب خدا و سندي آشكار ،از دين خدا جلوگيري مي كنند اگر اين پليدان در خانه هاي خود بنشينند و مردم را گمراه نكنند ،مردم به سوي ما مي آيند وما ايشان را از جانب خدا و رسول خبر مي دهيم ».
شيخ مفيدبه سند صحيح از امام علي النقي (عليه السلام)روايت كرده است كه «محمد ابن حسين بن ابي الخطاب»در خدمت امام علي النقي (عليه السلام)در مسجد النبي بودم كه در آن حال جمعي از اصحاب ان حضرت شرفياب حضور آن حضرت شدند و درميان ايشان « ابو هاشم جعفري » نيز بود كه او مردي بسيار بليغ و با كمال بود ودر نزد آن حضرت مقام و منزلت عظيمي داشت و چون اصحاب در كنارش قرار گرفتند ،بنا گاه جمعي از صوفيه داخل مسجد شدند و حلقه زدند و مشغول ذكر گرديدند ،حضرت فرمود:
به اين حيله گران اعتنا نكنيد زيرا جانشينان شياطين و خراب كننده قواعد دين مي باشند . زهد ايشان براي راحتي بدنهايشان و تهّجد و شب زنده داريشان براي صيد كردن عوام است. عمري را در گرسنگي به سر برند تا عوام و ناداني را مانند خرها پالان كنند و زين بر پشت آنها گذارند. ذكر نمي گويند مگر براي فريب مردم و خوراك خود را كم نمي كنند مگر براي پر كردن قدح و ربودن دل احمقان ، با مردم دم از دوستي خدا زنند تا ايشان را به چاه اندازند ،اوراد ايشان رقص و كفزدن و غنا و آوازه خواني است و كسي به سوي انها ميل نكند و تابع ايشان نگردد مگر آنكه از جمله سفيهان و احمقان باشد هر كس به زيارت يكي از آنان در حال حيات و يا بعد از مرگ برود ،مانند آن است كه به زيارت شيطان و بت پرستان رفته باشد و هر كس ياري ايشان كند ،گويا يزيد ومعاويه و ابو سفيان را ياري كرده است.»در همان موقع يكي از اصحاب آن حضرت عرض كرد اگر چه آن كس به حقوق شما اقرار داشته باشد ؟! حضرت نگاه تندي به او كرد و فرمود:
اين سخن را ترك كن ،مگر نمي داني هر كس حق ما را بشنا سد ،مخالفت امر ما نمي كند ،آيا نمي داني ايشان پست ترين طوائف صوفيه ميباشند و اين صوفيان كلشان مخالف ما هستندو طريقه آنها باطل و برخلاف طريقه ماست و اين گروه نصاري و مجوس اين امت هستند و آنان سعي در خاموش كردن نور خدا (محو اسلام) ميكنند و خداوند نور خود را تمام ميكند اگد چه كافران خوش ندارند».
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
حال بيائيد به نقطه نظرات اين دشمنان اهل بيت درباره شيطان بپردازيم
سيد مرتضى رازى از محمد بن حسين بن ابى الخطاب نقل مى کند که گفت: با امام هادى در مسجد النبى بودم، عده اى از اصحاب به خدمتش رسيدند، مدتى بعد جماعتى از صوفيه وارد مسجد شدند و در گوشه اى به حالت دايره اى نشسته و شروع به گفتن لا اله الا الله نمودند. امام هادى عليه السلام فرمود: به اين مردم فريب کار توجه نکنيد، اين ها هم پيمانان شياطين و ويران کننده مبانى دين هستند.
از جمله تعابير آنها تقدس ابليس و پرسش او به عنوان نماد توحيد است. « ذوالنون مصري » شيطان را يک موجود مخلص پروردگار مطرح کرده است. ابوالعباس قصاب از مشايخ صوفيه مي گويد :سنگ انداختن بر شيطان دور از جوان مردي است. زيرا شيطان مقامي بزرگ در قيامت دارد. غزالي مي گويد : کسي که ابليس را موحّد نداند کافر است. و يا مي گويد : من لم يتعلم التوحيد من ابليس فهو زنديق. يعني کسي که علم توحيد را از شيطان نياموزد زندقه و کافر است
در صورتي که قرآن کريم نه تنها علت اين سجده نکردن ابليس را توحيد وي ندانسته بلکه با تعابير مختلف وي را سرکش و عصيان گر خوانده وافراد را از پيروي او باز مي دارد.
-ابليس دشمن آشکار انسان و رانده شده از درگاه خداست.
-اي فرزندان آدم،مگر از شما عهد نگرفتم که شيطان را نپرستيد که او دشمن آشکار شماست.
-وقرآن بارها از شيطان نقل مي کند که وي به عزت خداوند قسم ياد کرده که انسان را اغوا کرده واز راه خدا دور کند.
-ومگر امر و دستور شيطان به فحشا و منکر وفقر وزشتي نيست؟
-و مگر خداوند به صراحت نفرمود که از گام هاي شيطان پيروي نکنيد که او گام به گام قلب شما را فتح کرده وپاکي را از آن بيرون مي کند؟
سخنان اهل تصوف نيست مگر اراجيف زينت شده اي که از دهان شياطين انسي بيرون مي آيد.
وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً... (سوره انعام-133)
اينچنين در برابر هر پيامبرى دشمنى از شياطين انس و جن قرار داديم که سخنان فريبنده و بى اساس (براى اغفال مردم) به طور سرى (و درگوشى) به يکديگر مىگفتند
وجود كرامات در صوفيان نشانه حقانيت سلوك آنها نيست
گروه انديشه: عارفان مسلمان كسانی را كه از راههای خلاف شرع به كرامات و انجام كارهای خارقالعاده دست میيابند، كافر و زنديق خواندهاند و به طور جد از سالكان خواستهاند كه اگر كسی را كه دارای كراماتی يافتيد كه مثلا در آسمان میپرد، دلباخته او نشويد تا آنگاه كه رفتار او را در برابر امر و نهی الهی و رعايت آداب شرعی ببينيد، لذا وجود كرامات در افراد نشانه حقانيت عملكرد و سلوك آنها نيست.
سرويس انديشه خبرگزاری قرآنی ايران(ايكنا)، گفتوگويی را حجتالاسلام و المسلمين احمدحسين شريفی، استاديار و معاون پژوهشی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی (ره)، در مورد پلوراليسم روشی در عملكرد متصوفه انجام داد.
وی در بخش اول گفتگوی خود گفت: بسياری از صوفيان مسلمان، شريعت، طريقت و حقيقت را مراتب مترتب بر هم دانسته و هيچگونه افتراق و جدايی ميان آنان را نمیپذيرند، اما بسياری از آنان بر پلوراليسم روشی تأكيد كرده و شريعت و طريقت را دو راه مستقل میدانند، البته راه طريقت را ترجيح دادهاند.
نظر علامه طباطبایی به عنوان یک عارف در مورد این نوع عملکرد متصوفه چیست؟
علامه طباطبائی يكی از مهمترين علل و عوامل انحطاط متصوفه از قرن ششم و هفتم هجری به بعد را همين مسئله میدانند و میفرمايند: برخی از بزرگان متصوفه، مدعی شدند كه راه خودسازی و شيوه سير و سلوك شيوه خاصی است كه شريعت اسلامی آن را بيان نكرده است. پيروی از همين ديدگاه بود كه آرام آرام آنان را به جايی كشاند كه به طور كلی به شريعت اسلامی بیاعتنا شدند و پيوسته به دنبال راههای سادهتر و سريعتری برای ايجاد حالت جذبه و فنا بودند تا جايی كه بسياری از محرمات شرعی را حلال دانستند و به استعمال بنگ و افيون و ساير مواد مخدر روی آوردند و با اين كار خود را به مقام فنا میرساندند.
در حالی كه عقل و شرع حكم میكنند كه بهترين و محكمترين وسيله قرب الهی و بلكه تنها وسيله وصول به حقيقت، متابعت از شريعت اسلامی و تعاليم وحيانی است. سؤال اصلی در اين جا اين است كه چگونه ممكن است كه راههای بهتر و سادهتری برای وصول به حقيقت باشد، اما خداوند آن را از بندگان خود دريغ كند در حالی قرآن میفرمايد: و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شئ (نحل، 89)، حال قرآنی كه تبيان كل شیء هست آيا امكان دارد كه قرآن راه وصول به حقيقت را بيان نكرده باشد؟!
لذا با توجه به اين مقدمات بايد گفت كه اگر حقايقی باطنی وجود دارند كه دارند و اگر راهی برای وصول به آنها وجود دارد كه دارد، اين راه منحصر در راه شريعت است و بس. و راههای بشرساختهای كه در اغلب موارد بر اساس هواهای نفسانی و مطابق خواهشهای حيوانی انسان هستند، راه به جايی نخواهند برد.
واقعا من نمیفهمم كه چگونه است كه اين آقايان، مشاهده زيبارويان و شاهد بازی و رقص و امثال آن را راه وصول به خدا میدانند!، مگر سياهان آفريقا و سفيدی دندان آنان آفريده خداوند نيست؟ اگر مطابق نظر آنان باشيم كه بايد بگوييم كه آنان اصلا به سعادت نمیرسند! مگر نمیتوان با مشاهده اين همه زيبايی كه در آسمانها و زمين وجود دارد و اين همه زيبايی كه در گلها و كوهها و درياها وجود دارد، به عظمت خدا پیبرد؟!
اگر پلوراليسم روشی در عرفان و سير و سلوك امری مردود و نادرست است پس اين همه كرامات و كارهای خارق العادهای كه از برخی مرتاضان و صوفيان و عارفان ساير ملل و اديان مشاهده میكنيم را چگونه بايد توجيه كرد؟
حقيقت آن است كه روح انسان دارای قدرتی خارقالعاده و شگفتانگيز است. هر انسانی اگر بتواند غرايز حيوانی را سركوب نمايد، میتواند از قدرت خارقالعاده روح خود استفاده كند، سنت الهی در اين عالم به اين صورت است كه هر كس به هر ميزان و به هر انگيزهای كه تلاش كند، از حاصل تلاش خود بهره خواهد برد.
به عبارت ديگر انسان میتواند با انجام رياضتهای خاصی، اجنه و شياطين را به استخدام و تسخير خود در آورد و با آنان ارتباط برقرار نمايد. اما سخن در اينجا اين است كه آيا چنين كارهايی در خدمت سعادت و غايت نهايی انسان هست يا نه ؟ و آيا چنين محصولاتی نشان دهنده حقانيت است؟ به طور قطع میگويم هرگز.
اين مطلبی است كه بسياری از عارفان مسلمان به آن توجه و تصريح كردهاند كسانی كه از راههای خلاف شرع به كرامات و انجام كارهای خارقالعاده دست پيدا میكنند، كافر و زنديقاند و به طور جد از سالكان خواستهاند كه اگر كسی را كه دارای كراماتی يافتيد كه مثلا در آسمان میپرد، دلباخته او نشويد تا آن گاه كه رفتار او را در برابر امر و نهی الهی و رعايت آداب شرعی ببينيد.
