حرمت را صفاست

 

تو ای ترجمان عشق در چشمانت...

ای بوی خوش یاس در سرایت..

دیر بازیست که دلهای عاشق را پناهگاهی..

ای پادشاه ملک خورشید...

در بارگاهت راهی نیست میان حاجت و اجابت...

گدای کوی تو ناج شاهی به سر دارد .

به ضریحت پیوند خورده دل هزاران عاشق از هزاران سال پیش.

کرامتت کرامت همایونیست و عطایت فراتر از قابلیت ما..

گواهی می دهد..

از عرشیان تا فرشیان..

که تویی یگانه سلطان ملک عاشقی... 


نامه بچه ها به امام رضا علیه السلام

 

قسمت هایی از نامه های بچه ها به امام رضا علیه السلام:

 

... امام رضا من شما رو ندیدم . هیچ وقت ندیدم اما می دونم که شما هم مثل خدا خیلی بزرگ و مهربونی. شما تو قلب ما هستی یعنی خدا و شما تبدیل به هزار هزار هزار هزار هزار تا فرشته می شین و تو قلب ما می آئین. این رو هم مامانم بهم گفته ، اون هروقت که حرم شما را از تلویزیون می بینه دستش را روی قلبش می گذاره و چشماش رو می بنده و گریه می کنه انگار دلش خیلی تنگ شده.

                                آناهیتا یزدان شناس/ 9 ساله/ کلاس سوم دبستان/ ازمرکز شماره 2 بوشهر

 

امام رضا؛ من چند بار خواب دیدم که سوار بر اتوبوس هستم و قرار است که به مشهد بیایم ولی قبل از اینکه اتوبوس راه بیفتد من از خواب بیدار می شدم .خیلی ناراحتم امام رضا؛خیلی ناراحتم... 

                                  بنت الهدی زارعی/ 11 ساله/ مرکز کاکی

 

ای کاش، ای کاش یکی از کبوتران گنبدتان می شدم و با بال های سفید رنگ خویش دور تا دور گنبدتان بال می زدم و بر آن گنبدتان می نشستم و با صدای کبوترانه با شما به صحبت می پرداختم... 

                                    زهره واعظی / 13 ساله / مرکز کاکی

 

ای امام اطلسی ها  اطلس وجودت را بر چهره ی  بی لبخند من پیوند بزن تا با وجود تو روحی تازه پیدا کنم .

از پشت پنجه ی دلتنگی ها  به دنبال تو می گردم . برق ضریح طلائیت ، چشمم را دگرگون می کند و اشک های بهاری مرا سرازیر می سازد . ای سایه سار همیشه من . آرزو دارم دست های مهربانت ، دست های کوچک مرا بگیرد و به آسمان ها و بالاتر از ابرها و سیاهی ها پرواز دهد . 

                                 فاطمه پورشمس/ 14  ساله /مرکز اهرم

 

کربلا

 

دلم تنگه شهداست...

دلم تنگه کربلاست...

و

کربلا آفریده شد تا عشق جهانگیر شود ...

-ای خدای آب !

ما را چنان تشنه بخواه

که هیج آبی جز عطش کربلا سیرابمان نکند...

-کل ازض کربلا ،

همه جا مهمان حسینیم...

همه...

-کل ارض کربلا،

عالم تجلی گاه ارباب ماست...

-کربلا چنان خراب می کند که نتوان ساخت...

و چنان می سازد که نتوان خراب کرد...

-کربلا اگر نبود

زمین

آیا

باز هم جاذبه داشت؟!

-کربلا خانه ی ماست؛

والحق

هیچ کجا خانه ی آدم نمی شود...

-هر که از کربلا گذشت،

به خدا نرسید؛

و هر که به خدا رسید،

از کربلا گذشت...

هرگز مپندار که کربلا شهریست میان شهرها و نامیست میان نامها کربلا حق است و کسی

جز یاران سیدالشهدا راهی به سوی حق نیست

آرامــــم

 

خــــــدا بیـــرون از وجـودمان نیسـت. من! در خلــوت شبــهای ماه خــدا، در تنهــاییهایم، یافتمـش. و چه وســیع اسـت رحمـتش، آنگاه که دستهای حقیرم را گرفت و سند هستی ام را بنام خـودش زد. وجودش را هر روز در کنارم حس می کنم و می دانم که به ریز ریز امورم توجه دارد. و چه زیباست وقتی که خودم را در زیباییهایش گم می کنم. و چه حس قشنگی است وقتی که چشمانم را محـافظـت می کنـم و می دانـم که شـب پاداش خـواهم گـرفت. احساس عـزتی که از وجـود خـدا سرچشـمه می گیرد، انسان را به اوج می رساند. خرسنـدم، وقتی که می بینـم نمــازم مــرا از فحـشا و منـکر باز می دارد. احساس عظیمی دارم، وقتـی حـس می کنم خـداوندم مـرا اجابـت کرده و در مسیـر صـحیح زندگی قـرارم داده. تنهـا می ترسم. می ترسـم که باز خـودم را فــرامـوش کنـم و تمـام این احساسات گرانبها را در میان زیباییـهای دنیـا که حقیقتی جـز زشتـی ندارند گـم کنم. عاجـزانه تمنــای دعا دارم. لمـس می کنـم تأثیـر دعاهایی که برایـم می شـود. خاک پای کسـانی ام که در لحظه های عرفانیشان، نامـم را نزد محبـوب یاد می کننـد.


بنـــام پـــروردگارم

 

 

هان!

ای مـن وقیـحی که اینـگونه وقیحانه در بـرابـرم ایسـتاده ای! تـویی که شمشــیر افکار پستت را برداشته ای و مغـرورانه به جنگ پروردگارت برخواسته ای! بدان که من هستم!. هستم و گاه غرق می شوم در رحمت پروردگارم. شب هنگام به درگاهش می روم و آنقدر اشک می ریزم تا مجهز به سلاح یقینم کند. آنگاه باز خواهم گشت و با چشم به هم زدنی تو را از سر راهم برخواهم داشت. آری! بدان که خدای من بر بنده حقیرش نظر رحمت دارد و مرا با تو تنها نخواهد گذاشت.

هان!

ای شهد تلخ زندگانی! بدان و آگاه باش؛ که هرگاه تو را می چشم، تلخی ات را آنچنان تا عمق جانم احساس می کنم که از تو بیزار می شوم. درست در مغز پر از ریایت فرو کن که من فریب تو را نخواهم خورد و تا ابد از تو بیزار خواهم بود.


دلم برایت تنگ شده. . .خدا . . .

 

 

دلم برایت تنگ شده . . .

برای آن روزهای آبی و مهربان . . .

آن روزها که بر گلبرگهای گلهای بازی میکردم و نسیم از هر سو مرا نوازش میکرد. . .

برای بالهای فرشته ها که همیشه بر روی سرم بودند. . .

برای پروانه ها که بر گردم حلقه میزدند. . .

برای آفتاب طلایی و درخشان. . .

برای بلورهای باران . . .

دلم برای هدیه های زیبای تو تنگ شده. . .

هنوز آخرین هدیه ات را همراه دارم. . .همانکه با آن قطرات اشکم را پاک کردی . . .

همانکه قبل از من آنرا به مادرم هدیه داده بودی. . .

حال. . .امروز . . .در این دنیا

هروقت دلم برای تو تنگ میشود ، آرام آنرا در آغوش میگیرم . . .

بویش را استشمام میکنم و دوباره قطرات اشکم را پاک میکنم. . .

بر روی سر می اندازمش و بر روی سجاده عشق در برابر آستانت سر تعظیم فرو می آورم

اله من

من همیشه هدیه ات را نگاه خواهم داشت

تمرکز محبت

 

تمرکز محبت


اگـر انسان عاشق چیـزی بشود، شب تـا صبـح خوابش نمی بـرد. نـه اینکه

چشم هایش را روی هم بگـذارد ولـی خوابش نبـرد، بلکه با لذت بیدار است.

اگر به وصل محبوبش رسیده باشد، حتی خسته هم نمی شود.

در زمـان مـا آن قدر شئونات و تشریفات زندگی هست که انسان محبتش را

بین ده ها چیـز تقسیم کرده است. ایـن محبت جایی متمرکز نشده تا بدانیم

چطور انسان را آتش می زند. ان شا الله باید محبتتان اینطور بشود.

یک ذره بین آفتاب را جمع و در یـک نقطه متمرکز می کند و کم کم دود بلنـد

می شود و آن نقـطه را آتـش می زنـد. اگـر بتـوانیـم محبتـمان را بـه یـک جـا

متمرکز کنیم، آنوقت می فهمیم کـه محبـت چـه فـایده ای دارد و چه هست.

آنوقت می فهمیم که ما لذتی از زندگی نبرده ایم. ولی باید اینکار را بکنید که

محبتتان به ذات مقدس پروردگار متمرکز بشود و شمـا را آتـش بزنـد و دودتان

را به هـوا بدهد و خاکسترتان را هـم بـه بـاد و هیچ چیز از شما باقی نگذارد.

دیگر وجودی در وسط نباشد.


هنگامه ای غریب

 

 

و زمین نه جا ی ماندن که گذرگاه است...

گُذاری از نَفس تا رضوان حق!

یاران شتاب کنید...

بنگرید حیرت عقل و عشق را...

به نظاره بنشینید حیرت عقل و جرأت عشق را...

راحلان طریق عشق می دانند که ماندن نیز در رفتن است.

قافله عشق در سفر تاریخ است...

نومید مشو که تو را نیز عــــــ ا شــــــ و ر ا ئیست و کـــــ ر ب لـــــ ا ئی....

تشنه ی خون تو...

پای اراده بُگشا...

از دلبستگی هایت هجرت کن؛

به کهف الحصین لازمان و لامکان ولایت ملحق شو.

قافله در راه است؛

می گویند که گناهکاران را نمی پذیرند؛

آری!!!

اما پشیمانان را ...



پ.ن:

بار الها!

واماندگان هجرت سرخ خورشید را به افق خونین عاشورائیان برسان و به شهادت در پای رکاب مقتدایشان عافیت بخش.


...تا خدا هست، می توان شهید شد

شهادت نصیبتون ...


خدای دوست داشتنی من؛از تو ممنونم

 

خدایا ممنونم ؛
من می‌تونم تمام زیبایی‌های پیرامونم را ببینم ،
کسانی هستند که دنیایشان همیشه تاریک و سیاه هست


خدایا ؛
من می‌تونم راه برم ،
کسانی هستند که هیچوقت نتونسته‌اند حتی یک قدم بردارند


خدایا از تو ممنونم ؛
که دل رئوف و شکننده‌ای دارم ،
کسانی هستند که این قدر دلشون سنگ شده که هیچ محبت و احساسی رو درک نمی‌کنن


خدایا سپاسگزارم ؛
که به من این شانس رو دادی که بتونم به دیگران کمک کنم ،
کسانی هستند که از این نعمت و برکت وافری که به من داده‌ای بی‌بهره‌اند


خدای عزیزم ؛
من می‌تونم کار کنم ،
کسانی هستند که برای رفع کوچکترین نیازهای روزمره‌شون هم به دیگران محتاجند ،
برای این نعمت بزرگ از تو سپاسگزارم


خدای دوست‌داشتنی من، از تو ممنونم ؛
که کسی هست که منو دوست داره ،
کسانی هستند که بود و نبودشون واسه هیچکس مهم نیست


و بیش از همه‌ی این‌ها ؛
برای هدیه‌ای که هر روز با هزار عشق و امید به من می‌دهی از تو سپاسگزارم

هدیه‌ای که نامش زندگی‌ست

 

کربلا نشان داد که با شکیبایی در عطشی کوتاه؛


می توان همیشه ی تاریخ را سیراب کرد ...


 

دل شکستگیم عالمی داره...

 

 
پروردگارا

پناهم باش ...
تا مظلوم روزگار نباشم

رهایم نکن ...
تا اسیر دست روزگار نگردم

یاورم باش ...
تا محتاج روزگار نباشم

بال و پرم باش ...
تا که مصلوب این روزگار نگردم

همدمم باش ...
تا که تنهای روزگار نباشم

کنارم بمان ...
تا که بی کس روزگار نگردم

مهربانم باش ...
تا به دنبال روزگار نا مهربان نباشم

عاشقم بمان ...
تا عاشق این روزگار پست و بی حیا نگردم

و ... خدایم باش ...
تا بنده این روزگار نباشم
پروردگارا

پناهم باش ...
تا مظلوم روزگار نباشم

رهایم نکن ...
تا اسیر دست روزگار نگردم

یاورم باش ...
تا محتاج روزگار نباشم

بال و پرم باش ...
تا که مصلوب این روزگار نگردم

همدمم باش ...
تا که تنهای روزگار نباشم

کنارم بمان ...
تا که بی کس روزگار نگردم

مهربانم باش ...
تا به دنبال روزگار نا مهربان نباشم

عاشقم بمان ...
تا عاشق این روزگار پست و بی حیا نگردم

و ... خدایم باش ...
تا بنده این روزگار نباشم

یا ستار

اي خداي من از تو مي خواهم به عزتت كه ،بدي رفتار و كردار من دعايم را از اجابت جلوگيري نكند،و رسوا نكني

مرا به آنچه از اسرار پنهاني من كه اطلاع داري و شتاب نكني در عقوبتم براي رفتار بد و كار هاي بدي كه در خلوت

 انجام دادم  

because that means ...