به عنوان مثال، به ابوسعيد ابوالخير گفتند فلان كس بر روی آب میرود، كه ابوسعيد در پاسخ گفت: سهل است، قورباغه و گنجشك نيز بر روی آب میرود. درباره شخص ديگری گفتند كه در هوا میپرد، باز هم در پاسخ گفت مگسی نيز بر هوا میپرد، درباره شخص ديگری نيز گفتند در يك لحظه از شهری به شهری میرود كه باز در پاسخ گفت شيطان نيز در يك نفس از مشرق به مغرب میرود.
ابوسعيد ابوالخير در آخر پس از اين پرسشها و پاسخها به اطرافيان خود میگويد اين امور، قيمتی نيست، بلكه عارف و مرد كسی است كه ميان خلق باشد و داد و ستد كند و در عين حال يك لحظه از خدای خود غافل نباشد.
با این اوصاف باید گفت که كرامت، نشانه حقانيت نیست، نظر شما چیست؟
تلقی بسياری از مردمان اين است كه كرامت، نشانه حقانيت است. و حتی بعضا برخی از صوفيان بودهاند كه در عمل همين مسأله را القا میكردند و در پاسخ نقدهای دينیای كه به عملكردهای آنان میشد، با ابراز و اظهار كاری خارق العاده، بر شريعتگريزی خود سرپوش میگذاشتند.
نقل میكنند كه ابوسعيد ابوالخير، در روز روشن شمعی را روشن كرده بود؛ شخصی به او اعتراض كرد و اين كار را مصداق اسراف معرفی كرد، ابوسعيد به جای پاسخ منطقی دادن به اين نقد و يا پذيرش آن و تشكر از ناقد، با ابراز كرامتی! سر و صورت ناقد را در آتش شمع سوزاند.
به هر حال، همواره بايد توجه داشت كه گوهرهای واقعی و حقيقی همواره كمياب بوده و به سادگی حاضر نمیشوند توانايیهای معنوی و روحی خود را اظهار كنند. مرحوم علامه بحرالعلوم، از عارفان و عالمان بزرگ عالم اسلام اين نظر را بيان میكند، میگويد كه استاد عارف، با اظهار خوارق عادات و بيان خفايای عالم شناخته نمیشود.
بررسي حديث امام رضا عليه السلام در مورد صوفيه و دراویش
صوفي گري نه پديده اي است جديد و نه فقط در فرقه و گروهي به نام « صوفيان » متجلي مي گردد که اين بيماري اعتقادي و فکري و هم مشکل و معضل و نيز آفت و آسيب از ديرباز وجود داشته و در صحنه ها و عرصه هاي حيات اجتماعي ظهور و بروز نموده و جامعه اسلامي را با رنج و مشکل و زيان مواجه ساخته است و نه تنها در فرقه صوفيان که در ميان گروه هايي از مسلمانان نيز نفوذ کرده و آنان را بدون آن که خود بخواهند و يا بدانند در دام بعضي از گرايشات عرفان صوفيانه که از جنبه ظاهري شباهتي با برخي از مفاهيم اسلامي داشته و در عين حال هم در حقيقت و هم در محتوا تطابقي بين آنها نبوده و نيست گرفتار ساخته است! رهاکردن اصل و پرداختن به فرع، نفي جلوه هاي دنيايي و در عين حال ضروري و روزمره زندگي که مورد تاکيد و توصيه تعاليم اسلام مي باشد، رهبانيت و انزواگرايي، سطحي نگري و خرافه پرستي و برداشتهاي فکري و عملي ناصحيح از توكل و صبر و ... از جمله مواردي است که در ميان گروهي از مسلمانان نفوذ کرده است به گونه اي که آنان در غفلت به سر مي برند و نمي دانند که خاستگاه اصلي اين گرايشات ناصحيح افکار صوفيانه است، يعني همان تفکري که با آن مخالف مي باشند، لکن در عمل به برخي از باورها و مفاهيم و گرايشات اجتماعي آن مبتلا و گرفتار شده اند!
اين رنج و غفلت و مشکل بزرگي که جامعه امروز ما به آن گرفتار است براي حوزههاي علميه و پژوهندگان آشنا و مسلط به فرهنگ و معارف اسلامي در هر مکان و با هر مسئوليت به ويژه اهل قلم و تحقيق در عرصه مطبوعات «بينش آفريني» و «آگاه سازي» نسبت به تفکر صوفيگري و سابقه عملکردهاي باطل و ضداسلامي صوفيان را به صورت يک «تعهد» و «وظيفه ديني» ضروري مي سازد. اولين گام در مسير تحقق اين تعهد براي بينش آفريني و آگاه سازي نسبت به تفکر مغشوش و باطل صوفيگري و رفتار و کنشهاي ضداسلامي صوفيان بازگشت به سابقه تاريخي اين فرقه و تبيين ديدگاههاي ائمه اطهار(عليهم السلام) درباره افکار واعمال تباه آنان مي باشد. اين گام - که اولين و ضروري ترين گام در مسير تبيين تفکر اين فرقه باطل به شمار مي رودـ زمينه ساز کسب معرفت و شناخت هاي لازم براي پيمودن گام هاي بعدي است که ديدگاه ها و نظرات و سلوک به ظاهر عرفاني آنان را که با اصل اسلام در تضاد و تعارض آشکار مي باشد به نقد و بررسي مي گذارد.
فقيه و محقق رباني مرحوم مقدس اردبيلي مي نويسد: «ابن حمزه» و برخي ديگر از علماي شيعه از مرحوم «شيخ مفيد» نقل کرده اند که حضرت امام رضا(عليه السلام) درباره صوفيه چنين فرمودند:
«احدي به تصوف قائل نمي شود، مگر از روي مکر و خدعه يا ضلالت و گمراهي و يا جهل و حماقت» (1 )
اين روايت اولا سابقه تاريخي صوفيه را مي نماياند و اگرچه اينان پيش از دوره زندگي و امامت حضرت امام رضا عليه السلام از جمله در دوره امامت امام صادق عليه السلام نيز بوده اند و به نشر تفکرات باطل و گمراهي آفرين خود به صورت پراکنده مي پرداخته اند لکن با استناد به اين روايت و زمان آن که به دوره زندگاني امام رضا عليه السلام از سال 148 هجري قمري تا 202 هجري قمري باز مي گردد سابقه تاريخي تحرکات صوفيان به بيش از 12 قرن پيش عودت داده مي شود .
ثانيا روايت مزبور ماهيت تفکر صوفي گري و کساني که به آن گرايش مي يابند را با ارائه سه مشخصه نمايان مي سازد.
مشخصه اول « مکر و نيرنگ »
امام رضا عليه السلام اعلام مي فرمايد هيچ فردي به تفکر صوفي گري و گرايشات عملي باطلشان قائل و معتقد نمي شود مگر از روي مکر و خدعه . يعني در اين تفکر و رويکرد به ظاهر ديني و در اصل متباين و متضاد با دين مبين اسلام خدعه و نيرنگ نهفته است و معتقدان به آن و عاملان به آداب و رسوم آن نه از روي خلوص و صداقت و درستي که از روي مکر و نيرنگ و براي فريب دادن مردم و دام گستري در مقابل آنان و جلب و جذب تدريجي و بهره برداري هاي ناصواب و ناشايست براي رسيدن به مطامع و منافع شيطاني و ضدانساني به نشر اين تفکر باطل مي پردازند.
مشخصه دوم « ضلالت و گمراهي »
براساس رهنمود حضرت امام رضا عليه السلام صوفيان در ضلالت و گمراهي اند و نيز گروهي از مردم نه براي نيل به هدايت و رسيدن به رستگاري و سعادت ابدي که براي ره يافتن به ضلالت و گمراهي و برآوردن خواسته ها و اميال و خواهش هاي نفساني و شيطاني به صوفيه ملحق مي گردند و به عقايد باطل و آداب و رسوم ضداسلامي و آلوده به فسادشان متمايل و راغب مي شوند. اين افراد به خوبي مي دانند که در چه بيراهه گمراهي زا و شقاوت آميزي گام مي نهند و به چه لذت هاي حرام و شهوات و بي بندوباري و هرزگي هايي دست مي آلايند و چگونه دين خود را به دنياي صوفيان گريزان از حق و پيوسته به باطل و فرو رفته در عصيان و سرکشي و معتاد به فسق و فجور و معصيت و گناه مي فروشند!
مشخصه سوم « جهل و حماقت »
گروهي از گروندگان به فرقه صوفيه اسير در حلقه هاي اسارت جهل و جمود و حماقت و ناداني مي باشند(3) و فقدان معرفت و شناخت نسبت به تعاليم مقدس اسلام و نداشتن آگاهي هاي لازم درباره آموزه هاي اصيل و زلال اخلاقي و عرفاني اين دين مبين الهي موجب مي گردد که به هر ندايي که از گوشه اي به نام عرفان بلند شود متوجه گردند و هر دعوتي را بپذيرند و در اين ميان صوفيان که در فريبندگي و اغواگري و حق نماياندن هر باطل مهارت خاص دارند و با شگردها و شيوه هاي گوناگون هر خرافه و موهومي را واقعيت نشان مي دهند قشري گرايان جاهل و سطح انديشان احمق و نادان را بسيار سريع به سوي خويش فرا مي خوانند و به صورت «سياهي لشگر» و «طرفداران مطيع و چشم و گوش بسته» و «مداحان و چاپلوسان و ستايشگران» به بهره برداري هاي مکرر و پيوسته مي رسانند! و هم اينان هستند که در محافل و مراسم صوفيان سر بر آستان پير و مرشد مي سايند و از اين فريبکاران و گريختگان از درگاه خدا تمناي شفاعت حق و وصول به بارگاه قدس الهي مي کنند!
با توجه به آنچه از نظر گذشت مشخص مي گردد که تفکر صوفي گري پديده جديدي نيست و داراي سابقه تاريخي طولاني مي باشد که با استناد به روايت حضرت امام رضا عليه السلام به بيش از 12 قرن پيش مي رسد.
همچنين با توضيحاتي که از نظر گذشت ديدگاه حضرت امام رضا عليه السلام درباره ماهيت و علل گرايش به تفکر صوفي گري تبيين گرديد و مشخص شد که معتقدان به صوفي گري و عاملان به آداب و رسوم باطل آنان با سه مشخصه و انگيزه مکر و خدعه ضلالت و گمراهي و جهل و حمود به اين دام بزرگ شيطان بيروني و دروني گرفتار مي شوند و به مرور خود به صورت شياطين انسي در گوشه و کنار جامعه به مسلک و شيوه اي دعوت مي کنند که از جنبه اعتقادي و اخلاقي به ترک تعاليم و قوانين و احکام عبادي اسلام منجر مي گردد و خرافات و موهومات و فسق و فساد و بي بندوباري را به نام «عرفان» در جامعه ترويج مي نمايد و حال آن که معارف اصيل عرفاني اسلام که از متن قرآن و انديشه و سيره و عمل ائمه اطهارعليهم السلام برمي خيزد نفي کننده اين موهومات و خرافه ها و فساد و هرزگي ها مي باشد.
ـــــــــــــــــــــــــ ــــــ
پاورقي :
1 ـ حديقه الشيعه تاليف مرحوم آيت الله مقدس اردبيلي انتشارات علميه اسلاميه ص 605
فرقه هاي ضاله تصوف و دراويش يا همان قطاع طريقان معنويت
امام رضا علیه السلام می فر مایند : هر کس نزداو از صوفیه سخن به میان آید و به زبان و دل انکار ایشان نکند از ما نیست و هرکس صوفیه را انکار نماید گویا این که در راه خدا در حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله با کفار جهاد کرده است .
امام علي النقي علیه السلام :
.....فمن ذهب إلي زيارة أحد ٍ منهم حيّاً أو ميّتاً فكأ نّما ذهب إلي زيارةالشيطانِ و عبدةِ الأو ثان ومن أعان أحداً منهم فكانما أعان يزيد و معاوية وأباسفيان.[1]
هر كس به زيارت يكي از آنان(تصوف)در حال حيات و يا بعد از مرگ برود ،مانند آن است كه به زيارت شيطان و بت پرستان رفته باشد و هر كس ياري ايشان كند ،گويا يزيد ومعاويه و ابو سفيان را ياري كرده است.
حضرت هادي عليه السلام مي فرمايند : ((الصوفية کلهم من مخالفينا و طريقهم مغايرة لطريقنا و ان هم الا نصاري و مجوس الامة اولئک الذين يجهدون في اطفاء نورالله و الله يتم نوره و لو کره الکافرون )) : صوفيان چه آنها که ادعاي پيروي از امت هستند و چه از اهل تسنن، همه مخالفت ما هستند و روش آنها با روش ما مغايراست و آنها نصاري و مجوس اين امت هستند که در خاموش کردن نور اللهي مي کوشند .
كليني به سند معتبر از « سدير صيرفي» روايت كرده كه :من رورزي از مسجد بيرون ميآمدم و امام باقر (عليه السلام) داخل مسجد مي شد ،دست مرا گرفت رو به كعبه كرد و فرمود:
.اي سدير!مردم مأمور شدند از جانب خداوند كه بيايند و اين خانه را طواف كنند وبه نزد ما آيند وولايت خود را بر ما عرضه نمايند.
سپس فرمود:
اي سدير ! مي خواهي كساني را كه مردم را از دين خدا جلوگيري مي كنند به تو نشان دهم؟آنگاه به ابو حنيفه و سفيان ثوري » (م161هجري) كه در مسجد حلقه زده بودند ،نگريست و فرمود :اينها هستند كه بدون هدايت از جانب خدا و سندي آشكار ،از دين خدا جلوگيري مي كنند اگر اين پليدان در خانه هاي خود بنشينند و مردم را گمراه نكنند ،مردم به سوي ما مي آيند وما ايشان را از جانب خدا و رسول خبر مي دهيم ».
شيخ مفيدبه سند صحيح از امام علي النقي (عليه السلام)روايت كرده است كه «محمد ابن حسين بن ابي الخطاب»در خدمت امام علي النقي (عليه السلام)در مسجد النبي بودم كه در آن حال جمعي از اصحاب ان حضرت شرفياب حضور آن حضرت شدند و درميان ايشان « ابو هاشم جعفري » نيز بود كه او مردي بسيار بليغ و با كمال بود ودر نزد آن حضرت مقام و منزلت عظيمي داشت و چون اصحاب در كنارش قرار گرفتند ،بنا گاه جمعي از صوفيه داخل مسجد شدند و حلقه زدند و مشغول ذكر گرديدند ،حضرت فرمود:
به اين حيله گران اعتنا نكنيد زيرا جانشينان شياطين و خراب كننده قواعد دين مي باشند . زهد ايشان براي راحتي بدنهايشان و تهّجد و شب زنده داريشان براي صيد كردن عوام است. عمري را در گرسنگي به سر برند تا عوام و ناداني را مانند خرها پالان كنند و زين بر پشت آنها گذارند. ذكر نمي گويند مگر براي فريب مردم و خوراك خود را كم نمي كنند مگر براي پر كردن قدح و ربودن دل احمقان ، با مردم دم از دوستي خدا زنند تا ايشان را به چاه اندازند ،اوراد ايشان رقص و كفزدن و غنا و آوازه خواني است و كسي به سوي انها ميل نكند و تابع ايشان نگردد مگر آنكه از جمله سفيهان و احمقان باشد هر كس به زيارت يكي از آنان در حال حيات و يا بعد از مرگ برود ،مانند آن است كه به زيارت شيطان و بت پرستان رفته باشد و هر كس ياري ايشان كند ،گويا يزيد ومعاويه و ابو سفيان را ياري كرده است.»در همان موقع يكي از اصحاب آن حضرت عرض كرد اگر چه آن كس به حقوق شما اقرار داشته باشد ؟! حضرت نگاه تندي به او كرد و فرمود:
اين سخن را ترك كن ،مگر نمي داني هر كس حق ما را بشنا سد ،مخالفت امر ما نمي كند ،آيا نمي داني ايشان پست ترين طوائف صوفيه ميباشند و اين صوفيان كلشان مخالف ما هستندو طريقه آنها باطل و برخلاف طريقه ماست و اين گروه نصاري و مجوس اين امت هستند و آنان سعي در خاموش كردن نور خدا (محو اسلام) ميكنند و خداوند نور خود را تمام ميكند اگد چه كافران خوش ندارند».
فقيه و محقق رباني مرحوم مقدس اردبيلي مي نويسد: «ابن حمزه» و برخي ديگر از علماي شيعه از مرحوم «شيخ مفيد» نقل کرده اند که حضرت امام رضا(عليه السلام) درباره صوفيه چنين فرمودند:
«احدي به تصوف قائل نمي شود، مگر از روي مکر و خدعه يا ضلالت و گمراهي و يا جهل و حماقت.
تنبیه
امروز برای تنبیه خودم روزه گرفتم ...
روزه گرفتم تا بلکه یکمی سختی بکشم ... در برابر نیازهای زمینیم ... گرسنگی .. تشنگی .. گرما .. درد ..
چند ساعتش گذشته ..
خداجونم پس چرا بهم سخت نمیگذره ؟!
چرا تنبیهم نمیکنی ؟!!!
چرا هنوز باهام مهربونی ؟!
از خواب بیدار نشده شروع کردی مهربونیاتو ..
آخه اصلا من لیاقتشو دارم ؟؟؟
این بنده سرکشت رو چرا انقد باهاش مهربونی وقتی به حرفات عمل نمیکنه ؟؟؟؟
نمیدونم حکمتت از این یه کار چیه !
نمیدونم با خودت نیت کردی سر براهم کنی یا نه ، شاید میخوای تا اوج خواستن ببریم و بهم نشون بدی که قدرت انتخاب تنها دسته خودمه !!!!!!
امروز تنها شرم از حضور توست که با منه .. امروز تنها شرم از نگاه های مهربان توست که با منه ...
امروز شرم دارم حتی از ایستادن در مقابلت !
امروز ...
ببخشم ! شرمنده ام !
قحط الرجال
آیا با سستی موفق میشیم؟!
آیا با سازش کاری و کوتاه آمدن در مقابل مستکبران می توانیم
به رشد علم و تکنولوژی در کشورمان امید وار
( در قبال انرژی هسته ای ، سلول های بنیادین ، و...)
و به اهداف متعالی انقلاب اسلامی دست پیدا کنیم؟!!!
حضرت امام خمینی سالک بی بدیل
ما هر چه داریم از حضرت امام است . مطمئنا ایشان در اعمال نیک همه ی ما شریک است.
آن عزیز تنها کسی است که اسفار اربعه را بعد از معصومین ع و حضراتی نظیر حضرت زینب و عباس ع به بهترین وجه طی نمود و در ملک اعلی وارد شد.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
شیطان پرستی
شیطان پرستی گروهي كه به هيچ عنوان نام يك فرقه يا مذهب را نمي
توان برآنهاگذاشت در جامعه ي ا مروزي سعي در تخريب اديان الهي به
ويژه اسلام وتشيع را دارند افردي كه ازنمادها ونشانهاي اين گروه به
صورت آگاهانه استفاده مي كنند درايران بسيارا ندك وناچيز هستند مسئله
ی مهمتر جواناني ست كه ناآگاهانه بدون اينكه مطلع باشند ابزاري براي
تبليغ شيطان پرستان شده اندو جاي تاسف است كه اين روزها در
خيابانهاي شهرمان شاهد جواناني هستيم كه ظاهر و پوشششان بيانگر
شيطان پرستي است، درباره لباس و آرايش شيطان پرستان توضيح
بيشتري می دهيم.
مدگرايي، سطحيترين زاويه برخورد ما با شيطان پرستي است. اولين
فصل متمايز شيطان پرستي نوع لباس، پوشاك و ادبيات است. استفاده از
نمادهايي كه در آن عدد شش به كار رفته ، صليب شكسته معكوس، مثلثي
كه در درون آن عكس يك بز وحشي در داخل يك دايره قرار گرفته، ستاره
پنج پر كه نماد اصلي صهيونيستيهاست ، استفاده فراوان و شديد از رنگ
قرمز و سياه در آرايشها، آرايش موي سر به شكلي كه هيچ گونه نظمي در
آن نباشد به رنگهاي سياه، قرمز و نارنجي، كوتاهكردن موهاي سر به
شكلهاي عجيب و به نحوي خاص، نزديك شدن به نمادهاي فاشيستي و
هيتلري در فضاي جديد امروزي، پوشيدن لباسهاي كاملا غيرمتعارفي كه
هم بدن را نشان ميدهد و هم نشان نميدهد. اينها بخشي از اقدامات
شيطان پرستان در مدگرايي است. شيطان پرستي به معناي ديني و حتي
فلسفي آن در كشورمان، طرفداران بسيار اندك و ناچيزي دارد. اما به لحاظ
نمادها، در سطح شهرها، نمادها و پوششهاي شيطاني مشاهده
ميشود.جوانان با پوششها و تيپهاي شيطاني اقرار كردهاند هدفشان از
اين نوع پوشش فقط متفاوت و متمايز بودن از ديگران است. اصلا از
موضوعي به نام شيطانپرستي اطلاعي ندارند، با اين تفاسير آنان
شيطانپرست نيستند. مد هميشه معناي منفي ندارد و در صورتي كه به
سنتها، باورها، تاريخ و هويتمان بازگردد، مثبت ميشود. مد اگر به صورت
غذايي نيم خورده از غرب به ما برسد، موجب ميشود تا آن غذاي نيم
خورده را نشخوار كنيم.