 


I am thankful for the alarm that goes off in the early morning house,
because it means that I am alive

I am thankful for being sick once in a while,
because it reminds me that I am healthy most of the time

I am thankful for the husband who snoser all night,
because that means he is healthy and alive at home asleep with me


I am thankful for my teenage daughter who is complaining about doing dishes,
because that means she is at home not on the street
I am thankful for the taxes that I pay, because it means that I am employed


I am thankful for the clothes that a fit a little too snag,
because it means I have enough to eat


I am thankful for weariness and aching muscles at the end of the day,
because it means I have been capable of working hard


I am thankful for a floor that needs mopping and windows that need cleaning,
because it means I have a home

I am thankful for the parking spot I find at the farend of the parking lot,
because it means I am capable of walking
and that I have been blessed with transportation

I am thankful for the noise I have to bear from neighbors,
because it means that I can hear



I am thankful for the pile of laundry and ironing,
because it means I have clothes to wear

I am thankful for the becoming broke on shopping for new year,
because it means I have beloved ones to buy gifts for them


Thanks God... Thanks God... Thanks God

 

الهی

دخیل می‌بندم ،

نه این که گره بگشایی ؛

می‌بندم تا رهایم نکنی . . .

هنوز ،

با روضه حسین ،

نفسم تازه می‌شود ؛

 

روضه عبـــاس ،

مشق شـب ماست . . .

از ناقه افتاد ،

ولی ،

دستاش براش کاری نکرد ... ،

 

یازده ماه زنده‌ام ،

برای یک ماه . . .

 

ببار ،

بارون ببار ،

باز هم ،

یادم آمد کربلا را ... ؛

 

برسانید این پیــام را ،

به یعقـــوب ،

بوی پیراهن خونین کسی می‌آید ...

 

تا جــان در این تَــن است ،

می‌توان سخن از زلـــف یـــــار گفت . . .

 

دلـــم می‌گیــرد ،

وقتــی می‌بینــم ،

او هـست ،

مــن نیز هستــم ،

امـا قـسمــــت نیــست ...

 

 

انسان در زیان است....

 

 
 استادی داشتم  همیشه وسط حرفاش میگفت انسان در زیان است

و به حالت تاسف باری سرشو تکون میداد  تقریبا همیشه این حرفو میزد طوری که 

دیگه اکثر بچه های کلاس حرفشو جدی نمیگرفتن و ....

اما من فکر میکنم این حرف علاوه براینکه آیه ی قران هست گفتنش هر جلسه حالت

یاداوری رو داشت ....

دیدن یه عده از ادم ها این روزا منو یاد این  جمله انداخته....

انسان در زیان است .ان الانسان لفی الخسر....

خیلی بد میشه اون وقتی که آدم نتونه از پس هوای نفسش بر بیاد

خیلی بد میشه اون وقتی که نتونی دیگه از پس خودت بربیای و  دیو درونت بیدار بشه

زنجیرشو بندازه دور گردنت و تو رو دنبال خودش بکشه...

ادما هرچی بالاتر بشینن هم انتظارا ازشون بیشتره و هم وقتی سقوط میکنن شکننده تر میشکنن

من نمیخوام اونقد محذور و بسته باشم که یادم بره خودمم انسانم با

کلی خواسته و میل و نیاز و ارزو  به اقتضای انسان بودنم

دلم نمیخواد به بهانه اینکه  میخوام انسان درستی باشم  با کلی فضیلت اخلاقی  

و به بهانه ی اینکه متدینم  یادم بره خدا منو یه انسان آزاد و با اراده خلق کرده 

یه انسان که میتونه فکر کنه و تشخیص بده...

اما دلمم نمیخواد به بهانه ی اینکه خدا منو آزاد و با اراده خلق کرده

افسار عقلم پاره بشه و  هرکاری که به مغزم خطور کرد رو انجام بدم....

یه راه میانه

یه چیزی که نه سیخ بسوزه و نه کباب....


حاجت خود را با او بگوي...

 


بدان ، خدايي که گنج هاي آسمان و زمين در دست اوست ، به تو اجازه ي درخواست داده ، و اجابت آن را بر عهده گرفته است .

تو را فرمان داده که از او بخواهي تا عطا کند ، درخواست رحمت کني تا ببخشايد ،

و خداوند بين تو و خودش کسي را قرار نداده تا حجاب و فاصله ايجاد کند ،
و تو را مجبور نساخته که به شفيع و واسطه اي پناه ببري ،

و در صورت ارتکاب گناه دَرِ توبه را مسدود نکرده است ،
در کيفر تو شتاب نداشته ، و در توبه و بازگشت ، بر تو عيب نگرفته است ،

در آنجا که رسوايي سزاوار توست ، رسوا نساخته ، و براي بازگشت به خويش شرايط سنگيني مطرح نکرده است ،

در گناهان تو را به محاکمه نکشيده ، و از رحمت خويش نا اميدت نکرده ، بلکه بازگشت تو را از گناهان نيکي شمرده است .

هر گناه تو را يکي ، و هر نيکي تو را ده به حساب آورده ، و راه بازگشت و توبه را به روي تو گشوده است .

هرگاه او را بخواني ، ندايت را ميشنود ، و چون با او راز دل گويي ، راز تو را ميداند ،

پس حاجت خود را با او بگوي ، و آنچه در دل داري نزد او بازگوي ،
غم و اندوه خود را در پيشگاه او مطرح کن ، تا غم هاي تو را برطرف کند و در مشکلات تو را ياري رساند ...

عباس

 



برادری به تعداد نیست ، به وفاداری است ...

حضرت یوسف یازده برادر داشت ؛ و امام حسین ، تنها "عباس" را . . .


=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

یا ابوالفضل...

آموخته ایم از تو وفاداری را ،
خونِ تو نوشت معنی یاری را ؛

ای کاش که آب کربلا می آموخت ،
آن روز زچشمت آبرو داری را ...

هجرتی به وسعت نگاه پروانه در آتش به گل...

 

 

مرحبا بر دل ابری هوا

دست مریزاد دنیا

چه عاشقانه می بارد

نم نم ...

کم کم...

خبر دارد از دل ابری ما

باز هم می نویسم

ای خدا...

امان...

پرم از هیچ

دلگیرم از دنیا

و راه طولانی در پیش

ای خدا

وقتشه

نه!!!!!!!!

                       وقت یه هجرت

از اینجا

تا...

        ته دنیا

هجرتی به وسعت نگاه پروانه در آتش به گل

باید رفت

باید دید

حتی گاه گاهی باید خندید...

به دنیا

به پوچی اش

به تلخی اش

باید گذشت

                     باید گذشت به سادگی

از همه چیز

برای دیدن همه چیز...

راه آسمان باز است...

اما نگاه به جاده خیس از ...

از باران

چقدر دل انگیز است


پی نوشت:

هیهات از ...


غم نوشت:

باید گذشت...


ته نوشت:

شاید عکس بی ربط باشه

اما...

ظهور

 

ای منتظران!

تنها یک قدم دیگر تا ظهور باقیست و آن ترک گناه من و توست...

اللهم عجل لولیک الفرج...

عشق را شرمنده کرده ای

 

یا ابالفضل !  آقا جان !
 
حتی عاشق تو بودن هم برای من زیاد است

با تمام بزرگیت به این همه حقیر بودنم نگاه کن

وبا دستی که مثل همه ی داشته هایت از آن گذشتی

دستم را که به این دنیا چنگ زده بگیر

تو مفهوم هستی را تغییر داده ای

این روزها سیاه رنگ امید است

امید به عهدی دوباره

و خون پاک تر است از زلال اشک

و اسارت آزادی است

و مرگ رهایی و زندگی

تو به زندگی معنی می دهی

عشق شرمنده است از تفسیر رفتار تو

و گذشت محتاج سخاوت توست

غباری بودن در کوی تو اوج ارزشمندی است

کاش لایق عشق تو باشیم

کاش ...

امام خامنه ای: بسیج اخلاق اسلامی دارد اما ریا کار نیست



بسيج سياسي است ......................اما سياست‌زده نيست
مجاهد است ..................................اما بي‌انضباط و افراطي نيست
عميقاً متدين و متعبد است ...............اما متحجر و خرافي نيست
بابصيرت است ................................اما از خودراضي نيست
اهل جذب حداكثري است .................اما در اصول تسامح نمي‌كند
طرفدار علم است ...........................اما علم‌زده نيست
اخلاق اسلامي دارد ........................اما رياكار نيست
در آبادكردن دنيا فعال است ...............اما اهل دنيا نيست
بسيج يك مجموعه حزب‌الله واقعي است

مومن

 


"أتبکون و لا تنصرونه"
آیا گریه میکنید ولی او را یاری نمیکنید؟

مومن عاشق خانواده اش است: ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریتنا قره اعین
ولی اگر او را به کربلا بخوانند، طفل شیرخوارش را نیز با خود به قربانگاه می برد

 

می دانم بابا دو بخش است :
بخشی در صحرا و بخشی بر بالای نیزه ...
اما اینکه عمو چند بخش است،
فقط بابا می داند ...

 

قبله ی دل پیکرصدچاک حسین است.

 

دانی که چرا مهرجبین خاک حسین است؟چون قبله ی دل پیکرصدچاک حسین است.


دانی که چرا چوب شود قسمت آتش؟بی حرمتیش بر لب و دندان حسین است.


دانی که چرا آب فرات است گل آلود؟شرمنده زلعل لب عطشان حسین است.

دانی که چرا کعبه حق گشته سیه پوش؟یعنی که خداهم عزادار حسین است.

ولی دنیای من شش گوشه داره

 

وقتی

میخواهیم کسی را بخوابانیم

برایش داستان تعریف میکینم

جانم فدایت مولای من

تو برای بیداری ما

حماسه ای زیبا آفریدی...

همه میگن که جهان گرده

ولی دنیای من شش گوشه داره

تعجیـل فـرج صلـــوات

 

امام رضا علیه السلام :

امام پدری مهربان ، برادری همدل و مونسی دلسوز است .

خدایا ! بس است غفلت هایم !! بس است  غربت و تنهائی مولایمان !!

تعجیـل فـرج صلـــوات

اللَّهُمَّ عَجِّل لِوَلیکَ الفَرَج

خدایا بفهمانم

 

خدایا

بفهمانم

که بی تو چه میشوم

اما نشانم نده

اما هم بفهمانم وهم نشانم بده که با تو چه خواهم شد

عــزای ارباب

 

 
كـاروانـي در راه اسـت،
علـمداري رشـيد در جلوي ايـن كـاروان مـي رود
مشــك آبـي به دوش دارد،
...
صبـح بعـد از نمـاز، علـي اكبـر عمـه را با احترام بر محـمل شــتر نشـاند،
كـودكـان خـرسـندنـد، رقيـه، دلارام به عمـويـش خيـره شـده،حمـيده ي مسـلم دلـش داغ بـابا را دارد، ولي از وقتی كه اميـد دل كـاروان، حسـين، او را بـه آغـوش گـرفت و نـوازش كـرد، دلــش تســكيـن گـرفـت و حـالا همـه ي اميـدش بـه حسـين اســت.
امـا در دل اربـاب كـرب و بـلايي بـه پـاســت،
صـداي زنـگ شــتـر كـاروان مـي آيـد،
حسينيان! كارواني در راه است.

چند شـــب تا عــزای ارباب مونده ؟
 

سلام بر خدای غدیر

 

"اللهم صل علی محمد و آل محمد"

خدای من!

ای بزرگی که معبودی غیر از تو نیست

ای آنکه حکومت آسمان ها و زمین از آن توست

منزه و پاکی تو...

بیش از بیست سال از عمری که به من عطا کرده ای می گذرد و من هنوز در ابتدای راه مانده ام.

اما نه... ایکاش در ابتدای راه می ماندم، با خطاها و غفلت هایی که یک عمر کرده ام در دنیای هلاکت و سیاهی فرو رفته ام.

تنها تو می دانی که در این سال ها چه تیرهایی که به دست خود بر چشم فطرتم فرو نیاوردم.

تنها تو می دانی که چه به روز گوهر پاکی که در وجودم به ودیعه نهاده بودی تا با آن راه را بیابم و تو را بشناسم، آورده ام چنان که دیگر چشمانم را یارای دیدار تو نیست.

اما ای خدای یونس!

به من بگو  که من با این همه گناه چگونه از تو نمی گریزم؟

چگونه می توانم در برابر عظمتت بایستم و با تو سخن گویم؟

چگونه هنوز از شرم جان نداده ام؟

وقتی تمام درب ها به رویم بسته می شود... وقتی از عالم و آدم گریزان می شوم...  باز هم تنها به سراغ تو می آیم و عجیب نیست که مرا پناه می دهی.

درست است که من خطاکارم ، درست است که جز عصیان و گناه و غفلت چیزی ندارم،

اما خدای من!

من هر چه باشم و هر چه کرده باشم، مخلوق و عبد تو هستم. من موجودی حقیر و محدودم و هر چه کنم محدود است. اما تو خداوندی... تو رحمان و رحیم بی نهایتی و من با تمام پستی و کوچکی امیدوار به رحمت واسعه ات هستم و همین امید است که مرا به درگاهت می کشاند.

کافر است آنکس که از رحمت و غفران تو ناامید شود و در گمراهی آشکار است کسی که جز درگاه تو، پناهگاه دیگری بجوید.

ای خدای یوسف!

در این چاه ظلمانی که با دستان خویش برای خود کنده ام...

چه نعمت هایی که به من دادی و ضایع کردم، زمانی که هیچ بودم با نگاه لطف و عنایت خویش مرا هست کردی. مرا آفریدی و مرا انسان آفریدی و براستی همین کافی بود تا یک عمر سر از سجده برندارم.

مرا جسمی سالم دادی،  مرا خانواده ای خوب و نانی حلال عطا کردی.

آسمان دنیا را با ستارگان برایم آراستی.

مرا دل دادی تا تو را بجویم.

مرا عقل دادی تا راه را بیابم.

مرا توان دادی تا راه رسیدن به تو را بپیمایم.

مرا هنر آموختی.

مرا روزی دادی و از رحمت خویش سرشارم کردی بی آنکه برای تو بندگی کرده باشم.

اما من...

قدر نعمت ندانستم.

شکرگزارت نبودم.

غفلت ورزیدم و گناه کردم.

تو مرا برای اوج آفریدی و من خود را پست خواستم.