نوع جديد شیطان پرستی در یک بازه زمانی 10 ساله با چند وقفه به ایران
وارد شده است.
نحوه ورود
چند گروه عامل وحامل ورود شیطان پرستی به ایران بوده اند که به آنها اشاره خواهد
شد. اما به طور کلی چند اقدام نقش بسزایی را در ورود جریان یاد شده ایفا کرده :
مهمترین زمینه ی ورود شیطان پرستی به ایران ، میل جوانان به استفاده از موسیقی
متالیکا و ساز گیتار بوده است . طی 10 سال گذشته ، موسیقی متالیکا به صورت زیر
زمینی و غیر مجاز وارد کشور شده است و در چارچوب آن ، مفاهیم نحله
انحرافی شیطان پرستی در اختیار جوانان قرار گرفته است .
اقدام تامل برانگیز و بسیار ناشیانه ی وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی دوره ی مهاجرانی
در صدورمجوز برای گروه ها ، آلبوم ها وکتابهای اشعار موسیقی متالکیا نیز نقش
اساسی را در جلب توجه عموم مخاطبان جوان به این نحله انحرافی فراهم آورد .
گفتنی است هوی متال ، متال تاریک ، گوتیک متال یا متال گوتیک چند سبک از
موسیقی شیطانی متالیکا بود که به یمن غفلت اعجاب انگیز مسولان فرهنگ کشور ،
وارد ایران شد .
حاملان شیطان گرایی
آورندگان شیطان پرستی به ایران شامل افراد و گروه های زیر هستند :
تحصیل کردگان و سالخوردگان اجتماعی در خارج کشور که عمدتا دچار خسارت
و شکستها سنگین مادی و معنوی شده اند .
فرزندان منافقین فراری ، سلطنت طلبها ، مفسدان اقتصاد ی رژیم صهیونیستی که با
هدف استحاله فرهنگی وارد کشور شدند.
فعالان حوزه ی هنر و موسیقی که با کشورهای دیگر به ویژه امریکا و انگلیس وکانادا و
استرالیا در ارتباط بوده و بنا بر دلایل حرفه ا ی و شغلی مسافرتهای متعددی به این
کشورها داشته انداما نکته ی اساسی و قابل ملاحظه این است که حداقل 90
درصد افراد شاخص وارد کننده شیطان پرستی به ایران ، تحصیلات دانشگاهی و
خانواده سالم نداشته اند.
نمونه هایی از عملکرد ولایت فقیه در جلوگیری از انحرافات
ولایت فقیه، حکومت دینی و جمهوری اسلامی از سوی منتقدان و مخالفان محکوم و متهم به دیکتاتوری و نادیده گرفتن رای مردم بوده است. این شبهات از اولین روزهایی که زمزمه حکومت اسلامی در انقلاب پاگرفت، آغاز شده است و هم اکنون نیز در گوشه و کنار شنیده می شود.
تفکیک و تعارض جمهوریت و اسلامیت نظام، بیان دیگری از همین پرسش است. «آیا اسلامیت نظام، جایی برای جمهوریت باقی می گذارد؟ آیا تنفیذ حکم ریاست جمهوری، طفیلی شمردن رای مردم نیست؟ آیا نصب فقهای شورای نگهبان بر سر نظارت همه انتخابات های موجود در کشور، نظارت قیم مآبانه از سوی ولی فقیه نیست؟ اگر نظر مردم با ولی فقیه یکی نبود، چه خواهد شد؟ فقیهان شورای نگهبان رهبر را نصب می کنند یا کشف می کنند؟ و ...» از این دست سوالات دیگر می توان برشمرد که همگی ناظر به بحث بالا هستند.
از سوی متفکران قائل به ولایت فقیه پاسخ های متفاوت و جواب های ارزشمندی به این عناوین داده شده است. پاسخ هایی که در حوزه تئوریک و نظریه پردازی از قوت و استحکام بالایی برخوردار هستند. "اسلامیت نظام بدون جمهوریت، قابل تحقق نیست، هرچند وابسته بدان هم نیست" محوری ترین سخنی است که از سوی این دست اندیشمندان مطرح شده است.
انقلاب اسلامی در مسیر سی و اندی ساله عمر خویش توانسته به طور متوسط یک انتخابات برگزار کند. در این انتخابات های متفاوت، جریان ها و افراد مختلف و متمایزی از صندوق های انتخابات بیرون آمده است. اما شاید بتوان برای بررسی جدی تر و عمیق تر عملکرد جمهوری اسلامی، عملکرد شخص ولی فقیه را در جلوگیری از انحرافات مورد توجه قرار داد.
1.امام خمینی (ره) در اولین حرکت خود برای تاسیس جمهوری اسلامی، در تشکیل دولت موقت و نصب بازرگان را ناشی از دوچیز بر می شمرد: یکی حق شرعی و دیگری مقبولیت خود نزد مردم. «بنا به پیشنهاد شورای انقلاب، بر حسب حق شرعی و حق قانونی ناشی از آرای اکثریت قاطع قریب به اتفاق ملت ایران که طی اجتماعات عظیم و تظاهرات وسیع و متعدد در سراسر ایران نسبت به رهبری جنبش ابراز شده است» نام بردن اسم مردم و اشاره به جایگاه آنها در این سطح اهمیت، زمانی که هیچ سازوکاری برای نظارت بر امام و ممانعت در مسیر منویات ایشان جز رژیم پهلوی وجود ندارد گویای نقطه مهمی است که نباید آن را سهو کلام و یا بازی با کلمات برشمرد. چرا که ایشان نیازی به گفتن این کلمه نداشت، قطعا چنین چیزی در حمایت های گسترده و میلیونی ملت برهمه ثابت و مقدر بود. هر چند اصل انتخاب بازرگان به عنوان گزینه ریاست دولت موقت نیز خواسته شخص امام نیست و بلکه مطرح شده از سوی شورای انقلاب است.
برگزاری همه پرسی «جمهوری اسلامی» در کمتر از دو ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، طبق گفته برگزارکنندگان صرفاً به دلیل ابرام و اصرار و پیگیری شخص امام خمینی(ره) برگزار شد. نوشتن قانون اساسی مشروطه و بسیاری قانون اساسی ها در کشورهای انقلاب زده مختلف توسط کارشناسان منتخب از سوی انقلابیون صورت می گیرد. اما امام خمینی با طراحی انتخابات خبرگان قانون اساسی، نوشتن میثاق اصلی جمهوری اسلامی را بر عهده منتخبان ملت می گذارد و خود به منزل خود در قم رفته و نظاره گر و حداکثر هدایت کننده عمومی ملت می شود. امام در بیانات خود در تاریخ30 مهر1358، صراحتا در انتقاد از مخالفان اصل مذکور و کسانی که برای انحلال مجلس خبرگان تلاش می کردند، انحلال مجلس خبرگان را توطئه خواندند و ضمن تاکید بر اینکه مجلس خبرگان، نمایندگان ملت می باشند، به اعضای این مجلس توصیه کردند که موظفند قانون اساسی و اسلامی بنویسند.
2.خبرگان قانون اساسی برای نوشتن پیش نویس قانون اساسی در فضای ملتهب ماه های اولیه انقلاب اسلامی نتوانست طی مدت قانونی پیش نویس را آماده کند. در اینجا عده ای که خروجی و نتیجه محتمل خبرگان قانون اساسی را نمی پسندیدند، نسبت به پایان یافتن مهلت قانونی اعتراض کرده و خواستار انحلال مجلس خبرگان قانون اساسی شدند. برخی از اعضای دولت موقت با حضور نزد امام خواسته خود را مطرح ساختند ولی با اعتراض ایشان مواجه شدند. ایشان چنین طرحی را توطئه علیه ملت و منتخبان ملت ارزیابی کردند و همچنین اعلام داشتند اینها یی هم که می خواهند نوشتن قانون اساسی را به تاخیر اندازند می خواهند ، نظرات خود را به مردم تحمیل کنند. یا اینکه از سر ناآگاهی فرصت کودتا و دخالت خارجی را فراهم آورند. چیزی که هم اکنون در مدیریت آمریکایی قیام های اسلامی مردم منطقه خاورمیانه در جریان است. تاخیر، تاخیر و تاخیر در نهادینه و ساختارمند شدن خواسته های مردم برای دستبرد و تحریف در مسیر حقیقی انقلاب ها.
3. طبق قانون اساسی رئیس جمهور برای انتخاب نخست وزیر نیاز به رای و تایید مجلس شورای اسلامی داشت. بنی صدر و مجلس شورای اسلامی از دو طیف سیاسی مختلف بودند، لذا انتخاب نخست وزیر توافقی سخت به نظر می آمد. بنی صدر برای اینکه مجلس را در عمل انجام شده قرار دهد و در برابر خواسته خود مجبور سازد، سیداحمد خمینی فرزند امام را به عنوان نخست وزیر معرفی کرد. امام خمینی(ره) سریع و جدی با این پیشنهاد مخالفت کردند. سپس بنی صدر خواستار معرفی یک نفر از سوی امام برای نخست وزیری شد. این مسئله عملاً، تشریفاتی کردن رای اعتماد مجلس به نخست وزیر بود. حضرت امام با این طرح نیز مخالفت کرد و خواستار حل مسئله از طریق قانونی و تعامل منتخبان مردم یعنی رئیس جمهور و مجلس شد.
4.آیت الله منتظری قائم مقام رهبری و به نوعی نفر دوم جمهوری اسلامی در پی رای دستگاه قضایی و امنیتی در محکوم شدن حجت الاسلام سید مهدی هاشمی به اعدام، همه دیدارهای عمومی و خصوصی خود با مسئولین نظام را قطع کرد و به حالت قهر خود را خانه نشین کرد. بلکه بدین وسیله مانع از اجرای قانون در حق نزدیکان خود شود. اما حمایت و تاکید امام خمینی (ره) برای اجرای عدالت، محکوم را به چوبه دار سپرد. امام خمینی(ره) برخلاف نظر صریح شان در مخالفت با قائم مقامی آیت الله العظمی منتظری، به کارشناسی و مشورت مدیران ارشد مملکتی اعتماد می کنند و این کسوت را بر جناب شیخ تایید می کنند.
5.شورای بازنگری قانون اساسی در سال 68 پس از وفات امام خمینی در بررسی های خود، حق انحلال مجلس شورای اسلامی را به ولی فقیه واگذار کرد. اما حضرت آیت الله خامنه ای (حفظه الله) طی نامه ای خواستار حذف این بند از متن قانون اساسی جدید شدند. در این حالت این پیشنهاد، مجلس شورای اسلامی را که از سوی امام در رأس نظام برشمرده شده است، را در ذیل نظارت مستقیم رهبری می برد.
6.در سال های انتهایی دوره ریاست جمهوری حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی، زمزمه هایی مبنی بر حضور ایشان برای سومین مرتبه در کسوت رئیس جمهوری مطرح شد. صحبت تغییر قانون اساسی از سوی اطرافیان رئیس جمهور مطرح شد و با مخالفت صریح ولی فقیه مواجه شد.
7.در انتخابات ریاست جمهوری ششم ، منتخب مردم زاویه جدی با مسیر اصلی انقلاب اسلامی داشت ( همان طور که این روزها هرچه بیشتر معلوم می شود) بالتبع نارضایی احتمالی از سوی دوستان حدس زده می شد. لذا شخصیت برجسته سیاسی جناح مخالف تلویحاً نگاهی به دخالت در نتیجه انتخابات دارد. آقای بشارتی وزیر کشور وقت این ماجرا را اینگونه روایت می کند:« من در آن روزها شنیدم كه یكی از آقایان، ساعتی قبل از اینكه تقریباً بر همه روشن شود كه چه كسی پیروز انتخابات است، وقت میگیرد و خدمت آقا میرسد؛ با اینكه هیچ مسئولیت رسمی هم در زمینه برگزاری انتخابات نداشته است. در آن جلسه به ایشان گزارشی از نتیجه انتخابات میدهد و خواستار ابطال انتخابات میشود. آقا در پاسخ برخورد خیلی شدیدی با وی میكند كه ظاهراً سابقه نداشته است. با این مضمون كه چگونه به خودت اجازه میدهی كه اینطور دربارهی نظام فكر كنی و تصمیم بگیری؟»
8.چند سال بعد انتخابات مجلس هفتم شورای اسلامی با زمزمه های تعلل و تعویق برگزاری انتخابات از سوی وزارت کشور دولت اصلاحات مواجه شد. استانداران و مجریان برگزاری انتخابات به صورت ضمنی اعلام کردند که در صورت تایید صلاحیت نشدن، هم جناحی های خاطی شان، در انجام وظیفه خود تعلل خواهند کرد. اینجا حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (حفظه الله) با تاکید بر برگزاری به موقع انتخابات اجازه تاخیر یک روزه را نمی دهند.
۹. در انتخابات دهم ریاست جمهوری اولین حمله ای که صورت گرفت قبل از آنکه به اسلامیت نظام باشد، به جمهوریت نظام هجمه شد. کاندیدای شکست خورده، بدون اینکه دلیل قانع کننده ای داشته باشد خواستار ابطال انتخابات شد. انتخاباتی با مشارکت 85درصدی مردم انجام شده بود و لغو انتخابات نیاز به دلیل متقن داشت، اما آن چه بعد از دو سال معلوم قطعی شده است، خالی بودن دست دروغگویان است. قطعا اگر پایداری و پایمردی امام برحقِّ جامعه نبود، بسیاری از خواص و مدیران ارشد جمهوری اسلامی توان و حرکتی در مقاومت و حفاظت از آراء مردم را نشان ندادند. حتی همان طور که عملکردشان در فتنه هشتاد و هشت معلوم کرد، تمایلی به گردن نهادن به رای ملت در انتخاب محمود احمدی نژاد نداشته و ندارند. حضرت آقا ابطال را اینگونه توصیف می کنند: «اینكه میگوييد ابطال بشود، اين حرف خلاف قانون است، اين را كسی نمیتواند بپذيرد. پذیرش ابطال انتخابات یعنی اینكه بزنم توی دهن چهل میلیون!»
۱۰. استعفای وزیراطلاعات دولت دهم، و پذیرش از سوی محمود احمدی نژاد با مخالفت ولی معظم فقیه، رهبر حکیم انقلاب مواجه شد. رئیس جمهور معتقد است باید کابینه ای چابک و همراه و سریع الانتقال داشته باشد. آقای احمدی نژاد وزیر اطلاعات قبلی خود حجت الاسلام محسنی اژه ای را در اوج فتنه 88 برکنار كرد اما مقام معظم رهبری علی رغم نیاز مبرم به ثبات و تمرکز در مدیریت اطلاعاتی و امنیتی کشور اعتراض و مخالفتی نشان ندادند. به نظر می آید نزدیکی به انتخابات مجلس شورای اسلامی و دفع شبهه مقدر دخالت دولتی ها در فرایند انتخابات مجلس شورای اسلامی باعث شد و احیانا موارد دیگر ، رهبری را برای ورود به این مسئله مجاب کرد.
والیان فقیه جمهوری اسلامی، نائبان برحق امام زمان عجل الله تعالی فرجه در تاریخ جمهوری اسلامی نشان داده اند، در نقاط بحرانی که مردمسالاری و جمهوریت نظام محل خدشه و تهدید است، حتی اگر به ظاهر خلاف مطلوب باطنی آنها باشد، علیرغم همه تهمت ها و سوء تفاهم ها و حتی پیش آمدن ضررهای قطعی الاحتمال یک قدم از حفظ رای و نقش آفرینی مستقیم مردمی کوتاه نمی آیند. این روزها برخی مغرضین و معاندان جمهوری اسلامی در جایگاه مدافعان جمهوریت دخالت حضرت آقا را در ماجرای وزیر اطلاعات مصداقی از خودکامگی و ناچیزشمردن مردم دانسته اند. اما به نظر می آید که این مسئله کاملا برعکس است و یاوری دولت با حکم ولایی در طی زمان کاملا به سود این دولت تمام خواهد شد.
در اینجا نقل فرازی مهم از سخنان امام خمینی برای جمع بندی سخن لازم و شایسته است:
اين بيانات ارزشمند در صفحه 23 از جلد 11 صحيفه امام، موجود است:
ولايت فقيه هست که جلو ديکتاتوري را ميگيرد. اگر ولايت فقيه نباشد، ديکتاتوري ميشود. آن که جلو ميگيرد از اينکه رئيس جمهور ديکتاتوري نکند، آن که جلو ميگيرد از اينکه رئيس ارتش ديکتاتوري نکند، رئيس ژاندارمري ديکتاتوري نکند، رئيس شهرباني ديکتاتوري نکند، نخست وزير ديکتاتوري نکند؛ آن فقيه است.
آن فقيهي که براي امت تعيين شده است و امام امت قرار داده شده است، آن است که ميخواهد اين ديکتاتوريها را بشکند و همه را به زير بيرق اسلام و حکومت قانون بياورد. اسلام، حکومتش حکومت قانون است؛ يعني قانون الهي، قانون قرآن و سنت است. و حکومت، حکومت تابع قانون است؛ يعني خود پيغمبر هم تابع قانون، خود امير المؤمنين هم تابع قانون، تخلف از قانون يک قدم نميکردند و نميتوانستند بکنند.
انسان خود را به هر قومی شبیه کند از آنان است
یادمان باشد : من تشبه بقوم فهو منهم ... قانون است ...
متوجه باشیم خودمان را به چه کسانی شبیه کرده ایم ...
تو که می خندی
چقدر سعی کردند بین ما وتو فاصله بیندازند....
چقدر سعی کردند با زشت ترین نسبتها تو را تخریب کنند......
چقدر تلاش کردند حرفهای تو را وحکمت کلامت را زیر سئوال ببرند .....
زهی خیال باطل....
تازه بعد از همه آن اتفاقات به حکمت کلامت پی بردم. از دیروز ها بیشتر به
کلامت دقت میکنم. فکر میکنم و....
تو که میخندی روحمان تازه میشود... بوته ایمانمان ،غنچه میکند...غنچه
امیدمان شکوفا میشود ....
می مانم
تا جان به تن است -اگر چه كم- ميمانم
حتي دل اگر شكست هم، ميمانم...
در كشمكش مردي و نامرديها؛
تن جا زد و من جار زدم: "ميمانم"
ما فقط پشت "ولايتپذيران" ميايستيم؛ آقايان بدانند...
غریبی آقا
دغدغه وصل یار
کسی که دغدغه وصل یار را دارد
همیشه از گنه و معصیت ابا دارد
کسی که وقت اذان گریه می کند چشمش
دگر ز دیدن نا محرمان حیا دارد
کسی که می شنود روضه های غربت را
برای آمدن منتقم دعا دارد
دوباره مرغ دلم روی بام تنهایی
به لب ترانه یا بن الحسن بیا دارد
برای آنکه بیایی به ما سری بزنی
دلم توسل بر مادر شما دارد
نگاه ملتمس و ابریم خدا رو شکر
به راه مانده و دلشوره تو را دارد
شبیه قلب تو این قلبهای خسته ما
از داغ فاطمیه تا ابد عزا دارد
مرا به وقت زیارت تو همسفر فرما
که با تو رفتن کرب و بلا صفا دارد
دل مرا به دم خویش کبریایی کن
به نام مادر سادات کربلایی کن
خدا اجازه ؟!
دانش اموز که بودیم از معلم اجازه میگرفتیم و میگفتیم:
اقا اجازه؟خانوم اجازه؟
خداکه ازمامان بابا ومعلم کمترنیست
کاش یه بارم قبل ازکاریکه میخوایم بکنیم بگیم:
خدا اجازه؟
شهید گمنام
چقدر قشنگه اسم آدم باشه شهيد و فاميليش گمنام!
دنيا اصلا اينا رو نشناخت كه بخواد اسمشونو تو خودش ثبت كنه، هميشه همينجوريه، اونايي كه
شهرت پيش خدا رو ميخوان تو دنيا از همه ناشناسترن.
چتر حجاب را فراموش نکن...
خواهر عزیزم..
در این رگبار سهمگین نگاه چتر حجاب را فراموش نکن...
چترت را محکم تر با لای سرت بگیر..باد هوس به شدت می وزد...
و باران نگاه های آلوده به شدت می بارد..نکند...چترت بشکند..
تو ارزشت خیلی بالاست تو گنج خدایی تو از جنس فاطمه ای..دختر خوب گنج وجودت را ارزان نفروش..
نگذار نگاه های هرزه زیبایی را به غارت ببرند...
چترت را محکم تر بگیر و کور کن چشــــــــم ِ دزدان ِ پاکدامنی ات را...
بگذار در حسرت دیدن زیباییت چشمانشان کور شود..نگذار چشمان هرزه آسان تو را بدست بیاورند..
خواهر عزیزم...
گول نخور به حرف هرزه هایی که با گفتن" دوستت دارم " می خواهد تنت را.. زیبایی ات را بدزند..
زرنگ باش..خودت را ارزان نفروش..زیبایی مختص توست ...گنج توست..گنجت را به نامحرم نده..
به خدا این دزدانی که آسان تو را به دست بیاورند..آسان هم تو را می فروشند..
خواهر عزیزم همان هایی که به تو می گویند دختری به خوشگلی تو ندیدم..