براستی اگر تو مرا پناه ندهی به که پناهنده خواهم شد؟

اگر تو مرا از درگاهت برانی به کدام در خواهم گریخت؟  مگر من جز تو کسی را دارم؟

اگر تو مرا نپذیری جز بیچارگی و درماندگی چه برایم خواهد ماند؟

اگر تو مرا نبخشی و نیامرزی کاری جز آه و ناله و باز به درگاهت آمدن نمی توانم کرد.

اما من تو را آنگونه شناخته ام که اگر بنده ای از بندگانت، پشیمان از کرده ی خویش تو را بخواند او را اجابت می کنی و اگر به سوی تو باز گردد او را می پذیری.

او را می آمرزی و با نظر رحمتت بر او می نگری.

من تو را آنگونه شناخته ام که نسبت به بندگانت از مادر مهربان تری و نسبت به آنان از خودشان مشتاق تر.

به تو پناه می برم از اینکه بمیرم در حالی که تو از من راضی نباشی.

اگر مرا دوست نداشتی هدایتم نمی کردی.

اگر تو مرا نمی خواستی من تو را نمی خواندم و با تو نجوا نمی کردم.

و اینک این منم...

بنده ی کوچک خطاکارت

که هیچ امیدی غیر از تو ندارد. و سرمایه اش تنها محبت توست.

امیدم را ناامید مگردان...

مرا بی قرار خودت کن و بی قراریم را جر با دیدارت رفع مکن.

ای مبدل بدی ها به خوبی ها!

مرا ببخش و از گناهانم چشم پوش...

وجود از مرگ خفته ام را با باران رحمت خویش حیاتی دوباره بخش.

ای دانای آشکار و نهان!

چنان کن که دیگر بار به سوی نافرمانی ات باز نگردم که اگر لطف و رحمتت نبود تا حال هلاک شده بودم.

ای معبود شب زنده داران و ای محبوب راه یافتگان!

مرا آنی به خود وامگذار، "بر محمد و آل محمد سلام و درود فرست" و در فرج مولایمان تعجیل بفرما...

 

ما حیات را در مبارزه یافته ایم.

 

امروز روز هدایت نسل های آینده است


کمربندهاتان را ببندید که هیچ چیز تغییر نکرده است


امروز روزی است که خداوند اینگونه خواسته است...


و دیروز خدا آنگونه خواسته بود


و فردا انشاالله روز پیروزی جنود حق خواهد بود!


 

خدایا!

ما حیات را در مبارزه یافته ایم.

آرامش و سکون عادات و روزمرگی ها را از ما بگیر

و تا ابد دریای مواج بلاها و سختی ها را در راه آرمان های آخرین پیام آورت و در راه فریادرسی به مظلومان عالم، میعادگاه ما قرار ده.

 

 

شبیه معجزه

 

بسم الله الرحمن الرحیم

سوار اتوبوس شدیم هیچ کس حال درستی نداشت ، حق هم داشتند ذهن و فکر بچه های اتوبوس در سه راهی شهادت طلاییه گیر کرده بود راوی با روضه اش همه ی دلها را متوجه شه زاده علی اکبر کرده بود.

                   

غافل از اینکه داستان عشقبازی همچنان ادامه دارد ...

معراج الشهدا ... لااله لا الله  ...

آخرین جایی که شهدا با دلها بازی میکنند. همان جایی که بدون روضه بلند بلند ، های های ، ضجه میزنی ناله میزنی گریه میکنی !!!

همین که روبروی ضریح شهدا می ایستی دلت ریز ریز آب میشود و میریزد!!! باور کن که آنجا قطعه ای از عرش خداست و ما با شهدا پیش خود خدا بودیم .

با صلوات بر محمد و آل محمد وارد صحن مطهر معراج گاه شدیم اینبار در معراج گاه پیکر مطهر چندین شهید گمنام زهرایی !!! 

حس و حال خاصی داشتیم مداح دلمان را کربلایی کرده بود ...

در این میان کسی بیشتر از همه در کنار ضریح نظرم را به خودش جلب کرد!!!  میشناختمش از بچه های اتوبوس خودمون بود !!!

با ناله میگفت : " تو رو خدا زود بیایید... من منتظرتونم...!!! "

کنارش ایستاده بودم اما نفهمیدم چی میگه....  بدجوری داشت التماس میکرد...  کنجکاوانه نگاهش کردم ... منظورش چیه؟ ... رو به شهدا شدم و گفتم : " اگه مصلحت هست شهدا پا در میانی کنید و حاجتش رابدید . "

شانه اش را فشردم و دم گوشش گفتم : " هی رفیق ... التماس دعا ،یادت نرم " با تبسمی دلم را آرام کرد.

وقت تمام بود سوار اتوبوس شدیم.  

خیره شدم به چشمان سرخ ورم کرده اش ... " میتونم پیشتون بشینم ؟؟؟ "

هیچی نگفت فقط کیفش را از روی صندلی برداشت...

حواسش به من نبود از پنجره بیرون را نگاه میکرد.

"شرمندم یه سوالی داشتم اگه سختتون شد جواب ندید ، اگه جواب بدید هم خدا راضی میشه هم اینکه من خیلی ممنونت میشم "

با بی حوصلگی سکوتش را شکست و گفت : " ان شا الله که سوالتون سخت نیست ! در خدمتم ! "

"یادمه تو معراج الشهدا شما میگفتین بیاید من منتظرتونم ... نه اینکه فکر کنید که فضولم، من فقط پیش شما ایستاده بودم . از شناسه ای که آخر فعلها استفاده کردید من احساس کردم منظورتون ، مخاطبتون شهداست نه ؟؟؟؟؟؟؟؟ "

نگاهش را از من گرفت بیرون را نگاه کرد ...

"شرمنده دیگه از حرفای خصوصی تون یه چیزایی شنیدم "

چشمانش اشک آلود شد ، گفت " سوالتون سخته اما شاید بشه جواب داد . ... از اول شروع میکنم  برای رفتن  به جنوب مردد بودم ، از شهدا شرم داشتم  خجالت میکشیدم  .... تا اینکه به طور کاملا اتفاقی به یه روایت مروط به طلاییه گوش دادم راوی میگفت همه ی اون هایی که میان طلاییه قبلا از طرف شهدای طلاییه دعوت میشن . با خودم گفتم اگه این داستان صحت داره یه نشونی از طرف شهدا که من بفهمم لایق حضور هستم بهم نشون بدن .

خوابیدم ...

همون شب تو خواب دیدم پیکر مطهر 2 شهید گمنام رو داریم تو دانشگاه تشییع و تدفین میکنیم.حس کردم این همون نشونه ای که من منتظرش بودم!!! بیدار شدم و با خودم گفتم حتما میرم ثبتنام میکنم....

ثبت نام کردم و اومدم جنوب ، اومدم معراج الشهدا اینجا یاد خوابم افتادم ، از شهدا خواستم بیان من منتظرم .... "

ازم پرسید : " فکر میکنی خوابم تعبیر بشه ؟؟؟ "  

سرم رو تکون دادم  : " نمیدونم ... "

مدتی گذشت ...

کلاسم تموم شد رفتم پایگاه همه ی رفقا جمع بودن ...

سید با شعف خاصی بهم گفت : " خبر داری که تشییع و تدفین پیکر دو شهید گمنام قراره تو دانشگاه برگزار بشه . دو  شهید از شهدای معراج الشهدا که امسال مهمونشون بودیم  "

دلم هوری ریخت ...

مات و مبهوت به صورت سید خیره شدم !!!

پرسید : " چیه ؟؟؟خوشحال نشدی ؟؟؟  " با دستپاچگی جواب دادم  : " نه خبر خوبی بود .. باید این خبر رو به یه نفر اطلاع بدم خوشحال میشه."

+ : الو ... سلام ....

*: سلام  ....

+: یادتونه تو معراج الشهدا از شهدا چی خواستین؟؟؟ ان شا الله زود حاجت میگیرید.

حرفم تمام نشده بود پشت تلفن ضجه زد و گریه بازاری شد.

پنجم اردیبهشت 91 هیچ وقت از یادم نمیره چقدر با حسرت به های های گریه هایش به یا حسین گفتنش نگاه کردم...

چهل روز میگذرد...

بغض کالی راه گلویم را بسته-”هم می شود گریه کنم هم نمی شود”-،غمی به سنگینی یک کوه روی دلم نشسته و پا نمی شود.می خواهم احساسم را عوض کنم.دوست دارم استحاله شوم.

شهداء!

بارها تصمیم گرفته ام به شما برسم ولی “همیشه برای رسیدن به شما زود،دیر می شود

روبروی شما ایستاده ام و باخودم حرف می زنم، خودی که شکل دیگری شده

اشک در چشم هایم موج می زند و می رقصد روی گونه هایم

شهدا من رمانتیک حرف نمی زنم،کمکم کنید عادت کنم،عادت نکنم

ای شهداء اگر من شما را زودتر پیدا کردم شما مال من می شوید و اگر شما من را پیدا کردید من مال شما می شوم،به هر صورت فرقی نمی کند چه شما مرا پیدا کنید چه من شما را،مال هم می شویم .

این روزها به نحو عجیبی مکدرم. من هوای باریدن دارم.”حس می کنم،شکستنی شده ام .”

شهداء!من منتظرم کمکم کنید،”تمام دست ها برای شمارش این انتظار کم است .

راستی! مگر تمام آدم های بزرگ “مثل شما “که در تاریخ بشریت تحول و تغییر ایجاد کردند فرشته بودند؟

چرا من نتوانم ،در خودم تحول ایجاد کنم؟!

من به شهید محمد علی رجایی ایمان دارم که گفت: "همه اش نباید دیگران سرنوشت باشند و تو سرنوشت آنها را بخوانی ،حالا یکبار هم تو سرنوشت درست کن و بگذار دیگران بخوانند . "

شهداء!کمکم کنید تا سرنوشت درست کنم ...

کمکم کنید تا پیله های غرور ،خودخواهی ،غفلت و منیت را پاره کنم و پرواز کنم .

کمکم کنید تا از پل هوی و هوس سربلند بگذرم  .

کمکم کنید تا از مرداب گناه رهایی یابم .


 

از خواب برخیزید قبل از آنکه عزرائیل شما را از خواب برخیزاند.

 

علی جان، اگر جای پای تو نبود پای من مرا به جایی نمی رساند.

تن من مرکبی است که مرا بر آن سوار کرده اند.

خطا آن است که از عمر بدهی و معصیت آن است که از عمر و از کف بدهی.

عیب خودت را بزرگ ببین هر چند کوچک باشد و عیب دیگران را کوچک ببین هر چند بزرگ باشد.
 
خدا دو جهان بدان پایه کرد که هر که هر چه کرد ، به خود کرده باشد.
 
اگر همه ی جاهلان به وضع من بخندند حال من خوشتر از آن است  که یک دانا به وضع من بگرید.
 
خدایا ، تو را دوست داشتن من به مرا دوست داشتن تو نخواهد رسید.
 
خود را به خدا بفروش و خدا را به هیچ مفروش.
 
حسین زنده است که مرا زنده نگه داشته است.
 
هر که با خدا بود ، همه از او بترسیدند و هر که با شیطان بود ، از همه بترسیده است.
 
هر که خود را نبیند خدای را ببیند.
 
زیادی را که کم است ، با کمی که زیاد است ، عوض کنید.
 
او به ما نزدیک است ، ما از او دوریم.
 
طاعت آنطور کن که معصیت آنطور می کنی.
 
دنیا در بزرگیش خاری است و در خاریش بزرگی.
 
کوچک مردان یک را هزار بار رو می کنند ؛ بزرگ مردان هزار را یکبار رو نمی کنند.
 
 
در باقی غوطه خوردن به از در فانی بوته خوردن.
 
خدایا مرا میان مردم بِگُذار ، اما با مردم مَگُذار.
 
دنیا هیچ است ، عقبی چیز است.
 
ریا است ، نمازی که سخن مردم بتواند از آن بازدارد.
 
 
خدایا همه ی نیاز من تویی و من یک نیاز تو نیستم.
 
دنیا زندانی است که کلیدش مرگ است.
 
دنیا خانه ایست که با ندیدنش می شود صاحب خانه را دید.
 
خدایا مردم غافل اند از آنچه به من داده ای ، غافل کن مرا از آنچه به آنها داده ای.
 
کار من از آن نیست که ندانم ، کار من از آن است که بدانم.
 
 
از خواب برخیزید قبل از آنکه عزرائیل شما را از خواب برخیزاند.
 
آن قدر که دنیادوستان از فراق زجر می کشند از وصال حظ نمی برند.
 
به دنیا رو کردم ، به من  پشت کرد ؛ به دنیا پشت کردم  ، به من رو کرد.
 
آدمیان دو دسته اند : مرده ها همگی روی خاک و زنده ها اکثرا زیر خاک.
 
 
اگر خوب باشی و فکر کنند بدی ، به از آن است که بد باشی و فکر کنند خوبی.
 
 
 

(بهشت رانقاشی کن و بعد وارد آن شو)

 

ببیائید آنچه در توان داریم خالصانه به کسانی که نیاز دارند ؛ ببخشیم.

 

بخشش می تواند؛ امیدبخشیدن باشد؛می تواند روحیه دادن باشد؛

 

میتواند انگیزه ایجاد کردن باشد ؛ یا اینکه نشاط و شادی و خوشحالی

 

  به دیگران بخشیدن باشد .

 

 یک جمله مهربانانه هم میتواند دلی را شادکند

 

و لبخندی را بر لبی بنشا ند .

 

                                                                                                    گویند :

 

بخشندگی اگر برای رضای خدا باشد , قبل از همه

 

موجب خوشحالی و رضایت خدا خواهد شد .

 

پس حالا که...

 

 این دست خیر و بخشنده از آستین تو بیرون آمده؛ می توانی ؛   

   

   دست خود را ببوسی...