ببین در غیابت تو را به چه شبیه می کنند..
خواهرم..آگاه باش..حواست را جمع کن...تو مسئول حفظ زیبایی ات هستی..
پس در حفظ زیبایی ات و نجابتت خیلی بیشتر دقت کن..نگذار انسان های آلوده و چشم های هرزه
دور و برت را بگیرند..خودت را بیشتر بپوشان..تا دست دزدان را ببندی و چشمان هرزه را کور کنی..
بگذار بگویند
مغروری
تا شکستنی..
به خوشبختی ات می ارزد...
خواهر عزیزم خیلی دوستت دارم..مراقب خودت باش..
قیمت زندگی
راستی؛ هیچ وقت از خودت پرسیدی قیمت یه روز زندگی چنده؟
تموم روز رو کار می کنیم و آخرشم از زمین و زمان شاکی هستیم که از زندگی خیری ندیدیم!
شما رو به خدا تا حالا از خودتون پرسیدید:
قیمت یه روز بارونی چنده؟
یه بعدازظهر دلنشین آفتابی رو چند می خری؟
حاضری برای بو کردن یه بنفشه وحشی توی یه صبح بهاری یه اسکناس درشت بدی؟
پوستر تمام رخ ماه قیمتش چنده؟
ولی اینم می دونی که اگه بخوای وقت بگذاری و حتی نصف روز هم بشینی به
گل های وحشی که کنار جاده در اومدن نگاه کنی بوته هاش ازت پول نمی گیرن
چرا وقتی رعد و برق میاد تو زیر درخت فرار می کنی؟
می ترسی برقش بگیرتت؟
نه، اون می خواد ابهتش رو نشونت بده.
آخه بعضی وقت ها یادمون میره چرا بارون می یاد
این جوری فقط می خواد بگه منم هستم
فراموش نکن که همین بارون که کلافت می کنه که اه چه بی موقع شروع شد، کاش چتر داشتم، بعضی وقتا دلت برای نیم ساعت قدم زدن زیر نم نم بارون لک می زنه
هیچ وقت شده بگی دستت درد نکنه؟
شده از خودت بپرسی چرا تمام وجودشونو روی سر ما گریه می کنن؟
اونقدر که دیگه برای خودشون چیزی نمی مونه و نابود میشن؟
ابرا رو می گم
هیچ وقت از ابرا تشکر کردی؟
هیچ وقت شده از خودت بپرسی که چرا ذره ذره وجودشو انرژی می کنه
و به موجودات زمین می بخشه؟!
ماهانه می گیره یا قراردادی کار می کنه؟
برای ساختن یه رنگین کمون قشنگ چقدر انرژی لازمه؟
چرا نیلوفر صبح باز میشه و ظهر بسته می شه؟
بابت این کارش چقدر حقوق می گیره؟
چرا فیش پول بارون ماهانه برای ما نمی یاد؟
چرا آبونمان اکسیژن هوا رو پرداخت نمی کنیم؟
تا حالا شده به خاطر این که زیر یه درخت بشینی و به آواز بلبل گوش کنی پول بدی؟
قشنگ ترین سمفونی طبیعت رو می تونی یه شب مهتابی کنار رودخونه گوش کنی.
قیمت بلیتش هم دل تومنه
خودتو به آب و آتیش می زنی که حتی تابلوی گل آفتابگردون رو بخری و بچسبونی به دیوار اتاقت
ولی اگه به خودت یک کم زحمت بدی می تونی قشنگ ترین تابلوی گل آفتابگردون رو توی طبیعت ببینی. گل های آفتابگردونی که اگه بارون بخورن نه تنها رنگشون پاک نمی شه، بلکه پررنگ تر هم میشن
لازم نیست روی این تابلو کاور بکشی، چون غبار روی اونو، شبنم صبح پاک می کنه و می بره
تو که قیمت همه چیز و با پول می سنجی تا حالا شده از خدا بپرسی :
قیمت یه دست سالم چنده؟
یه چشم بی عیب چقدر می ارزه؟
چقدر باید بابت اشرف مخلوقات بودنم پرداخت کنم؟!
قیمت یه سلامتی فابریک چقدره؟
خیلی خنده داره نه؟
و خیلی سوال ها مثل این که شاید به ذهن هیچ کدوممون نرسه
اون وقت تو موجود خاکی اگه یه روز یکی از این دارایی هایی رو که داری ازت بگیرن
زمین و زمان رو به فحش و بد و بیراه می گیری؟
چی خیال کردی؟
پشت قبالت که ننوشتن. نه عزیز خیال کردی
اینا همه لطفه، همه نعمته که جنابعالی به حساب حق و حقوق خودت می ذاری
تا اونجا که اگه صاحبش بخواد می تونه همه رو آنی ازت پس بگیره.
آ خدا رو می گم ...
همون اوستاکریمی که رحمتش رو بروی هیچ بنده ای نمی بنده
پروردگاری که هر چی داریم از ید قدرت اوست
اینو بدون اگه یه روزی فهمیدی قیمت یه لیتر بارون چنده؟
قیمت یه ساعت روشنایی خورشید چنده؟
چقدر باید بابت مکالمه روزانه مون با خدا پول بدیم؟
یا اینکه چقدر بدیم تا نفسمون رو، بی منت با طراوت طبیعت زیباش تازه کنیم
اون وقت می فهمی که چرا داری تو این دنیا وول می خوری
قدر خودت رو بدون و لطف دوستان و اطرافیانت رو هم دست کم نگیر
به زندگیت ایمان داشته باش تا بشه تموم قشنگیهای دنیا مال تـــو
كارهايي كه هر روز مي توانيد آنها را به کار بگیرید
سلامتی:
1- آب فراوان بنوشید.
2- مثل یک پادشاه صبحانه بخورید، مثل یک شاهزاده ناهار و مثل یک گدا شام بخورید..
3- بیشتر از سبزیجات استفاده کنید تا غذاهای فراوری شده.
4- بااین 3 تا E زندگی کنید:
Energy (انرژی)
Enthusiasm (شورواشتیاق)
Empathy (دلسوزی و همدلی)
5- از ورزش کمک بگیرید.
6- بیشتر به یاد خدا باشید .
7- بیشتر از سال گذشته کتاب بخوانید.
8- روزانه 20 دقیقه سکوت کنید و به تفکر بپردازید.
9- 7 ساعت بخوابید.
10- هر روز 10 تا 30 دقیقه پیادهروی کنید و در حین پیادهروی، لبخند بزنید.
شخصیت:
11- زندگی خود را با هیچ کسی مقایسه نکنید: شما نمیدانید که بین آنها چه میگذرد.
12- افکار منفی نداشته باشید، در عوض انرژی خود را صرف امور مثبت کنید.
13- بیش از حد توان خود کاری انجام ندهید.
14- خیلی خود را جدی نگیرید.
15- انرژی خود را صرف کنجکاوی در امور دیگران نکنید.
16- وقتی بیدار هستید بیشتر اهداف خود را مجسم کنید.
17- حسادت یعنی اتلاف وقت، شما هر چه را که باید داشته باشید، دارید.
18- گذشته را فراموش کنید.. اشتباهات گذشته شریک زندگی خود را به یادش نیاورید. این کار آرامش زمان حال شما را از بین میبرد.
19- زندگی کوتاهتر از این است که از دیگران متنفر باشید. نسبت به دیگران تنفر نداشته باشید.
20- با گذشته خود رفیق باشید تا زمان حال خود را خراب نکنید...
21- هیچ کس مسئول خوشحال کردن شما نیست، مگر خود شما.
22- بدانید که زندگی مدرسهای میماند که باید در آن چیزهایی بیاموزید. مشکلات قسمتی از برنامه درسی هستند و به مانند کلاس جبر میباشند.
23- بیشتر بخندید و لبخند بزنید.
24- مجبور نیستید که در هر بحثی برنده شوید. زمانی هم مخالفت وجود دارد.
جامعه:
25- گهگاهی به خانواده و اقوام خود،
مخصوصا پدر و مادر زنگ یا سری بزنید.
26- هر روز یک چیز خوب به دیگران ببخشید.
27- خطای هر کسی را به خاطر هر چیزی ببخشید.
28- زمانی را با افراد بالای 70 سال و زیر 6 سال بگذرانید.
29- سعی کنید حداقل هر روز به 3 نفر لبخند بزنید.
30- اینکه دیگران راجع به شما چه فکری میکنند، به شما مربوط نیست.
31- زمان بیماری، شغل شما به کمک شما نمیآید، بلکه دوستان شما به شما مدد میرسانند، پس با آنها در ارتباط باشید.
زندگی:
32- کارهای مثبت انجام دهید.
33- از هر چیز غیر مفید، زشت یا ناخوشی دوری بجویید.
34- محبت درمانگر هر چیزی است.
35- هر موقعیتی چه خوب یا بد، گذرا است.
36- مهم نیست که چه احساسی دارید، باید به پا خیزید، تمیزترین لباس خود را به تن کرده و در جامعه حضور پیدا کنید.
37- مطمئن باشید که بهترین هم میآید.
38- همین که صبح از خواب بیدار میشوید، باید از خدایتان شاكر باشيد.
39- بخش عمده درون شما شاد است، بنابراین خوشحال باشید.
۴۰-همدیگر را دوست داشته باشید.
هیچ چیزی رو بدون جواب نگذار
-
جواب سلام را با عليک سلام بده ،
-
جواب تشکر را با تواضع،
-
جواب کينه را با گذشت،
-
جواب بي مهري را با محبت،
-
جواب ترس را با جرأت،
-
جواب دروغ را با راستي،
-
جواب دشمني را با دوستي،
-
جواب زشتي را به زيبايي،
-
جواب توهم را به روشني،
-
جواب خشم را به صبوري،
-
جواب سرد را به گرمي،
-
جواب نامردي را با مردانگي،
-
جواب همدلي را با رازداري،
-
جواب پشتکار را با تشويق،
-
جواب اعتماد را بي ريا،
-
جواب بي تفاوت را با التفات،
-
جواب يکرنگي را با اطمينان،
-
جواب مسئوليت را با وجدان،
-
جواب حسادت را با اغماض،
-
جواب خواهش را بي غرور،
-
جواب دورنگي را با خلوص،
-
جواب بي ادب را با سکوت،
-
جواب نگاه مهربان را با لبخند،
-
جواب لبخند را با خنده،
-
جواب دلمرده را با اميد،
-
جواب منتظر را با نويد،
-
جواب گناه را با بخشش،
-
هيچ وقت هيچ چيز و هيچ کس را بي جواب نگذار، مطمئن باش هر جوابي بدهي ،يک روزي ، يک جوري ، يک جايي به تو باز مي گردد
مراقب قلب ها باشيم
پیدایش که کردیم، دنبال عیب هایش می گردیم
وقتی که از دست دادیمش، دنبال خاطراتش می گردیم
و همچنان تنها می مانیم
الهی
بجز تو نباشد پناهی الهی
به این بنده ی ناتوانت مدد کن
که ابلیس دارد سپاهی الهی
چه درها به رویم ز رافت گشودی
کشیدم چو از سینه آهی الهی
ز یک عمر عصیان نشانی نماند
ز رحمت کنی گر نگاهی الهی
به نیکی مبدل نمایی بدی را
چو خواهی ببخشی گناهی الهی
دهد روشنی را جلا تیرگی ها
که ظلمت ضروری است گاهی الهی
ز ما اسم غفار تو چون درخشد
چه باکی از این روسیاهی الهی
به اثبات ستاریت روز محشر
شود محو هر اشتباهی الهی
به جرم خودم داورا چون مقرم
معافم کن از دادخواهی الهی
به جز حب حیدر که انهم تو دادی
ندارم دگر تکیه گاهی الهی
نه آنم که کوهی به کاهی ببخشی
ندارم به غیر از تباهی الهی
چو رحم تو سبقت به قهر تو گیرد
در آندم چه کوهی چه کاهی الهی
ولی هر که با مرتضی اشنا نیست
ندارم به عفو تو راهی الهی
بباغ ولایش، برسم گدایان
منم ره نشین چون گیاهی الهی
به قلب حسان مهر جانبخش او را
فزون کن دمادم الهی الهی
تولدتان مبارک
در زاد روز این پسر و مادر
شمس و قمر قرینه ی یکدیگر
مادر، بزرگ بانوی دین، زهراست
فرزند او، خمینی روح الله است
مادر، چراغ روشن ایمان است
فرزند، روشنایی ایران است
از مهر مادر و خط این فرزند
یا رب به ما جدائی از آن مپسند
عرفان امام خمینی،عرفان آخر الزمان (4) اعتراف به اشتباهات سیاسی
و الآن هم سخت معتقدم كه آنان به چيزى كمتر از انحراف انقلاب از تمامى اصولش و هر حركت به سوى امريكاى جهانخوار قناعت نمىكنند، در حالى كه در كارهاى ديگر نيز جز حرف و ادعا هنرى ندارند.
امروز هيچ تأسفى نمىخوريم كه آنان در كنار ما نيستند چرا كه از اول هم نبودهاند. انقلاب به هيچ گروهى بدهكارى ندارد و ما هنوز هم چوب اعتمادهاى فراوان خود را به گروهها و ليبرالها مىخوريم.
صحيفه امام ج21 286 پيام(منشور روحانيت) به روحانيون، مراجع، مدرسين، طلاب و ائمه جمعه و جماعات(منشور روحانيت) ..... ص : 273
عرفان امام خمینی،عرفان آخر الزمان (3)
اين اعتراف، شما را در نظر ملتها بزرگ مىكند؛ نه اينكه اعتراف به خطا شما را كوچك كند.
پايبند بودن به خطا، انسان را خيلى منحط مىكند.
انسان يك حرفى زده است و خطا گفته است؛ بعد كه ديد خطا گفته است، اگر پايبند به اين خطا باشد و دنبال اين باشد كه اين خطاى خودش را به كرسى بنشاند، اين همان ديكتاتورى بسيار فاسد است و لو در صورت غير ديكتاتورى باشد،
لكن ديكتاتورى است.
و اين مىرسد به آنجايى كه انسان را هيتلر از كار در مىآورد،
رضا خان از كار در مىآورد.
صحيفه امام ج14 93 ويژگىها و مفاسد ديكتاتورى ..... ص : 92
عرفان امام خمینی،عرفان آخر الزمان (2)
الآن دشمنها دنبال اين هستند كه اين نهضت را، اين نهضت اسلامى را، يك كارى بكنند كه لكه دار بشود.
شكست مهم نيست؛ لكه دار شدن مهم است.
اگر ما با آبرومندى شكست بخوريم اهميتى ندارد. انبيا هم شكست مىخوردند.
اگر نهضت ما خداى نخواسته با آبرومندى از بين برود، آبرو محفوظ است؛ در تاريخ محفوظ خواهد ماند. شكست خورديم، حضرت امير هم از معاويه شكست خورد.
اما
اگر شكست معنوى بخوريم،
اگر حالا كه اسلام دست ما آمده است...
امانت است پيش ما،
اگر ما به اين امانت خيانت بكنيم،
اگر خداى نخواسته از حدود تجاوز بكنيم، اين نهضت آلوده مىشود؛
در خارج گفته مىشود اين هم اسلام! پاى اسلام حساب مىكنند.
نمىدانند كه اسلام اين نيست.
صحيفه امام ج8 259 خطرى زيانبار براى اسلام ..... ص : 258
عرفان امام خمینی،عرفان آخر الزمان (1)
گناه
یا لطیف
اللهم عجل لولیک الفرج
اگر گناه وزن داشت..
هیچ کس را توان آن نبود که گامی بردارد
تو از کوله بار سنگین خویش ناله می کردی
و شاید کمر من، شکسته ترین بود !
لطفا کمی ادبم کن
وقتی به تو فکر می کنم می دانم اول تو به یادم افتاده ای که من یادت کرده ام
وقتی به دیگری می اندیشم می دانم که تو بازهم به من فکر می کنی که چرا به دیگری می اندیشم مگر زیباتر از تو هم وجود دارد که بتواند جای تو را در دلم بگیرد
نمی دانم هر گاه که از خودم این سؤال را می کنم بی جواب می مانم
چرا حتی زمانی هم که با تو هستم به دیگری می اندیشم در حالی که می دانم تو بی نظیری
چرا وقتی می دانم همیشه به یادم هستی اما بازهم احساس تنهایی می کنم
چرا دوستی دیگران برایم شیرین و خوشایندست و سعی می کنم خوش قول باشم و عهد شکنی نکنم اما در مقابل تو به یاد نمی آورم که عهدی را حفظ کرده باشم
همیشه می گویم تو که می دانی دوستت دارم و در مهربانی و بزرگواری بی نظیری پس مرا خواهی بخشید و بازهم به دیگری می پردازم
آه امان از این خوب بودن های تو که مرا بدجور بدعادت و عهد شکن کرده.
بیا لطفا کمی صبور نباش، لطفا کمی مهربان نباش، لطفا کمی دعوایم کن و کمی اخم کن
می دانم اگر غیرتی شوی زمین و زمان را زیر و رو می کنی و وای از آن روز
اما می خواهم غیرتی شوی حتی اگر خیلی چیزها را از دست دهم چون نمی خواهم تو را از دست دهم بی نظیرم برایم بمان
می دانم اگر غیرتی شوی یعنی که خیلی خیلی دوستم داری اما اگر همچنان از دور نظاره گرم باشی و در اشتباهات هم مرا کم کنی و بگذاری از تو دور تر شوم حس می کنم رهایم کردی و مرا دوست نداری
پس بی نظیرم لطفا کمی غیرتی شو که شدیدا محتاج غیرتت هستم و منتظر دست نوازشت
آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع/آتش آن است که در خرمن پروانه زدند
کوتاه گفته هاي آيت الله بهجت در باره امام زمان
* دعاي تعجيل فَرج، دواي دردهاي ما است.
* با وجود اعتقاد داشتن به رئيسي که عينُ الله الناظره است، آيا مي توانيم از نظر الهي فرار کنيم و يا خود را پنهان کنيم؛ و هر کاري را که خواستيم، انجام دهيم؟! چه پاسخي خواهيم داد؟!
* علايمي حتميّه و غير حتميّه براي ظهور آن حضرت ذکر کرده اند. ولي اگر خبر دهند فردا ظهور مي کند، هيچ استبعاد ندارد! لازمه اين مطلب آن است که در بعضي علايم، بَداء صورت مي گيرد و بعضي ديگر از علايم حتمي هم، مقارن با ظهور آن حضرت اتفاق مي افتد.
* انتظار ظهور و فرج امام زمان (عج)، با اذيّت دوستان آن حضرت، سازگار نيست!
* مهمتر از دعا براي تعجيل فرج حضرت مهدي (عج)، دعا براي بقاي ايمان و ثبات قدم در عقيده و عدم انکار حضرت تا ظهور او مي باشد.
* افسوس که همه براي برآورده شدن حاجت شخصي خود به مسجد جمکران مي روند، و نمي دانند که خود آن حضرت چه التماس دعايي از آنها دارد که براي تعجيل فَرَج او دعا کنند!
* قلبها از ايمان و نور معرفت خشکيده است. قلب آباد به ايمان و ياد خدا پيدا کنيد، تا براي شما امضا کنيم که امام زمان (عج) آن جا هست!
* اشخاصي را مي خواهند که تنها براي آن حضرت باشند. کساني منتظر فرج هستند که براي خدا و در راه خدا منتظر آن حضرت باشند، نه براي برآوردن حاجات شخصي خود!
* چه قدر بگوييم که حضرت صاحب (عج) در دل هر شيعه اي يک مسجد دارد!
* هر کس که براي حاجتي به مکان مقدّسي مانند مسجد جمکران مي رود، بايد که اعظم حاجت نزد آن واسطه فيض، يعني فرجِ خود آن حضرت را از خدا بخواهد.
*حضرت غائب (عج) داراي بالاترين علوم است؛ و اسم اعظم بيش از همه در نزد خود آن حضرت است. با اين همه، به هر کس که در خواب يا بيداري به حضورش مشرّف شده، فرموده است: براي من دعا کنيد!
* راه خلاص از گرفتاري ها، منحصر است به دعا کردن در خلوات براي فرج وليّ عصر (عج)؛ نه دعاي هميشگي و لقلقه زبان... بلکه دعاي با خلوص و صدق نيّت و همراه با توبه
آرزوی ظهور
قاصدک بهار۹۰ هم آمد، ولی خبری از یاور دلهای منتظر نیاورد. به
امید آنکه در یکی از برگهای تقویم۹۰نوشته شود...