 

******** 

 

(بهشت رانقاشی کن و بعد وارد آن شو)

 

فیلتر دل...

 



ای کاش دل هم فیلتر داشت

تا برای ورود هر کسی غیر از او پیغام می داد:

با استناد به قانون الهی،

دسترسی به قلب فراخوانده شده

                                              امکان پذیر نمی باشد...



                                      ای کاش...

                                                                         ای کاش...

                                                                                                        ای کاش...

                                                                                                                                   کاش...

خوشا دردی که درمانش تو باشی

 

خوشا دردی که درمانش تو باشی

 

افسران - خوشا دردی که درمانش تو باشی

الهی به رقیه...

عجل لولیک الفرج...

همه قلبشون شکسته

 

سلام ...  

 جدیدا توجه داری

وقتی میای تو وب ,

انگار اومدی بخش CCU ؟!

   همه قلبشون شکسته, ولو شدن تو  این محیط مجازی

نمیگم غم بده،

نه لازمه ولــــــی دیگه نه تا این حدد

پیش خدا بمانید

 

" وقتی رفتید نزد خدا ،پیشش بمانید، برنگردید"

آری اینقدر نگوییم مهمانی تمام شد و سفره جمع می شه. سفره کریم همیشه پهنه.این میزبان هیچ وقت مهمانش رو بیرون نمیکنه. اون اصلا از ما دعوت می کند در این ماه تا چند تا چشمه از مهمون نوازیش رو نشون بده که دلمون گیرش بشه و پیشش بمونیم .

از خدا بخواهیم توفیق بده همیشه پیشش بمونیم .

می شود من بگویم خدایا ؟

 

خدايا..
آغوشت را امشب به من می دهی ؟
برایِ گفتن چیزی ندارم
اما برایِ شنفتنِ حرفهایِ تو گوش بسیار . .
می شود من بغض کنم
تو بگویی : مگر من خدایت نیستم که تو اینگونه بغض کردی؟!  . .
می شود من بگویم خدایا ؟
تو بگویی : جانِ دل . .
می شود بیایی ؟
ت.م.ن.ا می کنم . .

رقص دختران هندی و عرفان صهیونیستی

 

سلام

امروز صبح تو یه وبلاگ این جمله رو دید م:

 

من رقص دختران هندی را بیشتر از نماز پدر و مادرم دوست دارم چون آن ها از روی عشق می رقصند و این ها از روی ترس(شریعتی)

 

به نظر من این جمله خالی از اشکال نیست و به عرفان های صهیونیستی خیلی نزدیکه
میدونی چرا ؟

بر اساس فرمایش بزرگان ما عبادت بر سه نوع هست :

عبادت بندگان که از روی ترسه و برای ترس از جهنم هست .

عبادت تجار که از روی جلب منافع هست و بخاطر شوق به بهشت هست .

عبادت احرار که از روی عشق به خدا هست . که آخری ارزشش بیشتره .


خوب عبادت از روی ترس شاید ارزشش کمتر باشه ولی بهر حال عبادته و برای خداست و منزلی هست که باید طی بشه و مطمئن باش اگه شما از روی ترس خدا رو عبادت نکنی بعد از روی شوق به بهشت او رو عبادت نکنی نمیتونی ابتدا به ساکن از روی عشق او رو عبادت کنی .

مجاز پلی برای رسیدن به حقیقته . عبادت بندگان و تجار برای رسیدن به عبادت احراره .

ولی رقص دختران هندی چطور ؟ عشق به چیست ؟ عشق به خداست یا عشق به مظاهر دنیا و لهو و لعب ؟!
به نظر من این نوع جملات ساخته ی دست غربی ها برای دور کردن ما از دین و مذهب است . برای از بین بردن تقدس مذهب در نزد ماست .

 

بعضی ها طواف نمی کنند...!

 

بعضی ها طواف نمی کنند...!

 

خدا را دور میزنند!!!

در دل ندهم   ره پس از این   مهر بتان را مهر لب او   بر در این خانه نهادیم

 

بیا یه معامله کنیم

من جوونی ام رو می دم بهت

تو هم مهر لبت رو بر در این خانه بذار؟!

قبول؟...

خوشا دردی که درمانش تو باشی

 

خوشا دردی که درمانش تو باشی

خوشا ملکی(قلبی) که سلطانش تو باشی

خوشا جانی که جانانش تو باشی

 

این روزها تنها که می شدم فکر می کردم که  چقدر تنهایم چقدر دلم برا خودم می سوزد

بعد به خودم می گفتم که ای وای که باز هم من تو را  فراموش کردم!  که باز هم دارم تو را به دیگران می فروشم!

بعد حرفم را پس می گرفتم و شروع می کردم به قربان صدقه رفتند و تنهایی را دم کوزه گذاشتن

اما امشب هر چه قدر من زور زدم که این فکر تنهایی لعنتی را از دست شیطانک درونم بگیرم مگر می گذاشت  به هیچ صراطی مستقیم نمیشد ، به هر کوچه ی علی چپی که می بردمش او از من زودتر بر می گشت سر تنهایی من و من هی دلم برای خودم بیشتر و بیشتر می سوخت تا اینکه فکر شومی کردم ، 

یهو به فکرم رسید که ایا حاضرم تنها نبودم و در عوض هم تو را نداشتم! از خودم خجالت کشیدم ، زود خودم  با خودم عهد کردم که هیچ وقت بی تو با کس نباشم! بعد وسط خیابان نگاهم را به ماه دوختم و دست راستم را گذاشتم روی قلبم و  با تو عقد کردم... ما ه هم شد شاهدمان

 

با تشکر از سمانه

من که عاشق نشدم،

 

من که عاشق نشدم، یعنی فکر کردم که شده ام اما بعدا فهمیدم که نبودم

اما عاشقی اینطور که می نماید بد دردی است

خدا را شکر می کنم که در زمین تو ، در هوای تو، در قلمرو تو ، کسی را غیر از تو فریاد نزدم

و هیچ کجا جز در آغوش تو راحت نآرامیدم، و هیچ کس را جز تو در گوشه ی دنج و خلوت و تنهایی خودم  راه ندادم

زشت است در حضور بزرگی خواهان کوچک شد... مثل کودکی که برای بازی با سرگرمی اش از بزرگی  غافل می شود و چقدر زشت تر که هیاهو کند و چقدر قبیح که عشق عروسک را هم به رخ بزرگان بکشد...

ذبح منیت

 

پروردگارا رحمتي فرما كه آنچه ذبح مي شود

منيت هاي ما باشد به پاي ربوبيت تو .

زیباترین تابلوی عشق

 

هوالمصور

تصویر اول :

خطبه حضرت ابوالفضل عباس علیه السلام بر بام کعبه

در روز هشتم ذیحجة الحرام سال ۶۰هجری قمری زمانی که حجاج بیت الله الحرام عازم سرزمین عرفات بودند٬ یزید(لعنة) نیروهایی که سلاح در زیر احرام داشتند فرستاده بود تا حضرت اباعبدالله حسین علیه السلام را در خانه خدا به قتل برسانند٬
در آن حال قمر بنی هاشم حضرت عباس علیه السلام با اجازه امام بر فراز کعبه رفت و خطاب به بنی امیه این خطبه را فرمود:
بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدالله الذی شرف هذا بیت بقدوم أبیه٬ من کان بالأمس بیتاً أصبح قبلة.

ستایش خداوندی که این خانه(کعبه) را به قدوم پدر او شرافت داد٬ جایی که دیروز برای او خانه بود امروز قبله گردیده است.
ا
یها الکفرة الفجرة... أتصدون طریق البیت لامام البررة؟

ای کافران فاجر... آیا راه بیت(کعبه) را بر امام نیکوکاران می بندید؟

من هو احق به من سائر البریة؟ من هو ادنی به؟

چه کسی سزاوارتر از او به این خانه است؟ چه کسی از او به این خانه نزدیک تر است؟

و لؤ لا حکم الله الجلیة و اسراره العلیة و اختباره البریة٬ لطار البیت الیه قبل ان یمشی لدیه٬

اگر حکمت خدا و اسرار بلندمرتبه اش آشکار نمی شد و برای امتحان مردم نبود، هر آینه قبل از آنکه او(حسین) به طواف بیاید خانه کعبه بسویش پرواز می کرد،

قد استلم الناس الحجر٬ و الحجر یستلم یدیه٬

به تحقیق مردم حجرالاسود را استلام می کنند، و حجرالاسود دست او( حسین) را استلام می کند،


اتنحوفون قوماً یلعب بالموت فی الطفولیة٬ فکیف کان فی الرجولیة؟

آیا قومی را می ترسانید که در کودکی مرگ را به بازی می گیرند٬ پس در بزرگی چگونه است؟

و لفدیت بالحامات لسید البریات دون الحیوانات.

و به جای حیوانات جان خویش و عزیزترین کسانم را در برابر آقایم فدا می کردم.

هیهات... فانظروا ثم انظروا ممن شارب الخمر و ممن صاحب الحوض و الکوثر؟

هیهات... به دقت بنگرید و ببینید چه کسی شراب خوار است و چه کسی صاحب حوض و کوثر است؟

و ممن فی بیته الغوانی السکران و ممن فی بیته الوحی و القرآن؟

و چه کسی در خانه اش آوازخوان های مست دارد و چه کسی در خانه اش وحی و قرآن است؟

و ممن فی بیته اللهوات و الدنسات و ممن فی بیته التطهیر و الآیات؟

و چه کسی در خانه اش هوسرانی و آلات لهولعب دارد و چه کسی در خانه اش پاکی و نشانه های الهی است؟

و انتم وقعتم فی الغلطة التی قد وقعت فیها القریش، لأنهم ارادوا قتل رسول الله صلی الله علیه و آله و انتم تریدون قتل ابن بنت نبیکم٬

و شما در گمراهی غلطی واقع شدید که قریش در آن قرار داشتند، آنها مراد شان کشتن رسول خدا صلی الله علیه و آله بود و شما اراده کشتن فرزند دختر پیامبرتان را دارید.

و لا یمکن لهم مادام امیرالمؤمنین علیه السلام حیاً٬ و کیف یمکن لکم قتل ابی عبدالله الحسین علیه السلام ما دمت حیاً سلیلاً؟
و تا زمانی که امیرالمؤمنین علیه السلام زنده بود (کشتن پیامبر) برایشان ممکن نبود٬ پس چگونه برای شما کشتن ابی عبدالله حسین علیه السلام ممکن شود در حالی که من زنده هستم؟

تعالوا اخبر کم بسبیله٬ بادروا قتلی٬ و اضربوا عنقی٬ لیحصل مرادکم.

بیایید تا شما را به راهش آگاه کنم٬ به کشتن من اقدام کنید٬ گردن مرا بزنید، تا مرادتان حاصل شود.

لا بلغ الله مدارکم و بدد اعمارکم و اولادکم٬ و لعن الله علیکم و علی اجدادکم.

خدا شما را به مقصودتان نرساند و عمرتان و اولادتان را کوتاه کند٬ و لعنت خدا بر شما(بنی امیه) و اجدادتان باد.

 

اینچنین بود که دلها به لرزه می افتد و خنجره های بزدلان غلاف مشود و همگان

دانستند تا عباس ع هست کسی را یارای کشتن حسین ع نخواهد بود ...

 

تصویر دوم :

 

صدای پای کاروان زمینگیرت میکند و زمین

مقهور این ثابت قدمی.

کاروان با احترام و منزلت مسیر را طی میکند و

بانوان و طفلان کاروان چه عزیزند و محترم .

این روزها صدای پای عباس قوت قلب کاروانیان

است و سخنان زینب مایه آرامش قلبی.

بوی محرم می آید و کربلا در دلمان شکل گرفته

و خیمه های عزا کم کم بر پا میشود.

چقدر تازه است این غم انگار هنوز اتفاق نیفتاده

و ما نیز با کاروان تا کربلا و عاشورا میرویم و آنگاه است

که قلب و روحت جریحه دار میشود .

آری آنگاه است که غم و اندوه تنهایی حسین ع تمام

وجودت را فرا میگیرد و ذکر یا لیتنا کنا معک را با

سوز و حسرت زمزمه میکنیم .

براستی شیعه را چه میشود این چه عشقی است

که اینچنین آتش بر خرمن دنیا  میزند و تو را آماده

فدا شدن برای حسین ع میکند.

محرم در راه است و کاروان  با جوانان بنی هاشمش

می آید و کسی دغدغه آب ندارد و حسین ع شاید

بتواند قد وبالای علی اکبرش را هر لحظه به تماشا

بنشیند و یادی از جد بزرگوارش حضرت محمد ص کند.

این روزها عباس ع شرمنده کودکان نیست و قوت

قلب کوچک این خردسالان است همه راحت و آرامند

چون عمو عباس در کاروان است .

گویی این کاروان حامل تمام خوبیها از بدو خلقت می باشد

که شیطان  وسوسه ا جنایت بزرگ را در سر می پروراند

 

تصویر سوم :

 

شمر که لعنت خدا بر او باد می داند حسین با عباس یعنی شکست یزیدیان .

امان نامه ای می برد سوی عباس ع و برادرانش و چه می شنود ؟؟؟

حضرت عباس(ع) به همراه برادرانش عبدالله، جعفر و عثمان  از او پرسیدند:

 چی می خواهی؟ شمر گفت: شما خواهر زادگان من هستید. بدانید تا ساعاتی

 دیگر شعله های جنگ برافروخته می شود و از یاران حسین بن علی کسی

 زنده نمی ماند. من برای شما امان نامه ای از عمر بن سعد آوردم. شما از

 این ساعت در امان ما هستید مشروط بر این که از یاری برادرتان حسین(ع)

دست برداشته و سپاهش را ترک کنید.

حضرت عباس که اسوه بی همتای غیرت، حمیت و وفاداری بود بر او بانگ زد

و فرمود: بریده باد دستان تو و لعنت خدا بر تو و امان نامه تو. ای دشمن خدا! ما

 را فرمان می دهی که از یاری برادر و مولایمان حسین(ع) دست برداریم و سر

 در طاعت ملعونان و ناپاکان در آوریم. آیا ما را امان می دهی ولی برای فرزند

 رسول خدا(ص) امانی نیست؟

شمر از پاسخ دندان شکن فرزندان ام البنین(س) ناامید و خشمگین شد و با

سرافکندگی به خیمه گاه خویش برگشت.

شمر با خود زمزمه میکرد دیگر نمی توان حسین بن علی را کشت به

 لشکریانش گفت این حسین شکست ناپذیر است چون عباس آنجاست ...

 

تصویر چهارم :

 

کودکان آب طلب میکنند ، امام قویترین فرد را برای کمک به ضعیف ترین

افراد خیمه هایش فرا میخواند کودکان گرداگرد عمو طلب آب میکنند

کسی شک ندارد که اندکی بعد سیراب خواهند شد چون عباس

غیر ممکن ها را ممکن می ساخت ، سکینه طفلان را وعده آب داد

رباب هم ....

وای عکس قمر در فرات شد و مهتاب یه مهمانی عشق آمد

خورشید آنروز  شرمسار زمین و زمان شد ...

 و آب تمنای لبانش را کرد اما یاد لب های خشکیده طفلان کاری

 کرد که تا ابد تاریخ فرات در حسرت لبهای یار ماند ...

برق آسا از کنار فرات برخاست شوق ساقی سیراب نمودن طفلان

بود و از همه بالاتر رضایت مولایش حسین ع .

....نمیدونم چه بنویسم بخدا سخته سخت ....

ناجوانمردانه این قوم پلید ....

آخ بمیرم برای علمداری که دیگر دست نداشت و مشک را

بر دندان گرفت وای ....

عمودی آهنین بر فرق ماه شد و ماه ما از اسب بر زمین ...

و گفت :یا اخی یا حسین علیک منی السلام

مولا به بالینش آمد وفرمود :

فَوَقف علیه مُنحَنیا و جَلَس عِندَ
رأس یَبکی الآن اِنکسر ظهری و قَلَت حیلتی

....

 

شمر وقتی اینچنین می بیند به امرای لشکرش میگوید :

کار حسین تمومه تموم ...

 

و اینجا حسین ع میشود  تنها ، غریب ....

 

آهای دنیا ما چرا زنده ایم ؟؟؟؟

 

 

ما چرا زند ه ایم و این غم را تحمل می کنیم .

ما چرا زندگی می کنیم در حالیکه لکه ننگ خیانت

به امام حسین ع دربرگ برگ  دفتر تاریخ بشریت

تا ابد شرمسارمان میکند.

خیلی شرمنده ام شرمنده آن غلام سیاه که عطر مشک

بدن مطهرش وعده بهشتیان است و شرمنده حر و زهیر

که از دل غفلت با بصیرت خویش یاری کننده امام زمانشان

شدند و حبیب و مسلم که محاسن سپیدشان را با خون

سرخ خود در حمایت از ولی عصرشان خضاب کردند.

شرمنده ام شرمنده علی اصغر ع و جوانان بنی هاشم .

شرمنده علی اکبر ع و مشک های خالی اما پر از دریای

معرفت عباس ع  شرمنده ذوالجناح و وفایش .

آری من شرمنده ام شرمنده ام.

شرمنده اسارت زینبم شرمنده بی تابی رقیه س و خواهران مکرمش

شرمنده تنهایی ام البنین و دلتنگی رباب و ......

آری به خدا شرمنده ام

اذا جاء نصرالله والفتح

 

سال هاست که حرامی های غاصب

و ولدان شیطان لعین

وحشیانه آدم می درند

...

اما

اذا جاء نصرالله والفتح

فسبح بحمد ربک...

انشاالله

ایران کوفه نیست

 

 

ایران کوفه نیست زیرا که بیش از۵۰۰۰ هزار علی اکبر فقط در کربلای  ۵داد....
بماند که قاسم ها چگونه در گردان حنظله فکه ‍‍‍به زمین لگد میزدند.
بماند که چگونه زینب ها  بالای بدن بی جان برادر وفرزندان حیدری ایستادند
بماند که مردم ما علی را به جای ۲۵سال خانه نشینی به امیری انتخاب کردند...
ایران کوفه نیست

 


کوله بارم بر دوش، سفری باید رفت

سفری بی همراه،

گم شدن تا ته تنهایی محض،

یار تنهایی من با من گفت:

هر کجا لرزیدی،

از سفر ترسیدی،

تو بگو، از ته دل

من خدا را دارم ...

 

خدای من  چگونه فراموشت کنم

اگر بخواهـم فراموشت کنم

باید تمام باران های پایـیـزی

شب های بـلـنـــد یـلـــدا

خلوت دوست داشتنی اتاقـم

دنیا ، زندگیم و خـودم را فراموش کنم !

تو با همه چیزم درآمیخته ای

خودت بگو : چگونه فراموشت کنم ؟!

 .تقدیم به رهبرم......

 

 

 

یک روز پدری آمد و استقلال و آزادی را با خودش آورد   

اینک تو ای تک سوار دشت ولایت

که پرچم صلح و عدالت را در دست گرفته ای  

تو نشانی از پدر داری و همچون او در نگاهت معرفت موج می زند ، پس ای پرچم  دار صلح و آشتی بدان که امروز من جوانی در رکابم ...

رهبر من نور چشمان من است

عشق او آیین وایمان من است

ذوالفقار حیدری در دست او

طاعتش میثاق وپیمان من است

همچو مه تابد به قلب شیعیان

نایب خورشید پنهان من است

اي باغبان رحمت

 

اي باغبان رحمت

من دلخسته باز رو سوي تو كردم .كنون كز فرط آوارگي وخستگي ديگر توان ايستادن ندارم ؛ چه كسي جز تو پناه دل خسته ام است ؟...

الهي ! من شرمنده ي لطف وكرم تو هستم . ميدانم ؛ مي دانم كه ؛ چه بد كردم ؛ چه بد گفتم و چه بد خواستم.

الهي ! هزاران بار گناهم را بخشودي .در بين مردم مرا منزلت بخشيدي ؛ چنان بلندم كردي كه من اصلا اهلش نبودم ؛چنان مرا خوب جلوه دادي كه من روسياه هرگز چنين نبودم .

شب است وهزار ناله ي جانسوز در سينه دارم . باز از دنيا رانده وبه سوي تو آمدم .آنقدر به درگاهت مي نشينم كه مرا عفو كني .آنقدر تو را فرياد مي زنم كه پاسخم دهي ؛ آنقدر دست نياز به سويت دراز مي كنم كه خودت مرا صدا كني .

الهي ! من خسته ام ؛ پريشانم ؛ كجا روم كه چون تو راهم دهند ؟...

اين عادت بندگان است كه تا زمانيكه در ناز ونعمت هستند خالق خويش را از ياد برده وآنطور كه بايد بندگي نمي كنند ؛ اما ... همين كه غم به سويشان هجوم بياورد ؛ كسي ر ا از دست بدهند ؛ گناهي مرتكب شوند ؛ دلتنگ وخسته شوند ؛ تو را مي بينند وبه ياد مي آورند. اين عادت بندگان است كه هميشه وهرلحظه آنها را حفظ مي كني ولي آنها هرگز حتي با خود نمي انديشند كه اينهمه شادي و اين زندگي همه از لطف توست ؛ همه از توست ؛ تو كه بي نياز تريني.

اما ... اي باغبان رحمت!

نكند كه روي از ما برتابي ونشود كه نگاه حيرانمان را منتظر بگذاري!!! اي گل بخشش ديگران از گلزار تو ؛ اي با غبان رحمت !

ضریح جدید امام حسین

 

خدا توفیق داد روز دوشنبه برای زیارت ضریح جدید امام حسین (ع) به قم رفتیم .

امروز را چند خطی می نویسم 

وتو ای خداوندگارم

  گنجایش پایین فهم مرا ازدرک حقایق ببخش!!!!
 
 
بسم ربّکَ یا حسین

من الحبیب الی الحبیب

آقا جان کوفه نرو...بیا ایران...اینجا همه دوستت دارن...

نمیذارن صورت ماه دخترت نیلی بشه...

نمیذارن خواهر رشیده ات قد خمیده بشه...

اصلاً چرا خیمه...بیا خونه ما...

خودمون تا آخر عمرکنیزی و نوکریتو میکنیم...

تو رو خدا کوفه نرو...بیا ایران


ای مولای خوبم

الهی من فدات بشم. دلم برات یه ذره شده! فقط خدا میدونه چقدر دلتنگم  بازم محرمت داره میاد. صدای جرس کاروان کربلا هم میاد  همیشه تو این فکر بودم که اگه من اون روز بودم من رو هم تو لشکرت راه میدادی؟  خدا کنه مثل حر قبولم کنی! یا نه، مثل اونی که رفتی تو مسیر کاروانش تا دیگه از تو فرار نکنه و چشمش تو چشمت بیفته و ...

حسین جان کاش میشناختمت

آنکس که تو را شناخت جان را چه کند

فرزند و عیال و خانمان را چه کند

یه نگاه به من کن! نه! بذار بگم سعی میکنم گناه نکنم تا من ببینمت  وخودت میبینی  کمکم کن

 

 

در این روزها گویی دلم پر میکشد به سوی کربلا...

 

 

نمیدانم چرا اما این روزها حال دلم دگرگون شده است

شاید به غم عباس شاید به غم حسین شاید برای دل زینب

یا شاید هم به سوگ تمام جوانان بنی هاشم...

دلم میگیرد

  دلم گرفته است!!!!!

        چه میگویم......

خدای من !

به حق تمام شهدای نیوایی و به حق دو دست بریده ی ابالفضل

گره گشایی کن برای تمام دوست داران حسینت

"به رحمت تو ای مهربانترین مهربانان"

شهادت کجا من دیوانه کجا...

 

ستاره های خاموشی که روشن کننده راهمون شدن

چقدر غریبند

و چقدر قریب...

چه حس عجیبی...

دائم بر زبونم

اللهم الرزقنا الشهاده

اما...



::::::::::::::::::::::::::::::::::


همه مناطق رو گشتم

همه جا عطر تو بود عمو جونم

یه حس بهم می گفت یه روزی بودی تو این مناطق

اتفاقایی که می افتاد یه جور نشونه بود بیشتر برام

که دعوت شدم

که به خودم بیام...

اتفاقایی که شاید...

ولی خیالت راحت کلی سوغاتی با خودم آوردم

گلاب بهشتی...

که توشه راهم بشه

که ...



رهگذر نوشت:

سردشت

حال غریب

اشکهای بی وقفه

حاج باقر و روایت گری

تازه به خودم اومدم

که...

من کجا و شهدا کجا...

تا شهادت راهی طولانی به وسعت دلبستگی به دنیا در پیش است...

هر وقت....

حرف های در گوشی...

 



بعضی شبا یه سری حرفا دارم...

با خدا

یه سری حرفای در گوشی...

امشب از اون شباس

که خیلی دلتنگم برات خدا جون

ماه امشب خیلی قشنگه

و همدم شده برام

گوش میده به حرفام

خدا جون خسته شدم ...

خسته که نه...

امیدی برام نمونده

از بس گفتم دلتنگ اربابم...

خدایا می دونم که اگه ...

یعنی واقعا از ته دلم نیست...

خدایا مگه خودت نمی گی

ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ

خدایا خوب منم همیشه می گم

الهی و ربی من لی غیرک

پس خدا جون میشه مثل همیشه دستامو بگیری

خدا جون میشه بقلم کنی؟


رهگذر نوشت:

از رهگذر خاک سر کوی شما بود

هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد

نمی دونم شاید بی ربط باشه

ولی...

امشب حضرت حافظ اینو برام تجویز کرد...

حسن علی

 

یا علی!

 

کدامین آسمان را

 

یارای گنجایش ستاره های حسن توست؟

 

و در توان چگونه چشمی ست

 

تماشای چنین آسمانی؟

کاش کاری کنیم ...

 

صدف‌های دریا ، صدای دریا را با خود دارند،

و فلس‌های ماهی بوی ماهی را؛

کاش کاری کنیم که در زندگی و بودنمان ، عطر و بویی از انسانیت، دنیا را احاطه کند ...

کاش کاری کنیم ...

ربنا تقبل منا انك انت السميع العليم

 

 آنقدر دستم را گرفتي و دواندي كه وقت نكردم صورتت را نگاه كنم.
 
 آنقدر با انگشتت به آدم‌هاي خوب‌تر اشاره كردي كه حواسم نبود دستت را دنبال كنم
 
 و صاحب انگشت را نگاه كنم

 

خدایا ممنونم ؛
 من می‌تونم تمام زیبایی‌های پیرامونم را ببینم ،
 کسانی هستند که دنیایشان همیشه تاریک و سیاه هست


خدایا ؛
 من می‌تونم راه برم ،
 کسانی هستند که هیچوقت نتونسته‌اند حتی یک قدم بردارند


خدایا از تو ممنونم ؛
 که دل رئوف و شکننده‌ای دارم ،
 کسانی هستند که این قدر دلشون سنگ شده که هیچ محبت و احساسی رو درک نمی‌کنن


خدایا سپاسگزارم ؛
 که به من این شانس رو دادی که بتونم به دیگران کمک کنم ،
 کسانی هستند که از این نعمت و برکت وافری که به من داده‌ای بی‌بهره‌اند


خدای عزیزم ؛
 من می‌تونم کار کنم ،
 کسانی هستند که برای رفع کوچکترین نیازهای روزمره‌شون هم به دیگران محتاجند ،
 برای این نعمت بزرگ از تو سپاسگزارم


خدای دوست‌داشتنی من، از تو ممنونم ؛
 که کسی هست که منو دوست داره ،
 کسانی هستند که بود و نبودشون واسه هیچکس مهم نیست


 و بیش از همه‌ی این‌ها ؛
 برای هدیه‌ای که هر روز با هزار عشق و امید به من می‌دهی از تو سپاسگزارم

 هدیه‌ای که نامش زندگی‌ست



 

شهادت و مبارزه

 

for us martyrdom is not the aim. our aim is the battle to the death in the way of God,s satisfaction and dear Islam and Guardianship of the Jurist. Meanwhile , martyrdom is just a means which show  whether we have battled to he best of our ability or not

شهادت برای ما هدف نیست؛هدف ما مبارزه تا سرحد مرگ در راه رضای خدا و اسلام عزیز و ولایت فقیه است و در این میان شهادت،تنها، وسیله ای ،است که نشان می دهد در این راه به بهترین نحو مبارزه   کرده ایم یا نه؟

خدا جونم

 

خدا جون نیاد اون روزی که

توی دلم حق خوب بودن رو از کسی بگیرم به خاطر طرز لباس پوشیدنش

            نیاد اون روزی که

انگ بی غصه بودن رو به کسی بزنم به خاطر خنده روی لبش

           روزی نرسه که

نبودن رفیقمو نشونه قهرش بدونم

           خدایا نیار اون روزی رو که

به خاطر ترس از من کسی حرفشو بخوره

           یادم باشه

اگه یه روزی خبری از رفیقم نشد قبل از اینکه اتهام بی معرفتی بهش بزنم، نگران سلامتیش بشم.