دریاب
|
سعی کن دریابی که مسافری آسمانی هستی و فقط برای لحظه ای کوتاه در این جا به سر می بری، و سپس روانه ی دنیایی دلفریب و بی نظیر می شوی. فکرت را به این زندگی کوتاه و این زمین کوچک محدود نکن. عظمت روحی را که درون توست، به یاد داشته باش |
روز مادر مبارک
مهربان خدایا،
تورا سپاس که زلال مهربانیت را در سرچشمه وجود من جاری ساختی و مرا زن نام نهادی،
تورا سپاس که گل های باغ بشریت را به من سپردی و مرا مادر خطاب کردی،
تورا سپاس که بر مروارید وجودم پوششی از عفاف و حیا کشیدی و مرا همسر قرار دادی،
مبارک باد بر تو چنین خلقتی و نیکو و گوارا باد بر من وجود چنین خالقی...--
دین خود را به هوس بر سر دنیا مفروش
دین خود را به هوس بر سر دنیا مفروش
بی خبر ! گنج طلا را به مطلّا مفروش
دامن آلوده مشو ٬ تا به " عزیزی " برسی
عصمت " یوسف " خود را به " زلیخا " مفروش
تو که داری لب نانی ٬ به در خواجه مرو
آبروی صدف خویش ٬ به دریا مفروش
ای که با درد گران ٬ منّت درمان نکشی
گوهر معجز خود را به مسیحا مفروش
گریه ها عِقد گهر میشود از دولت شب
قطره ی اشکِ سحر را به ثریّا مفروش
نفسی ٬ عمرِ شتابنده به فرمان تو نیست
فرصت طاعت امروز ٬ به فردا مفروش
زیرکان را به فریبی نتوان برد ز راه
به خریدار عمل ٬ این همه تقوا مفروش
تشنه ی عشق خدا شو نه خریدار بهشت
یار را در طلب سِدره و طوبا مفروش
به یکی وسوسه از راه مرو ٬ آدم باش
قصر فردوس خدا داده ٬ به حّوا مفروش
وقتی همه درها به رویت بسته چکار می کنی؟!
لَوْ کانَتِ السَّماواتُ وَالاَْرْضُ رَتْقاً عَبْد ثُمَّ اتَّقى اللهَ تَعالَى جَعَلَ اللهُ لَهُ مِنْها مَخرَجاً.
اگر درهاى آسمان و زمین به روى کسى بسته شود و او پرهیزگارى پیشه کند؛
خداوند گشایشى در کار او قرار مىدهد.
گاه مىشود که در زندگى، تمام درها به روى انسان بسته مىشود
و به هر طرف رو مىکند با مشکل یا مشکلاتى رو به رو مىشود.
این گونه رویدادها فرصتى است براى بیدار شدن انسانها
و بازگشت او به سوى خدا، بازگشتى سازنده و تغییر دهنده سرنوشت.
در این هنگام اگر از جان و دل متوجه او گردد و از ذات پاکش مدد گیرد،
امدادهاى الهى به سراغ او آمده و نسیمهاى رحمت پروردگار، او را در آغوش مىکشند
و از راههایى که هرگز باور نداشته، درهاى بسته گشوده مىشود.
ندای من زیر بارون
در لحظه شادی ، پروردگار را ستایش کن.
حمد و سپاس مخصوص اوست و هیچکس و هیچ چیز در مرتبه او شایسته ثنا نیست.
در لحظه سختی , فقط از خداوند کمک بخواه.
او بهترین فریادرس است و همیشه با تو و در کنار توست.
همانگونه که وقتی موسی(ع) را برای رهایی مردم از بردگی فرستاد , یا هنگامی که اسحاق , سرزمین موعود را به خاطر گرسنگی و قحطی ترک کرد به ایشان فرمود : من با شما هستم.
در لحظه گمراهی و حیرانی , فقط خدا را جست و جو کن.
او هدایت گر به سوی نعمت هاست. راه درست را از او بخواه چراکه تنها او از نهان و پیدا باخبر است.
در لحظه آرامش , معبود را مناجات کن.
او تنها اجابت کننده دعاهاست. برا همه دعا کن به خصوص برای کسانی که با تو مشکل دارند.
و در آخر , مثل من برای خواسته های خودت دعا کن , او همه را گوش می کند.
در لحظه ناامیدی , امیدت به خدا باشد.
او امید ناامیدان است و همیشه به یاد داشته باش که این نیز بگذرد.
در لحظه تنهایی , پروردگار را صدا بزن.
او هیچ وقت بنده اش را تنها نمی گذارد. همین الان می توانی حضورش را در کنارت حس کنی.
فقط کافی است صدایش بزنی. او تنها یار تنهایــیــهــاست.
در لحظه نیاز , حاجت خود را از درگاه خالق هستی طلب کن.
زیرا , نتیجه طلب از خلق اگر روا شود منت است و اگر نه ذلت , در حالی که طلب ار خالق برآورده شود نعمت است و اگر نه حکمت. و به خاطر داشته باش که او بی نیاز مطلق است.
در لحظه های دردناک، به خدا اعتماد کن.
او هرگز پشت تو را خالی نمی کند. برای هر دردی درمانی اندیشیده است.
در لحظه موفــقیت , از خدا فزونی ایمان بخواه.
و بدان که این مرحله پایان راه نیست بلکه آغازیست برای برداشتن گامهای بعدی.
در هر قدم او را به یاد داشته باش و در هر مرحله بر ایمان خود بیفزا.
در لحظه دلشکستگی , دلت را به خدا بده.
او بهترین مونس است , همیشه برای تو وقت دارد و هیچگاه دل تو را نمی شکند.
در لحظه عاشقی , خالق عشق را در نظر داشته باش.
باید از عشق زمینی به عشق آسمانی رسید.
در لحظه نگرانی و دلواپسی , از ذکرش غافل نشو.
یاد خدا آرام بخش دلـهاست. همه چیز در حیطه قدرت و کنترل اوست.
پس توکلت فقط به خدا باشد. کارها را به او بسپار تا زمان انتظار به آخر رسد.
در لحظه پیروزی , از معبود , تواضع و فروتنی طلب کن.
از غرور بپرهیز که بزرگترین اشتباه است.
در لحظه شکست , مطمئن باش که خدا دست تو را گرفته.
و نمی گذارد که زمین بخوری مگر آنکه خودت دست او را رها کنی.
هر شکستی باید مقدمه ای برای پیروزی باشد.
در لحظه ضعف وناتوانی , از خالق مطلق توانایی بخواه.
هیچ چیز برای او غیر ممکن نیست.
در لحظه کار، به خدا تکیه کن.
او محکم ترین تکیه گاه و پشتیان است. هرکاری را با نام او شروع کن.
بکوش , پشتکار داشته باش , سپس همه چیز را به او واگذار کن.
خداوند فرمود : حرکت از تو برکت از من.
در لحظه تاریکی , با نور کلامش دلت را روشن کن.
و آن را مایه برکت و روشنایی زندگی خود قرار بده.
در لحظه پریشانی , به خدا پناه ببر که او امن ترین پناهگاه است.
در لحظه دلتنگی , با معبود خود راز و نیاز کن. او دانای اسرار نهان و محرم رازهاست.
آخرین حرف من:
همیشه و در هرحال پروردگار را با صدای آرام و با احترام بخوان.
او قدرت و ظرفیت انجام هرکاری رو داره.
توجه ات رو از خود و خلق برداشته و به وی معطوف کن.
خداوند تو رو عاشقانه و بدون هیچ قید و بندی دوست داره.
و هیچ چیز نمی تونه از شدت این عشق بکاهد.
او در لحظه های خواب و بیداری , اضطراب و آرامش , کار و تفریح و خلاصه در هر موقعیت و شرایطی مراقب تو و لطفش شامل حال توست.
به معبود بیندیش , ایمانت رو محکم کن و از او آمرزش بخواه.
همه چیز درست میشه.... همه چیز... همه چیز...
قلبت رو خالی نگه دار،
اگر هم روزی خواستی کسی رو در قلبت جا بدی
سعی کن فقط یک نفرباشه بهش بگو که:
تو رو بیشتر از خودم و کمتر از خدا دوست دارم ! چون...
به خدا" ایمان و اعتقاد" دارم و به تو "احتیاج و نیاز"
سلام ای منتظر؛

« فَاعْبُدُوا مَا شِئْتُم مِّن دُونِهِ قُلْ إِنَّ الْخَاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ وَأَهْلِیهِمْ یوْمَ الْقِیامَةِ أَلَا ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ » (زمر/15)
سلام ای منتظر؛
ای شیعه عزیز
سلام بر تو که در قنوت هر نمازت به یاد منتظران هستی و هر جمعه دعای ندبه ، مسجد و منبرت ترک نمیشود
سلام بر تو منتظری که
ظهر های جمعه دلت می گیرد و بغض فرو خرده ای امانت را می برد
چون من و هزاران منتظر دیگر تا غروب دلهره داری و گاه, اشک مهمان چشم هایت میشود.
سلام بر آن منتظرانی که از ما سبقت گرفتند و مجلس بر پا میکنند, گاه با یک متن با یک شعر، با یک عکس، شاید هم، با یک فیلم..
خواستم بگویم تعجب نکن! امروز جمعه نیست،غروب نیست،شاید خیلی دلت نگرفته!
خواستم بگویم اینجا فکه نیست بفهمی انتظار یعنی چه، غروب یعنی چه، امام یعنی چه.......
درد دلم را بشنو حتی اگر مانند میلیون ها لغت که در روز می نویسند و اینجا از دیده میگذرانی بخوان شاید تو هم با من همدرد باشی...
به زبان خودمان بگویم
خسران یعنی حتی اگر کلمه "خسران" را سرچ کنی در صفحه نخست مطلب جامعی نیابی!
خسران یعنی فکر کنی امامت تنها جمعه ها غریب است.
خسران یعنی تمام نیرویت را بزاری اما بی راهه، و منتظر حقیقی نباشی..
خسران یعنی فکر کنی چون رفتگان تنها امامت تو را جمعه میبیند!
خسران یعنی- بین خودمان بماند- هره بخواهی بکنی و جمعه اشک بریزی فکر کنی فرجی میشود.
خسران یعنی یک ماه تمام فکر و ذکرت امتحان شود و از عبادت و مستحبات بمانی؛ آنوقت فکر کنی چقدر موفقی!
خسران یعنی ان الانسان لفی خسر, یعنی به نام امامت هر توهینی به مخالفان داشته باشی و بگویی حق با من است!
خسران یعنی خسی باشی میان آن همه بی دین و فکر کنی بی ولایت امامت را داری!
خسران یعنی چقدر دلت برای شیطنت های جوانی تنگ شده...یعنی آن روی سکه که همه ریا و دروغ است.
خسران این است که در مناجاتت همه چیز از او بخواهی و طلبکار باشی، اما ندانی از تو چه میخواهد
.
.
بیا و صدای غریب را هر لحظه بشنو و بدان ولایت اصل، و بازی دنیا فرع است.چرا امام زمانت تنها جمعه محفل وبلاگ و پیام هایت است؟ چرا هر موضوع که میشود از دیدگاه امام زمانت نمیبینی؟ اگر عاشوراست نظر آن غایبی که سالهاست در انتظار 313 نفر مانده چیست؟ نظر او درباره سیاست و برخورد چیست؟ جهان به سوی چیست و نقش ما در آخر الزمان چه می باشد.
شادی و غم
بعد از لحظه ای او دوباره همان لطيفه را گفت و تعداد کمتری از حضار
خندیدند.
او مجدد لطيفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطيفه
او لبخندی زد و گفت:
وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطيفه ای یکسان بخندید،
پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه
میدهید؟
گذشته را فراموش کنيد و به جلو نگاه کنيد