           یادم باشه

حضورم برای کسی تنهایی نیاره

          یادم باشه

شکوه و گلایه ام رو با تیغ نیش و کنایه به کسی نگم

            جوری نباشه که

اونقدر قدرت خودم رو ببینم که ضعف دیگری رو فراموش کنم

            یادم باشه

برای بزرگ شدن، کسی رو کوچیک نکنم

            جمع هامون طوری نشه که

بچه باحالمون اونی بشه که بیشتر، دیگرون رو ضایع می کنه

پدر مهربان

 

زنی که شوهرش مرده بود و از او پسربچه اي داشت، دیگر ازدواج نکرد به این امید که پسرش بزرگ می شود و حامی او خواهد بود. اما متوجه شد که آن پسربچه بسیار نحیف و ضعیف است و از بچه هاي کم سن و سال تر از خودش در کوچه زمین می خورد. فهمید که بچه هاي دیگر پدر را بالاي سرشان می بینند و به اتّکاي او احساس قدرت می کنند و این بچه چون پدري بالاي سرش نمی بیند، این گونه رنجور و نحیف مانده است. براي حل مشکل نزد نقاّشی رفت و به او گفت تصویر یک پهلوان قدرتمند را بکشد و بازوبند پهلوانی را روي بازویش ترسیم کند. تابلو را گرفت و در اتاق نصب کرد و پرده اي روي آن کشید و پسرش را صدا ز د و گفت: می خواهی پدرت را ببینی؟ پسر با اشتیاق گفت بلی. مادر کم کم پرده را از روي آن شمایل کنار زد و به تعریف زور بازو و قدرت پهلوانی پدر مشغول شد. هر چه عکس آن پهلوان بیشتر نمودار می شد، استخوان هاي درهم فرورفته ي پسر از هم باز می شد و در خود احساس قدرت می کرد. وقتی تصویر کاملا از پشت پرده بیرون آمد، بچه چنان نیرویی گرفت که از آن پس بچه هاي بزرگ تر از خود را هم به راحتی به زمین می زد. شیعه هم در دوران غیبت مثل آن بچه است که پدر را بالاي سر خود نمی بیند . اگر کسی پیدا شود که بتواند در توصیف امام، حقّ مطلب را ادا کند، شیعه چنان زنده می شود و قدرت می گیرد که هیچ کس در عالم نمی تواند در برابر او بایستد.

وخداوندا کاری کن که هرچه میشکنم

 

ای خدا Hard دلم Format مکن

Field من را خالی از برکت مکن

Option غم را خدایا On مکن

File اشکم را خدایا Run مکن

Delete کن شاخه های غصه را

سیستم اندوهم را Reset کن

نام تو Password درهای بهشت

آدرس Email سایت سرنوشت

تا نیفتد Bug در اندیشه مان

تا که ویروسی نگردد ریشه مان

ای خدا از بهر ما ایمن فرست

بهر دل های پرآتش Fan فرست

ای خدا حرف دلم با کی زنم

Help می خواهم که F1 می زنم

وخداوندا کاری کن که هرچه میشکنم

دل نباشد.

همسایه که نان مرا ربود،

 

بی آشیانه را شوق ماندن نیست

                            سنگ بر زمین انداز

                                               من خود پریده ام...

 

 

همیشه

حرف از رفتن هاســــــــــت

کاش کسی ...

با آمدنش غافلگیرمان کنــــــــــــــد !!!
 
 

به خود نگاه مي کنم تا ببينم خطا کجاست 

 بعد از کمي تامل و قدري سکوت

پي مي برم آنجا که خالي از خداست ، خطاست...

 

خدایا

اگر بناست بسوزیم طاقتمان ده

و اگر بناست بسازیم قدرتمان ده

 

مردم از فتنه گریزند و ندانند که ما

                                  بتمنای تو در حسرت رستاخیزیم

 

یادها رفتند و ما هم میرویم از یادها

کی پر کاهی بماند در میان بادها ؟

 

در زندگی طوری باش که :

آنانکه خدا را نمی شناسند ،

تورا که می شناسند خدا را بشناسند!

 

 

خدا را فراموش نکن درخت بی ریشه خشک

 است

 

به عنایت نظری کن که من دلشده را

                                               نرود بی مدد لطف تو کاری از پیش

 

اي عزيزان بدانيد ماندنمان در گرو رفتنمان است.

خداوندا.....
برای همسایه که نان مرا ربود، نان !!
برای عزیزانی که قلب مرا شکستند، مهربانی !!
برای کسانی که روح مرا آزردند، بخشش !!
و برای خویشتن خویش آگاهی و عشق می طلبم.....

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خدایا

 

قلبم را از غیر تو  عصب کشی کرده ام



دیگر نه از سردی نگاه کسی  می ترسد

 

و نه از گرمی برخورد کسی می لرزد

 

در مشهدالرضا بیاد دوستان هستم

 

امیر کبیر

 

آنقدر مستم که از چشمم شراب آید برون...

 

ماه رمضان به پایان رسید و هنوز دیدارتان میسر نشده و دل در انزوای تنیده دلتنگی است. شاید کمی بیانش سخت باشد اما حقیقتا همین  است که دوری یار دل را به قدری منزوی میسازد که تاب هیچ جمعی را بر نمی تابد و در هیچ جا آرام و قرار نمی یابد. آرامش در کنار یار همانند آرامش در کنار ساحل است. وقتی آرام آرام موجهای مهر و محبت نوازش میدهد چنان غرق سرور میشوی که در جرگه مستان قرار می گیری...
     از این روست که فرمود:  آنقدر مستم که از چشمم شراب آید برون...

اعتیاد هم یک زلزله هست تلفاتش هم بیشتره

 

چقدر خوبن زلزله هایی که به چشم دیده میشوند .....
 
آنها "همبستگی" میآورند!
 
و چه فجیعند!!!!
 
زلزله هایی که به چشم نمیآیند اما نسلها را پیش از تولد "مدفون" میسازند.

اقاجان شرمنده ایم به خدا

 

 

سلام مولای من

حالتون خوبه

دوباره اومدم ، خدارو شکر که بازم به یاده شما افتادم ،

 مولای من نمیدونم این روزا چه تعداد از آدما در طول روز به یاده شما می افتن ولی اینو میدونم که تعدادشون هر روز و هر روز داره کمتر میشه

مولا جان تو روایات هست که امر فرج اونقدر طولانی میشه که عده زیادی از مردم باور خودشون رو نسبت به شما از دست میدن . امروز باید اعتراف کنم که جامعه ما داره به همین سمت پیش میره ، متاسفانه خیلی از ماها شمارو فراموش کردیم.

مایی که تو مملکت شیعه داریم زندگی میکنیم وضعیتمون اینه چه برسه به دیگر کشورها.

مولا جان راستش اونقدر اینور و اونور میگن که این حرفا دروغه اینا رو عربا و آخوندا از خودشون درآوردن که بعضی وقتا خودمم به شک می افتم.

امروز داشتم با یکی بحث میکردم گفت اگه امام زمان میتونست ماهارو از این گرفتاریها نجات بده اول خودشه نجات میداد و ......

هیچی بهش نگفتم فقط تو خودم داشتم خودمو میخوردم ، میگفت اصلاً شما وجود ندارین ......

خواستم بهش بگم چرا وجود دارن من خودم دیدمشون ولی اگه میگفتم دروغ بود

مولای من خیلی وقت پیشا آرزوم این بود شمارو ببینم ولی الان آرزوهام بیشتر دنیایی شدن . چه شبا که به فکر شما نخوابیدم ، چه شبایی که با اشک از خدا شمارو خواستم ، چه .......

عزیزه زهرا چقدر اومدم جمکران ، مولا جان چقدر چشم دنباله شما گشت ولی ندیدمتون .....

مولا جان تو اون روزا درسته ندیدمتون ولی همیشه شمارو حس کردم همیشه خودمو بهتون نزدیک میدونستم ، مولا جان مطمئن بودم اگه هر لحظه ظهور کنید من یاور شما خواهم بود ، مولای من اون روزا آرزوم یه چیز بود اونم شهادت در راه و هدف شما، مولای من یادش بخیر چقدر باهاتون درد و دل میکردم ، هر مشکلی داشتم این محبت شما بود که باعث میشد کم نیارم.

عزیزه زهرا کاش همیشه تو اون دوران میموندم ، کاش دلم اینقدر بیمار نمی شد ، مولای من کاش ........

عزیزه زهرا خیلی ازتون فاصله گرفتم درست ، خیلی غرق در دنیا شدم درست ، خیلی بی معرفتی کردم درست ، خیلی .........

ولی آقا جان هنوز وقتی اسم شما میاد قلبم تندتر میزنه ، آقای من ، وقتی بهتون سلام میدم شرمم میاد از کارایی که کردم ، عزیزه زهرا هر چقدر هم که گناه کرده باشم بازم دوستون دارم ، مولا جان همیشه هر جا که باشم سنگ شمارو به سینه میزنم ، آقا جانم من ادعا دارم که فدایی شما هستم.آقا جان من حقیر رو با همه بدی هام بپذیر ، آقا وقتی یه دفعه به یاده شما می افتم احساس میکنم شما به یاده من افتادین ، آقا جان نمیدونم چی بگم ولی اینو میدونم که دوستون دارم میدونم که یه روزی به برکت وجوده شما من هم پاک می شم اونوقت دیگه تنها آرزوم اینه که در کنار شما و یاور شما باشم و اگه خدا قبول کنه شهید در راه شما باشم.

مولا جان تو نمازاتون ماروهم دعا کنین

  

    

دريا باش، نه حباب

 


فرزند دلبندم،
سلامي دلپذيرتر از نسيم بهاري و خوشبوتر از گل‌هاي کوهساري و گرمتر از چشمه خورشيد و روشنتر از سپيده‌دمان به تو تقديم مي‌دارم؛ سلامي برخاسته از پرده جان، سلامي پرورده شور و اشتياق.
گرامي فرزندم،
اي شکوفه آرزو و بهار اميدم، اميد آن دارم که چون باد هميشه تکاپوگر و چون برق، همواره ظلمت‌شکاف و چون مهر، هميشه پرتو‌افشان و چون بدر، هماره شب‌زنده‌دار و چون شباهنگ همه شب سحرخيز باشي.
اي دل‌پسند دلخواه،
دلم مي‌خواهد چون ستاره بر لب بام هستي بدرخشي و چون کهکشان از افق‌هاي بلند بتابي؛ چون قلّه هيماليا، بر آسمان سرکشي و چون شفق، نور آفتاب را در سينه خود نگهداري؛ چون ارواح پاک از فرط صفا به عرش پر گيري و چون مسيح بر آسمان عروج کني؛ چون امواج يک لحظه از حرکت باز‌نايستي؛ چون دريا عميق و بي‌کران باشي. دلم مي‌خواهد چون صدف، پر گوهر اما خاموش باشي؛ چون براق، مرکب جان خويش گردي و آسمان‌ها را درنوردي تا پيمبر جانت را به معراج قُرب جانان برساني. دلم مي‌خواهد در اخلاص، سلمان و در زهد اباذر و در اسرار، کميل و در شوق و استقامت حجر بن عدي، در بيان حجّت، هشام بن حکم و در علم و حکمت، مؤمن الطّاق و در عرفان و عمل اويس قَرن و در صبر و ثبات، زينب زمان باشي.
نور چشمم،
چشم دارم که کم از ذره نباشي که با همه خردي، همتي بلند دارد و تا به آفتاب نرسد، پاي از سير و دست از طلب نکشد.
ذرۀ خرد به خورشيد رسيد از سبـکي ماند سرگشـته به راه آن که سبـک‌بار نشد
آشنا باش کزين پـرده خبرها شنـوي گوش بيـگانه ز اسرار، خبـر‌دار نشد
مي‌خواهم کم از نحل نباشي، نمي‌بيني که با همه ضعف و ناتواني چه شيرين‌کار و سازمان‌ديده و پرتلاش، دوست‌نواز و دشمن‌گداز است. جز از گل‌هاي پاک ننوشد؛ از گل‌هاي هرزه و بدبو بپرهيزد و جز بر گياهان پاک ننشيند و برنخيزد.
مي‌خواهم دريا باشي نه حباب، دريا باشي که قطرات سرگردان باران و رودهاي بي‌قرار و جوي‌ها و نهرهاي بي‌پناه را در سينه خود جاي دهي و از الطاف بي‌دريغ خويش همه را بهره‌مند سازي، حباب نباشي که سبک‌مايه و تنگ‌حوصله بوده، از پروا آکنده باشي که فرجام هوا زوال و فناست.
حباب آسا هواي خودنمائي کرد دلتنگم شدم هم صحبت دريا چو ترک اين هوا کردم
چو دريا باش که ظاهرش از باطنش بهتر است؛ نه چون حباب که ظاهري آراسته دارد و باطني خراب، بر باطن تهي خويش پرده از ريا و تزوير کشيده و سر به کبريائي برافراخته است و بدين جهت است که بد‌عاقبت است؛ نسيمي پرده‌اش بدرد و بادي آبرويش ببرد.
مي‌خواهم چون شميم گل‌هاي کوهستاني باشي که از خود به‌درمي‌رود و به نقطه‌هاي دور پراکنده مي‌گردد تا از عطر خويش دل‌هاي پريشان را جمع و جان‌هاي محزون را شاد و شکفته سازد و مبادا هرگز چون شعله به گِرد خويش پيچي و چون گردباد خودمحور باشي، نبيني که شعله از خودخواهي، دور و نزديک را بسوزد تا خود برافروزد و گردباد از خودمحوري، غبار برانگيزد و فضا را تيره سازد؟!

فرزند دلبندم،
نصيحتي خواسته بودي، چند جمله مي‌نويسم شايد از آن ميانه يکي کارگر افتد و تو را مي‌سزد که اندرز پدر به جان بپذيري که هم تو شايسته و عاشقي و هم من، دلسوز و مشفق.
فرزندم،
بزرگترين مانع رسيدن به کمال آلوده بودن به گناه است که گناه سمّ قتّال است و اسباب وبال. هر اندازه از گناه فاصله گيري، به خدا نزديک شوي و هر چه بيشتر گناه را ترک کني، رضاي حق را بهتر جذب کني. حافظ مي‌گويد:
در ره منزل ليـلي که خطرهاست در آن شرط اول قـدم آنست که مجنـــون باشي

غوطه در اشک بزن، کاهل طريقت گويند پاک شو اول و پس ديده بر آن پاک انداز!

عزيزم،
اول‌گام راهيان طريق حق، اطاعت فرمان و ترک عصيان است. جائي که صفي‌الله را با ترک اولائي ز بهشت مي‌رانند؛ چگونه آلودگان را با آن همه گناه به بهشت فراخوانند؟! اگر مي‌خواهي به قرب خدا رسي؛ بايد ترک هوا کني که صاحبان گناه، آبروئي ندارند و آنان را به کعبه رضاي حق راهي نيست. بيچارگي و واماندگي و بدبختي بشر، همه از معصيت است که گناه، عامل ذلت و باعث نکبت و وسيله سلب توفيق و سبب لغزش از طريق است.

دعاي کميل را با تفکر در واژه واژه آن بخوان تا از عواقب شوم گناه آگاه گردي. خوب بينديش که علي(عليه‌السلام) چه مي‌گويد و آثار شوم گناه را چگونه بيان مي‌فرمايد. گاهي گناه، بلا نازل مي‌سازد و گاه برکت مي‌برد و گاه مانع رفع دعا و اجابت التماس بنده مي‌گردد؛ گاهي حلاوت عبادت را از آدمي مي‌گيرد که دل از گناه تيره مي‌شود و توفيق از انسان دور مي‌گردد. آن گاه در پايان دعا، بي‌تابي علي را با همه عصمت و طهارتش بنگر؛ درست چون مجروحي خون از بدن رفته و چون زمين‌خورده‌اي دست و پا شکسته و چون مصدومي در تصادف متلاشي گشته، دست استغاثه برمي‌آورد و فرياد برمي‌دارد و پريشان و بي‌طاقت مي‌نالد که خدايا زود باش، شتاب کن، همين شب، همين ساعت، همين لحظه دستم را بگير که مي‌افتم، توفيقم بخش که اين زهر هلاکم مي‌کند، درمانم کن که اين درد هم اکنون مرا مي‌کشد. از درد به خود مي‌پيچد که هر نفس، خطر مرگ تهديدش مي‌کند، ناله مي‌زند و خدا را قسم مي‌دهد که: «...ان تهب لي في هذه اللّيله و في هذه الساع کلّ جرم اجرمته و کلّ ذنب اذنبته...»

 

راستي چه بي‌انصافي و بزرگ‌ستمي است که انسان با مولاي مهربان خويش درافتد و با آن همه عنايت و نوازش و مرحمت که از او مي‌بيند، باز جرئت ورزد و فرمان او را مخالفت نمايد. آه، چه بي‌شرمي از اين بالاتر و چه وقاحتي از اين زشت‌تر؟ و چه گستاخي از اين رسواتر؟ آه، چه خجلت‌آور است که او با بي‌نيازي، ناز تو کشد و تو با آن همه نياز، به او پشت کني!! او تو را فراخواند و تو فاصله گيري و به عقب برگردي؛ او در حق تو، وفا کند در پي وفا، کرم کند بر سر کرم و نعمت دهد پياپي و نوايت رساند دمادم و تو در حق او، جفا کني بر سر جفا و جرئت‌ ورزي در پي جرئت!! دعوتش را نپذيري و محبتش را ناسپاسي کني. کفران ورزي و سرپيچي کني. واي و صد واي از اين جسارت که او تو را جويد و خواند و تو از او در غفلت به سر بري. او به تو رو مي‌آرد و تو از او بگريزي. او به گرمي پاسخت گويد و تو دعوتش را اجابت نکني.

عزيز من،
هر گناهي جسارت به خداست. اين همه جسارت را چگونه تحمل مي‌کني؟! آيا روزي مي‌تواني آن را تلافي کني. دعاي توبه زين العابدين را بخوان؛ ببين و بينديش، بخوان و بازخوان. بنگر که چگونه گناه در نظر وي عظيم و غير‌قابل‌جبران است. مي‌فرمايد: «اگر آن قدر دستم را به درگاه تو بلند سازم تا بازوانم از پيکر فروافتد و اگر در برابرت به معذرت رکوع روم و آن‌قدر رکوعم را طولاني کنم تا پشتم بشکند و اگر در برابر تو آن‌قدر به خاک افتم تا مهره‌هاي گردنم از کار افتد و اگر تلافي گناه را همه عمر به جاي نان و آب، خاک و خاکستر خورم با اين همه شايسته بخشش يک گناه نگردم.»

فرزندم،
خوب در گناهان گذشته و حال خويش بينديش و همواره آن را به ياد داشته باش و همواره هراسان و بيمناک باش که کار گناه وخيم است و عاقبتش نامعلوم. اگر تو آن را فراموش کني، خدا فراموش نخواهد کرد. هر زمان که حالي داري، استغفار کن و از خد آمرزش خواه که پيامبر گرامي با عصمت عظيمش هر روز هفتاد بار استغفار مي‌کرد. خوف از گناه علامت ايمان است که پيامبر(ص) به اباذر فرمود: «نشان مؤمن آن ست که اگر گناهي کند چنان هراسان باشد که گوئي در کنار صخره‌اي لرزان قرار گرفته که هر لحظه بيم آن مي‌رود که آن صخره عظيم فروغلتد و بر او فروافتد.»

فرزندم،
به خود اجازه هيچ گناهي مده اگرچه خرد و حقير باشد؛ که هر گناهي مخالفت خداست و مخالفت خدا در هر امر عظيم است و علي(عليه السلام) فرمود: «اشدّ الذنوب ما استخفّ به صاحبه؛ سخت‌ترين گناه گناهي‌ست که گنه‌کار آن را کوچک شمارد.» مگر نه اين است که کوه‌هاي بزرگ از سنگ‌ريزه‌هاي خرد و درياي بي‌کران از قطرات باران فراهم مي‌آيد؟ شاعر عرب مي‌گويد:
خلِّ الذنوب صغيرها و کبيرها فَهُوَ التُّقي لا تُحقِرنَّ صغيرهً ان الجِبال مِن الحِصي
و امام بزرگوار موسي بن جعفر(عليه‌السلام) فرمود: «خشم خدا در ميان گناهان پنهان است، پس هيچ گناه را مرتکب مشو چه داني شايد همان گناه کمين‌گاه خشم خداست و تو با ارتکاب آن به خشم خدا دچار خواهي شد.»

عزيزم،
گاه يک شعله موجب حريقي بزرگ مي‌گردد و کبريتي خرمني را آتش مي‌زند و موئي ديده را کور مي‌سازد؛ پس مبادا هيچ گناهي را کوچک شماري که در ديد بزرگان معرفت هر گناهي کبيره است.
هر چند که پند در جهان بسيار است پندي دهمت که گوهري شهوار است
مشمار گنه خرد و گر چند کم است يک شعله کم آفت صد نيـــزار است

اگرچه سخن به درازا کشيد، بگذار سخني ديگر از زين‌العابدين(عليه‌السلام) که دردشناس و درمان‌دان است، در خطر گناه، براي تو بخوانم که تو فروغ چشم و آرام دل مني و دريغم آيد که تو را از خطرات گناه در حدّ توان خويش آگاه نسازم. دوست دارم که تو را پيش از سقوط در چاه، بيدار سازم تا به چاه نيفتي و اگر خداي ناکرده افتادي، رهائي خويش را به سرعت چاره‌ جوئي و در چاه نماني که ماندن همان است و هلاکت همان. در مناجات نخستين از مناجات پانزده‌گانه زين‌العابدين(عليه‌السلام) چنين مي‌خواني: «الهي البستني الخطايا ثوب مذلّتي وَ جَلّلني التباعد منک لباس مسکنتي و امات قلبي عظيم جنايتي؛ يعني، خدايا گناهان لباس ذلّت و خواري بر تنم پوشانده و دوري از تو جامه بدبختي و بيچارگي در برم کرده و جنايت بزرگ من، دلم را نه افسرده که مرده ساخته است.»
در هر حال مردانه کوشش کن و به هر طريق که مي‌تواني از راه مراقبه يا محاکمه يا ندامت و توبه و يا استغفار و التماس، گرد معصيت و غفلت را از آينه دل بزداي و مراقب باش تا دگر باره غبار بر آن ننشيند.

فرزند محبوبم،
از تو که کم گناه کرده‌اي و دلي پاک و باصفا داري، فراوان التماس دعا دارم. مبادا پدر گنه‌کارت را فراموش کني، تو را به خدا مي‌سپارم.

خدا‌حافظ

دریغ!

 

یادمان داده اند بگوییم دوستت دارم امام زمان!

یادمان داده اند از دوری امام گریه کنیم تا بگوییم "آری ما هم وفاداریم"!

یادمان دادند به همه بگوییم: " ما اینگونه ایم اگر امام بگوید بمیر، می میریم!"

دریغ!

هرگز یادمان ندادند چگونه فدا شویم،

چگونه دوست بداریم!

و یک بار هم برای امام زمان نمردند

و هرگز نفهمیدند بار معنایی مرگ، قلب عاشق می خواهد و دل شیر.

ما، هرگز امام را یاری نکردیم

چرا که:

یاد نگرفتیم

ابوالفضلی باشیم...

مزد بندگی

 

مزد بندگی خداوند:

۱-شهادت

۲-شفاعت

۳-زیارت

غیرت...

 

که چی؟ هی جانباز جانباز شهید شهید! میخواستن نرن! کسی مجبورشون نکرده بود که!
-چرا اتفاقا! مجبورشون میکرد!
-کی؟!!
-همون که تو نداریش!
-من ندارم؟! چی رو؟!
-غیــــــرت!!


خدایا مطلوب من تویی

 

دختران روستا به شهر فکر می کنند...

 

دختران شهر در آرزوی روستا می میرند...

 

مردان کوچک به آسایش مردان بزرگ فکر می کنند...

 

مردان بزرگ در آرامش  مردان کوچک می میرند...

 

فقیران به ثروت پولداران می اندیشند

 

و پول داران به آسایش فقرا

 

پروردگارا...

 

کدامین پل در کجای جهان شکسته که هیچکس به خانه اش نمی رسد؟

 

دستور زبان عرفان

 

 

 دستور زبان عرفان چنین صرف می شود:

 

  من نیستم،

                   تو نیستی، 

                                     او هست...

تاب میخوریم

 

 

قرآن لب طاقچه هایمان؛ خاکـــــ میخورد

 و ما … لبِ پرتگاه ها ؛ تاب میخوریم !!

بیداری اسلامی *.*

 

آقا جان

به زودی سراسر جهان برای تو میشود تا که بیایی...


ماه رمضون

 

امروز بابا گفت ماه رمضون سه چهارمش رفت

دلم گرفت

سه چهارمش  رفت

اما من هنوز همونی ام که بودم

قرار و مدار

 

تو قرار منی و من مدارت … و چه قرار و مداری بهتر از این یا ایها العزیز؟

ما در کدامین افطار، مهدی فاطمه (عج) را یاد می کنیم؟!
شاید او مهمان آن سفره ای باشد که روزه دارش، نه فقط وقت افطار، بلکه تمام وقت روزه اش را با یاد صاحب الزمان سپری می کند..

تا من “مدار” را تنظیم نکنم، آقا کنارم “قرار” نمی گیرد.

یا صاحب الزمان (عج)در این وانفسای دنیای مظلومان و ظالمان تو به فریاد ما برس ...


دعا کنید که بیدار شویم...

 

در شب قدر

مهمتر از "بیداری کشیدن"،

"بیدار شدن" است.

دعا کنید که بیدار شویم...


 

ای خدای مهربان

 

 

ای پناهنده دلهای بی قرار، امشب خسته از پوچی های دنبا ،

خسته از سنگینی بار گناهان ،درمانده از دست نفس سرکش و

طغیانگر، به سوی تو آمـــــــــــــدم.

مهربانترین مهربانان، نفس کشیدن در این هوای آلوده برایم

دشوار گشــــــــــــــته

تشنه ام، تشنه آبی زلال از سرچشمه حقیقت

سرگردانم، سرگردان ولی آکنده از عشق تو

به سوی تو آمدم ، پناهم بـــــــــــــده

دنیا با تمام رنگ های دروغین ، با تمام پوچی و بی ارزشی اش

، با تمام خدعه ها و مکرهای شیاطین مرا اسیر خود کرده ،

زنجیرهایش بر پاهای نا توانم رمق حرکت را از من گرفته، به

سوی تو آمدم ، نجاتم بــــــــــــــــده

مرداب گناه مرا در خود فرو برده دست و پازدنم مرا بیشتر غرق

کرده ، به سوی تو آمدم، دستم را بگیــــــــــــــر.

                         

جانا! تا به کی در پشت پنجره انتظار، رؤیای آمدنت را به نظاره بنشینیم؟

 

اللهم عجل فرجه و سهل مخرجه
یا ابا صالح المهدی ادرکنی


دیگر بس است، این درد طاقت سوز هجران.

جانا! تا به کی در پشت پنجره انتظار، رؤیای آمدنت را به نظاره بنشینیم؟

ای در کنج زندان غیبت همچنان محبوس!

و ای گناه ما، میله های زندان تو!

هزار و اندیست که چشم به راهان قدومت، بر لب فغان دارند و بر جگر خراش.

هزار و اندیست که دلهای منتظران، در تمنای وصالت، در جان آه می پرورند ودر سینه داغ.

عمری است که در کوچه سار انتظار سرگردان وحیرانیم.

تو را چه می شود، اگرشب سرد و فسرده فراقمان را به صبح دل انگیز وصالت آذین بندی؟

چگونه است، که این همه طلب و تمنا گره از کارفرو بسته ما نمی گشاید؟ بگو چه چاره کنیم؟

آیا نه وقت آن رسیده که نقاب از چهره برگیری و بازار حسن فروشان جهان را به یکباره رونق ببری؟!

آری!

... اینک همسفر با قافله منتظران، دست انابت به امید اجابت به درگاه حق "جل و علا" برمی داریم و خدای را به تضرع و زاری می خوانیم که:

بار الها!

نسیم ظهور دولت حجتت را به لطف و کرمت بر ما بورزان!

نجوای شبانه

 

......به درِ خانه که رسید

 چراغ گامهایش خاموش شد و نگاهش از فروغ افتاد.

 در به رویش باز شد

  دختران و پسران به استقبالش دویدند

 و مرغان با دیدن او خاطر پرواز را برای همیشه از یاد ستردند.

 دستهایش را بر آستانه در قرار داد و آرام به داخل چمید.

 وارد حجره شد و بر بستر غنود که دیگر از آن برنخاست.

مرد به خوابی آرام فرو رفت

 و پس از آن خواب، شهر هرگز خواب خوش ندید.

دانلود کتاب مجموعه احادیث امام علی(ع)

 

صدای زمزمه های نیایش گون و راز آلود و نیازوش او کابوسی شد در چشمهای خواب زده و خون گرفته شهر؛

شهری که بوف شوم نیرنگ تا همیشه بر دیوار خرابه هایش نشست

آن گاه که مرغ حق از خیال شهر پر کشید؛

 شهری که پس از آن طعنه ها بازدمی خاکستری شد بر دهانها و فضای شهر را تیره و تار کرد

 و مردم شهر را یکسره سیاه.

مرغ حق از خیال سیاه شهر پر کشید و تا بام بهشت و تا پیشواز مادر یاسها بال گشود.

 

درک

 


بار خدایا؛

وسوسه های نفس نگذاشت، جانم در نهر رجب تطهیر شود؛

از در آویختگان درخت طوبای شعبان هم که نبودم؛

ترحم فرما و در دریای رحمت رمضانت مستقرم نما ...

 

 

کلامی که هیچ وقت معنیشو درک نمی کنم


الا بذکر الله تطمئن القلوب


نام او ارامش دهنده قلبهاست

 

 

" شـب ِ قـدر و تقدیری به زیبایی شهــادت "

 

الهی

" شـب ِ قـدر و تقدیری به زیبایی شهــادت "

 

قــَد اَفلَـحَ المـُؤمنــون ...

بـه راستی کـه مؤمنــــان رستگــــار شدنــد ...

 

خـدایا : تـو میــدانی چقـدر دلــم "کــربلا " میخــواهد !

به رســم ِ شهیـــدان کــربلایی ام

کن . . .

.

.

کاش این دعایم را شهــدا آمیـن بگــویند . . .


 


|عبودیت محض| و |بنده‌گی خالص|

 

الهی؛
به حرمت روزهای بلند رمضان
و حرمت لب‌های خشک از گرمای روزهای داغ
و حرمت جگر ِ سوخته‌ی روزه‌دارانت از تحمل عطش
ما را قربانی و فدائی و راهی ِ لب تشنه‌ای کن که در جوار آب،
بی‌آب

و عطش‌ناک و با لب‌ و کام چون چوب خشکیده به سویت پر گشود

و چون روحش - که تجلی اسم اعظم تو بود - به سویت پر می‌گشود،

آیه فرمودی که:
يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة
ارْ‌جِعِي إِلَىٰ رَ‌بِّكِ رَ‌اضِيَةً مَّرْ‌ضِيَّة
فَادْخُلِي فِي عِبَادِی
وَادْخُلِي جَنَّتی

و در تقدیر لیلة‌القدر امسال‌مان بنویس که |عبودیت محض| و |بنده‌گی خالص|، مقدرمان شود.
برحمتک یا ارحم الراحمین

 

بیایید با عشق به امام زمان زندگی کنیم

 

بیایید با لذت زندگی کنیم

بیایید با عشق به امام زمان زندگی کنیم

جوری که رنگ امام زمان در زندگی ما نمایان شود

اگه گناه نکنیم چقدر زیباست؟؟؟

و آقا بهمون می نازه و میگه شیعه واقعیه منه !!!

طبیعت پروردگار

بیاید یه قول به آقا بدیم

میاین بچه ها گناه نکنیم

آخه آقامون ناراحت می شه اگه گناه کنیم

صورتش پر از اشک میشه ...

چشاش قرمز میشه

برای چه کسی ...برای ما؟

......

دو سه ساغر...

 
الهی؛
از روزی که روی ماه مبارکت رخ نموده و دری از درهای بهشت بر دوزخ هول‌ناک و سوزان دنیای مادی گشوده شده
هی کاسه به دست و پری‌شان و مضطر، این در و آن در می‌کنیم که مگر کاسه‌مان را پر کنی و رو بر ما بتابی و غافلیم از این معنی که خلقت ما چون خویِ ماهیِ در آب است و الی الابد اگر نظرمان نکنی، غافل از دریائی که درش غوطه‌وریم، نخواهیم دانست که حتی کاسه را و حتی‌تر فعل خواستن و نیاز و شیدائی را تو در دامن‌مان گذاشته‌ای. و چون نادان، در روز تابان به نور در شمع در بیابان، واله‌ی رویت خورشید می‌مانیم!
الهی؛
من نه آن بنده‌ی مقربم که هیچ بار استهلال نکرد و همیشه از حال ابر و باد و مه و خورشید و فلک می‌فهیمد که ماه جلوه‌گر شده. که آن کم‌ترین عبدم که تا راه نشانش ندهی و بوی رمضان را تا مشامش پیش نکشی، در حسرت فهم آن خواهد ماند...
الهی؛
به حق مقربان و صائمان و ذاکران و مـُذکِّران درگاهِ عالَم پناهت
ما را دو سه ساغر بده و گو؛ رمضان باش!
برحمتک یا ارحم الراحمین...
 

 

سلام به همه!

این شبا اگه قابل دونستید برای منم دعا کنید!    

 

زیارت حضرت زینب و رقیه سلام الله علیهما

 

سلام

در این چند روزه در حرم حضرت زینب و حضرت رقیه

(سلام الله علیهما ) دعاگوی دوستان وبلاگی خودم بودم .

کاش این جمعه بگویند به تبریک حضورش صلوات...

 

همه گویند به امید ظهورش صلوات کاش این جمعه بگویند به تبریک حضورش صلوات...

سلام گل نرگس

به نام آن كه انسان را مسافر كاروان انتظار گردانيد

سلام اى گل نرگس، اى كه شيرين ترين انتظار، انتظار توست

و بهترين منتظر، منتظر توست

مى توانم در يك كلمه پر معنا بگويم:

گر عشقى هست و عاشقى

نام تو معشوق و من عاشق و شيفته توأم

در انتظارت مى مانم و از خداى بزرگ مى خواهم كه ظهورت را نزديك گرداند

ما محتاج يك نگاه گذراى شما هستيم، زودتر ظهور كن و قلب رهبرمان را شاد گردان

ما و رهبرمان در انتظار تو مى مانيم.

خدا كند كه بيايى و ما هم يكى از يارانتان باشيم

خواست خدا...

 

خواست خدا...


آن است که انسان....


بهترين ها را بخواهد...


و آدمی چه حقيرانه می انديشد...

کاش می دانستيم


انتهای خواستن تا کجاست...

پروردگارا!  از بزرگوار جز بزرگواری نیاید.   

 

پروردگارا ! مرا نعمت دادی، ولی شاکر نیافتی.

به مصیبتم دچار ساختی، ولی صبورم ندیدی.

پس با ناشکری من، نعمت هایت را نستاندی

و با ناشکیبایی من بر شدّت آن نیافزودی.

پروردگارا!  از بزرگوار جز بزرگواری نیاید.   

 

چرا آقا ظهور نمی کنه ؟!

 


آقا بقیةالله هست و ذخیره ی الهی .

بخاطر اینکه واقعه عاشورا تکرار نشود نمی آید .

زیرا سنت الهی بر غلبه مستضعفین بر مستکبرین قرار گرفته

و اگر واقعه عاشورا تکرار شود

خلقت جهان بی نتیجه خواهد ماند و مکارم اخلاق کامل نشده

و الیوم اکملت لکم دینکم تحقق نیافته

و دین نیز کامل نخواهد شد .

 

   البته دلایل دیگه ای مثل آزمایش مردم و ... هم وجود داره ولی به نظر من این مهم ترین دلیله.

 

به نام نامی او

 

خدا.....الله....God....ویا.....

چه فرقی داره ؟؟!

مهم اینه که همیشه حسش کنی و عاشقش باشی که تازه اون موقع است که میفهمی خدا اصلا اسمی نداره و گفتنی نیست .......

بلکه چشیدنیه ..... مثه یه عشق شیرین

عاشقتم ای عشق من که....

با قلب معنوی ام حست میکنم

با چشم بی چشم ام  میبینمت

با زبان بی کلامم می ستایمت

و با عشق بی انتها میبوووووووووووووووووووسمت و عاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااشقتم

خدای ما ........ الله ما........... our God...............و......ای بی نام عاشق

عاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااشقتیم!

خاطره

 

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

به یه سفر تفریحی سه روزه ( سه شنبه ، چهارشنبه ، پنجشنبه – 28 ، 29 ، و 30 / 4 / 91 ) ، به شهرهای اردکان ، میبد ، یزد ، کرمان ، بم ، بمپور ، و ایرانشهر رفته بودم .

چهارشنبه شب در هنگام اقامه ی نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجد صاحب الزمان – علیه السلام – شیعیان در ایرانشهر ، امام جماعت مسجد دقایقی صحبت کرد و می گفت ، فردا شب ( شب جمعه ) سعی کنید دنبال ماه بگردید و استهلال ماه و دنبال ماه گشتن در شب اول ماه نبارک رمضان مستحب است .

1 – من در ذهن خودم می گفتم ، چطور دنبال ماه گردون گشتن استحباب داره ، ولی مگر می شه که دنبال ولیّ و سر پرست و امام خود ( اشاره به اهل سنت در خصوص ولایت امیر المومنین – علیه السلام - ) نگردیم ؟؟؟!!!

 

2 – خدایا

منم ماه خودم رو گم کردم

سال هاست که فراموشش کردم

ولیّ و سرپرست خودم را گم کردم

امام و پیشوای من غائب شده

از دست من ناراحته و مضطر شده و غائب شده

می گه تا خودتون نخواهید من نمیام

می گه اگر به اندازه وابستگی و تشنگی شما به آب ، منو می خواستید من می اومدم

خدایا شرمنده ام

خدایا شرمنده ام ؛ هم از روی تو ، و هم از روی ماهم !!!

میون ماه من تا ماه گردون ، تفاوت از زمین تا آسمان است

پس اگر دنبال ماه گردون گشتن مستحبه ، حتما دنبال ماه تابان وادی عشق گشتن واجبه !!!

الهی ماهم رو برسون !

خدایا به حقّ این ماه مبارک ؛ ماهم را به من برگردان !!!

ماهم را برسان !!!

 

پنجشنبه 29 /4 /  91 -   ساعت 45 / 19  - آسمان زاهدان  

 

 

 

بوی ظهور در شامه ی جهان پیچیده است

 

بوی ظهور در شامه ی جهان پیچیده است . صدای گامهای کسی که آمدنی ست در گوش گیتی طنین افکنده است . آینه ها تمام قد ، به صیقل زنگارهای خویش ایستاده اند ...

آنان که الفبای ظهور نخوانده اند ، گمان می برند که فرو ریختن بنای الحاد شرق ، کاخ شرک غرب را محکم می کند ، غافل که این زلزله با تمامت استکبار در آویخته است و شرق و غرب نمی شناسد . این زلزله بناست که سدهای ستم را بشکند ، دوره های فاصله را پر کند و برج و باروی علو استکبار را از میان بردارد ....

و اکنون عطش ظهور لبهای همه مظلومین جهان را کویری کرده است .

اما ...

اما این لحظه های آخر انتظار ، همیشه سخت می گذرد ...

خداوند ، این چشمان خسته مان رابه ظهور عزیزش و عزیزمان روشن کناد ، ان شاءالله .

نگاه مهربون آقا...

 

سكوت...

نفس هامون...

نگاه مهربون آقا...

اشك ها...